در شرح نهج البلاغه امام علی علیه اسلام در کلمه 31 حضرت ایمان و کفر را مشخص کرد که ایمان چیست؟ و عناصر محوری ایمان چیست؟ بعد به کفر معاذالله پرداخت: «سُئِلَ عَنِ الْإِیمَانِ(علیه السلام) فَقَالَ: الْإِیمَانُ عَلَی أَرْبَعِ دَعَائِمَ عَلَی الصَّبْرِ وَ الْیقِینِ وَ الْعَدْلِ وَ الْجِهَادِ وَ الصَّبْرُ مِنْهَا عَلَی أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَی الشَّوْقِ وَ الشَّفَقِ وَ الزُّهْدِ وَ التَّرَقُّبِ فَمَنِ اشْتَاقَ إِلَی الْجَنَّةِ سَلَا عَنِ الشَّهَوَاتِ وَ مَنْ أَشْفَقَ مِنَ النَّارِ اجْتَنَبَ الْمُحَرَّمَاتِ وَ مَنْ زَهِدَ فِی الدُّنْیا اسْتَهَانَ بِالْمُصِیبَاتِ وَ مَنِ ارْتَقَبَ الْمَوْتَ سَارَعَ [فِی ] إِلَی الْخَیرَاتِ»؛ فرمود ایمان چهار رکن دارد: یکی صبر است و یکی یقین و یکی عدل و یکی جهاد، آن گاه هر کدام از این عناصر و ارکان چهارگانه را تشریح کردند.
بیان نورانی امام کاظم در همین زمینه در آن وصایایی که به هشام فرمود مطرح است. امام کاظم (سلام الله علیه) در آن وصایایی که مرحوم کلینی نقل کرد و دیگران هم نقل کردند، به هشام فرمود: هشام! «إِنَّ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حُجَّتَینِ»؛خدا دو حجّت و دو برهان برای هدایت مردم نصب کرد: یکی انبیا و مرسلین و ائمه و معصومین(علیهم السلام) از بیرون، یکی هم عقل و خردمندی از درون. یک چراغی در درون روشن کرد به نام عقل، یک چراغی هم از بیرون روشن کرد به نام وحی. انسان با هماهنگی این عقل و شرع باید هم راه را خوش تشخیص بدهد، هم خوب طی کند. اینکه می گویند: «کلُّ ما حَکمَ بِهِ الشَّرْعُ حَکمَ بِهِ الْعَقْلُ»؛معنای آن این است هر چه را که عقل استدلالی فهمید، نقل هم آن را تأیید می کند؛ منتها این قاعده چون در روایات نیست و در کلمات معصومین(علیهم السلام) نیست و جزء مصطلحات فنی است بدون نقص نیست، چون عقل در مقابل شرع نیست، شرع مقابل ندارد؛ شرع فقط حکم خداست «و لاغیر». اراده ازلی تنظیم می کند جهان را که خلق کرد، با این جهان چگونه باید رفتار کرد؟ انسان را که خلق کرد، انسان چگونه با خودش رفتار کند؟ چگونه با جهان رفتار بکند؟ تنها عامل تنظیم قواعد شرع، اراده ازلی خداست «و لاغیر». شرع مقابل ندارد، باید گفت آنچه را که دلیل عقلی به آن رسید، دلیل نقلی هم آن را تأیید می کند و آنچه را که دلیل نقلی فتوا داد، دلیل عقلی اگر برسد همان را تأیید می کند. عقل و نقل هماهنگ هستند، نه عقل و شرع! چون شرع قانون گذار است و عقل قانون شناس، هرگز قانونی عقلی نیست که عقل قانون وضع کند؛ زیرا همه قوانین قبل از پیدایش عقل حکیمان موجود بود، بعد از مرگ آنها هم هست. هیچ عقلی قانون وضع نمی کند، هیچ چراغی حرف نمی زند. شرع صراط است و عقل سراج، بین چراغ و راه خیلی فرق است. راه را مهندس احداث می کند و تنظیم می کند، چراغ این صراط را می فهمد. به نحو سالبه کلیه، ما هیچ قانون عقلی نداریم که عقل قانون گذار باشد. عقل یک چراغ قوی است که قانون شناس است. آنچه در جهان هست، یا با تجربه حسّی یا با نیمه تجرید ریاضی یا با تجرید کلامی یا بالاتر با تجرید فلسفی یا برتر با تجرید عرفان نظری، این می فهمد. کار چراغ فهمیدن و کشف کردن است، نه قانون گذاری! این قوانین قبلاً بود، بعد از مرگ حکیمان و متلکمان و حکماء هم هست. اینکه وجود مبارک امام کاظم فرمود: خدا دو حجّت دارد، یعنی یکی از بیرون به نام انبیا و اولیا که حرف خدا را می رسانند و یکی هم از درون که عقل باشد، عقل هم حرف انبیا و اولیا را می فهمد.
این بیان نورانی امام کاظم(سلام الله علیه) با سه چهار بخشی تشریح شده است. فرمود اگر کسی اهل گرایش های باطل باشد، او فتیله چراغ عقل را پایین کشیده است. برخی از افرادند که عقلشان خاموش است، با چراغ خاموش حرکت می کنند، خودشان این چراغ را پایین کشیدند. اگر کسی گرایش به شهوات داشت، « فَقَد أطفَأَ نورُ عَقلِهِ»؛ این چراغ را یا خاموش کرد، یا پایین کرد و مانند آن.
یک بیانی مرحوم طُریحی صاحب مجمع البحرین، در مجمع البحرین ذیل لغت «عَقَلَ» دارد، آنجا این حدیث مرسل هست؛ می گوید عقل شرع درونی است و شرع عقل بیرونی است. منظور او از شرع، همان دلیل نقلی است. اینجا وجود مبارک امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) که عناصر محوری ایمان را ذکر می کند، می فرماید یکی صبر و بردباری است، یکی یقین است، یکی عدل است و یکی جهاد، آن وقت اینها را شرح می دهد. مجموعه اینها در ذیل خطبه سیزده این کتاب تمام نهج البلاغه است. خود سید رضی(رضوان الله علیه) هم در پایان این شماره سی و 31 اعتراف می کند، می فرماید: «وَ بَعْدَ هَذَا کلَامٌ تَرَکنَا ذِکرَهُ خَوْفَ الْإِطَالَة»، اینها جزء کلمات جداگانه حضرت نیست. حضرت یک خطبه مفصلی دارد که این دو بخش مربوط به تشریح ایمان و تشریح کفر، گوشه ای از آن خطبه نورانی سیزده است که خطبه مفصل است.
فرمود یکی صبر و بردباری است؛ صبر را تشریح می کند که صبر چهار شعبه دارد: «عَلَی الشَّوْقِ وَ الشَّفَقِ وَ الزُّهْدِ وَ التَّرَقُّبِ»؛ این هم روان شناسی است، هم روان کاوری است و هم اهدای یک سلسله مسائل تازه است. فرمود صبر چهار شعبه دارد. مستحضرید قرآن کریم اجر صابران را فراوان کرده است که درباره صابران دارد: ﴿یوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُم بِغَیرِ حِسَابٍ﴾؛ ﴿بِغَیرِ حِسَابٍ﴾ نه یعنی بی حساب، چون هیچ کاری از کارهای الهی بی حساب نیست: ﴿إِنَّا کلَّ شَی ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ﴾،هر چیزی نزد خدا اندازه دارد، یک؛ هر کار الهی روی اندازه است، دو؛ ﴿کلُّ شَی ءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ﴾، ﴿إِنَّا کلَّ شَی ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ﴾؛ نظم و نزد خاص در کارهای الهی مشهود است.
درباره صابران فرمود: ﴿یوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُم بِغَیرِ حِسَابٍ﴾؛ یعنی به حساب در نمی آید. خدا چقدر به اینها عطا می کند به حساب درنمی آید. برای کارهای عادی فرمود: ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیرٌ مِنْهَا﴾؛ مرتبه ضعیف. ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾، یک متوسط. ﴿مَثَلُ الَّذِینَ ینفِقُونَ﴾؛ که در بخش پایانی سوره «بقره» است، ﴿کمَثَلِ﴾ کسی است که ﴿أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِی کلِّ سُنْبُلَةٍ مِاْئَةُ حَبَّةٍ وَ اللّهُ یضَاعِفُ لِمَن یشَاءُ وَ اللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ﴾؛ یک حبّه بشود هفت خوشه، هر خوشه ای ده دانه، بشود هفتصد تا. ﴿وَ اللّهُ یضَاعِفُ﴾، اگر این به معنی ضِعف باشد نه چند برابر، می شود 1400 تا؛ اما آن ﴿وَ اللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ﴾، دیگر به حساب درنمی آید. صابران جزء کسانی اند که ﴿یوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُم بِغَیرِ حِسَابٍ﴾؛ به حساب در نمی آید و از طرفی هم اینها را معطّل نمی کنند.
یک روایت نورانی مرحوم کلینی نقل کرد که فقیر صابر، قبل از غنی مؤمن و متوحّد و باتقوا وارد بهشت می شود؛ برای اینکه او بحث سؤال و جواب ندارد. سؤالی از او نیست که آن نعمت را چکار کردی؟ آن مسئولیت را چکار کردی؟ فلان پُست را چکار کردی؟ او کاری نداشت که انجام بدهد یا ندهد. «علی أی حال» کار الهی هرگز بی حساب نیست.
«وَ الصَّبْرُ مِنْهَا عَلَی أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَی الشَّوْقِ»؛ انسان وقتی مشتاق یک چیزی باشد، صبر می کند تا به مورد شوقش برسد. حضرت این چهار مورد تفصیل می دهد. «وَ الشَّفَقِ»؛ یعنی هراس. اگر کسی از چیزی بترسد، صبر می کند که خطر برطرف شود. «وَ الزُّهْدِ»؛ یعنی بی رغبتی، چون زهد اگر چنانچه با «فی» استعمال بشود به یک معناست، با کلمه «عن» استعمال بشود به یک معناست، ﴿وَ کانُوا فِیهِ مِنَ الزَّاهِدِینَ﴾؛یعنی بی رغبت بودند. اگر کسی نسبت به چیزی بی رغبت باشد اگر به آن نرسید صبر می کند. «وَ التَّرَقُّبِ» و آمادگی. حالا شرح این چهار شعبه این است: آن عناصر اصلی چهار تا هستند؛ یعنی چهار رکن دارند، هرکدام از این چهار رکن به شعب فرعی وابسته است یا شعب فرعی از آنها منشعب می شوند. «فَمَنِ اشْتَاقَ إِلَی الْجَنَّةِ سَلَا عَنِ الشَّهَوَاتِ»؛ اگر کسی مشتاق بهشت باشد، اگر به شهوت ها نرسید صبر می کند. منشأ این صبر، «شوق إلی الجنة» است. «وَ مَنْ أَشْفَقَ مِنَ النَّارِ اجْتَنَبَ الْمُحَرَّمَاتِ»؛ کسی که از آتش می هراسد، از حرام پرهیز می کند، صبر می کند. وقتی پیشنهاد حرامی به او دادند صبر می کند، نمی پذیرد. «وَ مَنْ زَهِدَ فِی الدُّنْیا اسْتَهَانَ بِالْمُصِیبَاتِ»؛ زهد در دنیا یعنی بی رغبتی. اگر نسبت به زرق و برق دنیا بی رغبت بود، حوادث تلخی که رخ داد او تحمل می کند. این می شود صبر «عند المصیبة». «وَ مَنِ ارْتَقَبَ الْمَوْتَ سَارَعَ [فِی ] إِلَی الْخَیرَاتِ»؛ اگر کسی منتظر مرگ باشد؛ یعنی؛ بداند مرگ در کمین است می گوید قبل از اینکه من فرصت را از دست بدهم، کار خیر را سریع تر انجام بدهم، این طور نگویم که بعداً انجام می دهم. من که مرگ در کمین من است، چرا کار خیر را به عقب بیاندازم؟
این صبر را در روایات دیگر به سه قسم تقسیم کردند، گفتند: صبر «عن المعصیة» است، صبر «عَلَی الطَّاعَةِ» است صبر «عِنْدَ الْمُصِیبَةِ» است. صبر «عَنِ الْمَعْصِیة»؛ یعنی اعراض بکند و از گناه بپرهیزد، با اینکه مورد علاقه بدنی اوست صبر کند از معصیت. رخدادهای تلخی که پدید آمد به نام مصیبت، صبر کند «عِنْدَ الْمُصِیبَةِ». اعمال خیر چون دشوار است، صبر کند «عَلَی الطَّاعَةِ». صبر «عَلَی الطَّاعَةِ»، صبر «عَنِ الْمَعْصِیة» و صبر «عِنْدَ الْمُصِیبَةِ» در این بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) آمده است. به هر حال انسان یا شوق به بهشت دارد یا ترس از دوزخ یا بالاتر از اینها به نام محبّت که فرمود خود حضرت امیر من خدا را روی محبت عبادت می کنم.
این کلمه عشق از لطیف ترین تعبیرات روایی ماست. متأسفانه به دست دیگران افتاد و زمینی شد و مبتذل شد. مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) در همان جلد دوم کافی این روایت نورانی را نقل می کند که «أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَةَ»؛فاضل ترین و برجسته ترین مردم کسانی اند که نماز را «شَوْقاً إِلَی الْجَنَّةِ»نخوانند یا «خَوْفاً مِنَ النَّارِ»نخوانند. آن محبّت والا را می گویند عشق. کسی که به محبوب خود، به معبود خود و به مقصود خود عشق می ورزد، با نماز مُعانقه دارد. دیدید دو تا برادر یا دو تا دوستی که سالیان متمادی یکدیگر را ندیدند، مُعانقه می کنند؛ یعنی «عُنُق» به «عُنُق»، گردن به گردن با یکدیگر تماس دارند. فرمود: «أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَةَ فَعَانَقَهَا وَ أَحَبَّهَا بِقَلْبِهِ وَ بَاشَرَهَا»، برترین مردم کسانی اند که با نماز مُعانقه کنند و به نماز عشق بورزند این «خَوْفاً مِنَ النَّارِ» یا «شَوْقاً إِلَی الْجَنَّةِ» نیست.
وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) بیست سال قبل از جریان کربلا، وقتی جنگ صفین را می خواست به پایان برساند، یک روزی از صفین به کوفه برمی گشت؛ در بین راه قبل از اینکه به کوفه برسد به یک سرزمینی رسید، دیدند حضرت از این اسب و مَرکب پیاده شد، با دستان مبارکشان اشاره می کنند: «هَاهُنَا هَاهُنَا»؛همین جاست! همین جاست! مقداری خاک این منطقه را گرفتند، بو کردند، از مَرکب پیاده شدند، دو رکعت نماز خواندند و بعد اشک ریختند. به حضرت عرض کردند اینجا چیست؟ چه کسی می آید؟ چه خبر است اینجا؟ فرمود: «مَصَارِعُ عُشَّاق»؛اینجا جایی است که عاشقان شربت شهادت می نوشند. از ظریف ترین تعبیرات دینی ما عشق است، اما وقتی بیگانه این را از آسمان به زمین آورد به این صورت درآمد که در بعضی از روایات فرمودند این برای دل هایی است که از محبّت الهی خالی است. فرمود اینجا عاشقان می آرمند؛ «مَصَارِعُ عُشَّاق ». روز دوم محرم که وجود مبارک سید الشهدا(سلام الله علیه) بعد از بیست سال وارد شد، شنیدند که آنجا کربلاست، فرمود: «ههَاهُنَا مُنَاخُ رِکابِنَا» این «ههَاهُنَا مُنَاخُ رِکابِنَا» را بیست سال قبل از کربلا، وجود مبارک حضرت امیر فرمو!. آن روز دوم محرم وجود مبارک سید الشهداء فرمود: اینجاست که شترها باید زانو بزنند، اینجاست که بچه های ما را سر می برّند، اینجاست که اطفال ما را ذَبح می کنند و مانند آن.
فرمود بالاترین مردم کسانی اند که نسبت به ذات اقدس الهی محبّت داشته باشند و روی علاقه عبادت کنند. «فَمَنِ اشْتَاقَ إِلَی الْجَنَّةِ سَلَا عَنِ الشَّهَوَاتِ وَ مَنْ أَشْفَقَ مِنَ النَّارِ اجْتَنَبَ الْمُحَرَّمَاتِ وَ مَنْ زَهِدَ فِی الدُّنْیا اسْتَهَانَ بِالْمُصِیبَاتِ وَ مَنِ ارْتَقَبَ الْمَوْتَ سَارَعَ [فِی ] إِلَی الْخَیرَاتِ»، اینها شرح صبر است که صبر گرچه به سه قسم تقسیم شده است و اما عناصری که بتواند حدود این صبر را تشریح کند در بیانات حضرت امیر به این معناست. بعد به مسئله یقین می رسند که می گویند یقین هم چهار شعبه دارد که همه ما به این فضائل نفسانی و قرآنی و روایی برسیم.