رجعت
یکی از اختصاصات مذهب شیعه، اعتقاد به «رجعت» بهمعنای باز گشت گروهی از امت پیامبر خاتم(ص) هنگام یا پس از ظهور حضرت مهدی?، به دنیاست. مخالفان شیعه بهشدت این عقیده را انکار کردهاند و برخی از آنان اعتقاد به آن را بدعت و حتی کفر شمردهاند.37 افرادی آن را رسوخ باورهای فیلسوفان و مکاتب شرکآمیز در بین مسلمانان، و دستهای نیز آن را نمودی از نفوذ اندیشههای یهودیت در بین شیعه دانسته و شیعان را تکفیر نمودهاند.38 با توجه به این جهات، دراینباره پرسشهایی شایسته تأمل مطرح است؛ مانند اینکه حقیقت رجعت چیست؟ تفاوت رجعت با تناسخ چیست؟ آیا رجعت از نظر عقل ممکن است؟ آیا رجعت از اصول دین است یا فروع آن؟ رجعت چه نسبتی با معاد دارد؟ رجعت از چه طریقی قابل اثبات است؟ آیا دلیل قرآنی بر رجعت وجود دارد؟ و روایات از رجعت چه تصویری ارائه میکنند؟ اینها برخی از پرسشهایی است که نیازمند تأمل و بررسی است. در این نوشتار، روشن ساختن نسبت رجعت با تناسخ، مقصود اصلی است.
پیشینه
اندیشمندان مسلمان، اعم از محدثان، مفسران و متکلمان، به مسائل یادشده توجه کردهاند. دانشمندان شیعی بر اساس روایات متواتر و استناد به ظهور برخی از آیات، بر این مسئله اجماع دارند. علامه محمدباقر مجلسی، در بحار الانوار مدعی است که حدود دویست روایت، از بیش از پنجاه اصل، از بیش از چهل نفر در باب رجعت نقل شده است.39 علّامه طباطبائی روایات رجعت را متواتر و شمار آنها را حدود پانصد روایت میداند.40 تألیفات مستقل یا آثار مشتمل بر موضوع رجعت، دستکم از قرن سوم قابل مشاهده است. شاید نخستین کتابی که درباره رجعت، بحث کرده است، کتاب الایضاح، منسوب به فضلبن شاذان نیشابوری (متوفی 206ق) باشد. ابنشاذان در آن کتاب، روایاتی را از طرق اهل سنت مبنی بر نمونههایی از زنده شدن اشخاص بعد از مرگ و باز گشت به دنیا گزارش میدهد.41 هدف از بیان این روایات، رفع استبعاد از عقیده شیعه در باب رجعت است. به نظر ابنشاذان، اهل سنت خود نمونههای زیادی از زندگی دوباره در دنیا برای برخی اشخاص را میپذیرند؛ اما شیعه را به دلیل اعتقاد به رجعت، سرزنش میکنند نجاشی برای فضلبن شاذان کتابی به نام اثبات الرجعه ذکر نموده است.42 شیخ صدوق (متوفی 381ق) نیز در کتاب الاعتقادات، رجعت را مطرح کرده، بر امکان آن به آیاتی از قرآن، و بر اثبات آن به برخی از آیات دیگر استناد نموده است. وی ضمن اثبات رجعت، به نفی تناسخ پرداخته و آن را مستلزم نفی معاد میداند.43 عالمان بزرگی چون شیخ مفید(متوفی 413ق) نیز در اوائل المقالات44 و سید مرتضی(متوفی 436ق) در رساله «جوابات المسائل الرازیه»، درباره حقیقت رجعت و امکان و اثبات آن از طریق اجماع امامیه، بحث کردهاند.45 همچنین شیخ طوسی(متوفی460ق) در تفسیر التبیان، به این بحث پرداخته است.46 کتاب الایقاظ من الهجعه بالبرهان علی الرجعه، اثر شیخ حر عاملی (متوفی1104ق) از آثار ارزشمندی است که دراینباره بهصورت مستقل بحث کرده است. اخیراً چندین اثر به فارسی و عربی در این زمینه به نگارش درآمده است.
در این مقام، شایسته است روشن سازیم که رجعت، در اصل چه معنایی داشته و از نظر معنایی چه تحولی در آن به وجود آمده است و معنای اصطلاحی آن چه تناسبی با معنای اصلی دارد. آیا واژههای دیگری با همین معنا یا نزدیک به آن وجود دارد؟ نخست، مفهوم لغوی رجعت و آنگاه معنای اصطلاحی آن تبیین میشود.
رجعت در لغت
در کتاب العین آمده است که ماده «رجع» در معنای لازم و متعدی به کار میرود. «الرجعه»، مصدر «مرَه» بهمعنای یک بار بازگشتن،47 و رجعت بهمعنای بازگشتن شخص به همسر خود پس از طلاق است.48 رجعت از ماده «رجع» است. به گفته راغب، رجوع در لغت بهمعنای بازگشت به نقطه آغاز حقیقی یا فرضی است. نقطه آغاز ممکن است مکان، عمل یا سخن باشد. بازگشتکننده میتواند خود شیء، بخشی از آن یا اثرش باشد. مصدر «رجوع»، مفید معنای لازم و معادل «عود» است و مصدر «الرجع» - به فتح را و سکون جیم- متعدی و معادل «اعاده» (بازگرداندن) است. «الرجعه» - به کسر راء- بهمعنای بازگشت مرد به همسرش در طلاق است و الرجعه ـ به فتح راء ـ در معنای بازگشت به دنیا پس از مرگ به کار میرود.49 طریحی در مجمع البحرین درباره رجعت میگوید: «رجعت با فتح را، مصدرِ مفیدِ معنای مرّه و وحدت است و در بازگشت [به دنیا] بعد از ظهور حضرت مهدی? اطلاق شده است.50 ابن اثیر در النهایه میگوید: «الرَّجْعَه: المرّه من الرُّجُوعِ». رجعت مصدر مرّه برای رجوع است که تای آن، بیانگر وحدت است.51 در مصباح المنیر نیز رجعت، به باز گشت به دنیا معنا شده است.52
واژگان هم معنا با رجعت
افزون بر رجعت، واژگان دیگری در منابع روایی، تفسیری و کلامی به این معنا اشاره دارد. الکرّه، ماده «کرر»، بهمعنای رجوع و نیز حیات مجدد آمده است. الکَرَّه: البَعْث وتَجْدیدُ الخَلْق بعد الفَناء.53 مؤلف مجمع البحرین، ماده «الکرّه» را به رجعت هنگام ظهور قائم تفسیر کرده است.54 در روایات پرشماری، واژه بهصورت مفرد (الکرّه)، جمع (الکرّات) و هیئتهای دیگر این ماده، بهمعنای رجعت اصطلاحی به کار رفته است.55 واژههای رد، نشر، حشر، بعث، ایاب، اقبال، خروج، عود و اعاده نیز برای تبیین این معنا استفاده شده است.56
با ملاحظه آنچه گفته شد، روشن میشود که ماده رجوع، بهمعنای مطلق بازگشت به حالت نخستین است؛ اما رجعت در لغت بهمعنای یک بار بازگشتن، و در علم فقه بهمعنای رجوع مرد به همسر مطلقه خود بدون نیاز به عقد مجدد با شرایط مخصوص است. در باب عقاید و باورها، واژه رجعت بهمعنای اعتقاد به بازگشت به دنیا پس از مرگ به کار میرود. رجعتی که شیعه اثنیعشری به آن معتقد است، اخص از این معناست. آنچه شیعه بر اساس ظاهر برخی آیات و مدلول دسته زیادی از روایات بدان معتقد است، بازگشت به دنیا در زمان معین، برای افراد معدود، نه عموم مردم، برای اهداف و مقاصد خاص است. اکنون به توضیح معنای رجعت از نظر مذهب شیعه میپردازیم.
رجعت در اصطلاح
مفهوم اصطلاحی رجعت، برگرفته از روایات منقول از ائمه اطهار(ع) است. بهمنظور تبیین معنای اصطلاحی رجعت، دیدگاه برخی از مهمترین عالمان شیعه مطرح میشود.
1. شیخ مفید (متوفای 413ق) با تعبیر ردّ اموات به دنیا، رجعت را چنین تبیین میکند: «خداوند گروهی از درگذشتگان را... به همان شکل و چهرهای که داشتند به دنیا برمیگرداند و بدین وسیله، گروهی را ذلیل و دستهای را سرافراز میکند. این رخداد در زمان قیام مهدی آل محمد(ع) صورت میگیرد.»57
2. سید مرتضی (متوفای 436ق)، مینویسد: «بدان که بر اساس اعتقاد شیعه امامیه خداوند هنگام ظهور امام مهدی? دستهای از شیعیان و گروهی از دشمنان آن حضرت را که پیش از قیام حضرت درگذشتهاند، به دنیا برمیگرداند. هدف از این برنامه، رسیدن شیعیان به ثواب یاری امام زمان(ع) و انتقامگیری از دشمنان آن حضرت است».58
3. مرحوم شیخ طوسی (متوفای460) اینگونه به شرح آموزه رجعت پرداخته است: «در زمان قیام حضرت مهدی(ع) پیامبر اعظم(ص) و پیشوایان معصوم ما(ع) با گروهی از امتهای پیشین و پسین رجعت میکنند. این معنا، مدلول قطعی روایات متواتر و مضمون برخی آیات است».59
بنابراین، معنای اصطلاحی رجعت، بازگشت جمعی از نیکان خالص و گروهی از طغیانگران معاند به دنیا در زمان قیام حضرت مهدی ع است. رجعت همگانی نیست و به گروهی معین اختصاص دارد. رجعتکنندگان، گروهی از مؤمنان مخلص و دستهای از بدکرداران بهغایت شقیاند. خداوند مؤمنان را برای مشاهده استقرار دولت حق و عزت یافتن مؤمنان، و کافران را برای چشیدن طعم انتقام و مجازات الهی به دنیا برمیگرداند. آنان پس از مدتی زندگی در دنیا و دیدن نتایج اعمال گذشته خود، دوباره از دنیا رفته و بر اساس استحقاق خود به بهشت و جهنم رهسپار خواهند شد. اکنون لازم است روشن شود که کیفیت رجعت چگونه است؟ آیا تنها روح بازمیگردد یا بدن نیز عودت میکند؟
کیفیت رجعت
تفسیر مشهور و رایج در میان دانشمندان شیعه، رجوع ارواح به بدن مادی عنصری پیشین خود است.60 از این جهت، رجعت همانند حشر روز رستاخیز است و با تناسخ مناسبتی ندارد. استاد سبحانی دراینباره مینگارد: «در رجعت، نفس به همان بدنی که از آن جدا شده بود، بازمیگردد؛ بدون اینکه از کمال نفس کاسته شود و از مقام سابق خود تنزل کند؛ بلکه نفس هنگام بازگشت، از حیث کمال، همانند زمان مرگ است و دوباره به بدنی که از آن مفارقت کرده بود، بازمیگردد».61 با وجود شهرت تفسیر یادشده، برخی عالمان شیعه تفسیرهای دیگری نیز ارائه کردهاند که بهاختصار در این مقام مطرح میشود:
1. مرحوم شاهآبادی از عرفای معاصر شیعه در کتاب رشحات البحار الانوار درباره کیفیت رجعت، اظهار داشته است که در رجعت، ارواح به بدنهای برزخی بازمیگردند، نه بدنهای ملکی عنصری. ظهور ارواح در عالم ملک از آن روی است که از نظر وی، روح بر تکاثف بدن برزخی، به کمک افزودن اثیر62 توانایی دارد. بدینگونه، وی برای رجعت تبیین عقلانی ارائه میکند.63
2. از دیگر کسانی که رجعت را به نحو عقلانی تبیین کرده است، ابوالحسن رفیعی قزوینی در رساله «رجعت» است. وی معقتد است که در نظام عالم، هر موجودی باید بتواند به کمال طبیعی خود برسد. اگر مانع و قسری بر سر راه استکمال پیش آید، به دلیل دائمی نبودن قسر، ارواح و نفوسی که به کمال مناسب خود نرسیدهاند، باید بتوانند دوباره به دنیا رجعت کرده، پس از رسیدن به کمال طبیعی خود، وفات کنند. از آنجا که نفوس ائمه(ع) و پیامبر(ص)، قوه و استعداد تعلیم و تهذیب نفوس دارند، اگر این قوه در آنها به فعلیت نرسد، لغو و عبث لازم میآید. بدینگونه، وی رجعت مورد اعتقاد شیعه را از این طریق تبیین عقلانی میکند؛64 اما در نهایت، وی رجعت را چنین تفسیر میکند: «رجعت، یعنی رجوع ارواح و نفوس ناطقه مقدسه حضرت رسالتپناهی و ائمه طاهرین(ع) به بدنهای عنصری و جسدهای دنیوی خویش».65 در تفسیر رفیعی قزوینی از رجعت، اوضاع و حرکات افلاک و نظام عالم با نظام پیش از رجعت متفاوت است؛ اما تفسیر مشهور، چنین تفاوتی را ایجاب نمیکند.
3. تفسیر دیگر از رجعت، بازگشت سیطره مکتب تشیع و به دست گرفتن قدرت توسط شیعیان پیش از قیام قیامت است. این تفسیر از جانب برخی متقدمان مطرح بوده است؛ چنانکه برخی از پیشینیان شیعه، بنا به نقل مفید،66 سید مرتضی67 و محمدباقر مجلسی، بازگشت و حیات مجدد برخی از درگذشتگان را انکار میکردند. آنان روایات حاکی از رجعت را به ظهور و بازگشت دولت به شیعه تأویل میکردند.68
یادآوری میشود که اگرچه اصل رجعت، بنا به گفته مشهور، یکی از اصول مسلم و مورد اتفاق علمای شیعه است، صاحبان دیدگاههای شاذّ یادشده، منکر اصل رجعت نیستند؛ بلکه تفسیر و تأویل متفاوتی از رجعت دارند. افزون بر این، رجعت از ارکان تشیع (مانند امامت و مهدویت) نیست؛ ازاینرو، انکار یا تأویل آن به گونههای یادشده، موجب خروج از مذهب نمیشود.
امکان رجعت
در بحث رجعت، پس از توضیح مفهوم و چگونگی آن، روشن ساختن دو جنبه امکان و اثبات این موضوع، بسیار مهم است؛ زیرا اعتقاد به رجعت، بر امکان آن استوار است. غالب فیلسوفان مسلمان، بازگشت روح به بدن عنصری و مادی را محال میدانند؛ ازاینرو، آنان نمیتوانند معاد جسمانی و رجعت را تبیین عقلانی کنند؛ بلکه آن را با عقل مخالف میدانند. لیکن برخی از فیلسوفان، مانند ابنسینا، از باب تعبد آن را میپذیرند و برخی همچون ملاصدرا، با تأویل آن به تمثل باطن روح به صورت مثالی و برزخی، در جمع بین عقل و نقل کوشیدهاند؛ اما به لحاظ دروندینی، این آموزه با دیگر اصول دین، مانند توحید، عدل، معاد و نیز قدرت و حکمت الهی در تقابل نیست؛ بلکه در واقع، رجعت حاکی از قدرت و حکمت الهی است. بنابر گواهی قرآن، احیای مردگان، در امم گذشته تحقق یافته است. بنابراین، امکان رجعت و وقوع آن، امری مسلم است. سخن در این است که آیا برای رجعتِ مورد ادعای شیعه، دلیلی وجود دارد؟ دانشمندان شیعه تأکید دارند که رجعت از طریق قرآن، روایات متواتر و اجماع مذهب شیعه، اثباتشدنی است.
اثبات رجعت
در مذهب شیعه، اثبات آموزههای شریعت، با استناد به یکی از چهار طریق قرآن، سنت، اجماع و عقل صورت میگیرد. با تأمل در موضوع رجعت درمییابیم که این آموزه از مسائلی نیست که از طریق مقدمات عقلی اثبات شود؛ اگرچه عقل امکان آن را نفی نمیکند. ازاینرو، برای اثبات رجعت، به سه نوع دلیل استناد شده است: قرآن، روایات و اجماع.
1. آیات رجعت
در موضوع رجعت، به دو دسته آیات استناد میشود: نخست، آیاتی که از احیای مردگان در بین امتهای گذشته حکایت دارند؛ دوم، آیاتی که در وقوع رجعت در بین امت پیامبر خاتم(ص) در آینده، ظهور دارند.
دسته نخست: احیای اموات در امتهای گذشته
قرآن در موارد زیادی، از زنده شدن مردگان بهعنوان معجزات پیامبران گذشته، اظهار قدرت الهی یا اهداف دیگر، گزارش داده است، زنده شدن گروهی از بنیاسرائیل،69 زنده شدن یکی از پیامبران الهی به نام عزیر یا ارمیاء(ع)،70 زنده شدن هفتاد نفر از بنیاسرائیل،71 زنده شدن مردگان بهوسیله حضرت عیسی(ع)،72 رجوع اصحاب کهف، (بنابراین که «رقود» بهمعنای موتی ـ مردگان ـ باشد)،73 زنده شدن مردی مقتول از بنیاسرائیل،74 زنده شدن چهار پرنده بهوسیله حضرت ابراهیم(ع)75 و زنده شدن خانواده و دامهای حضرت ایوب(ع) براساس برخی روایات،76 از موارد وقوع رجعت در امتهای گذشتهاند. از این طریق، استدلال میشود که اگر در امتهای گذشته چنین امری ممکن بوده و رخ داده است، در آینده نیز وقوع اینگونه حوادث، ناممکن نیست؛ بلکه وقوع چنین حوادثی، مطابق روایات نبوی که از جریان سنت الهی واحد درباره امتهای گذشته و امت اسلامی خبر داده امری حتمی است.77
دسته دوم: رجعت در آینده
افزون بر استناد به آیات یاد شده که از وقوع رجعت در امتهای گذشته خبر میدهند، به دسته دیگر از آیات برای اثبات وقوع رجعت در آینده استدلال شده است. در ادامه ترجمه برخی از این آیات را میآوریم:
الف) خداوند متعال در آیه 55 سوره نور میفرماید: «خدا به مؤمنان نیک رفتارِ شما وعده فرمود که آنان را در زمین خلافت دهد؛ همانگونهکه به گذشتگان خلافت داد و [نیز وعده فرمود که] دین پسندیده آنان را تسلط بخشد و خوف آنان را تبدیل به امنیت سازد [که در ایمنی کامل] مرا بپرستند و چیزی را شریک من نسازند. کسانی که از آن پس کافر شوند، بدون تردید تبهکاراند.»78
ب) در آیه 61 سوره غافر آمده است: «البته ما فرستادگان خود و مؤمنان را در زندگی دنیا یاری میکنیم و هم [در قیامت،] روزی که گواهان برخیزند.»79
ج) همچنین در آیه 28 سوره بقره، از بازگشت حیات سخن میگوید: «چگونه به خدا کافر میشوید؟ درحالیکه مرده بودید؛ آنگاه خدا شما را زنده کرد؛ سپس شما را میمیراند و دگر بار زنده میکند؛ آنگاه بهسوی او باز خواهید گشت.»
د) همچنین در آیات 5 و 6 سوره قصص آمده است: «میخواهیم بر کسانی که در زمین به ضعف کشانده شدند، منت گذاریم و آنان را پیشوا و وارث [زمین] قراردهیم و به آنان تسلط بر زمین را وانهیم... .»80 تفسیر و نحوه دلالت آیات یادشده، مقصود این نوشتار نیست. گفتنی است که این آیات، نص در مدعا نیستند؛ اما با استناد به برخی قرائن، یا ضمیمه روایاتی منقول از اهلبیت(ع)، به رجعت حمل شدهاند.
ه ) یکى از روشنترین آیات رجعت، آیه 83 سوره نمل است که از برانگیختن دستهای از هر امت در آینده خبر میدهد: «یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّه فَوْجاً مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیاتِنا فَهُمْ یُوزَعُونَ.» در این آیه، از حشر فوجی (گروهى) از امتها سخن به میان آمده است و این بیانگر آن است که سخن درباره حشر در قیامت نیست؛ زیرا حشر در قیامت، همگانى است. از سوی دیگر، این آیه پس از آیه «دابّه الأرض»81 که از نشانههاى قیامت است و پیش از اشاره به «نفخ صور»82 و دیگر آیات قیامت، جاى گرفته است و نمىتوان پذیرفت که قرآن پیش از پرداختن به قیامت، درباره حوادث آن سخن گوید.83 البته آیه 83 سوره نمل، به رجعت مؤمنان و نیکان اشارهاى نکرده است؛ ازاینرو، براى اثبات رجعت مؤمنان و نیکان، تنها مىتوان از روایات بهره جست.84 افزون بر آیات یادشده، به آیات دیگر85 نیز بر وقوع رجعت برای برخی از امت اسلام یا اهلبیت پیامبر(ص) استدلال شده است که برای رعایت اختصار، از ذکر آن صرف نظر میشود.
2. روایات رجعت
مهمترین طریق اثبات رجعت، استدلال به روایات منقول از پیشوایان معصوم(ع) است. محمدباقر مجلسی، در کتاب بحار الانوار بیش از دویست حدیث از حدود چهل نفر از مصنّفین شیعه که در پنجاه اصل معتبر ایراد نمودهاند، نقل کرده است.86 شیخ حر عاملی، در الایقاظ من الهجعه بالبرهان علی الرجعه، حدود ششصد حدیث در امکان و اثبات رجعت، از پنجاه منبع که بیش از چهل نفر از علما گردآوردهاند، نقل کرده است. وی این روایات را متواتر، بلکه بیش از حد تواتر میداند.87 علامه طباطبائی نیز روایات در این موضوع را متواتر میداند.88
3. اجماع بر رجعت
رجعت، اگرچه از اصول دین و در ردیف توحید، نبوت و معاد نیست، از مسلمات و ضروریات مذهب شیعه است. به اعتقاد شیعه، افزون بر تبیین رجعت در روایات نبوی و تواتر روایات منقول از ائمه(ع)، این موضوع ریشه قرآنی دارد.89 مرحوم محمدباقر مجلسى، رجعت را از جمله اجماعیات شیعه، بلکه ضروریات مذهب دانسته و از دیگران، مانند محمدبن بابویه در رساله «اعتقادات» و شیخ مفید، سیدمرتضى، شیخ طبرسى، سیّدبن طاووس، نیز نقل اجماع کرده است.90 علامه طباطبائی با استناد به آیاتی از قرآن، وقوع رجعت در امم گذشته را مسلم دانسته و آن را ممکنالوقوع بر شمرده است. وی از راه تمسک به روایاتی که نشانگر جریان سنن ملل گذشته در ملت اسلام است، وقوع رجعت در امت اسلامی را حتمی میداند. افزون بر این، روایات در این موضوع را نیز متواتر میداند.91 علامه طباطبائی با بیان اینکه مدلول اخبار رجعت و ظهور مهدی? دال بر این است که نظام عالم بهسوی ظهور آیات حق، تحقق عبودیت و اطاعت خالص حق پیش میرود، رجعت را از مقدمات و مراحل ظهور روز رستاخیز میداند.92 این نوع استدلال، برگرفته از سخنان امام رضا(ع) است.93 بنابراین، رجعت در مذهب شیعه جایگاهی مستحکم دارد و از ضروریات مذهب به شمار میرود.
مخالفان رجعت
به همان اندازه که دانشمندان شیعه بر حقانیت رجعت تأکید کردهاند، مخالفان مذهب در تشنیع و تقبیح آن اصرار دارند. آنان باور به رجعت را در حد اعتقاد به تناسخ، حلول و تشبیه قرار داده و شیعه را به دلیل چنین باورهایی بدعتگذار و حتی خارج از اسلام دانستهاند. مخالفان شیعه، رجعت را از جمله بدعتهایی میدانند که از غیرمسلمانان در میان برخی فرقههای بدعتگذار راه یافته است. آنان شیعیان را در اعتقاد به رجعت، به پیروی از یهود متهم کردهاند؛94 چراکه آنان، عبداللهبن سبا را ـ که یهودی بود و برای دسیسه بر ضد اسلام، اظهار اسلام میکرد ـ نخستین کسی میدانند که اعتقاد به رجعت را مطرح کرد.95 اهلسنت، در جرح و تعدیل راویان اخبار، اعتقاد به رجعت را از اسباب جرح و تضعیف میدانند.96 از نظر اهل سنت، اعتقاد به رجعت در ردیف باورهای باطل نظیر شرک و غلو قرار میگیرد. شهرستانی در ملل و نحل اعتقاد به غیبت، رجعت و بداء را در ردیف تناسخ، حلول و تشبیه ذکر کرده و همه را از اختصاصات شیعه میداند.97 از بزرگان معتزله، ابوالحسین خیاط مدعی است که شیعیان چون میدانند که دیگر فرقهها آنان را به دلیل اعتقاد به رجعت تکفیر کردهاند، به کتمان رجعت و سرّی نگهداشتن آن سفارش کردهاند.98 احمد امین در فجر الاسلام میگوید: یهودیت در قالب اعتقاد به رجعت، در میان تشیع ظهور یافته است.99
پاسخ به شبهات مخالفان
دفع شبهات از آموزه رجعت بهصورت تفصیلی، مقصود نوشتار حاضر نیست. در اینجا بهاجمال به مهمترین شبهات مطرحشده، در ضمن چند نکته پاسخ میدهیم.
نکته اول: از آنچه در تبیین تناسخ و رجعت گفته شد، تفاوت رجعت و تناسخ روشن گردید و بخش سوم این مقاله، به بیان تفاوتها و اشتراکات اختصاص دارد.
نکته دوم: ادعای خیاط، مبنی بر اخفای این عقیده از سوی شیعه، با مراجعه به آثار بزرگان شیعه نقض میگردد؛ زیرا عالمان شیعه همواره در آثار خود رجعت را مطرح کرده و در برابر شبهات و اتهامات مخالفان به دفاع برخاستهاند.
نکته سوم: سخن احمد امین، مبنای منطقی ندارد و تشابه ادیان الهی در آموزهها و اصول خود، دلیل بر بطلان آن آموزه نیست؛ زیرا شرایع الهی از مبدأ واحد نشئت گرفته و پیامبر اسلام(ص) اصول اعتقادات و آموزههای پیامبران گذشته، بهویژه حضرت موسی(ع) را تأیید کرده است. تکرار و تأکید قرآن بر وصف مصدِّق بودن خود، نمایانگر این حقیقت متعالی است.100 تشابه ادیان وحیانی در بسیاری از اصول اعتقادات، آموزههای اخلاقی و احکام عملی، مبتنی بر اشتراک در مبادی و اهداف پیامبران الهی است. ازاینرو، یکی از استدلالهای شیعه برای اثبات رجعت، وقوع آن در گذشته و تشابه احوال امت اسلام با دیگر امم و ملل گذشته است. شیخ صدوق میگوید: «قد صحّ أنّ الرجعه کانت فی الامم السالفه،وَقَالَ النَّبِیُّ(ص): یَکُونُ فِی هَذِهِ الْأُمَّه مِثْلُ مَا یَکُونُ فِی الْأُمَمِ السَّالِفَه، حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَ الْقُذَّه بِالْقُذَّه. فیجب على هذا الأصل أن تکون فی هذه الأمّه رجعه.»101 حاصل سخن اینکه از نظر شیعه، رجعت امتناع عقلی ندارد و اشکالات مخالفان، مندفع است. این آموزه منشأ قرآنی و روایی دارد. در اعتقاد شیعه، ظهور مهدی و رجعت، از نشانههای نزدیک شدن هنگامه رستاخیز است. بین این سه موضوع، نوعی همگونی بر قرار است.102
مقایسه رجعت و تناسخ
غرض از این تحقیق، بررسی این موضوع است که رجعت و تناسخ چه نسبتی دارند. اندیشمندان شیعه رجعت را از ضروریات مذهب شیعه میدانند؛ ولی تناسخ را بهشدت انکار میکنند و آن را ازآنجاکه مساوی انکار معاد است، مستلزم کفر میدانند.103 اکنون لازم است بدانیم که رجعت و تناسخ در کدام محورها اشتراک دارند و از چه ابعاد و جوانبی از همدیگر تمایز مییابند.
اشتراکات رجعت و تناسخ
با تأمل در آموزه رجعت و تناسخ، و مقایسه آنها، به نظر میرسد که آن دو از جهات ذیل با هم اشتراک دارند:
1. بر طبق هر دو آموزه، انسان پس از مرگ، دوباره حیات مییابد. بنابراین، مکاتب و فرقههایی که حیات پس از مرگ را انکار میکنند و به ماتریالیسم فلسفی قایلاند و تمام حقیقت انسان را امری مادی و جسمانی میدانند، نمیتوانند قایل به رجعت و تناسخ باشند.
2. در رجعت و تناسخ، زندگی دوباره، جسمانی ـ روحانی است؛ یعنی انسان در مرحله بعدی حیات، از روح و بدن برخوردار است. بنابراین، مکاتب و فرقههایی که حیات بعدی انسان را روحانی محض میدانند، طبق مبنای خود، نمیتوانند قایل به رجعت و تناسخ باشند.
3. محل زندگی دوباره در رجعت و تناسخ، همین عالم و همین دنیاست. بر طبق تناسخ و رجعت، انسان دوباره به همین دنیا بازمیگردد و تحت قوانین و سنن جاری در این عالم زندگی میکند.
4. تناسخ و رجعت با نظام کیفر و پاداش عمل ارتباط دارد. بازگشت انسان به دنیا در رجعت و تناسخ، از اعمال او سرچشمه میگیرد. بنابراین، کسانی که به نظام کیفر و پاداش عینی قایل نیستند یا دستکم بین دو مرحله از زندگی چنین ارتباطی را انکار میکنند، نمیتوانند به تناسخ و رجعت باور داشته باشند.
5. دو آموزه رجعت و تناسخ بر بقای روح انسانی استوارند. پیشفرض نظریه تناسخ و آموزه رجعت این است که روح انسان با مرگ نابود نمیشود، پس میتواند بار دیگر با جسم پیوند و تعلق داشته باشد و به تدبیر بدن اشتغال یابد. با این توضیحات، اشتراکات رجعت و تناسخ روشن شد. آیا تناسخ و رجعت در عین تشابهات ظاهری، تفاوتهایی نیز دارند؟ اگر چنین است، این تفاوتها از کدام جهت است؟ آیا بنیادین و اساسیاند یا ظاهری و صوری؟ و آیا میتوان یکی را به دیگری تأویل کرد یا تحویل برد؟ این مسائل در ادامه بررسی و تبیین میشوند.
تمایزات رجعت و تناسخ
الف) تفاوت در مبانی
آموزه تناسخ و رجعت، در زمینههای فکری ناهمگون و نگرشهای متفاوت به انسان و جهان ظهور یافته است. رجعت، در اسلام مطرح است که به خدای متشخص، مخلوق بودن عالم، حدوث نفس انسانی و اصل معاد اذعان دارد. مکاتبی که در آنها آموزه تناسخ مطرح است، به خدای غیرشخصی، ازلی بودن عالم و ازلی بودن روح قایلاند و نظریه معاد را باور ندارند. ازاینرو، نمیتوان با مشاهده برخی تشابهات ظاهری، به وحدت آن دو ملتزم شد.
1. همانگونهکه اشاره شد، یکی از مبانی تناسخ، ازلی بودن نفس یا روح104 است. روح بر اساس دیدگاه قایلان به تناسخ، امری حادث نیست و سرآغاز معینی ندارد. ازاینرو، بینهایت حیات مکرر و بازتولد را در قالب تناسخ تجربه میکند. روح فانی نمیشود؛ بلکه از جسمی به جسم دیگر انتقال مییابد. «آنچه نیست، همیشه نبوده و آنچه هست، همیشه بوده است»105 اما رجعت، بر ازلی بودن نفس استوار نیست. در نگرش اسلام، همه عالم، از آن جمله نفس انسانی، حادث است. نفس پس از شکلگیری بدن و استعداد آن برای تحمل نفس یا روح، خلق و افاضه میشود.
2. باور به تناسخ، براساس انکار معاد شکل گرفته است. قایلان به تناسخ، نظام کنش و واکنش در حوزه رفتار اختیاری انسان را از طریق آموزه تناسخ در پرتو اصل کارمه تبیین میکنند. زندگی دوباره، پیامد اصل مسئولیت انسان در برابر گفتار، رفتار و تصمیمهای وی است. ضمناً در تناسخ، فرصت جدیدی به انسان داده میشود تا گذشتههای خود را جبران کند و با قطع تعلق از تمتعات دنیوی و توجه به توهم بودن عالم طبیعت، به رهایی و نجات برسد.
رجعت، بر خلاف تناسخ، جایگزین معاد نیست. در رجعت، پس از گذراندن حیات محدود ثانوی در این دنیا، سرانجام چراغ زندگی دنیوی خاموش میشود و مراحل بعدی حیات آغاز میگردد که از اساس، متفاوت با حیات دنیوی است و سنن و نظام دیگری بر آن جریان دارد؛ اما در تناسخ، حیات بعدی در همین دنیا و تحت سنن و نظامات حاکم بر این دنیا قرار دارد و حیات واپسینی در کار نیست. البته در تناسخ، امکان رهایی از حیات فردی و گذر از فردیت به مرحله مافوق حیات فردی، و پیوستن به روح کلی (برهمن)، «نیروانا» یا رسیدن به «مکشه» مطرح است.
ب) تفاوت درغایت
غایت رجعت با غایت تناسخ متفاوت است. رجعت برای تحقق پیروزی حق بر باطل، ظهور عزت مؤمنان و ذلت کافران است؛ اما تناسخ، ارائه فرصت جدید به افراد برای تصفیه روح و رسیدن به نجات از گردونه تولد مکرر است.
ج) تمایز در چگونگی بازگشت
یکی از تفاوتهای رجعت و تناسخ در کیفیت بازگشت به دنیاست. بازگشت به زندگی دوباره در آموزه تناسخ، در حقیقت بازتولد روح است؛ روحی که در بدنی دیگر مراحل تکامل خاص خود را گذرانده است، با تعلّق به جنین و نوزاد دیگری حیات پسین را آغاز میکند. ازاینرو، تناسخ مستلزم دو محال عقلی است: 1. اجتماع دو نفس در یک بدن؛ 2. بازگشت از فعلیت به قوه.106 اما در رجعت، روح انسان پس از جدا شدن، به نطفه یا جنین دیگر نمیپیوندد، بلکه به بدن کاملی که از آن مفارقت کرده است، بازمیگردد. در رجعت، انسان با همان فعلیتها و کمالاتی که هنگام مرگ داشته است، دوباره به جهان بازمیگردد. روح کمالیافته به بدن کمالیافته پیشین عود میکند. بنابراین، رجعت، تداوم فعلیتها و استمرار کمالات وجودی انسان است. در رجعت، حیات انقطاعیافته، از همان مقطع پیشین، پس از مدتی توقف، استمرار مییابد. برای مثال، انسانی که در چهل سالگی حیات خود را از دست داده، ولی استعدادهای نهفته و شکوفاپذیر داشته است، با رجعت، زمینه شکوفایی و بروز استعدادها برای او فراهم میشود. بنابراین، نحوه بازگشت به دنیا، در تناسخ و رجعت متفاوت است.
د) تفاوت در نوع بدن جدید
بر اساس آموزه رجعت، روح منحصراً به بدن انسانی که از جهت کمالات، مشابه بدن نخستین است، بازمیگردد. در واقع، بدن جدید همان بدن سابق است. از این لحاظ، رجعت همانند معاد جسمانی است. در تناسخ ادعا میشود که روح در زندگی گذشته، از اعمال خود تأثر یافته و اقتضای تعلق به بدن خاص دارد و بر اساس نوع عمل سابق، به بدن جماد، گیاه، حیوان یا انسان دیگر، بازمیگردد و فرایند طبیعی رشد جنینی، نوزادی و... را طی میکند که طبق اصطلاح برخی فیلسوفان، بهترتیب رسخ، فسخ، مسخ و نسخ نامیده میشود.
ه ) تفاوت در شمول و قلمرو
بازتولد در نظریه تناسخ، امری عمومی است و همه افراد مشمول این قاعدهاند؛ لیکن در رجعت، تنها افراد بسیار صالح و افراد بسیار شقی بازمیگردند. افراد کامل و سعید برای مشاهده وعده الهی مبنی بر پیروزی حق بر باطل، و افراد بهغایت پلید برای تحمل کیفر برخی از اعمال ننگین خود بازمیگردند.107
و) اختلاف از حیث یادآوری زندگی پیشین
در رجعت، حیات شخص مشابه حیات متقدم اوست. بر این اساس، افرادی که به دنیا رجعت یافتهاند، همدیگر را میشناسند و زندگی گذشته خود را به یاد دارند. در رجعت، دوستیها و دشمنیهای گذشته ادامه دارد و صفبندی و تقابل بین حق و باطل همچنان برقرار است؛ اما در تناسخ، افراد از گذشته خود چیزی به یاد نمیآورند و به حالت پیشین خود آگاهی ندارند.
ز) اختلاف در تعداد بازگشت
رجعت و تناسخ، در تعداد بازگشت تفاوت دارند. در نظریه تناسخ، بازگشت مکرر است؛ اما رجعت، یکبار بازگشت است.
نتیجهگیری
از آنچه بیان شد، نتایج و نکات ذیل به دست میآید:
1. تناسخ در اصطلاح فیلسوفان، با رجعت طبق تفسیر مشهور آن، همپوشی دارد؛
2. تناسخ در ادیان هندی، با رجعت شیعی، در مبانی، غایات، نتایج، تعداد بازگشت و قلمرو، تفاوت دارد؛
3. رجعت آنگونه که در مذهب شیعه مطرح شده است، با آموزههای اصیل دین اسلام سازگار است؛
4. رجعت افزون بر مسنتدات قرآنی، ادله انکارناپذیر و تأویل ناشدنی در روایات اهلبیت(ع) دارد؛
5. نکته و نتیجه آخر اینکه تناسخ در متون دینی و روایات، بار معنایی خاص خود را دارد که با رجعت، معاد و احیای مردگان متفاوت است. ازاینرو، طرح مسئله به این صورت که رجعت و معاد جسمانی از مصادیق تناسخ است، سبب خلط اصطلاحات، سوء فهم و اسبتعاد و تشنیع باوهای شیعه از سوی مخالفان خواهد شد.
پینوشتها:
37. احسان الهی ظهیر، بین الشیعه و اهل السنه، ص143.
38. حسن بن منصور الفرغانی، الفتاوی الهندیه، ج2، ص264.
39. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج53، ص122.
40. سیدمحمدحسین طباطبائی، همان، ج2، ص: 107 و 108.
41. فضل ابن شاذان، الایضاح، ص197-189.
42. احمد نجاشی، رجال النجاشی، تحقیق موسی زنجانی، ص307.
43. محمدبن علی صدوق، الاعتقادات، ص39.
44. محمدبن محمد نعمان مفید، اوائل المقالات، ص78.
45. علی سیدمرتضی، رسائل المرتضی، ج1، ص125.
46. محمدبن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج8، ص 120؛ همان، ج1، ص255.
47. خلیلبن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج1، ص225
48. همان ج1، ص226
49. راغب اصفهانی، المفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان داوودی، ج1، ص342.
50. فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، تحقیق سید احمدحسینی، ج4، ص334.
51. محمد ابناثیر، النهایه فی غریب الحدیث والاثر، تحقیق طاهر احمد الزاوی و محمود محمد الطناحی، ج2، ص202.
52. احمدبن محمد فیومی، مصباح المنیر، ج2، ص220.
53. محمد ابنمنظور، لسان العرب، ج5، ص137.
54. فخرالدین طریحی، همان، ج3، ص472.
55. رک: محمدبن حسن حر عاملی، الایقاظ من الهجعه، تحقیق مشتاق المظفر، ص236.
56. رجوع کنید: همان، ص233.
57. محمدبن محمد نعمان مفید، اوائل المقالات، ص78.
58. علی سیدمرتضی، رسائل المرتضی، ج1، ص125.
59. محمدبن حسن طوسی، العقائد الجعفریه، ص250.
60. محمدبن محمد نعمان مفید، اوائل المقالات، ص78، همو، عقائد الامامیه، ص81.
61. جعفر سبحانی، الالهیات، تدوینِ حسن مکی عاملی، ج4، ص312.
62. اثیر از ریشه اثر، در عربى، به معنى برگزیده، عالى و مصفّا آمده است، امّا به عنوان یک اصطلاح فلسفى، معرّب یونانى «اثر»(Aether)، و لاتینى «ایثر»(Aither)است و … در فلسفه، به دو معنى به کار رفته است:1. نوعى جسم بسیط که از عنصر پنجمى غیر از عناصر اربعه است و جرم افلاک را تشکیل مىدهد و دستخوش کون و فساد و خرق و التیام نمىگردد.2. کره آتش که بالاى کره هوا و زیر فلک قمر است، که مایعى رقیق و تنک و بىوزن است و طبق عقیده قدما فضاى فوق هواى کره زمین را فراگرفته است.
اثیر و پس هوا پس آب و پس خاک که زادستند این هر چار ز افلاک (فرهنگ اصطلاحات آثار شیخ اشراق، ص 60)
63. محمدعلی شاهآبادی، رشحات البحار، ص41و 43.
64. سید ابوالحسن رفیعی قزوینی، رجعت و معراج، ص19-21.
65. همان، ص21.
66. محمدبن محمد نعمان مفید، اوائل المقالات، ص78.
67. علی سیدمرتضی، رسائل المرتضی، ج1، ص126.
68. ر.ک: محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج53، ص 138.
69. بقره:243
70. بقره: 259.
71. بقره: 55-56.
72. مائده: 110 و آل عمران: 49.
73. کهف: 25.
74. بقره: 73.
75. بقره: 260.
76. محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج17، ج17، ص58 و فضلبن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج7، ص94.
77. حسامالدین متقی هندی، کنز العمال، تصحیح صفوه السقا، ج11، ص133، حدیث 3093 و محمدبن علی صدوق، کمال الدین و تمامالنعمه، تصحیح علیاکبرغفاری، ص576.
78. محمدبن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج1، ص150؛ فضلبن حسن طبرسی، همان، ج7، ص239 و محمدبن حسن حر عاملی، همان، ص74.
79. محمدبن محمد نعمان مفید، المسائل الحاجبیه، ص74؛ علیبن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، تحقیق سید طبیب جزائری، ج2، ص258؛ حسن بن سلیمان، مختصر بصائر الدرجات، ص45 و جعفر ابن قولویه، کامل الزیارات، ص63.
80. محمدبن یعقوب کلینی، اصول الکافی، ج1، ص243؛ محمدبن علی صدوق، معانی الاخبار، ص79.
81. وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّه مِنَ الْأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کانُوا بِآیاتِنا لا یُوقِنُون؛ یعنی، چون فرمان قیامت مقرّر گردد، بر ایشان جنبندهاى از زمین بیرون مىآوریم که با آنان سخن بگوید که این مردم به آیات ما یقین نمىآوردند (نمل:82)
82. وَ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ وَ کُلٌّ أَتَوْهُ داخِرینَ روزى که در صور دمیده شود و همه کسانى که در آسمانها و زمین هستند- مگر آن که خدا بخواهد- بترسند و همه خوار و ذلیل به سوى او روان شوند. (نمل: 87)
83. سید محمدحسین طباطبائی، همان، ج15، ص 397؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج53، ص 60.
84. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج53، ص138؛ محمدبن محمد نعمان مفید، مصنّفات الشیخ المفید، ج5، ص90؛ سیدهاشم بحرانی، البرهان فى تفسیر القرآن، تصحیح محمودبن جعفر الموسوی الزرندی، ج2، ص 408.
85. رک: علی موسی کعبی، الرجعه.
86. محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 53، ص122.
87. محمدبن حسن حر عاملی، همان، ص26.
88. سید محمدحسین طباطبائی، همان، ج2، ص106-108.
89. علی سید مرتضی، المسائل السرویه، ص34-32.
90. محمدباقر مجلسى، حق الیقین، ص 335 و 336.
91. سید محمدحسین طباطبائی، همان، ج2،ص106-108.
92. همان، ج2،ص109.
93. عن الرّضا(ع) ، قیل له ما تقول فی الرّجعه؟ قال: «إنّها الحق قد کانت فی الأمم السالفه و نطق بها القرآن و قد قال رسول اللّهˆ: یکون فی هذه الأمّه کلّ ما کان فی الأمم السالفه حذو النعل بالنعل و القذه بالقذه».( محمدبن علی صدوق، عیون أخبار الرضا(ع)،ج 2، ص 201، ب 46، ح 1)
94. احمد امین، فجر الاسلام، ص251.
95. عبدالرحمن بدوی، تاریخ اندیشههای کلامی در اسلام، ترجمه حسین صابری، ج2، ص40.
96. محمد ذهبی، میزان الاعتدال، تحقیق علیمحمد البجاوی، ج1، ص380 و ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج2، ص49 و محمدبن عمر العقیلی، الضعفاء العقیلی، ج1، ص192.
97. عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل، ج1، ص185.
98. ابوالحسین خیاط، الانتصار و الرد علی ابن الرواندی، تحقیق محمد حجازی، ص197.
99. احمد امین، همان، ص251.
100. بقره: 41، 91، 97؛ آل عمران: 3 و 50؛ نساء: 47؛ مائده: 48؛ فاطر: 31 و احقاف: 30.
101. محمدبن علی صدوق، الاعتقادات فی دین الامامیه، ص،62.
102. سید محمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج2، ص: 107.
103. و القول بالتناسخ باطل و من دان بالتناسخ فهو کافر، لأنّ فی التناسخ إبطال الجنّه و النّار( همان، ص،63).
104. روح و نفس گاهی به یک معنا به کار می رود و گاهی معنای متفاوت از آن قصد میشود.( ر.ک: نصیرالدین طوسی، تلخیص المحصل، بحث حدوث و قدم نفس) در این بحث ما روح و نفس را به یک معنا به کار میبریم.
105. گیتا، ترجمه محمدعلی موحد، ص71.
106. ملاصدرا، الحکمه المتعالیه فی الاسفار الاربعه، ج 9، باب 8، فصل 1، ص3.
107. محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج53، ص138.
منابع
ابناثیر، محمد، النهایه فی غریب الحدیث والاثر، تحقیق طاهر احمد الزاوی و محمود محمد الطناحی، قم، اسماعیلیان، 1367.
ابنسینا، الاشارات و التنبیهات، شرح خواجه نصیرالدین طوسی، قم، البلاغه، 1375.
ـــــ، حسین، الشفاء (الطبیعیات)، تحقیق و مقدمه ابراهیم مدکور، قم، کتابخانه آیهالله المرعشی النجفی، 1364.
ابنشاذان، فضل، الایضاح، بیروت، موسسه اعلمی، 1982.
ابنقولویه، جعفر، کامل الزیارات، بیروت، دارالسرور، 1418ق.
ابنمنظور، محمد، لسان العرب، تصحیح یوسف البقاعی، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1426 ق.
اصفهانی، راغب، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان داوودی، بیروت، الدارالشامیه، 1416ق.
امین، احمد، فجر الاسلام، بیروت، المکتبه العصریه، 1429 ق.
اوپانیشادها، ترجمه مهدی جواهریان و پیام یزدانجو، تهران، نشر مرکز، 1387
بحرانی، سیدهاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، تصحیح محمودبن جعفر الموسوی الزرندی، تهران، علمی، 1375ق.
بدوی، عبدالرحمن، تاریخ اندیشههای کلامی در اسلام، ترجمه حسین صابری، مشهد، آستان قدس رضوی، 1374.
بهاگاواد گیتا، گیتا، ترجمه محمدعلی موحد، تهران، خوارزمی، 1385.
بیرونی، ابوریحان، تحقیق ما للهند، بیروت، عالم اللکتاب، 2008.
حر عاملی، محمدبن حسن، الایقاظ من الهجعه بالبرهان علی الرجعه، تحقیق مشتاق المظفر، قم، دلیل ما، 1380.
حلی، حسن بن سلیمان، مختصر بصائر الدرجات، نجف، مطبعه الحیدریه، 1370 ق.
خیاط، ابوالحسین، الانتصار و الرد علی ابن الرواندی، تحقیق محمد حجازی، قاهره، مکتبه الثقافه الدینیه، بیتا.
ذهبی، محمد، میزان الاعتدال، تحقیق علیمحمد البجاوی، بیجا، دارالفکر العربی، بیتا.
رفیعی قزوینی، ابوالحسن، رجعت و معراج، بضمیمه هفت مقاله دیگر، قزوین، مرکز نشر میراث فرهنگی قزوین، 1368.
سبحانی، جعفر، الالهیات، تدوینِ حسن مکی عاملی، قم، مرکزجهانی علوم اسلامی، 1370.
سهروردی، شهابالدین یحیی، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، تصحیحِ سیدحسین نصر، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1380.
سیدمرتضی، علی، رسائل المرتضی، مقدمه احمد حسینی، قم، دارالقرآن الکریم، 1405ق.
شاه آبادی، محمدعلی، رشحات البحار، تهران، نهضت زنان مسلمان، 1360.
شهرزوری، محمد، شرح حکمه الاشراق، تصحیحِ حسین ضیائی تربتی، تهران، وزارت فرهنگ و آموزش عالی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1372.
شهرستانی، عبدالکریم، الملل و النحل، تصحیحِ صلاحالدین هواری، بیروت، دار و مکتبه الهلال، 1998م.
صدوق، محمدبن علی، الاعتقادات فی دین الامامیه، قم، غلامرضا مازندرانی، 1412 ق.
ـــــ، عیون اخبارالرضا، مشهد، آستان قدس رضوی، بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1408ق.
ـــــ، کمالالدین و تمامالنعمه، تصحیح علیاکبرالغفاری، قم، مؤسسه نشر اسلامی، 1405ق.
ـــــ، معانی الاخبار، قم، جامعه الدرسین حوزه علمیه قم، 1361.
طباطبائی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیرالقرآن، بیروت، اعلمی، 1417ق.
طبرسی، فضلبن حسن، مجمع البیان، تهران، ناصر خسرو، 1372.
طبری، محمدبن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، مصر، مطبعهالکبری، 1323-1329ق.
طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تحقیق سید احمدحسینی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1408ق.
طوسی، محمدبن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، نجف اشرف، مکتبه الامین، 1382.
ـــــ، العقائد الجعفریه، قم، مکتبه النشر الاسلامی، 1411.
طوسی، نصیرالدین، تلخیص المحصل، بیروت، دار الاضواء، 1405ق.
ظهیر، احسان الهی، بین الشیعه و اهل السنه، لاهور، اداره ترجمان السنه، بیتا.
عسقلانی، احمد، تهذیب التهذیب، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1412ق.
عقیلی، محمد، الضعفاء، بیروت، دار ابنحزم، 1429 ق.
غفاری، محمدخالد، فرهنگ اصطلاحات آثار شیخ اشراق، تهران، انجمن آثار و انجمن فرهنگی، 1380.
فراهیدی، خلیلبن احمد، ترتیب کتاب العین، قم، مؤسسه نشر اسلامی، 1414 ق.
فرغانی، فخرالدین حسنبن منصور، الفتاوی الهندیه، دار احیاء التراث العربی، بیروت، بیتا.
فیاضی، غلامرضا، علم النفس فلسفی، تحقیق و تدوین محمد تقی یوسفی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)،1390.
فیومی، احمدبن محمد، قاموس المصباح المنیر، بیروت، دار الفکر، 2003.
قمی، علیبن ابراهیم، تفسیر قمی، تحقیق سید طبیب جزائری، قم، دار الکتاب، 1367.
کعبی، علی موسی، الرجعه، قم، مرکز الرساله، 1426.
کلینی، محمدبن یعقوب، اصول کافی، تهران، المکتبه الاسلامیه، 1388ق.
متقی هندی، حسام الدین، کنزالعمال، تصحیح صفوه السقا، بیروت، مؤسسه الرساله، 1405ق.
مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، تحقیق و تعلیق محمدباقر محمودی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1411ق.
ـــــ، حق الیقین، تهران، محمدعلی علمی، 1334.
مفید، محمدبن محمد نعمان، اوائل المقالات، تهران، دانشگاه تهران، دانشگاه مکگیل، 1413ق.
ـــــ، مصنفات الشیخ المفید، قم، الموتمر العالمی لالفیه الشیخ المفید، 1413ق.
ملاصدرا، اسرار الآیات، تهران، انجمن اسلامی حکمت و فلسفه ایران، 1360.
ـــــ، الحکمه المتعالیه فیالاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1981م.
ـــــ، الشواهد الربوبیه، مشهد، دانشگاه مشهد، 1346.
ـــــ، المبدأ و المعاد، مقدمه جلالالدین آشتیانی، قم: دفتر تبلیغات اسلامی، 1380ش.
ـــــ، مفاتیح الغیب، با تعلیقات علی نوری، تصحیح محمد خواجوی، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی و انجمن اسلامی حکمت و فلسفه ایران، 1363.
ناس، جان بایر، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علیاصغر حکمت، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1370.
نجاشی، احمد، رجال نجاشی، تحقیق موسی زنجانی، قم، نشر اسلامی، 1413ق.
یوسفی، محمد تقی، تناسخ و رجعت از دیدگاه عقل و وحی، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، 1388.