ماهان شبکه ایرانیان

نعمت را شاکر و نقمت را تائب باشیم

در بحث های اخلاقی به ما سفارش کردند که اهل محاسبه باشید: «حَاسِبُوا أَنْفُسَکمْ قَبْلَ أَنْ تُحْاسَبُوا»، محاسبه کردن در امور عادی و عرفی دشوار نیست محاسبه کردن در اموری که به تعبیر خود قرآن کریم ثقیل و وزین است آسان نیست و بررسی و محاسبه راهی که شناخت آن از مو باریک تر و پیمودن آن از لبهٴ تیز شمشیر تیزتر است دشوار است

در بحث های اخلاقی به ما سفارش کردند که اهل محاسبه باشید: «حَاسِبُوا أَنْفُسَکمْ قَبْلَ أَنْ تُحْاسَبُوا»، محاسبه کردن در امور عادی و عرفی دشوار نیست محاسبه کردن در اموری که به تعبیر خود قرآن کریم ثقیل و وزین است آسان نیست و بررسی و محاسبه راهی که شناخت آن از مو باریک تر و پیمودن آن از لبهٴ تیز شمشیر تیزتر است دشوار است. اینکه به ما اصرار کردند: «حَاسِبُوا أَنْفُسَکمْ قَبْلَ أَنْ تُحْاسَبُوا» برای آن است که ما یک روز حسابی را در پیش داریم، اگر هم اکنون محتسِب خود بودیم، کمبود را ترمیم می کنیم، عیب را تصحیح می کنیم، نقص را تکمیل می کنیم به «دارالسّلام» بار می یابیم و اگر اهل محاسبه نبودیم ممکن است عیب افزوده شود و نقص اضافه پیدا کند و آن عیب تصحیح نشود و آن نقص تکمیل نشود و وارد «یوم الحساب» بشویم.

قرآن کریم را ذات اقدس الهی به عنوان قول وزین یاد کرده است: ﴿إِنَّا سَنُلْقی عَلَیک قَوْلاً ثَقیلاً﴾؛ این سنگین است؛ یعنی وزین است؛ ولی دشوار نیست. بین سنگین و دشوار خیلی فرق است، فرمود: ﴿لَقَدْ یسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکرِ﴾ این کتاب دلپذیر است آسان است؛ شما اگر فطرت خود را آلوده نکنید به آسانی معارف قرآن را باور می کنید؛ ثقیل بودن، وزین بودن غیر از دشوار بودن است، فرمود: ﴿لَقَدْ یسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکرِ﴾ آسان است؛ یعنی دشوار نیست ثقیل، وزین و پرمحتواست؛ یعنی خفیف و تهی مغز نیست این چهار مطلب کنار هم ذکر می شود: وزین است تهی مغز نیست، آسان است سخت نیست، ﴿إِنَّا سَنُلْقی عَلَیک قَوْلاً ثَقیلاً﴾؛ اما ﴿وَلَقَدْ یسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکرِ﴾ آسان هست؛ ولی وزین است تهی مغز نیست؛ لذا در روایات از صراط مستقیم به عنوان اینکه «أَدَقُّ مِنَ الشَّعْرِ وَ أَحَدُّ مِنَ السَّیفِ» است یاد شده؛ ما با این محاسبه باید درگیر شویم، به ما فرمودند محاسبه کنید!

یک بیان نورانی از حضرت امیر که این ماه، ماه ولادت آن حضرت است نقل شده که این نمونه دشوار بودن این مطلب محاسبه است. فرمود: «کمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ بِالْإِحْسَانِ إِلَیهِ وَ مَغْرُورٍ بِالسِّتْرِ عَلَیهِ وَ مَفْتُونٍ بِحُسْنِ الْقَوْلِ فِیهِ»ما یک استدراج داریم که عذاب الهی است و یک احسان داریم. گاهی ذات اقدس الهی به افرادی نعمت های فراوانی می دهد، اگر در حوزه است نعمت های علمی است، اگر در دانشگاه است نعمت های دانش است، اگر در بازار است نعمت های مال است؛ اما این نعمت های فراوان علمی و مالی، استدراج است؛ یعنی کم کم می خواهد انسان را بگیرد و هر چه بالاتر برود از همان جا سقوط کند، مرگش قطعی تر است، هلاکت او قطعی تر است. استدراج در قرآن فرمود که برخی ها خیال می کنند ما داریم به آنها احسان می کنیم ما درجه، درجه اینها را بالا می بریم که از همان جا اینها را پرت کنیم و سقوط کنند. فرمود برخی ها متنعّم اند؛ نمی دانند که این فضیلت است یا گرفتنِ خدا، «کمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ بِالْإِحْسَانِ إِلَیهِ». شما این بادبادک ها را دیدید که نخ می دهند بروند بالا بعد قطع می شود از همان جا گرفتار باد می شود؛ برخی ها آن قدر بالا می روند که وقتی پایین افتادند چیزی از آنها نمی ماند. فرمود اینها را ما درجه درجه بالا می بریم که از همان جا پرتشان کنیم؛ برای اینکه سالیان متمادی ما کمالات و نعمت ها را فراوان در اختیارش گذاشتیم این بیراهه رفت، حالا می خواهیم این را مؤاخذه کنیم، راه مؤاخذه این است که این را بالا ببریم همان جا پرت کنیم این نمی داند که این نعمت های فراوان این درجات استدراجی است نه احسان است؛ «کمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ بِالْإِحْسَانِ إِلَیهِ»؛ خیال می کند که خدا نسبت به او دارد احسان می کند، در حالی که او دارد می گیرد. یک بیان نورانی از امام(سلام الله علیه) است که مرحوم کلینی نقل کرد فرمود: «اتَّقِ الْمُرْتَقَی السَّهْلَ إِذَا کانَ مُنْحَدَرُهُ وَعْراً»فرمود: آن بالا رفتنی که پایین آمدنش سخت است نروید! بعضی از درخت هاست که به طمع یک میوه یا دو میوه انسان بالا می رود؛ ولی راه برگشت ندارد، فرمود آن بالا رفتنی که برای شما نیست، حقّ شما نیست غاصبانه دارید می روید همان جا شما را رها می کنند و از همان جا باید سقوط کنید، «اتَّقِ الْمُرْتَقَی السَّهْلَ إِذَا کانَ مُنْحَدَرُهُ وَعْراً»، «وعر»؛ یعنی دشوار. این همان بیان نورانی حضرت امیر است که فرمود: «کمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ بِالْإِحْسَانِ إِلَیهِ» خدا دارد او را درجه درجه می گیرد این خیال می کند که خدا دارد نسبت به او احسان می کند؛ چون اهل محاسبه نیست، اهل آن معرفت دقیق نیست، اهل آن بینش دقیق نیست، بین استدراج و احسان فرق نمی گذارد، این یک. «وَ مَغْرُورٍ بِالسِّتْرِ عَلَیهِ»؛ او لغزش های فراوانی دارد هر بار لغزش کرده است ما ستّاری کردیم، پوشاندیم، عیب او را پوشاندیم، نقص او را پوشاندیم. مستحضرید که بین عیب و نقص خیلی فرق است؛ یک وقت است انسان فرشی را می خرد این فرش دوازده متر است فرش سالم است؛ ولی اتاق پذیرایی اش بیست متر است این فرش سالم است؛ ولی ناقص است، جوابگوی او نیست، نقص در برابر کمال است. یک وقت است نه، این فرش زده است آسیب دیده است یک گوشه اش سوخته است این را می گویند عیب؛ انسان باید از هر دو مشکل نجات پیدا کند. فرمود ما نقص او را پوشاندیم، عیب او را پوشاندیم، ستّاری کردیم، او مغرور می شود، خیال می کند عزیزِ نزد ماست «وَ مَغْرُورٍ بِالسِّتْرِ عَلَیهِ»؛ ما عیب او را پوشاندیم، نقص او را پوشاندیم این خیال می کند عزیز نزد ماست. «وَ مَفْتُونٍ بِحُسْنِ الْقَوْلِ فِیهِ»؛ ما او را در فتنه و آزمون قرار دادیم، عده ای از او تعریف می کنند، می نویسند، این خیال می کند که مقبول نزد ما و جامعه است، این در فتنه گیر کرده، این در آزمون گیر کرده؛ ولی نمی داند.

 محاسبه برای همین است که ما این کارهای خودمان را بررسی کنیم، سوابق و لواحق کارمان را بررسی کنیم، بازده الهی را هم بررسی کنیم ببینیم این نعمت است که ما شاکر باشیم یا نقمت است دارد ما را می گیرد که تا توبه کنیم. فرمود شما باید بین اینها فرق بگذارید که از آن قبیل است یا از این قبیل است. این است که فرمودند: «حَاسِبُوا أَنْفُسَکمْ قَبْلَ أَنْ تُحْاسَبُوا». این کار چون کار قرآنی است ثقیل است، دشوار است و چون کار معرفتی را به همراه دارد «أَدَقُّ مِنَ الشَّعْرِ» است و «أَحَدُّ مِنَ السَّیفِ» عملاً. اگر کسی موی باریک را با چشم عادی بخواهد ببیند بسیار دشوار است؛ اما محقّقانی هستند که این موی باریک را نه تنها با چشم می بینند، بلکه این موی باریک را عمودی از بالا دو نیم می کنند. اینکه ما در تعبیرات فارسی از یک محقّق یاد می کنیم می گوییم موشکاف است و در کتاب های عربی از محقّقان پژوهشگر یاد می کنند «هم من الذین شقّقوا الشَعْر» این تعبیر مشترک بین تازی و فارسی است، بین عرب و عجم است ما می گوییم موشکاف، آنها می گویند «شْقَّقَ الشَعْرَ»؛ از بالا موی باریکی را شکافتند، کار دشواری است این یک تحلیل عمیق علمی می خواهد که ما بین ثقیل؛ یعنی وزین با دشوار فرق بگذاریم و خیال نکنیم احکام دین دشوار است؛ در پایان سوره «حج» فرمود هیچ دشواری در دین نیست: ﴿مَا جَعَلَ عَلَیکمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ﴾، ﴿لَقَدْ یسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکرِ﴾؛ کار، کار آسانی است؛ برای اینکه ما چیزی که بر جان شما تحمیل باشد نگفتیم و نمی گوییم، این دلپذیر است، حرف های ما با جان شما آشناست. می بینید شما در این مهدکودک این بچه ها مشغول بازی اند سروصدا در مهدکودک زیاد است، هر کس یکی از این بچه ها را صدا بزند، این مشغول بازی است گوش نمی دهد؛ اما وقتی مادر یکی از این کودکان آمد، این کودک را به اسم صدا زد، این کودک می بیند این صدا آشناست، این غریبه نیست فوراً برمی گردد نگاه می کند. صدای قرآن برای فطرت ما، گوش جان ما آشناست حرف بیگانه نیست، حرفی می زند که دل آن حرف را می پذیرد؛ حالا یا عمل می کنیم یا عمل نمی کنیم مطلب دیگر است؛ ولی حرف قرآن حرف دلپذیر است، چون یک بار این حرف ها را به ما گفته: ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ آن وقتی که می خواست ما را هستی بدهد هستی ما را با اینها مخلوط کرد به ما مفهوم نداد تا از یادمان برود، به ما حقیقت داد که در جان ما آمیخته است؛ لذا یادمان نمی رود، ممکن نیست آنچه را که خدا به ما الهام کرد از یاد ما رخت بربندد.

آنچه در حوزه و دانشگاه می خوانیم مفهومی است که از بیرون آمده ممکن است از ذهن ما برود؛ اما آ نچه را به نام ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ به ما داده است از سنخ تصور و تصدیق نیست، از سنخ علم حصولی نیست، از سنخ مفهوم نیست؛ یعنی ساختار ما را عالمانه و ملهمانه آفرید، این حرف را ما یک وقت شنیدیم. الآن شما وقتی سخن از عدل می گویید، سخن از عقل می گویید، سخن از صلح می گویید، سخن از صفا و وفا می گویید، می بینید شرق عالم و غرب عالم، ملحد و مشرک و کافر و غیر کافر می پذیرند، این حرف را یک بار شنیده اند؛ چون این حرف را شنیده اند دلپذیر است ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ برای همه آشناست؛ لذا جهان می تواند در یک سلسله اصولی با هم هماهنگ باشد، چون این حرف ها برای آنها آشناست؛ لذا فرمود حرف های قرآن سخت نیست آسان است. این گونه از محاسبه ها برای اینکه ما یک روز حساب دقیقی داریم «فَإِنَّ النَّاقِدَ بَصِیرٌ» خیلی از نعمت ها را که خدا به ما می دهد ما به جای اینکه فوراً توبه کنیم، گاهی سر به سجده می نهیم، درست است این سجده به خیال ما شکر است؛ ولی اینجا جای توبه است نه شُکر، «کمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ بِالْإِحْسَانِ إِلَیهِ».

 در بخشی از سوره مبارکه «مؤمنون» و امثال آن آمده است که ﴿نُسارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیراتِ﴾به آنها مال دادیم، بنین دادیم، فرزندان خوب دادیم، خیال می کنند نعمت است برای آنها، خیال کردند ﴿نُسارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیراتِ﴾؛ در حالی که داریم اینها را می گیریم، چرا؟ برای اینکه چندین بار ما آزمودیم، به اینها خدمات فراوانی دادیم، اینها کج راهه رفتند هم بیراهه رفتند، هم راه دیگران را بستند.

 بنابراین این محاسبه که «حَاسِبُوا أَنْفُسَکمْ قَبْلَ أَنْ تُحْاسَبُوا» خودتان را به حساب بکشید سرّش این است. جنبه ای در درون ماست که این امانت الهی است که آن در حقیقت خلیفه است. ما یک موجود بسیطی نیستیم آنچه در کتاب های حکمت و کلام و امثال آن است می گویند انسان روحی دارد، بدنی دارد، اینها کارهای حوزه و دانشگاه است؛ بله انسان مرکب از روح و بدن است؛ اما آنکه برای ماه رجب است و برای دعای ماه رجب است و برای اعتکاف ماه رجب است یک چیز دیگر است. ما جانی داریم که آن جان برای ما نیست او «خلیفة الله» است او «امانة الله» است، او ما را راهنمایی می کند، در درون ما هم هست خود ما هم هستیم؛ اما اگر بیراهه رفتیم به او ظلم کردیم.

 در بخشی از آیات دارد اینها به خودشان ظلم کردند: ﴿لکنْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ﴾این ظالم و مظلوم دوتا لفظ است دوتا مفهوم است دوتا مصداق می خواهد این نظیر عاقل و معقول و عالِم و معلوم نیست که با هم جمع بشوند علت و معلول با هم جمع نمی شود، محرّک و متحرک با هم جمع نمی شود، ظالم و مظلوم با هم جمع نمی شود، بعضی ها دوتا مفهوم اند که الاّ و لابد باید مصداق هایشان با هم فرق بکند، بعضی ها دوتا مفهوم اند که ممکن است در مصداق واحد جمع شوند کسی که به خودش علم دارد هم عالم است هم معلوم، هم از حیثی عالم است هم از حیثی معلوم؛ اما ظلم به نفس ممکن نیست که مثلاً «الف» به خودش ظلم بکند؛ زیرا معنای ظلم این است که «الف» از حدّ خود تجاوز کرده وارد قلمرو «باء» شده، «باء» را مظلوم قرار داده؛ لذا ممکن نیست «الف» به خودش ظلم کند، «الف» حدّی دارد حدّ خودش هست. کلمه ظالم و مظلوم الاّ و لابد مصداق هایش فرق می کند. در بخشی از آیات دارد اینها به خودشان ظلم می کنند این یعنی چه؟ ظالم کیست؟ مظلوم کیست؟ معلوم می شود در درون ما یک صبغه الهی هست که خدا او را به عنوان خلیفه به ما داد، او را به عنوان امانت به ما داد، آن مِلک ما نیست، ما مطیع او باید باشیم، اگر حرف او را گوش ندهیم به او ستم کردیم، به آن خودِ ربّانی مان ستم کردیم ﴿لکنْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ﴾ او هرگز نیت بد نمی کند، خلاف بد نمی کند، او همان است که ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾؛ چرا نفس لوّامه را در کنار مسئله قیامت ذکر کرد، این نفس لوّامه که ما را سرزنش می کند که چرا این کار را کردی، کسی که در روز خیانتی بکند شب وقتی وارد بستر شد خوابش نمی برد، مرتب گرفتار عذاب وجدان است، چه کسی سرزنشش می کند؛ او همان ماییم که ظلم کردیم یا ماییم که حرف ما را گوش ندادند. پس یک نور الهی در درون ما هست که او نه ظالم است نه ظلم را امضا می کند.

 یک وقت است ممکن است انسان این قدر بیراهه برود که او را منزوی بکند او بشود حاکم معزول که ﴿قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها﴾؛ فرمود دسیسه کردن این کلمه «دسّاها» که بارها عنایت کردید این باب تفعیل است اصل آن «دسّس» بود، یکی از این سه «سین» تبدیل به «یاء» شد بعد تبدیل به «الف» شد، شده «دسّاها»؛ این باب تفعیل، مبالغه «دسّ» است که ﴿أَمْ یدُسُّهُ فِی التُّرابِ﴾ دسیسه که ثلاثی مجرّد است این است که انسان خاک ها را کنار بزند، چیزی را درون خاک بگذارد، بعد روی آن خاک بریزد این را دفن کنی که به آن دسیسه می گویند؛ ﴿أَمْ یدُسُّهُ فِی التُّرابِ﴾ این است. نسبت به این نور الهی گاهی انسان تدسیس می کند که بالاتر از دسیسه است، آن قدر حرف او را نادیده می گیرد، آن قدر به او ستم می کند که اغراض و غرایز را روی او می گذارد او را در این وسط ها دفن می کند؛ ولی او از بین رفتنی نیست. او تا سر برآورد ما را ملامت می کند که نفس لوّامه همین است؛ این برای ما نیست این خود ما نیستیم، مِلک ما نیست، این امانت ماست این «امانت الله» است این «خلیفةالله» است که در درون ما به ما مرتبط است این همان جنبه ارتباطی «یاء»ِ ﴿وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی﴾ است که ارزش ما به همان است، ما از آ ن جهت که بگذریم یک بشر عادی هستیم با حیوانات مشترک هستیم؛ اما آن فخر ماست که یک وقت هم این شعر را توجه کردید در زمان سنایی خواستند کعبه را با پارچه های پرنیانی مزین کنند جواهری، زینتی، ابریشمی به کعبه بپوشانند او را مزین کنند در عصر جناب سنایی؛ ایشان گفت کعبه همان بیت عتیق بودنش، مطاف بودن و قبله بودن، جلال و جمال و شرف اوست او احتیاج به زر و زیور ندارد گفت:

کعبه را جامه کردن از هوس است٭٭٭ یاء بیتی جمال کعبه بس است

شما بخواهید به کعبه زر و زیور بدهید این بر اساس هوس دارید این کار را می کنید، کعبه یک زینت دارد و آن یایی است که ذات اقدس الهی به ابراهیم و اسماعیل(سلام الله علیهما) فرمود: ﴿طَهِّرا بَیتِی﴾[15] این «یاء» جمال کعبه است:

کعبه را جامه کردن از هوس است٭٭٭ یاء بیتی جمال کعبه بس است

برای انسان هم زر و زیور او را جمال بدهد این هوس است؛ آن همان «یاء» بیتی که فرمود: ﴿وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی﴾ این جمال انسان است، وگرنه چیزی نمی تواند جمال انسان باشد، «یاء بیتی جمال کعبه بس است» این «یاء» بیتی را هم خدا نسبت به انسان هم داد؛ لذا مرحوم حکیم صدرالمتألهین و سایر حکمای الهی می گویند درخت هرگز ترقّی نمی کند. افرادی هم هستند که زندگی گیاهی دارند، بعضی ها هستند زندگی حیوانی دارند؛ ولی برخی ها زندگی گیاهی دارند یک گیاه، خوب غذا می خورد، خوب بالندگی دارد و خوب سرسبز و خرّم است و جامه در برمی کند همین! همین سه کار برای گیاه است آن نموّش، آ ن رشدش و این تولیدش؛ بعضی ها حیاتشان حیات گیاهی است هنوز به حیات حیوانی نرسیدند. ایشان می فرمایند: هیچ درختی در عالم ترقّی نمی کند برای اینکه این چیزی که بالا آمده فروعات اوست سر او، دهن او، ریشه او، مغز او در لجن است، شما می بینید سرِ درخت کجاست، دهن درخت کجاست؛ اینکه بالا آمده دُم درخت است. برخی ها مرتب برج بساز، زینت بساز دمشان بالا آمده، دهنشان در لجن است و در خاک است؛ بعد هم حیات گیاهی آنها خاتمه پیدا می کند. آن روح الهی را با این اغراض و غرایز تدسیس کردند ﴿قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها﴾ حرف او را نمی شنوند.

از این مرحله اگر بالا آمدند به بخش های عاطفی رسیدند تازه حیات حیوانی دارند، عمده حیات انسانی است که مراحل بعدی است که اگر کسی صراط مستقیم را بشناسد، یک؛ اهل محاسبه باشد، دو؛ قدم به قدم در بستر صراط مستقیم گام بردارد، سه؛ و

تو نیک و بد خود هم از خود بپرس٭٭٭ چرا بایدت دیگری محتسب

حساب روشنی داشته باشد چهار؛ این می شود انسان. چون آن لطیفه الهی برای ما نیست آن امانت خداست آن خلیفه الهی است، اگر ما گناه کردیم به او ستم کردیم ﴿وَ لکنْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ﴾، وگرنه اگر انسان همه حقیقتش برای خودش باشد، دیگر ظالم و مظلوم جمع نمی شود؛ اگر تمام هویت او مِلک طلق او باشد دیگر ظالم و مظلوم جمع نمی شود، نمی شود گفت این به خودش ستم کرده معلوم می شود بخشی برای ما نیست، فقط نور الهی است، امانت الهی است، خلیفه الهی است که ما موظفیم از او پاسداری کنیم.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان