نگاهی به کارنامه فیلمسازی بهرام توکلی : مردی که با مرگ می رقصد ـ قسمت اول

بهرام توکلی، از نسل فیلم اولی‌هایی بود که از همان ابتدای کار، شگفتی آفریدند. کارگردان فیلم موفق و تحسین‌شده «تنگه ابوقریب»، همیشه جهان داستانی متفاوتی داشت و هیچ‌گاه هم سعی نکرد به جریان اصلی فیلم‌سازی در سینمای ایران نزدیک شود

بهرام توکلی، از نسل فیلم اولی‌هایی بود که از همان ابتدای کار، شگفتی آفریدند. کارگردان فیلم موفق و تحسین‌شده «تنگه ابوقریب»، همیشه جهان داستانی متفاوتی داشت و هیچ‌گاه هم سعی نکرد به جریان اصلی فیلم‌سازی در سینمای ایران نزدیک شود.فیلم‌های توکلی، همیشه المان‌های خاصی دارد که با آن‌ها شناخته می‌شوند.
توکلی بیشتر آثارش را با اقتباس از ادبیات جهان ساخته است، تنهایی و جستجوی هویت انسانی دغدغه اصلی کاراکترهایش است، فضاهای تاریک و سرد، محل روایت‌هایش هستند، مرز بین حقیقت و خیال، ذهنیت و عینیت کاراکترها و به طبع فرم روایی توکلی بیننده را در برزخی از تردید نگه می‌دارد و نگاهی فلسفی با درون‌مایه روان‌شناختی رویکردش را می‌سازد، اما هیچ‌چیز به‌اندازه مرگ در آثار توکلی نمود پیدا نمی‌کند.

همچنین بخوانید:
نقد فیلم «تنگه ابوقریب»: اگه عاشقت نبودم پا نمی داد این ترانه

توکلی همیشه با مرگ و مفهوم آن در مقابل زندگی، درگیر است و کنش‌های اصلی فیلم‌هایش هم پیرامون همین دغدغه شکل می‌گیرد. اکثر کاراکترهای توکلی، در دوراهی بین مرگ و زندگی قرار دارند، مرگ برایشان وسوسه‌آمیز و درعین‌حال موهوم است وزندگی، باری اضافه  است که به دوش کشیدنش طاقتشان را طاق کرده است.

بهرام توکلی

کاراکترهای توکلی، آدم‌هایی هستند که انگار مرگ را دیده‌اند، از آن هراسی ندارند و زندگی با همه جاذبه‌هایش، برایشان هوس‌انگیز نیست، آدم‌هایی تلخ، گوشه‌گیر و با لحنی گزنده که شبیه روحی سرگردان می‌مانند.
از سوی دیگر، توکلی از پیشرویان سینمای مدرن ایران نیز هست. او با دستمایه قرار دادن ادبیات جهان، قصه‌هایش را در مرکز فرهنگ و سنت ایران، اما با نگاهی مدرن روایت می‌کند. قصه‌های توکلی، پر از ابهام و عدم اطمینان است و پایانی ندارند، انگار او برشی از یک زندگی یا یک روایت را به بیننده‌اش نشان می‌دهد و او را در سفری بی‌پایان همراه می‌کند. با همه این‌ها، توکلی سینمای ساده‌ای دارد؛ گرچه رویکرد او به سینمای روشنفکری نزدیک است، اما هیچ‌گاه از قصه‌گویی بازنمی‌ماند و به‌جای اتکای بیش‌ازحد  به تکنیک‌های تدوینی، با فیلم‌برداری و نورپردازی، میزانسن فیلمش را می‌آراید و کاراکترهای مغموم و سرگشته‌اش، مرکزیت روایت را می‌سازند.
به بهانه پخش «تنگه ابوقریب» از نماوا که بی‌شک بهترین و پخته‌ترین اثر توکلی است ، در این یادداشت نگاهی می‌اندازیم به کارنامه کاری بهرام توکلی و عناصر سینمایی و جهان‌بینی شخص او که در آثارش نمود پیداکرده است.

پابرهنه در بهشت (1386)

پابرهنه در بهشت بهرام توکلی

اولین ساخته بهرام توکلی، همه نشانه‌های فیلم‌سازی او را در عالی‌ترین شکل ممکن دارد. «پابرهنه در بهشت»، یک فضای کابوس گونه را پیش روی بیننده قرار می‌دهد و قصه روحانی جوانی را روایت می‌کند که به یک قرنطینه بیماران مبتلابه ایدز پناه برده است. تردیدهای روحانی در بستر فضای سرد و تاریک آسایشگاه، فضای ذهنی او را مختل می‌کند و مرز میان حقیقت و خیال را برای او و بیننده درهم می‌آمیزد. در «پابرهنه در بهشت» مفاهیم فلسفی موردعلاقه توکلی و کهن‌الگوی مرگ و زندگی، بیشترین نمود را دارد. نقش پزشکی که این قرنطینه را محلی برای جبران گناهان بیماران می‌داند، تعریف عجیبی که از بهشت در فیلم ارائه می‌شود و انتخاب یک قرنطینه به عنوان لوکیشن روایت که مرگ از همیشه به ساکنان آن نزدیک‌تر است و دیوارهایی که آن‌ها را از زندگی آدم­های بیرون جدا می‌کند، لایه‌های روایی توکلی در «پابرهنه در بهشت» را می‌سازد. توکلی برای اولین فیلمش جایزه سیمرغ بلورین نگاه نو را از جشنواره بیست و هفتم فجر کسب کرد و مسیر پرافتخارش را آغاز کرد.

پرسه در مه (1389)

پرسه در مه بهرام توکلی

دومین فیلم توکلی، این بار با تزریق تردید میان حقیقت و خیال به بیننده شروع می‌شود. در همان سکانس اول، امین (شهاب حسینی) را می‌بینیم که روی تخت بیمارستان خوابیده است و از ورای کما، با ما صحبت می‌کند و داستانی که او را به اینجا و این شرایط رسانده را برایمان تعریف می‌کند. «پرسه در مه»، ازلحاظ فرم، خاص‌ترین فیلم توکلی است، روایتی خطی ندارد و روایت عجیب و گنگ فیلم گاهی از طریق کاراکتر مرد که در کما است و خاطراتش را تعریف می‌کند و گاهی از طریق همسرش کامل می‌شود و فضایی سورئال در فیلم شکل می‌گیرد که در آثار بعدی توکلی به‌ویژه، «آسمان زرد کم‌عمق»، هم تکرار می‌شود. در «پرسه در مه»، کاراکترهای توکلی آشفته و سرگردان‌اند و به دنبال کیمیای گمشده‌ای می‌گردند که خودشان هم دقیقاً نمی‌دانند چیست و این همان سرگشتگی انسان در جستجوی هویت و جایگاهش است که در «پرسه در مه»، بازتاب می‌یابد. پایان فیلم هم کاملاً با همان تردید و ابهامی همراه است که خاصه سینمای توکلی است، بعد از نمایش بی‌نظم و آشفته سکانس‌ها و روایت غیرقابل اطمینان امین از حوادث، بیننده با قصه‌ای ناتمام تنها می‌ماند که انگار نه‌تنها پایانی ندارد که حتی آغاز آن نیز نامشخص است. رویکرد فلسفی و روان‌شناختی توکلی در «پرسه در مه»، به اوج می‌رسد و گرچه در میان آثار او، این فیلم بیشترین ایرادات داستانی را دارد، اما تلاش او برای قصه‌گویی در فضایی ذهنی کاملاً روشن و آشکار است.

اینجا بدون من (1390)

اینجا بدون من بهرام توکلی

بهرام توکلی برای فیلم بعدی‌اش به سراغ اقتباس از نمایشنامه «باغ‌وحش شیشه‌ای» اثر تنسی ویلیامز می‌رود و بن‌مایه این اثر را به  روایتی کاملاً ایرانی و بومی تبدیل می‌کند. در «اینجا بدون من»، توکلی نیم‌نگاهی به مشکلات اقتصادی و اجتماعی دارد، اما اصل و اساس اثرش را تنهایی و سرگردانی ذهنی کاراکتر اصلی، احسان (صابر ابر) می‌سازد. احسان یک جوان شیفته سینما است که اوضاع‌واحوال خانوادگی‌اش او را به یک روزمرگی خسته‌کننده رسانده است. خانواده احسان، با همه آرزوهایشان در غم نان امروز و فردا مانده‌اند و در این میان، گاهی مرگ شیرین‌تر از زندگی به نظر می‌رسد. توکلی در «اینجا بدون من»، بازهم به سراغ بازی با واقعیت و خواب می‌رود ولی این بار، با اشاراتی غیرمستقیم‌تر، قصه ناتمامش را به بیننده عرضه می‌کند و فضاسازی رئالیستی‌اش با مفاهیم سورئال روایتش، بیننده را جذب شیوه و فرم غیرمتعارف فیلم می‌کند. نگاه روان‌شناختی توکلی در «اینجا بدون من» به نگاه فلسفی او برتری دارد و مانند «پرسه در مه»، باز این راوی است که با داستانش بیننده را به عمق ذهن آشفته‌اش می‌برد.

کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریه‌ها، وبلاگ‌ها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان