ماهان شبکه ایرانیان

امامزاده سید موسی مبرقع، فرزندان، خاندان و احفاد او

سیاست سرکوب شدید طالبیان و علویان در دوران بنی امیه و بنی عباس و پناه بردن امامزادگان و سادات به نقاط دور از مرکز خلافت، و شناسایی نیروهای مؤمن و وفادار برای سازماندهی بر علیه غاصبان و حاکمان وقت از سوی آنان زمینه هایی را فراهم ساخت تا این عزیزان به مناطقی بروند که از اوضاع نسبتاً مطلوب تر برخوردار باشند.

امامزاده سید موسی مبرقع، فرزندان، خاندان و احفاد او

هجرتی با برکت

سیاست سرکوب شدید طالبیان و علویان در دوران بنی امیه و بنی عباس و پناه بردن امامزادگان و سادات به نقاط دور از مرکز خلافت، و شناسایی نیروهای مؤمن و وفادار برای سازماندهی بر علیه غاصبان و حاکمان وقت از سوی آنان زمینه هایی را فراهم ساخت تا این عزیزان به مناطقی بروند که از اوضاع نسبتاً مطلوب تر برخوردار باشند.

در این میان مردم شهر قم نسبت به مهاجران مذکور، از تکریم و ارادت و پذیرایی توأم با تجلیل و تعظیم فروگذاری ننموده اند، و به حمایت از ایشان برخاسته، وسایل رفاه، آسایش و امنیت آنان را تأمین کرده اند. و این روند چنان گسترش یافت که این دیار به عنوان حرم اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و آشیانه آل محمد، مأوای فاطمیان، و محل اقامت علویان معرفی گردید. به علاوه قم از نظر ویژگی های اقلیمی و جغرافیایی برای ساکنان حجاز و عراق عرب محیط مناسبی به شمار می رفت، و با روحیه آنان سازگاری داشت. هم چنین این منطقه از مهم ترین نواحی ایران به شمار می آید که به همّت شیعیان مهاجری چون بنی اسد، آل مذحج و آل اشعر و نیز بومیان شیعه، در برابر والیان اموی و عباسی، مقاومت می نمودند و احکام آنان را برنمی تابیدند.

قمی ها که به لحاظ اعتقادی و رفتار و کردار خویش پیوند بسیار خوبی با ائمه هدی علیهم السلام داشتند، اولاد و احفاد این خاندان را پیرو تأکیدات رسول اکرم صلّی الله علیه وآله وسلم گرامی می داشتند، و این خوش رفتاری ها و برخوردهای شایسته آنان با مهاجران از امامزادگان و سادات موجب گردید به همت این عزیزان و دیگر صحابی ائمه، جویبارهایی از معارف اهل بیت علیهم السلام و صفای معنوی تشیع در این قلمرو جاری گردد، و مردمان نواحی دیگر نیز از طراوت و صفای آن برخوردار گردند.[1]

چشمه ای که در قم جاری شد

ابواحمد سید موسی مبرقع فرزند با کفایت حضرت امام جواد علیه السلام امامزاده ای است که قم را به عنوان محلّ اقامت خود برگزید و در این دیار به فعالیت های فرهنگی و تبلیغی روی آورد و به همراه فرزندان و نوادگان برای ترویج مکارم و نشر فرهنگ اهل بیت علیهم السلام در قم و توابع آن اهتمام ورزید، و در شبکه روابط اجتماعی، مناسبات طوایف و اقوام تأثیرگذار گردید.

برخی از افراد این خاندان، تولیت آستانه مقدسه حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام و برخی آستانه های دیگر، مساجد و اوقاف را عهده دار بوده اند، و فرمان ها و اسناد معتبری که در دسترس می باشند بر این ادعا گواه اند. بزرگانی از این خاندان در قرون سوم و چهارم هجری نقابت سادات قم، کاشان و آبه و توابع قم را در اختیار گرفته بودند، و نیز منصب امیرالحاج نیز به آنان محوّل بوده است، و اهالی قم ریاست دینی، ترویجی و اجتماعی آنان را پذیرفته بودند. فرمان های تولیت آستانه های قم و نیز مساجد این دیار و مناطقی چون مشهد اردهال  حتی در اعصار بعد مثل ایام فرمانروایی تیموریان، صفویه و قاجاریه  به نام این سادات صادر گردیده که اکنون مدارک آن موجود است. ایشان موقعیت های دیگر مذهبی را نیز به عهده داشته اند، از جمله امامت جماعت و خطابت.[2]

مادری نیکو خصال

امام جواد علیه السلام با کنیزی نیکوسرشت به نام سمانه از اهالی مغرب (مراکش کنونی ) واقع در شمال آفریقا پیوندی پاک را آغاز کرد. سمانه اگرچه کنیزی بیش نبود، ولی این لیاقت را به دست آورد که در بیت امامت زندگی کند، و دارای فرزندانی شایسته گردد که یکی از آنان به مقام مقدس امامت و ولایت برسد. این بانوی گران قدر به سمانیه مغربیه و سیده ام الفضل معروف گشت. سمانه از خصال و کرامت های ویژه ای برخوردار بود و با زنانی پاکدامن، از خاندان طهارت که نمونه های برجسته ای از عفاف و تقوا و حیا به شمار می رفتند، مأنوس، مألوف و مصاحب گردید. و در این منظومه نورانی و تحت تأثیر انوار عترت، در اطاعت از اوامر الهی، عبادت و تزکیه درون و تهذیب نفس اهتمام ورزید. چنان که روزها را پیوسته روزه دار بود و شب ها مدام به تهجّد، ذکر، دعا، برگزاری نوافل و نیایش های عارفانه مشغول بود، شیوه ای پسندیده که لباس تقوا و جامه زهد و وارستگی را برای او به ارمغان آورد، و در صدق و اخلاص، مثال زدنی گردید، و به چنان درجه ای نایل گشت که وی را مادر فضیلت خطاب می کردند و چنان سعادتی را به خود اختصاص داد که به سعیده مشهور گردید.[3]

امام جواد علیه السلام درباره سمانه فرموده است: «او بانویی است که حق مرا به درستی می شناسد، از بانوان بهشتی است، شیطان سرکش به وی نزدیک نگردد، نیرنگ طاغوت اهل عناد به او دست نمی یابد، همواره مورد عنایت و لطف پروردگار است، هرگز [در کسب کمالات] قرار و آرام ندارد و به لحاظ مقام والای معنوی در زمره مادران صدیقان و صالحان است». امام جواد علیه السلام در فرمایش دیگر این گونه گوهرافشانی کرده اند: «ابوالحسن علی الهادی به من شباهت دارد، ولی موسی مبرقع شبیه مادرش سمانه است».[4]

برخی منابع نیز از ستایش این بانو در وصف امام هادی علیه السلام گزارش هایی ارائه داده اند و افزوده اند که فروغ دهم امامت فرموده اند: «مادرم درباره مقام امامت من آگاهی دارد و چنین بصیرت و معرفتی به او رسیده است».[5]

شکوفه با شکوه

امام محمدتقی علیه السلام به سال 214 هجری از سمانه دارای فرزندی گردید که به نام جدّش حضرت امام کاظم علیه السلام موسی نامیده شد که طبق قانون وراثت، فصاحت و بلاغت و شیوایی سخن را از نیاکان خود به ارث برده و در پارسایی و بندگی خداوند، اعمال و رفتار، به هم نام خود حضرت موسی بن جعفر علیه السلام شباهت زیادی داشت. محل ولادتش روستایی است به نام صریا که در چند کیلومتری مدینةالنبی قرار داشت، همان جایی که با تلاش امام هفتم به وجود آمد و به عمران و رونقش افزوده شد. موسی را با کنیه ابواحمد صدا می زدند و چون بعدها نقابی به صورت می افکند به موسی مبرقع شهرت یافت.

در محرم الحرام سال 220، موسی مبرقع ششمین بهار زندگی را تجربه می کرد که بنا به فراخوانی اجباری خلیفه وقت، امام جواد علیه السلام ناگزیر از مدینه به بغداد آمد؛ زیرا معتصم عباسی در مورد امام به شدت خوفناک بود و تصور می کرد معنویت آن حضرت و اقتدار اجتماعی و سیاسی او، قیامی را علیه حکومت مرکزی شکل دهد و بساط فرمانروایی او را تهدید کند. این توهم ها همراه انبوهی از سعایت و حرکت های رشکورزانه و نیز نیرنگ های کارگزاران عباسیان در سرزمین حجاز سبب گردید، خلیفه وقت امام را زیر نظر مستقیم خود قرار دهد. موسی مبرقع مدت یازده ماه دور از پدر در مدینه بود، سرانجام اواخر ذی القعده سال 220 فاجعه ای بزرگ رخ داد که برای کودکی چون موسی فرساینده و غم افزا بود. در این زمان امام با توطئه معتصم عباسی به وسیله سم به شهادت رسید.[6]

دوران نوجوانی و جوانی

شهادت مظلومانه آن حضرت، موسی نوجوان را در موجی از نگرانی فرو برد اما وی با وجود این رنج ها رشد و بالندگی خود را زیر نظر برادر بزرگ تر خویش (امام هادی علیه السلام) ادامه داد. او همواره مرجع سؤالات عده ای از مشتاقان علوم بود که معارف دینی و شرعی را از وی می پرسیدند؛ ولی موسی مبرقع به دلیل منزلت فوق العاده ای که برای برادر خود حضرت امام علی النقی علیه السلام قائل بود، تلاش داشت مردم را درباره مسائل اساسی و زیربنایی اقتصادی، کلامی و شرعی به آن بزرگوار ارجاع دهد، و خود نیز به پاسخ دادن در امور جزیی اکتفا می کرد و  تازه در همین مسائل هم  با برادر خویش مشورت می کرد و از دیدگاه ها و نظرات آن امام همام در این باره فیض می برد.

موسی مبرقع خاطر نشان ساخته است: در دیوان عمومی با یحیی بن اکثم (قاضی القضاة عباسیان) رو به رو شدم، او در اعتقادات و مباحث دینی، مسائلی را از من پرسید، سپس به محضر برادرم امام هادی علیه السلام رسیدم، میان من و آن بزرگوار، گفت وگوهایی آموزنده ردّوبدل گردید که مرا در پیروی از او بصیر و آگاه ساخت. عرض کردم: قربانت گردم، یحیی بن اکثم مسائلی را از من پرسیده است و خواسته جواب آن ها را به وی ارائه دهم. امام علی النقی علیه السلام تبسّمی نموده و فرمود: پاسخش را داری؟ عرض کردم: خیر. برادرم پرسید: آن سؤال ها کدامند؟ یکی یکی بیان کردم، و ایشان برای هرکدام از آن ها، جواب های مناسب و قانع کننده ای ارائه فرمود.[7]

از این ماجرا دو نکته به دست می آید: یکی این که موسی مبرقع مطیع و تسلیم برادر خود حضرت امام هادی بوده و منزلت آن وجود بزرگوار را مورد توجّه قرار می داده است، و دیگر این که خود به عنوان امامزاده ای اهل فضل نزد شخصیت های برجسته عصر، از شأن ویژه ای برخوردار بوده است.

از مفاد وصیت نامه حضرت امام محمدتقی علیه السلام که شیخ جلیل کلینی در کتاب خود با ذکر سند نقل نموده نیز، حقایقی به دست می آید. به گفته وی واسطی نقل کرده است: از احمد بن خالد  خادم ابوجعفر  شنیدم که آن حضرت (امام جواد علیه السلام) او را بر این وصیت گواه گرفت و چنین نوشته است: ابوجعفر محمد بن علی بن موسی او را گواه گرفت که وی به فرزندش علی (حضرت هادی علیه السلام ) وصیت کرد درباره خود و خواهرانش. و عبدالله فرزند مساور را سرپرست املاک، اموال و مخارج خدمه و سایر ترکه خود نمود، تا زمانی که فرزندش علی بالغ گردد، و بعد از بلوغ وی فرزند مساور آن ها را به وی تحویل دهد تا او به کار خود و خواهرانش قیام کند. کار موسی را نیز به خودش واگذار نماید تا او هم بعد از گواهی امام علی النقی علیه السلام و ابن مساور در کار خود استقلال لازم را به دست آورد و طبق شرط والدشان درباره صدقاتی که می دهد قیام کند، یک شنبه سوم ذیحجه سال 220.[8]

ماجرایی مجعول

کلینی در کافی[9]، شیخ طوسی در تهذیب الاحکام[10]، شیخ مفید در الاختصاص[11] و ابن شعبه حرّانی از وی روایاتی نقل کرده اند که حاکی از وثاقت او دارد.

تنها روایتی ضعیف در کتاب ارشاد آمده که برخی افراد را بر آن داشته تا به استناد آن به موسی مبرقع نسبتی ناروا بدهند. این ماجرا به اختصار چنین است: حسین بن حسن از یعقوب بن یاسر روایت کرده که گفت: متوکّل به اطرافیان خود می گفت: وای بر شما! کار ابن الرضا (امام هادی علیه السلام) مرا درمانده کرده و هرچه کوشیده ام که با من در مجلس می گساری هم نشین باشد، امتناع می کند، یا اجازه نمی دهد که در این باره فرصتی از او به دست آورم. یکی از کارگزاران گفت: اگر بخواهی چنین فرصتی به دست آوری می توانی از برادرش موسی مبرقع به این مقصود خود برسی و او می تواند در محفل لهو و لعب تو حضور یابد، پس او را احضار کن، و در برابر دیدگان مردم، ایشان را به این امر وادار ساز و در نتیجه میان مردم این خبر انتشار می یابد که ابن الرضا چنین و چنان کرده است، و مردم میان او و برادرش تفاوتی قائل نمی گردند، و برادرش را هم متهم می کنند، حتی اگر او را بشناسند!

متوکّل این نظر را پسندید و فرمان داد مکتوبی خطاب به موسی مبرقع نگاشته و او را با احترام تمام به سامرا بیاورند. آن گاه دستور داد تمام بنی هاشم، سرلشکران و سایر اهالی در مراسم استقبال از این امامزاده حضور یابند. طبق این روایت مقرّر گردیده بود متوکّل قطعه زمینی به موسی مبرقع واگذارد و برای او در آنجا بنایی بسازد، و درباره اش خوش رفتاری کند، و در منزلی آراسته که برایش تدارک دیده اند با او ملاقات کند، و آوازخوانان و دست اندرکاران بساط عیاشی خلیفه با ایشان در رفت وآمد باشند، تا بدین وسیله به مردم تفهیم کند که ابن الرضا چون او اهل می گساری است. وقتی موسی به شهر سامرا رسید، امام هادی علیه السلام در کنار پل وصیف (جایی که اهالی برای استقبال از برادر او آمده بودند) به دیدار موسی رفت، و بر او سلام کرد و خطاب به وی فرمود: این مرد (متوکّل) تو را به این شهر آورده که آبرویت را بریزد، و پرده حُرمتت را پاره کند، و از ارزش تو و اهل بیتت بکاهد، مبادا نزدش اقرار کنی که نبیذ خورده ای! براساس مفاد این روایت وقتی موسی سخن و هشدار برادر را نپذیرفت، حضرت امام هادی علیه السلام فرمود: آگاه باش! مجلسی که تو می خواهی در آن شرکت کنی، هرگز فراهم نخواهد شد! موسی سه سال در آن جا ماند، هر روز صبح می رفت، ولی به او می گفتند: متوکّل امروز کار دارد، شب بیا، و چون شب هنگام می آمد، می گفتند: بیهوش است صبح بیا، و وقتی صبح می آمد، به وی می گفتند: کسالت دارد و دارو خورده است. و سه سال پیوسته بدین سان گذشت تا آن که متوکّل به وسیله فرزند خود به قتل رسید، و نتوانست با موسی اجتماعی تشکیل دهد.[12]

برخی برای این که به این حدیث مورد تأمل اتکا کنند، و دست آویزی برای تخریب امامزاده ای مورد وثوق به دست آورند، ادعا کرده اند به صرف این که حدیث مزبور در منابع معتبر کهن می باشد، می توان به آن اطمینان نمود. در حالی که در کتب روایی متقدم نظایری از این گونه روایات دیده می شود. شهید مطهری می گوید: در کافی کلینی آمده است که دختران یزدگرد را در زمان خلیفه دوم به مدینه آوردند. خلیفه به توصیه امیر مؤمنان علیه السلام شهربانو را آزاد گذاشت که هر که را که خودش می خواهد، انتخاب کند، و او امام حسین علیه السلام را انتخاب کرد. آن گاه آن متفکر شهید می افزاید: علاوه بر عدم انطباق این حدیث با تاریخ، در سند روایت هم دو نفر قرار دارند که روایت را غیر قابل اعتماد می کند. یکی ابراهیم بن اسحاق احمری نهاوندی است که علمای رجال او را از نظر دینی متهم می دانند و روایاتش را قابل وثوق تلقی نمی کنند، دیگری عمرو بن شمر است که او هم کذّاب و از جعّال خوانده شده است.[13]

در روایت فوق این اشکال دیده می شود زیرا در سلسله سند آن ضعف وجود دارد، حسین بن حسن و یعقوب بن یاسر که راوی این حدیث اند، در هیچ یک از کتب رجالی و روایی معرفی نشده اند، و به قول محدث نوری هر دو مجهول الحال و غیر معروف اند. به علاوه ابوطالب یعقوب بن یاسر از خواصّ ندیمان متوکّل عباسی و شخصی فاسق بوده و استناد به گفته اش فاقد اعتبار است. هیچ یک از مورخان سنی و شیعه غیر این روایت جعلی، روایت دیگری از یعقوب بن یاسر نقل نکرده اند.

هم چنین این خبر با روایت قوی تری که شیخ کلینی در کتاب کافی نقل کرده، در تعارض قرار دارد و آن ماجرای وصیت امام محمدتقی علیه السلام است که به آن اشاره داشتیم و براساس مفاد آن، موسی مبرقع از ناحیه امام نهم بر قسمتی از موقوفات آن حضرت به عنوان متولی مستقل انتخاب شده است. در متن و مضمون حدیث هم آشفتگی های آشکاری دیده می شود، و صدر و ذیل آن با هم تناقض دارند. چرا که دعوت خلیفه در آغاز و ورود محترمانه موسی به سامرا و استقبال شایان توجّه از او، و تفویض منزل و امکاناتی به او از سوی متوکّل با این ماجرا که موسی را سه سال متوالی پشت درب منزل نگه دارد، و او را به بزم خود راه ندهد، سازگاری ندارند. این که امام معصوم  با آن مقام و منزلت قدسی  به برادر خود بگوید به متوکل راستش را نگوید که نبیذ خورده است! بسیار شگفت و باور نکردنی است، و این که آن فروغ دهم امامت بخواهد  نعوذ بالله  از فردی خاطی و خلافکار  حتی اگر برادرش باشد  دفاع کند، نه تنها متن حدیث را متزلزل می نماید، بلکه این هشدار را می رساند که دشمن در روایت مذکور صرفاً نمی خواسته امامزاده ای را ضایع کند، بلکه در صدد بوده امام معصوم را در مظان اتّهام قرار دهد و به تصور باطل خویش از منزلت معنوی و ملکوتی آن وجود مقدس بکاهد.

نکته دیگر این که اگر خدای نکرده موسی مبرقع به لهو و لعب شناخته شده بود، چرا امام به وی می فرماید قدر و منزلت خود را پایین نیاور و اجازه نده خلیفه تو را هتک کند. اگر واقعاً موسی اهل این مجالس ناروا و آلوده به گناه بود، پس توجّه به قدر و منزلت او و جلوگیری از هتک حرمت وی به چه معناست، و این موضوع یک متناقض نمای آشکار است. در ادامه امام از برادر خود می خواهد در مجلس متوکّل حاضر نگردد و تازه این موضوع را در میان جمعیت مطرح می کند، ولی سرانجام به او خبر می دهد این مجالس منعقد نمی گردد. پس محتوای حدیث آشفتگی هایی غیر قابل توجیه دارد که نمی توان به سادگی از آن ها عبور کرد.

با وجود این آشفتگی در ماجرای مذکور باز هم عده ای کوشیده اند قرینه هایی بیابند تا این بزرگوار را زیر سؤال ببرند، از آن جمله آن که گفته اند موسی مبرقع هم چون عباسیان لباس سیاه بر تن می کرد و در خدمت متوکّل و هم نشین او بود، با آن که متوکّل خصم علویان به شمار می رفت.[14]

و نیز افزوده اند وقتی موسی مبرقع به قم آمد، عرب های ساکن در این شهر او را از این دیار بیرون نمودند، زیرا به دلیل مخالفت پدرش[15] با امام زمان خود! از وی ابراز انزجار کرده اند. ناگفته نماند که عالمان و محدثان قم چنین تصمیمی نگرفتند، و رؤسای شهر بعد از مدتی از این حرکت نادم گردیده و برای برگردانیدن موسی مبرقع از کاشان اقدام کردند. هم چنین خاطرنشان ساخته اند وقتی موسی به کاشان رسید، احمد بن عبدالعزیز ابن ابی دلف عجلی که به حکومت عباسیان گرایش داشت و والی حکومت آنان بود، از وی به گرمی استقبال کرد، و اموال فراوانی به او بخشید، و پدر احمد مذکور یعنی عبدالعزیز با شیعیان میانه خوبی نداشته است.[16]

سیما و سیرت

علامه مجلسی درباره روایت هایی که در مذمّت موسی مبرقع آمده است، در مزار بحار الانوار می نویسد: اخباری که در ذّم وی آمده قدحی را نمی رساند. و در احادیث دیگری از قدح این خاندان نهی گردیده و نباید به این امامزادگان به صرف خبری نادر، متعرض گردید. محدث نوری در تحیةالزائر نوشته است: و بدان که این موسی همان است که از کثرت فضایل و مناقب، تقوا و سکون نفس و حسن رفتار والی قم او را تشبیه به ائمه کرده [است] و اتقان و احکام محدثین قم بر همه ظاهر است که اگر شخصی از ضعیفی یا مجهول الحال و یا دروغگویی روایت کند، او را طرد می کردند، هرچند بزرگ و صاحب شأن و منزلت بود و دانستن احترام و اکرام ایشان، آن سید را در طبقه خود مثل احمد بن محمد بن عیسی اشعری و احمد بن محمد بن اسحاق و محمد بن یحیی و امثال ایشان بوده که جمع کرده بودند میان ریاست دنیا و آخرت، و علما در کتب حدیث و اخبار از آن جناب روایت می کنند.[17]

محدث قمی نیز چنین می نگارد: نسل امام جواد علیه السلام منحصر است از دو پسر امام علی النقی علیه السلام و ابواحمد موسی. بالجمله، موسی مبرقع جدّ سادات رضویه است و رشته اولادش تا به حال بحمدالله منقطع نگشته و بسیاری از سادات، نسب ایشان به او منتهی می شود. و چون پیوسته بر روی خود برقع گذاشته بود، لهذا او را موسی مبرقع می گویند.[18]

موسی مبرقع از برادر خود حضرت امام هادی علیه السلام حدیث روایت کرده، و کسانی چون محمد بن سعید آذربایجانی، حسن بن علی بن کیسان و محمد بن عیسی بن عبید بغدادی از او روایت کرده اند[19]. یکی از دخترانش نیز محدثه بوده و محمد بن محمد بن احمد چشتی داغستانی این حدیث را از فاطمه بنت موسی مبرقع نقل نموده است: «قال رسول الله صلّی الله علیه وآله وسلم ألا من مات علی حبّ آل محمد، مات شهیداً».[20]

موسی مبرقع فرزند امام جواد علیه السلام و این جناب چنان چهره زیبا، جذاب و نورانی داشته که او را «یوسف علویان» معرفی کرده اند. هر وقت از محل اقامتش بیرون می آمده و در معابر و محافل حاضر می گردید، اهالی برای تماشای جمال زیبایش، پروانه وار به گردش اجتماع می کرده اند، و چون می دیدند شعاعی از انوار ولایت در رخسارش هویدا گردیده، بر آل محمد درود می فرستادند و با دیدن وی به یاد پدر و نیاکانش افتاده و خاندانش را تکریم و تجلیل می نمودند. در هنگام ورود به قم چون نقابی بر صورت افکنده بود، رؤسای قم او را به عنوان فردی ناشناس نپذیرفتند، ولی وقتی برقع از صورت برداشت و جمال منیرش را نظاره گر شدند و متوجّه گردیدند فرزند بلافصل امام جواد علیه السلام و اخوی امام هادی علیه السلام است عذرخواهی ها نموده و بر گونه و دستانش بوسه زدند و امکانات اقامت او را در این شهر به نحوی مطلوب فراهم نمودند.[21]

میرزا محمد باقر رضوی با نقل قول از دیگری می گوید: چون موسی مبرقع کمال صباحت و ملاحت و حسن قامت داشت به نحوی که او را یوسف عصر خود می شمردند، اهالی در کوچه و بازار به دنبالش روانه می گردیدند، و حتی برخی برایش مزاحمت فراهم می کرده اند و بدین سبب او بسیار متأذّی و غالباً در گوشه خانه منزوی بود، و به هنگام آشکار گردیدن در انظار مردم برقعی از کرباس یا دیباج بر چهره خویش می افکند و این عمل محض تحفّظ از نگریستن نامحرمان و تنزّه از فتنه انگیزی ها بوده است.[22] اما احتمالاً این وجه و علت برای برقع پوشی ضعیف می نماید، چنان که ائمه هدی و دیگر امامزادگان صاحب جمال جذاب چنین استتاری را برای خود به وجود نیاورده اند، و به نظر می رسد او به دلیل برخی ملاحظات سیاسی و مصون بودن از نیرنگ عباسیان و کارگزاران آنان به برقع پوشی روی آورده است، و این وجه قوی تر و منطقی تر است.

عزیمت به قم

موسی مبرقع پس از دریافت اخباری از صدق و اخلاص و ارادت شیعیان قم نسبت به خاندان عترت و طهارت از یک سو، و فشار سیاسی خلفای جور از جانب دیگر، موجب گردید که موسی مبرقع دور از چشم کارگزاران عباسی، برای آن که در طول مسیر گرفتار عمّال این سلسله نگردد، در حالتی از اختفا و استتار، به صورت ناشناس و صورتی پوشانده شده، در سال 256 هجری، سرزمین عراق و شهر کوفه را به قصد اقامت در قم ترک کرد. بدین گونه او در حالی که 42 ساله بود، بدون آن که با موانع و مواضع خطر مواجه گردد، مسیر صعب العبور بین کوفه تا قم را پیمود و به این شهر که در واقع آشیانه سادات و امامزادگان بود، گام نهاد.[23] از آن جا که موسی مبرقع به شیوه ای غیر عادی و با سیمایی پوشیده وارد قم شد، رؤسای عرب این شهر نه تنها از او استقبالی به عمل نیاوردند، بلکه در حقش بی اعتنایی کردند، زیرا موضوع برایشان غیر قابل تحمل و توأم با تردیدهای زیاد بود. به علاوه تصور کردند او پناهنده ای سیاسی است و احتمالاً بر اثر خشم و غضب خلیفه وقت گریخته و اگر متوجّه گردند این شخص را مورد حمایت قرار داده اند، بعید نمی باشد که به قم یورش آورند و بنی اشعر را سرکوب سازند. برخی هم در توجیه این موضع گیری قمی ها درباره موسی مبرقع گفته اند، کارگزاران قمی احساس کردند رقیبی از آل محمد اگر به قم قدم نهد، و اقتدارش از سوی مردم شیعه قم پشتیبانی گردد، دیگر برای آنان جایی باقی نخواهد ماند. در هر حال قمی ها برایش پیام فرستادند که از منطقه تحت نفوذ آنان بیرون رود، شاید هم این توهم برایشان پدید آمد که مهمان جدید اگرچه به ظاهر از علویان است، ولی احتمال دارد با عباسیان تبانی دارد و می خواهد در قم خبرچینی کرده و برای بزرگان آن، دردسرهای بزرگی به وجود آورد، که این تصورات واقعیت نداشت.

در شهر کاشان احمد بن عبدالعزیز ابن ابی دُلف عجلی که از نفوذ اجتماعی برخوردار بود و در رأس تشکیلات اداری کاشان قرار داشت، و والی حکومت سلسله صفاریان بود، اگرچه به تشیع مشهور نبود  برخلاف ادعای برخی مورخان و تحلیل گران معاصر  حامی علویان بود، و وقتی موسی مبرقع به وسیله قمی ها اخراج گردید، این شخصیت اداری و سیاسی از وی در کاشان به گرمی استقبال کرد، هدایای گران بهایی به او داد، و سالی هزار مثقال طلا برایش مقرّر کرد. بعد از چندی که حقایق برای اشراف قمی مشخص گردید، مردم قم از بنی اشعر خواستند ایشان را با شکوه و جلال به قم بازگرداند. در نتیجه او با استقبالی فراوان و با شکوه به قم بازگردانیده شد. در بدو ورود از بابت سوء تفاهمی که پیش آمده بود، قمی ها با شرمندگی های فراوان، عذرخواهی کردند و قول دادند این خطا را جبران کنند، و از موسی مبرقع خواستند، پوزش آنان را پذیرا باشد. در اولین قدم برایش منزلی تدارک دیدند که سالیان متوالی در آن زندگی کرد و بعدها پیکرش در آن دفن گردید. آنان به این برنامه هم اکتفا ننمودند، و چندین سهم از برخی آبادی های اطراف قم را به این امامزاده بزرگوار واگذار نمودند، و مبلغ بیست هزار درهم هم به او اهدا کردند.

حسن بن محمد بن حسن قمی، مورخ و نویسنده مورد وثوق علما و محدثین و از معاصرین شیخ صدوق در کتاب خود درباره موسی مبرقع می نویسد:

اول کسی که از سادات رضویه به قم آمد، ابوجعفر موسی بن محمد بن علی الرضا بود که در سنه 256 هجری به قم آمد، و به قم مقام کرد، و پیوسته برقع بر روی خود گذاشتی تا آن گاه که عرب [مهتر و بزرگ اعراب اشعری] بدو پیغام فرستاد که تو را از مجاورت و همسایگی ما بیرون می باید رفتن. پس ابوجعفر موسی از قم به کاشان رسید، احمد بن عزیز ابن دُلف العجلی او را اکرام کرد و ترحیب نمود و خلعت های بسیار و بارگیرهای نیکو و چندین تجمل بدو بخشید و مقرر گردانید هر سال یک هزار مثقال طلا با یک سر اسب مسرّج (اسب زین کرده) بدو دهند. پس ابوالصدیم الحسین بن علی بن آدم و یکی از رؤسای عرب اشعری در عقب بیرون آمدن موسی بن محمد بن علی از قم پرسیدند، و اهل قم را به سبب بیرون کردن او توبیخ کردند، پس رؤسای عرب را به طلب ابی جعفر موسی فرستادند تا شفاعت کردند و او را به قم بازگردانیدند، و بسیار اعزاز و اکرام کردند، و از مال خویش از برای او سرایی خریدند.[24]

موسی مبرقع در قم از چنان امکانات و تسهیلاتی برخوردار گردید که نیازی ندید به نقاط دیگر برود. او با وجود تمکّن نسبی مالی و حمایت های اهالی، برای امرار معاش به کسی اتّکا ننمود. املاک زراعی خرید و در آن ها به کشت وکار پرداخت و ضمن تلاش های مزبور برای احیای فضایل و مکارم و مبارزه با منکرات و رفتارهای مذموم، کوشش نمود.

موسی مبرقع مدت چهل سال در قم اقامت داشت، و به عنوان یکی از امامزادگان بلافصل و برجسته، مورد تکریم علما و اصحاب ائمه و شیعیان قم قرار گرفت و افرادی برای استفاده از کمالات و فضایلش به محضرش می آمدند، تا این که در شب چهارشنبه آخر دی ماه، مطابق 22 ربیع الثانی 296 در 82 سالگی دار فانی را وداع گفت و به سرای باقی شتافت. امیر قم عباس بن عمرو غنوی بر پیکرش نماز خواند، بعد از تشریفات شرعی و تشییع جنازه ای با شکوه، بدن پاکش در سرای خودش در موضعی که امروز به مدفن او مشهور است، به خاک سپرده شد. این مکان از آنِ محمد بن الحسن فرزند ابی خالد اشعری ملقب به شیبوله بود که در اختیار موسی مبرقع قرار گرفت و اول کسی که در آن دفن گردید، ایشان بود.[25]

دیدگاهی قابل تأمل

با وجود آن که علما و مورخانی چون حسن بن محمد قمی، علامه مجلسی و برخی از مشاهیر معاصر و دانشوران علم نسب تأکید کرده اند کسی که از ذریه امام جواد علیه السلام به قم آمد، موسی مبرقع بوده است، عده ای دیگر بر این نکته اصرار می ورزند که وی محمد بن موسی می باشد نه خود او، عبدالجلیل رازی در کتاب خود نیز ماجرای مهاجرت موسی به قم، خروج از این شهر و دیگر مسائل وی را به فرزندش محمد نسبت داده است.[26] بنا به نوشته سید نعمت الله جزایری نخستین فرد از سادات رضوی که از قم به کوفه هجرت کرد و در این دیار اقامت گزید، ابوجعفر محمد بن موسی می باشد.[27] شیخ بهایی نیز در کشکول خود گفته است فردی از این خاندان که قم را به عنوان مأوای خود برگزید، محمد بن موسی مبرقع است، سید عبدالرزاق کمونه چنین ادعایی را نپذیرفته و افزوده است، این فرد همان موسی مبرقع است، و در تأیید این مطلب از ابن عنبه و سید ضامن ابن شدقم نکاتی را آورده است.[28] دکتر سید حسین مُدرّسی طباطبایی از مورخان و محققان معاصر می نویسد: اگرچه ابن فندق (متوفای 565 ه. ق) و ابن عنبه در عمدة الطالب تأیید کرده اند که بقعه منسوب به موسی مبرقع واقع در ضلع شرقی چهل اختران مربوط به موسی مبرقع است، ولی بنا به کتاب تاریخ قم، این شخص محمد بن موسی است و تحریفی که در برخی نسخ ترجمه کتاب قم در این مورد راه یافته و نخستین کس را موسی بن محمد می نماید، خطایی است آشکار، و تحریفی بسیار واضح که جای سخن گفتن ندارد. به گفته وی نسخه ای که اساس چاپ قرار گرفته همانند نسخه ای که در اختیار علامه مجلسی و تحفةالزائر قرار گرفته، دارای لغزش هایی در این باره بوده است، لیکن در همه نسخ درست کتاب، مطلب به شکل صحیح آمده، و به هر حال کسانی که اصل متن عربی تاریخ قم را در اختیار داشته اند، نخستین کس را فرزند موسای مزبور دانسته اند، از جمله منتقلةالطالبیة و کتاب النقض و بسیاری از کتاب های متأخر که نسخ درست ترجمه را اساس کار قرار داده اند نیز به همین گونه سخن گفته اند، از جمله زهرالربیع و کشکول شیخ بهایی و کأس السائلین حسن بن نظرعلی رشتی (پدر میرزای قمی) و نوشته های دیگر. از خلاصةالبلدان (مطلب پانزدهم از فصل سوم) برمی آید که در قرن یازدهم هجری مزار مورد سخن را مقبره موسی مبرقع گفته اند، ولی مدفون در آن را محمد بن موسی می دانسته اند، مُدرّسی طباطبایی اضافه می کند اگر تفصیل مذکور در تاریخ قم را از آنِ موسی فرزند امام جواد علیه السلام بدانیم، تناقض ها و اشکال های واضحی در عبارت پدید خواهد آمد. اولین فرد که این اشکالات را مطرح ساخت، شیخ محمد علی ارجستانی [اردستانی] کچویی نگارنده انوارالمشعشعین بود که در جلد دوم کتاب مزبور (نگاشته 1328-1330 ق) بحثی مبسوط در این باب به عمل آورد و آن نارسایی ها را یکایک برشمرد، سپس عباس فیض در کتاب جدی فروزان که مأخذ مزبور (انوار المشعشعین ) را به صریح گفته خود در اختیار داشت[29] همان مطالب را مقداری بسط داد و نقل کرد، و از اشاره به حق سبق کچویی اردستانی غفلت ورزید.[30]

اگر بخواهیم چنین دیدگاهی را بپذیریم، مشکلات دیگری به وجود می آیند، زیرا درباره محمد بن موسی اطلاعات کمتری در دسترس می باشد و همین مقدار هم مخلوط با شرح حال پدرش گردیده است و به رغم فقدان آگاهی لازم درباره محمد، اطلاعات سودمندی درباره پدرش در منابع یافت می شود. اشکال دیگر این است که اگر بپذیریم محمد بن موسی به قم آمده و از سویی ایشان بلاعقب بوده است، در این صورت افرادی که از نسل این خاندان در قم نشو و نما داشته اند، نمی توانند به او منتسب باشند و مهاجرت او به قم باعث تکثیر نسل برقعی ها نگردیده است، از این جهت کیوان سمیعی تأکید دارد کسی که از نسل امام جواد علیه السلام از کوفه به قم آمده را موسی مبرقع معرفی کند و بیفزاید در این شهر وفات یافت و مزارش زیارتگاه گردید.[31]

آیت الله سید موسی شبیری زنجانی با مشاهده و ملاحظه این دیدگاه نوشته است: طبق تحقیق، کسی که به عنوان مبرقع معروف بوده و در سال 256 هجری به قم آمده و در سال 292 هجری در قم مدفون شده، محمد پسر موسی است و در تاریخ قم تحریفی رخ داده که با دقت در آن، متوجّه آن می شویم. و چون محمد بن موسی مبرقع در اثر کثرت استعمال موسی مبرقع شده و در السنه مردم صاحب قبر را موسی مبرقع می نامند در عمدةالطالب نیز مدفون در قم را پدر پنداشته و در نسخه ای از تاریخ قم که در کتابخانه آستانه مقدسه نگهداری می شود، به جای موسی، محمد بن موسی ضبط شده که در موارد دیگر با نسخه چاپی تفاوت فراوانی دارد. آنچه در خاطر دارم این است که نویسنده منتقلةالطالبیة از تاریخ قم انتقال محمد بن موسی را به قم نقل می کند نه انتقال پدر را. و اما این که در تاریخ قم تحریفی واقع شده، قطعی نیست اگرچه ظاهر است، و به احتمال موهوم به پسر اسم پدر اطلاق می شده است.[32] در توضیح این وجه تحریف مورد ادعای آیت الله شبیری زنجانی باید گفت در تاریخ قم به قلم حسن بن محمد بن حسن قمی با ترجمه حسن بن علی بن حسن بن عبدالملک قمی که با تصحیح سید جلال الدین تهرانی به طبع رسیده، آمده است: از سادات رضویه که به قم آمدند از کوفه، ابوجعفر موسی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر علیهم السلام بود. وی در سنه ست و خمسین و مأتین (256 ه.ق) از کوفه به قم آمد و به قم مقام کرد. آن گاه در صفحه بعد، پس از شرح حالش در قم و کاشان می نویسد: محمد بن موسی مقیم قم بود و از آن جا به جای دیگر نرفت، تا آن گاه که او را وفات رسید.[33]

این در حالی است که محمدحسین حسینی جلالی در کتاب مزارات اهل البیت و تاریخ ها، مقبره موجود در جنوب شرقی چهل اختران را از آنِ سید موسی مبرقع می داند.[34] در ترجمه تاریخ قم که به وسیله دارالتحقیق آستانه مقدسه قم مورد تدقیق و تحقیق و تجدید چاپ قرار گرفته، این موضوع را که اولین شخص از سادات رضوی که به قم آمده، محمد بن موسی مبرقع است، نمی پذیرد و می نویسد: در نسخه خطی قدیمی و نسخه مطبوع (سید جلال الدین تهرانی)، میمونه و زینب دختران موسی معرفی شده اند، لیکن در صفحه قبل، خواهران موسی مبرقع معرفی شده اند، چون میمونه و زینب دختران امام محمدتقی علیه السلام و خواهران موسی بن محمداند. در تمام مواردی که در نسخه خطی محمد بن موسی آمده، اشتباه بوده و صحیح موسی بن محمد یعنی موسی مبرقع است.[35] سید محمدمهدی برقعی در کتاب شجره نامه خاندان بزرگ برقعی، نوشته است: محمد بن موسی المبرقع اصولاً فرزند ذکوری نداشته است که بتوانیم ادامه نسل سادات رضویه را به وی منتسب کنیم، بلکه ادامه نسل موسی مبرقع از طریق احمد بن موسی است و کسی هم ادعا نکرده که وی از عراق به قم آمده باشد، بلکه ایشان زاده شهر قم است و بنابراین نظر مشهور ورود موسی مبرقع به قم، به عقیده این جانب صحیح تر است.[36] در کتاب زهر الانساب چنین نقل شده است: موسی مبرقع را دو پسر بوده، یکی محمد و دیگری احمد و در این که از محمد فرزند پسری باقی مانده است بین نسّابین اختلاف است و اکثر نسّابین نظر بر آن دارند که از محمد فرزند پسری باقی نمانده و ادامه نسل موسی مبرقع از طریق احمد است.[37]

اگرچه ابوحرب الدینوری در کتاب تذکرة الائمه، محمد بن موسی را دارای فرزند و صاحب عقب دانسته و نسب سادات بنی الخشاب را بدو منتهی نموده است، مطابق عقیده قاطبه علمای نسّابه، این دیدگاه مردود و محمد بن موسی بلاعقب است و بنابراین انتساب قوم مذکور به این امامزاده هم مورد تأمل قرار می گیرد.[38]

برادران و خواهران

در تعداد خواهران و برادران موسی مبرقع بین علمای نسّابه و رجال نگاران، اختلافاتی وجود دارد. به گفته شیخ مفید، وی غیر از امام هادی علیه السلام برادری نداشته است و فاطمه و امامه خواهران اویند.[39] ابن شهرآشوب سروی مازندرانی اگرچه در مورد برادر موسی با صاحب ارشاد هم عقیده است، ولی می افزاید امام جواد علیه السلام سه دختر به نام های خدیجه، ام کلثوم و حکیمه داشته است.[40] منابع دیگر متذکر گردیده اند، موسی مبرقع علاوه بر امام هادی علیه السلام دو برادر به نام های ابواحمد حسین و ابوموسی عمران داشته است، و فاطمه، خدیجه، ام کلثوم و حکیمه خاتون را به عنوان خواهرانش معرفی کرده اند. در آثاری دیگر ام محمد و میمونه و زینب در زمره خواهران این امامزاده برشمرده شده اند. زینب وقتی به قم آمد، گنبدی بر مزار عمه خود حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام بنا نهاد و خود در جوار وی دفن گردیده است. ام محمد و میمونه که امامزادگان بلافصل می باشند، و در عفاف، شرافت، اصالت، نجابت، تعبّد و تهجّد کمالاتی داشته اند، در همین مکان به خاک سپرده شده اند.[41]

حکیمه خاتون، خواهر دیگر موسی مبرقع، این لیاقت را به دست آورد که محضر چهار امام را درک کند و از محضر آن بزرگواران فیض ببرد. امام هادی علیه السلام نرجس خاتون (والده حضرت مهدی علیه السلام) را به این بانوی بزرگوار سپرد تا مبانی اعتقادی و موازین شرعی آیین اسلام را براساس قرآن و سنت و حدیث به وی بیاموزد. این بانوی والامقام افتخار قابلگی و امور ولادت مهدی موعود علیه السلام را مختص خود ساخت، و نخستین کسی بود که قائم آل محمد صلّی الله علیه وآله وسلم را بعد از تولد بوسید و او را در آغوش پر مهر و عطوفت خود جای داد، و آن ذخیره الهی و بقیةالله را بعد از تولد، نزد پدرش امام حسن عسکری علیه السلام برد، و سپس کودک را به مادرش (نرجس خاتون) تحویل داد. حکیمه خاتون بعد از شهادت یازدهمین فروغ امامت از جانب امام عصر علیه السلام دارای منصب سفارت بود. وی در میان سادات علویه و دختران هاشمیه از لحاظ عبادت، پارسایی و دانشوری در اوج قرار داشت. اخبار و احادیث متعددی را به نقل از ائمه هدی علیهم السلام روایت کرده و آیاتی از قرآن کریم را تفسیر نموده است. حکیمه خاتون با یکی از علویان به نام ابوعلی الحسن المحدث  از نوادگان حضرت امام سجاد علیه السلام  ازدواج کرد که محصول این پیوند پاک یک پسر و یک دختر بود. حکیمه خاتون در 273 هجری درگذشت و پیکرش در جوار بارگاه برادرش امام هادی علیه السلام و فرزند برادرش امام حسن عسکری علیه السلام در شهر سامرا از توابع عراق دفن گردید.[42]

فرزندان و نوادگان

موسی مبرقع در کوفه با بانویی به نام بریهه ازدواج کرد. اما عده ای این زن را دختر جعفر بن علی النقی (امام هادی علیه السلام) معرفی کرده اند که به عقد ازدواج محمد فرزند موسی مبرقع درآمد. برخی هم بریهه را دختر موسی مبرقع نامیده اند. در تاریخ کهن قم که می توان آن را منبعی معتبر معرفی کرد، این زن، عروس موسی مبرقع نوشته شده است. سید عبدالرزاق کمونه حسینی می نویسد: بریهه دختر جعفر بن امام هادی علیه السلام بود که به عقد ازدواج موسی مبرقع درآمد[43] و پس از فوت شوهرش، او نیز درگذشت و در جوار وی به خاک سپرده شد. در کتاب انوار المشعشعین مسطور است بریهه دختر موسی مبرقع در کنار مرقد حضرت فاطمه معصومه در قبرستان بابلان دفن گردید. به گفته عباس فیض بریهه دختر جعفر و همسر محمد بن موسی در همان مزار چهل اختران دفن شده و وقتی برادرانش ابراهیم و یحیی صوفی از وفات او مطلع شدند به قم آمدند و میراثش را در اختیار گرفتند. در این میان ابراهیم به کوفه بازگشت، ولی یحیی در قم اقامت گزید و با دختر امین الدین ازدواج کرد و از وی فرزندانی به نام ابوجعفر و فخرالعراق و ستیه به وجود آمدند. به نظر می رسد شباهت اسمی باعث این تعدّد نظر درباره بریهه گردیده است.[44]

بنا به نوشته تحفةالازهار، موسی مبرقع دارای پنج پسر به اسامی ابوالقاسم حسین، علی، احمد، محمد و جعفر بود. ولی برخی برای او دو پسر به نام های احمد و محمد و چهار دختر به نام های زینب، ام محمد، میمونه و بریهه، برشمرده اند. اما غالب رجال نگاران و نسب شناسان تصریح کرده اند: او صرفاً دو پسر به نام های احمد و محمد داشته است. محمد همان گونه که اشاره کردیم بلاعقب از دنیا رفت و نسل موسی مبرقع از طریق فرزند دیگرش احمد ادامه پیدا کرد. اولاد وی هم از پسرش محمد اعرج است. ابوعبدالله احمد بن محمد اعرج معاصر حسین بن علی بن بابویه قمی است که بعد از ارتحال ابوالقاسم علوی نقابت علویان قم را عهده دار گردید. تولد وی را در سال 311 ه.ق و وفاتش را در نیمه صفر 358 در چهل و هفت سالگی نوشته اند. او در بقعه موسی مبرقع دفن گردیده است.

ابوعبدالله مذکور علاوه بر مقام سیادت و جلالت قدر، فردی عابد، سخی و کریم و مأنوس با مردم بود و اهالی قم و توابع در تکریم و تجلیل وی کوشا بودند. از او چهار پسر به نام های ابوعلی محمد، ابوالحسن موسی، ابوالقاسم علی، ابومحمدحسن و چهار دختر باقی ماند. پسران بعد از کوچ ابدی پدر به شهر ری رفتند و مورد اکرام و احترام اهالی این دیار قرار گرفتند. هم چنین رکن الدوله دیلمی  فرمانروای آل بویه  این سادات را مورد حمایت قرار داد. پس از چندی این کاروان کوچک به قم بازگشت، اما از میان آنان ابوعلی محمد به سوی خراسان هجرت نمود و مورد توجّه اهالی این قلمرو قرار گرفت. ابوالقاسم علی هم به دنبال وی، به جانب خراسان کوچ نمود، ولی در طوس اقامت گزید. ابوالحسن موسی که در قم مانده بود، با اقشار گوناگون روابط صمیمانه ای برقرار کرد، و رفتارهای شایسته ای در مناسبات اجتماعی از خود بروز داد. به دلیل فضایل و کرامت های اخلاقی این سید جلیل القدر، شیعیان قم به او علاقه مند گردیدند. رفته رفته وی چنان نفوذ و اقتداری در قم به دست آورد که سرور و رییس قمی ها گردید. در سال 370 هجری عازم حجاز گردید تا مراسم حج را انجام دهد، چون به مدینه آمد، بر عموزادگان خود که در آنجا اقامت داشتند شفقت ها نمود و به آنان خلعت ها و عطایایی بخشید، چون می خواست از این سفر عبادتی عازم قم گردد، اهالی این دیار بر سر محلات، معابر و میادین آذین بستند و از ایشان استقبال شایسته ای به عمل آوردند. وزیر نامدار و دانشور آل بویه، صاحب بن عباد نیز ورودش را تبریک گفت. ابوالحسن موسی که سیدی فاضل، فروتن و بُردبار بود، نقابت سادات قم و نواحی مجاور، از جمله کاشان و آبه را به دست آورد. او را چند پسر بود، از جمله ابوجعفر که داماد ابوالفتح علی  وزیر رکن الدوله دیلمی و فرزند ابوالفضل ابن عمید  می باشد. عالم جلیل سید ابوالفتح عبیدالله فرزند دیگر ابوالحسن موسی است که شیخ منتجب الدین در فهرست خود او را عالمی مورد اطمینان، فاضل و محدث معرفی کرده است.[45]

ابوالفتح عبیدالله را فرزندی به نام ابوالحسن است  که در منابع رجالی و کتب انساب از او به عنوان سید الرییس و ذوالمجدین یاد کرده اند  او از نقبای سادات قم و کاشان است.

فرزند دیگر سید ابوالحسن موسی فردی است به نام ابوعبدالله احمد که سیدی جلیل القدر، وارسته و پارسا بود، و در منطقه خراسان زندگی می کرده است.[46]

سادات رضوی، تقوی و برقعی

از سادات و خاندان مزبور در قرون پنجم و ششم هجری به بعد، بزرگان و دانشوران بسیاری برخاسته اند، از آن جمله سید جمال الدین ابوالفتح محمد بن عبدالله رضوی قمی است که شیخ منتجب الدین از او به عنوان دانشوری از قرن ششم یاد کرده، و وی را فقیهی صالح شمرده است. فرد دیگر از این خاندان  در قرن ششم  سید ابوالفضل رضوی است که عبدالجلیل رازی در کتاب خود او را ستوده است.[47]

سید نقیب، امیر شمس الدین محمد  که نسبش با سیزده واسطه به ابی عبدالله احمد نقیب می رسد  در زمان شاهرخ میرزا تیموری از قم به مشهد عزیمت نمود. میرزا ابوطالب رضوی از اولاد اوست. امیر شمس الدین مدتی از سوی فرمانروای تیموری به اداره امور تبریز و توابع اشتغال داشت، ولی فرزندان و نوادگانش در مشهد مقدس رضوی ساکن بوده اند. به گفته قاضی نورالله شوشتری در مجالس المؤمنین، نسب سادات رضویه مشهدالرضا از طریق این خاندان به ابی عبدالله احمد نقیب فرزند محمد اعرج فرزند احمد فرزند موسی مبرقع می رسد. سید اجل سید محسن فرزند سید رضی الدین محمد نیز از نسل موسی مبرقع است. مورخان و شرح حال نگاران او را به عنوان سید فاضل و با منزلت معرفی کرده اند. پدرش سید رضی الدین محمد در زمان سلطان حسین بایقرا و در عصر تیموریان از قم به مشهد مقدس رضوی کوچ کرد، و در این شهر اقامت گزید و به نشر حقایق و معارف آیین محمدی و ترویج فرهنگ اهل بیت رسول اکرم صلّی الله علیه وآله وسلم در جوار بارگاه قدس رضوی پرداخت. دانشمند معروف شیخ محمد بن ابی جمهور در این دیار به محضرش رسید و برخی آثار خود را به نام وی مزین ساخت. وی در ایام اقامت در مشهد مقدس رضوی با افراد مخالف طریق اهل بیت علیهم السلام بحث های مفید عمیق و قانع کننده ای داشت که در اصلاح عقاید و نگرش های آنان مؤثر واقع گردید. امیر محمد جعفر از نسل سید محسن مورد اشاره است که محدث قمی در معرفی او نوشته است: سید پرهیزگار، عالم عامل و اهل معنا، صاحب طهارت در ملکات اخلاقی که از غایت شرافت ذاتی و نفاست گوهر، بی نیاز از هرگونه توصیفی می باشد. میر محمدمهدی فرزند سید محسن از علمای عصر خویش به شمار می رفته و شیخ علی کرکی به سال 936 هجری برای او اجازه ای در امور فقهی و روایی صادر کرده است. میرزا محمدباقر رضوی از سادات نامدار عصر صفوی نیز سیدی از خاندان سید موسی مبرقع است که فرزندانش به نام های میرزا محمدابراهیم قمی، محمدسعید قمی و سید صدرالدین رضوی قمی، از دانشمندان پرآوازه این دوره بوده اند.[48] میر سید علی رضوی  معاصر شاه طهماسب صفوی  وزیر دارالسلطنه قزوین بود.[49]

منابع

1-اثباةالوصیة، علی بن حسین مسعودی، نجف، المطبعةالحیدریه، چاپ چهارم، 1373 ق.

2- اصول کافی، ثقةالاسلام کلینی رازی، با ترجمه و شرح فارسی شیخ محمدباقر کمره‎ای، تهران، اسوه (وابسته به سازمان اوقاف و امور خیریه)، چاپ اول، 1379.

3-الکافی، ثقةالاسلام کلینی رازی، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1353ش.

4- الاختصاص، منسوب به شیخ مفید، تصحیح و تعلیق علی اکبر غفاری، قم، منشورات جامعةالمدرّسین فی الحوزة العلمیه بقم المقدسّه.

5- آرامگاه های خاندان پاک پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلم و بزرگان صحابه و تابعین، سید عبدالرزاق کمونه حسینی، ترجمه عبدالعلی صاحبی، مشهد، بنیادپژوهش های آستان قدس رضوی، چاپ اول 1373.

6- الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، الشیخ المفید الامام ابی عبدالله محمد بن النعمان العکبری البغدادی، تحقیق موّسسه آل بیت علیهم السلام لاحیاء التراث، قم، الموتمرالعالمی لالفیة الشیخ المفید، الطبقةالاولی، رجب 1413 ق.

7- انوارالمشعشعین فی ذکر شرافة قم و القمّیین، محمد بن حسین بن علی بن بهاءالدین نایینی اردستانی کچویی قمی، تحقیق: محمد رضا انصاری قمی، قم، کتابخانه آیت الله العظمی مرعشی نجفی، چاپ اول 1423 ق، 1381 ش.

8- بحارالانوار الجامعة لدُرر اخبار و الائمةالاطهار، علامه شیخ محمدباقر مجلسی، بیروت(لبنان)، دار احیاء الثمرات العربی، الطبقة الثالثه 1403، 1983 م.

9- النزاع و التخاصم فیما بین امّیه و بنی هاشم، تقی الدین مقریزی، قاهره، مکتبةالاهرام.

10- دائرةالمعارف تشیع، زیرنظر سید احمد صدر حاج سید جوادی، بهاءالدین خرمشاهی و کامران فانی، تهران، نشر شهید سعید محبّی، چاپ اول 1383.

11-سفینةالبحار، حاج شیخ عباس قمی (محدث قمی)، تحت اشراف علی اکبر الهی خراسانی، مشهد، بنیاد پژوهش های آستان قدس رضوی، 1371 ش.

12- مستدرک سفینةالبحار، شیخ علی نمازی شاهرودی، تحقیق و تصحیح نجل المولف حاج شیخ حسن نمازی، قم، موسّسسه النشر الاسلامی، 1427 ق.

13- مجالس المومنین، قاضی نورالله شوشتری، تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1353.

14- النقض، نصیرالدین ابوالرشید عبدالجلیل رازی قزوینی، تصحیح سید جلال الدین محدث ارموی، ویرایش جدید، به کوشش محمد حسین درایتی، قم، موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث، چاپ اول 1391.

15- تاریخ قم، حسن بن محمد بن حسن بن سائب بن مالک اشعری قمی، ترجمه، تاج الدین حسن بن بهاءالدین علی بن حسن بن عبدالملک قمی، به کوشش محمدرضا انصاری قمی، قم، کتابخانه آیت الله العظمی مرعشی نجفی، چاپ اول 1385.

16- البلدان، ابن واضح یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چاپ اول 1343.

17- حبیب السیر، غیاث الدین خواندمیر، تهران، خیام، 1380.

18- تذکره نصرآبادی، میرزا محمدطاهر نصرآبادی، با تصحیح و مقابله استاد فقید وحید دستگردی، تهران، کتابفروشی فروغی، چاپ سوم 1361.

19 - فقیه فرزانه (زندگی نامه آیت الله سید مرتضی مبرقع )، سید محمود مرعشی وعلی رفیعی علامرودشتی، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، چاپ اول 1381.

20- مجله بررسی های تاریخی، سال چهارم (1384)، شماره 4.

21 - مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب سروی مازندرانی، تهران، مصطفوی، 1351.

22- ریاحین الشریعة، ذبیح الله محلاتی، تهران، دارالبیت الاسلامیه، بی تا.

23- دلایل الامامة، محمد بن جریر ابن رستم طبری، نجف، منشورات المطبعةالحیدریه (افست منشورات الرضی )، قم، بی تا.

24- اضواء علی حیاة موسی مبرقع و ذرّیته، سید مرتضی کشمیری، نجف مطبعةالاداب، بی تا.

25- تحف العقول عن آل الرسول، ابی محمدالحسن بن علی بن الحسین بن شعبه الحرانی، تصحیح علی اکبرغفاری، ترجمه محمد باقر کمراه ای، تهران، انتشارات کتابچی، چاپ ششم1376.

26- تهذیب الاحکام، الشیخ الطائفه ابی جعفر محمد بن الحسن بن علی الطوسی رحمه الله صحّحه و علّقه علیه علی اکبر الغفاری، تهران، مکتبةالصدوق، الطبعةالاولی 1417 ق.

27- سرّالسلسلةالعلویة، ابی نصر سهل بند عبداله ابن داود بن سلیمان بن ابان بن عبدالله البخاری، قدّم له و علّق علیه علامه سید محمد صادق بحرالعلوم طبع علی نفقه محمد کاظم کتبی، نجف اشرف، مطبعةالحیدریة، الطبعةالاولی 1381 ق، 1963 م.

28- عمدةالطالب فی النساب آل ابی طالب، جمال الدین احمدبن علی الحسینی المعروف بابن عنبة، قم، موسسه انصاریان، 1417 ق، 1996 م.

29- کاشان در مسیر تشیع، مصطفی صادقی، قم، موسسه شیعه شناسی، چاپ اول 1386.

30- اللواللؤ المثبة فی الآثار المعنعنه، محمدبن محمد بن احمد چشتی داغستانی، طبع مصر، 1306 ق.

31- شناختنامه‎ حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام، علی اکبر زمانی نژاد، قم، کنگره بزرگداشت شخصیت حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام و مکانت فرهنگی قم، 1384.

32- شجره طیبه، سید محمدباقر مدرس رضوی، با تکمله تصحیح و تهیه مشجرات سید محمد تقی مدرس رضوی، بازنگری و ویرایش مهدی سیدی، مشهد مقدس، 1384 ش.

33- تاریخ قم، محمد حسین ناصرالشریعه، مقدمه، تعلیقات واضافات علی دوانی قم، انتشارات دارالفکر، چاپ سوم 1350.

34- زهرا الربیع، سید نعمت الله جزایری، تصحیح جلال الدین غروی آملی، تهران اسلامیه، چاپ اول 1347.

35- خدمات متقابل اسلام و ایران، شهید مرتضی مطهری، تهران، صدرا، 1362.

36- منتهی الآمال، حاج شیخ عباس قمی، قم، انتشارات هجرت، چاپ سیزدهم زمستان 1378.

37- اعلام الوری با اعلام الهدی، فضل بن حسن طبرسی، تهران، دارالکتب الاسلامیة الطبعة الثالثه، 1354.

38- بدر مشعشع در حال ذرّیه موسی مبرقع، میرزا حسین نوری طبرسی (محدث نوری)، تهران، بی نا، 1360.

39- مزارات و مقابر قم، مجله هنر و مردم، سال 14، ش 161، اسفند 1354.

40- تربیت پاکان، سید حسین مُدرسّی طباطبایی، قم، بی نا، 1359 ق.

41- اوراق پراکنده یا فرائد و فواید گوناگون، کیوان سمیعی، تهران، زوار، 1361.

42- جرعه ای از دریا، سید موسی شبیری زنجانی، قم، موسسه کتابشناسی شیعه، چاپ اول 1390.

43- تاریخ قم، حسن بن محمد قمی، ترجمه حسن بن علی قمی، تصحیح سید جلال الدین تهرانی، تهران، توس، 1361.

44- تاریخ، قم، همان مولف، همان مترجم، تصحیح دارالتحقیق آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام، قم، زائر، 1385.

45- خاک پاکان، محد حسین حسینی جلالی، ترجمه قربان علی اسماعیلی، مشهد انتشارات آستان قدس رضوی (شرکت به نشر)، چاپ دوم 1380.

46 - شناختنامه قم، گروهی از نویسندگان و مورخان، قم، مرکز قم پژوهشی، 1390.

47- انجم فروزان، عباس فیض، قم، چاپخانه قم، چاپ اول 1322 ش.

48- مآثر الکبری فی تاریخ سامرا، شیخ ذبیح‎ الله محلاتی، قم، مکتبةالحیدریه، 1384.

49- ستارگان درخشان، محمد جواد نجفی، تهران، اسلامّیه، چاپ ششم 1378.

50- فهرست اسماء علماءالشیعة و مصّنفهم، شیخ منتجب الدین ابی الحسن علی بن عبیدالله بابویه رازی، تحقیق سید عبدالعزیز طباطبایی، قم، مجمع الذخانة الاسلامیة و مطیعةالخیام، 1404 ق.

51- تحفةالازهار و زلال الانهار(فی نسب ابناء الائمه الاطهار) علیهم صلوات الملک الغفار، ضامن بن شدقم حسینی مدنی، تحقیق و تعلیق: کامل سلمان جیبوری، تهران، نشر میراث مکتوب چاپ اول 1378 ش، 1420 ق، 1999 م.

52- ستارگان حرم، گروهی از نویسندگان، قم، انتشارات زائر، چاپ اول 1377.

53- سراج الانساب، سید احمد بن محمد کیا گیلانی، به کوشش مهدی رجایی، زیر نظر سید محمود مرعشی، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، 1409 ق.

54- الذریعة الی تصانیف الشیعه، شیخ آقا بزرگ تهرانی، قم، اسماعیلیان، چاپ سوم 1408 ق.

55- تاریخ عالم آرای عباسی، اسکندر بیک ترکمان، به اهتمام ایرج افشار، تهران، موسسه انتشارات امیرکبیر، چاپ چهارم 1387.

پی نوشت ها

[1] مهاجران آل ابوطالب، صص 8-10 النزاع و التخاصم، ص 74؛ دائرة المعارف تشیع، ج 9، صص 3- 4؛ انوار المشعشعین، ج 1، ص 96؛ سفینة البحار، ج 4، صص 129 - 130: مجالس المؤمنین، ج 1، ص 83؛ بحارالانوار، ج 60، صص 215-216؛ تاریخ قم، ص 264، البلدان، ص 40.

[2] حبیب السیر، ج 4، ص 333؛ تذکره نصر آبادی، ص 78؛ مجله بررسیهای تاریخی، سال چهارم، شماره 4، صص 230 - 225؛ فقیه فرزانه، صص 40.

[3] بحارالانوار، ج 5، ص 115 و 116؛ الارشاد، ج 2، ص 295؛ مناقب آل - ابی طالب، ج 1، ص 280.

[4] بحار الانوار، ج 50، ص 114، ریاحین الشریعة، ج 3، ص 23.

[5] دلائل الامامة، ص 216، اثباة الوصیة ص 194.

[6] اصول کافی، ج 3، صص 459-460؛ بحار الانوار، ج 50، صص 146-147 اثباة الوصیة، ص 186.

[7] اضواء علی حیاة موسی المبرقع و ذریته، ص 128، تحف العقول، ص 503.

[8] اصول کافی، ج 2، ص 112 و 113.

[9] الکافی، ج 7، ص 157.

[10] تهذیب الاحکام، ج 9، ص 355.

[11] الاختصاص، ص 91.

[12] الارشاد، ج 2، ص 307 و 308؛ الکافی، ج 1، ص 502، بحار الانوار، ج 50، ص 3؛ اعلام الوری، ص 345 و نیز نک: مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 409.

[13] خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 132.

[14] سر السلسلة العلویة، ص 41.

[15] در این که موسی مبرقع فرزند امام جواد عالی است، شکی نیست. و مخالفت پدرش با امام زمان خود معنایی ندارد، لذا از این بخش نتیجه گرفته میشود که این مطلب در مورد فرزند موسی مبرقع یعنی محمد بن موسی مبرقع است، و این دیدگاهی بحث انگیز است.

[16] این گونه تحلیل ها در کتاب کاشان در مسیر تشیع، مصطفی صادقی، ص 93 و94 دیده می شود.

[17] خاتمه کتاب جنات ثمانیة، ص 856

[18] منتهی الآمال، ج 2، ص 618

[19] فقیه فرزانه، ص 25.

[20] اللؤلؤة المثبته فی الآثار المعنعنة، ص 217.

[21] «قم در گنجینه دانشمندان»، مندرج در شناختنامه حضرت فاطمه معصومه عالی و شهر قم، صص 245 -246

[22] شجره طیبه، میرزا محمد باقر رضوی.

[23] سر السلسلة العلویة، ص 39.

[24] تاریخ قم، حسن بن محمد بن حسن قمی

[25] تاریخ قم، ناصر الشریعه، ص 115؛ بدر مشعشع، ص 16.

[26] النقض، ص 323.

[27] زهر الربیع، ص 207.

[28] آرامگاه های خاندان پاک پیامبر، ص 215.

[29] انجم فروزان، ص 8.

[30] مجله هنر و مردم، سال 14، ش 161، صص 26-30، تربت پاکان، ج 2، ص 78.

[31] اوراق پراکنده یا فرائد و فواید گوناگون، ص 23.

[32] جرعه ای از دریا، ج 2، صص 149-150.

[33] تاریخ قم، حسن بن محمد بن حسن سند قمی، ص 215 و 216 و نیز بنگرید به: طبع جدید تاریخ قم، چاپ کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، صص 575 -581

[34] خاک پاکان، ص 228

[35] تاریخ قم، طبع دار التحقیق آستانه مقدسه قم، ص 134.

[36] شناختنامه قم، ج 4، ص 158 و 159.

[37] موسی مبرقع سرسلسله سادات رضویه و دودمان برقعی، ص 162.

[38] شناختنامه قم، ج 4، ص 114.

[39] الارشاد، ج 2، ص 295.

[40] مناقب آل ابی طالب، ج 1، ص 380.

[41] تاریخ قم، ص 313؛ تاریخ قم، ناصر الشریعه، ص 113، انجم فروزان، ص 61 و 73؛ منتهی الآمال، ج 2، ص618

[42] تاریخ سامرا، ج 1، ص 216 و ج 3، ص303؛ ستارگان درخشان، ج 11، صص 138- 139.

[43] با توجه به این که جعفر فرزند برادرموسی مبرقع است و عموی او به شمار می آید این ادعا درست نمی باشد؟

[44] آرامگاه های خاندان پاک پیامبر، ص 215؛ تاریخ قم، ص 313: انجم فروزان، ص 61.

[45] فهرست علماء الشیعة و مصتفیهم، ص 118، ش 249؛ اوراق پراکنده یا فرائد و فواید گوناگون، ص 25؛ جرعه ای از دریا، ج2، ص 149؛ عمدة الطالب، ص 182؛ منتهی الآمال، ج 2، ص 618 و 622

[46] تحفة الأزهار و زلال الأنهار، ج 3، ص 434، الباب الانساب، ج 2، ص 585

[47] فهرست منتجب الدین، صص 119 120، النقض، ص 230.

[48] منتهی الآمال، ج 2، صص 622- 624؛ ستارگان حرم، ج 2، صص 51 -53؛ سراج الانساب، ص 76؛ تحفة الازهار وزلال الأنهار، ج 2، ص 429 و 445 و ج 4، ص 304 و 305؛ الذریعة، ج 9، ص 1 و 84.

[49] عالم آرای عباسی، ج 1، ص 166.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان