ماهان شبکه ایرانیان

تاریخ نشر کتاب در ایران (۶)

در خلال تدوین این یادداشت ها، کتاب پراطلاع تاریخ چاپ سنگی در ایران، حاصل سال ها کوشش و جست وجوی خانم الیمپیادا پاولونا شچگلوا، فهرست نگار نسخه های خطی در مجموعۀ سن پترزبورگ انتشار یافت

تاریخ نشر کتاب در ایران (6)

در خلال تدوین این یادداشت ها، کتاب پراطلاع تاریخ چاپ سنگی در ایران، حاصل سال ها کوشش و جست وجوی خانم الیمپیادا پاولونا شچگلوا، فهرست نگار نسخه های خطی در مجموعۀ سن پترزبورگ انتشار یافت.[1] اطلاعات این کتاب و کتاب اولریخ مارزلف، آلمانی و پژوهش گر تاریخ چاپ سنگی درایران، روی هم گوشه هایی از تاریخ نشر در عصر قاجار را روشن می کند. اهمیت کتاب خانم شچگلوا در این است که او کتاب های چاپ سنگی ایران در عصر قاجاریه و موجود در مجنوعۀ سن پترزبورگ را به دقت بررسی کرده و اطلاعات متنوعی دربارۀ بانیان، چاپ گران و چاپخانه های سنگی، خوش نویسان، کتابفروشان و جنبه های مختلف ظاهری و مادی کتاب ها به دست داده است. زمانی که والنتین ژوکفسکی(1858- 1918) ایران شناس روس و پژوهش گر معروف در زمینۀ فرهنگ عامه، در ایران به سر می برد، مقادیری کتاب فارسی چاپ سنگی خرید و همراه خود به روسیه برد. کتاب های او که در مجموعۀ دانشگاه سن پترزبورگ نگاهداری می شود، از جملۀ منابعی است که خانم شچگلوا بررسی کرده است.[2] در مجموعۀ سن پترزبورگ، از 938 عنوان چاپ سنگی یاد شده، 461 عنوان آن دربارۀ ادبیات، 233 عنوان در باب جغرافی، تاریخ، زندگی نامه، برخی رشته های علمی، 150 عنوان مذهبی، 61 عنوان آموزشی و 33 عنوان متفرقه بوده است. مجموعۀ چاپ سنگی سن پترزبورگ از مجموعۀ چاپ سنگی کتابخانۀ آستان قدس رضوی(771 عنوان فارسی) و مجموعۀ فهرست شده در فهرست موزۀ بریتانیا (325 عنوان سنگی فارسی) بیشتر است.[3]

از اطلاعات استخراج شدۀ خانم شچگلوا برمی آید که بیش از هشتاد کتابفروش در ایران، و شماری از آنان چند دهه دست در کار چاپ سنگی کتاب بوده اند.[4] جز تبریز که پیشگام صنعت نشر و صنعت چاپ حروفی و سنگی بوده، و تهران به عنوان مرکز حکومت، وجود چاپخانۀ سنگی در شهرهای اصفهان، بوشهر، شیراز، و مشهد از عصر ناصری به بعد قطعی است. در سال های انقلاب مشروطه(از 1324 ق به بعد) شمار چاپخانه های سنگی در ولایات افزایش یافته که به چاپ روزنامه، رسانۀ پرطرفدار عصر مشروطه، می پرداخته اند.

در شهرهایی که به شیوۀ چاپ سنگی تکثیر شده و به دست ما رسیده است، از وجود چاپخانه در شهرهای اراک، اردبیل، رشت، قزوین، کرمان، همان، یزد، و چند شهر دیگر خبر می دهد.[5] از نکات دیگری که شاید اشاره به آن سودمند باشد، این است که در شماری از شهرستان ها برای صرفه جویی در هزینه ها و کاهش قیمت کتاب، خود مستقیما از تبریز و تهران، و از استانبول و بمبئی کتاب تهیه، و خوش نویسان محلی از روی آنها استنساخ می کردند. شماری از شیرازیان در بمبئی ناشر و چاپ گر بودند و از ناشران ایرانی در شیراز و شهرهای دیگر سفارش می پذیرفتند. خوش نویسان در ایران، کتاب ها را می نوشتند و به بمبئی می فرستادند و در آنجا با کیفیت به مراتب بهتری(البته به استثنای کاغذهای آنها ) چاپ می شد و شماری از آنها باز می گشت و در بازار کتاب ایران به فروش می رسید.[6] این دادوستد فرهنگی میان ایران و هند سال ها ادامه داشته است، و کتاب های انتخاب شده در ایران که برای تکثیر به هند فرستاده می شد، در جامعۀ فارسی زبان مقیم شبه قارۀ هند خوانندگانی داشت. حتی کتاب های چاپ سنگی هند به صفحات ماوراء النهر و به میان فارسی خوانان صفحات قفقاز و تاتارستان می رفت. اگر رویدادهای سیاسی این گونه مناسبات فرهنگی را نمی گسست، سیر و مسیر دادوستدهای فرهنگی به گونۀ دیگری می بود.

از اطلاعات استخراج شده از کتاب های چاپ سنگی، چند نکتۀ روشن گر دربارۀ تاریخ نشر در عصر قاجار، به ویژه در دو عصر ناصری و مظفری، مناسب یادآوری است. شماری از کتابفروشان، سفارش دهنده بودند و در مقام ناشر عمل می کردند. به کسی که می توانست کتابی را برای تکثیر به شیوۀ چاپ سنگی آماده کند، به اصطلاح امروز ما «ویراستار»، سفارش می دادند، متن آماده شدۀ«ویراستار»را به چاپ گر می سپردند، و کتاب های چاپ شده را یا مستقیما می فروختند، یا به کتابفروش های دیگر هم می دادند. از شمار کتابفروش ناشرانی از این دست رقم دقیقی نداریم.

شماری از صاحبان چاپخانه های سنگی به همان شیوه ای که گفتیم عمل می کردند، اما عدۀ آنها زیاد نبود، زیرا باید مستقیما سرمایه گذاری می کردند، بعد هم کتاب های چاپ شده را در اختیار کتابفروشان می گذاشتند و معلوم نبود سرمایه شان کی برمی گردد. افزون بر این، مانند کتابفروشان نبودند که با خریداران کتاب تماس مستقیم داشته باشند. ازاین رو مظنۀ بازار کتاب دستشان نبود، و احتمال خطا در محاسبه وجود داشت. به همین علت، چاپ گرها معمولا سراغ سرمایه گذاران می رفتند، و آنها را به سرمایه گذاری در چاپ کتاب های خاصی تشویق می کردند.

شماری از مؤلفان و مصححان، خود بانی نشر می شدند، به اصطلاح امروز: مؤلف-ناشر؛ مصحح-ناشر بودند، اما شمار اینها هم زیاد نبود.

بانیان نشر، رقم عمده ای را تشکیل می دادند. آنها سرمایه و امکانات داشتند و با مقاصد مختلف اقتصادی، مذهبی، سیاسی اجتماعی، فرهنگی، خیرخواهانه، شهرت طلبانه هزینه های نشر کتاب ها را تأمین می کردند. گاه تماس مستقیم آنها با ناشر کتابفروش بود، و گاه با چاپ گر، مطالعۀ دقیق تری دربارۀ بانیان و دسته بندی آنها ضرورت دارد.

حامیان هم در این میان بودند، معمولا افراد صاحب قدرت و نفوذی که ناشر نام آنها را در صفحات آغازین کتاب های خود چاپ، و به این طریق از سرمایه گذاریش دربازاری نه چندان مطمئن حفاظت می کرد.[7]

عصر مظفری و تحولاتی در نشر

پس از قتل ناصر الدین شاه در 1313 ق، پایان یافتن دورۀ حکومت سلطانی مقتدر، سلطانی که گذشته از مداخلاتش در جزئیات ادارۀ امور حکومتی، به سبب توجه و علاقه های شخصی متنوعش به جنبه هایی از امور فرهنگی، رویدادها از نظر او پنهان نمی ماند، فرزند ناتوانش از همه جهت، و بدون علاقه های پدرش، با نام مظفر الدین شاه به حکومت رسید (1313-1324 ق) . آغار حکومت او با سال های پایانی سدۀ نوزده همزمان بود، تقریبا پنج سال پیش از شروع سدۀ بیست، سال هایی که سیر رویدادها برکنار نبود، به ویژه آنکه نخبگانی دگراندیش، چه درون ساختار حکومتی، چه بیرون از آن، انتقال قدرت از سلطانی مقتدر به شاهی ناتوان، و تغییرات اجتناب ناپذیر در دربار، و در حلقۀ نخست گرد شاه را زیر نظر داشتند. شتاب گرفتن رویدادها از مرگ ناصر الدین شاه به بعد، تأثیرهای خود را بر همۀ بخش های جامعه بر جای می گذاشت، و نشر هم از این تأثیرها برکنار نبود.

ایران در آستانۀ تغییر سدۀ نوزده به بیست، بنا به برآوردها بین هشت تا ده میلیون تن جمعیت داشته است که حدود بیست درصد آن شهرنشین، و بقیه کشاورز، روستانشین، ایل نشین، دامدار و عموما، جز شماری بسیار اندک، بی سواد بوده اند. بنا به برآورد، تهران بیش از دویست هزار، تبریز حدود صد و هشتاد هزار، اصفهان حدود صد هزار، مشهد نزدیک به هشتاد هزار تن جمعیت داشته اند. در شهرهای دیگر ایران، که شمار آنها را صد شهر برآورد کرده اند، جمعیت از ده هزار تا چهل هزار تن بوده است.[8] تحرکات روشن گرانه از سوی شماری از دگراندیشان، در زمینه های آموزشی، فرهنگی، روزنامه نگاری، و محفل ها و انجمن های فکری از سال های نخستین عصر مظفری، نخست در تهران در میان لایه هایی از طبقۀ متوسط شهرنشین با گرایش های فرهنگی و متمایل به تجددخواهی، و اندک اندک در چند شهر بزرگ دیگر آغاز شد. موج تأسیس مدرسه های خصوصی برای آموزش پسران و به شیوۀ جدید و متفاوت از مکتب خانه ها و مدرسه های سنتی، حدودا دو سال پس از قتل ناصر الدین شاه، با تأسیس مدرسۀ رشدیه در 1315 ق در تهران به راه افتاد. سال بعد هفت مدرسۀ دیگر به نام های مدرسۀ ابتدائیه، ادب، افتتاحیه، دانش، سادات، شرف، علمیه در تهران تأسیس شد و پس از آن نیز تأسیس مدرسه های پسرانه ادامه یافت. مدرسه های دخترانه ظاهرا پس از پیروزی و استقرار مشروطیت تأسیس شد.[9] در تأسیس مدرسه های پسرانه، دگراندیشان و روشن اندیشان همچون رشدیه، احتشام السلطنه، دولت آبادی، ناظم الاطبا، مترجم الدوله، مفتاح الملک و دیگران پیشگام بودند. تأسیس این گونه مدرسه ها، شکل گرفتن هیأت آموزش گرانی که باید مواد درسی جدیدی برپایۀ درسنامه های آموزشی جدید تدریس می کردند، و افزایش شمار دانش آموزان این مدرسه ها و تأثیرهای آنها بر خانواده ها و اطرافیانشان، از عامل های مؤثر بر تغییر روند نشر به شمار می آمد.

دربارۀ مدرسۀ رشدیه این یادآوری شاید بی فایده نباشد که به تقلید از مدرسه های عثمانی ساخته شد. در آنجا به مدرسه های ابتدایی عموما«رشدیه»می گفتند.[10] این مدرسه، به سرعت موفقیت و شهرتی به دست آورد، و شمار بسیاری دانش آموز به مدارس همانند آن جذب شدند. گفته شده است در مدت کوتاهی شمار شاگردان مدرسه های ابتدایی در تهران از 3000 تن افزایش یافت. در عین حال به همت همان نخبگان دگراندیش، دوره های آموزشی ویژۀ بزرگسالان(کلاس های اکابر) هم برگزار شد[11] که اقدامی بی سابقه از سوی نهادهای مدنی غیردولتی بود. میرزا علی خان امین الدوله (1259 -1322 ق) که در آغاز حکومت مظفر الدین شاه از 1314 تا 1316 ق صدر اعظم بود و از اصلاحات امور مملکت سخن می گفت، از تأسیس مدرسه های جدید پشتیبانی می کرد. در یادداشت های میرزا یحیی دولت آبادی، این عبارت آمده است: «به واسطۀ تغییر سلطنت [از ناصر الدین شاه به مظفر الدین شاه] و تشویقات شخص اول دولت [امین الدوله] هیجان فوق العاده در افکار تجددخواهان هویدا گشته، هوای مملکت روشن، و ساحت آن گلشن تصور می شده. . . »[12] است. از این اشاره که ذوق زدگی ناشی از تغییر حکومتی در آن نمایان است، معلوم نمی شود که تشویقات صدر اعظم از چه نوع و تا چه حد غیرفردی و غیرلفظی بوده است. در یادداشت های محمد علی تهرانی(کاتوزیان ) هم به «حمایت امین الدوله »اشاره شده است[13]، اما این اشاره هم به روشن شدن ابهام کمکی نمی کند. البته در لایۀ نخبگان حکومت گر قاجاری که همدیگر را خوب می شناختند، یا پیوندهای نسبی و سببی باهم داشتند، آن گونه حمایت ها و تشویق های لفظی، و چه بسا مساعدت هایی پنهانی، جای تعجب ندارد. آنچه از عملکرد نهاد دولت در دورۀ مظفری آشکار است، نه تنها دولت و حکومت از روند تجددگرایانه ای که در این زمینه مدّ نظر ماست، حمایت نکرد، بلکه دونهاد فعال و تأثیرگذار عصر ناصری(مدرسۀ دار الفنون، و دار الترجمه در وزارت انطباعات) رو به افول نهاد. شاه جدید برخلاف پدرش که به ترجمه و نشر کتاب های تازه توجه نشان می داد، و حتی برخی از آنها را می خواند، علاقه ای به این گونه فعالیت های نشان نمی داد. عبد اللّه بهرامی از زبان لسان السلطنه، رئیس کتابخانۀ سلطنتی، نقل کرده است که: «مظفر الدین شاه. . . به غیر از کتاب الف لیله و لیله [هزار و یک شب ]کتاب دیگر نمی شناخت. یک جلد کتاب الف لیله و لیلۀ مصور داشت که مرحوم ملاباشی برایش قرائت می کرد. . . کتابخانۀ سلطنتی. . . یک عنوان خشک و خالی بوده است. »[14]

سرفصلی نو در نشر قاجار با کوشش دیگر از سوی نخبگان دگراندیش آغاز شد. در 1315 ق جمعی از رجال مؤثر و طرفدار تغییر، اصلاح و ترقی، گرد هم آمدند و دربارۀ مسائل فرهنگی و یافتن راه حل ها، که یکی از آنها تشکیل مؤسسۀ انتشاراتی بود و به دنبال به آن اشاره می شود، گفت وگو کردند. میرزا محمود خان علامیر قاجار، معروف به احتشام السلطنه حاکم تهران، از رجال دگراندیش و اصلاح طلب بود. او از معدود رجالی بود که برای اصلاحات و پیشرفت برنامه داشت، در این باره می اندیشید و با گرایش های مدرنش در پی یافتن راه حل بود.[15] او پس از پیشنهاد کمک مالی از جانب سردار فیروزکوهی، از رجال متنفذ و دارای مکنت، عده ای بیش از پنجاه تن را به نشستی دربارۀ«معارف»کشور دعوت کرد. اما بحث نشست از تأسیس مدرسه های جدید فراتر رفت و از مسائلی نظیر«کلیۀ مسائل تعلیم جوانان و توسعۀ معارف در سراسر ایران»صحبت به میان آمد. از جملۀ حاضران در آن نشست، رجال بافرهنگی چون دولت آبادی، ذکاء الملک اول(محمد حسین فروغی؛ پدر محمد علی فروغی) ، رشدیه، ممتحن الدوله، نجم الدوله، و افرادی در مرتبه یا حدودا در تراز آنها حضور داشتند. در پی آن نشست، هیأتی به نام انجمن معارف تشکیل، و منزل احتشام السلطنه به محل گردهم آیی های این نهاد مدنی غیردولتی اختصاص یافت، و نشریه ای به نام روزنامۀ خلاصة الحوادث که خبرهای انجمن در آن انعکاس می یافت، از سوی انجمن معارف منتشر شد.[16]

انجمن معارف به تأسیس شرکتی به نام«شرکت طبع کتاب»اقدام کرد، شرکتی سهامی با سرمایه گذاری عمومی، به قصد انتشار کتاب های سودمند. هدف، روشن گری افکار بود، نخستین اقدام مدنی در راه نشر، بدون اتکا به حمایت دولت. پیشنهاددهندگان این مؤسسۀ انتشاراتی، از شیوه های نشر و ادارۀ مؤسسه های انتشاراتی در غرب بی خبر نبودند. شرکت هزار سهم، هر سهم ده تومان، برای فروش عرضه کرد. در ابتدای کار مبلغ دو هزار تومان سهم به فروش رفت و با این مبلغ هزینۀ انتشار چند کتاب تأمین گردید. در ادامۀ اقدامات، سرمایه افزایش یافت، و در ناحیۀ جلیل آباد تهران محلی به دفتر شرکت، دار التألیف، دار الترجمه، چاپخانه، و مرکز پخش اختصاص یافت. ابزارها و تجهیزات جدیدی برای چاپ به خارج سفارش داده شد و توسعۀ چاپخانۀ سنگی و حروفی در برنامۀ کار قرار گرفت. خود احتشام السلطنه و حاج حسین آقا امین الضرب، منتظم الدوله و اعتماد السلطنۀ دوم بر کارها نظارت می کردند.[17] گام های نخستین شرکت با موفقیت برداشته می شد. محمد حسین فروغی (ذکاء الملک) با حقوق ماهانۀ چهل تومان، پسرش محمد علی فروغی که بعدا لقب پدرش را به ارث برد، با حقوق ماهانۀ ده تومان[18]، محمد قزوینی(بعدها معروف به علامۀ قزوینی) و چند تن دیگر برای تألیف، ترجمه، و به اصطلاح امروز ویرایش و آماده سازی کتاب ها برای چاپ استخدام شدند[19]، اما جز اینها و کارگران چاپخانه و خدمۀ نشر، بقیه به صورت رایگان و داوطلبانه با شرکت همکاری می کردند.

عبد اللّه مستوفی در خاطراتش آورده است که خود او یکی از اعضای هیأت مدیرۀ ان شرکت بوده، و دربارۀ طرز کار و فعالیت های آن نکاتی را گفته است که به رئوس مهم تر آن اشاره می شود. به گفتۀ مستوفی، شرکت هر صبح جمعه در محلی کنار دار الفنون(در خیابان ناصر خسرو فعلی در تهران) جلسۀ عمومی برگزار می کرده و در بعضی شب های هفته در خانه های اعضای هیأت مدیره جلسه تشکیل می شده است. برای کمک مالی به شرکت و تبلیغ فرهنگی، نمایشنامه هایی از زبان فرانسوی به فارسی ترجمه می کردند، و از راه اجرای نمایشی آنها پولی به دست می آوردند که در راه فعالیت های آموزشی و انتشاراتی صرف می شد. مستوفی می گوید که او، محمد علی فروغی، و کسی به نام فهیمی، ظاهرا کسان دیگری، نمایشنامه ها را ترجمه می کرده اند، و در ترجمۀ آنها همکاری داشته اند. او از علی اکبر داور(1260-1315 ش) ، پایه گذار تشکیلات جدید دادگستری، از وزیران اصلاح طلب، از قربانیان استبداد دورۀ رضا شاه، و از پیشگامان جنبش دولتی نوسازی در ایران، نام می برد که با این برنامه های نمایشی همکاری داشته است.[20]

شرکت سعی داشت از راه افزایش درآمدهایش بتواند حق الترجمه بپردازد و از مترجمانی بخواهد از زبان های فرانسوی، انگلیسی، و عربی ترجمه کنند، و هیأتی از افراد صاحب قلم ترجمه ها را«تصحیح»(مقصود: مقابله و ویرایش) کنند، و به آنها از بابت ویرایش دستمزد بپردازد. آرمان شرکت این بود که با انتشار کتاب های سودمند، نخست تهران، مرکز حکومت، «منوّر»شود، و«چون مرکز منوّر شد، انوار آن به اطراف نیز بتابد.»[21] شرکت از طریق اطلاعیه هایی که در روزنامه ها درج می شد، خبر داد که دست در کغار وارد ساختن تجهیزات چاپ از استانبول و قاهره است. گفت که کتاب هایی مقدماتی در زمینۀ علوم جدید برای کودکان در دست دارد. از مردم استمداد طلبید و از آنها کمک خواست. تأکید کرد که می خواهد نیاز مدرسه های کشور را به منابع درسی، با انتشار کتاب ها و رساله های مناسب تأمین کند.[22] شرکت در این راه در حدّ دانش و امکانات روز، اطلاع رسانی کرد و مردم را در جریان پیشرفت کارها قرار داد، اما مانع های سر راه از توان چرخش و چرخ های شرکت بیشتر بود.

احتشام السلطنه می گوید فعالیت های شرکت ملّی طبع کتاب با دوره ای همزمان شده بود که مدرسۀ دار الفنون را تعطیل کرده بودند و حکومت مظفر الدین شاه بیم داشت که اقدامات شرکت، زمزمه های تازه ای به راه بیاندازد. ازاین رو، او را از تهران دور کردند و سپس انجمن معارف را، که پشتوانۀ اصلی فعالیت های آموزشی و انتشاراتی بود، به تعطیل کشاندند. ظاهرا وی را به«ایجاد شورش و بلوا بر ضد سلطنت. . . و تبدیل و تغییر رژیم به جمهوری»متهم کردند.[23] در هر حال شرکت حدود 11 سال، تا 1327 ق دایر، و در سال های نخستین تأسیس فعال بوده است. غرایب زمین و عجایب آسمان، کتابی علمی به ترجمۀ محمد قزوینی، ویراستۀ محمد علی فروغی، محصول همکاری دو جوان فاضل و آرمان گرا در آن زمان، چرا، به این جهت، کتاب علمی دیگری با ترجمۀ مشترک کاظم شیمی و محمد علی فروغی، کتاب زراعت، ترجمۀ منشی تبریزی و اثر جدیدی در زمینۀ کشاورزی، سفر هشتاد روزۀ دور دنیا، داستان تخیلی علمی ژول ورن، پلی بر در مبادی علوم طبیعی، اثری مقدماتی در زمینۀ دانش های طبیعی، نردبان خرد از جملۀ منابع روشن گرایانه ای بود که شرکت با ترجمه های منقح انتشار داد. انتخاب کتاب ها، گرایش های علم گرایانه و خردگرایانۀ گردانندگان شرکت را نشان می دهد، گرایش هایی که تحول در جامعه را از راه روشن گری افکار طبقۀ متوسط شهری دنبال می کرد. شرکت کتاب های دیگری هم دربارۀ تاریخ ایران منتشر کرد. چنانچه مجموعۀ آثاری که از سوی شرکت انتشار یافته است بررسی محتوایی شود، سیاست انتشاراتی آن که چه هدف هایی را دنبال می کرد، آشکار می شود. چاپ اعلانی در روزنامه در عین حال امانت شرکت را نشان می دهد. در ان اعلام آمده بود که در چاپ کتاب غرایب زمین و عجایب آسمان سهل انگاری صورت گرفته است، و از کسانی که کتاب را خریده اند درخواست شده است به حجرۀ استاد محمد اسماعیل صحاف مراجعه کنند، فهرست کتاب را به رایگان بگیرند و به کتاب بیفزایند و مطلبی را هم در صفحۀ 131 کتاب قراردهند.[24]

از توضیحات میرزا یحیی دولت آبادی، و از یادداشت هایی که از محمد علی فروغی بر جای مانده و به تازگی منتشر شده است، این طور برمی آید که در تعطیل شدن شرکت، جز علت های سیاسی که احتشام السلطنه ذکر کرده، اختلاف های داخلی، سوء مدیریت و عامل های دیگری نیز مؤثر بوده است. دولت آبادی در اشاره ای گذرا، پراکنده شدن جمع بنیادگذاران شرکت را گذشته از نبودن مدیریت، رقابت ناشران دیگر با شرکت، و مشکلات مالی دانسته است.[25] از اشارۀ مبهم فروغی در یادداشت های شخصی او، ناخرسندی او از این عبارت به خوبی پیداست: «. . . صدی نود و پنج دخل برده اند و سهام پنجاه تومانی آنها هفتاد و پنج تومان فروش رفت. لعنت بر اجزای شرکت مطبوعات [شرکت ملی طبع کتاب ]که این نفع و بسا منابع و افتخارات دیگر را می بایست آنها برده باشند. . . »[26]

دربارۀ بنیادگذاران شرکت و همکاران اصلی آنها، در منابعی به گرایش های ماسونی و نقش ماسونیّت در سازمان دهی و تشکیلات شرکت و فعالیت های پیرامون آن اشاره، یا بر آنها تأکید شده است. در صورت هایی که به عنوان صورت اعضای لژهای فراماسونری در ایران منتشر شده است، نام تنی چند از اعضای بنیادگذار و همکاران اصلی شرکت آمده است، اما عضویت در لژهای ماسونی تا چه حد عامل تعیین کننده ای در ایجاد آن شرکت بوده است، نکته ای نیست که برپایۀ منابع منتشر شده بتوان دربارۀ آن داوری کرد. قدر مسلم آنکه تشکیلات ماسونی پس از 1327 ق در ایران برپا بود و تا دوره ای که محدودیت هایی برای فعالیت آن در عصر حکومت رضا شاه فراهم آمد، به گفتۀ منابع در این باره، به کارهای خود ادامه می داد. اگر آن تشکیلات از قدرت هایی که به آن نسبت می دهند برخوردار بود، باید از بروز اختلاف در میان برادران عضو مانع می شد و فعالیت های شرکت را تداوم می بخشید. در هر حال، نخستین شرکت خصوصی انتشاراتی با معیارهایی مشابه ناشران خارجی، با شکست روبه رو شد، و حکومت هم عامل اصلی یا عاملی مؤثر در آن شکست بود. در دوره ای که آزادی های عصر مشروطه شاید می توانست به تحکیم و تداوم سنتی در نشر کمک کند، سنتی که اگر شکل می گرفت در روند نشر در ایران تأثیرگذار می شد، ساقۀ جوان دیگری از فعالیت های فرهنگی در فضای استبداد پژمرد.

تحولات دیگر در نشر عصر مظفری

در 1317 ق به قصد تربیت کردن نیروی متخصص برای خدمت در وزارت امور خارجه، «مدرسۀ عالی علوم سیاسی »تأسیس شد. این مدرسه بر نشر آن دوره و پس از خود تأثیر داشت، زیرا چند معلم خارجی در آنجا تدریس می کردند، زبان فرانسوی در مدرسه تدریس می شد، و شماری از تربیت شدگان این مدرسه بعدها دست به تألیف و ترجمه زدند. محمد علی فروغی از مدیران این مدرسه، و علی اکبر دهخدا و عبد اللّه مستوفی از محصلان ان بودند. مدرسۀ عالی علوم سیاسی در عین حال بانی ترجمه و انتشار چند کتاب در زمینۀ حقوق اروپایی شد. کتاب ثروت، به ترجمۀ حسین پیرنیا(مؤتمن الملک) ، از فرانسوی به فارسی، از جملۀ انتشارات آن مدرسه است.[27] «مدرسۀ فلاحت مظفری» با مدیریت یکی از اتباع بلژیک، برای آموختن علوم و فنون جدید کشاورزی در 1318ق تأسیس شد. این مدرسه نه نها اصول کشاورزی جدید رادر کشور ترویج داد، بلکه شماری از محصلان آن بعدها از مؤلفان و مترجمان منابع کشاورزی شدند.[28]

شمار کتاب ها و مقاله هایی که در عصر مظفری از زبان فرانسوی به فارسی ترجمه شده است، نشان می دهد که مترجمان در قیاس با عصر پیش از خود پرشمار شده بودند. از مترجمان کتاب و پر اثر آن دوره به چند تن باید اشاره کرد، از جمله: علیقلی خان سردار اسعد بختیاری (1274 -1336 ق) که در سفرهایش به اروپا کتاب هایی را به قصد ترجمه برمی گزید و با خود به همراه می آورد. او در عین حال از مشوقان مؤلفان و مترجمان و بانی انتشار شماری اثر بود. او از الکساندر دوما چند کتاب به فارسی روان ترجمه کرده است.[29] ابو القاسم خان قراگزلو (ناصر الملک، 1282-1364 ق) ، نایب السلطنۀ احمد شاه قاجار، دولتمردی که در عرصۀ سیاست موفق و محبوب نبود، اما در آکسفورد درس خوانده و به زبان انگلیسی و فارسی، هر دو، تسلّط داشت. اتللوی مغربی، اثر شکسپیر، به ترجمۀ او از شاهکاریهای ترجمه های جدید به زبان فارسی است. ترجمۀ او به لحاظ دقت، امانت، سادگی، روانی، و زیبای نثر در شمار بهترین ترجمه های عصر قاجار قرار می گیرد. گویا اثر دیگری هم از شکسپیر ترجمه کرده که خانواده اش تا این زمان انتشار نداده اند. او اگرچه تفننی و اندک ترجمه کرد، اما در ترجمه جایگاه بسیار بلندی یافت.[30] خلیل خان ثقفی(اعلم الدوله، 1279 ق-1323 ش) ، از پراثرترین مترجمان عصر خود بود. در دار الفنون و فراسنه طب خواند و در کنار مشاغلش ترجمه می کرد. داستان پسر کنت دمنت کریستو (تاریخ ترجمه: 1319 ق) از ترجمه های معروف اوست. لغت مفصل فرانسه به فارسی، فرهنگ دوزبانۀ تدوین شدۀ اوست.[31] یوسف اعتصامی(اعتصام الملک، 1291 ق 1316 ش) ، پدر پروین اعتصامی، از پراثرترین و تأثیرگذارترین مترجمان روزگار خود از چند زبان ترجمه می کرد. تیره بختان [بینوایان ]ویکتور هوگو، خدعه و عشق(شیلر) از ترجمه های معروف اوست. نثر شیوا و روانش شمار بسیاری از مترجمان همروزگار و پس از خود را تحت تأثیر قرار داد. اعتصامی را می توان نقطۀ عطفی در تاریخ ترجمۀ آثار ادبی اروپای به فارسی و یکی از بزرگ ترین مترجمان ایران معاصر به شمار آورد.[32] محمد علی فروغی(ذکاء الملک، 1294 -1321 ش) ، دولتمرد، ادیب، فلسفه دان، از عاملان تحول نثر فارسی معاصر، مترجم، و از نخستین ویراستاران جدید در ایران. شهرت فروغی در زمینه های دیگر بر مترجمی او سایه افکنده است. اگرچه آثار شکوفای او به دوره ای از فراغتش در عصر پهلوی اول تعلق می یابد، اما نثر فارسی و توان او در ترجمه، محصول تربیت قاجاری است. ترجمۀ گفتار در روش به کار بردن عقل و حکمت سقراط فصلی نو در ترجمۀ آثار فلسفی به فارسی و سایر ترجمه های علمی و ادبیش از برجسته ترین آثار ترجمۀ معاصر ایران است.[33]

پی نوشت ها

[1] شچگلوا، الیمپیادیا پاولونا، تاریخ چاپ سنگی در ایران، ترجمۀ پروین منزوی(تهران: 1388) . امیدوارم ویراست منقح تری از ترجمۀ این اثر ارزش مند انتشار یابد و نقایص کنونی آن برطرف گردد.

[2] شچگلوا، همان کتاب، ص 91.

[3] شچگلوا، همان کتاب، ص 255.

[4] شچگلوا، همان کتاب، ص 177.

[5] شچگلوا، همان کتاب، ص 100-101.

[6] شچگلوا، همان کتاب، ص 100-104.

[7] برای اطلاعات بیشتر درباۀ جنبه های دیگری از تاریخ چاپ سنگی در ایران، نک:

Marzolf,Ulrich,Narrative Illustration in Persian LithograPhed Books (Leiden ,2001) .

[8] وطن خواه، مصطفی، موانع تاریخی توسعه نیافتگی در ایران (تهران، 1380 ) ، ص 300-301 و پانوشت.

[9] رشدیه، شمس الدین، سوانح عمر(تهران، 1362) ، ص 39-41؛ ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، چ دوم(تهران، بی تا) ، ج 1، ص 362-363؛ 561-562.

[10] احتشام السلطنه، خاطرات احتشام السلطنه، به کوشش سید محمد مهدی موسوی(تهران، 1366) . این نکته از توضیحات سید محمد مهدی موسوی بر خاطرات است(ص 349) .

[11] احتشام السلطنه، خاطرات احتشام السلطنه، ص 327.

[12] دولت آبادی، حیات یحیی (تهران، 1362) ، ج 1، ص 202.

[13] تهرانی(کاتوزیان) ، محمد علی، مشاهدات و تحلیل اجتماعی و سیاسی از تاریخ انقلاب مشروطیت ایران(تهران، 1379) ، ص 315.

[14] بهرامی، عبد اللّه، خاطرات عبد اللّه بهرامی از آخر سلطنت ناصر الدین شاه تا اول کودتا(تهران، 1363) ، ص 294.

[15] برای اطلاعات بیشتر و دقیق تر دربارۀ احتشام السلطنه، نک:

Amanat,Mehrdad,ẓEhtes?am-Al-SaltanaẒ,in: EncycloPedia Iranica,Vol. 8,PP. 269 -271

[16] احتشام السلطنه، خاطرات احتشام السلطنه، ص 3165-327.

[17] «تکمیل شرکت طبع کتب »، تربیت، ش 174 (7 شوال 1317) ؛ دورۀ باز چاپ شدۀ تربیت، ص 694-696.

[18] دولت آبادی، حیات یحیی، ج 1، ص 201.

[19] افشار، ایرج، «نخستین شرکت ملی طبع کتاب»، در: مهدوی نامه، به کوشش حسن سید عرب؛ علی اصغر محمدخانی(تهران، 1378 ) ، ص 58.

[20] مستوفی، عبد اللّه، شرح زندگانی من، یا تاریخ اجتماعی و اداری دورۀ قاجاریه، چ 2(تهران، بی تا، 3 ج) ، ج 2، ص 315-316.

[21] «تکمیل شرکت طبع کتاب ». ص 695-696.

[22] روزنامۀ تربیت، ش 205(9جمادی الثانیۀ 1318 ) ؛ دورۀ باز چاپ شدۀ تربیت، ص 824.

[23] احتشام السلطنه، خاطرات احتشام السلطنه، ص 331-333.

[24] روزنامۀ تربیت، ش 189؛ دوری باز چاپ شدۀ تربیت، ص 756.

[25] دولت آبادی، حیات یحیی، ج 1، ص 202.

[26] افشار، ایرج، «یادداشت های خصوصی محمد علی فروغی از روزگار بیست و شش سالگی»، پیام بهارستان، دورۀ دوم، سال اول، شمارۀ 1 و 2(پائیز و زمستان 1387 ) ، ص 30.

[27] محبوبی اردکانی، حسین، تاریخ مؤسسات تمدنی جدید در ایران(تهران، 1370، 3 ج) ، ج 1، ص 403 -404.

[28] محبوبی اردکانی، تاریخ مؤسسات تمدنی جدید در ایران، ج 1، ص 406.

[29] بهبودی، هدایت اللّه دربارۀ ایران، پیش از نهضت مشروطه(تهران، 1375) ، ص 135-148؛ کیانفر، جمشید، «ترجمه، گذرگاه انتقال فرهنگ غرب به ایران»، در: رویارویی فرهنگی ایران و غرب در دورۀ معاصر (تهران، 1375) ، ص 70.

[30] Part V: Translation of. . . '',in: EncycloPedia Iranica, vol. 8,P. 450. Emami,Karim,"English,

ملکپور، جمشید، ادبیات نمایشی در ایران(تهران، 1363 ) ، ج 1، ص 306 -309

[31] رکن زادۀآدمیت، محمد حسین، «مختصر ترجمۀ حال دکتر خلیل خان اعلم الدولۀ ثقفی»، مقدمه بر: پسر کنت مونت کریستو(تهران، 1336) ، ص 4-6.

[32] دهخدا، علی اکبر، «تاریخچۀ زندگانی یوسف اعتصامی (اعتصام الملک) »، بهار، مجلد اول (1321) ، ص ج و؛ آرین پور، یحیی، از صبا تا نیما، چ 4(تهران، 1355) ، ج 1، ص 315.

[33] Azimi,Fakhredden,ááForughi'',in: EncycloPedia Iranica,vol 10,P. 108

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان