اوصاف مؤمنین در کلام امام علی علیه السلام

 نهج ‌البلاغه دارای خطبه ‌های نورانی آن حضرت که ۲۴۱ خطبه و نامه ‌های نورانی آن حضرت که ۷۹ نامه، طبق نقل سید رضی و کلمات حکیمانه آن حضرت می باشد

 نهج ‌البلاغه دارای خطبه ‌های نورانی آن حضرت که 241 خطبه و نامه ‌های نورانی آن حضرت که 79 نامه، طبق نقل سید رضی و کلمات حکیمانه آن حضرت می باشد.  البته هم خطبه ‌های آن حضرت عدداً بیش از این مقدار است و هم نامه ‌های آن حضرت و هم کلمات آن حضرت. کلمات نورانی آن حضرت را که سید رضی نقل کردند، بخش وسیعی از این کلمات یا از خطبه ‌های آن حضرت است یا از نامه ‌های آن حضرت و یا از وصایای آن حضرت، گاهی ممکن است یک کلمه کوتاهی را در محفلی فرموده باشند. آنچه را که ایشان در این قسمت از کلمه دو به بعد شروع کردند، اینها سفارش ‌های وجود مبارک امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) به مالک اشتر است که این در حقیقت یک نامه است و اگر این نامه را در ردیف نامه ‌های دیگر قرار می ‌دادند بهتر بود.

به مالک دستور می ‌دهند که مالک! «أَزْرَی بِنَفْسِهِ» و مانند آن. آنچه در این نوبت مطرح است از شماره پنج است که فرمود: «صَدْرُ الْعَاقِلِ صُنْدُوقُ سِرِّهِ وَالْبَشَاشَةُ حِبَالَةُ الْمَوَدَّةِ وَالْاِحْتَِمالُ قَبْرُ الْعُیوبِ أَوْ وَ الْمُسَالَمَةُ خِبَاءُ الْعُیوبِ مَنْ رَضِی عَنْ نَفْسِهِ کَثُرَ السَّاخِطُ عَلَیهِ».در حقیقت اینها بیان اوصاف این خاندان است که خودشان این ‌چنین بودند، این ‌چنین یافتند و دارند شرح می ‌دهند. می ‌فرمایند سینهٴ یک انسان عاقل، صندوق رازهای اوست. اوّلاً انسان باید راز داشته باشد، چون عظمت هر کسی به سرّ اوست. انسانی که قلب او خالی است این ارزشی نخواهد داشت چه دید؟ چه می ‌بیند؟ رابطه‌ او در مناجات چیست؟ در نماز شب چیست؟ جهان‌ بینی او چیست؟ ارتباطش با خاندان عصمت و طهارت چیست؟ توفیقاتی که دریافت کرد چیست؟ مشکلاتی که در جامعه پیش آمد و خدا او را نجات داد چیست؟ اینها اسرار افراد است. فرمود این اسرار را شما فقط برای کسانی می ‌توانید بگویید که از شما درس اخلاقی بگیرند، وگرنه این کلید باید دست خودتان باشد. «صَدْرُ الْعَاقِلِ صُنْدُوقُ سِرِّهِ» و همین صدر را باید مشروح کرد ﴿رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی﴾ این صدر مشروح باید بسته باشد، کلید آن به دست انسان باشد باز نباشد. زبان را که باز می‌ کند کلیدِ دل است، نباید این زبان را در هر جایی باز کرد. «وَالْبَشَاشَةُ حِبَالَةُ الْمَوَدَّةِ»، ما در جامعه زندگی می‌ کنیم حالا یا جامعه، وجود جدایی دارد یا هر فردی حیثیت فردی دارد، یک؛ و حیثیت جمعی دارد، دو. این طور نیست که جامعه یک وجود خارج و مستقل داشته باشد. به هر تقدیر ما اجتماعی هستیم، بدون ارتباط با دیگران زندگی میسور نیست. ارتباط منافقانه، گزنده است، ارتباط بدون پیوند قلبی، سازنده نیست. فرمود شما برای اینکه دوست دیگران باشید و دیگران دوست شما باشند در این اقیانوسِ وسیع جامعه باید یک تور داشته باشید، آن توری که این ماهی را صید می‌ کند گشاده ‌رویی و تحمّل و ادب است. «وَالْبَشَاشَةُ حِبَالَةُ الْمَوَدَّةِ»، شما اگر بخواهید در این اقیانوس ماهی بگیرید توری لازم دارید؛ آن تور عبارت است از گشاده‌ رویی، همه را با ادب برخورد کردن، با ادب دیدن، احترام کردن، سخت نگرفتن، تند نشدن، غضبناک نشدن. می ‌دانید اینهایی که ماهی می ‌گیرند، ماهی ‌ها هم یک صنف و یک سنخ نیستند، آن ماهی ‌ها که خیلی قیمتی ‌اند آنها را با تورهای دیگر می ‌گیرند. ما یک محبّت داریم و یک مودّت. مودّت، علمی ‌تر، دقیق ‌تر، رقیق ‌تر، پاک‌تر و منزّه ‌تر از محبّت است که به عشق نزدیک است. آنچه را که قرآن کریم انتخاب می‌ کند برترین آنهاست.

قرآن کریم یک سلسله دستورهای فقهی به ما می ‌دهد که ﴿أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأمْرِ مِنْکُمْ﴾دستورهای آنها را در فقه و احکام فقهی شما اطاعت کنید؛ ولی در هنگام پیوندی که بین ما و خاندان عصمت و طهارت(علیهم السلام) می‌ خواهد برقرار بشود، می ‌فرماید: ﴿قُل لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی﴾، نه تنها حرفِ آنها را گوش بدهید، حرف آنها را که در آیات ﴿أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ﴾ فرمود و نه تنها محبّت آنها را داشته باشید، محبّت آنها را شاید خیلی‌ ها داشته باشند. شما پیروان قرآن و عترت دو اصل اصیل را باید داشته باشید که در دیگران نیست: یکی اینکه وِداد داشته باشید که خیلی دقیق‌تر از محبّت است به عشق نزدیک ‌تر است؛ دوم اینکه این کلمه ﴿قُل لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی﴾، از خیلی‌ها شما سؤال کنید و بخواهید که این کلمه و این جمله را ترکیب کنند، برابر آنچه هست ترکیب می ‌کنند؛ یعنی آنچه دارند ترکیب می‌ کنند. ﴿قُل﴾ فعل امر است، ﴿لاَ أَسْأَلُکُمْ﴾ را مشخص می‌ کنند که فعل مضارع است، ﴿أَجْراً﴾ مفعول‌به است، ﴿إِلاّ﴾ حرف استثناست، «مودّت» مستثناست، ﴿فِی الْقُرْبَی﴾ مفعول واسطه برای مودّت است. این نه تنها تعبیر ادبی خیلی ‌هاست، سیره خیلی‌هاست؛ اما وقتی به آن خواص می ‌دهی، همین جمله را می ‌گویند ﴿فِی الْقُرْبَی﴾ مفعول ‌واسطه برای «مودّت» نیست، ﴿فِی الْقُرْبَی﴾ ظرف لغو نیست تا مفعول واسطه باشد برای «مودّت».

هر ظرف که آن سال صفت یا خبر است ٭٭٭ البته مدان لغو که آن مستقر است. وقتی از یک حکیم سؤال می‌ کنید که این ﴿فِی الْقُرْبَی﴾ متعلّق به چیست؟ می ‌گوید این ﴿فِی الْقُرْبَی﴾ متعلّق به «مودّت» نیست تا مفعول واسطه آن باشد. این ظرف، ظرف مستقر است. این ﴿فِی الْقُرْبَی﴾ صفت است، متعلّق است به «المستقرّ» محذوف؛ «لا أسئلکم علیه اجراً إلاّ المودة المستقرّة فی القربی». اگر مودّت، مستقرّ در قربی بود، انسان یک روز دوست این یک روز دوست آن باشد که نمی ‌شود. شما یک کلیمی یا زرتشتی در ایران سراغ دارید که به خاندان عصمت و طهارت، به سیدالشهداء، به قمر بنی‌ هاشم علاقه نداشته باشند؛ سراغ ندارید! این دوستی، مشکل را حلّ نمی‌ کند، این ﴿فِی الْقُرْبَی﴾ را مفعول‌ واسطه برای مودّت می ‌گیرد، این ظرف را ظرف لغو می ‌گیرد. دوستی اینها مشکل را حلّ نمی‌ کند؛ البته فضیلتی هست. اما تمام دوستی و دوستی تمام، استقرار دوستی در این خاندان یعنی غرق در این است، ما دوست دیگری نداریم و اگر به کسی یا به چیزی علاقه ‌مندیم در مسیر آنهاست. نگفت دوست آنها باشید اجر من را دادی؛ گفت اوّلاً مودّت باشد نه محبّت و استقرار داشته باشد. مگر ما چندتا مودّت داریم؟ اگر مودّت ما مستقر بود در این خاندان، هر چه را دوست داریم در همین مسیر دوست داریم؛ به فرزندان مان، به زندگی مان، به کارمان علاقه‌ مندیم، برای اینکه در همین مسیر است، اگر در این مسیر نباشد مشکل ما را حلّ نمی‌ کند. وجود مبارک حضرت امیر فرمود: این دام را بینداز، این تور را بینداز که مودّت پیدا کنی؛ یعنی جز علاقه به این خاندان در صحنه دل نباشد؛ آن وقت انسان اگر به چیزی علاقه‌مند است آن گذراست و آن غیر مستقر است و آن هم در مسیر همین مستقر خواهد بود. به هر تقدیر فرمود: «وَالْبَشَاشَةُ»؛ گشاده‌ رویی، خوش‌ برخوردی «حِبَالَةُ الْمَوَدَّةِ».

یکی از بیانات نورانی ائمه (علیهم السلام) این است که «أحسن مجالسة من جالسک ولو کان یهودیا»؛ با بدترین گروه وقتی شما برخورد کردی یک جا نشستی در مسافرت هم‌صندلی شدی و مانند آن، ادب را رعایت کنی. این ادب، تور دوستی اجتماعی است. «وَالْاِحْتَِمالُ قَبْرُ الْعُیوبِ»؛ انسان اگر خیلی از چیزها را تحمّل کند، هم راز دیگران و عیب دیگران که دوستان او هستند آن را می‌ پوشاند، هم عیبِ خود او پوشیده می ‌شود. «احتمال»؛ یعنی تحمّل کردن، این بار را برداشتن. می ‌دانید ما در عین حال که فارسی ما خیلی قوی و غنی است؛ ولی هرگز به پایگاه عربی نمی‌رسد. در عربی بسیاری از کلمات بسیط است که به تنهایی معنای خاصّ خودش را دارد. ما چون معادل فارسی آن را نداریم اگر بخواهیم آنها را معنی کنیم ناچاریم چندتا کلمه را کنار هم بگذاریم تا آن را معنا کنیم. در عربی یک صبر هست، یک «کظم غیظ» هست، یک حلم است و مانند آن. ما وقتی بخواهیم حلم را معنا کنیم می گوییم بردباری، صبر را معنا کنیم میگوییم بردباری؛ بین صبر و حلم یک فرق دقیق علمی است، ما در فارسی آن لغت را نداریم که اینها را بگویند. گذشته از اینکه آن فرق را نمی ‌توانیم بگوییم و یا متوجه نمی ‌شویم، لفظ هم نداریم که بگوییم. ما وقتی حلم را که یک کلمه بسیط است بخواهیم معنا کنیم، لفظ نداریم ناچاریم دوتا کلمه را کنار هم بگذاریم تا این حلم را معنا کند. حلم؛ بردباری، یعنی این بار را می‌برد، حلم کجا، بردباری کجا!

این است که امام باقر (سلام الله علیه) فرمود خدای سبحان که قرآن را به زبان عربی مبین فرستاد ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ﴾، ﴿بِلِسَانٍ عَرَبِی مُبِینٍ﴾؛ برای اینکه «یبِینُ الْأَلْسُنَ وَ لَا تُبِینُهُ الْأَلْسُنُ». این لغت عرب، آن توان را دارد که همه لغت‌ های جهان را ترجمه کند؛ ولی لغت‌ های دیگر آن قدرتِ علمی را ندارند که عربی را ترجمه کنند. شما وقتی که دو تا کلمه را کنار هم می ‌گذارید تا یک کلمه را معنا کنید این دوتا کلمه مثل دو بند این غربال است این وسط ‌ها خالی است، آن لطیفه معنا این وسط‌ها می‌ریزد دوتا کلمه یعنی دوتا کلمه هر کدام بار خودشان را دارند. بنابراین حضرت فرمود: عربی، «یبِینُ الْأَلْسُنَ»؛ اما «وَ لَا تُبِینُهُ الْأَلْسُنُ». اینجا فرمود: «وَ الْمُسَالَمَةُ خِبَاءُ الْعُیوبِ»؛ سِلم بودن، تند نشدن، راز را بازگو نکردن، عصبانی نشدن، پرده‌ دری نکردن، عیب ‌ها را می‌ پوشاند. هم عیب دیگران را می‌ پوشاند که آبروی او محفوظ باشد، هم عیب خود انسان را. پرده‌دری باعث می ‌شود که عیب انسان ظاهر شود که انسان چقدر می ‌تواند مثلاً خلاف خود را کتمان کند.«مَنْ رَضِی عَنْ نَفْسِهِ کَثُرَ السَّاخِطُ عَلَیهِ»؛ کسی که از خود راضی است دشمنان فراوانی دارد، چون ما عیوب فراوانی داریم. انسانی که از خودراضی است، نقدِ خود را توانایی ندارد، نقص خود را نمی ‌بیند؛ وقتی نقص خودش را ندید چگونه خودش را اصلاح کند؟ در جامعه، با همین نقص ظهور می‌ کند؛ آن وقت جامعه نسبت به او بدبین‌اند. اینها را به مالک اشتر دستور دادند؛ این نامه حضرت است، غیر از آن نامه معروف. بعد فرمود: «الصَّدَقَةُ دَوَاءٌ مُنْجِحٌ» صدقه را صدقه گفتند، که صدقه غیر از هدیه است، صدقه غیر از هبه است. آنها عبادی نیستند؛ اما صدقه، امر عبادی است تا قصد قربت نشود صدقه نیست. یک وقت است کسی به دوست خودش چیزی می‌بخشد هبه می‌ کند یا هدیه می ‌دهد، اینها عبادی نیستند، چه قصد قربت باشد، چه قصد قربت نباشد صحیح است؛ اما صدقه، عبادی است تا قصد قربت نباشد، پولی که انسان به نیازمند می ‌دهد یا به صندوق صدقات می‌ریزد، مثل نماز است، بگوید «قربة الی الله»؛ همان‌طوری که نماز قصد قربتش گاهی تفصیلی است گاهی اجمالی، این هم باید همین‌طور باشد. صدقه یک دوای نافعی است، مخصوصاً اگر نیازمندی به سراغ انسان بیاید. یکی از بیانات نورانی حضرت که در نهج‌البلاغه بود بحث آن هم قبلاً گذشت این است که فرمود: اگر نیازمندی به سراغ شما آمد بدانید که او را دیگری فرستاده «إِنَّ الْمِسْکِینَ رَسُولُ اللَّه‏»،نه اینکه «رسول الله» ـ معاذ الله ـ منظور پیغمبر است نه، این را خدا فرستاده. از طرفی ذات اقدس الهی به شما امکانات داد، از طرفی یک آدم نیازمند واقعی ـ نه سوری ـ به طرف شما آمد، بدان این را خدای سبحان آدرس داد، مبادا این را رد کنی! یک انسان آبرومندی اگر به طرف شما آمد از طرفی خدا امکانات به شما داد، همان خدایی که به شما امکانات داد گفت: ﴿وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِی آتَاکُمْ﴾؛اصلِ مالکیت را بر خلاف مرام کمونیستی و بلشویکی امضا کرده. فرمود: ﴿لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ﴾،﴿لاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُم بَینَکُم بِالْبَاطِلِ إِلاّ أَن تَکُونَ تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ﴾؛ وقتی نسبت به دیگران زندگی می‌ کنید مال شما، متعلق به شماست؛ اما نسبت به خدا حواستان باشد ﴿وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِی آتَاکُمْ﴾. پس از این طرف خدا داد از آن طرف «إِنَّ الْمِسْکِینَ رَسُولُ اللَّه‏»، نیازمندی در خانه آدم می ‌فرستد ببیند آدم چه کار می‌ کند. فرمود یک دارو است، شما هر دو طرف را باید ببینید. چه کسی داد؟ خدا، چه کسی فرستاد؟ خدا، این مشکل بسیار حسّاس است و خوب هم حلّ می ‌شود. فرمود: «الصَّدَقَةُ دَوَاءٌ مُنْجِحٌ»؛ نه بر اساس عاطفه، کسی که بر اساس عاطفه به گدا کمک می‌ کند، همان حدّ خاص خودش را دارد. «وَ أَعْمَالُ الْعِبَادِ فِی عَاجِلِهِمْ نُصْبُ أَعْینِهِمْ فِی آجِلِهِمْ»؛ هر کاری را که انسان در دنیا انجام می ‌دهد، این در برابر چشمان اوست. مستحضرید که بیانات ائمه(علیهم السلام) در حقیقت تفسیر قرآن کریم است؛ ﴿فَمَن یعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیراً یرَهُ ٭ وَمَن یعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یرَهُ﴾،این را می ‌بینید. فرمود هر کاری که انسان در دنیا انجام می ‌دهد در برابر چشمان اوست؛ این‌طور نیست که این از بین برود، از بین رفتنی نیست. روح عمل به صورت دیگر در می ‌آید و انسان هم آن را می‌بیند. بنابراین هرگز نمی ‌شود گفت گذشت، تاریخ گذشت؛ هیچ چیزی نگذشت، ما هستیم و سلسله اعمال ما.

بعد فرمود: «اِعْجَبُوا لِهذَا الْإِنْسَانِ ینْظُرُ بِشَحْمٍ وَ یتَکَلَّمُ بِلَحْمٍ وَ یسْمَعُ بِعَظْمٍ وَ یتَنَفَّسُ مِنْ خُرْمٍ»؛فرمود این یک قطره بود؛ ﴿أَلَمْ یکُ نُطْفَةً مِن مَنی یمْنَی﴾؛یک قطره بود، بیش از یک قطره که نبود. در یک خطبه وجود مبارک حضرت دارد: این طاوس را شما نگاه کنید این بیش از یک قطره آب نبود، این همه رنگ‌ های گوناگون از این یک قطره آب در آورد. در همان خطبه فرمود: اگر شما یکی از این پرهای رنگین را بِکَنید، جای او هم همین رنگ در می‌آید. آخر یک قطره آب، آن سر، آن پیکر، آن قلب، آن دستگاه گوارش، این رنگ‌های گوناگون؛ به تعبیر استاد حکیم الهی قمشه ‌ای(رضوان الله تعالی علیه) فرمود: «عقل داند طایر از در بیضه بال و پر ندارد»این یک تخم بود، این تخم را وقتی دیگری می ‌شکند و می‌ خورد غذای روز اوست. «عقل داند طایر اندر بیضه بال و پر ندارد». می ‌فرماید: این یک قطره آبی که به صورت انسان در آمده ﴿أَلَمْ یکُ نُطْفَةً مِن مَنی یمْنَی﴾ همین یک قطره آب به صورت یک مقدار پیه شده که با او می‌بیند، به صورت یک تکّه گوشت در آمده به نام زبان که با آن حرف می ‌زند، به صورت یک تکّه استخوان در آمده که با آن می ‌شنود، به صورت یک روزن در آمده که با آن نفس می‌ کشد. بینی را، زبان را، گوش را، چشم را خوب تشریح کرد، فرمود همه ‌اش از یک قطره آب است. «اِعْجَبُوا لِهذَا الْإِنْسَانِ ینْظُرُ بِشَحْمٍ»؛ حالا آنها فکر می‌ کردند که چندین پرده رقیق باید باشد و منشأ اشک، پشت آن هفت پرده است؛ بعد این اشکِ رقیق این پرده ‌های هفت ‌گانه را کنار می ‌زند و به صورت می ‌ریزد.

اشکِ حرم‌نشین نهان خانه‌ی مرا٭٭٭ زان سوی هفت پرده به بازار می‌ کشی

حرف حافظ، طبق نظر سابقی ‌ها این بود که اشک از پشت هفت پرده بیرون می ‌آید. این اشک را فرمود اسلحه شماست بیخود هدر ندهید و به ‌جا هم بریزید. شب جمعه که دعای «کمیل» را می‌ خوانید، همین امیر (سلام الله علیه) فرمود: کار همین اشک، بیش از کار شمشیر است. آن آهن برای دشمن بیرون است، این آه، برای دشمن درونی است «وَ سِلَاحُهُ الْبُکَاء»؛این اسلحه است. انسان این اسلحه را در عزای زهرای مرضیه (سلام الله علیها) می ‌ریزد، برای اینکه با دشمن دارد می‌جنگد ـ هم دشمن درون، هم دشمن بیرون ـ در عزای حسین ‌بن‌ علی (سلام الله علیه) می‌ ریزد. این اشک را گاهی در مناجات‌ های شبانه می ‌ریزد با دشمن درون به نام هوس و غرور دارد می ‌جنگد. فرمود: این اسلحه است، این اسلحه را در آن ذخیره ‌خانه نگه‌داشتند «وَ سِلَاحُهُ الْبُکَاء»؛ آن سلاح بیرونی که آهن است که آن را خیلی‌ها می ‌دانند. فرمود: این اشک با همان چشم تأمین می ‌شود «اِعْجَبُوا لِهذَا الْإِنْسَانِ» که «ینْظُرُ بِشَحْمٍ»؛ با یک پِیه دارد می‌ بیند. این طبقات چشم، پیه ‌گونه است، چرب است. «وَ یتَکَلَّمُ بِلَحْمٍ»؛ با یک تکّه گوشت دارد حرف می‌زند، انواع و اقسام، اگر فصیح باشد، متکلّم باشد. «وَ یسْمَعُ بِعَظْمٍ»؛ با یک تکّه استخوان دارد این همه اسرار عالم را می ‌شنود. «وَ یتَنَفَّسُ مِنْ خُرْمٍ»؛ از یک منفذ دارد نفس می‌ کشد؛ «اِعْجَبُوا لِهذَا الْإِنْسَانِ». می ‌بینید ـ خدای ناکرده ـ کسی می ‌گوید خدا قابل اثبات نیست؛ شما غرق دریای توحید هستید، خدا قابل اثبات نیست چیست؟

شماره هشت این است: «إِذَا أَقْبَلَتِ الدُّنْیا عَلَی أَحَدٍ أَعَارَتْهُ مَحَاسِنَ غَیرِهِ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ عَنْهُ سَلَبَتْهُ مَحَاسِنَ نَفْسِهِ»؛ وضع دنیا این‌ طور است. غرض این است که ما در حقیقتی زندگی می‌ کنیم که آن حقایق را وجود مبارک حضرت امیر جریان روح آدمی، قیامت، ملکوت ما، اینها را مشخص کردند. با یک سلسله اعتباراتی هم ما به سر می ‌بریم. اعتبارات در همین دنیاست. فرمود عوالم الهی فراوان است؛ قبل از دنیا، بعد از دنیا، در سلسله ‌های فراوان، عالَم‌ های ملکوت فراوان هست و هیچ عالمی هم پست ‌تر از این دنیا نیست، برای اینکه در هیچ عالمی خدا معصیت نمی ‌شود مگر این‌ جا. «مِنْ هَوَانِ الدُّنْیا عَلَی اللَّهِ أَنَّهُ لاَ یعْصَی إِلاَّ فِیهَا وَ لاَ ینَالُ مَا عِنْدَهُ إِلاَّ بِتَرْکِهَا»از این پَست‌ تر ما دیگر عالمی نداریم، چون در هیچ ‌جا معصیت نمی ‌شود، فقط همین جا می ‌شود. از اینجا که به برزخ رفتیم، دیگر عالم طهارت است، آن‎جا که گناه نیست وارد ساهره قیامت شدیم دیگر گناه نیست، ـ إن‌شاءالله ـ وارد بهشت شدیم دیگر گناه نیست.

ما یک موجود ابدی هستیم، سخن از زمان و زمین نیست؛ وقتی کسی ابدی شد نه متزمّن است نه متمکّن. الآن درباره منظومه شمسی، نظام سپهری می ‌شود گفت چند میلیارد سال دارد؛ حالا یا تخمین درست است یا نه، ولی زمان‌بردار است. شیئی که متمکّن یا متزمّن است تاریخ و جغرافیا بردار است؛ اما ما از زمان و زمین می‌ رهیم ابد می ‌شویم. اگر یک موجود ابدی می ‌شویم باید کالای ابدی داشته باشیم؛ عقیده طیب و طاهر، روح طیب و طاهر که ﴿إِلَیهِ یصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یرْفَعُهُ﴾این می ‌تواند ابدی باشد و گرنه نه زمین ابدی است نه شمس و قمر ابدی است، نه زمان ابدی است، هیچ چیزی ابدی نیست. فرمود وضع دنیا این است اگر کسی به جایی رسید، خوبی‌ های دیگران هم به حساب او می‌ آید، برای او هست؛ اما برای او نیست، چون عاریه است. روزی که سقوط می‌ کند معلوم می ‌شود برای او نبود. اگر دنیا به زید رو کرد، خیلی از خوبی‌های دیگران به پای او نوشته می ‌شود و اگر دنیا از او برگشت خیلی از خوبی ‌های او هم از او سلب می ‌شود؛ یعنی به نام او نوشته نمی ‌شود «إِذَا أَقْبَلَتِ الدُّنْیا عَلَی أَحَدٍ أَعَارَتْهُ مَحَاسِنَ غَیرِهِ»؛ نیکی‌های غیر و خیرهای دیگران برای او عاریه است برای خود او نیست. «وَ إِذَا أَدْبَرَتْ عَنْهُ سَلَبَتْهُ مَحَاسِنَ نَفْسِهِ»؛ وقتی دنیا به او پشت کرد، خوبی ‌های او هم فراموش می ‌شود، از او گرفته می ‌شود.

بعد فرمود: «خَالِطُوا النَّاسَ مُخَالَطَةً إِنْ مُتُّمْ مَعَهَا بَکَوْا عَلَیکُمْ وَ إِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَیکُمْ»؛ فرمود طرزی مهربانانه و حکیمانه و رئوفانه و عاقلانه و دوستانه با مردم زندگی کنید که اگر مُردید گریه کنند و اگر زنده هستید به شما مِهر بورزند، می ‌شود این ‌طور زندگی کرد. اما منافق، انسان در زمان حیاتِ او از او متنفّر است، بعد از مرگِ او هم از او متنفّر است. فرمود می ‌شود انسان طوری زندگی کند که طیب و طاهر باشد. انسان خیرِ دیگران را که بخواهد خدا همان خیر را به آدم می‌رساند، نه بیراهه برویم نه راه کسی را ببندیم. ما اگر خیر کسی را بخواهیم خدا به ما چند برابر می ‌دهد ده برابر می ‌دهد. کارِ خیر یک اثر فقهی دارد که ثواب دارد؛ یعنی یا واجب است یا مستحب که حکم فقهی دارد. اثر کلامی هم دارد که بهشت است؛ اینها سر جایش محفوظ است. اما آن‎که در اواخر سوره مبارکه «بقره» دارد، فرمود این کار خیری که شما انجام می ‌دهید: ﴿وَمَثَلُ الَّذِینَ ینْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ وَتَثْبِیتَاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾؛ آن وقت ثواب اخروی‌ اش می ‌ماند؛ یعنی هر کار خیری که انسان انجام می ‌دهد، موقعیت خودش را ثابت می‌ کند، در روزگار نمی‌لغزد. این ﴿تَثْبِیتَاً﴾ کارِ فقهی نیست، کار کلامی نیست، کار اخلاقی است. اخلاق، موعظه نیست، اخلاق، علم دقیقِ جان‌کَندنی است که چه کار کنیم که نلغزیم؟ این آیه آن حکم فقهی را جدا دارد، آن حکم کلامی را جدا دارد، ثواب دارد جدا دراد. فرمود اگر درخت آن قدرت را می ‌داشت از ریشه کَنده می ‌شد کنار نهر می ‌رفت، یک سطل آب می ‌گرفت می‌آورد به پای ریشه خود می ‌ریخت، این درخت به چه کسی احسان کرده؟ به خودش احسان کرده، چون این آب، ریشه‌ او را تثبیت می‌ کند. فرمود هر کار خیری که انسان انجام می ‌دهد قبل از اینکه اثرش به دیگری برسد، قبل از اینکه جامعه طرْفی ببندد، موقعیت هستی این شیء، تثبیت می ‌شود؛ این از غرر آیات ماست. اینجا هم وجود مبارک حضرت امیر فرمود: ثابت‌قدم باشید! گرایش مردمی سرمایه است. می ‌بینید هر وقت ـ خدای ناکرده ـ دشمن خواست به این نظام آسیب برساند، این نظام را ـ نه فلان شخص را ـ این قرآن و عترت را مردم دوست دارند؛ حالا ممکن است با زید خوب نباشند، با عمرو خوب نباشند، با این مسئول خوب نباشند، آن یک حرف دیگر است. اما خون شهدا را دوست دارند، نظامشان را دوست دارند، قرآنشان را دوست دارند، ائمه ‌شان را دوست دارند. هر وقت بیگانه بخواهد طمع کند، اینها کاملاً در صحنه حاضرند. چه کسی ما را وادار می‌ کند این ‌طور در خدمت این نظام باشیم؟ نمی ‌گوییم «زید کذا، عمرو کذا»؛ ممکن است موافق نباشید، ممکن است مخالف باشیم؛ اما این نظام، این انقلاب، این شهدا، این جانبازان، این آزادگان ده، یازده ساله، این عزیزانی که الآن بیش از بیست سال است قطع نخاعی‌ اند در بسترند؛ ما یک بار رفتیم به زیارت و عیادت اینها، دیگر نتوانستیم تحمل کنیم آمدیم بیرون و قدری گریه کردیم سبک شدیم و دیگر توبه کردیم؛ آن‎جا برویم چه بگوییم؟ نه دعایی داریم که مستجاب باشد، نه کاری از دست ما برمی‌ آید. الآن بیست سال است، این قطع نخاعی ها می ‌گویند «بک یا الله»؛ اینها برای چه کسی می ‌گویند؟ برای امنیت ما می ‌گویند، برای ناموس ما می ‌گویند، برای دین ما می ‌گویند. بنابراین این‌طور می ‌شود زندگی کرد. فرمود: اگر شما این‌طور بودید «خَالِطُوا النَّاسَ مُخَالَطَةً» که «إِنْ مُتُّمْ مَعَهَا بَکَوْا عَلَیکُمْ وَ إِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَیکُمْ»؛ این راست‌قامتان باشند به تعبیر آن بزرگوار، تشنگان خدمت باشند نه تشنگان مثلاً جاه و جلال و مانند آن، این طور می ‌شود زندگی کرد، حساب‌ها را می ‌شود جدا کرد، آن محدوده دین را در هسته مرکزی قرار داد و به او هم دل بست. فرمود این‌طور اگر بودید در دنیا و آخرت محبوب هستید؛ اگر زنده ‌اید دل‌ها به شما متوجه است، اگر رحلت کردید به یاد شما هستند و این سرمایه برای همه شما هست. می ‌دانید وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) در دفن آن حضرت چه چیزی گفت؟ خیلی جانسوز بود. هر دو گفته در نهج ‌البلاغه هست؛ یک گفتار ویژه ‌ای در دفن رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دارد در آن‎جا به پیغمبر می ‌گوید التماس دعا! «اذْکُرْنَا عِنْدَ رَبِّکَ»؛ تو الآن به ملاقات پروردگار می‌روی، علی را فراموش نکن! در هنگام دفن پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که هر دو بیان در نهج ‌البلاغه هست. عرض کرد: «اذْکُرْنَا عِنْدَ رَبِّکَ وَ اجْعَلْنَا مِنْ بَالِک‏»؛ علی را فراموش نکن! وقتی به لقای پروردگار رفتی به یاد ما باش! در هنگام دفن حضرت زهرا(سلام الله علیها) فرمود: «فَلَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِیعَةُ وَ أُخِذَتِ الرَّهینَةُ»،این هست. دو تا دستی را که دید دستان شبیه پیغمبر بود، آنها سر جایش محفوظ. اینکه فرمود: «فَلَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِیعَةُ وَ أُخِذَتِ الرَّهینَةُ»؛ یک تعبیر نورانی امام سجاد دارد. همان‌طور که قرآن «القُرآن یفَسِّرُ بَعضُهُ بَعضاً»؛ احادیث هم همین‌ طور است، احادیث هم «یفَسِّرُ بَعضُهُ بَعضاً».حضرت اَبدان ما را، یک؛ قبور ما را، دو؛ معرفی کرد. فرمود: این ابدان «رَهَائِنِ الْقُبُور»هستند؛ این تعبیر حضرت امام سجاد است که از ماها تعبیر می‌ کند که انسان ‌ها «رهائن ‌القبور» هستند، یعنی چه؟ یعنی بدهکارند، چون رهن یعنی گرو، برای آدم بدهکار است. آدمی که بدهکار نباشد که رهن ندارد، آدم بدهکار باید گرو بدهد در دنیا اگر کسی بدهکار بود یا زمین یا خانه یا فرش گرو می ‌دهد؛ اما در مسائل اخروی و معنوی خودِ ما را گرو می ‌گیرند ﴿مَنْ وُجِدَ فی‏ رَحْلِهِ فَهُوَ جَزاؤُهُ﴾؛خود ما را گرو می ‌گیرند، این ‌طور نیست که مثلاً ما مال بدهیم یا مثلاً چیزی گرو بدهیم، نه ما را گرو می ‌گیرند، چون ما بدهکاریم باید گرو بدهیم. گروی ما که از ما گرو می ‌گیرند خود ما هستیم. این گرو را تحویل کدام بانک می ‌دهیم؟ بانک قبر؛ «رهائن القبور»، این گرو را به این خاک می ‌دهیم. این اصل کلّی که وجود مبارک امام سجاد دارد: ابدان ما رهن گور است؛ بر اساس این اصل کلّی، وجود مبارک حضرت امیر هم فرمود: «فَلَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِیعَةُ وَ أُخِذَتِ الرَّهینَةُ»؛ آن ودیعه حساب دیگری دارد، این رهینه حساب دیگری دارد، هر کسی رهن قبر است، ما «رهائن‌القبور» هستیم.

 این بیان نورانی رسول خدا(علیه و علی آله آلاف التحیة والثّناء) که در آخرین جمعه ماه شعبان فرمودند این است. آخرین جمعه ماه شعبان، طلیعه ماه مبارک رمضان بود. فرمود ماه مبارک رمضان «شهرالله» دارد می ‌آید. شما چند تا کار باید بکنید: یکی اینکه بدهکارید؛ چه کسی است که معصوم باشد و بدهکار نباشد، فرمود بدهکارید و این بدهکاری هم پشت ‌تان را خم کرده و شما را گرو گرفتند، آزاد نیستید، بیایید ماه مبارک رمضان خودتان را آزاد کنید: «إِنَّ أَنْفُسَکُمْ مَرْهُونَةٌ بِأَعْمَالِکُمْ فَفُکُّوهَا بِاسْتِغْفَارِکُم‏»؛ فرمود آقایان! شما بدهکارید، بدهکار باید گرو بدهد. گرو بدهکار اینجا مال و خانه و فرش و اینها نیست، خود ما را گرو می ‌گیرند، بیایید ماه مبارک رمضان با استغفار، فکّ رهن کنید: «إِنَّ أَنْفُسَکُمْ مَرْهُونَةٌ بِأَعْمَالِکُمْ فَفُکُّوهَا بِاسْتِغْفَارِکُم‏»؛ حالا همیشه همین‌ طور است. ماه مبارک رمضان البته ماه عبادت است و بهترین ماه است؛ ولی این اصل کلّی در تمام دوازده ماه است، هر وقت بنالیم و استغفار کنیم مخصوصاً شب ‌های جمعه، آزاد می ‌شویم، وقتی که آزاد شدیم دیگر به دام این و آن نمی ‌افتیم، به دام این و آن نیفتادن، نشانه آزادی است؛ «فَفُکُّوهَا بِاسْتِغْفَارِکُم‏». این بیانات نورانی وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) در هنگام دفن صدیقه کبرا (صلوات الله و سلام الله علیها) گفتند.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان