سخنرانی شدید اللحن عبدالناصر علیه شاه

خبرگزاری فارس: «وقتی خبر فوت عبدالناصر را از رادیو [بی بی سی]شنیدم، شوکه شدم. همزمان خبر‌ها به شاه هم رسیده بود. پیش شاه که رفتم، پریشان بود –آرام قدم می‌زد- این حالت او زمانی بود که می‌دانست یکی از دشمنانش برای همیشه از میان رفته است.» [1]جملات بالا، بخشی از خاطرات اسدالله علم، وزیر دربار محمدرضاه پهلوی است که از فوت جمال عبدالناصر رئیس‌جمهور کاریزماتیک مصر روایت می‌کند و حالتی که به شاه در آن هنگام دست داده بود.

روابط میان ایران و مصر در زمان جمال عبدالناصر، از برهه‌های حساس تاریخ منطقه است. حضور محمدرضا پهلوی و عبدالناصر در مقطع مشترکی از تاریخ منطقه، علاوه بر تأثیری که در روابط ایران و مصر داشت، تبعاتی نیز در سطح منطقه بر جای گذاشت.

این نوشتار تلاش دارد، روایتی از روابط میان جمال عبدالناصر و محمدرضا پهلوی و مواضع این دو در قبال یکدیگر ارائه دهد.

23 ژوئیه سال 1952؛ جمال عبدالناصر و محمد نجیب، تحت لوای «افسران آزاد» علیه «ملک فاروق» شاه ما قبل آخر سلسله «محمد علی» کودتا کرده‌اند. این انقلاب پایان حضور نظامی انگلیس در مصر و سودان را نیز در پی داشت. این اتفاقات همزمان بود با نخست‌وزیری دکتر محمد مصدق در ایران و جنبشی که از مدت‌ها پیش برای ملی شدن صنعت نفت و کوتاهی دست غربی‌ها به خصوص انگلیس از نفت ایران به راه افتاده بود. دو جنبش ضد استعماری در دو کشور تأثیرگذار و الهام بخش در منطقه. مصدق همچنین شناسایی دو فاکتوی اسرائیل که در زمان دولت «محمد صادق مراغه‌ای» صورت گرفته بود را پس گرفته و از این رو محبوبیت او در نزد ملی‌گرا‌های عرب در منطقه دو چندان شده بود.

علاوه بر این باید متذکر شد که قیام ملی شدن صنعت نفت، تأثیر خود را بر تمامی منطقه از جمله مصر گذاشته بود و در جریان سفر مصدق به قاهره یک سال پیش از انقلاب علیه «ملک فاروق» در سایه احساسات ضد انگلیسی مردم مصر، استقبال کم نظیری از او به عمل آمد. در همین حال کشور‌های غربی به شاه هشدار می‌دادند که مبادا مصدق با گروه «افسران آزاد» بخواهد ارتباطاتی برقرار کند. پس از انقلاب نیز عبدالناصر خود را شیفته دکتر مصدق معرفی می‌کرد و خیابانی نیز در قاهره به نام وی ثبت کرد.

رپورتاژ روزنامه الاهرام در استقبال از دکتر مصدق

امید می‌رفت ایران و مصر در کنار یکدیگر جبهه ضد استعمارگری و امپریالیستی را بنیان نهند و صفحه جدیدی در خاورمیانه باز کنند، اما کودتای انگلیسی و آمریکایی 1953 در ایران علیه دکتر محمد مصدق و بازگشت شاه به ایران، امید‌های مصر تازه انقلاب شده را بر داد و کشوری که می‌رفت به متحد قدرتمند مصر در منطقه تبدیل شود، در جبهه مقابل آن قرار گرفت.

دولت پهلوی همچنین در سال 1955 عضو پیمان بغداد شد که بر اساس سیاست‌های آمریکا هدف آن مقابله با نفوذ شوروی در منطقه بود و بیش از پیش ایران را در جبهه همسو با آمریکا در منطقه قرار داد. این پیمان در اوت 1959 با خروج عراق «سازمان پیمان مرکزی» (سنتو) نامیده شد، اما دشمنی میان شاه و عبدالناصر زمانی شعله‌ور‌تر شد که اسرائیل برای سوخت جنگنده‌های خود در حمله همزمان با فرانسه و انگلیس به مصر در سال 1956 برای باز پس‌گیری کانال سوئز، از نفت ایران بهره بسیاری برد.

اقدام دیگر شاه علیه جبهه مقاومت ضد اسرائیلی در منطقه در سال 1960 رقم خورد و آن زمانی بود که محمدرضا پهلوی در یک کنفرانس خبری بار دیگر موجودیت رژیم اسرائیل را که از سوی مصدق لغو شده بود به صورت دو فاکتو به رسمیت شناخت و گفت که اسرائیل حق داشتن سرزمین مختص به خود را دارد.

سخنرانی شدید اللحن عبدالناصر علیه شاه

او خودش را به ثمن بخسی به استعمار فروخته است. او برای جلب رضایت آمریکا و اربابانش، اسرائیل را به رسمیت شناخت

مواضع همسوی شاه با اسرائیل سخنرانی معروف و آتشین عبدالناصر در 26 ژوئیه 1960 در سالگرد انقلاب مصر در اسکندریه را در پی داشت.

عبدالناصر در این سخنرانی محمدرضا پهلوی را مزدور استعمار و اسرائیل نامید و گفت: «چرا او دائما شعار‌های ما را تحریف می‌کند تا ما را در حیطه نفوذ آمریکا یا بریتانیا قرار دهد؟ ما همواره این سؤال را پرسیده‌ایم البته جوابش را هم می‌دانیم. ما فقط به دنبال مزدوران و دشمنان آزادی و طاغوتیان هستیم. به همین دلیل باعث شده است تا شاه چنین مواضع استبدادی علیه ما بگیرد. او خودش را به ثمن بخسی به استعمار فروخته است. او برای جلب رضایت آمریکا و اربابانش، اسرائیل را به رسمیت شناخت. شهروندان عزیز به مسأله آزادی بیاندیشیم و از آن در هر مکانی دفاع کنیم. هیچ فردی نمی‌تواند خودش را به قیمت ارزان به صهیونیست‌ها و استعمار بفروشد؛ هیچ کسی نمی‌تواند مردمش را بفروشد، چرا که مردمان تبعیت نمی‌کنند و اراده آن‌ها فروختنی نیست... شاه امروزه از ائتلاف اسلامی و ائتلاف بغداد سخن می‌راند؛ این ائتلاف‌ها چیزی نیست جز برای پشتیبانی از استعمار و مناطق نفوذ آن‌ها، چیزی نیست جز حمایت از صهیونیسم جهانی. آن‌ها خودشان را به اسعتمار و صهیونیست‌ها فروختند، اما ما در راه آزادی کشورمان و در راه احقاق حقوق مردم فلسطین مبارزه می‌کنیم. [2]»

در مقابل نیز شاه ایران از وجود عبدالناصر در منطقه و بزرگنمایی در تهدیداتی که از جانب او برای منافع آمریکا در منطقه ایجاد می‌شد، در پی انعقاد قرارداد‌های تسلیحاتی از آمریکا بود. او در ژانویه 1964 و در کوران جنگ داخلی یمن در حالی که ایران و عربستان به نفع پادشاهی متوکلی یمن از «محمد البدر حمید الدین» حمایت می‌کردند، جمال عبدالناصر نیز 70000 نیرو به یمن اعزام کرده بود؛ نامه‌ای به «لیندون جانسون» رئیس‌جمهور وقت آمریکا نوشت و در آن در خصوص قدرت‌یابی عبدالناصر و حضور مصر در جبهه شوروی و خطرات آن برای منطقه هشدار داد و نوشت: «تمامی بحران‌های منطقه به عبدالناصر مربوط است و در هر کشور عربی که بتواند دخالت می‌کند؛ چه بسا باید بگویم که ایران نیز از توطئه‌های او به دور نیست و هیچ مانعی در برابر اقدامات مخرب خود در قبال ایران نمی‌بیند.»

محمد رضا پهلوی همچنین در تابستان 1345 (جولای 1966) در مذاکرات سه ساعته با «کرمیت روزولت» طراح کودتای 28 مرداد که او را برای خرید تسلیحات از آمریکا واسطه قرار داده بود؛ یکی از دلایل اصرار خود برای خرید سلاح از آمریکا را تهدیدات «جمال عبدالناصر» ذکر کرد.

جنگ 1967

جنگ شش روزه سه کشور مصر، اردن و سوریه با اسرائیل، یکی دیگر از برهه‌هایی است که شاه و عبدالناصر را رو در روی یکدیگر قرار داد هرچند فرجامش روابط دو کشور را متحول کرد.

در مارس 1967 میلادی و چند ماه پیش از جنگ، در پی بحرانی که در روابط میان کشور‌های عرب منطقه به تحریک مصر و در مقابله با سیاست‌های اسرائیل ایجاد شده بود و پس از تصمیمی که در نشست کشور‌های عرب صادر کننده نفت منطقه، برای تحریم و انزوای نفتی اسرائیل اتخاذ شد، دکتر الزیات وزیر خارجه وقت مصر، طی بیانیه‌ای اعلام کرد: «نفتی که اسرائیل در حال حاضر از آن استفاده می‌کند از طریق خلیج فارس به ساحل خلیج ایلات (استان جنوبی رژیم صهیونیستی) منتقل می‌شود؛ بنابراین یکی از کشور‌های عربی و یا ایران منابع انرژی اسرائیلی‌ها را تامین می‌کنند. در بیانیه منتشر شده از سوی الزیات آمده بود: تردیدی وجود ندارد که ایران منابع انرژی اسرائیلی‌ها در منطقه را تامین می‌کند. اسرائیل سالانه بیش از سه میلیون تن نفت از ایران دریافت می‌کند که این میزان تقریبا 80 درصد نیاز آن‌ها به منابع انرژی را برآورده می‌کند»

حتی پس از وقوع جنگ شش روزه‌ای که درست چند ماه پس از بیانیه الزیات در ژوئن 1967 میان اعراب و اسرائیل رخ داد، باز هم ایران صادرات نفت خود به این منطقه را قطع نکرد.

اما پایان جنگ و شکست اعراب و اشغال منطقه سینا به مرور بر روابط ایران و مصر نیز تأثیر گذاشت. شکست ناصر در جنگ به مرور وی را در قبال شعار‌های پان عربسیم متعادل می‌کرد. او با پذیرش قطعنامه 242 شورای امنیت سازمان ملل در 22 نوامبر 1967 نشان داد که قصد دارد تا انعطاف بیشتری در پذیرش طرح صلح با اسرائیل به خرج دهد؛ این روند پس از سقوط «طاهر یحیی» در عراق شدت بیشتری گرفت، ایران نیز از بسیاری شروط خود برای عادی‌سازی روابط با قاهره چشم‌پوشی کرد؛ به طوری که محمدرضا پهلوی در ماه مه 1970 با حضور در یک کنفرانس مطبوعاتی رسما از تغییرات کلی در سیاست‌های ایران و مصر و تصمیم برای از سرگیری روابط دو جانبه قوی سخن گفت.

پایان عمر عبدالناصر بیش از این به وی اجازه حیات نداد و او در سپتامبر 1970 بر اثر سکته قلبی درگذشت. حضور «امیر عباس هویدا» در مراسم خاکسپاری وی، نشان از آغاز دوره‌ای جدید در روابط دو کشور داشت. پس از عبدالناصر نیز انور سادات اعتقادی به شعار‌های ضد امپریالیستی و صهیونیستی او نداشت و به مرور با فاصله‌گیری از جبهه شوروی خود را به آمریکا نزدیک می‌کرد. دوره 11 ساله زعامت سادات بر مصر را می‌توان دوره طلایی رابطه دولت شاهنشاهی ایران با مصر نامید. دولت‌هایی که وجه اشتراک و شاید بتوان گفت: اصلی‌ترین عامل همگرایی میان آن‌ها دوستی با اسرائیل بود.

[1]اسدالله علم. «من و شاه» صفحه 250

[2]http://nasser.bibalex.org/Speeches/browser.aspx?SID=914

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان