ماهان شبکه ایرانیان

رعایت اخلاق و آداب اجتماعی

امام علی علیه السلام در بیان نورانی فرمود: «إِذَا حُییتَ بِتَحِیةٍ فَحَی بِأَحْسَنَ مِنْهَا وَ إِذَا أُسْدِیتْ إِلَیک یدٌ فَکافِئْهَا بِمَا یرْبِی عَلَیهَا وَ الْفَضْلُ مَعَ ذَلِک لِلْبَادِئِ»؛ فرمود جامعه را آن ادب اداره می کند

امام علی علیه السلام در بیان نورانی فرمود: «إِذَا حُییتَ بِتَحِیةٍ فَحَی بِأَحْسَنَ مِنْهَا وَ إِذَا أُسْدِیتْ إِلَیک یدٌ فَکافِئْهَا بِمَا یرْبِی عَلَیهَا وَ الْفَضْلُ مَعَ ذَلِک لِلْبَادِئِ»؛ فرمود جامعه را آن ادب اداره می کند. اینکه به ما گفتند سلام بکنید، برای اینکه جامعه ای که با سلامت و سِلم و وِداد زندگی می کند این ادب متقابل را حفظ می کند و آنچه جامعه را حفظ می کند همین ادب متقابل است. فرمود اگر کسی به شما سلام کرد که جواب سلام واجب است و اگر تحیتی و چیزی که باعث حیای جدید و حیات تازه است به شما داد، شما معادل آن یا بهتر از آن را جبران کنید.

مرحوم آقای بروجردی (رضوان الله تعالی علیه و علیهم) که از مراجع عظام شیعه بود به استناد همین آیه که مضمون آن آیه را در نهج البلاغه می خوانیم، فتوای احتیاطی می دادند که اگر کسی سلام کرد بعد گفت «صبّحکم الله بالخیر»، احتیاط واجب این است که شما هم در جواب «صبّحَکُم الله» بگویید یا بهتر از آن. به استناد همین آیه ای که این آیه را وجود مبارک حضرت امیر به صورت یک حدیث برای ما بیان کرده است. آیه دارد: ﴿وَ إِذَا حُییتُم بِتَحِیةٍ فَحَیوا﴾، جمع هست؛ ولی حضرت دارد: «إِذَا حُییتَ بِتَحِیةٍ فَحَی»؛ یعنی اگر کسی تحیه ای به شما داد، شما معادل آن یا بهتر از آن را برگردانید، ظرف خالی را برنگردانید. طرزی کنید که نه شرمنده باشید و نه احسان ابتدایی. بعد فرمود: اگر هم ظرف را پر برگرداندید رجحان با صاحب اوّلی است.

«هاهنا أمورٌ ثلاثة»؛ امر اوّل این است که اگر کسی نسبت به ما ادب کرد؛ چه ادب زبانی، چه ادب کتبی و نامه ای، چه ادب مالی، چه ادب حیثیتی، ما پاسخ بدهیم. دوم اینکه این کاسه خالی یا نامه را یا قول را که بی پاسخ قرار ندادیم، این عدل است نه احسان. سوم اینکه بار دیگر خود ما اگر ابتدائاً نامه ای دادیم یا کاسه ای دادیم یا مشکل او را حلّ کردیم، این می شود جزای احسان. در قرآن نفرمود جزای احسان، عدل است؛ فرمود جزای احسان، احسان است: ﴿هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلاَّ الْإِحْسانُ﴾. ما اگر مشکلی داشتیم، کسی مشکل ما را حلّ کرد و بعد او مشکلی پیدا کرد و ما مشکل او را حلّ کردیم، این می شود عدل، نه احسان؛ چون ما بدهکار بودیم دَین خود را ادا کردیم، هنوز جزای او را ندادیم. بار دیگر اگر او مشکلی پیدا کرد، ما ابتدائاً و ارتجالاً مشکل او را حلّ کردیم، این می شود احسان، این احسان جزای آن احسان است. «هل جزاءُ الاحسان الا العدل» نیست؛ بلکه ﴿هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلاَّ الْإِحْسانُ﴾ است.

بیان نورانی حضرت امیر این است که اگر کسی نامه ای برای شما نوشت مؤدّبانه، شما پاسخ آن نامه را دادید، این می شود عدل و اگر بار دیگر شما ابتدائاً عرض ادب کردید و نامه نوشتید این می شود احسان و تحیت. فرمود: «وَ الْفَضْلُ مَعَ ذَلِک لِلْبَادِئِ »؛ با این وضع جامعه نه جامعه زد و خورد و پرونده پانزده میلیونی است و نه طلاق در این جامعه راه دارد، نه زد و خورد دیگر. اگر بیان نورانی امام(سلام الله علیها) که بارها به عرض شما رسید فرمود جامعه را حرف ما اداره می کند، ما می گوییم: «تَزَاوَرُوا فَإِنَّ فِی زِیارَتِکمْ إِحْیاءً لِقُلُوبِکمْ وَ ذِکراً لِأَحَادِیثِنَا وَ أَحَادِیثُنَا تُعَطِّفُ بَعْضَکمْ عَلَی بَعْض»، همین است. شاید صدها بار یا ده ها بار این جمله گفته شد که همه ما می دانیم سنگ روی سنگ بَند نمی شود؛ یعنی کسی که خواست برجی بسازد، قصری بسازد، طبقه اوّل را سنگ گذاشت، طبقه دوم بخواهد روی این سنگ بگذارد بَند نمی شود یک ملات نرم لازم است که این دو تا سنگ را به هم جمع کند. فرمود بیانات ما ائمه آن ملات نرم است که سنگ ها را روی هم مستقر می کنند و قصر می سازند، «وَ أَحَادِیثُنَا تُعَطِّفُ بَعْضَکمْ عَلَی بَعْض».

آن گاه ما موظّف هستیم عادل باشیم، این کف زندگی است. موظّف هستیم احسان کنیم که بالاتر از عدل است. اینکه در سوره «نحل» فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ یأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسَانِ﴾ گرچه با «واو» عطف شده؛ اما آن ترتّب منزلت همچنان محفوظ است که احسان عدل است «مع اضافه». جزای احسان، عدل نیست؛ جزای احسان، احسان است. پس تا آن امور سه گانه درست تبیین نشود این کریمه: ﴿هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلاَّ الْإِحْسانُ﴾ روشن نخواهد شد و این بیان نورانی حضرت امیر که فرمود: «إِذَا حُییتَ بِتَحِیةٍ فَحَی بِأَحْسَنَ مِنْهَا وَ إِذَا أُسْدِیتْ إِلَیک یدٌ فَکافِئْهَا بِمَا یرْبِی عَلَیهَا»؛ اما «وَ الْفَضْلُ مَعَ ذَلِک لِلْبَادِئِ »؛ آنکه ابتدائاً مشکل شما را حلّ کرد، او همچنان در رتبه اوّل ایستاده است و اگر بخواهید به او برسی باید یک کار ابتدایی بکنی نسبت به او که بشود احسان، نه بشود عدل.

بیان نورانی دیگری که فرمود: «الْمَالُ مَادَّةُ الشَّهَوَاتِ»؛ به هر حال انسانی که متوسط می اندیشد ﴿إِنَّ الْإِنْسانَ لَیطْغی ٭ أَن رَآهُ اسْتَغْنَی﴾، اصلاً مال را مال گفتند چون طبع به آن میل دارد، نه چون عقل به آن مایل است. وجود مبارک رسول گرامی(علیه و علی آله آلاف التّحیة و الثّناء) فرمود: عقل را عقل گفتند برای اینکه این زانوی جموح و چموش انسان شهوتران را او عقال می کند. قرآن لغت تازه نیاورد، مصداق تازه آورد، فضای تازه آورد، محدوده تازه آورد. این کلمه «عقل» در عرب بود و او از همین عقال، همان زانوبند شتر را استفاده می کرد که در همان حدیث معروف: «اعْقِلْ و تَوَکل». اما وقتی دین آمد، مصداق تازه آورد؛ یعنی بیان کرد که عالم، عالم غیب است و شهادت، این کلمات هم دو مصداق دارد: مصداق غیب و مصداق شهادت. عقال شهادت همین زانوبند جموح و چموش است، عقال غیب عقل است که شهوت و غضب را می بندد. چرا عقل را عقل گفتند؟ برای اینکه یک زانو زانوی شهوت است یک زانو زانوی غضب، این دو تا زانوی سرکش را عقال می کند. این بیان نورانی رسول خداست.

مال که ماده شهوت است، آن عقل این را عقال می کند، نمی گذارد طغیان کند که ﴿إِنَّ الْإِنْسانَ لَیطْغی ٭ أَن رَآهُ اسْتَغْنَی﴾. اما اگر آن را در راه خیر صرف کند یا از راه حلال به دست بیاورد ولو اندک، این عقال شده است وگرنه مال حرام تا آبروی آدم را نبرد رها نمی کند؛ این کاری است که ذات اقدس الهی به همه ما هشدار داد. فرمود مال حرام، حرف حرام، نگاه حرام، از هر کسی صادر بشود این در خط تولید می افتد. این چنین نیست که انسان حرفی زد یا کاری را کرد یا مالی را گرفت، بگوید گذشت؛ «ماضی ما مضی»، خیر! چیزی نمی گذرد مگر اینکه در خط تولید می افتد، این اصل اوّل.

اصل دوم آن است که ما یک موجود معطّل در نظام هستی نداریم که چیزی در عالم موجود شده باشد و عطله باشد؛ نه در چیزی اثر بگذارد، نه از چیزی اثر بگیرد نداریم. چون در خط تولید می افتد، بعد از ده سال یا بیست سال معلوم می شود که فلان کس این کار را کرده، در زندان می افتد یا اعدام یا غیر اعدام، می شود آبروریزی. ممکن نیست کسی کاری بکند بگوید گذشت. هیچ موجودی، معدوم نخواهد شد، هر چه یافت شد، می افتد در خط تولید.

یک وقت است که ذات اقدس الهی جبران خیر می کند. وجود مبارک موسای کلیم به خضر (سلام الله علیهما) عرض کرد ما هر دو خسته اینجا آمدیم، اینجا هم که مسافرخانه ندارد، مردم این منطقه هم که ما را به عنوان میهمانی نپذیرفتند: ﴿فَأَبَوْا أَن یضَیفُوهُمَا﴾، شما دستور می دهید ما اینجا بایستیم این دیوار شکسته و خراب را بسازیم برای چیست؟ با اینکه اهل این منطقه ﴿فَأَبَوْا أَن یضَیفُوهُمَا﴾. حضرت در رازگشایی فرمود این دیوار برای دو تا بچه یتیم بود، تحت آن گنج بود، اینها باید بزرگ شوند و از زیر دیوار، آن گنج را بگیرند و زندگی آنها تأمین شود: ﴿کانَ أَبُوهُمَا صَالِحاً﴾؛ پدر آنها کارهای خیری می کرد. مرحوم امین الاسلام و دیگران نقل کردند منظور از این پدر جدّ هفتم یا هفتادم بود. حالا هفتاد سال قبل یا بیش از هفتاد سال قبل جدّش یک آدم خیری بود کار خیر می کرد، این افتاد در تولید بعد از هفتاد سال یک خضر راه آمد، مشکل او را حلّ کرد.

برهان مسئله این است که چون جدّش یا پدرش آدم خوبی بود، خدا ما را رساند تا این دیوار را بچینیم. خضر راه همیشه هست. این نه اختصاصی به موسی و خضر(سلام الله علیهما) دارد نه مختص قبل از آنها بود نه مختص بعد از آنها؛ همواره خضر راه در راه است. از طرفی هم: ﴿إِنَّ بَطْشَ رَبِّک لَشَدیدٌ﴾؛ او همواره در راه است. هرگز خیال نکنیم حرفی که زدیم مالی که گرفتیم آبرویی کسی را بردیم، گذشته گذشت! هیچ چیز نمی گذرد. هر کاری که کردیم در خط تولید می افتد. مگر اینکه با توبه آن را ترمیم بکنیم. در نظام هستی یعنی نظام عالم طبیعت، اینجا جای تغییر و تبدیل هست. شما ببینید بدبوترین کود وقتی در تحت تدبیر بهترین کشاورز قرار بگیرد، یا می شود گل یاس یا می شود سیب و گلابی. اینجا جای تبدیل و تغییر است. کار توبه این است، کار اِنابه این است، کار توجه این است. همه کفّار صدر اسلام که سالیان متمادی در برابر بت سجده می کردند اینها شدند یا سلمان یا اباذر یا عمار یا مقداد. ما تا نفس می کشیم جای تغییر است.

«إِذَا مَاتَ ابْنُ آدَمَ انْقَطَعَ عَمَلُهُ» اما تا زنده ایم جای تغییر و تبدیل است. اینجا جای تغییر و تبدیل است؛ چون ما در عالم حرکت هستیم از عالم حرکت به عالم ثبات می رسیم نه سکون. بهشتی ها اگر میلیاردها سال در بهشت بمانند خسته نمی شوند، چون آنجا جای سکون نیست، جای ثبات است. هیچ کس نمی تواند بگوید که دو دو تا چهارتا خسته نشده که دو دو تا چهارتا؛ الآن میلیون ها سال دو دو تا چهارتاست؟ برای اینکه او نه زمان دارد نه زمین. ما به جایی می رسیم که نه زمان داریم نه زمین. ثابت می شویم نه ساکن؛ لذا خستگی ندارد. مگر فرشته ها خسته می شوند؟! در بیانات نورانی حضرت امیر در همین خطبه اوّل نهج البلاغه این است که فرشته ها سالیان متمادی مشغول سجود و رکوع و ذکر و تسبیح و تکریم و اجلال الهی هستند احساس خستگی نمی کنند، چون انسان از قلمرو خستگی یعنی حرکت می آید بالا و می شود ثابت. ما چنین موجودی هستیم، ولی تا در عالم طبیعت هستیم جا برای تغییر و تبدیل هست. فرمود مال ماده شهوات است و آن عاملی که این ماده سرکش را عقال می کند عقل است که قبلاً هم فرمودند: «لَا غِنَی کالْعَقْلِ».

بعد فرمود: «مَنْ حَذَّرَک کمَنْ بَشَّرَک»؛ کسی که شما را از عواقب کار بد ترساند، به شما مژده داد، مثل اینکه مژده داده باشد. گفت اعتیاد نکن، رفیق بد نگیر، حرف بد نزن، کسی تحذیر کرد و شما را برحذر داشت، یعنی گفت: ﴿خُذُوا حِذْرَکمْ﴾؛ یعنی هوشتان را بگیرید، عقلتان را بگیرید، با چراغ عقل حرکت کنید؛ مثل آن است که به شما مژده داد، برای اینکه با چراغ عقل که حرکت کردید، به مقصد می رسید.

بعد فرمود: «اللِّسَانُ سَبُعٌ إِنْ خُلِّی عَنْهُ عَقَرَ»؛ زبان یک نیش عقربی است که اگر شما او را رها بکنید نیش می زند. این زبان می تواند انسان را نجات بدهد، می تواند  خدای ناکرده  انسان را به دام بیندازد؛ لذا درباره زبان نه تنها غزالی، دیگران هم بیست گناه برای زبان ذکر کردند که گفتند زبان «قلیل الجِرم و کثیر الجُرم» است و چون «کثیر الجُرم» است؛ این را به عنوان تشریح گفتند، هر روز زبان از اعضا و جوارح سؤال می کند که حالتان چطور است؟ آنها به زبان می گویند اگر تو بگذاری، دست و پا و مانند آن، اینها در امان هستند. فرمود اگر این را رها کردی، این آدم را عقر می کند پی می کند. ببینید در قرآن کریم در سوره مبارکه «ق» دارد انسان هیچ حرفی نمی زند مگر اینکه رقیب عتید او را مراقبت می کنند: ﴿ما یلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیه رَقیبٌ عَتیدٌ﴾، قیام او، قعود او، امضای او، نفی او، اشاره او، همه اینها مشمول همین قول است. از تمام کارها به قول تعبیر شده است؛ چون مهم ترین کار انسان با زبان او انجام می گیرد. وگرنه «ما یفعل مِن فعل إلا لدیه رقیب عتید»؛ «ما ینظر من نظر» به محرم و نامحرم «إلا لدیه رقیب عتید»؛ «ما یستمع» به غیبت و لا غیبت «إلا لدیه رقیب عتید»؛ «ما یأکل من حلال أو حرام إلا لدیه رقیب عتید». اختصاصی به قول ندارد. اما چون مهم ترین کار از زبان است به زبان اسناد داده شد، ﴿ما یلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیه رَقیبٌ عَتیدٌ﴾. نه اینکه یکی رقیب است دیگری عتید، کلّ واحد از آن مسئول ها هم رقیب اند هم عتید. نه یکی رقیب باشد دیگری عتید! آنکه مراقب تنظیم حسنات است یک مراقب عتید و معدّ و مستعد و آماده و به پاست. اینکه مسئول نوشتن سیئات است مراقب معدّ مستعدّ به پاست، ﴿ما یلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیه﴾ آن قول، ﴿ رَقیبٌ عَتیدٌ﴾؛ آن قول اگر حسنه باشد رقیبِ عتید آنجاست. اگر آن قول سیئه باشد رقیبِ عتیدِ مستعد آنجاست، ﴿ما یلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیه﴾ آن قول، ﴿رَقیبٌ عَتیدٌ﴾، نه «رقیبٌ و عتیدٌ» که یکی رقیب باشد و دیگری عتید. ﴿إِنَّ عَلَیکمْ لَحافِظینَ ٭ کراماً کاتِبینَ﴾، اینها اهل سهو و نسیان نیستند. اینها می نویسند و به انسان نشان می دهند.

اینکه فرمود زبان، یعنی همه دست و پا و جوارح مواظب هستند که زبان چه می کند. این زبان اگر عقال نشود هر حرفی دلش بخواهد می زند دست و پا هم قیام می کنند.

بعد فرمود: «الْمَرْأَةُ عَقْرَبٌ حُلْوَةُ اللَّسْبَةِ»؛ در نهج البلاغه راجع به زنان در جریان جنگ جمل حرف های تُندی است. مستحضرید آن غائله جنگ جمل به وسیله عایشه بود. خون ها در صدر اسلام به وسیله برخی از اینها ریخته شده بود. اگر سخنانی وجود مبارک حضرت دارد درباره بصره، برای آن مراسم شوم بصره است؛ وگرنه رجال نامی و علمی و دینی فراوانی از بصره برخاستند و اگر نقدی درباره بعضی از اینهاست درباره همان رهبری جنگ جمل بود و ما در همه موارد دو تا کار باید بکنیم: یکی اینکه آیات قرآن را با روایات توجیه کنیم؛ یکی روایات اهل بیت(علیهم السلام) را که قرآن ناطق اند، مفسّر قرآن بدانیم. در اینجا باید این روایت را با قرآن الهی تفسیر بکنیم. در قرآن وقتی سخن از زن و مرد است، فرمود: ﴿هُنَّ لِباسٌ لَکمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ﴾، زن لباس مرد است و مرد لباس زن است. لباس، انسان را از سرد و گرم حفظ می کند، یک؛ آبروی انسان را حفظ می کند، دو؛ زیور و فخر انسان را در پذیرایی ها و مهمانی ها تأمین می کند، سه. زن و مرد باید حافظ یکدیگر باشند، یک؛ از سرد و گرم روزگار یکدیگر را حفظ کنند، دو؛ فخر و زیبایی و زیور یکدیگر باشند، سه؛ این پیام قرآن خداست که زن و مرد را آفرید.

بعد فرمود زندگی جامعه را دو رکن اساسی اداره می کند: ﴿خَلَقَ لَکمْ مِنْ أَنْفُسِکمْ أَزْواجاً لِتَسْکنُوا إِلَیها﴾، از یک سو؛ ﴿وَ جَعَلَ بَینَکمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً﴾، از سوی دیگر. اینها بیانات خدا در قرآن است که انسان چه زن و چه مرد را آفرید. فرمود زن و مرد دو رکن اساسی اند که هر کدام این کمال را دارند، ولی در یکی بیشتر از دیگری است: ﴿جَعَلَ بَینَکمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً﴾؛ یعنی اصول خانوادگی را این دو عنصر دوستی و گذشت اداره می کند و لاغیر! مسئله جهیزیه و مهریه یک امر عادی است که طرفین ادا می کنند؛ اما آن جهیزیه قرآنی و مهریه قرآنی همین دو چیز است. فرمود: ﴿وَ جَعَلَ بَینَکمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً﴾، دوستی عاقلانه باعث تحکیم بنیاد خانواده است، یک؛ همه ما غیر از معصومین(علیهم السلام) لغزش هایی داریم، هر کدام از ما اگر لغزیدیم دیگری مهربانانه از این لغزش بگذرد، این دو؛ ﴿وَ جَعَلَ بَینَکمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً﴾. در خانواده های ما شیعه ها می بینید که زن و مرد پیر علاقه شان به یکدیگر خیلی بیش از علاقه دو تا جوان است؛ چون براساس این قرآن تربیت شدند. دوستی عاقلانه و گذشت از اشتباهات دیگری مهربانانه؛ ﴿وَ جَعَلَ بَینَکمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً﴾.

بعد در تنظیم امور خانواده هم فرمود مسکن را باید مرد تهیه کند، اما سکینت و آرامش را که بالاتر از مسکن است به عهده زن است: ﴿خَلَقَ لَکمْ مِنْ أَنْفُسِکمْ أَزْواجاً لِتَسْکنُوا إِلَیها﴾، سکینت فراهم شدن خیلی سنگین تر از مسکن فراهم کردن است. این کار سنگین را قرآن به عهده زن ها گذاشته است؛ چون زن را طرزی خدا آفرید که او قدرت بر رحم و مهربانی دارد، این مهربانی آن ملات است. درست است مرد می تواند مهربان باشد، ولی این هنر در مرد کم است. فرمود زندگی را، خانواده را، اساس جامعه را رَحم اداره می کند و ملکه رَحم زن ها هستند، ﴿خَلَقَ لَکمْ مِنْ أَنْفُسِکمْ أَزْواجاً لِتَسْکنُوا إِلَیها﴾؛ این عظمت زن است. این جلال زن است، این شکوه زن است، این حق شناسی خدا درباره زن هاست. این جلال و عظمتی که خدا در قرآن کریم به زن ها داد چه کسی داد؟ ما را به صله رحِم دعوت کردند، فرمودند که صله رحم واجب است و اگر کسی عمداً بدون عذر صله رحم را قطع کند، مورد طعن است. آنها که ﴿وَ یقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن یوصَلَ﴾، مشکل جدّی دارند. صله رحم واجب است و ارتباط واجب است، با تلفن، با نامه، با رفت و آمد، با عرض سلام، با عرض ادب. این ارحام خود را باید حفظ بکنیم و این صله که واجب است در این بخش از آیات خدای سبحان فرمود کسانی که ﴿وَ یقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن یوصَلَ﴾  معاذالله  لعن بر اوست. این مشکل است.

ما مأمور به صله اصلاب هستیم، یا مأمور به صله ارحام؟ همه ما به هر حال پدری داریم، پدربزرگی داریم، این از اصلاب آمده است؛ اما از اصلاب آن هنر ساخته نیست که خانواده را اداره کند، از ارحام ساخته است، آن رحم است، آن ادب است، آن مهربانی است. آنها که اهل اصول خانواده اند وقتی مادر را از دست می دهند، احساس غربت می کنند ولو سنّشان سنّ هفتاد یا هشتاد باشد. این رحامت و این هنر را ذات اقدس الهی به زن ها داده است. ما مأمور به صله ارحام هستیم نه صله اصلاب. اصلاب آن هنر را ندارد که در ما رحم و رحامت ایجاد کند. این مادری مادر است که می تواند این کار را بکند؛ لذا فرمود اساس خانواده این است. لباس یکدیگر هستند، چرا یکدیگر را برهنه می کنند؟ می دانید این طلاق  خدای ناکرده  اگر در جایی رخنه کند چه می شود؟ وجود مبارک امام(سلام الله علیه) فرمود  خدای ناکرده  اگر طلاق در جایی رخنه کرد آن خانه ای که با طلاق ویران شده است، این بافت فرسوده به آسانی ساخته نمی شود. این بافت فرسوده شهر نیست که شهرداری آن را بسازد. این را بخوانید روایات باب نکاح را، روایات باب طلاق را، ما غیر از ائمه و قرآن، چه پناهگاهی داریم برای تأمین زندگی خود؟! آنکه ما را آفرید به زبان قرآن و عترت دارد با ما حرف می زند. این جوان که گفت ما رها کردیم آزاد شدیم، نمی داند که بر آن پدر و مادر بیچاره چه می گذرد! هر وقت آن مادر این دخترِ رهاشده را می بیند در رنج و غصّه است. فرمود طلاق بدترین کار است. چرا طلاق هست؟ برای اینکه مواظب زبان نیستیم. آن اصالتی که مربوط به زن ها است ما به حرمت نگاه نداشتیم. فرمود آن سرمایه ای می تواند خانواده را حفظ بکند مادر است، زن است. صُلب آن قدرت را ندارد که جامعه و خانواده را نگهداری و نگهبانی کند؛ اما رحامت و رحِم چون محور رحم است، آن را خدای سبحان مظهر رحمت قرار داد.

از رحمت آمدند و به رحمت روند باز ٭٭٭ من رحمة بدا و إلی ما بدا یعود

 نام شهرضا را بردند که شهر استاد ما الهی قمشه ای است و این بزرگواران از شهر مرحوم صهبای شهرضایی قمشه ای سابق به اینجا آمدند. این اشعار فراوانی دارد حکیمانه که می گوید:

گر وعده دوزخ است و یا خُلد غم مخور ٭٭٭ بیرون نمی برند تو را از دیار دوست

ما از رحمت آمدیم به رحمت می رویم، ممکن است چهار تا لغزش داشته باشیم، ولی به هر حال در سفره رحمت دوستمان به نام خدا سجده کردیم رکوع کردیم نماز خواندیم.

از رحمت آمدند و به رحمت روند باز ٭٭٭ من رحمة بدا و الی ما بدا یعود

گر وعده دوزخ است و یا خُلد غم مخور ٭٭٭ بیرون نمی برند تو را از دیار دوست

 ما با این دوستی و رحمت می توانیم زندگی کنیم. انقلاب ما و نظام ما با همین صورت گرفته است. شما این جنگ ده ساله را نه هشت ساله، دو سال که جنگ داخلی بود و هشت سال جنگ خارجی، همه را رحمت و ادب و دوستی و گذشت اداره کرد. آبروی این کشور را، عظمت این کشور را، مگر کسی برای ایران حساب قائل می شد؟ الآن شما ببینید بهترین و برجسته ترین شخصیت ها در صدد دیدار با رهبری اند. این خاصیت است، این نعمت است، این شکر است. اینها به برکت همین رحمت پیدا شده است، این به برکت همین قرآن پیدا شده است، این به برکت همین تشیع پیدا شده است. حالا ما چرا این سرمایه ها را از دست بدهیم؟ اساس خانواده باید حفظ بشود  إن شاءالله  تا ذات اقدس الهی وقتی فرمود لباستان را در بر کنید ما بگوییم: ﴿هُنَّ لِباسٌ لَکمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ﴾.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان