وجود مبارک امام صادق طبق نقل مرحوم ابن بابویه قمی(رضوان الله تعالی علیه) فرمود: «ثَلَاثَةٌ هُنَّ فَخْرُ الْمُؤْمِنِ وَ زِینَتُهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ»؛ سه اصل است که مایه افتخار مؤمن و زینت دنیا و آخرتِ اوست: یکی «الصَّلَاةُ فِی آخِرِ اللَّیلِ»؛ نماز شب، نگه داشتن پایان شب؛ دوم هم «وَ یأْسُهُ مِمَّا فِی أَیدِی النَّاسِ»؛ سوم «وَ وَلَایةُ الْإِمَامِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ص ».
نماز شب چون یک نشئه جدایی دارد در قرآن فرمود: ﴿إِنَّ ناشِئَةَ اللَّیلِ هِی أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قیلاً﴾؛ پایان شب موقع سحر زمزمه خوبی است که بنده با خدای خود داشته باشد؛ هم استراحت کرده است و هم مانع بیرونی نیست. در قرآن فرمود یک نشئه است: ﴿إِنَّ ناشِئَةَ اللَّیلِ هِی أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قیلاً﴾. لذا نماز شب که بر وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التّحیة و الثّناء) لازم بود بر ما مستحب مؤکد است؛ این فخر ماست، این زینت ماست.
دوم: یأس از آنچه در دست مردم است هیچ طمعی نداشته باشیم که آنچه در دست دیگران است به ما برسد. اگر مال می خواهیم آن همّتمان بلند باشد که از منبع بخواهیم، همان خدایی که به او داد به ما هم می دهد. راه ما با خدا به خدا نزدیک تر از راه دیگران باشد؛ چرا از دیگران که مانده آنهاست و خورده آنهاست انسان طمع داشته باشد؛ فرمود: «وَ یأْسُهُ مِمَّا فِی أَیدِی النَّاسِ». سوم هم ولایت ما اهل بیت(علیهم السلام) شیعه باشد و پیرو قرآن و عترت باشد. این طلیعه بحث به مناسبت شهادت نورانی آن حضرت که در بیست و پنجم این ماه(شوال) است.
مطلب اساسی که قرآن به ما آموخت، فرمود: این سرمایه ای که خدا به شما به نام عمر داد این را در بامداد و شامگاه صرف سخن با او بکنید؛ چون او یک قطره آب را به این صورت در آورد: ﴿أَ لَمْ یک نُطْفَةً مِنْ مَنِی یمْنی﴾. الآن صدها دانشکده پزشکی است که می خواهند همین یک مشکل ـ بدن ما را ـ حلّ کنند نمی توانند. بسیاری از بیماری ها هنوز کشف نشده، بسیاری از بیماری های کشف شده داروی آن کشف نشده؛ این تازه مربوط به بدن است، روح که حساب دیگری دارد. چرا با او سخن نگوییم. او که فرمود من از هر کسی به شما نزدیک تر هستم: ﴿فَسُبْحانَ اللَّهِ حینَ تُمْسُونَ وَ حینَ تُصْبِحُونَ﴾؛شما بامداد و شامگاه وقتی دارید، نیمروز وقتی دارید، اینها را صرف گفتگوی با او بکنید. ﴿فَسُبْحانَ اللَّهِ حینَ تُمْسُونَ﴾ وارد شب می شوید، ﴿وَ حینَ تُصْبِحُونَ﴾ روز می کنید شامگاه و بامدادتان به نام خدا و بین این زمان ها هم بدانید که همه را او دارد اداره می کند. ﴿وَ عَشِیا﴾شامگاه که می خواهید بخوابید، ﴿وَ حینَ تُظْهِرُونَ﴾؛ وقتی که به ظهر وارد می شوید. «أظهر»؛ یعنی «دخل فی الظّهر»، وقتی ﴿وَ حینَ تُظْهِرُونَ﴾ شد نماز ظهر و عصرتان، رفیق می خواهید او، دوست می خواهید او، همراز می خواهید او، همه کار به دست اوست. ﴿فَسُبْحانَ اللَّهِ حینَ تُمْسُونَ وَ حینَ تُصْبِحُونَ﴾ که ﴿وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ عَشِیا وَ حینَ تُظْهِرُونَ﴾؛ بامداد، شامگاه، بین بامداد و شامگاه، نیمروز به نام خدا؛ آن وقت چنین جامعه ای، نه بیراهه می رود نه راه کسی را می بندد.
مطلب اساسی که دین به ما گفته و الآن به صورت این فضای حقیقی، نه فضای مجازی؛ این مطلب را در پرانتز بارها شنیده اید که این فضا، فضای حقیقی است نه مجازی؛ چون سیم حقیقت نیست تا بی سیم بشود مجاز، چهره تلویزیون و شیشه حقیقت نیست تا بی شیشه بشود مجاز. هر وسیله ای که اندیشه را نقل و انتقال می دهد وسیله حقیقی است. این فضا، فضای حقیقی است. این دین به ما گفته قبل از اینکه بروید از چین یاد بگیرید، حرف هایتان را به چین بزنید، درست است که فرمود: «اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّین »؛اما معنای آن این نیست که از آنجا یاد بگیرید. اوّل فرمود چیزی یادشان بدهید، بعد فرمود اگر حرف های خوبی دارند یاد بگیرید. دو ابرقدرت آن روز در خاورمیانه بود: یکی کسراهای ایران بود؛ دیگری هم قیصرهای روم، بیش از این دو قدرت که دیگر در خاورمیانه نبود. حضرت برای هر دو نامه نوشت که می آیید یا شما را بیاورم؟ حجاز یک حیاط خلوت بود برای این دو ابرقدرت. هیچ کس برای حجاز لشکرکشی نمی کرد؛ چون حجاز نه قدرت اقتصادی داشت، نه قدرت سیاسی داشت، نه قدرت دامداری و کشاورزی داشت؛ اینها را به عنوان حیاط خلوت حساب می کردند، ایران برای حجاز، اهمیتی قائل نبود، روم برای حجاز اهمیتی قائل نبود. وقتی سلطان ایران خسروپرویز دید نامه آمده که می آیی یا بیاورمت؛ این کدام قدرت است؟ برای روم هم همین را نوشت. قبل از اینکه به ما بگوید برو چین یاد بگیر، به ما گفت برو چین را یاد بده. به یمن نامه فرستاد، گماشته فرستاد، مبلّغ فرستاد تمام این منطقه هایی که مقدور آن روز بود، به وجود مبارک حضرت امیر فرمود تو برو یمن، تو اگر بتوانی یک نفر را هدایت کنی «لَئِنْ یهْدِی اللَّهُ بِک رَجُلًا وَاحِداً خَیرٌ لَک مِنْ أَنْ یکونَ لَک حُمْرُ النَّعَم »؛ فرمود: اگر یک نفر را بتوانی زنده کنی تمام کره زمین را به تو بدهند به اندازه زنده کردن یک آدم نیست، برای اینکه ایران بساطشان جمع می شود. فرمود: ﴿یوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کطَی السِّجِلِّ لِلْکتُبِ﴾؛«سِجلّ»؛ یعنی طومار. این کاغذِ نوشته را نمی گویند «طومار»، این وقتی لوله شد، می شود «طومار»، اگر صفحه ای باشد، چند نفر امضا کرده باشند، این را می گویند صفحه؛ وقتی که لوله شد می گویند «طومار». فرمود: ما بساط آسمان و زمین را لوله می کنیم جمع می کنیم، این طور نیست که همیشه آسمان باشد همیشه زمین باشد. ﴿یوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کطَی السِّجِلِّ لِلْکتُبِ﴾. پس بساط آسمان برچیده می شود، بساط زمین برچیده می شود، عمری دارند؛ اما اگر کسی بتواند جوانی را نجات بدهد، مردی را نجات بدهد؛ فرمود: یا علی! می دانی ارزش نجات دادن یک انسان بیش از ارزش آسمان و زمین است؛ چون این یک موجود ابدی است. مگر انسان هزار میلیارد سال است صد هزار میلیارد سال است؟! الآن جا دارد ما سؤال کنیم زمین چند سالش است؛ اما جا دارد ما سؤال کنیم، دو دوتا چهارتا چند سالش است؟! این زمان و زمین برنمی دارد، این تازه ریاضی است، یک بخش آن به کمیت و مقدار بسته است؛ اما جانِ ما به ریاضی نیست، فوق ریاضی است، به زمان و زمین بسته نیست، ما هستیم که هستیم. فرمود: یا علی! برو یمن، مردم یمن را تربیت کن! «لَئِنْ یهْدِی اللَّهُ بِک رَجُلًا وَاحِداً خَیرٌ لَک مِنْ أَنْ یکونَ لَک حُمْرُ النَّعَم »؛ ما چنین جامعه ای هستیم. انسان روحی دارد که این آسمان و زمین در کنار گوشه او، یک گوشه جا می گیرند، اگر ـ إن شاءالله ـ وارسته شد، خیرِ او عالمگیر خواهد شد، اگر ـ خدای ناکرده ـ آلوده شد، این غدّه بدخیم در این فضای باز برای همه جامعه بدخیمی به بار می آورد.
الآن این دستگاه حقیقی، به هر حال هر نامی که دارد، این در دست است، ما باید پیام بدهیم، چین را آدم کنیم، آمریکا را آدم کنیم، اینها دائماً درصدد آدم کشی هستند. تمام کارخانه های ساخت اسلحه سه شیفته دارد کار می کند تا آدم بکشد. اینها در جنگ جهانی اوّل و دوم با اینکه حداقل هفتاد میلیون نفر را کشتند، هنوز سیر نشدند. اگر کشتن و کشتار قرار بود جامعه را اصلاح کند، جنگ جهانی اصلاح می کرد. الآن هر روز دارند آدم می کشند؛ حالا مستقیم نشد نیابتی، یا یمن یا سوریه یا عراق یا کشور دیگر. با کشتنِ مردم که جامعه اصلاح نمی شود، می شود همان جاهلیت. با عقل و عدل جامعه اصلاح می شود.
فرمود یا علی! تو مردم را هدایت کن! بعد فرمود: وقتی چین رفتی، چهارتا حرف هم از آنها یاد بگیر؛ نه اینکه این فضا را دست ما دادند که ببینیم غرب چه می گوید، شرق چه می گوید آن هم آلوده. این بیان نورانی امام صادق است فرمود: «مَنِ اسْتَوَی یوْمَاهُ فَهُوَ مَغْبُون ».سوره ای در قرآن کریم است به نام سوره «تغابن» که ﴿یوْمَ یجْمَعُکمْ لِیوْمِ الْجَمْعِ ذلِک یوْمُ التَّغابُنِ﴾. یکی از نام های قیامت، «تغابن» است که غَبْن افراد روشن می شود که چه کسی مغبون شده، چه کسی مبغون نشده. دنیا هم دار تجارت است یک عده: ﴿وَ کانُوا قَوْماً بُوراً﴾.«بائر» که می دانید چیست؟ آن جایی که کشت و زرع نمی شود، «بائر» است. فرمود: یک عده بائرند، یک عده دائرند، یک عده: ﴿فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ﴾هستند، یک عده: ﴿یرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ﴾[ هستند، یک عده خودشان بائرند. چرا ما بائر باشیم؟ مایی که می توانیم ﴿یرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ﴾ باشیم، چرا بائر باشیم؟ فرمود: یک عده این چنین هستند، یک عده آن چنان هستند. صحنه قیامت، صحنه «تغابن» است؛ یعنی روز ظهور «غَبْن». ﴿یوْمَ یجْمَعُکمْ لِیوْمِ الْجَمْعِ ذلِک یوْمُ التَّغابُنِ﴾. بیان نورانی امام صادق(سلام الله علیه) که قرآن ناطق است، فرمود: «مَنِ اسْتَوَی یوْمَاهُ فَهُوَ مَغْبُون »؛ کسی که دو روزش یک اندازه باشد او مغبون است؛ برای اینکه 24 ساعت عمر داد، چیزی یاد نگرفت، کار خیر انجام نداد، حرف خوبی هم نزد، حرف خوبی هم نشنید «مَنِ اسْتَوَی یوْمَاهُ»؛ حالا این روز به معنای 24 ساعت است یا به معنای دو لحظه است کسی دو لحظه اش یکسان باشد این یک لحظه عمر داد و چیزی یاد نگرفت.
این روح ما آن قدر قدرت دارد که این آسمان و زمین را در گوشه ذهن خود جا می دهد. یک بیان نورانی از حضرت امیر(سلام الله علیه) است، فرمود: ظرف ها را شما در دنیا دیدید. روح، ظرفیت یک سلسله مطالب دارد؛ اما این ظرف با ظرف های دنیا فرق می کند. ظرف های مادّی ظرفیتش مشخص است، یک; هر اندازه مظروف وارد این ظرف بشود از ظرفیتش می کاهد، دو; تا پر بشود، سه; اگر ظرفی ظرفیت پنج لیتر آب دارد، وقتی دو لیتر آب رفت، این دیگر ظرفیت پنج لیتر را ندارد، فقط آماده پذیرش سه لیتر است. هر مظروفی ظرف خودش را اشغال می کند؛ اما قلب ما و روح ما و جان ما که ظرف معارف است، خاصیت آن این است که هر اندازه مظروف بیاید، این مهمان ها را پذیرایی می کند، خودش وسیع تر می شود، این مظروف، این ظرف را وسیع تر می کند؛ «کلُّ وِعَاءٍ یضِیقُ بِمَا جُعِلَ فِیهِ إِلاَّ وِعَاءَ الْعِلْمِ فَإِنَّهُ یتَّسِعُ»؛این بیان نورانی حضرت است در نهج البلاغه. فرمود طلبه ای که وارد حوزه شد یا دانشجویی که وارد دانشگاه شد، روز اوّل استعداد درک ده مطلب را دارد، این ده مطلب وقتی وارد ظرف دل شد، فردا ظرفیت آن بیشتر می شود، می تواند بیست مطلب بفهمد، وقتی فردا بیست مطلب فهمید، پس فردا سی مطلب می فهمد. مظروف، ظرف را توسعه می دهد. این ظرفی نیست با آمدن مظروف پر شود، پر نمی شود؛ «کلُّ وِعَاءٍ یضِیقُ بِمَا جُعِلَ فِیهِ إِلاَّ وِعَاءَ الْعِلْمِ فَإِنَّهُ یتَّسِعُ»؛ این از بیانات نورانی آن حضرت است: «إِلاَّ وِعَاءَ الْعِلْمِ».
اخلاق هم همین طور است، معارف هم همین طور است. چرا ما به آنجا نرسیم. این ظرفیت که برای ما هست، مرتب هم به ما گفتند یاد بگیر و مرتب هم گفتند، دو لحظه آن در یک حدّ نباشد. جامعه را عقل و عدل اداره می کند، اگر ـ خدای ناکرده ـ انسان بیراهه برود، آن بیماری های بدخیم هم همین را توسعه می دهد. این دل ظرفیت دو جانبه را دارد؛ کفر اگر بیاید وسیع ترش می کند، شرارت بیاید وسیع ترش می کند، شقاوت بیاید وسیع ترش می کند، تا چه در این دل بریزیم. این دل ظرفیت فراوانی دارد. غزالی می گوید: من تمام مدت عمر که نصیحت کردم، جمله ای به عظمت و جلال و شکوه حرف فردوسی نیافتم او می گوید:
اگر بار خار است خود کشته ای ٭٭٭ وگر پرنیان است خود رشته ای
به هر حال انسان را یا می سوزانند یا جامه ابریشمی در بر می کنند. خدا نکند ما از جهنم از نزدیک باخبر باشیم، نمی خواهیم برویم و باخبر بشویم؛ اما ما هیچ جا نشنیدیم که از یک جنگل هیزم بیاورند، جهنم را شعله ور کنند. امیدواریم نرویم و نبینیم! اما آن مقداری که رفتیم و دیدیم در قرآن، این است که فرمود هیزم جهنم آدم های ظالمی هستند. ﴿وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾؛«حَطب»؛ یعنی هیزم، حالا از جنگل هیزم می آورند، جای دیگر هیزم می آورند ما نشنیدیم. خود ظالم گُر می گیرد از این بدتر؟! می شود یک هیزم نسوز، آنکه مال مردم را گرفته، آنکه اوضاع را به هم زده، جان مردم را، مال مردم را، امنیت مردم را، آرامش مردم را. فرمود: ﴿وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ﴾ قاسِط برای «قَسط» است، «قَسط»؛ یعنی جور، «قِسط» مساوق با عدل است؛ کسی که سهم دیگری را می دهد می گویند او قِسط دیگران را داده، کسی که سهم دیگری را می برد می گویند اهل قَسط است. قاسطون و مارقون و ناکثون، اینها این طور بودند. فرمود: ﴿وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾. این را ما می دانیم؛ اما از جای دیگر هیزم بیاورند، جهنم درست می کنند، آن را نمی دانیم و امیدواریم ندانیم. موادّ سوخت و سوزش گازوئیل است، اینها را ما نمی دانیم؛ اما آنکه قرآن گفت این است. خود انسان ظالم که چراغ دیگری را خاموش کرده گُر می گیرد. درختی است که با آتش آبیاری می شود؛ ﴿إِنَّها شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فی أَصْلِ الْجَحیمِ﴾؛ درخت نسوز است، ما درختی که با آتش رشد بکند ندیدیم؛ این در قرآن کریم هست. هیزمی که نسوز باشد برای ابد گُر بگیرد ندیدیم؛ ولی در قرآن هست. ما چرا آن طور باشیم، چرا روح و ریحان نباشیم؟ به تعبیر فردوسی:
اگر بار خار است خود کشته ای ٭٭٭ وگر پرنیان است خود رشته ای
یک وقت انسان دارد ابریشم بافی می کند، یک وقت دارد این درخت پرتیغ جنگلی را مرتب آبیاری می کند، تیغ به بار می آورد، به این نیش بزند، در آن روزنامه بد بنویسد، در اینجا کار بد بکند، به این اهانت بکند به او اهانت بکند؛ چرا ما آن طور باشیم؟ ما می توانیم جامعه برین درست کنیم بهشت درست کنیم چرا بیراهه برویم؟ این ابزاری که دست ماست به وسیله این پیام بدهیم که غرب و شرق اصلاح شوند، چرا از آنها حرف های بد یاد بگیریم؛ این راه باز است.
بنابراین مخصوصاً نسل جوان این ابزاری که دستشان هست بدانند که هر روز دارند بهترین سرمایه را صرف می کنند؛ یعنی جان و این عزیزترین سرمایه که به نام جان است به نام عمر است دارند می دهند، به هر حال باید چیزی هم بگیرند. گاهی عمر به جایی می رسد که خدا به این عمر قسم می خورد ما در تعبیرات عامیانه می گوییم «به جان شما قسم» که این درست نیست؛ اما ذات اقدس الهی به جان پیغمبر قسم می خورد ﴿لَعَمْرُک إِنَّهُمْ لَفی سَکرَتِهِمْ یعْمَهُونَ﴾؛ قسم به جان تو، اینها بیراهه می روند. مستحضرید که قسم خدا به بینه است، نه در قبال بینه. ما در محاکم آن کسی که دلیل دارد، شاهد دارد می آورند، آنکه شاهد ندارد دلیل ندارد سوگند یاد می کند. در محاکم بشری، سوگند در مقابل دلیل است؛ ولی سوگند خدا به خود دلیل است، نه در مقابل دلیل. یک وقت است کسی یا نابینایی در یک اتاق تاریکی از دیگری سؤال می کند که آیا صبح شده یا نشده، هر دو در فضای تاریک هستند او ساعت نگاه می کند یا علل و عوامل دیگر، می گوید مثلاً قسم به فلان الآن روز است؛ این دلیل ندارد؛ اما کسی که نابیناست و دیگری بیناست، می گوید به این آفتاب قسم! الآن روز است؛ او به دلیل قسم خورده، نه در قبال دلیل. قسم های خدا در قرآن به دلیل است نه در قبال دلیل. فرمود: قسم به این قرآن! تو پیغمبر هستی. دلیل نبوّت پیغمبر معجزه است. ﴿یس ٭ وَ الْقُرْآنِ الْحَکیمِ٭ إِنَّک لَمِنَ الْمُرْسَلین ﴾؛ قسم به این قرآن که تو پیغمبر هستی! یعنی چه؟ یعنی قسم به این آفتاب الآن روز است؛ قسم به معجزه، تو پیغمبر هستی. قسم های خدا به بینه است نه در قبال بینه این خدا به عمر و جان پیغمبر سوگند یاد کرد، فرمود: قسم به جان تو که سراسر علم است، اینها بیراهه می روند: ﴿لَعَمْرُک إِنَّهُمْ لَفی سَکرَتِهِمْ یعْمَهُونَ﴾.
بنابراین برگردیم به آغاز سخنمان سخن نورانی امام صادق(سلام الله علیه) که این در ایام شهادت او هستیم، فرمود: این سه چیز فخر دنیا و آخرت مؤمن است: نماز آخر شب، صرف نظر کردن از آنچه در دست مردم است و ولایت اهل بیت و بیان نورانی وجود مبارک امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) این است که ما جانی داریم از آسمان و زمین وسیع تر و هر اندازه به آن مظروف بدهیم بر ظرفیت آن نسبت به ما افزوده می شود؛ چرا مظروف خوب در آن نریزیم، ما که بالاتر از آسمان و زمین هستیم. اگر در بخش پایانی سوره مبارکه «احزاب» فرمود: ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾؛ برای اینکه انسان حمل می کند؛ پس معلوم می شود انسان می تواند کاری انجام بدهد که آسمان بارِ امانت آن چنانی را نمی تواند بکشد، می توانیم.
آن گاه لذّت نماز شب خواندن را کسی می چشد که با او گفتگو کند، هیچ لذّتی به اندازه لذّت نام «مَنْ ذَاالَّذی ذاقَ حَلاوَةَ مَحَبَّتِک فَرامَ مِنْک بَدَلاً» نیست. ما بهترین غذایی که می خوریم، مادامی که در فضای دهن است لذیذ است، اگر از این چند لحظه گذشت، از هر راهی خارج بشود عَفن است. بالا بیاوریم عفن است از راه دیگر هم دفع بشود عفن است. همین چند لحظه ای که در فضای دهن است لذیذ است. این بیان نورانی معصوم است فرمود هیچ لذّتی بالاتر از یاد حق و نام حق نیست: «مَنْ ذَاالَّذی ذاقَ حَلاوَةَ مَحَبَّتِک فَرامَ مِنْک بَدَلاً»؛ چرا ما این را از دست بدهیم. هیچ کس از ما گِله ای ندارد نگرانی ندارد؛ برای اینکه ما نه بیراهه رفتیم، نه راه کسی را بستیم. گذشته از اینکه انبیا و اولیا از ما راضی هستند، خدا از ما راضی است، سعادت ابد را هم داریم.