مقدمه
اکثریت شیعه در طول تاریخ، در برابر اقلیتی ناچیز، هیچ شکی در ولادت امام زمان(عج) نداشتند.[1] ولادت امام زمان(عج) را از طرق مختلفی می توان ثابت نمود. ما در این جا برآنیم که ولادت آن حضرت را بر اساس روایات معتبر شیعه ثابت نمائیم. در این راه سه دسته روایت ذکر می شود. دسته اول، روایات معتبری که خبر صریح یا ضمنی از ولادت امام زمان(عج) به شمار می آیند؛ دسته دوم، روایات معتبری که در بر دارنده مشاهده امام زمان(عج) هستند؛ و دسته سوم، مجموعه ای از روایات، که به دلالت ضمنی خود، ولادت امام زمان(عج) را ثابت می نمایند.
پیش از پرداختن به اصل مطلب و به عنوان مقدمه تذکر این نکته، ضروری است که: برای اثبات ولادت شخص، سوای ماهیت او، به هیچ وجه نیاز به دلایل محکمی از جنس ادله ای که در فقه و اصول به آنها استدلال می شود نیست؛ چرا که تاریخ، ملاک خاص خود را دارد و هیچ گاه دیده نشده که برای اثبات یک موضوع تاریخی، مجبور به بحث سندی باشند؛ هرچند وجود اسناد صحیح و محکم (که می شود بر اساس آن در فقه فتوا داد)، جایگاه خاصی به مطلب می دهد. در تاریخ، آن چه اهمیت دارد یکی اصیل بودن منبع خبر است و دیگری آن که علم به کذب خبر نداشته باشیم یا لااقل، مطلب بیان شده با شبهه جدی روبرو نباشد. این مطلب از برخورد تمامی اهالی تاریخ با مطالب و نقل های تاریخی، روشن است و نیاز به برهان و استدلال خاصی ندارد. در عین حال، برای استحکام هرچه بیشتر مطلب و اثبات این که با وجود تمامی فشارها و اما و اگرها، بحث ولادت امام زمان(عج)، از ادله محکم تاریخی برخوردار است در این جا به برخی از روایات صحیح السند که در این باره در دست است اشاره می کنیم.
به عنوان طلیعه بحث، روایتی ذکر می شود که در بحث های بعدی بسیار حائز اهمیت و راهگشا است:
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ عَنْ أَیُّوبَ بْنِ نُوحٍ: قلْتُ لِأَبی الْحَسَنِ الرِّضَا: إِنِّی أَرْجُو أَنْ تکونَ صاحِبَ هذَا الْأَمْرِ وَ أَنْ یسُوقَهُ اللَّه إِلَیْک بِغَیْرِ سَیْفٍ فقَدْ بویِعَ لَک وَ ضُرِبَتِ الدَّرَاهِمُ بِاسْمِک. فَقَالَ: مَا مِنَّا أَحَدٌ اخْتَلَفَتْ إِلَیْهِ الْکتُبُ وَ أُشِیرَ إِلَیْهِ بِالْأَصَابِعِ وَ سئِلَ عنِ الْمَسَائِلِ وَ حُمِلَتْ إِلَیْهِ الْأَمْوَالُ إِلَّا اغْتِیلَ أَوْ ماتَ علَی فِرَاشِهِ حتَّی یبْعَثَ اللَّه لِهَذَا الْأَمْرِ غُلَاماً منَّا خَفِیَّ الْوِلَادَةِ وَ الْمَنْشَإِ غَیْرَ خَفِیٍّ فِی نَسَبِهِ (کلینی، 1363 ش: ج1، 341)؛[2]
ایوب بن نوح گوید به امام رضا(ع) گفتم: امیدوارم قائم اهل بیت شما باشید و بی هیچ خونریزیی، حکومت به دست شما بیفتد. چراکه هم با شما بیعت شده و هم سکه به نام تان زده اند. حضرت فرمود: هریک از ما امامان که نامه ها به سوی او روانه شود و انگشت نمای مردم گردد و اموال به سوی او بیاید، یا شهید خواهد شد و یا به مرگ طبیعی از دنیا خواهد رفت تا این که خداوند برای این کار، جوانی از ما که نسبی روشن ولی ولادت و رشدی مخفیانه دارد را برخواهد انگیخت.
سند کلینی و شیخ صدوق به این روایت، هیچ مشکلی ندارد و سند هردو، صحیح اعلائی است. روایت، صراحت در ولادت و رشد مخفیانه حضرت دارد و جای شبهه برای انسان معتقد به اهل بیت نمی گذارد که صاحب این امر، زنده و از زندگی مخفیانه ای برخوردار است. این روایت، قرائنی هم دارد[3] که دلیل دیگری است بر این که در بحث ولادت امام زمان نباید دنبال سندهای صحیح از نظر علم رجال بود و نوع برخورد با گزارش های موجود در این زمینه می بایست حتی با نوع برخورد عمومی با سایر گزارش های تاریخی، متفاوت باشد.[4]
علاوه بر این روایت، با مراجعه به کتب معتبر شیعی، به خوبی به دست می آید که امام عسکری (ع) در دوران امامت خویش، زیر انواع فشارها زندگی می کرد. به عنوان یک نمونه، زندان های پیاپی امام، دلیلی گویا بر این امر است.[5]
روایات ولادت امام زمان(عج)
روایات معتبر
روایت اول
حدثنا محمد بن علی بن حمزة بن الحسن بن عبیدالله بن العباس بن علی بن أبی طالب قال: سمعت أبامحمد یقول: قد ولد ولیّ الله و حجته علی عباده و خلیفتی من بعدی مختونا لیلة النصف من شعبان سنة خمس و خمسین و مأتین عند طلوع الفجر وکان أول من غسله رضوان خازن الجنان مع جمع من الملائکة المقربین بماء الکوثر و السلسبیل ثم غسلته عمتی حکیمة بنت محمد بن علی الرضا.[6]
راوی گوید: از امام عسکری(ع) شنیدم: ولی خداوند و حجت او و جانشین من، شب نیمه شعبان سال 255 به هنگام طلوع فجر به دنیا آمد و اولین کسی که او را شستشو داد رضوان، خزانه دار بهشت، به همراه گروهی از ملائکه مقرب خداوند بودند که او را با آب کوثر و سلسبیل شستند. پس از آنها هم عمه ام حکیمه او را شست.
سند حدیث
فضل بن شاذان؛ در وثاقت و عظمت فضل بحثی نیست و حتی یک مراجعه سطحی به شرح حال او کافی است تا بزرگی او را در میان رجالیون شیعه ثابت کند.[7] او از امام رضا(ع) هم روایت دارد و تا زمان امام عسکری(ع) زنده بوده است. برای اعتبار کتاب مختصر اثبات الرجعة هم به جلد پانزدهم مجله تراثنا رجوع شود.
محمدبن علی بن حمزه؛ نجاشی درباره او می نویسد:
محمد بن علی بن حمزة بن الحسن بن عبیدالله بن العباس بن علی بن أبی طالب أبوعبدالله ثقة عین فی الحدیث صحیح الاعتقاد له روایة عن أبی الحسن و أبی محمد و اتصال مکاتبة و فی داره حصلت أم صاحب الامر بعد وفاة الحسن ؛ له کتاب مقاتل الطالبیین (نجاشی، 1416ق: 272، ش714).
روایت دوم
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بنِ إِسحَاقَ عنْ أَبی هَاشِمٍ الْجعْفَرِیِّ: قُلْتُ لِأَبِی مُحَمَّدٍ: جلَالَتُک تمْنَعُنِی مِنْ مَسْأَلَتِک فَتَأْذَنُ لِی أَنْ أَسْأَلَک؟ فَقَالَ: سَلْ. قُلْتُ: یَا سَیِّدِی هَلْ لَک وَلَدٌ؟ فَقَالَ: نَعَمْ. فَقُلْتُ: فَإِنْ حَدَثَ بک حدَثٌ فأَیْنَ أَسْأَلُ عَنْهُ؟ قَالَ: بِالْمَدِینَةِ (کلینی، 1363ش: ج1، 328)؛[8]
ابوهاشم جعفری گوید: به امام عسکری(ع) گفتم: بزرگی شما مانع می شود سؤالی از شما بپرسم. اجازه پرسش می دهید؟ فرمود: بپرس. پرسیدم: مولای من فرزندی دارید؟ فرمود: آری. گفتم: اگر اتفاقی برایتان پیش آمد، کجا سراغش را بگیرم؟ فرمود: در مدینه.
سند حدیث
محمدبن یحیی عطار قمی؛ در زمان خویش بزرگ شیعه به حساب می آمد و شخصیتی جلیل القدر و ثقه است. از ایشان با تعبیر محمد بن یحیی اشعری هم یاد شده است. نام ایشان در سند حدود شش هزار حدیث به چشم می خورد. (خوئی، 1413ق: ج19، 33و غیر آن؛ و...)
احمد بن اسحاق اشعری؛ پس از این درباره ایشان و جلالت قدرش مطلبی ذکر خواهد شد. حتی اگر راوی در سند، احمد بن اسحاق رازی باشد که از اصحاب امام هادی(ع) است، باز هم سند روایت، معتبر خواهد بود چراکه او هم توسط شیخ طوسی توثیق شده است. (طوسی، 1415 ق: 383)
ابوهاشم جعفری؛ داود بن قاسم جعفری از نسل عبدالله بن جعفر بن ابی طالب و از اصحاب امام رضا(ع) تا امام زمان(عج) است که از تمامی این معصومین(ع) نقل روایت دارد و نزد تمامی آنها مقام و منزلتی والا و بالا داشت. جالب آن که حتی در دربار خلیفه وقت نیز دارای وجهه و آبرو بود. (خوئی، 1413ق: ج8، 122)
در مجموع می توان این روایت را یکی از عالی ترین روایات درباره ولادت و حیات امام زمان(عج) به شمار آورد. باید دقت داشت هرچند سند شیخ طوسی به ابوهاشم جعفری، با مشکل روبروست ولی عبارتی که در پاورقی از مرحوم حلبی نقل شد، ثابت می کند روایت، طرق متعددی داشته که ضعف یکی از آنها به اصل آن، ضرری نمی رساند.
چند نکته
الف) بر اساس این روایت صحیح اعلائی، امام عسکری(ع)، مدینة الرسول را به عنوان پایگاه مسکونی امام زمان(عج) معرفی نمود. در این باره روایت دیگری نیز در دست است:
عدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبی بَصِیرٍ عنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ: لَابُدَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ مِنْ غَیْبَةٍ وَ لَابُدَّ لَهُ فِی غَیْبَتِهِ مِنْ عزْلَةٍ وَ نعْمَ الْمنْزِلُ طَیْبَةُ وَ مَا بِثَلَاثِینَ مِنْ وَحْشَةٍ (کلینی، 1363ش، ج1، 340)؛[9]
امام صادق(ع) فرمود: صاحب این امر را ناگزیر از غیبتی است که باید از مردمان فاصله گیرد. بهترین منزل مدینه است و با وجود سی نفر هم دیگر وحشتی نمی ماند.
ب) به احتمال قوی، سؤال ابوهاشم از یکسو ریشه در عقیده او به دوازده امام دارد و از سوی دیگر به کلامی که خود او در ایامی که با امام در زندان مهتدی عباسی به سر می برد، از زبان حضرت شنیده بود باز می گردد:
سعد بن عبدالله از ابوهاشم روایت کرده است: با امام عسکری(ع) در زندان مهتدی بودیم که به من فرمود: ابوهاشم! این [مهتدی] سرکش، تصمیم به کشتن من در این شب دارد ولی خداوند عمر او را برید و حکومت به جانشینش رسید؛ من اینک فرزندی ندارم ولی به زودی خداوند فرزندی به من روزی خواهد کرد. صبح که شد، ترک ها بر سر مهتدی ریخته او را کشتند و معتمد را سرکار آوردند و خداوند ما را نجات داد (طوسی، 1411ق: 205، ح173).[10]
بنابراین آن چه صرفاً در برخی روایات، آن هم بدون سند معتبر از امام زمان(عج) نقل شده که «... أَبِی أَبُومُحَمَّدٍ عَهِدَ إِلَیَّ أَنْ لَاأُجَاوِرَ قوْماً غضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ لَهُمُ الْخِزْیُ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ وَ أَمَرَنِی أَن لَاأَسکنَ منَ الْجِبَالِ إِلَّا وَعْرَهَا وَ مِنَ الْبِلَادِ إِلَّا عَفْرَهَا...» (طوسی، 1411ق: 263، ح228) قابل التزام نیست. گو این که همین روایت در منابع دیگری هم آمده ولی این زیاده را ندارد. (صدوق، 1405 ق: 465، ح23) آن چه هم درباره کوه رضوی نقل شده (طوسی، 1411ق: 163، ح123) منافاتی با این روایت صحیح اعلائی ندارد.
روایت سوم
عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ علِیِّ بنِ بِلَالٍ: خَرَجَ إِلَیَّ مِنْ أَبِی مُحَمَّدٍ قَبْلَ مُضِیِّهِ بِسَنَتَیْنِ یُخْبِرُنِی بِالْخَلَفِ مِنْ بعْدِهِ ثمَّ خرَجَ إِلَیَّ مِنْ قَبْلِ مُضِیِّهِ بِثَلَاثَةِ أَیَّامٍ یُخْبِرُنِی بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ (کلینی، 1363ش: ج1، 328)؛[11]
محمدبن علی بن بلال گوید: دو سال پیش از فوت امام عسکری(ع) نامه ای از ایشان به دستم رسید که حاوی خبر از جانشین وی بود. مشابه همین نامه سه روز پیش از رحلت امام هم از سوی ایشان به دستم رسید.
سند حدیث
سند کلینی، موثق است. علی بن محمد، همان علی بن محمد بن بندار است که پس از این (ذیل حدیث دوم از روایات تصحیح نشده) درباره ایشان صحبت خواهیم گفت و محمد بن علی بن بلال هم اگرچه بعدها مرتد شد ولی چنان چه پس از این خواهد آمد، فردی موثق و قابل اطمینان است. نکته ای که در این جا تذکرش ضروری می نماید این که: محمد بن علی بن بلال از شیعیانی بود که امام زمان(عج) را، هم از نظر دوازدهم بودن و هم از نظر زنده بودن قبول داشت و مشکل وی تنها این بود که بعدها با محمد بن عثمان عمری بر سر مقام نیابت، به نزاع پرداخت. بنابراین گزارشی که از او نقل شد، صراحت در ولادت امام زمان(عج) دارد.
در سند شیخ صدوق، هرچند حسین بن اسماعیل می تواند استاد صدوق باشد ولی با توجه به این که لفظ «قال» هم پیش از حسین بن اسماعیل آمده و هم بعد از او، به نظر می رسد «قال» اول، مربوط به شخص دیگری بوده که با توجه به صدر روایت، می تواند سعد بن عبدالله باشد. از سوی دیگر از آن جا که خلاف متعارف ادبیات عرب است که فاعل «قال» پیش از فعلش بیاید می توان ادعاکرد که «قال» بعد از حسین بن اسماعیل، زیادی است. چه بسا از همین رو است که آیةالله خوئی، حسین بن اسماعیل را استاد صدوق به شماره آورده است. (خوئی، 1413ق: ج6، 217) درهرحال، حسین بن اسماعیل، شخصی ناشناخته است که ظاهراً روایت دیگری هم از او در دست نیست.
از همه اینها گذشته حلبی در عبارتی که از ایشان در پاورقی نقل شد، تصریح می کند این روایت به چند طریق و سند از محمدبن علی نقل شده است. این مطلب نیز، همان گونه که پیش از این اشاره شد، باعث تقویت سند روایت می شود.
روایت چهارم
الْحسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِیُّ عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ: خَرَجَ عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ حِینَ قُتِلَ الزُّبَیْرِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ «هَذَا جَزَاءُ منِ اجتَرَأَ عَلَی اللَّهِ فِی أَوْلِیائِهِ یزْعُمُ أَنَّهُ یَقْتُلُنِی وَ لَیْسَ لِی عَقِبٌ فَکیْفَ رَأَی قُدْرَةَ اللَّهِ فِیهِ» وَ وُلِدَ لَهُ وَلَدٌ سَمَّاهُ محمد فِی سَنَةِ سِتٍّ وَ خَمْسِینَ وَ مِائَتَیْن (کلینی، 1363ش: ج1، 329، ح5)؛[12]
از امام عسکری(ع) پس از مرگ زبیری این نامه صادر شد: «این عاقبت کسی است درباره اولیای الهی، جرأت بر خداوند نشان دهد. گمان می کرد مرا در حالی که هنوز صاحب فرزندی نشده ام خواهد کشت [ولی خودش کشته شد]. قدرت خدا را درباره خودش چگونه دید؟» پس از این ماجرا فرزندی در سال 256ق برای حضرت زاده شد که نامش را محمد نهاد.
سند حدیث
حسین بن محمد بن عامر اشعری؛ از اساتید علی بن ابراهیم و کلینی است که کلینی در بسیاری موارد از ایشان با نام ابوعلی اشعری یاد کرده است. نجاشی وی را توثیق نموده است. (نجاشی، 1416ق: 66)
معلی بن محمد بصری؛ صفار در یک جا از او با لقب اصفهانی یاد کرده است. (صفار، 1404 ق: 514) نجاشی درباره وی نوشته «مضطرب الحدیث و المذهب کتبه قریبة، له کتب...». (نجاشی، 1416ق: 418) از آنجا که نام وی در تفسیر علی بن ابراهیم قمی آمده، از وثاقت مبنایی برخوردار است.[13] آیةالله خوئی در توضیح کلام نجاشی می نویسد:
اضطراب در مذهب را از یکسو برخی نپذیرفته اند و از سوی دیگر منافاتی با وثاقت ندارد. اضطراب در حدیث هم معنایش «قد یروی ما یعرف و قد یروی ما ینکر» است که باز با وثاقت، تنافی ندارد. نیز نباید تعبیر خود نجاشی دور از نظر بماند که گفته بود «کتبه قریبة» (خوئی، 1413ق: ج19، 279).
تمامی روایات او به وسیله حسین بن محمد نقل شده و راوی دیگری ندارد. از جمله کتبی هم که نجاشی برای او نام برده کتاب القائم است. بنابراین آن چه ماحوزی در نقد این روایت آورده و براساس آن معلی را تضعیف کرده، صحیح نیست و برداشت نادرستی از کلام نجاشی است. (ماحوزی، 1417ق: 215)
احمد بن محمد بن عبدالله انباری؛ از او روایات اندکی در دست است که همگی به جز یک حدیث، غیر فقهی است و عمدتاً مربوط به مقام یا کرامات اهل بیت(ع) می باشد. از آن جا که از رجال تفسیر قمی است، از وثاقت مبنایی برخوردار می باشد. تمامی اندک روایات او را هم معلی بن محمد نقل کرده است. البته در روایات معلی، احمد بن محمد به صورت مطلق، زیاد دیده می شود ولی از آن جا که معلی، از احمدبن محمدهای متعددی نقل حدیث دارد - مثل احمدبن محمدبن ابی نصر - لذا نمی توان این موارد را به صورت یقینی از روایات احمدبن محمدبن عبدالله به شمار آورد؛ هرچند اکثر این روایات هم غیرفقهی است و این می تواند قرینه خوبی بر معلوم شدن ماهیت احمدبن محمد مطلق باشد.
چند نکته
1- در این روایت، تاریخ ولادت امام زمان(عج) در سال 256 ذکرشده که در این باره گزارش های دیگری نیز وجود دارد:
الف) محمد بن حسن کرخی گوید: از ابوهارون که مردی از شیعیان است شنیدم که می گفت امام زمان(عج) را دیده و می گفت ولادت وی یکی از جمعه های سال 256 بوده است. (صدوق، 1405 ق: 349، ح9)
ب) در گزارشی دیگر این چنین آمده است:... ولادت حضرت، هشت شب از شعبان المعظم سال 256 گذشته بود و وکیل او هم عثمان بن سعید نام داشت.... (صدوق، 1405ق: 432، ح12؛ طوسی، 1411 ق: 393)
ج) علان هم به سند خود روایت کرده که امام زمان(عج) دو سال پس از شهادت امام هادی(ع) و در سال 256 به دنیا آمد. (طوسی، 1411ق: 245؛ مسعودی، 1382ش)
د)... از او پرسیدم: نوجوانی عشاری القد یا عشاری السن؟ چراکه برای ما نقل شده که او به سال 256 به دنیا آمد. (طوسی، 1411ق: 259)
ه)... بر ابوسهل نوبختی این گزارش را خواندم که: ولادت امام زمان(عج) در سامراء و به سال 256 بود. مادرش صقیل و کنیه اش ابوالقاسم بود که پیامبر(ص) فرموده بود «نام او نام من و کنیه او کنیه من است» لقب او مهدی است و او همان حجت و منتظر و صاحب الزمان است. (طوسی، 1411ق: 272)
عقیده شیخ طوسی هم این است که حضرت در همین سال به دنیا آمد.[14] پس از این لحاظ، ایراد مهمی بر روایت وارد نیست و از سوی دیگر، توجیهی که در برخی کتب آمده که منظور از سال 255 همان سال 256 است ولی به تاریخ شمسی! (مجلسی، 1403ق: ج 51، 4 [در شمار یکی از احتمالات روایت]) به هیچ وجه قابل پذیرش نیست.
2- هرچند مرحوم مجلسی احتمال داده که منظور از زبیری، شخصی از نسل زبیر است که به دست خلیفه یا کس دیگری کشته شد (مجلسی، 1379ش: ج4، 3) نیز این احتمال را از برخی نقل کرده که زَبیری، به معنای مصیبت است که از القاب مهتدی عباسی می باشد ولی: اولاً با وجود امام در منطقه عسکر سامراء، این که کسی بخواهد نقشه کشتن امام را در سر داشته باشد یا در پی اجرایی کردن آن باشد، بسیار بعید است. ثانیاً در رأس تمامی افراد، خود خلفای بنی عباس در پی کشتن امام بودند و نیازی نیست که این فرد را بر کس دیگری حمل کرد. ثالثاً با جمله (کیف رأی قدرة اللّه فیه) سازگارتر است. چراکه همین خلیفه، آن چنان که در منابع تاریخی ذکرشده با ذلت کشته شد. بر این اساس به نظر می رسد منظور از زبیری یکی از خلفای بنی عباس باشد. اما این شخص، مهتدی عباسی نیست چراکه در منابع تاریخی، لقبی با عنوان زبیری (به هر معنایی) برای مهتدی وجودندارد. ولی می توان این عنوان را بر معتز عباسی تطبیق کرد چراکه از یکسو امام هادی(ع) به دست او و در سال 254 شهید شد؛ پس انگیزه بسیار بالایی برای کشتن امام عسکری(ع) داشت تا نسل امامان اهل بیت را نابود سازد و از سوی دیگر در منابع تاریخی، مثل الکامل ابن اثیر و.. برای او نام های متعددی ذکرشده که عبارتند از محمد؛ زبیر؛ و طلحه. پس اینگونه یاد کردن امام، اشاره به نام او دارد که زبیر بوده و تأییدی بر همین نام می باشد. قرینه این احتمال، روایت تقریب المعارف است که به جای زبیری، زبیر آورده. در برخی کتب دیگر هم از او با تعبیر زبیر بن جعفر یا زبیری یاد شده است.[15]
درهرحال، معتز عباسی، بنابر گزارش همان منابع تاریخی، در دوم شعبان سال 255 کشته شده و با این حساب، از کلام امام در این روایت، نمی توان حتی به صورت ضمنی یا التزامی، ولادت امام زمان(عج) را حتی اگر در سال 255 بدانیم، به دست آورد؛ چراکه در روایت آمده بود (خرج من ابی محمد حین قتل الزبیری). بله اگر دلیلی بر احتمال ذکر شده داشته باشیم که منظور از زبیری، همان مهتدی است از آن جا که طبق کتب تاریخی، مهتدی در رجب سال 256 کشته شد می توان بنابر نظر مشهور در ولادت امام زمان(عج)، از این بیان امام عسکری(، ولادت را نتیجه گرفت. ولی این هم درست نیست چراکه پس از این، نقل معتبری خواهد آمد که امام عسکری(ع) تصریح دارد امام زمان پس از کشته شدن مهتدی به دنیا خواهد آمد.
روایت پنجم
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُوعَلِیِّ بْنِ هَمَّامٍ قالَ سمِعْتُ مُحَمَّدَ بنَ عُثْمَانَ الْعَمْرِیَّ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی یَقُولُ: سُئِلَ أَبُومُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ وَ أَنَا عِنْدَهُ عَنِ الْخَبَرِ الَّذِی رُوِیَ عنْ آبَائِهِ «أَنَّ الْأَرْضَ لَاتَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ لِلهِ عَلَی خَلْقِهِ إِلَی یَوْمِ الْقیَامَةِ وَ أَن منْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً» فَقَالَ: إِنَّ هَذَا حَقٌّ کمَا أَنَّ النَّهَارَ حَقٌ. فقِیلَ لَه: یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَنِ الْحُجَّةُ وَ الْإِمَامُ بَعْدَک؟ فَقَالَ: ابْنِی مُحَمَّدٌ هُوَ الْإِمَامُ وَ الْحُجَّةُ بَعْدِی منْ ماتَ وَ لَم یَعْرِفْهُ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً أَمَا إِنَّ لَهُ غَیْبَةً یَحَارُ فِیهَا الْجَاهِلُونَ وَ یَهْلِک فِیهَا الْمُبْطِلُونَ وَ یکذِبُ فِیهَا الْوَقَّاتُونَ ثُمَّ یَخْرُجُ فَکأَنِّی أَنْظُرُ إِلَی الْأَعْلَامِ الْبِیضِ تَخْفِقُ فَوْقَ رَأْسِهِ بِنَجَفِ الْکوفةِ (صدوق، 1405ق: 409، ح9)؛
عثمان بن سعید عمری گوید: از امام عسکری(ع) درباره روایت اهل بیت سؤال شد که «زمین تا روز قیامت از حجت خداوند خالی نخواهد شد و هرکه بمیرد و امام زمان(عج) خود را نشناسد به مرگ جاهلی از دنیا رفته.» فرمود: روایت درستی است. پرسیدند: زاده پیامبر! امام پس از شما کیست؟ فرمود: فرزندم محمد امام و حجت پس از من است. هرکه بمیرد و او را نشناسد به مرگ جاهلی مرده. او را غیبتی است که نادانان را به حیرت می اندازد و هرزه کاران را نابود می سازد و دروغ وقت گذاران را روشن خواهد نمود. او قیام خواهد کرد و گویا پرچم های سفید را بالای سر او در نجف کوفه می بینم.
سند حدیث
محمد بن ابراهیم بن اسحاق؛ شیخ صدوق از این استاد خویش روایات فراوانی در کتب مختلف خود نقل کرده است. البته شیخ صدوق دو استاد به این نام دارد که یکی را با لقب «فارسی غرائمی» و دیگری را با لقب «طالقانی» معرفی می کند. از آن جا که شیخ صدوق فقط در دو جا از لقب «فارسی غرائمی» استفاده کرده و در موارد متعددی از لقب «طالقانی» یاد کرده، معلوم می شود که محمد بن ابراهیم بن اسحاق مطلق، همان طالقانی است که معروف به مکتب هم می باشد وگرنه صدوق، او را معرفی می کرد. در مجموع با توجه به فراوانی روایات صدوق از ایشان می توان حکم به وثاقت وی کرد.
ابوعلی بن همام؛ وی محمد بن همام اسکافی از بزرگان شیعه است که روایات فراوانی از او در دست است.
یک نکته
ظاهر کلام امام عسکری(ع) که می فرماید «ابنی محمد هو...» این است که فرزند ایشان، در آن زمان به دنیا آمده یا لااقل در حد حمل بوده است. چنان چه در اصول هم بحث شده است که عناوین، ظهور در فعلیت دارند و حمل آن بر مجاز و این که در آینده چنین عنوانی محقق خواهد شد نیاز به قرینه دارد که در این روایت، قرینه ای وجود ندارد. بلکه در برخی روایات می توان شواهدی برای تقویت این ظهور پیداکرد. در زندگی نامه امام رضا(ع) روایت شده است:
بعْضُ أَصحَابِنَا عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ حُکیْمٍ عَنِ ابْنِ أَبِی نَصْرٍ: قَالَ لِیَ ابْنُ النَّجَاشِیِّ: منِ الْإِمامُ بعْدَ صَاحِبِک؟ فَأَشْتَهِی أَنْ تَسْأَلَهُ حَتَّی أَعْلَمَ. فَدَخَلْتُ عَلَی الرِّضَا فَأَخْبَرْتُهُ فَقَالَ لِی: الْإِمامُ ابنِی. ثمَّ قَالَ: هَلْ یَتَجَرَّأُ أَحَدٌ أَنْ یَقُولَ ابْنِی وَ لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ (کلینی، 1363 ش، ج1، 320، ح5)؛[16]
از بزنطی نقل شده است: ابن نجاشی از من پرسید: امام پس از رفیقت [امام رضا] کیست؟ دوست دارم از او بپرسی تا من هم بدانم. بزنطی می گوید: پیش امام رضا(ع) رفتم و ماجرا را برایش بازگو کردم. حضرت فرمود: امام پس از من فرزندم خواهد بود. سپس افزود: کسی که فرزندی ندارد جرأت دارد بگوید «فرزندم»؟!
بنابراین و با توجه به کلام امام عسکری(ع) روشن می شود که این فرزند در فرض حمل بودن هم حتماً باقی خواهد ماند. بنابر آن چه گذشت، شکی در ولادت امام زمان(عج) باقی نمی ماند. اما نباید دور از نظر داشت که بر اساس روایات ذکر شده نمی توان تاریخ مشخصی را برای ولادت امام زمان(عج) بیان کرد.
روایات تصحیح نشده
هدف از ذکر این روایات که نمونه ای از روایات تصحیح نشده منابع است، روشن شدن این نکته می باشد که بسیاری از روایات مطرح در این بحث تاریخی، تنها مبتلی به ناشناخته بودن راوی هستند نه این که راوی آنها، از افراد جاعل حدیث و معروف به دروغ پردازی باشد. ناشناخته بودن راوی هم از نظر تاریخی، اشکال به حساب نمی آید چراکه قریب به اتفاق گزارش های تاریخی و نیز گزارش های تاریخ اسلام، از همین نوع است.
نکته دوم این که اشتراک مضمون برخی از روایات این دسته، با روایات صحیح السند، باعث خواهد شد تا ناشناختگی سند آنها از اثر بیافتد و آنها نیز از زمره روایات معتبر به شمار آیند.[17]
روایت اول
حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ عَبْدِاللَّهِ الْوَرَّاقُ قالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عبْدِاللَّهِ قالَ حَدَّثَنِی مُوسَی بْنُ جَعْفَرِ بنِ وَهبٍ الْبَغْدَادِیُ أَنَّهُ خَرَجَ مِنْ أَبِی مُحَمَّدٍ تَوْقِیعٌ «زَعَمُوا أَنَّهُمْ یُرِیدُونَ قَتْلِی لِیَقْطَعُوا هَذَا النسْلَ وَ قدْ کذَّبَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ قَوْلَهُمْ وَ الْحمْدُلله» (صدوق، 1405ق: 407، ح3)؛
موسی بن جعفر بغدادی گوید: نامه ای از امام عسکری(ع) به دستم رسید که «[ستمکاران] گمان داشتند که مرا می کشند تا نسل پیامبر را از میان بردارند ولی خداوند گمان آنها را باطل کرد.»
سند حدیث
علی بن عبدالله الوراق؛ از اساتید شیخ صدوق است که صدوق درباره ایشان تعبیر «رضی الله عنه» به کاربرده و هیچ توثیق صریحی برایش وجود ندارد. در بسیاری از روایات هم صدوق از او در کنار اساتید دیگرش یاد می کند که در اکثر این موارد مقرون با علی بن محمد بن حسن قزوینی است.
سعدبن عبدالله بن ابی خلف اشعری؛ در زمان خویش، شیخ و بزرگ شیعیان به شمار می آمد و در جلالت شأن ایشان تردیدی نیست. (خوئی، 1413ق: ج9، 77)
موسی بن جعفر بن وهب بغدادی؛ از صاحبان کتاب است و نکته خاص دیگری درباره او نقل نشده است. شیخ طوسی ایشان را در شمار کسانی آورده که از امامان، روایتی نقل نکرده اند. موسی از رجال کامل الزیارات است و برخی از بزرگان از او روایاتی نقل کرده اند که می تواند در کنار صاحب کتاب بودنش باعث اطمینان به وثاقت وی شود. (خوئی، 1413ق: ج20، 37)
در مجموع، چنان چه مشاهده می شود این روایت، فاصله زیادی تا اعتبار و صحت ندارد و تنها به خاطر تردیدهایی که بنابر برخی مبانی وجود دارد در روایات این بخش ذکر شد. این روایت در برخی منابع دیگر هم آمده است[18] که قرینه قطعی بر روایت شیخ صدوق است و ولادت حضرت را ثابت می کند.
روایت دوم
حدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ ماجِیلَوَیْهِ وَ محَمَّدُ بْنُ مُوسَی بْنِ الْمُتَوَکلِ وَ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی الْعَطَّارُ قَالُوا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی الْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنِی إِسْحَاقُ بْنُ رِیَاحٍ الْبَصْرِیُ عَنْ أَبی جَعْفَرٍ الْعمْرِیِّ: لَمَّا وُلِدَ السَّیِّدُ قَالَ أَبومُحَمَّدٍ: ابعَثُوا إِلَی أَبِی عَمْرٍو. فَبُعِثَ إِلَیْهِ فَصَارَ إِلَیْهِ فَقَالَ لَهُ: اشْتَرِ عَشَرَةَ آلَافِ رِطْلِ خُبْزٍ وَ عَشَرَةَ آلَافِ رِطْلِ لَحْمٍ وَ فَرِّقْهُ - أَحْسَبُهُ قَالَ - عَلَی بَنِی هَاشِمٍ وَ عُقَّ عَنْهُ بِکذَا وَ کذَا شَاةً (صدوق، 1405ق: 430و431، ح6)؛
عمری گوید: وقتی امام زمان(عج) به دنیا آمد امام عسکری(ع) به دنبال من فرستاد و دستور داد مقداری نان و گوشت تهیه کنم و میان مردم و به گمانم گفت میان بنی هاشم تقسیم کنم و تعدادی گوسفند هم عقیقه نمایم.
سند حدیث
اسحاق بن ریاح (نوح، روح) بصری؛ هیچ نامی در رجال ندارد؛ گو این که از او تنها همین یک روایت در دست است. اختلاف در ضبط نام وی ناشناختگی اش را تقویت می نماید.
روایت سوم
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَی بنِ الْمتَوَکلِ قالَ حَدَّثَنِی عَبْدُاللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ الْکوفِیُ أَنَّ أَبَامُحَمَّدٍ بَعَثَ إِلَی بَعْضِ مَنْ سمَّاهُ لِی بشَاةٍ مَذْبُوحَةٍ وَ قَالَ: هَذِهِ مِنْ عَقِیقَةِ ابْنِی مُحَمَّدٍ (صدوق، 1405 ق: 432، ح10)؛
از محمدبن ابراهیم کوفی روایت شده است: امام عسکری(ع)، لاشه گوسفندی برای شخصی که نامش را برایم برد فرستاد و فرمود: این یکی از گوسفندهای عقیقه پسرم محمد است.
سند حدیث
محمدبن موسی بن المتوکل؛ ابن طاووس ادعای اجماع بر وثاقت او دارد. (ابن طاووس، بی تا: 158) آیةالله خویی بر همین اساس تردید در وثاقت ایشان نمی کند. (خوئی، 1413ق: ج18، 299)
محمدبن ابراهیم الکوفی؛ وی مشکل این سند به شمار می آید؛ چراکه هیچ توثیقی ندارد. در کافی روایتی از محمد بن ابراهیم کوفی به چشم می خورد اما آن محمد بن ابراهیم با یک واسطه از امام صادق(ع) روایت می کند و قابل تطبیق بر این راوی نیست.
روایت چهارم
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یحْیَی الْعطَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ النَّیْسَابُورِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ الْمُنْذِرِ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ أَبِی الْفَتْحِ: جَاءَنِی یَوْماً فَقَالَ لِیَ: الْبِشَارَةُ، وُلِدَ الْبَارِحَةَ فِی الدَّارِ مَوْلُودٌ لِأَبِی مُحَمَّدٍ وَ أَمَرَ بِکتْمَانِهِ. قُلْتُ: وَ مَا اسْمُهُ؟ قَالَ: سمِّیَ بمُحَمَّدٍ وَ کنِّیَ بِجَعْفَر (صدوق، 1405 ق: 432، ح11)؛
راوی گوید: حمزه بن ابوالفتح پیش من آمد و بشارت ولادت امام زمان(عج) را داد و دستور داد آن را پوشیده دارم. پرسیدم: نامش چیست؟ گفت: نامش محمد است و کنیه اش ابوجعفر.
سند حدیث
حسن بن منذر و حمزة بن ابی الفتح هیچ توثیقی ندارند و غیر از این روایت هم روایت دیگری از آنها یافت نشد. البته حسن بن منذر دیگری هم در کتب رجالی یافت می شود که از اصحاب امام باقر و امام صادق(ع) به شمار آمده ولی قابل تطبیق بر راوی این حدیث نیست. حسین بن علی نیسابوری هم ناشناخته است. البته در کافی، نام شخصی بنام حسن بن علی نیسابوری در «باب فی تسمیة من رآه» ذکرشده که همین راوی است.
در متن این حدیث، کنیه امام زمان(عج) «ابوجعفر» گفته شده که می توان این مطلب را بر اساس رعایت تقیه برای حفظ جان حضرت دانست.
روایت پنجم
حَدَّثَنَا الْمُظَفَّرُ بنُ جعْفَرِ بنِ الْمُظَفَّرِ الْعَلَوِیُّ السَّمَرْقَنْدِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مسْعُودٍ الْعَیَّاشِیُّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَلِیِّ بْنِ کلْثُومٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَحْمَدَ الرَّازِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسحَاقَ بنِ سعْدٍ: سَمِعْتُ أَبَامُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍ الْعَسْکرِیَّ یَقُولُ : الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِی لَمْ یخْرِجْنِی منَ الدُّنْیَا حَتَّی أَرَانِی الْخَلَفَ مِنْ بَعْدِی أَشْبَهَ النَّاسِ بِرَسُولِ اللَّهِ خَلْقاً وَ خُلْقاً یَحْفَظُهُ اللَّهُ تَبَارَک وَ تَعَالَی فی غیْبَتِهِ ثمَّ یُظْهِرُهُ فَیَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً کمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً (صدوق، 1405ق: 409، ح7؛ خزاز قمی، 1401ق: 259)؛
احمد ابن اسحاق بن سعد: از امام عسکری(ع) شنیدم که فرمود: شکر خدایی را که مرا از دنیا نبرد تا جانشینم را نشانم داد، کسی که در قیافه و اخلاق، شبیه ترین مردم به رسول الله(ص) است. خداوند متعال، نگهبان او در دوران غیبتش خواهد بود و سپس او را آشکار خواهد کرد و او نیز دنیا را همان گونه که پُر از ستم شده، آکنده از عدالت خواهد نمود.
سند حدیث
المظفر بن جعفر بن المظفر؛ از اساتید شیخ صدوق است که هیچ توثیقی درباره او ذکر نشده. صدوق نیز روایت فراوانی از او ندارد.
جعفر بن محمد بن مسعود؛ پدر ایشان از بزرگان شیعه است. جعفر تمامی کتاب های پدرش را روایت کرده و به تعبیر شیخ طوسی شخصی فاضل است. (طوسی، 1415ق: 418)
محمد بن مسعود عیاشی؛ هرچند در ابتدا اهل تسنن بود ولی بعدها به یکی از بزرگان شیعه تبدیل شد.
احمد بن علی بن کلثوم؛ او را هرچند شیخ طوسی متهم به غلو می داند ولی مرحوم کشی با تعبیر «کان من القوم مأموناً علی الحدیث» معرفی می کند. در این که منظور از «من القوم» چیست، احتمالات متعددی داده شده ولی ظاهراً در بعضی نسخه های چاپ شده کشی به جای این جمله، تعبیر «من الفقهاء» ذکر شده است. در هر حال از نظر حدیثی، معتبر و قابل اعتماد است. (خوئی، 1413ق: ج2، 181)
علی بن احمد رازی؛ او هیچ نامی در رجال ندارد و جز یک حدیث دیگر در کمال الدین، روایت دیگری او یافت نشد.
روایات رؤیت امام زمان(عج)
روایات معتبر
روایت اول
مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِاللَّهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی جَمِیعاً عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ جعْفَرٍ الْحمْیَرِیِّ: اجْتَمَعْتُ أَنَا وَ الشَّیْخُ أَبُوعَمْرٍو رَحمَهُ اللَّه عِنْدَ أَحمَدَ بنِ إِسحَاقَ فَغَمَزَنِی أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ أَنْ أَسأَلَهُ عنِ الْخَلَفِ فَقُلْتُ لَهُ: یَا أَبَاعَمْرٍو إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَک عَنْ شَیْ ءٍ وَ ما أَنا بِشَاک فِیمَا أُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَک عنْهُ فَإِنَّ اعْتِقَادِی وَ دِینِی أَن الْأَرْض لَاتَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ إِلَّا إِذَا کانَ قبْلَ یوْمِ الْقِیَامَةِ بِأَرْبَعِینَ یَوْماً فَإِذَا کانَ ذَلِک رُفِعَتِ الْحُجَّةُ وَ أُغْلِقَ بَابُ التَّوْبَةِ فَلَمْ یَک ینْفَعُ نفْساً إِیمانُها لَمْ تَکنْ آمَنَتْ منْ قبْلُ أَوْ کسبَتْ فِی إِیمانِها خیْراً فأُولَئِک أَشْرَارٌ مِنْ خَلْقِ اللَّه عزَّوَجَلَّ وَ هُمُ الَّذِینَ تَقُومُ عَلَیْهِمُ الْقِیَامَةُ وَ لَکنِّی أَحْبَبْتُ أَنْ أَزْدَادَ یَقِیناً وَ إِنَّ إِبْرَاهِیمَ سَأَلَ رَبَّهُ عزَّوَجَلَّ أَن یُرِیَهُ کیْفَ یُحْیِی الْمَوْتَی «قالَ أَوَلَم تؤْمِنْ قالَ بلی وَ لکن لِیطْمَئِنَّ قَلْبِی» وَ قَدْ أَخْبَرَنِی أَبوعَلِیٍّ أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ قَالَ سَأَلْتُهُ وَ قُلْتُ «مَنْ أُعَامِلُ أَوْ عَمَّنْ آخُذُ وَ قَوْلَ مَنْ أَقْبَلُ؟» فقَالَ لَه «الْعَمْرِیُّ ثِقَتِی فَمَا أَدَّی إِلَیْک عَنِّی فعَنِّی یؤَدِّی وَ ما قالَ لَک عنِّی فَعَنِّی یَقُولُ فاسْمَعْ لَه وَ أَطِعْ فَإِنَّهُ الثِّقَةُ الْمَأْمُونُ» وَ أَخْبَرَنِی أَبُوعَلِیٍّ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَامُحَمَّدٍ عَنْ مِثْلِ ذَلِک فَقَالَ لَهُ «الْعَمْرِیُّ وَ ابْنُهُ ثقَتَانِ فمَا أَدَّیا إِلَیْک عَنِّی فَعَنِّی یُؤَدِّیَانِ وَ مَا قَالا لَک فعَنِّی یقُولَانِ فاسْمَعْ لَهمَا وَ أَطعْهُمَا فإِنَّهُمَا الثِّقَتَانِ الْمَأْمُونَانِ» فَهَذَا قَوْلُ إِمَامَیْنِ قَدْ مَضَیَا فِیک. فَخَرَّ أَبُوعَمْرٍو سَاجِداً وَ بَکی ثُمَّ قَالَ: سَلْ حَاجَتَک. فَقُلْتُ لَهُ: أَنْتَ رَأَیْتَ الْخَلَفَ مِنْ بَعْدِ أَبِی مُحَمَّدٍ؟ فَقَالَ: إِی وَاللَّهِ وَ رَقَبَتُهُ مثْلُ ذَا - وَ أَوْمَأَ بِیَدِهِ. فَقُلْتُ لَهُ: فَبَقِیَتْ وَاحِدَةٌ. فَقَالَ لِی: هَاتِ. قُلْتُ: فَالاسْمُ؟ قَالَ: مُحَرَّمٌ عَلَیْکمْ أَنْ تَسْأَلُوا عَنْ ذَلِک وَ لَاأَقُولُ هَذَا مِنْ عِنْدِی فَلَیْسَ لِی أَنْ أُحَلِّلَ وَ لَاأُحَرِّمَ وَ لَکنْ عَنْهُ فَإِنَّ الْأَمْرَ عِنْدَ السُّلْطَانِ أَن أَبامُحَمَّدٍ مَضَی وَ لَمْ یُخَلِّفْ وَلَداً وَ قَسَّمَ مِیرَاثَهُ وَ أَخَذَهُ مَنْ لَا حَقَّ لَهُ فِیهِ وَ هُوَ ذَا عِیَالُهُ یَجُولُونَ لَیْسَ أَحَدٌ یَجْسُرُ أَنْ یَتَعَرَّفَ إِلَیْهِمْ أَوْ یُنِیلَهُمْ شَیْئاً وَ إِذَا وَقَعَ الِاسْمُ وَقَعَ الطَّلَبُ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَمْسِکوا عنْ ذَلِک. قالَ الْکلَیْنِیُّ: وَ حَدَّثَنِی شَیْخٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ذَهَبَ عَنِّی اسْمُهُ أَنَّ أَبَاعَمْرٍو سَأَلَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ مِثْلِ هَذَا فَأَجَابَ بِمِثْلِ هَذَا (کلینی، 1363ش: ج1، 330، ح1؛ طوسی، 1411ق: 243، ح209)؛
از حمیری نقل شده است: من و نائب نخست امام زمان(عج) پیش احمد بن اسحاق بودیم. احمد بن اسحاق به من اشاره کرد تا از او درباره امام زمان(عج) جویا شوم. گفتم: اباعمرو! می خواهم درباره نکته ای از تو بپرسم که هیچ شک و تردیدی در آن ندارم چراکه عقیده و آئین من این است که هیچگاه زمین از حجت خالی نخواهد شد مگر چهل روز پیش از برپایی قیامت که حجت از زمین برداشته می شود و درب های توبه بسته می گردد و ایمان کسانی که تا آن روز ایمان نیاورده اند یا در حال ایمان شان کار خیری کاسب نشده اند، سودی به حال شان نخواهد داشت. آنها مشتی از اشرار خواهند بود که قیامت بر آنها به پا خواهد شد. ولی من دوست دارم به یقینم افزوده شود همان گونه که ابراهیم نبی وقتی از خداوند درخواست کرد زنده کردن مردگان را به وی نشان دهد، هرچند نسبت به این مسئله ایمان داشت ولی به دنبال اطمینان خاطر بود. احمد بن اسحاق هم برایم نقل کرده است که وقتی از امام هادی(ع) پرسید «با چه کسی معامله داشته باشم و از چه کسی (دستورات شما را) بگیرم و حرف که را بپذیرم؟» حضرت فرموده بود «عَمری، شخصیت مورد اعتماد من است. هرچه به تو گفت، از ناحیه من می باشد. حرف او را بپذیر و گوش به فرمان او باش که او مورد اطمینان و امانت داریش ثابت شده است.» همچنین احمد اسحاق برایم نقل کرده که مشابه این پرسش را از امام عسکری(ع) پرسیده و حضرت فرموده است «عمری و پسرش هردو مورد اطمینان هستند. هرچه به تو گفتند از جانب من است. حرف آندو را بپذیر و گوش به فرمان شان باش که هردو مورد اطمینان و امانتداری شان، ثابت شده است.» دو امام درباره تو چنین فرموده اند. ابوعمرو به سجده افتاد و گریست و سپس گفت: سؤالت را بپرس. گفتم: تو جانشین امام عسکری(ع) را دیده ای؟ گفت: آری. سپس با دستش اشاره کرده و افزود: چنین گردنی داشت. گفتم: یک پرسش دیگر. گفت: بپرس. گفتم: نامش چیست؟ گفت: سؤال از نام بر شما حرام است. این را از خودم نمی گویم، من حق حلال و حرام کردن از طرف خودم را ندارم. این فرمایش خود حضرت است. چراکه حکومت چنین گمان می کند که امام عسکری(ع) بدون فرزند از دنیا رفت، به همین دلیل است که ترکه آن حضرت را تقسیم کرد و کسانی که حقی نداشتند آن را به جیب زدند و خانواده حضرت، آواره شدند و هیچ کس حق نزدیک شدن به آنها را ندارد. در چنین شرائطی پرسش از نام حضرت، به دنبال آن حضرت افتادن را در پی دارد (و تمام برنامه ریزی ها را به هم خواهد ریخت) از خدا خود را بپوشانید و این پرسش را رها کنید.
سند حدیث
محمد بن یحیی عطار اشعری قمی؛ در زمان خویش، شیخ و بزرگ شیعیان به شمار می آمد و از افراد جلیل القدر است.
محمد بن عبدالله بن جعفر حمیری؛ صاحب چندین تألیف است و با امام زمان(عج) مکاتباتی داشت. فردی ثقه است و از سرشناسان شیعه به شمار می آمد. (خوئی، 1413ق: ج17، 247)
عبدالله بن جعفر حمیری قمی؛ او نیز در زمان خود، بزرگ و سرشناس قم بود و کتب معتبری به رشته تحریر آورد که معروف ترین آنها کتاب قرب الاسناد است. (خوئی، 1413ق: ج11، 148)
روایت دیگری نیز از حمیری در دست است که حاکی از گفتگوی او با نائب دوم امام زمان(عج) در همین زمینه است ولی از آن جا که متن آن بسیار شباهت به متن روایاتی که گذشت دارد، این احتمال می رود که اشتباهی در ذکر نام نائب صورت گرفته باشد هرچند بر اساس ظاهر آن، ماجرایی دیگر به شمار می آید. روایت از این قرار است:
حَدَّثَنَا محَمَّدُ بنُ الْحسَنِ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُاللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیُّ: قُلْتُ لِمُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ الْعَمْرِیِّ إِنی أَسأَلُک سؤَالَ إِبْرَاهِیمَ رَبَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ حِینَ قَالَ لَهُ «رَبِّ أَرِنِی کیْفَ تُحْیِ الْمَوْتی قالَ أَوَلَم تؤْمِنْ قالَ بَلی وَ لکنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی» فَأَخْبِرْنِی عَنْ صَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ، هَلْ رَأَیْتَهُ؟ قَالَ: نَعَمْ وَ لَهُ رَقبَةٌ مثْلُ ذِی وَ أَشَارَ بِیَدِهِ إِلَی عُنُقِهِ (صدوق، 1405ق: 435، ح3)؛
از حمیری نقل شده است: به محمد بن عثمان عمری گفتم: همان گونه که حضرت ابراهیم(ع)، علاوه بر ایمان به دنبال اطمینان خاطر بود، من نیز بر همان اساس از تو می پرسم آیا امام زمان(عج) را دیده ای؟ گفت: آری. سپس در حالی که با دستش به گردنش اشاره می کرد افزود: گردنی همانند این داشت.
سند حدیث
محمد بن الحسن بن احمد بن ولید قمی؛ در زمان خود، شیخ و رئیس و بزرگ قم بود و شخصیتی والا داشت. او از مشایخ شیخ صدوق است که در کتب خویش از ایشان، بسیار روایت دارد و حتی از برخی تعابیر شیخ صدوق، پیدا است که آراء و عقاید محمد بن حسن ولید تأثیر فراوانی بر ایشان داشته است. (خوئی، 1413ق: ج16، 219)
چند نکته
1- با توجه به این که خود احمد بن اسحاق از کسانی است که امام زمان(عج) را در خانه پدربزرگوارش مشاهده نموده (طوسی، 1417ق، ص70) این تحریک او نسبت به حمیری، برای یقین به ولادت امام زمان(عج) نیست؛ بلکه با توجه به دوران غیبت صغری و پنهان بودن حضرت از چشم عامه شیعیان، احمد به دنبال این است که آیا امام از چشم نائب هم پوشیده است یا این که ایشان، با امام امکان ارتباط دارد؟ تعبیر «هل رأیت الخلف من بعد ابی محمد» هم می تواند اشاره به همین داشته باشد به این بیان که آیا پس از درگذشت امام عسکری(ع) جانشین ایشان را دیده ای؟
2- احمد بن اسحاق از شخصیت های بسیار بزرگوار شیعه است. از این رو رفتن نائب امام، به ملاقات ایشان، بعید نیست به ویژه که احمد، ساکن قم و پیک شیعیان این منطقه به شمار می آمد.[19]
3- این روایت به مناسبت در بر داشتن توثیق صریح عمری و فرزندش که هردو نائب امام زمان(عج) بودند، در بسیاری از کتب اصولی در بحث حجیت خبر واحد، طرح و مورد استشهاد قرارگرفته است. از این رو و با توجه به وثاقت بسیار بالایی که برای عمری و فرزند ایشان از این خبر به دست می آید، این گزارش از اعتبار بسیار بالایی برخوردار می شود.
عثمان بن سعید عمری مورد اتفاق بزرگان شیعه است و هیچ اختلافی در وثاقت و اعتبار گفتار ایشان در میان بزرگان شیعه وجود ندارد و علت آن هم تعابیر بلند امام هادی و امام عسکری(ع) است که با سندهای صحیح یا حتی صحیح اعلائی به دست ما رسیده است.[20]
بنابراین هیچ شکی در اعتبار اخبار و گزارش های ایشان باقی نخواهد ماند. حتی احمد بن هلال عبرتائی که در زمان نیابت محمد بن عثمان، سر به مخالفت برداشت و کارش بنا به برخی گزارش ها، به ناصبی شدن هم کشید؛ هیچ مشکلی با عثمان بن سعید نداشت و تصریح می کرد که من منکر عثمان بن سعید نیستم. بنابراین شخصیت عثمان بن سعید، میان تمامی شیعیان، شخصیتی جاافتاده و مقبول بود و با توجه به تعابیر بلندی که دو امام بزرگوار درباره ایشان به کار برده بودند، کسی جرأت تشکیک در گفته های ایشان را نداشت چنانچه از روایت حمیری هم این مطلب روشن است. از مجموع این روایات و نیز روایات دیگری - که هرچند از نظر سند با مشکل روبروست ولی پشتوانه محکمی چون این روایات را دارد - به دست می آید که اولاً هرگونه اخبار عثمان بن سعید و فرزند او بی هیچ شکی پذیرفته و غیرقابل تشکیک است. ثانیاً نیابت عامه عثمان بن سعید در زمان امام عسکری(ع) و حتی نیابت ایشان به نص امام برای دوران پس از فوت حضرت، چنان میان شیعیان و حتی بزرگان، جاافتاده بود که به هیچ وجه نیاز به ادعا یا اثبات نیابت از سوی ایشان نداشت. از همین رو است که در گزارش های تاریخی، هیچ نشانه ای از ادعای وکالت عثمان بن سعید نسبت به امور امام زمان(عج) مشاهده نمی کنیم و بر اساس جاافتاده بودن شخصیت و نیابت گسترده ایشان، کسی جرأت تشکیک در این امر را نداشت و تمامی ادعاها به دوران پس از ایشان برگشته و از زمان نیابت فرزند وی شروع می گردد. ثالثاً عثمان بن سعید و همچنین سایر نائبان، چنان افتادگی و فروتنی داشتند که به سادگی حاضر می شدند در محضر سایر بزرگان شیعه حاضر شوند و نیز هیچ گاه با کسی درگیر نمی شدند و تمام مسائل مهم را، به ویژه درباره مبارزه با مدعیان دروغین، مستند به نامه های امام زمان(عج) می کردند.
4- این روایت، بیان جالب نائب اول امام زمان(ع)، درباره تحریم بردن نام امام زمان(عج) دارد و از آن معلوم می گردد که بردن نام آن حضرت در زمان ما هیچ گونه اشکال شرعی ندارد.
5- در پایان روایت، مرحوم کلینی سندی اضافه می کند که بر اساس آن، عثمان بن سعید از احمد بن اسحاق سؤال می کند؛ ولی با توجه به سند اول و نیز روال طبیعی ماجرا، به نظر می رسد در این سند جای عثمان بن سعید و احمدبن اسحاق جابجا شده چنان چه از روایت شیخ طوسی هم همین امر بر می آید.
روایت دوم
عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ حمْدَانَ الْقلَانِسِیِّ: قُلْتُ لِلْعَمْرِیِّ: قَدْ مَضَی أَبُومُحَمَّدٍ. فَقَالَ لِی: قَدْ مَضَی وَ لَکنْ قَدْ خَلَّفَ فِیکمْ مَنْ رَقَبَتُهُ مثْلُ هذِهِ - وَ أَشارَ بِیَدِهِ (کلینی، 1363ش: ج1، 329، ح4)؛[21]
قلانسی: به نائب نخست امام زمان(عج) گفتم: امام عسکری(ع) فوت نمود. گفت: آری ولی کسی را به عنوان جانشین، پس از خود باقی گذارد که چنین گردنی دارد - و با دستش نشانم داد.
سند حدیث
حمدان القلانسی؛ همان محمد بن احمد بن خاقان نهدی است که مرحوم کشی او را توثیق نموده است. (خوئی، 1413ق: ج15، 344)
روایت سوم
رُوِیَ عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیِّ أَنَّهُ قَالَ: سَأَلْتُ محَمَّدَ بنَ عُثْمَانَ الْعَمْرِیَّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ فَقُلْتُ لَهُ: رَأَیْتَ صَاحِبَ هَذَا الْأَمْرِ؟ فَقَالَ: نَعَمْ وَ آخرُ عهْدِی بهِ عِنْدَ بَیْتِ اللَّهِ الْحَرَامِ وَ هُوَ یَقُولُ «اللَّهُمَّ أَنْجِزْ لِی مَا وَعَدْتَنِی» (صدوق، بی تا: ج2، 520)؛[22]
حمیری گوید: از عمری پرسیدم: امام زمان(عج) را دیده ای؟ گفت: آری. آخرین بار کنار کعبه بود که به خداوند می داشت «خدایا! فرج مرا برسان».
سند حدیث
پیش از این درباره وثاقت محمد بن موسی بن متوکل سخن گفتیم. این روایت با سند صحیحی که دارد دلالت صریح بر دیده شدن امام زمان(عج) از سوی نائب دوم دارد.
محمد بن عثمان عمری، نائب دوم امام زمان(عج) است. پیش از این و در روایت اول، تعبیر صریح امام عسکری(ع) درباره ایشان و پدر بزگوارش ذکر شد. حتی از امام عسکری(ع) روایت شده که درباره ایشان فرمود: شهادت دهید که عثمان بن سعید وکیل من و پسرش محمد وکیل پسر من است. (طوسی، 1411 ق: 356، ح317) در توقیع امام زمان(عج) درباره محمد بن عثمان چنین آمده است: خداوند از او و پدرش خشنود باشد که او فرد مورد اطمینان من و نامه او نامه من است. (طوسی، 1411 ق: 362، ح326) همچنین در نامه تسلیت امام زمان(عج) به محمد بن عثمان به خاطر وفات پدرش چنین آمده است:
... از نهایت سعادت او همین بس که فرزندی همچون تو روزیش شده که جایش بنشیند. (صدوق، 1405ق: 510، ح41؛ طوسی، 1411ق: 361، ح323)
ابن اثیر در حوادث سال 305ق می نویسد:
در جمادی الاول این سال ابوجعفر محمد بن عثمان معروف به روغن فروش و عمری که رئیس امامیه بود از دنیا رفت. (ابن اثیر، 1386ق: ج8، 109)
از کسانی که به شدت با ایشان درگیر شد، احمد بن هلال عبرتائی است که به تعبیر مرحوم نجاشی از سوی امام عسکری(ع) در باره او مذمت هایی رسیده بود. (نجاشی، 1416ق: 83) به تعبیر مرحوم شیخ طوسی، وی اهل غلو و از نظر دینداری، مورد اتهام بود. (طوسی، 1417 ق: 83، ش107) شیخ صدوق از استادش محمد بن حسن ولید از سعد بن عبدالله روایت می کند که هیچ مدعی تشیعی را سراغ نداریم که به ناصبی گری رو آورده باشد جز احمد بن هلال. (صدوق، 1405ق: 76) شیخ طوسی از ابوعلی بن همام روایت می کند:
احمد بن هلال از یاران امام عسکری(ع) بود ولی وقتی شیعیان پس از رحلت امام به او گفتند حال که امام، تصریح به وکالت محمد بن عثمان کرده چرا نمی پذیری؟ پاسخ داد: من چنین چیزی نشنیده ام ولی پدرش، عثمان بن سعید را منکر نمی شوم. گفتند: دیگران که شنیده اند. گفت: هرکه شنیده خودش می داند. شیعیان هم او را لعن کردند و نامه امام درباره لعن او به دست حسین بن روح صادر شد. (طوسی، 1411ق: 399، ش374)
از این تعابیر روشن است که محمد بن عثمان وکیل بی چون و چرای امام زمان(عج) است و کلام ایشان از اعتبار کافی برخوردار است و هیچ مذمتی درباره ایشان مورد پذیرش نیست.
فهرست کسانی که در زمان محمد بن عثمان رو به ادعای نیابت نهادند بر اساس آن چه در منابع اولیه آمده عبارت است از: ابومحمد شریعی، محمد بن نصیر و محمد بن علی بن بلال. جالب این است که اکثر قریب به اتفاق کسانی که در دوره نوّاب، صاحب ادعا شدند؛ در یک روند مشترک، از انکار نایب عام امام زمان(عج) شروع می کردند ولی به آن بسنده نکرده سر از ادعاهای عجیب و غریب دیگر، مثل ادعای مقامات خاص برای امامان یا امامت یا نبوت یا حتی خدایی در می آوردند. این خود بهترین شاهد صدق درباره صحت نیابت نواب اربعه است که هیچ گاه از خط حق تعدی نکردند و حتی به هر نحو ممکن در برابر تحریفات ایجاد شده ایستادگی کرده به روشنگری و خنثی سازی فتنه می پرداختند. در این زمینه ماجرای حسین بن روح و مبارزه او با فتنه ابن ابی العزاقر، معروف به شلمغانی - که او هم از ادعای نیابت شروع کرده بود ولی کار را به ادعای الوهیت هم رساند!! - آن قدر معروف است که حتی سر از کتب اهل تسنن درآورده و آنها هم به تفصیل به آن پرداخته اند.[23]
روایات تصحیح نشده
روایت اول
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی الْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِک الْفَزَارِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی مُعَاوِیَةُ بْنُ حُکیْمٍ وَ مُحَمَّدُ بنُ أَیوبَ بْنِ نُوحٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ الْعَمْرِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالُوا: عَرَضَ عَلَیْنَا أَبُومُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ وَ نَحْنُ فِی مَنْزِلِهِ وَ کنَّا أَرْبَعِینَ رَجُلًا فَقَالَ: هَذَا إِمَامُکمْ مِنْ بَعْدِی وَ خَلِیفَتِی عَلَیْکمْ أَطیعُوهُ وَ لَاتتَفَرَّقُوا مِنْ بَعْدِی فِی أَدْیَانِکمْ فَتَهْلِکوا أَمَا إِنَّکمْ لَاتَرَوْنَهُ بَعْدَ یَوْمِکمْ هَذَا. فَخَرَجْنَا مِنْ عِنْدِهِ فَمَا مَضَتْ إِلَّا أَیَّامٌ قَلَائِلُ حَتَّی مَضَی أَبُومُحَمَّدٍ (صدوق، 1405ق: 435، ح2)؛
عثمان بن سعید گوید: امام عسکری(ع) فرزند خود را به ما که چهل تن بودیم نشان داد و فرمود: این امام شما پس از من است. از او اطاعت کنید و متفرق نشوید که نابود خواهید شد. شما پس از امروز او را نخواهید دید. چندی بعد هم امام عسکری(ع) از دنیا رفت.
سند حدیث
محمد بن علی ماجیلویه؛ استاد شیخ صدوق است و توثیق صریح ندارد. البته می توان درباره او این مطلب را طرح کرد که صدوق علاوه بر به کاربردن تعبیر «رضی الله عنه» درباره وی، روایات متعددی از او در کتب مختلف خود اعم از فقهی و غیر فقهی نقل می کند. از این رو می توان ادعاکرد که صدوق ایشان را شخصیتی معتبر می دانسته که حجم زیادی از روایات خویش را از او نقل می کند.
محمد بن یحیی عطار؛ پیش از این درباره وی سخن گفتیم.
جعفر بن محمد بن مالک فزاری؛ هرچند او را شیخ طوسی توثیق کرده و از رجال تفسیر قمی است ولی نجاشی به شدت او را از نظر عقیده و روایت تضعیف کرده از نقل حدیث برخی از بزرگان از او ابراز تعجب می کند. ابن غضائری هم تصریح می کند که تمامی عیوب ضعفاء در او جمع است. تضعیف او از محمد بن حسن ولید و صدوق هم نقل شده است. بنابراین به توثیق ذکرشده نمی توان اعتماد نمود. (خوئی، 1413 ق: ج5، 87)
روایت دوم
عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عنِ الْحسَیْنِ وَ محَمَّدٍ ابْنَیْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِالرَّحْمَنِ الْعَبْدِیِّ مِنْ عَبْدِقَیْسٍ عنْ ضوْءِ بنِ عَلِیٍّ الْعِجْلِیِّ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ فَارِسَ سَمَّاهُ: أَتَیْتُ سَامَرَّاءَ وَ لَزِمْتُ بَابَ أَبِی مُحَمَّدٍ فدَعَانِی فدَخَلْتُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمْتُ فَقَالَ: مَا الَّذِی أَقْدَمَک؟ قُلْتُ: رَغْبَةٌ فِی خِدْمَتِک. فَقَالَ لِی: فَالْزَمِ الْبَابَ. فکنْتُ فی الدَّارِ معَ الْخَدَمِ ثُمَّ صِرْتُ أَشْتَرِی لَهُمُ الْحَوَائِجَ مِنَ السُّوقِ وَ کنْتُ أَدْخُلُ عَلَیْهِمْ مِنْ غَیْرِ إِذْن إِذَا کان فِی الدَّارِ رِجَالٌ فَدَخَلْتُ عَلَیْهِ یَوْماً وَ هُوَ فِی دَارِ الرِّجَالِ فَسَمِعْتُ حَرَکةً فِی الْبَیْتِ فنَادَانِی: مکانَک، لَاتبْرَحْ. فَلَمْ أَجْسُرْ أَنْ أَدْخُلَ وَ لَاأَخْرُجَ فَخَرَجَتْ عَلَیَّ جَارِیَةٌ مَعَهَا شَیْ ءٌ مُغَطًّی ثُمَّ نَادَانِیَ: ادْخُلْ. فدَخَلْتُ وَ نادَی الْجَارِیَةَ فَرَجَعَتْ إِلَیْهِ فَقَالَ لَهَا: اکشِفِی عَمَّا مَعَک. فَکشَفَتْ عَنْ غُلَامٍ أَبیَضَ حسَنِ الْوَجهِ وَ کشَفَ عَنْ بَطْنِهِ فَإِذَا شَعْرٌ نَابِتٌ مِنْ لَبَّتِهِ إِلَی سُرَّتِهِ أَخْضَرُ لَیْسَ بِأَسْوَدَ فَقَالَ: هَذَا صاحِبُکمْ. ثمَّ أَمرَهَا فَحَمَلَتْهُ فَمَا رَأَیْتُهُ بَعْدَ ذَلِک حَتَّی مَضَی أَبُومُحَمَّدٍ؛[24]
از مردی ایرانی نقل شده: به سامراء آمده ملازم خانه امام عسکری(ع) شدم. روزی مرا طلبید و پرسید: چرا این جا آمده ای؟ گفتم: به خاطر علاقه ای که به خدمتگزاری به شما داشتم. فرمود: خب، مسئول درب خانه باش. من هم در کنار سایر خادمان حضرت در خانه بودم و پس از مدتی مسئول خرید نیازهای خانه شدم و بی اجازه به اتاق مردانه رفت و آمد می کردم. روزی به اتاق مردانه رفتم و صدای حرکتی را شنیدم. امام عسکری(ع) مرا دستور داد سرجایم بایستم و کنیزی با چیزی سرپوشیده بیرون آمد. پیش امام رفتم و حضرت کنیز را صدازد و کنیز بازگشت و به دستور امام فرزندی را که در سبد داشت به من نشان داد... حضرت فرمود: این، امام شماست و به کنیز دستور داد او را ببرد.
سند حدیث
علی بن محمد؛ از اساتید کلینی است که با تعابیر متعددی، همچون علی بن ابی القاسم و علی بن محمد بن بندار و علی بن محمد بن عبدالله، از او یاد شده است. کلینی بیش از 530 حدیث از او روایت می کند و نجاشی هم وی را توثیق و ستایش کرده و او را نوه دختری احمد بن محمد خالد برقی می داند. (خوئی، 1413ق: ج12، 263)
حسن و محمد ابنا علی بن ابراهیم؛ منظور از این علی بن ابراهیم، صاحب تفسیر نیست. چراکه او خود از اساتید کلینی است و معقول نیست که کلینی با یک واسطه از پسران او روایت نقل کند. وی علی بن ابراهیم همدانی از وکلای امام زمان(عج) و از اصحاب امام هادی(ع) است. حسن بن علی بن ابراهیم بن محمد که در برخی روایات، حسین گفته شده، یکی از فرزندان اوست و فرزند دیگرش که شاید معروف ترین فرزندش باشد، محمد است که او هم از وکلای امام زمان(عج) بود و قاسم، فرزند محمد هم یکی دیگر از وکلای امام زمان(عج) بود. وکالت این نسل، مربوط به منطقه همدان بود. حتی ابراهیم بن محمد، پدربزرگ حسن و محمد، از وکلا به شمار آمده است. حسن توثیق خاصی ندارد ولی محمد، صاحب کتاب است و به تعبیر نجاشی کتاب نوادر بزرگی دارد. از دیگر سو محمد، جزء افراد استثنا شده از رجال نوادر الحکمة در نظر محمد بن حسن بن ولید است. این احتمال هم می رود که حسن و محمد، فرزندان علی بن ابراهیم بن موسی قرشی باشند. در این صورت، محمد همان ابوسمینه خواهد بود که گذشته از استثنای محمد بن حسن بن ولید، نجاشی تعابیر تندی درباره او به کار برده و تصریح می کند که او را احمد بن محمد بن عیسی به خاطر غلو و تندروی هایش از قم بیرون انداخت. ابن غضائری هم از او با تعبیر «کذاب غال» یاد می کند.
از تمام این ها گذشته بر اساس روایت سوم کلینی، کنیه حسن و محمد، ابوعلی و ابوعبدالله بوده حال آن که هم محمد بن علی بن ابراهیم بن موسی و هم محمد بن علی بن ابراهیم همدانی، هر دو کنیه شان ابوجعفر است. از این رو احتمال این که محمد در این روایت، یکی از این دو محمد باشد، باز تضعیف می شود و این دو برادر، افرادی ناشناخته می باشند. البته در کافی و در باب ولادت امام عسکری(ع)، نام ابوعلی محمد بن علی بن ابراهیم به چشم می خورد. بنابراین نام محمد در دو سند کافی و نام حسن، تنها در یک سند کافی مشاهده می شود.
محمد بن علی بن عبدالرحمان عبدی؛ وی نه توثیق دارد و نه از راویان معروف است. نام او ظاهراً منحصر در همین سند است.
ضوء بن علی العجلی؛ او نیز همانند محمد بن علی عبدی است. البته در برخی نقل های به جای «ضوء» «نصر» گفته شده است.
چند نکته
1- مرحوم کلینی این روایت را در سه باب کافی آورده است. در دو باب اول، این حدیث، یا آخرین حدیث است یا یکی به آخر، ولی در باب مولد الصاحب، این حدیث را در میان 31 حدیث، حدیث دوم قرار داده است. علت این کار ظاهراً این است که بیشتر روایات این باب، حاکی از ارسال نامه به امام است ولی روایت محل بحث، صریح در دیده شدن امام زمان(عج) است، ولی نظر به اشکالی که در سند آن وجود دارد در دو باب دیگر که روایات معتبرتری وجود دارد، این روایت را به آخر موکول کرده است. این امر حاکی از دقت ویژه کلینی حتی در چینش روایات ابواب است.
2- طبق نقل سوم کلینی، مرد فارسی سن امام زمان(عج) را دو سال تخمین زد. با این حساب و با احتساب تاریخ نقل حدیث که سال 279 است به نظر می رسد تاریخ ولادت امام زمان(عج) حدود سال 258 باشد. برای تقویت این تخمین می توان به روایت معتبر و معروف زراره از امام صادق(ع) مراجعه نمود. در این روایت، امام صادق(ع) به زراره فرمود:
... یا زرارة! و هو المنتظر و هو الذی یشک فی ولادته منهم من یقول مات أبوه بلا خلف و منهم من یقول حمل و منهم من یقول إنه ولد قبل موت أبیه بسنتین و هو المنتظر غیر أن الله یحب أن یمتحن الشیعة... (کلینی، 1373ش: ج1، 337 و 342)؛[25]
زراره! او همان منتظر است که در تولد او تردید پیش می آید، برخی می گویند پدرش نسلی به جا نگذاشت و برخی می گویند جنین است و برخی می گویند دو سال پیش از فوت پدرش به دنیا آمد....
اگر بتوان کلام امام صادق(ع) را ناظر به سال ولادت امام زمان(عج) گرفت و به عبارت دیگر، کلام امام صادق(ع) را ارشاد به تاریخ صحیح ولادت دانست؛ این نقل هم یکی از معتبرترین نقل ها در تاریخ ولادت امام زمان(عج) خواهد بود.[26] روایت دیگری هم پیش از این از محمد بن علی بن بلال گذشت که می تواند ناظر به همین مطلب باشد. در آن روایت، بلالی تصریح کرد امام دو سال پیش از وفات، خبر ولادت فرزندش را به من نوشت. این که امام دو سال پیش از شهادت به محمد بن علی[27] گزارش می دهد، قرینه خوبی است که فرزند ایشان مقارن همین دوران به دنیا آمده باشد وگرنه تأخیر چهار یا سه یا دو ساله در رساندن این خبر به محمد بن علی که وکیل مورد اعتماد حضرت می باشد، چندان توجیه پذیر نیست. تکرار نامه نگاری امام نیز قرینه خوبی است که نامه اول، در نزدیک ترین فرصت به ولادت نوشته شده باشد. بنابراین می بایست سال 258 را هم در تاریخ ولادت امام زمان(عج) در نظر داشت. از تمامی اینها گذشته برخی نیز همین سال را به عنوان تاریخ ولادت امام زمان(عج) ذکر کرده اند.[28]
3- این روایت از آن جا که به نحوی شامل ستایش مرد فارسی است و راوی این ستایش هم خود اوست، نه می توان مدح موجود در روایت را نسبت به مرد فارسی پذیرفت و نه می توان نسبت به اعتبار متن آن به جرأت سخن گفت، به ویژه که از نظر سند هم با مشکلات متعدد روبرو بود. آن چه بر شدت تردید در این روایت می افزاید این که امام زمان(عج) در خفای کامل به سر می برد و این گونه اطلاع دادن یک مرد فارسی بر وجود حضرت، بعید به نظر می رسد.
روایت سوم
عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَ کانَ أَسَنَّ شَیْخٍ منْ وُلْدِ رَسولِ اللَّهِ بِالْعِرَاقِ فَقَالَ: رَأَیْتُهُ بیْنَ الْمسْجِدَیْنِ وَ هُوَ غُلَامٌ (کلینی، 1363ش: ج1، 330، ح2)؛[29]
از محمد بن اسماعیل که پیرترین سید در عراق بود نقل شده است: امام زمان(عج) را در حالی که نوجوانی بود در میان دو مسجد دیدم.
سند حدیث
محمد بن اسماعیل بن موسی بن جعفر؛ از او با تعبیر محمد بن اسماعیل بن ابراهیم و محمد بن اسماعیل علوی هم یادشده و جز یکی دو روایت درباره امام عسکری(ع) و این روایت، ظاهراً روایت دیگری از او در دست نیست هیچ شرح حال یا اظهارنظری هم درباره ایشان یافت نشد.
چند نکته
1- در این روایت، تصریحی به نام حضرت نیست و از ضمیر استفاده شده است ولی کسانی که با روایات مرتبط با مهدویت آشنا باشند متوجه می شوند که تعبیر از حضرت به وسیله ضمیر، یک اصطلاح در میان افراد، به ویژه معاصران دوران غیبت صغری بود. از پاره ای دیگر از روایات نیز این گونه برمی آید که در دوره ای از تاریخ از آن حضرت با تعبیر «غریم» یاد می شد.
2- منظور از «مسجدان» در این روایت، دو شهر مکه و مدینه است؛ زیرا شامل بزرگ ترین و معروف ترین مساجد در دنیای اسلام می باشند.[30]
روایت چهارم
عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْکوفِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمَکفُوفِ عَنْ عَمْرٍو الْأَهْوَازِیِّ قَالَ: أَرَانِی أَبُومُحَمَّدٍ ابْنَهُ وَ قَالَ: هَذَا صَاحِبُکمْ مِنْ بعْدِی (کلینی، 1363ش: ج1، 328، ح3 و 332، ح12؛ طوسی، 1411ق: 234، ح203)؛
عمرو اهوازی گوید: امام عسکری(ع) فرزندش را به من نشان داد و فرمود: این امام شما پس از من است.
سند حدیث
هیچ یک از افراد این سند توثیق ندارند. این احتمال می رود که جعفر بن محمد کوفی، همان جعفر بن محمد بن مالک فزاری باشد که پیش تضعیف وی ذکر شد. بنابراین، سند روایت، در بهترین حالت، مهمل است.
روایت پنجم
عَلِیٌّ عَنْ أَبِی عَلِیٍّ أَحمَدَ بنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِدْرِیسَ عَنْ أَبِیهِ أَنَّهُ قَالَ: رَأَیْتُهُ بَعْدَ مُضِیِّ أَبِی مُحَمَّدٍ حِینَ أَیْفَعَ وَ قَبَّلْتُ یَدَیْهِ وَ رَأْسَهُ (کلینی، 1363ش: ج1، 331، ح8؛ مفید، 1414ق: ج2، 353؛ طوسی، 1411ق: 268، ح232)؛
راوی گوید: امام زمان(عج) را پس از فوت امام عسکری(ع) و در حالی که نوجوانی نورس بود دیدم و دست و سرش را بوسیدم.
سند حدیث
احمد بن ابراهیم بن ادریس؛ نه تنها توثیقی ندارد، بلکه ظاهرا حدیث دیگری هم از او در دست نیست. اما پدرش ابراهیم بن ادریس از اصحاب امام هادی(ع) شمرده شده و غیر از این حدیث، یک حدیث دیگر که آن هم درباره امام زمان(عج) است، از او نقل شده است. (طوسی، 1411ق: 246، ح214؛ مسعودی، 1382ش)
روایت ششم
عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ قَیْسٍ عنْ بعْضِ جلَاوِزَةِ السَّوَادِ: شَاهَدْتُ سِیمَاءَ آنِفاً بِسُرَّمَنْ رَأَی وَ قَدْ کسَرَ بابَ الدَّارِ فخَرَجَ عَلَیْهِ وَ بِیَدِهِ طَبَرْزِینٌ فَقَالَ لَهُ: مَا تَصْنَعُ فِی دَارِی؟ فَقَالَ سِیمَاءُ: إِنَّ جَعْفَراً زَعَمَ أَنَّ أَبَاک مَضَی وَ لَا وَلَدَ لَهُ فَإِنْ کانتْ دَارَک فقَدِ انصَرَفْتُ عَنْک. فَخَرَجَ عَنِ الدَّارِ. قَالَ عَلِیُّ بْنُ قَیْسٍ: فَخَرَجَ عَلَیْنَا خادِمٌ مِنْ خَدَمِ الدَّارِ فَسَأَلْتُهُ عَنْ هَذَا الْخَبَرِ فَقَالَ لِی: مَنْ حَدَّثَک بِهَذَا؟ فَقُلْتُ لَهُ: حَدَّثَنِی بَعْضُ جَلَاوِزَةِ السَّوَادِ. فَقَالَ لِی: لَایَکادُ یخْفَی علَی الناسِ شَیْ ءٌ (کلینی، 1363ش: ج1، 331و332، ح11؛ طوسی، 1411ق: 267، ح229)؛
از یکی از سربازان نقل شده: سیماء را دیدم که درب خانه امام عسکری(ع) را شکسته بود. امام زمان با تبرزینی به دست به سوی او آمد و پرسید: در خانه من چه می کنی؟ سیماء گفت: جعفر (کذاب) گمان داشت که پدرت هیچ فرزندی از خود به جا نگذاشته؛ حال که معلوم شد خانه مال تو است از آن بیرون می روم. علی بن قیس گوید: یکی از خادمان خانه امام عسکری(ع) پیش ما آمد و در این باره از او پرسیدم. گفت: این ماجرا را چه کسی برای تو گفت؟ گفتم: از یکی از سربازان شنیدم. گفت: مثل این که هیچ چیز بر مردم مخفی نمی ماند!
سند حدیث
علی بن قیس؛ وی توثیقی ندارد و ظاهراً جز این روایت، روایت دیگری از او در دست نیست. افراد بالاتر از او چون از اهالی دربار و اهل تسنن هستند و متهم در نقل نمی باشند، حرفشان حجت و قابل اعتماد است.
آن چنان که مشاهده شد روایات صحیح درباره رؤیت امام زمان(عج) همگی به عثمان بن سعید عمری و فرزند ایشان محمد بن عثمان که نائب دوم است ختم می شود و دیگرانی که از آنها گزارش هایی در دست است افرادی ناشناخته و گمنام هستند. ولی همان گونه که گذشت در وثاقت و اعتبار نائب اول امام هیچ اختلافی میان علمای شیعه وجود ندارد. گزارش های صحیح اعلائی که از ایشان در دست است در کنار سایر گزارش هایی که گذشت و نیز در ضمن مجموعه روایاتی که درباره اثبات ولادت امام زمان(عج) ذکرشد، مجموعه ای غیرقابل خدشه و انکار را تشکیل می دهد که هیچ اهل منطقی را یارای مبارزه با آن یا با دیده اتهام نگریستن به آن نمی ماند.
روایات با دلالت ضمنی
گذشته از روایات بالا در مجموعه های مختلفی از روایات، عباراتی به کار رفته است که دلالتی ضمنی بر ولادت امام زمان(عج) از امام عسکری(ع) دارد. برخی از این مجموعه روایات عبارتند از:
روایاتی پیرامون دوازده امام که در آنها از تمامی امامان نام برده شده و تصریح به فرزندی آنها نسبت به یکدیگر شده است. این روایات، فراوان هستند که در این جا تنها به عنوان نمونه فقط به روایت لوح جابر اشاره می شود. (صدوق، 1405ق: 308، ح1 و...)
روایاتی با مضمون «التاسع من ولد الحسین» (صدوق، 1405ق: 315، ح2، و 316، روایات، 1-3 و...)
روایاتی با مضمون «الخامس من ولد التاسع» و عبارات مشابه آن (صدوق، 1405ق: 333، ح2، و 328، ح12، و 345، ح31، و 359، ح1، و 361، ح5 و...)
روایاتی از امام جواد(ع) درباره این که امام زمان(عج)، سومین فرزند از نسل ایشان است. (صدوق، 1405ق: 377، باب36، چندین روایت)
روایاتی از امام هادی(ع) درباره این که امام زمان(عج)، نوه ایشان است. (صدوق، 1405ق: 379، باب37، روایات 1 و5 و8 و9 و...)
نتیجه گیری
در پاسخ از شبهه درباره ولادت امام زمان(عج)، به بررسی پاره ای از روایات موجود در سه عنوان کلی پرداختیم. عنوان اول، شامل روایاتی بود که دلالت صریح بر ولادت امام زمان(عج) داشت. در این بخش پنج روایت معتبر و پنج روایت تصحیح نشده، طرح و بررسی سندی و دلالی شد. عنوان دوم، شامل روایاتی بود که دلالت بر رؤیت امام زمان(عج) از سوی اشخاص مختلف داشت. در این بخش، سه روایت معتبر از دو نائب نخست امام زمان(عج)، که وثاقت و اعتبار و اعتماد بر آنها اجماعی میان بزرگان شیعه از همان روزگار تا به امروز است، نقل شد و شش روایت تصحیح نشده نیز به عنوان نمونه بر آنها افزوده شد. عنوان سوم نیز به روایاتی اختصاص داشت که دلالت ضمنی بر ولادت امام زمان(عج) از امام عسکری(ع) دارند. این مجموعه روایات، نظر به حجم و فراوانی بالایی که دارند، تنها به بخشی از آنها اشاره شد. در مجموع، با توجه به آن چه گذشت، تشکیک درباره ولادت امام زمان(عج)، هیچ وجاهت علمی ندارد و آن چه گذشت، دلالتی تواتری بر ولادت آن حضرت از امام عسکری(ع) دارد.
منابع
- ابن اثیر، علی بن محمد، 630ق، الکامل، بیروت، دارصادر، 1386ق
- ---------، اللباب، بیروت، دارصادر، بی تا
- ابن خلکان، 681ق، وفیات الاعیان، بیروت، دارالثقافه، بی تا
- ابن سکیت، 244ق، ترتیب اصلاح المنطق، مشهد، انتشارات آستان قدس، اول، 1412 ق
- ابن شهرآشوب، 588ق، مناقب آل ابی طالب، نجف اشرف، المکتبة الحیدریه، 1367ق
- ابن طاووس، علی بن موسی، 664ق، جمال الاسبوع، بی جا، مؤسسة الآفاق، اول، 1371ش
- -----------، فلاح السائل، بی جا، بی نا، بی تا
- ابن کثیر، اسماعیل، 774ق، البدایةوالنهایه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، اول، 1408ق
- ابن ندیم، 438ق، فهرست، بی جا، بی نا، بی تا
- اربلی، ابن ابی الفتح، 693 ق، کشف الغمه، بیروت، دارالاضواء، دوم، 1405ق
- حلبی، ابوالصلاح، 447ق، تقریب المعارف، بی جا، بی نا، 1417 ق
- حموی، یاقوت بن عبدالله، 626ق، معجم البلدان، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا
- خزاز قمی، علی بن محمد، 400 ق، کفایةالاثر، قم، انتشارات بیدار، 1401ق
- خوئی، سیدابوالقاسم، 1411ق، معجم رجال الحدیث، بی جا، بی نا، پنجم، 1413 ق
- ذهبی، محمد بن احمد، 748ق، تاریخ الاسلام، بیروت، دارالکتاب العربی، اول، 1407 ق
- ----------، سیراعلام النبلاء، بیروت، مؤسسة الرساله، نهم، 1413 ق
- راوندی، قطب الدین، 573ق، الخرائج و الجرائح، قم، مؤسسة الامام المهدی، اول، 1409ق
- زبیدی، محمدمرتضی، 1205ق، تاج العروس، بیروت، دارالفکر، 1414 ق
- شریف مرتضی، 413ق، الفصول المختارة، بیروت، دارالمفید، دوم، 1414ق
- شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، 548ق، الملل والنحل، بیروت، دارالمعرفه، بی تا
- صدوق، محمد بن علی بن حسین، 381 ق، کمال الدین، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1405 ق
- --------، من لا یحضره الفقیه، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، دوم، بی تا
- صفار، محمد بن حسن، 290ق، بصائر الدرجات، تهران، انتشارات اعلمی، 1404ق
- صفدی، 764 ق، الوافی بالوفیات، بیروت، دار احیاء التراث، 1420 ق
- طبرسی، فضل بن حسن، 548 ق، اعلام الوری، قم، مؤسسة آل البیت(، اول، 1417ق
- طبری، محمد بن جریر، ق4، دلائل الامامة، قم، مؤسسة البعثه، اول، 1413ق
- ---------، نوادر المعجزات، قم، مؤسسة الامام المهدی، اول، 1410 ق
- طوسی، ابن حمزه، 560ق، الثاقب فی المناقب، قم، مؤسسه انصاریان، دوم، 1412ق
- طوسی، محمد بن حسن، 460ق، اختیار معرفة الرجال، قم، مؤسسة آل البیت (، 1404 ق
- -----------، رجال، بی جا، مؤسسة النشر الاسلامی، اول، 1415 ق
- -----------، الفهرست، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، اول، 1417ق
- ------------، عدة الاصول، قم، ستاره، اول، 1417ق
- ------------، الغیبة، قم، مؤسسة المعارف الاسلامیه، اول، 1411ق
- طهرانی، آقابزرگ، 1389ق، الذریعة، بیروت، دارالاضواء، سوم، 1403ق
- عاملی، ابن حاتم، 664ق، الدر النظیم، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، بی تا
- عاملی، شیخ حر، 1104ق، اثبات الهداة، بی جا، مطبعة علمیة، 1425ق
- -----------، وسائل الشیعه، قم، مؤسسة آل البیت(ع)، دوم، 1414ق
- عاملی، علی بن یونس، 877ق، الصراط المستقیم، المکتبة المرتضویه، اول، 1384ق
- قمی، علی بن ابراهیم، 329ق، تفسیر، قم، مؤسسة دارالکتاب، سوم، 1404ق
- کاتب بغدادی، 322ق، تاریخ الائمه، قم، مکتبة آیةالله العظمی المرعشی النجفی، 1406 ق
- کلینی، محمد بن یعقوب، 329ق، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، پنجم، 1363ش
- ماحوزی، 1121ق، الاربعین، قم، انتشارات امیر، اول، 1417ق
- مجلسی، محمدباقر، 1111ق، بحارالانوار، بیروت، مؤسسةالوفاء، دوم، 1403ق
- ------------، مرآة العقول، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چهارم، 1379ش
- مسعودی، علی بن الحسین، 346ق، اثبات الوصیه، قم، انتشارات انصاریان، دوم، 1382ش
- ------------، مروج الذهب، بیروت، مؤسسة الاعلمی، اول، 1421 ق
- مفید، محمد بن محمد بن نعمان، 413ق، الارشاد، بیروت، دارالمفید، دوم، 1414ق
- نجاشی، احمد بن علی، 450ق، رجال، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، پنجم، 1416ق
- نعمانی، محمد بن ابراهیم، 380ق، الغیبة، قم، مهر، اول، 1422ق
- نوبختی، حسین بن موسی، فرق الشیعه، مکتبه فقیه، چهارم، 1388ق
- مجله تراثنا، قم، مؤسسة آل البیت(ع)
پی نوشت ها
[1] به عنوان نمونه: مرحوم شیخ مفید در شمار فرقه هایی که پس از شهادت امام عسکری(ع) به وجود آمد، درباره اولین فرقه می نویسد: «قال الجمهور منهم بإمامة ابنه القائم المنتظر(عج) و أثبتوا ولادته و صحّحوا النص علیه و قالوا هو سمی رسول الله(ص) و مهدی الأنام و اعتقدوا أن له غیبتین إحداهما أطول من الأخری و الأولی منهما هی القصری و له فیها الأبواب و السفراء و رووا عن جماعة من شیوخهم و ثقاتهم أن أبامحمد الحسن أظهره لهم و أراهم شخصه و اختلفوا فی سنه عند وفاة أبیه...» (الفصول المختارة، 318). مسعودی(م346) در شرح حال امام عسکری(ع) می نویسد: «و هو ابو المهدی المنتظر و الامام الثانی عشر عند القطعیة من الامامیة و هم جمهور الشیعة و قد تنازع هؤلاء فی المنتظر من آل النبی بعد وفاة الحسن بن علی و افترقوا علی عشرین فرقة» (مروج الذهب، ج4، 112). ابن حزم (م456) هم می نویسد: و قالت القطعیة من الامامیة من الرافضة کلهم و هم جمهور الشیعة و منهم المتکلّمون و النظّارون و العدد العظیم... [که امام زمان(عج) زنده است و وجود دارد]. (الفصل، ج4، 38) عبدالقاهر بغدادی(م ق5) در بیان فرقه قطیعیه، هیچ اشاره ای به فرقه های پس از امام عسکری(ع) نمی کند و گویا متسالم علیه میان شیعیان می گیرد که امام زمان(عج) وجود دارد. (الفرق بین الفرق، 47) ابن خلدون(م808) پس از ذکر برخی از فرقه های شیعیان و از جمله امامیه (که منظورش همان اثناعشری ها است) می نویسد: و فی کل واحدة من هذه المقالات للشیعة اختلاف کثیر إلا أن هذه أشهر مذاهبهم. (العبر ودیوان المبتدأوالخبر، ج1، 201)
[2] همچنین: الغیبه نعمانی، ص173 [از کلینی]؛ کمال الدین، 370، باب35، ح1 [محمد بن الحسن بن أحمد بن الولید قال حدثنا محمد بن الحسن الصفار عن یعقوب بن یزید عن أیوب بن نوح]؛ تقریب المعارف، 431 [رووا عن ایوب بن نوح].
[3] برای نمونه ر. ک: الکافی، ج1، 342؛ الغیبه نعمانی، 172و173(چند روایت)؛ تقریب المعارف، 432.
[4] صاحب کتاب المقالات و الفرق در صفحه 105 این کتاب می نویسد:... و قد رویت الاخبار الکثیرة الصحیحة ان القائم تخفی علی الناس ولادته و یخمل ذکره و لایعرف اسمه و لایعلم مکانه.... نیز ر. ک: فرق الشیعه نوبختی(م قبل از300)نکته دیگری که از آن نیز نباید غافل شد این که با مراجعه به کتب فقهی شیعه و اهل تسنن روشن می شود که در موارد بسیاری، صاحبان کتب، ادعای تواتر خبر را در جایی به کار می برند که تواتر اصطلاحی (که در هر طبقه از روات، افراد متعددی وجود داشته باشند) وجود ندارد. از این جا به دست می آید که تواتر هم از مفاهیمی است که به حقیقت خود باقی نمانده و در عمل، سر از مفهومی دیگر درآورده که همان کثرت روایات است هرچند در هر طبقه، راویان متعدد وجود نداشته باشند.
[5] امام یکبار در زمان معتز عباسی، که امام هادی(ع) را به شهادت رسانده بود، به زندان رفت. (برای مطالب مختلفی که پیرامون این زندان نقل شده ر. ک: الغیبه شیخ طوسی، 237؛ الخرائج والجرائح، ج2، 682و683؛ کشف الغمه، ج3، 222و223؛ الصراط المستقیم، ج2، 209؛ مناقب الطاهرین، ج2، 852و853؛ الدرالنظیم، 742و743؛ الثاقب، 577و578؛ اثبات الهداة، ج6، 313-315؛ اعلام الوری، ج2، 141؛ و... همچنین معتز به سعید بن صالح حاجب دستور داده بود در مسیر خود به سمت کوفه امام را هم با خود ببرد و در قصر ابی هبیره به شهادت برساند. (ر. ک: الغیبه شیخ طوسی، 208؛ الخرائج والجرائح، ج1، 451؛ دلائل الامامه، 427؛ اثبات الهداة، ج6، 307؛ مناقب الطاهرین، ج2، 870. نیز ر. ک: مهج الدعوات؛ اثبات الوصیه، 248) این زندان در برخی منابع، به گونه ای قابل تأمل نقل شده است. (ر. ک: الکافی، باب «مولد ابی محمد»، ح8؛ ارشاد شیخ مفید، ج2، 325؛ و...)زندان دوم امام در زمان مهتدی بود که در منابع اهل تسنن، به عدالت و انواع صفات پسندیده ستوده شده! ماجرای این زندان را می توان در این منابع یافت: الغیبه شیخ طوسی، 205؛ الخرائج و الجرائح، ج1، 431؛ اثبات الوصیة، 253؛ مناقب آل ابی طالب(ع) ج4، 463- نیز برای رفتار ستمکارانه مهتدی با امام و شیعیان ر. ک: الکافی، ج1، 510، ح16؛ ارشاد شیخ مفید، ج2، 333؛ اثبات الوصیه، 250؛ کشف الغمه، ج3، 204؛ و... نیز ر. ک: مناقب آل ابی طالب، ج4، 469- امام در زمان معتمد هم به زندان رفت و این بار بیش از یکبار! برای زندان های مختلف امام در این دوران ر. ک: الخرائج والجرائح، ج1، 441و442؛ کشف الغمه، ج3، 219؛ مناقب آل ابی طالب، ج4، 458؛ جواهرالعقدین، ج2، 300و301؛ و.... نیز ر. ک: الکافی، ج1، 513، ح26؛ ارشاد، ج2، 334و335؛ الخرائج و الجرائح، ج1، 437؛ مناقب آل ابی طالب، ج4، 462؛ و.... در برخی مدارک هم به اصل زندانی شدن امام اشاره رفته است؛ مثل: اختیار معرفة الرجال، ج2، 817، ش1023به بعد [شرح حال فضل بن شاذان]. برای تفصیل این ماجراها و بررسی متن آنها ر. ک کتاب: زندگانی امام عسکری(ع) به قلم نگارنده مقاله. آن چه در این راستا مهم است تذکر چند نکته است: الف) زندانی شدن مکرر امام در زمان تمامی حاکمان معاصر خویش (که در هیچ امام دیگری سابقه ندارد) و همچنین تلاش برای شهید کردن امام در حالی که تحت سلطه حکومت و زیر نظر مأموران حکومتی به سر می برد، ارتباط مستقیم با ولادت امام زمان(عج) دارد. ب) خود امام چنان چه پس از این ذکر خواهد شد، تصریح می نماید: این ستمکاران به دنبال کشتن من هستند تا این نسل، بریده شود. این مطلب حاکی از آن است که طاغوت های زمان، از احادیث دوازده امام و نیز این که حکومت ستمکاران به دست مهدی(عج) از نسل فاطمه (ع) (که طبق روایات دوازده امام، دوازدهمین امام می باشد) پایان خواهد یافت، اطلاع کامل داشتند و سعی تمام در جلوگیری از آن داشتند.
[6] مختصر اثبات الرجعة [چاپ شده در مجله تراثنا، ج15]، ح11- [در ادامه این روایت اضافه شده است: فسئل محمد بن علی بن حمزة عن أمه فقال: أمه ملیکة التی یقال لها فی بعض الأیام سوسن و فی بعضها ریحانة و کان صقیل و نرجس أیضا من أسمائها]؛ اثبات الهداة، ج3، 570 [از اثبات الرجعه فضل بن شاذان] نسخه ای از مختصر اثبات الرجعه نزد شیخ حر عاملی موجود بوده که خود ایشان در پایان آن این گونه نوشته است «هذا ما وجدناه منقولا من رسالة اثبات الرجعة للفضل بن شاذان بخط بعض فضلاء المحدثین» این نسخه در فهرست کتب خطی کتابخانه آیةالله حکیم در نجف اشرف موجود است. و نسخه ای که در مجله تراثنا این حدیث از آن نقل شده رونوشتی از نسخه موجود در کتابخانه آستان قدس است. (نیز ر. ک: الذریعة، عناوین «منتخب اثبات الرجعه» و «مختصر الغیبه»)
[7] به عنوان نمونه ر. ک: رجال نجاشی، 340، ش840؛ الفهرست شیخ طوسی، 197، ش563؛ و...
[8] همچنین: ارشاد شیخ مفید، ج2، 348 [به سندش از کلینی]؛ الغیبه شیخ طوسی، 232، ح199 [از ابوهاشم جعفری]؛ تقریب المعارف، 426 [رووا عن عدة طرق عن ابی هاشم الجعفری... ]
[9] همچنین: الغیبه نعمانی، ص194(از کلینی)؛ تقریب المعارف، ص431 [رووا عن علی بن ابی حمزه عن ابی عبدالله... المنزل طیبة. ] سند مرحوم کلینی به نظر تحقیقی، موثق است. هرچند علی بن ابی حمزه جای بحث دارد ولی با توجه به کلام شیخ طوسی که تصریح دارد «عالمان شیعه به خاطر وثاقت برخی از منحرفان به روایات آنها عمل می کردند، از جمله علی بن ابی حمزه» (عدةالاصول، ج1، ص150) و اینکه نسبت دروغگویی که حسن بن علی بن فضال مطرح کرده، مربوط به فرزند وی، حسن بن علی بن ابی حمزه است نه خود وی؛ وثاقت او ثابت می شود. علی بن ابی حمزه همچنین از رجال تفسیر قمی و کامل الزیارات هم هست. (نیز ر. ک: معجم رجال الحدیث، ج12، ص234) درهرحال این روایت، با اندکی تفاوت هم نقل شده است: احمد بن ادریس عن علی بن محمد عن الفضل بن شاذان النیشابوری عن عبدالرحمان بن أبی نجران عن علی بن أبی حمزة [عن أبی بصیر] عن أبی جعفر: لابد لصاحب هذا الامر من عزلة و لابد فی عزلته من قوة و ما بثلاثین من وحشة و نعم المنزل طیبة. (الغیبه شیخ طوسی، 162، ح129)
[10] سند شیخ به روایات سعد بن عبدالله، صحیح است. (ر. ک: معجم رجال الحدیث، ج9، 77به بعد). این روایت، همچنین دلالت صریح بر ولادت امام زمان در سال 256 به بعد دارد و چه بسا به مقتضای جمع با روایاتی که پس از این درباره اثبات ولادت حضرت در سال 258 خواهد آمد، به دست آید که منظور امام از «سأرزق» در همان سال نبوده. درهرحال شیخ طوسی گزارش مفصل تری از این حبس را در (ص227، ح194) آورده است.
[11] همچنین: ارشاد شیخ مفید، ج2، 348 [به سندش از کلینی]؛ تقریب المعارف، 426 [روی من عدة طرق عن محمد بن علی بن بلال... ] این حدیث را شیخ صدوق با متنی متفاوت نقل کرده است: قَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ الْحُسَینُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ الْکنْدِی قالَ قالَ لِی أَبوطَاهِرٍ الْبِلَالِی: التَّوْقِیعُ الَّذِی خَرَجَ إِلَی مِنْ أَبِی مُحَمَّدٍ فَعَلَّقُوهُ فِی الْخَلَفِ بَعْدَهُ وَدِیعَةٌ فِی بیتِک فقُلْتُ لَهُ أُحِبُّ أَنْ تَنْسَخَ لِی مِنْ لَفْظِ التوْقِیعِ ما فیهِ. فَأَخْبَرَ أَبَاطَاهِرٍ بِمَقَالَتِی فَقَالَ لَهُ: جِئْنِی بهِ حتَّی یسْقُطَ الْإِسْنَادُ بَینِی وَ بَینَهُ فَخَرَجَ إِلَی مِنْ أَبِی مُحَمَّدٍ قَبْلَ مُضِیهِ بِسَنَتَینِ یخْبِرُنِی بِالْخَلَفِ منْ بعْدِهِ ثُمَّ خَرَجَ إِلَی بَعْدَ مُضِیهِ بثَلَاثَةِ أَیام یخْبِرُنِی بذَلِک. (کمال الدین، 499، باب45، ذیل ح24)
[12] همچنین: الغیبه شیخ طوسی، 231 (از کلینی)؛ ارشاد، ج2، 349 [از جعفر بن محمد بن قولویه از کلینی به همان سند و متن]؛ کمال الدین، 430، باب42 «ما روی فی میلاد القائم..»، ح3 [حدثنا جعفر بن محمد بن مسرور قال حدثنا حسین بن محمد بن عامر عن معلی بن محمد البصری]؛ تقریب المعارف، 426 [رووا من عدّة طرق عن احمد بن محمد بن عبدالله] با توجه به سایر سندها، مشخص می شود که نام احمد بن محمد بن عبدالله از سند شیخ صدوق افتاده است.
[13] تعبیر علی بن ابراهیم این گونه است «و نحن ذاکرون و مخبرون بما ینتهی الینا و رواه مشایخنا و ثقاتنا عن الذین فرض اللّه طاعتهم و اوجب ولایتهم و لایقبل عمل الا بهم و هم الذین وصفهم الله و فرض سؤالهم و الأخذ منهم.» (تفسیر قمی، ج1، 4) درباره میزان دلالت کلام علی بن ابراهیم قمی ر. ک: وسائل الشیعه، ج30؛ معجم رجال الحدیث، ج1، 49؛ و برخی کتب رجالی دیگر.
[14] «فصل فیما ذکر فی بیان عمره» قد بینا بالأخبار الصحیحة بأن مولد صاحب الزمان کان فی سنة ست و خمسین و مأتین و أن أباه مات فی سنة ستین فکانت له حینئذ أربع سنین فیکون عمره إلی حین خروجه ما یقتضیه الحساب و لاینافی ذلک الاخبار التی رویت فی مقدار سنه مختلفة الألفاظ. (الغیبه، 419)
[15] ر. ک: دلائل الامامة، 428؛ کشف الغمة، ج3، 207؛ الثاقب فی المناقب، باب14، ف3، ح9؛ نوادرالمعجزات، 190.
[16] همچنین: ارشاد، ج2، 277 [از کلینی (ره) و لم یکن ولد ابوجعفر فلم تمض الایام حتی ولد]؛ الغیبه شیخ طوسی، 72.
[17] در اصطلاح حدیثی به چنین روایاتی «صحیح بغیره» گفته می شود. یعنی روایاتی که به وسیله سندهای دیگری، حکم روایت صحیح را پیدا می کنند.
[18] و روی محمد بن یعقوب الکلینی رفعه: قال أبومحمد حین ولد الحجة: زعم الظلمة أنهم یقتلوننی لیقطعوا هذا النسل. فکیف رأوا قدرة الله؟! و سماه المؤمل. (الغیبه شیخ طوسی، 186 و 231)
[19] هرچند در نقل دیگری اینگونه می خوانیم: أبی و محمد بن الحسن قالا حدثنا عبدالله بن جعفر الحمیری: کنت مع أحمد بن إسحاق عند العمری فقلت للعمری: إنی أسألک عن مسألة کما قال الله فی قصة إبراهیم «أولم تؤمن قال بلی و لکن لیطمئن قلبی» هل رأیت صاحبی؟ فقال لی: نعم و له عنق مثل ذی - و أومأ بیدیه جمیعا إلی عنقه. قلت: فالاسم؟ قال: إیاک أن تبحث عن هذا فان عند القوم أن هذا النسل قد انقطع. (کمال الدین، ص441، باب43، ح14) ولی این تفاوت، مهم نیست چراکه تفاوت در نقل، امری عادی و حتی می توان گفت اجتناب ناپذیر است.
[20] غیر روایتی که ذکر شد به دو روایت دیگر نیز می توان اشاره نمود: الف) أخبرنی جماعة عن أبی محمد هارون بن موسی عن أبی علی محمد بن همام الإسکافی قال حدثنا عبدالله بن جعفر الحمیری قال حدثنا احمد بن إسحاق بن سعد القمی: دخلت علی أبی الحسن علی بن محمد فی یوم من الأیام فقلت: یا سیدی! أنا أغیب و أشهد و لایتهیأ لی الوصول إلیک إذا شهدت فی کل وقت فقول من نقبل و أمر من نمتثل؟ فقال لی: هذا أبوعمرو الثقة الأمین ما قاله لکم فعنی یقوله و ما أداه إلیکم فعنی یؤدیه. فلما مضی أبوالحسن وصلت إلی أبی محمد ابنه الحسن العسکری ذات یوم فقلت له مثل قولی لأبیه فقال لی: هذا أبوعمرو الثقة الأمین ثقة الماضی و ثقتی فی المحیا و الممات فما قاله لکم فعنی یقوله و ما أدی إلیکم فعنی یؤدیه. قال أبومحمد هارون قال أبوعلی قال أبوالعباس الحمیری: فکنا کثیرا ما نتذاکر هذا القول و نتواصف جلالة محل أبی عمرو. (الغیبه شیخ طوسی، ص354، ح315) سند این حدیث، صحیح اعلائی است. ب) در نامه امام عسکری (ع) به اسماعیل بن اسحاق این چنین آمده است:... فلاتخرجن من البلد حتی تلقی العمری رضی الله عنه برضائی عنه فتسلم علیه و تعرفه و یعرفک فإنه الطاهر الأمین العفیف القریب منا و إلینا فکل ما یحمل إلینا من شیئ من النواحی فإلیه یصیر آخر أمره لیوصل ذلک إلینا و الحمد لله کثیرا. (اختیارمعرفةالرجال، ج2، 844، ش1088)
[21] همچنین: ارشاد شیخ مفید، ج2، 348 [به سندش از کلینی از عثمان بن سعید عمری: مضی أبومحمد و خلف ولدا له)؛ ج2، 352 [از کلینی مثل کافی]
[22] همچنین: کمال الدین، 440، باب43، ح9 [حدثنا محمد بن موسی بن المتوکل قال حدثنا عبدالله بن جعفر الحمیری] وح10؛ الغیبه شیخ طوسی: 251، ح222 [از صدوق].
[23] ر. ک: سیراعلام النبلاء، ج14، 566، ش325 [از حسین بن روح با تعبیر «رأس الشیعة الملقب بالباب الی صاحب الزمان» یاد می کند]، وج 15، 222، ش85 [در شرح حال حسین بن روح با تعبیر«کبیر الامامیه... وکانت الامامیة تبذل له الأموال و له تلطف فی الذب عنه و عبارات بلیغة تدل علی فصاحته وکمال عقله وکان مفتی الرافضة و قدوتهم و له جلالة عجیبة و هو الذی ردّ علی الشلمغانی لما علم انحلاله»]؛ الکامل فی التاریخ، ج8، 290، حوادث سال322 [با تعبیر «ابن ابی القراقر» ولی در اللباب، ج2، 206 با تعبیر «ابن ابی العزاقر» از او یاد می کند]؛ وفیات الاعیان، ج2، 155 [به نقل از استاد خودش یعنی ابن اثیر]؛ تاریخ الاسلام، ج24، 116 [عنوان «شلمغانی»]، وج24، 191 [عنوان «حسین بن روح» وی حسین را با عباراتی شبیه آنچه در سیر اعلام النبلاء نقل شد، می ستاید]؛ الوافی بالوفیات، ج4، 81؛ نیز ر. ک: الفهرست ابن ندیم، 225 [شرح حال ابوسهل نوبختی]. ابن کثیر هم هرچند ماجرای شلمغانی را ذکر می کند ولی به صلاح نمی بیند اشاره ای به دخالت حسین بن روح در رسوایی او کند!! (البدایةوالنهایه، ج11، 203)
[24] الکافی، ج1، 329، باب «الاشارة و النص الی صاحب الدار»، ح6- کلینی همین حدیث را در ص332، باب «فی تسمیة من رآه»، ح14 با این تغییر سندی نقل می کند: علی بن محمد عن محمد و الحسن ابنی علی بن إبراهیم أنهما حدثاه فی سنة تسع و سبعین و مأتین عن محمد بن عبدالرحمن العبدی عن ضوء بن علی العجلی عن رجل من أهل فارس سماه... نقل مفصل تری از این حدیث را می توان در این منابع دید: الکافی، ج1، 515، باب «مولد الصاحب»، ح2؛ کمال الدین، 436، باب 43، ح4؛ الغیبه شیخ طوسی، 233 [از کلینی].
[25] همچنین: کمال الدین، 342، باب33، ح24و32؛ الغیبه شیخ طوسی، 334، ح279؛ تقریب المعارف، 429؛ جمال الاسبوع، 314 [از کلینی].
[26] ممکن است اشکال شود که نعمانی همین روایت را به سند خود از کلینی نقل کرده است ولی در آن به جای عبارت «بسنتین»، عبارت «بسنین» مشاهده می شود. (الغیبه نعمانی، 166) پاسخ این است که در خود نقل نعمانی، نسخه بدل «بسنتین» به چشم می خورد، گذشته از آن که منابع دیگری که این روایت را از کلینی نقل کرده اند از عبارت «بسنتین» استفاده کرده اند. نکته مهم دیگری که نباید مورد غفلت قرار گیرد این که در برخی نقل های این حدیث، فرقه ای دیگر هم اضافه شده است: «و هو الذی یشک الناس فی ولادته. منهم من یقول هو حمل و منهم من یقول هو غائب و منهم من یقول ما ولد و منهم من یقول ولد قبل وفاة أبیه بسنتین» (کمال الدین، 342، ح24؛ الغیبه شیخ طوسی، 334؛ الغیبه نعمانی، 170) با توجه به این که امام این فرقه ها را درباره ولادت امام طرح می کند، معلوم می شود این مدعیان غیبت هم ادعای شان در رابطه با ولادت است. با مراجعه به فرقه هایی که در کتب ملل و نحل مثل الفصول المختاره شیخ مفید و نیز فرق الشیعه نوبختی ذکر شده، به دو فرقه با قابلیت تطبیق بر کلام امام صادق (ع) بر می خوریم. یکی فرقه ای که امام زمان(عج) را حملی می دانند که هنوز به دنیا نیامده و هرگاه به دنیا آمد، آشکار خواهد شد! و دیگری فرقه ای که عقیده دارند امام زمان(عج) فوت کرده و در آخرالزمان دوباره به دنیا خواهد آمد. با این حساب روشن است که منظور امام صادق(ع) از ذکر غیبت در شمار فرقه ها، اشاره به مذهب حق نیست. البته این عبارت در نقل حلبی این گونه آمده است: «فمنهم من یقول مات أبوه و لاخلف له و منهم من یقول مات أبوه و هو حمل و منهم من یقول هو غائب قد ولد قبل موت أبیه بسنتین و هو المنتظر» (تقریب المعارف، 429) که با آن چه گفته شد کاملاً سازگار است.
[27] با مراجعه به شرح محمد بن علی بن بلال روشن می شود هرچند وی بعدها منحرف شد و به جمع مرتدین پیوست ولی در دوران امام عسکری(ع) از ثقات آن حضرت بود و حتی در نامه امام عسکری(ع) درباره بلالی (که ظاهراً اشاره به همین شخص است) این گونه تعبیر شده: «فانه الثقة المأمون العارف بما یجب علیه». (اختیارمعرفةالرجال، ج2، 847) بلکه از برخی گزارش ها مثل گزارش رجوع حسین بن روح به وی (معجم رجال الحدیث، ج17، 332) معلوم می شود بلالی در میان شیعیان هم دارای مرجعیتی بوده است.
[28] ر. ک: تاریخ الائمه کاتب بغدادی(که در قرن سوم و چهارم می زیسته و ظاهرا شاگرد طبری مورخ بوده و تلعکبری هم شاگرد اوست)؛ وفیات الاعیان از تاریخ میافارقین ابن الازرق؛ الدرالنظیم [با تعبیر «قیل»]؛ کشف الغمه [از مطالب السئول ابن طلحه]؛ الملل و النحل شهرستانی؛ و...
[29] همچنین: ارشاد شیخ مفید، ج2، 351 [به سندش از کلینی]؛ الغیبه شیخ طوسی، 268، ح230 [از کلینی]
[30] ر. ک: معجم البلدان، عنوان «المسجدان»؛ ترتیب اصلاح المنطق ابن سکیت، «حرف المیم»؛ تاج العروس، «المسجدان»؛ و...