شناسه : ۱۶۴۷۱۱۵ - چهارشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۸ ساعت ۰۸:۳۷
کوچ تحصیلکردهها به سوی بازار کار بیشناسنامه
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از آرمان، از سوی دیگر، فصل پنجم قانون کار ایران نیز آموزشهای فنیوحرفهای را مورد توجه قرار داده که بر مبنای آن، سازمان فنیوحرفهای وظیفه آموزش مهارتها به داوطلبان را بر عهده گرفته است؛ اما به رغم گستردگی آموزش در ایران، بازار کسب و کار همواره با فقدان یا کمبود نیروی کار ماهر مواجه بوده است. حتی طرحهای وزارت کار و سازمان فنیوحرفهای در راستای گشایش فضا برای اشتغال نیروی کار آموزشدیده به جایی نرسیده است. در گفتوگو با فرامرز توفیقی- رئیس کارگروه مزد کانون عالی شوراهای اسلامی کار- به بررسی دلایل عدم موفقیت طرحهای کارورزی و عملکرد آموزشی سازمان فنیوحرفهای پرداخته شده است که در ادامه میخوانید.
دلایل عدم کسب موفقیت طرحهای کارورزی بهرغم وجود مشوقهای بیمهای برای کارفرما چه بوده است؟
بحث طرحهای کارورزی چون بستر شفافی نداشت و مطابق با الزامات امروزه ما بهروزرسانی نشده بود چه در حوزه کارگری و چه در حوزه کارفرمایی با اقبال روبرو نشد. نخست به دلیل آنکه تکنولوژی نداریم و صنعت ما از این لحاظ مهجور است؛ بهرغم اینکه قرار بود در فاز اول هدفمندی یارانهها اندیشهها و تکنولوژی را بهروز کنیم و به سمت فناوریهای روز دنیا برویم، این اتفاق نیفتاد و قانون هدفمندی به این تبدیل شد که در یک تاریخ معین یک رقم ثابت که در این چند سال حتی ارزش خود را هم از دست داده است به مردم یارانه بدهیم و بدین ترتیب اصول قانون هدفمندی یارانهها فراموش شد. دوم سیل تحصیلکردگان فاقد مهارت عملیاتی است؛ از اوایل سال 91، نمایندگان کارگری راجع به این موضوع صحبت کردند که قرار است با سونامی بیکاران تحصیلکرده دهه 60 به بعد مواجه شویم. افراد تحصیلکردهای که فاقد اطلاعات و اندیشههای عملیاتی هستند و خودشان هم مقصر نیستند؛ نحوه آموزش در وزارت علوم، دچار مشکل است. متاسفانه یکسری تئوریها را به خورد دانشجویان میدهند و افراد با مدارک تحصیلی بالا، فاقد هر گونه مهارت و دانش مهارتی برای ورود به بازار کار هستند.
به نظر میرسد شرایط بازار کار هم برای قشر تحصیلکرده چندان جذاب نیست؛ تا چه حد با این ارزیابی موافقید؟
آیا توقع میرود قشر تحصیلکرده حاضر باشد با حداقل دستمزد وارد بازار کار شود؟ حداقل دستمزد به حدی پایین است که فرد حتی نمیتواند هزینه یک تفریح ارزانقیمت را هم بپردازد. به همین دلیل وارد این بازار کار نمیشود. کما اینکه طبق آخرین تحقیقی که وزارت کار هم آن را تایید کرده است، 29درصد کسانی که در سن اشتغال هستند و میتوانند وارد بازار کار شوند و در عین حال تحصیلکرده هستند، به دلیل سطح نازل دستمزد وارد بازار کار نمیشوند و سالانه ما حدود 13 تا 17درصد هم ترک کار ارادی از سوی قشر تحصیلکرده داریم؛ زیرا دستمزد را در خور شأن خود نمیبینند. تمام این مجموعه به سوی مشاغل بیشناسنامه، زیرزمینی و کاذب روی میآورند که در تولید ناخالص ملی دخالت ندارند.
شما به فقدان تکنولوژی در صنعت اشاره کردید؛ این امر چه تاثیری در شکست طرحهای اشتغال داشته است؟
اتفاقا سومین دلیل شکست، همین است که صنعت، کاملا مهجور شده به گونهای که مثلا صنعت پارچه دیگر معنایی در کشور ندارد؛ صنعت کیف و کفش کاملا در حال نابودیست و لوازم خانگی هم که کلا به فراموشی سپرده شده است؛ شما دیگر اسمی از تلویزیون شهاب و پارس یا صنایع خانگی جنرالاستیل نمیشنوید. ما کلا صنعتی نداریم. در حقیقت یک صنعت مونتاژ داریم که میتواند با نیروهای کاملا صفر و بدون دانش وارد بازار شود. از سوی دیگر هم کارفرما رغبتی برای جذب نیرو ندارد زیرا دولت به وعدهها و قولهای خود به کارفرمایان جامه عمل نمیپوشاند و کارفرما با دید منفی به او نگاه میکند. در نتیجه اگر هزاران طرح مانند طرحهای کارورزی هم اجرا شود چون هدفگذاری درستی ندارد، دستمزد آن شایسته نیست و به برخی تعهدات اولیه جامه عمل نمیپوشاند، قطعا دچار مشکل میشود.
شما تا چه میزان سازمان فنی وحرفهای را در تولید نیروی کار موفق میدانید؟
نکتهای که من همیشه بر آن تاکید میکنم این است که سازمان فنیوحرفهای ما خود را بهروز نکرده است. این سازمان یکسری مشاغلی را تدریس میکند که فرد اصلا حاضر نیست برای کسب مدرک این رشتهها اقدام کند؛ زیرا به صورت سنتی هم میتوانسته در محله خود آنها را آموزش ببیند و نیازی به تحصیل نداشته است؛ مثل صافکاری، نقاشی ساختمان، سلمانی و از این دست مشاغل. زمانی ما میتوانیم ادعا کنیم مرکز آموزش فنیوحرفهای موفقی داریم که نگاهی به اطراف خود کرده و قیاس کنیم. نمیگویم برویم آلمان یا ایسلند را ببینیم که تا چند سال قبل، بیش از 85درصد جوانانش معتاد بودند و آمار بزه در آنجا بهشدت بالا بود؛ آنها با یک اصلاحات اکنون نهتنها هیچ معتاد و بیسوادی ندارند بلکه همه شاغلند و رشد ناخالص ملی بسیار افزایش یافته است. همین اطراف خودمان به ترکیه نگاه کنند و آن زمان ببینند آیا توانستهاند به علم روز مجهز شوند؟ دست ما کاملا خالیست. حتی معنای استارتاپ را هم نمیدانیم. حرفهایی که راجع به راهاندازی استارتاپ میزنیم بیشتر به شوخی شبیه است تا یک کار. حتی در بخشهای دانشبنیان فقط چون در برنامههای پنجم و ششم توسعه تکلیف شده است یکسری شرکتهایی که کارهای روزمره میکنند به صورت چکلیست پر میکنیم و میگوییم شرکتهای دانشبنیان درست کردهایم. متاسفانه عملکرد ما در راستای نیازهای کشور، نیاز جهانی و نسلی که میخواهد وارد بازار کار شود و همچنین عطش بازار نیست.
آیا تا کنون سازمان فنی و حرفهای با فعالان بازار کار در زمینه بررسی نیاز بازار و برنامهریزی آموزشی مشورت کرده است؟
در همان زمان که بحث استاد و شاگردی مطرح شد، ما یکی از جهات مخالف بودیم که به شدت به آن واکنش نشان دادیم؛ اما متاسفانه هرگز بر سر میز مذاکره نیامدند تا نقاط ضعف آن طرح، شناسایی و برطرف شود. اکنون هم شاهد آن هستیم که نظرات جامعه کارگری لحاظ نمیشود. از سال 90 به این سو دغدغه نمایندگان کارگری حول همین موضوعات بوده است؛ اما تا امروز کسی نیامده این دغدغه را برطرف کند. در حوزه اشتغال هرگز نظرخواهی نمیشود، سهجانبهگرایی اتفاق نمیافتد، تصمیمات عجولانه فقط برای هزینهکردن بودجهها اتخاذ میشود و در نهایت، اقدامی که بتواند جامعه را حرکت دهد و نسل جوان امروز را به آمدن در بازار کاری که در تولید ناخاص ملی اثرگذار است راضی کند، اتفاق نمیافتد.
فعالان کارگری و بازار کار هم تا کنون تلاشی نداشتهاند تا رأسا طرحهایی را به سازمان فنیوحرفهای یا دولت ارائه دهند؟
وقتی ما پیشنهادهای خود را ارائه میدهیم و دعوت به مذاکره و جلسات میکنیم اما کسی وقعی نمینهد، دیگر چه باید کرد؟ زمانی ما در شورایعالی کار صحبت میکردیم و هشدار میدادیم که چه اتفاقاتی در آینده نزدیک خواهد افتاد؛ در همین زمان، یکی از معاونین وزیر اقتصاد وقت خطاب به ما گفت که شما دارید اینها را به ما میگویید؟ ما استادان اقتصاد دانشگاه هستیم و به مسائل واقفیم؛ 11ماه بعد، هشدارهای ما به واقعیت بدل شد و من از او دعوت به پاسخگویی کردم اما کسی حاضر به پاسخگویی نشد. متاسفانه ما وظایف خود را فراموش کردهایم که به خرد جمعی احترام بگذاریم؛ بهرغم اینکه در دین اسلام هم بر آن تاکید شده و ما اینگونه آموزش دیدهایم اما در عمل اجرا نمیکنیم.