ماهان شبکه ایرانیان

گلبانگ همدلی، شهید آیت الله دکتر محمد مفتح

در واپسین روزهای بهار، [روز ۲۸ خرداد] سال ۱۳۰۷ شمسی در همدان، کودکی به نام «محمد» متولد شد

گلبانگ همدلی، شهید آیت الله دکتر محمد مفتح

تولد و کودکی

در واپسین روزهای بهار، [روز 28 خرداد] سال 1307 شمسی در همدان، کودکی به نام «محمد» متولد شد. پدر او حجت الاسلام «حاج شیخ محمود مفتح» معروف به «میرزا محمود» از روحانیون برجسته و فضلای بنام حوزۀ علمیۀ همدان بود. او ارادت و شیفتگی والایی نسبت به خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام داشت و عمر خود را در پی نشر معارف خاندان وحی علیهم السلام سپری کرد. علاوه بر این، او در همدان به زهد و پارسایی نیز اشتهار داشت به گونه ای که هنوز اهالی متدین شهر همدان، از او به نیکی یاد کرده و خاطراتی بسیار از تقوا و خداترسی او در سینه دارند. همچنین اشعاری را که به فارسی و عربی در مدح و رثای ائمۀ نور سروده است، همچنان روشنی بخش مجالس مذهبی آن سامان است.[1]

محمد در محضر پدر روخوانی قرآن را فرا گرفت و پس از چندی، فراگیری ادبیات و مقدمات را آغاز کرد. او در سن هفت سالگی، پا به دبستان گذاشت و پس از اتمام دورۀ دبستان، به مدرسه علمیه «آیت الله آخوند ملاعلی» رفت و به تحصیل دورۀ مقدماتی علومِ اسلامی همت گمارد.[2]

هجرت به قم

محمد پس از آشنایی اجمالی با علوم اسلامی در سال 1322 به شهر مقدس قم مهاجرت کرد و در مدرسه علمیه «دار الشفاء» سکنا گزید و دوشادوش دیگر طلاب علوم دینی، به کسب علوم حوزوی پرداخت. علاقه زیاد و استعداد سرشار این فاضل جوان موجب شد که او در کوتاه ترین زمان در زمرۀ اساتید حوزه علمیه قرار گرفته و به تدریس علوم حوزوی مشغول گردد.[3]

در محضر اساتید و بزرگان

شیخ محمد، همان گونه که اشتغال به تدریس در مدارس علمیه داشت، در محضر اساتید و بزرگان حوزه علمیه قم حاضر می شد و بر غنای علمی خود می افزود. او در درس بزرگانی چون: حضرت آیت الله حاج آقا حسین بروجردی رحمه الله، حضرت امام خمینی رحمه الله، علامه سیدمحمد حسین طباطبایی رحمه الله، آیت الله محقّق داماد رحمه الله، آیت الله حجت کوه کمری رحمه الله و آیت الله سید محمدرضا گلپایگانی رحمه الله[4] حاضر می شد و در مدتی نه چندان طولانی با کسب فیض از محضر این بزرگان توانست به درجه اجتهاد دست یابد.

تشکیل خانواده

شیخ محمد، در کنار برنامه های تحصیلی خود، فعالیتهای اجتماعی را نیز دنبال می کرد. بنا به سفارش پدر و احساس نیاز به تکامل روحی و معنوی و ضرورت تشکیل خانواده، وی تصمیم به ازدواج گرفت. و بنا بر آشنایی قبلی خانوادگی با یکی از خاندانهای سرشناس و اصیل همدان، در سال 1328 ازدواج کرد. همسر او خانم «جابری انصاری» صبیۀ مرحوم «آیت الله حاج شیخ حیدر علی جابری انصاری» بود. او از نسل «جابر بن عبدالله انصاری» صحابی بزرگ رسول خدا صلی الله علیه و آله و نخستین زائر مزار پربرکت سیدالشهداء علیه السلام به شمار می رفت. ثمرۀ ازدواج آنها هشت فرزند بود که هر یک در مرتبۀ خود، جایگاه خاصّی یافتند. همسر شهید مفتح دربارۀ شیوه تربیتی او می گوید: «... ایشان بیشتر معلم فرزندانشان بودند و فرزندانشان به ایشان به دیدۀ الگو و راهنمای خود نگاه می کردند. مسلماً مقام والای علمی ایشان در پیدا شدن این دید در فرزندانشان نقش به سزایی داشت. چه ایشان با تکیه بر همین غنای علمی، لحظه ای از ارشاد و راهنمایی فرزندانشان غفلت نمی کردند. و شخصیت علمی و موقعیت اجتماعی ایشان باعث می گردید که فرزندانشان، ایشان را الگوی زندگی خویش قرار دهند. من واقعاً فکر می کنم همین که بحمدالله تمام فرزندان ایشان، مؤمن به اسلام و انقلاب و امام هستند، ثمرۀ این دید و این تلاش مستمر ایشان برای تربیت و ارشاد فرزندانشان می باشد.»[5]

موقعیت علمی و فعالیتهای فرهنگی

او ضمن تحصیل و تدریس در حوزۀ علمیه، به علوم دانشگاهی نیز روی آورد و در رشته معقول دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران مشغول به تحصیل شد و توانست پایان نامۀ خود را با داوری «حسینعلی راشد تربتی» و «سید کمال الدین نوربخش» و شهید مطهری، با درجۀ «بسیار خوب» گذرانیده و از این رشته فارغ التحصیل شود. پس از آن همزمان با تدریس در حوزه علمیه، به تدریس در دبیرستانهای قم مشغول گردید و در طی این سالها با همکاری شهید دکتر بهشتی، کانون اسلامی دانش آموزی را در قم تأسیس کرد.

وی تحصیلات دانشگاهی را تا سطح دکترا ادامه داد و در سال 1344 دورۀ دکترا (PH.D) را با موفقیت پشت سر گذاشت و رسالۀ دکترای خود را با عنوان «حکمت الهی نهج البلاغه» نگاشت و در سطح بسیار عالی از پایان نامۀ خود دفاع کرد.[6]

با وجود مشکلات فراوان، اعم از مبارزات، بازداشتها، اشتغال به تدریس در حوزه و دانشگاه و دبیرستانها، آثار و تألیفات سودمندی از خود به جای گذاشت که همگی از ارزش علمی بالا و کارآیی ویژه برخوردار است.

علامۀ طباطبائی رحمه الله در مقدمۀ یکی از کتابهای ایشان که در شرح منظومه منطق نگاشته است، در این باره می نویسد: کتابی که از نظر خوانندگان محترم می گذرد... نه تنها از نظر این بنده، بلکه برای هر صاحب نظری که با نظر کنجکاوی و گوهرشناسی، مقداری از لابلای مطالب و فصولش را تأمل کند، حق داده و قضاوت خواهد کرد که مؤلف محقق او، گذشته از دقت نظر و اصابت فکر و وفای بیان و سهولت لفظ، به طرز بدیعی دست زده و تألیفی به قالب مهارت زده که در عین وجازت و اختصار، هم کتابی است مستقل و در حد نصاب و هم فائده شرح توضیحی کتاب شرح منظومه حکیم متأله مرحوم سبزواری را می دهد.»[7]

آثار و تألیفات او عبارتند از:

1. ترجمه برخی از مجلّدات تفسیر مجمع البیان

2. حاشیه بر اسفار ملاصدرا

3. روش اندیشه

4. حکمت الهی و نهج البلاغه

5. آیات اصول اعتقادی قرآن

6. نقش دانشمندان اسلام در پیشرفت علوم

7. ویژگیهای زعامت و رهبری

8. مقالات

9. مقدمه نویسی بر آثار نویسندگان حوزه[8] (تحت عنوان افکار شهید مفتح چاپ شده است.)

ویژگیهای اخلاقی

1. شجاعت

با وجود جوّ وحشت و ارعابی که ساواک در بین سطوح جامعه ایجاد کرده بود، این مجاهد نستوه، با صراحت و شجاعت تمام، به افشاگری در برابر رژیم می پرداخت و بدون ترس از شکنجه ها و تهدیدهایی که در فضای خفقان زده جامعه به وجود آمده بود، حرف خود را زده و شعار خویش را سر می داد و به هیچ وجه ترسی به دل راه نمی داد، آن گونه که در بسیاری از گزارشهای ساواک در سالهای پیش از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی، از او به عنوان روحانی افراطی و طرفدار امام خمینی رحمه الله یاد شده است[9] که در نتیجه، چندین مرتبه بازداشت و ممنوع المنبر می شود.

خود او روزی سر کلاس درس دبیرستان، که در بین آنان افرادی خبرچین وجود داشتند، با صراحت می گوید: «... من هیچ ترسی ندارم. در زمانی که این جانب در اهواز منبر می رفتم، از طرف شهربانی آنجا از منبر رفتن من جلوگیری کردند و بنده به رئیس شهربانی آنجا گفتم: ما آنچه را که می گوئیم از گفتنش ترسی نداریم و چون رئیس شهربانی آنجا به یکی از علمای دین توهین کردند، من به ایشان گفتم: شما حق ندارید در مورد شخصی که شصت سال، عمرش را در لباس و کسوت ما گذرانیده توهین کنید، من به هیچ چیزی توجه ندارم و متکی به عقیده خودم هستم.»[10]

ایشان پس از پیروزی انقلاب نیز، در دورانی که عناصر فریب خورده و منافقین شب پرست، اقدام به ترور شخصیتهای دینی  مذهبی می کردند، بی پروا در مجامع عمومی حاضر می شدند. حتی در بحبوحۀ ترورها نیز ایشان گاه بدون محافظ در مجامع عمومی شرکت می کردند و حتی با شنیدن خبر اسفناک و ضایعه جانگداز همسنگر دیرینش شهید مرتضی مطهری رحمه الله، ایشان بدون همراه و محافظ، به قم آمده و در مراسم تشییع و تدفین ایشان، شرکت می جویند و وقتی که اطرافیان به ایشان متعرض شده و از او می خواهند که بدون محافظ حرکت نکند، تا فاجعه ای دیگر به وقوع نپیوندد، با لبخند برخاسته از شجاعت و شهامت پاسخ می دهد: «خدا خودش نگهدار ماست و تا او نخواهد اتفاقی رخ نخواهد داد.»[11]

2. شهادت طلبی

شهید مفتح، مجاهدی بزرگ بود که با تکیه بر آموزه های بلند مکتب عاشورا، گام در مبارزه ای که برخاسته از ستیز ابدی حق و باطل، و خون و شمشیر بود، نهاده و در این راه از هیچ کوششی برای رسیدن به آرزوی دیرینه رهپویان این مبارزه؛ «شهادت»، فروگذار نبود. چرا که مجاهدان این مبارزۀ سترگ با دو آرزوی جاودانه و دو آرمان بلند دست به پیکار با تاریکیها می زنند و آن شعار «یا پیروزی و یا شهادت» است که هر دوی آن فتحی بزرگ به شمار می رود.

او به خوبی به تأثیر خون و شهادت در فروپاشی بنیادهای ستم پی برده بود و در سخنان خود، همواره مردم را به تأسی از قیام امام حسین علیه السلام وا می داشت و از آن به عنوان برترین الگوی مجاهدت برای مبارزه با حکومت ستم شاهی یاد می کرد.

او در سخنرانیهای خود می گفت: اگر جهاد و شهادت در روح جوانان جامعه مسلمان پیاده شود و جوانان مسلمان با این روح پرورش یابند، زندگی با سعادت نصیب جامعه می شود.»[12]

او به آموزگار بزرگ خود، حضرت امام خمینی رحمه الله اقتدا کرده و جان خود و عزیزانش را در طبق اخلاص قرار داده و وارد میدان مبارزه شده بود. او می گفت: «ما می دانیم برای امام و رهبر ما، مسئله انقلاب، مهم ترین مسئله است. امام فرزندش، فرزند برومند و مجتهدش از دنیا رفت اما گریه نکرد و متأثر نشد. می فرمود: از الطاف خفیه الهی بود. در همان مجلس به امام تسلیت گفتند، امام فرمود: مرگ و شهادت فرزند من مسئله مهمی نیست، از الطاف الهی است. برویم دربارۀ ایران سخن بگوییم.»[13]

3. ظلم ستیزی

روح بلند شهید مفتح و اندیشه های سبز او فراتر از آن بود که مجاهدتهای خود را در میهن پرستی و استقلال طلبی خلاصه کند. او طرفدار مبارزۀ با ظلم و ریشه کنی ستمگری در جهان بود. از این رو از تمامی جنبشهای اسلامی سراسر دنیا، حمایت کرده و حتی بدین منظور مسافرتهایی نیز انجام داد تا بتواند حرکت عمیق تری را علیه ظلم و عصیان در جهان اسلام، صورت دهد. او به محض آزاد شدن از زندان، در سال 1354، وقتی شنید که اسرائیل غاصب، حملاتی را بر ضد مسلمانان مظلوم و ستمدیدۀ لبنان آغاز کرده است، اقدام به جمع آوری کمکهای مردمی در تهران کرده و خود شخصاً برای رساندن کمکهای جمع آوری شده و نظارت بر پخش آن، رهسپار لبنان گردید. او طی مسافرتهایی که به لبنان و سوریه داشت، دو هدف مهم را دنبال می کرد. در گام نخست هدایا و کمکهای مردمی را به دست جنگ زدگان مسلمان لبنانی می رساند و در گام پسین، با انقلابیان و مبارزین ایرانی که از فشار خفقان رژیم پهلوی مجبور به متواری شدن به این کشورها شده بودند، ارتباط برقرار کرده و این نیروهای مفید را سازماندهی دوباره می کرد.

او از هر فرصتی برای نمایاندن چهرۀ واقعی رژیم منحوس پهلوی بهره می برد و در دبیرستانها و دانشگاههایی که در آن مشغول به تدریس بود، به افشاگری می پرداخت. وی به همین بسنده نکرده و به تبلیغ معارف ناب اسلامی و ادامۀ سیر افشاگری خود، در ایام تبلیغی هم همت گمارده و در روستاها و شهرستانها به فعالیت خود ادامه می داد.[14]

4. اُنس با معبود

شهید مفتح، با پشتوانه اتکا به نیروی لایزال الهی و ره توشه ای که از عبادت و بندگی و راز و نیاز به درگاه الهی فراهم آورده بود، مبارزه می کرد و این موضوع سبب سرفرازی وی و بالندگی مبارزات او به شمار می رود. او در آستانۀ ماه مبارک رمضان همگان را دعوت به خودسازی و نیایش با معبود کرده و رمز پیروزی در مبارزه را خودسازی و ربانی شدن می انگاشت. او با فرا رسیدن ماه رمضان می گفت: «تنها راه سعادت این امت، حکومت اسلام و اسلام است. ماه رمضان که یکی از چهره های عبادی ماست، ماه دعا، ماه التماس، ماه آگاهی، ماه خودسازی است. دیدیم چگونه عامل نجات بود... اگر برنامۀ ماه رمضان نبود که مردم آن چنان در مقابل رگبار مسلسل نمی ایستادند. پس در سایه اسلام بود. آن راهپیمایی عظیم و شکنندۀ تاسوعا و عاشورای ما که دشمن را به زانو در آورد و در دنیا صدا کرد، در لوای اسلام بود.»[15]

اونیایش و پیوند عاشقانه با پروردگار را عامل هر پیروزی و سربلندی می دانست، از این رو اذعان می داشت: «نیایش، درخواست کمال، مقام، موفقیت و خلاصه، چیزی است که باید با لیاقت و کاردانی به دست نیایشگر آید و تکرار دعا و خواستن، مانند شعاری است که در روح انسان اثر می گذارد و در او نیروی امید و عشق و علاقه به وجود می آورد و او را در راه رسیدن به آن هدف، به تکاپو و جنبش وا می دارد...در اسلام هیچ گاه دعا به جای عوامل طبیعی وعلل واسباب به حساب نیامده بلکه همیشه همراه و در کنار آن اسباب قرار گرفته است.»[16]

5. عشق به اهل بیت علیهم السلام

علاقۀ او نسبت به خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام ارادتی معمولی نبود، بلکه او با دانش و بینش عمیقی که داشت، این محبت را از حالت فردی بیرون آورده و آن را اکسیری روح فزا در جامعه، برای مقابله با دشمن می انگاشت. او شرکت در مراسم عزاداری حسینی علیه السلام را راهکار ویژه ای برای انسجام بخشیدن به مبارزات تلقی می کرد و از این رو آن را در سخنرانیهای خود، همواره به مردم سفارش کرده[17] و زیارت و توسل به اهل بیت علیهم السلام را عامل زنده شدن روح شهامت، شجاعت و درس فداکاری و قیام برای انسانها می دانست. او می گفت: «یکی از مسائل، زیارت و رفتن کنار قبور بزرگان دین و توسل است که اصل آن از نظر روایات اسلام و روش پیشوایان مسلمین، عملی است مقدس و محترم. بدیهی است که رفتن کنار قبر آن رادمردان فداکار، خاطرۀ قیام و انقلاب و شجاعت آنان را در دلها زنده می کند و درس قیام و فداکاری، در برابر اسارت و ستم می آموزد.»[18]

6. وظیفه شناسی

زندگی سراسر اندیشه و شور و معنویت مرحوم مفتح، همواره با هدف اصلاح امت اسلامی بود و در این راه برای رسیدن به هدف مقدس خود، لحظه ای از پا نمی نشست. او با مدیریتی قابل تحسین، در سامان دهی اعتراضات و مبارزات مردمی، نقش مهمی در پیروزی انقلاب اسلامی بر عهده داشت. او دوشادوش همسنگران خود، شهید مطهری، شهید بهشتی و دیگر روحانیون مبارز و خستگی ناپذیر، نسبت به وظیفۀ خود از هیچ تلاشی فرو نمی گذاشت! و در سخنان و توصیه های خود به دیگران می گفت: «ما در هر لباس و دارای هر پست و موقعیتی باشیم، وظیفه ای سنگین بر دوش داریم و به حکم اینکه مسلمانیم باید در راه حفظ اسلام بکوشیم. مخصوصاً روحانیت، امروز مسئولیتی خطیر به عهده دارد و باید برای این سه دسته «کنجکاو»، «بهت زده» و «عامل استعمار» وظیفه خود را انجام دهد.»[19]

7. ساده زیستی و دوری از تشریفات

با اینکه شهید مفتح، چه پیش از پیروزی انقلاب و چه پس از آن، نقشی کلیدی را ایفا می کرد و شخصیت برجسته ای به شمار می رفت، اما همواره از تشریفات گریزان بود و سادگی را ترجیح می داد. او حتی حاضر به استفاده از امکانات امنیتی که برای او تهیه کرده بودند، نبود و بیشتر ترجیح می داد به سان سایر مردم، ساده و بی پیرایه باشد. اما شرائط بحران زا و خطرناکی که از ترور شخصیتها و نخبه کشی، توسط عناصر فرصت طلب به وجود آمده بود، این اجازه را به او نمی داد که آزادانه زندگی کند. از این رو اطرافیان، او را مجبور به رعایت و حفظ بیشتر مسائل امنیتی در مورد خود می کردند. اما روح بلند او از این تشریفات بیزار بود و در پاسخ به آنان می گفت: «چقدر آرزو می کنم که مبارزه ان شاء الله به پیروزی برسد و این مراحل سخت (مراقبت شدید و استفاده از ماشین ضد گلوله) را پشت سر بگذاریم و برگردیم به همان آزادی و آزادگی شخصی که من و دوستانم داشتیم. شاید دوستانی که بیشتر با زندگی من رابطه داشته اند اینجا باشند یا نه؛ نمی دانم. [اما] من به هیچ شکل از تشریفات، معتقد نبوده بلکه منزجر بوده ام. عادت داشتم صبحها خودم به تنهایی می آمدم بیرون و لوازم منزل را خودم می خریدم. یک ماشین، یک فولکسی که غالباً دانشجویان هُلش داده بودند و آن را می شناختند [داشتم]. بعد از جریان [ترور] مرحوم استاد مطهری و دیگران، تلفنها پی در پی شد که شما مال خودتان نیستید، ما به شما احتیاج داریم، اینقدر ساده حرکت نکنید. بعد یک اتومبیلی به ما دادند که اگر توی این اتومبیلهایی که بیرونش هم یک شکل و قیافه ای دارد بنشینید، واقعاً اعمال شاقّه است.. .. حالا اگر مقاومت کنیم از آن طرف معنایش تظاهر به پاره ای مسائل است که ما به خدا پناه می بریم که بخواهیم متظاهر باشیم.»[20] مقام معظم رهبری هم در توصیف این ویژگی برجسته اخلاقی در ایشان فرمودند: «شهید مفتح، در زندگی، کم عذر و کم تظاهر، اما پر تحرک بود.»[21]

8. اندیشه محوری و خرافه ستیزی

از آنجا که شهید مفتح، از زلال اندیشه های قرآن و عترت نوشیده بود، اندیشۀ ناب اسلامی را عامل نجات توده های ستم دیده و روی آوردن به خرافات و رسوم خرافی و سنتهای طاغوتی را عامل پسرفت، نادانی و حربه ای برای اسلام زدایی از جامعه و نگهداشتن مردم در فقر فرهنگی و منجلاب جهالت می دانست. او می گوید: «پاره ای از خرافات و افکار بی اساس، چون پرده ای، چهرۀ نورانی حقایق اسلام را می پوشاند و حربۀ برنده ای به دست دشمنان و غارتگران سرمایه های مادی و معنوی مسلمین می دهد... رنج و ناراحتی ما تنها از این جهت نیست که اوهام، فکر و عقل انسانها را دربند کرده و سد راه پیشرفت فردی و اجتماعی آنان گشته است، بلکه بیشتر از این جهت است که بسیاری از پندارهای نابجا را، مردم به حساب دین گذارده اند و در نتیجه، لایه هایی از گرد و غبارِ این اعتقادات پوچ، روی چهرۀ تابناک و درخشان مسائل واقعی و حقایق ارزندۀ ادیان نشسته و قیافۀ واقعی و جذاب و دلنشین دین را مخفی کرده است. به عقیدۀ من امروز بر هر فرد مسلمان لازم است تا آنجا که می تواند در راه مبارزه با خرافات و زدودن پندارهای غلط، از واقعیات دینی کوشش کند.»[22]

او با هشیاری کامل، عادات اجتماعی حاکم را بررسی کرده و موضعی شفاف در برابر آن می گرفت. ایشان طی یک سخنرانی، شدیداً رسوم زشت خرافی زرتشی گری از قبیل چهارشنبه سوری را زیر سؤال برده و آن را حرکتی در راستای به افول کشانیدن آموزه های اسلامی قلمداد می کند و می گوید: «آخر شما واقعاً حساب کنید، چهارشنبه سوری یک رسم خیلی مضحکی است؛ بعد یک وقت در روزنامه عکس انداخته بودند که آقای نخست وزیر با آن جثۀ کذائی اش از روی آتش پریده بود و برایش کف زده بودند. چرا به جای دعوت به ایرانی گری، به رسوم آتش پرستی، به رسوم گبر، به ارتجاع قبل از اسلام بر می گردند؟ چرا نمی گذارند ندای اسلام و صدای اسلام و افکار و مطالب اسلام در این مملکت منتشر شود؟.»[23]

زندگی اجتماعی و سیاسی

1. مبارزات سیاسی پیش از انقلاب

شهید مفتح، بزرگ مرد اندایشه و پیشگام در مبارزه با فرهنگ استعمار و بیگانه پرستی بود. با پر شورتر شدن مبارزات علیه رژیم ستم شاهی، مبارزات شهید مفتح نیز اوج بیشتری گرفت. او در جبهه های گوناگون، همچون سرداری شجاع به مجاهدت می پرداخت. گاه با در هم کوبیدن اندیشه های سیاه مخالفان انقلاب اسلامی و گاه با مبارزه کردن دوشادوش مردم و شرکت در درگیریهای بین مردم و چکمه پوشان مزدور رژیم شاه. وی از آغاز دهۀ 1340، دوشادوش دیگر شاگردان حضرت امام خمینی رحمه الله، در صحنۀ مبارزات سیاسی، حضوری چشمگیر یافت. وی در آبادان، چنان شوری از مبارزه در دل مردم انداخت که حماسه ای سترگ در عاشورا و تاسوعای حسینی در سال 1342 آفرید. وی در شهرهای مختلف مانند: آبادان، خرمشهر، دزفول، اهواز و. .. دست به افشاگری زد. زیرا او را به دلیل فعالیتهای سیاسی ضد رژیم، از قم به آب و هوای گرم و شرجی استان خوزستان، در سال 1347 تبعید کردند. اما پس از چندی وی در آنجا نیز ممنوع المنبر شد.[24]

او در سال 1349 با پایان یافتن سالهای تبعیدش به تهران آمد و در آنجا اقامت گزید و به فعالیتهای سیاسی خود علیه رژیم ادامه داد، اما در سوم آذر سال 1353، در حین سخنرانی مقام معظم رهبری، ساواک به داخل مسجد ریخته و ایشان را به همراه شهید مفتح دستگیر و روانۀ زندان کرد. و آنان دو ماه زیر سخت ترین شکنجه ها، آزار و اذیب شدند. شهید رجایی در این خصوص می گوید: «آن سال که من زندان کمیته را می گذراندم (سال 1353 که مقام معظم رهبری و شهید مفتح در زندان بودند ) واقعاً جهنمی بود. در تمام کمیته شبها تا صبح صدای آه و ناله بود... افرادی که آنجا بودند نه مرده بودند و نه زنده. برای اینکه آنها را اینقدر می زدند تا دم مرگ و سپس مقداری رسیدگی می کردند تا حال شخص نسبتاً بهبود می یافت و دو مرتبه همان برنامه اجرا می شد. در کمیته، انواع شکنجه ها را می دادند.»[25]

پس از آزادی، در سال 1354، شهید مفتح، امامت جماعت مسجدی در نزدیکی حسینیه ارشاد را بر عهده گرفت و در جلسه ای با شهید مطهری و آیت الله طالقانی، آن مسجد را «قبا» نام نهادند و با عزمی راسخ تر از پیش، فعالیتهای خود را در آنجا ادامه داد.

شهید بهشتی می گوید: «مسجد قبا» مسجدی بود تازه ساز. قرار بود یک امام جماعت فعّال و پر جنب و جوش در آنجا به اقامت نماز مشغول شود و برادرمان مرحوم مفتح برای این کار انتخاب شدند. انصافاً ایشان در آنجا فعالیت گسترده، زنده و پرجوش و خروشی را به وجود آوردند و در رمضان دو سال قبل بود که جلسات پرشکوهی برگزار می شد. سخنرانهای مختلف، پیرامون مسائل مبارزاتی صحبت می کردند. در آن شبها مسجد قبا و خیابانهای اطراف آن، جلوه تجمع گسترده مبارزان اسلام بود.»[26]

شهید مفتح در سال 1357 نماز عید فطر را در زمینهای قیطریه خواند. او در خطبه های نماز عید فطر، به افشاگری علیه رژیم و حکومت اشغال گر فلسطین پرداخت و نام مبارک حضرت امام را در میان انبوهی از جمعیت بر زبان جاری ساخت. در مسیر راه، جمعیت چون سیلی خروشان، ندای «الله اکبر» سر دادند و تجمع و تظاهرات مردم که از اوایل سپیده دم صبح، شکل گرفته بود با طنین «الله اکبر» تا نیمه های شب و در صفهای چند کیلومتری به طول کشید. این راهپیمایی سرنوشت ساز، نقش بسیار مهمی در اوج گیری تظاهراتهای مردمی داشت.[27]

2. مبارزات سیاسی پس از پیروزی انقلاب

شهید مفتح، با پیروزی انقلاب اسلامی، کمیته ای جهت استقبال از امام خمینی رحمه الله تشکیل داد و با فعالیتهای خستگی ناپذیر، برنامۀ استقبال از حضرت امام را سازمان دهی کرد. استقبال از حضرت امام در آن شرایط بحرانی و وجود عناصر زخم خورده از انقلاب امری خطیر بود که مدیریت این شهید بزرگوار در برگزاری مراسم استقبال نشان از توانمندی او داشت.

از جمله مهم ترین آرمانهای انقلاب اسلامی که امام خمینی رحمه الله تأکید فراوانی بر آن داشتند، وحدت بین حوزه و دانشگاه بود. شهید مفتح نزدیک به دو دهه از عمر خود را بر این مهم معطوف کرد به گونه ای که امروز، نام بلند شهید مفتح و رشادتها و مجاهدتهای او در تجلی وحدت بین دانشجو و روحانی، درخشنده ترین است و این وحدت، حماسه و تلاشهای خستگی ناپذیر او را در تحقق بخشیدن به این آرمان بلند تداعی می کند.

از دیگر فعالیتهای مهم سیاسی شهید مفتح پس از پیروزی انقلاب، طرح کمیته های انقلاب اسلامی بود. او که از اعضای فکری تشکیلات «جمعیت مؤتلفه اسلامی» نیز بود، توانست با همکاری دیگر اعضای جمعیت، مانند شهید بهشتی، شهید مطهری، شهید باهنر، مقام معظم رهبری و چند تن دیگر از شخصیتهای مهم انقلاب، به پایه ریزی این کمیته، با هدف رسیدگی به شکایات مردمی، دستگیری بازماندگان طاغوت، تشکیل پرونده برای طاغوتیان و متجاوزین به حقوق مردم، اقدام کند و خود شخصاً مسئولیت کمیته منطقۀ 4 تهران را عهده دار شد. از سوی دیگر عضو شورای عالی انقلاب نیز بود و به هدایت مجریان دولتی می پرداخت و همچنین مسئولیت روزنامۀ اطلاعات را پذیرفت.[28]

شهید مفتح به عنوان یکی از تئوریسینهای انقلاب و شاگردان برجستۀ امام، در هر فعالیت سیاسی حضور داشت و همواره مسائل را چه قبل و چه بعد از انقلاب رهبری می کرد و فرامین بلند حضرت امام را عملی می ساخت. امام در مورد او و دیگر روحانیون مبارز تهران و توانمندی آنان در اداره کشور فرمود: «کسانی که قادر به واژگون کردن حکومت باشند، قادر به ادارۀ آن نیز هستند.»[29]

پرواز به سوی دوست

با پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی، دشمنان زخم خورده، در پی وارد کردن ضربه به پیکره انقلاب برآمدند. آنان ابتدا دست به ترور شخصیت نامدار انقلاب، شهید مرتضی مطهری زده و پس از آن اقدام به ترور دیگر شخصیتها کردند. در صبحگاه روز بیست و هفتم آذر ماه سال 1358، آیت الله دکتر مفتح در ساعت 8:20 از منزل خارج و در ساعت 9 بامداد، وارد دانشکده الهیات شد. در همین حال، یک موتور سیکلت با سه سرنشین از خیابان فرعی وارد محل دانشکده شده و دو نفر از آنان در کمین استاد نشستند و استاد به ضرب گلولۀ آنان به درجه رفیع شهادت دست یافت. صبح روز بعد، بدن مطهر او را به همراه دو پاسدار از جان گذشته اش، از مسجد دانشگاه تشییع کرده و در قم، در صحن حضرت معصومه علیها السلام در حجرۀ 23 به خاک سپردند.[30] امام امت در دیدار با خانواده آن شهید سعید فرمود: «من نمی دانم اول باید به شماها و شما که بستگانشان هستید تبریک بگویم برای یک چنین شخصیتی که داشتید و افتخاری که برای شماها حاصل شد، یا تسلیت بگویم برای اینکه ما کسی را از دست دادیم که امید این بود بیشتر از اینها خدمت بکند. در هر حال این شهادت دنبالۀ آن شهادتهایی است که در اسلام از اول تا به حال واقع شده است. مذهب تشیع، مذهب شهادت است. .. شهدا مقام خاصی را دارند و امیدوارم ملحق شوند به آن شهدائی که در صدر اسلام بودند و وظیفۀ ما هم ادامه همین راه است، تا بلکه بتوانیم ان شاء الله آن طور که خواست خدای تبارک و تعالی است، اسلام را در اینجا و سایر مناطق پیاده کنیم...»[31]

مقام معظم رهبری نیز در مورد ایشان فرمودند: «شهید مفتح یکی از مظاهر فرهنگی بود که اسلام را در مرحلۀ علم به فردها، زاویه ها و خلوتها محدود نمی کرد. اسلام را با همان شمول و همه جانبه بودنش در اعتقاد و عمل، در معرفت و تحقیق می فهمید و به دنبال آن تلاش می کرد.»[32]

پی نوشت ها

[1] گروهی از نویسندگان، یاران امام به روایت اسناد ساواک، تهران مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، چاپ اول، 1382 ه. ش، ج26، ص13.

[2] معاونت فرهنگی شورای سیاست گذاری ائمه جمعه، یاد ایام، شورای سیاست گذاری ائمۀ جمعه، چاپ اول، 1375 ه . ش، ج1، ص345.

[3] جمعی از نویسندگان، گلشن ابرار، قم، انتشارات معروف چاپ اول، 1374 ه. ش، ج2، ص814.

[4] علی ربانی خلخالی، شهدای روحانیت شیعه در یکصد سالۀ اخیر، بی جا، بی نا، چاپ اول، 1402 ه. ق، ج1، ص381؛ یاران امام به روایت اسناد ساواک، ج 26، صص 15 - 14.

[5] یاران امام به روایت اسناد ساواک، ج26، ص15.

[6] همان، ص16.

[7] محمد مفتح، روش اندیشه، تهران، انتشارات نور، بی تا، ص4.

[8] گلشن ابرار، ج2، ص817.

[9] یاران امام به روایت اسناد ساواک، صص 282 و 280.

[10] همان، ص204.

[11] غلامرضا گلی زواره، شهید مفتح؛ تکبیر وحدت، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، مرکز چاپ و نشر بین الملل، چاپ اول، 1378 ه. ش، ص 44.

[12] یاران امام به روایت اسناد ساواک، ج26، ص238.

[13] محمد مفتح، آیات اصول اعتقادی قرآن، تهران، انتشارات نور، 1360 ه. ش، ص94.

[14] نک، یاران امام به روایت اسناد ساواک، ص188.

[15] آیات اصول اعتقادی، ص97.

[16] شهید مفتح، تکبیر وحدت، صص 46  45؛ شهدای روحانیت شیعه، ج1، ص382.

[17] نک: آیا اصول اعتقادی قرآن، صص 97 و 98.

[18] شهید مفتح؛ تکبیر وحدت، ص50.

[19] یاران امام به روایت اسناد ساواک، ج26، ص17.

[20] شهید مفتح؛ تکبیر وحدت، ص43.

[21] یاران امام به روایت اسناد ساواک، ج26، ص18.

[22] شهید مفتح؛ تکبیر وحدت، صص 52 -51.

[23] همان، ص53.

[24] نک، یاران امام به روایت اسناد ساواک، ج26، ص282.

[25] شهید مفتح؛ تکبیر وحدت، ص108.

[26] یاران امام به روایت اسناد ساواک، ج26، ص 29.

[27] گلشن ابرار، ج2، ص819.

[28] برگرفته از یاران امام به روایت اسناد ساواک، ج26، صص 47 تا 17.

[29] علی دوانی، نهضت روحانیون ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ دوم، 1377 ه. ش، ج9، ص44.

[30] شهدای روحانیت شیعه، ج1، ص382.

[31] آیات اصول اعتقادی، ص 71 - 70.

[32] یاران امام به روایت اسناد ساواک، ج26، ص58.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان