بعد از رنسانس و نهضت علمی اروپا بنا بعللی که قسمتی از آن در این مقاله بیان میشود بین دین و دانش و معبد و مدرسه شکاف و اختلاف افتاده و بعضی بغلط تصور کردند که کشف مسائل طبیعت و روشن شدن رموز زندگی، اعتقاد بخدا و بفعالیت یک مبدأ غیبی و قدرت بی پایان، او را ضعیف و یا نابود میکند.
پیروان مکتب ماتریالیسم که دین نتیجه آشنا نبودن بشر بقوانین طبیعت میدانند میگویند: بشر بهر اندازه در سیر علمی خود کامیاب گردد و معمای جهان هستی را حل کند بهمان نسبت دست از اعتقاد بامور غیبی برمیدارد.
بشر روز اول چون کوچکترین اطلاعی از جریان طبیعت نداشت خدا را بجای هر تبیین علمی و توجیه فلسفی قرار میداد اگر باران می آمد خدا میخواست، اگر زلزله میشد خواست خدا بود، زراعت و حاصل خوب میشد یا نه، همه و همه بسته باراده همان قدرت غیبی بود سالیان دراز بر این عقیده گذشت تا کم کم تفکر فلسفی و طبیعی برای بشر پیدا شد و پایه های فلسفه و مطالعه در جهان از نظر علل مادی گذارده شد، انسان طبیعت را در کار عالم مؤثر دید و متوجه باشتباه گذشته خود شد و در هر مسئله که علم راه یافت عامل طبیعت جانشین اراده خدا شد و این سیر ادامه دارد تا روزی فرا رسد که نور علم هیچ نقطه تاریک باقی نگذارد، آنروز است که دیگر اعتقاد بمبدء غیبی بکلی از بین می رود.
هر فرضیه و تئوری که از طرف یکی از دانشمندان اظهار میشد غوغا و سروصدای عجیبی از طرف این دسته مادی برمیخواست که: مشکلی حل شد و شاهد تازه ئی کشف گردید مثلا وقتی لاپلاس آمد و درباره پیدایش زمین و منظومه شمسی تئوری جدیدی آورد مادیین از این فرصت بنفع خود استفاده کردند؛ لاپلاس میگفت خورشید با کرده های نه گانۀ خود که زمین یکی از آنهاست نخست تکه ابری فروزان بود که بگرد خود میچرخرید در این گردش تکه هائی از آن جدا گردید و هر یکی از آنها نیز کره ای شد که هم بگرد خود و هم بگرد خورشید گردش می کرد و با این شکل کره ها پدید آمد، درباره زمین میگوید:
زمین ما زمانهای بسیار درازی را گذرانده تا پوست بیرونی آن سرد شده است و کم کم نباتات و روئیدنیها و درختها سربرافراشتند ولی هنوز نشانی از زندگی حیوانی در آن نبوده و پس از گذشتن سالیان دراز جانوران بوجود آمدند، البته جانوران یک سلولی و پس از گذشت میلیاردها سال سایر حیوانات و بالاخره انسان پا بعرصۀ زندگی گذاشت.
انسان نیز اول لخت و بی چی بود و مانند حیوانات دیگر در جنگلها میزیسته و با میوه های درختان و یا با گوشت چهارپایان که شکار میکرد شکم خود را سیر میساخته هزارها سال گذشت که جز بسنگ دسترسی نداشت و تمام وسائل و ابزار کار خود را از سنگ میساخت و در همین روزگار بآتش پی برد و راه افروختن آن را یاد گرفت و گام بزرگی در راه رسیدن بمقصود برداشت و نیز در این دوره بکشاورزی پرداخت.
و برخی از حیوانات را مانند گاو و اسب و شتر و امثال آنها رام گرداند و از پوست و پشم آنها لباس ساخت و از گل و سنگ برای خود خانه درست کرد تا قدمی بالاتر نهاد و از پختن گل، ظرف و آجر بدست آورد و در ساختمانها بکار برده پس از آن بمس و آهن و فلزات دیگر پی برد و از آنها اسباب تهیه نمود، در این دوره بود که زندگی انسان تحولی یافت و شکل دیگری بخود گرفت.
انسان بتدریج هنر و زبان یاد میگیرد:
درباره زبان و هنر و راه ورسم زندگی، انسان قدم بقدم پیش می آمد، می گویند در روز اول هیچ زبانی در میان نبوده است و انسان برای فهماندن چیزی ببازگو کردن صدای همان چیز قناعت میکرد و بطرف میفهمانده است مثلا اگر درختی میشکست کلمه«شک» اگر آبی میچکید کلمه«چک»و اگر آسمان غرش میکرد با کلمه«غر »مطلب را میفهماند که از آنها کلمه «شکستن و چکیدن و غریدن پیدا شده است و مانند این ها بسیار فراوان و تا مدتی جز بفهماندن بیش از چند معنی قادر نبوده است کم کم کلمات رو بفزونی نهاد و برای فهماندن معناهای دیگر نیز راه پیدا شد.
نتیجه گیری های غلط:
آنچه بیان کردیم گوشه از تئوری ها و نظریات علمی دانشمندان درباره جهان طبیعت و پیدایش انسان و هنر و صنایع بود، آیا این نظریات درست ایت یا نه، از نظر فلسفه الهی و اعتقاد بقدرت فوق طبیعی جای رد و یا قبول نیست و اصولا ارتباطی با خدا- پرستی ندارد و خود مسئله ایست علمی و باید در جای خود مورد بحث و گفتگو قرار گیرد اگر ثابت شد، با اعتقاد بمبدأ غیبی عالم جنگی ندارد و اگر رد شد؛ قدرت خدا بیشتر نمی گردد و تنها فرصت جوئی مادیین سبب این فکر غلط شده است که این نظریات با اعتقاد بخدا سازش ندارد.
اولا این فرضه ها از یک جهان آماده و برپا که فعلا دیده می شود گفتگو میکند و از پیدایش زمین و انسان که جزء کوچکی از جهان است این دانشمندان سخن میرانند، اما در اینکه آغاز آفرینش چگونه بوده است راهی ندارند و تازه درباره جهان فعلی هم نظریات بیشتر جنبه فرضیه دارد که با دلیل قاطع و محکم ثابت نشده است.
خدا فوق طبیعت است:
مطلب مهم و اساسی که باید در اینجا گفت اینست که ماتریالیست ها ندانسته و یا غفلت داشته اند که خدا- پرستان و فلاسفه الهی خدا را در ردیف علل و اسباب طبیعی قرار نمیدهند، این دانشمندان تأثیر تمام عوامل طبیعی را قبول داشته و مسلم میدانند ولی می گویند ما وقتی پرده های تاریک عوامل طبیعت را کنار زنیم و از این جهان قدم فراتر نهیم نقش اراده و خواست قدرت غیبی حق را در تمام امور عالم می بینیم و بقول شاعر ایرانی.
رودها از خود نه طغیان میکنند
آنچه میگوئیم ما؛ آن میکنند
نقش هستی نقشی از ایوان ماست
خاک باد و آب سرگردان ما است
این راهزنان علم و فضیلت و اخلاق اگر بتاریخ فلسفه و علم بنگرند باین اشتباه بزرگ خود پی میبرند و خواهند دید که پایه گذاران فلسفه یونان و نوابغ علم، خود معتقد بخدا و مبادی غیبی بوده اند؛ ما برای اثبات این گفتۀ خود احتیاج بدلیل و برهان نداریم نوشته های افلاطون و ارسطو و افکار سقراط و فلاسفه قبل از آن مانند فیثاغورث و دیگران موجود است و خود شاهد زنده دروغ پردازیهای مادیین است که میخواهند تمام دانشمندان فلاسفه را منکر خدا و دین معرفی کنند.
اعتقاد بخدا در ره اعتلای فلسفه، در یونان سرلوحه تعلیمات قرار داشت و قسمت مهمی از مباحث خود را اختصاص باثبات خدا و صفات و افعال او میدادند.
در قرون وسطی نیز در دانشگاه - های اسلامی دین و علم بموازات هم پیش میرفت و مدرسه ها در کنار مسجد بتحقیقات علمی سرگرم بود. و دانشمند و نوابغ بزرگ جامع هر دو قسمت، بجامعه انسانی تحویل می داد آیا شاهدی زنده تر از نوشته ها و آثار خواجه نصیرها و رازی ها و ابن سیناها و امثال این دانشمندان بر این مطالب لازم است؟
نویسندگان تاریخ علم، فصل مبسوط و مفصلی درباره پیشرفت علوم بدست دانشمندان مسلمان، نگاشته و در برابر عظمت علمی آنان خضوع نموده اند، آیا اینها نمیتوانند گواه رابطه مستقیم دین و علم باشند!جالب این است که بسیاری از دانشمندان بعد از نهضت اروپا مانند داروین و دیگران خود الهی و معتقد بخدا هستند و اینها میخواهند از فرضیه های آنان استفاده انکار خدا کنند.
***
دو نیروی معنوی و مادی باید با هم باشند:
تاکنون بطور اجمال ثابت کردیم که ناسازگاری دین و علم امری پنداری و غلط است که شیادان آن را در افکار مردم ساده القاء کرده اند ولی اکنون قدم را بالاتر نهاده و میگوئیم: بشریت وقتی میتواند از میوه های علم برخوردار گردد که بموازات و پیشرفت علم در نیروی دین و اخلاق خود را نیز تقویت نماید.
همانطور که دینداری توأم با جهل و نادانی ضررهای فراوان دارد خطر قدرت های علمی تهی از ایمان و اعتقاد بخدا بمراتب بالاتر و بیشتر است.
نوبل وقتی دینامیت را کشف میکند خرسند است به بشریت خدمت کرده اما وقتی فهمید بشر فاقد وجدان و اخلاق از آن در راه نابودی نوع خود بهره برداری میکند آه کشید و افسوس خورد و از ابتکار خود پشیمان شد و همانطور که میدانید برای جبران این گناه اجتماعی خود املاکش را وقف کرده که از آن بکسانیکه بهترین کتاب را درباره صلح بنویسند جایزه دهند. برای شما خوانند عزیز این مطلب پوشیده نیست که امروز دنیای اروپا و امریکا که از نظر صنعت و علم تقریبا غنی هستند ولی از نظر اخلاق و مذهب، فقیر گرفتار چه مشکلات اجتماعی و ناراحتی های روحی شده اند.
ما وقتی کمی درباره آمارهائی که خود غربیان از وضع زندگی شقاوت بار خود تهیه نموده اند دقت کنیم و از زندگی ساده و بدون سروصدای خود راضی میشویم و افسانه زندگی پرشکوه و مجلل یک اروپائی را در صحنه تخیلات خود راه نمیدهیم.
از باب نمونه: هاور رئیس اداره آگاهی امریکا درباره تعداد جرائم و و جنایات واقع شده در امریکا چنین گزارش میدهد:
در سال 1960 تعداد جرائم و جنایات افراد نزدیک 186100 بوده است که نسبت بسال گذشته چهار درصد افزایش یافته.
هاور در گزارش خود میافزاید که اگر جنایات و جرم هائی که در سال 1950 در امریکا روی داده با سال 1960 مقایسه کنیم خواهیم دید که در طول ده سال اخیر این رقم 98 درصد افزایش یافته در حالیکه در همین مدت جمعیت امریکا فقط 18 درصد زیاد شده
باین گزارش خبرگزاری یونایتدپرس نیز توجه کنید:
طبق آماری که از محتویات کیفهای دختران مدارس متوسطه بریتانیا گرفته شده در 80 درصد آنها قرص- های ضد آبستنی پیدا شده است و حتی بعضی از دختران از آموزگاران خود پرسیده اند که چه نوع قرص ضد آبستنی بهتر است یک پزشک، انگلیسی مینویسد:
از هر پنج دختر انگلیسی که برای ازدواج بکلیسا میروند یک- نفر حامله است و هر سال در لندن پنجاه هزار سقط جنین جنائی انجام می گیرد و از هر بیست کودکی که متولد میشوند یکی نامشروع است.
ما معتقدیم در برابر تمایلات سرکش نفسانی و شهوات عنان گسیخته انسان، اعتقاد بخدا و دین باید باشد تا بشریت در سایه دین از صنعت و علم در مجاری صحیح استفاده کند.
روشنفکران و دین:
در اینجا این سؤال پیش می آید که اگر بین دین و علم ناسازگاری نیست، یا بعقیده ما با هم ملازم اند، چرا بیشتر طبقات تحصیلکرده آنچنان که باید نسبت بدین و مقررات مذهب علاقه نشان نمیدهند؟چرا بی دینی دنیای امروز را تهدید میکند؟چرا دنیای پیشرفته در صنعت، دچار انحطاط دینی و گاهی تمایلات ضد دینی شده است؟
باید گفت ما وقتی در این مسئله دقت میکنیم عوامل زیادی را مؤثر می بینیم آزادی شهوات از طرفی، نبودن کنترل های معنوی از طرف دیگر و علل بسیاری دیگر که یکی از آن عوامل مهم را بمناسبت موضوع مقاله در اینجا یادآور میشویم.
خرافات:
دینداران نادان و بی اطلاع با پندار خود خرافاتی را وارد دین کردند و چهره تابناک حقایق دینی را در زیر غبارهای موهومات و خرافات پنهان ساختند و این نقش مهمی در نفرت روشنفکران از دین داشته است.
وقتی هر کس دین را مطابق میل خود تغییر دهد و خدا را آنچنان که میخواهد معرفی کند، بدیهی است که صاحبان افکار بلند و روشن نمیتوانند خود را در جرگه چنین دیندارانی داخل کنند و چون بیشتر سؤال توجه بدانشمندان و منکران غرب است که با تمام عظمت علمی چرا تمایلات دینی آنان ضعیف بوده است؛ باید از خرافات روحانیت مسیح نامی برد و آن را عامل بزرگ رمیدگی فلاسفه بعد از قرن 17 و 18 از دین شمرد.
شما وقتی تاریخ را ورق بزنید می بینید: قبل از نهضت علمی اروپا کلیساهای سرگرم بخرافات، چه کار- شکنی ها و مخالفت ها با رجال علم و نوابغ نمودند، چه روشنفکرانی محکوم دستگاه دینداران شدند و هلاک گردیدند. چرا گالیه را تحت شکنجه قرار دادند؟ برای آنکه دستگاه روحانیت مسیح او را مجرم شناخت؛ جرم گالیله چه بود؟ او میگفت زمین بدور خورشید می - گردد، همین!!!
کاردینال بل ارمین بدستور پاپ کتاب او را جزء کتابهای گمراه کننده شمرد و تحریمش کرد و بالاخره او را تحت شکنجه قرار دادند.
کوپرنیک، مارلوی و صدها نفر دیگر از دانشمندان بزرگ که جهان امروز در برابر آنان تعظیم میکند همه قربانی دینداران کلیسا و کشیش های بیسواد شده اند.
این رفتار وحشیانه و ضد انسانی با دانشمندان شکاف عمیقی بین معبد و دانشگاه و دینداران و تحصیلکرده ها پدید آورد که شعاع آن نقاط مختلف جهان و از جمله ایران را نیز گرفت.
***
آینده دینداری:
ما اگر بتوانیم حقایق عالی اسلام را که خدو ضد خراسات است بدنیای تشنه امروز عرضه بداریم؛ بی شک از نفوذ بی دینی و مادی گری کاسته و بر عده مسلمان افزوده ایم.
سازگاری قوانین اسلام با پیشرفت علوم دنیای امروز ما را بآینده ای امیدوار میکند که اسلام دین جهانی گردد و تمام ملل زیر پرچم قرآن قرار گیرند و همه طبقات در یک صف برای یک هدف، جنبشی معنوی و در عین حال جهانی براه خواهند انداخت، طلیعه این وحدت هم اکنون آشکار شده است.