بررسی عناصر داستانی تولد حضرت مسیح (ع) در سوره ی مریم

قرآن کریم معجزۀ جاوید پیامبر اکرم(ص) است و این اعجاز در هر عصر و زمانی و در هر گستره ای به وضوح نمایان است

بررسی عناصر داستانی تولد حضرت مسیح (ع) در سوره ی مریم

مقدّمه

قرآن کریم معجزۀ جاوید پیامبر اکرم(ص) است و این اعجاز در هر عصر و زمانی و در هر گستره ای به وضوح نمایان است. از هر جنبه که به قرآن کریم نظر اندازیم همواره بر پیشرفت ها و دستاوردهای بشر برتری شایان توجّه داشته است. اعراب زمان نبیّ اکرم(ص) که نوابغ و برترین فصحای قوم را در میان خود داشتند از سوی خداوند متعال به تحدّی و مقابله به مثل قرآن دعوت شدند لکن از آوردن سوره ای کوتاه به بلاغت و فصاحت سور قرآنی عاجز ماندند. این تحدّی تنها مربوط به محتوای بلند آیات و سور قرآنی نیست و الفاظ و بلاغت و فصاحت قرآن را نیز دربر می گیرد و هم چنین فقط به عصر نزول مربوط نیست؛ بلکه در تمام اعصار جاری و ساری است. قرآن کریم در بیان وقایع داستان ها شیوه ای منحصر به فرد و اعجاز آمیز دارد.

به طور کلّی در داستان پردازی همواره باید مراحل و مراتبی در نحوۀ بیان داستان منظور گردد که آن ها شور و شعف مخاطب را تا پایان داستان بر انگیزد و با ایجاد شوق و رغبت در خواننده و جلب توجّه اش به گونه ای او را به فضای داستان بکشاند تا مخاطب با تمام احساسات خود و همگام با شخصیّت های داستان پیش رود و در نهایت علاوه بر اطّلاع از پایان آن، تصویری جامع و شامل از صحنه ها، رخدادها و چگونگی وقوع حوادث داشته باشد. این عمل به عهدۀ عناصر داستان است و به عبارتی عناصر داستان ساختار و پیکره ای مقبول به داستان می دهند.

عناصر داستان را این گونه می توان برشمرد: مقدّمه، پیرنگ، شخصیّت، موضوع، صحنه، زاویۀ دید و گفتگو که پیرنگ خود شامل عناصر گره افکنی، کشمکش، تعلیق، بحران، بزنگاه یا نقطۀ اوج و گره گشایی است. داستان معجزه آسای تولّد حضرت مسیح(ع) که در سورۀ مبارکۀ مریم بیان شده است، یکی از جذّاب ترین داستان های قرآنی است. بنابراین بررسی نحوۀ حضور عناصر داستانی در ماجرای این تولّد می تواند تصدیق کنندۀ نقش عناصر داستانی در جذابیّت و گیرایی داستان باشد؛ زیرا قرآن کریم همواره زیبا ترین داستان ها را در قالب گیراترین ساختار های لفظی ارایه می دهد و در کمال کلّی گویی و ایجاز والاترین مفاهیم را منتقل می فرماید، چنان که مخاطب در نهایت رغبت تا پایان داستان را دنبال می کند.

1- پیشینۀ پژوهش

البتّه در زمینۀ شیوۀ قصّه پردازی قرآن پژوهش هایی مفید و ارزشمند صورت گرفته است که از جمله آن ها می توان به پژوهش هایی چون تحلیل عناصر داستانی در داستان های قرآن کریم تألیف خلیل پروینی، تحلیل عناصر داستانی قصّۀ حضرت یوسف(ع) تألیف حبیب الله آیت اللّهی، تحلیل ساختار عنصر گفتگو در داستان حضرت ابراهیم(ع) در قرآن نوشتۀ علی باقر طاهری نیا و مریم دریانورد، تحلیل عناصر داستانی سرگذشت حضرت آدم(ع) در قرآن کریم با تکیه بر روایات نگاشتۀ زهرا درّی و پریسا ایمانی و هم چنین مقالۀ تحلیل عناصر داستانی و بررسی مفاهیم تربیتی قصّۀ ذوالقرنین در قرآن کریم تألیف صدیقه مهدوی کنی و فهیمه میری اشاره کرد.

2- هدف پژوهش

بررسی و معرّفی عناصر و اصطلاحات داستانی و شیوۀ ترکیب و پیوند آن در داستان تولّد حضرت مسیح (ع) در سورۀ مریم، هدف اصلی این پژوهش را تشکیل می دهد.

3- ضرورت پژوهش

جستجو و مقایسه و تحلیل شیوه های قصّه های قرآنی با عناصر داستانی جدید، می تواند راهکارهایی مناسب و رویکردهایی پیشرفته تر در اعتلای روش های موجود در اختیار ناقدان و داستان نویسان معاصر قرار دهد.

4- پرسش پژوهش

پرسش اصلی پژوهش آن است که چگونه می توان عناصر داستانی جدید را در روندی ترکیبی و ارتباطی در آیات تولّد حضرت عیسی(ع)  آیات 16 تا 33 سورۀ مبارکۀ مریم  بررسی و تحلیل نمود.

5- فرضیّۀ پژوهش

فرضیّۀ بنیادی پژوهش حاضر این است که می توان با معرّفی شیوۀ اعجازآمیز و منحصر به فرد قرآن در بیان وقایع و قصّه پردازی آن را با دستاوردهای بشری در داستان نویسی مورد تصدیق قرار داد.

6- عناصر داستان

مقدّمه، پیرنگ، شخصیّت، موضوع، صحنه، کانون تمرکز، زاویۀ دید، گفتگو، سبک، نماد و تمثیل عناصر داستان را تشکیل می دهند. «پیرنگ نقشه، طرح یا الگوی حوادث در داستان است، چونی و چرایی حوادث را در داستان نشان می دهد و خود شامل گره افکنی، کشمکش، هول و ولا یا حالت تعلیق، بحران، نقطۀ اوج و گره گشایی است» (میر صادقی، 1386: 293). در بازگردان آیات قرآن به زبان فارسی از ترجمۀ محمّد مهدی فولادوند بهره برده شده است.

6-1: مقدّمه

اوّلین عنصر از عناصر داستانی، مقدّمه است. مقدّمۀ داستان نقلی است که با اوّلین حادثۀ محرّک، به میانۀ داستان پیوند می خورد و به عبارتی رایج ترین راه برای انتقال به محیط داستان، مقدّمه است. (یونسی، 1365: 114) در سورۀ مبارکۀ مریم نیز آن جا که قرآن کریم می خواهد داستان تولّد حضرت عیسی(ع) را به نمایش گذارد، با یک مقدّمه خواننده را به محیط داستان و داستان عجیب تولّد حضرت مسیح(ع) سوق می دهد (طبری، 1377: 2/389)، در آن جایگاه که می فرماید:

«وَ اذْکرْ فی الْکتَابِ مَرْیمَ إِذِ انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَکاَنًا شَرْقِیا...» (مریم /16)، «در این کتاب (قرآن) سرگذشت مریم را یاد کن، آن گاه که برای عبادت از کسان خود کناره گرفت و به نقطه ای در شرق مسجد رفت...»

«فاتَّخَذَتْ مِن دُونِهِمْ حِجَابًا...» (مریم / 17)، «و در برابر آنان پرده ای افکند...»

و این آیات مقدّمۀ بیان واقعه ای شگفت هستند که برای مریم(ع) رخ داده است؛ یعنی همان ماجرای تولّد حضرت مسیح(ع). به این ترتیب قرآن کریم با بیان این نکته که مریم(ع) با کناره گیری و دور شدن از اهل خود، مقدّمه و آغازی برای انتقال به محیط و تصوّر حوادث داستان را فراهم فرمود (کاشانی، 1336: 5/390).

6-2: پیرنگ

پس از مقدّمه چینی و آماده سازی مخاطب برای ورود به محیط داستان، نوبت به نقل و شروع پیکربندی داستان می رسد. این مرحله پیرنگ را تشکیل می دهد. در تعریف پیرنگ آمده است که: «پیرنگ نقل حوادث داستان با تکیه بر موجبیّت و روابط علّت و معلول است.» (فورستر، 1375: 112).

در این داستان قرآنی که رویداد تولّد حضرت عیسی(ع)را به تصویر می کشد، پیرنگ با مقدّمه ای ابتدایی آغاز شد. بعد از بیان مقدّمه و آماده شدن مخاطب برای پذیرش و تصوّر حوادث داستان، قرآن کریم به بازگو کردن حوادث و اتّفاقات در قالب طرح و تم خاصّ، می پردازد تا به هدف مشخّص و پایان داستان پردازی برسد. بدیهی است که اصلی ترین و مهمّ ترین بخش داستان پیرنگ است که تمام حوادث و صحنه ها را در بر می گیرد. در پیرنگ واقعۀ باردار شدن مریم(ع) رخ می دهد که داستان از مسیر طبیعی خودش خارج می شود و به همین ترتیب ادامه می یابد تا در نهایت مخاطب پس از طیّ فراز و نشیب ناشی از صحنه و رخدادها، از چگونگی و عاقبت امر آگاه می گردد. به همین جهت خود پیرنگ از عناصر گوناگونی که موقعیّت های متفاوت را رهبری می کنند، تشکیل یافته است.

اینک به بررسی عناصر ساختاری پیرنگ داستان می پردازیم که شامل گره افکنی، کشمکش، هول و ولا یا حالت تعلیق، بحران، بزنگاه یا نقطۀ اوج و گره گشایی است.

6-2-1: گره افکنی

اوّلین مرحله در پیرنگ، گره افکنی است. «گره افکنی به هم انداختن حوادث و اموری است که پیرنگ داستان و نمایشنامه و فیلمنامه را گسترش می دهد، به عبارت دیگر وضعیّت و موقعیّت دشواری است که بعضی اوقات به طور ناگهانی ظاهر می شود و برنامه ها، راه و روش ها و نگرش هایی را که وجود دارد، تغییر می دهد. در داستان و نمایشنامه و فیلمنامه، گره افکنی شامل خصوصیّت های شخصیّت ها و جزییّات وضعیّت و موقعیّت هایی است که خطّ اصلی پیرنگ را دگرگون می کند» (میرصادقی، 1386: 295).

به دلیل این که در داستان های قرآنی مخاطب با داستان ها و حوادث واقعی در ارتباط است پس این واقعه که باردار شدن حضرت مریم(ع) را بدون داشتن همسر بازگو می کند، گره افکنی در قالب معجزه ای إلهی است؛ در حالت خلوتی که پیش از این در مقدّمه بیان شد، جبرئیل(ع) به صورت انسانی بر مریم(ع) وارد شد:

«...فَأَرْسَلْنَا إِلَیهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِیا» (مریم/17)، «در این هنگام ما روح خود، جبرئیل را به سوی او فرستادیم و جبرئیل در نظر او به صورت انسانی با اندام معتدل نمایان شد.»

و مریم(ع) از شدّت وحشتی که از حضور جبرئیل(ع) عارضش شده بود مبادرت به سخن کرد (طبرسی، همان، 2/389). او خیال می کرد که وی بشری است که به قصد سوء به آن جا شده؛ لذا خود را به پناه خدای رحمان سپرد (طباطبایی، 1417: 14/41)، قرآن کریم این گره افکنی و ایجاد رعب در مریم(ع) را این گونه به تصویر می کشد:

«قَالَتْ إِنی أَعُوذُ بِالرَّحْمَانِ مِنک إِن کنتَ تقِیا» (مریم/18)، «مریم دهشت زده گفت: من از تو به خداوند رحمان پناه می برم اگر پرهیزگار باشی.»

سپس گره افکنی به اوج خود می رسد، آن جا که جبرئیل (ع) بشارت باردار شدن حضرت مریم(ع) بدون داشتن همسر را بازگو می کند:

«قَالَ إِنَّمَا أَنَا رَسُولُ رَبِّک لِأَهَبَ لَک غُلَامًا زَکیا» (همان/19)، «جبرئیل گفت: من بشر نیستم، بلکه فرستادۀ پروردگار تو هستم؛ آمده ام تا پسری به تو ببخشم که از رشدی شایسته برخودار باشد.»

«قَالَتْ أَنَّی یکونُ لی غُلَامٌ وَ لَمْ یمْسَسْنی بَشَرٌ وَ لَمْ أَک بَغِیا» (همان/20)، «مریم گفت: چگونه مرا پسری باشد در حالی که هیچ بشری با من تماس نداشته است و بدکاره نیز نبوده ام؟»

«قَالَ کذَالِک قالَ رَبک هوَ عَلی هَینِ وَ لِنَجْعَلَهُ ءَایةً لِّلنَّاسِ وَ رَحْمَةً مِّنَّا وَ کاَنَ أَمْرًا مَّقْضِیا» (همان/21)، «جبرئیل گفت: واقعیّت همان است که به تو گفتم. پروردگارت فرموده که این کار بر من آسان است. ما این گونه به تو فرزندی می دهیم تا آن چه باید انجام گیرد و تا او را برای مردم نشانه ای قرار دهیم و از جانب خود او را مایۀ رحمتی گردانیم و آفرینش او به این صورت کاری حتمی است.»

و این گره افکنی در واقع «نخستین حادثۀ مهمّی است که در داستان روی می دهد و حادثۀ محرّک است که علّت اوّلیه و اصلی تمام حوادث بعدی است» (مک کی، 1382: 19)

6-2-2: کشمکش

«کشمکش یکی از مهمّ ترین عناصر ساختاری پیرنگ است و به مقابلۀ شخصیّت ها یا نیروها با یکدیگر کشمکش می گویند. در داستان، نمایشنامه و فیلمنامه معمولاً شخصیّتی در کانون تمرکز قرار می گیرد و این قهرمان یا شخصیّت اصلی با نیروهایی که علیه او برخاسته اند یا با او سر مخالفت دارند، به نزاع و مجادله می پردازد و هول و ولا یا حالت تعلیق داستان را به وجود می آورد و داستان را به بحران و بزنگاه یا نقطۀ اوج می کشاند و در داستان گره گشایی صورت می گیرد» (میرصادقی، همان: 295)

در این داستان کشمکش هنگامی به وجود می آید که «حادثۀ محرّک، توازن نیروها را در زندگی قهرمان، شدیداً بر هم می زند» (مک کی، همان: 125) و جبرئیل(ع) بشارت فرزندی را به حضرت مریم(ع) می دهد و آن گاه مریم(ع) با برهان و دلیل عدم امکان باردار شدنش را بازگو می کند (طبرسی، همان: 2/390)، آن جا که می فرماید: «چگونه مرا پسری باشد در حالی که هیچ بشری با من تماس نداشته است و بدکاره نیز نبوده ام»، «قَالَتْ أَنی یکون لی غُلَامٌ وَ لَمْ یمْسَسْنی بَشَرٌ وَ لَمْ أَک بغِیا» (مریم/20).

این کشمکش به صورت گفتگویی میان آن دو شکل می گیرد. جبرئیل گفت: واقعیّت همان است که به تو گفتم. پروردگارت فرموده که این کار بر من آسان است. ما این گونه به تو فرزندی می دهیم تا آن چه باید انجام گیرد و تا او را برای مردم نشانه ای قرار دهیم و از جانب خود او را مایۀ رحمتی گردانیم و آفرینش او به این صورت کاری حتمی است.» (مریم/19) این امر حتمی پروردگار تو است؛ «قَالَ کذَالِک قالَ رَبک هوَ عَلَی هَینٌ وَ لِنَجْعَلَهُ ءَایةً لِّلناسِ وَ رَحْمَةً مِّنَّا وَ کانَ أَمْرًا مَّقْضِیا» (مریم /21) و در نهایت معجزه باردار شدن مریم(ع) بدون داشتن همسر، روی می دهد: «فَحَمَلَتْهُ» (همان/22)، «پس مریم(ع) به عیسی باردار شد.»

کشمکش ایجاد شده در نهایت به معجزۀ باردار شدن مریم(ع) می انجامد تا رویدادهای بعدی در داستان رقم بخورد و زمینه برای ایجاد هول و ولا در مخاطب و رسیدن به نقطۀ بحران فراهم گردد.

6-2-3: هول و ولا یا حالت تعلیق

تعلیق که آن را سرگشتگی و حیرانی نیز گفته اند، عنصری است که پس از بروز یک وضعیّت غیر عادی در داستان ظهور می کند. به عبارتی تعلیق، همان انتظار بعد از بحران یا «بعد چه خواهد شد؟» حوادث است (حنیف، 1384: 66). هول و ولا به دو صورت در داستان به وجود می آید؛ یکی آن که شخصیّت میان دو عمل یا دو راه باید یکی را انتخاب کند و دیگر آن که نویسنده راز سر به مهر و واقعۀ غیر قابل پیش بینی را در داستان پیش بکشد و وضعیّت و موقعیّتی غیر عادی به وجود آورد که خواننده مشتاق تشریح و توضیح آن شود. (میرصادقی، همان: 296)

در داستان تولّد حضرت عیسی(ع) پس از موقعیّت غیر عادی و دشواری که برای مریم(ع) پیش آمد، با یک تعلیق مخاطب مشتاق تر می شود به این که بفهمد پس از بارداری مریم(ع) چه اتّفاقی افتاد.

در واقع با گسترش پیرنگ،کنجکاوی خواننده بیش تر می شود و شور و اشتیاقش برای دنبال کردن ماجرای داستان زیادتر. حالت تعلیق، کیفیّتی است که راوی برای وقایعی که در شرف تکوین است، در داستان به نمایش می گذارد و خواننده را مشتاق و کنجکاو به ادامه دادن داستان می کند و هیجان و التهاب او را بر می انگیزد (میرصادقی، همان: 296).

پس از کشمکش و گفتگوی میان جبرئیل(ع) و مریم(ع)، آیۀ 22 سورۀ مبارکۀ مریم از رخ دادن واقعه خبر می دهد و بیان می دارد که مریم(ع) باردار شد و پس از آن انفراد و اعتزال جست و حملش را به محلّ دوری از خانواده اش برد (طبرسی، همان: 2/391). آن جا که می فرماید:

«... فَانتَبَذَتْ بِهِ مَکاَنًا قصِیا» (مریم/22)، «و با حمل خود از خانواده اش کناره گرفت و به مکانی دور رهسپار گشت.»

مخاطب همگام با داستان به همزادپنداری با شخصیّت اصلی داستان، یعنی مریم(ع) می پردازد و خودبه خود با توجّه به این شخصیّت عفیف و پاکدامن که در داستان به خوبی شناسانده شده است، درگیر اضطراب و تشویش می شود. پس از این آیه مخاطب در هول و ولا و تعلیق به سر می برد تا زمانی که بفهمد بعد از بارداری و نقل مکان مریم(ع) و وضع حمل وی چه اتّفاقی روی می دهد:

«فَأَجَاءَهَا الْمَخَاضُ إِلی جِذْعِ النَّخْلَةِ قَالَتْ یالَیتَنِی مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَ کنْتُ نَسْیا مَّنسِیا» (همان/23)، «تا این که درد زایمان او را به سوی تنۀ خشکیدۀ درخت خرمایی که در آن جا بود، کشانید. گفت: ای کاش پیش از این مرده بودم و به قدری ناچیز بودم که مرا به فراموشی می سپردند.»

مریم(ع) به سوی تنۀ خشکیدۀ درخت خرمایی رفت که ثمر نداشت و این خود صحنه پردازی ای فوق العاده است که زن پاکدامنی درحال وضع حمل و از شدّت درد و حیا آرزوی مرگ می کند؛ درحالی که به تنۀ خشکیدۀ درخت خرمایی پناه برده است (ابن عطیه اندلسی، 1422: 4/10).

«فَنَادَئهَا مِن تَحْتِهَا أَلَّا تَحْزَنی قَدْ جَعَلَ رَبُّک تَحْتَک سَرِیا» (مریم/24)، «پس عیسی مادرش را از زیر پای او ندا داد که اندوهگین مباش؛ همانا پروردگار تو زیر پایت جوی آبی پدید آورده است.»

«وَ هُزِّی إِلَیک بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَیک رُطَبًا جَنِیا» (همان /25)، «ساقۀ درخت خرما ر ا به طرف خود تکان ده که خرمایی تازه بر تو فرو می ریزاند.»

«فَکلِی وَ اشْرَبی وَ قَرِّی عَینًا فَإِمَّا تَرَینَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَدًا فَقُولی إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمَانِ صَوْمًا فَلَنْ أُکلِّمَ الْیوْمَ إِنسِیا» (همان/26)، «پس از آن خرمای تازه بخور و از این جوی آب بنوش و بر موهبتی که خدا به تو داده است شادمان باش و اگر از آدمیان کسی را دیدی که بر تو ایراد می گیرد، من پاسخ او را خواهم داد. تو قصد روزه کن و بگو: من برای خدای رحمان روزۀ سکوت نذر کرده ام، از این رو امروز با هیچ انسانی سخن نمی گویم.»

سرانجام عیسی(ع) متولّد می شود و قرآن راز سر به مهر باردار شدن مریم(ع) و وضع حمل او را بازگو می فرماید. اکنون با این زمینه از گفتار مریم(ع) که گفت: ای کاش پیش از این مرده بودم و به قدری ناچیز بودم که مرا به فراموشی می سپردند:

«...یالَیتَنی مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَ کنتُ نَسْیا مَّنسِیا» (همان/23)؛

مخاطب با این مسئله روبرو است که مریم(ع) چه دردی را تحمل می کند و سخت تر آن که چگونه و با چه توجیهی به میان قوم خویش باز می گردد. به ویژه حال که قرار است مریم(ع) سخنی نگوید (طبرسی، 1377: 2/393)

«...فإِمَّا ترَینَّ منَ الْبَشَرِ أَحَدًا فَقُولی إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمَانِ صَوْمًا فَلَنْ أُکلِّمَ الْیوْم إِنسِیا» (مریم/26)، «... اگر از آدمیان کسی را دیدی که بر تو ایراد می گیرد، من پاسخ او را خواهم داد. تو قصد روزه کن و بگو من برای خدای رحمان روزۀ سکوت نذر کرده ام، از این رو امروز با هیچ انسانی سخن نمی گویم.»

بنابراین مخاطب به شدّت درگیر ماجرا است که این راز چگونه برملا خواهد شد و این حالت تعلیق بسیار جذّاب به صورت واقعه ای غیر قابل پیش بینی است و تا رسیدن به عنصر گره گشایی در داستان سر به مهر باقی می ماند.

6-2-4: بحران

پس از تعلیق و ایجاد هول و ولا در مخاطب نوبت به بروز بحران در داستان می رسد. بحران در اصطلاح ادبی، نقطه ای از داستان یا نمایش است که در آن جا تنش به بالاترین حدّ خود می رسد و زمان گشودن گره، نزدیک باشد. بحران نتیجۀ تضادّ و کشمکش در داستان است. برای طبیعی جلوه کردن بحران ها، باید زمینۀ لازم از پیش چیده شود (حنیف، همان: 63).

بعد از وضع حمل مریم(ع) نگرانی وی از روبرو شدن با قومش نشانه نزدیک شدن به بحران است و در سورۀ مبارکه این نگرانی با توصیۀ مریم به سکوت این گونه نشان داده شده است:

«...فَإِمَّا تَرَینَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَدًا فَقُولی إِنی نذَرْتُ لِلرَّحمَانِ صَوْمًا فَلَنْ أُکلِّمَ الْیوْمَ إِنسِیا» (مریم/22)

بنابراین آیۀ مبارکه زمینۀ بحران را قبل از رویارویی مریم(ع) با قومش فراهم می کند و مخاطب را به سمت بحران داستان سوق می دهد و از آن به بعد بحران آغاز می شود، آن جا که از ورود مریم(ع) و برخورد قومش با او سخن می گوید و می فرماید:

«فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا تحْمِلُهُ قالُواْ یا مَرْیمُ لَقَدْ جِئْتِ شَیئًا فَرِیا» (همان/27)، «آن گاه مریم کودک خود را در حالی که او را حمل می کرد نزد قومش آورد. قوم او گفتند: ای مریم به راستی گناهی بزرگ که از تو بعید می نمود، انجام داده ای.»

«یا أُختَ هَارُونَ مَا کاَنَ أَبُوک امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما کاَنتْ أُمک بَغِیا» (همان / 28)، «ای خواهر هارون پدرت مرد بدی نبود و مادرت نیز بدکاره نبود.»

تعبیر یا أُخْتَ هَارُونَ در آیه هم شخصیّت مریم(ع) را در میان بنی اسرائیل به خوبی نشان می دهد و هم عمق بحران را به مخاطب گوشزد می کند؛ هارون در آیۀ مبارکه بنابه اقوال مختلف برادر ناتنی مریم(ع) از سوی پدر، یا برادر حضرت موسی(ع) است و یا نامی متبرّک برای اشخاص صالح قوم بنی اسرائیل بوده است که در هرحال این واژه از سوی قوم برای شماتت او مورد استفاده قرار گرفته است؛ ای کسی که در پاکدامنی به مثابه خواهر هارون هستی (زمخشری، 1407: 3/14).

به این ترتیب قوم مریم را نکوهش می کنند که مرتکب چنین امر قبیحی شده (طبرسی، 1377: 2/393) و این نقطۀ بحران داستان است. در واقع بحران، نقطه ای است که نیروهای متقابل برای آخرین بار با هم برخورد می کنند و واقعۀ داستان را به نقطۀ اوج می کشاند. در واقع بحران موجب دگرگونی شخصیّت یا شخصیّت های داستان می شود که این تغییر می تواند در جهت بهتر یا بدتر شدن وضع و موقع شخصیّتی باشد و عملی را متوقّف یا متحوّل کند. (میرصادقی، 1380: 297)

بحران ایجاد شده در این جا در نهایت موجب تغییر موقعیّت مریم(ع) و اثبات معجزۀ الهی و پاکدامنی مریم(ع) می شود و در این نقطه از داستان ارادۀ مریم(ع) که قهرمان داستان است به جدّی ترین شکل ممکن محکّ زده می شود (مک کی، همان: 199) و در نهایت سر بلند و پیروز از بحران خارج می شود.

6-2-5: بزنگاه یا نقطۀ اوج

«بزنگاه یا نقطۀ اوج لحظه ای در داستان کوتاه، رمان، نمایشنامه و داستان منظوم است که در آن بحران به نهایت رویارویی و تعارض خود برسد و به گره گشایی داستان بینجامد. نقطۀ اوج داستان، نتیجۀ منطقی حوادث پیشین است» (میرصادقی، همان: 297). بزنگاه داستان در این جا کنشی است که مریم(ع) در نتیجۀ بحران تصمیم به انجامش می گیرد:

«فَأَشَارَتْ إِلَیهِ قَالُواْ کیفَ نُکلِّمُ مَن کانَ فی الْمَهْدِ صَبِیا» (مریم/29)، «مریم به کودکش اشاره کرد که از او سؤال کنید. آنان گفتند: چگونه با کسی که کودکی در گهواره است، سخن بگوییم؟»

و اشارۀ مریم(ع) به کودک برای پاسخگویی به مردم و در مقابل تعجّب قوم از چگونگی سخن گفتن کودک در گهواره به حادثۀ تمام عیار و کامل داستان تبدیل می شود و نقطۀ اوج مثبت داستان را رقم می زند. به طوری که خواننده از نظر عاطفی و احساسی بیش ترین حساسیّت را نشان می دهد (مک کی، 1382: 200 و 481)

6-2-6: گره گشایی

در گره گشایی «وضعیّت دو طرف روشن می شود و تغییر می کند.» (گلشیری، 1378: 481)

در واقع پس از طیّ مراحل بحران توسّط مخاطب و گذر از نقطۀ اوج داستان نوبت به گره گشایی می رسد و مخاطب پس از درگیر شدن با حوادث داستان و مواجه گشتن با اضطراب هایی که نتیجۀ همراهی با شخصیّت است، به نظاره می نشیند و منتظر است که بفهمد در نهایت چه اتّفاقی رخ می دهد. مریم(ع) به مولود اشاره کرد و در این عمل، او با تعجّب قومش روبرو شد. حال چه اتّفاقی روی می دهد که این عمل مریم(ع) به منزلۀ راهگشایی برای او تبدیل می گردد و او را از بهتان و تهمت های قومش نجات بخشد (طبرسی، همان: 2/393). در مرحلۀ آخر با عنصر گره گشایی،قرآن کریم تمام در گیری های ذهن مخاطب را پایان می بخشد، آن جا که می فرماید:

«قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ ءَاتَئنی الْکتَابَ وَ جَعَلَنِی نبِیا» (مریم/30)، «عیسی گفت: من بندۀ خدا هستم. خدا به من کتاب آسمانی داده و مرا پیامبر گردانیده است.»

«وَ جَعَلَنِی مُبَارَکا أَینَ مَا کنْتُ وَ أَوْصَانی بِالصَّلَوةِ وَ الزَّکوةِ مَا دُمْتُ حَیا» (همان /31)، «و مرا هرجا که باشم مایۀ برکت قرار داده و تا زنده ام به نماز و زکات سفارش کرده است.»

«وَ برًّا بوَالِدَتِی وَ لَم یجْعَلْنِی جَبَّارًا شَقِیا» (همان/32)، «و مقرّر داشته است که به مادرم نیکوکار باشم و مرا زورگو و پند ناپذیر قرار نداده است.»

«وَ السَّلَامُ عَلَی یوْمَ وُلِدتُّ وَ یوْمَ أَمُوتُ وَ یوْمَ أُبْعَثُ حیا» (همان/33)، «و از روزی که زاده شدم قرین سلامت و از آفت ها پیراسته بودم و به هنگام مرگم و در عالم برزخ نیز گزندی نخواهم دید و روزی که زنده برانگیخته می شوم نیز رنجی به من نخواهد رسید.»

از این جا است که گره گشایی صورت می گیرد و طفل در آغوش مادر لب به سخن می گشاید تا پایان داستان را رقم بزند و تمام چرایی های ذهن مخاطب را پاسخگو باشد.

6-3: شخصیّت

«مهمّ ترین عنصر منتقل کنندۀ درونمایه و محتوای داستان و مهمّ ترین عامل طرح آن، شخصیّت داستانی است.» (یونسی، 1365: 25) «سیمای شخصیّت های داستانی از در هم بافتن نخ های کنش و داده ها و ویژگی های شخصی شکل می گیرد.» (مارتین، 1382: 85)

در آیات 16 تا 33 سورۀ مبارکۀ مریم، این شخصیّت پاک و فطرت خداجوی مریم(ع) است که به طور غیرمستقیم و از طریق اعمال و رفتارش به مخاطب شناسانده می شود. او شخصی عابد بوده که به قصد عبادت از دیگران کناره می گیرد (زمخشری، همان: 3/10)، «فَاتَّخَذَتْ مِن دُونِهِمْ حِجَابًا» (مریم/17). شخصیّت بعدی در داستان، جبرئیل(ع) است. که به صورت انسانی کامل بر مریم(ع) وارد می شود با توانایی تکلّم و چهره ای کامل تا مریم هم بتواند او را ببیند و هم کلامش را بشنود (زمخشری، همان)، «فَأَرْسَلْنَا إِلَیهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِیا» (مریم/17). عفاف و تقوای مریم موجب می شود که خطاب به جبرئیل(ع) می گوید» «از تو به خدا پناه می برم...» «إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمَانِ مِنک إِن کنتَ تَقِیا» (مریم/18) و پس از این که جبرئیل(ع) او را به فرزنددار شدن بشارت می دهد از زبان مریم باکره بودن و هم چنین پاکدامنی اش به تصویر کشیده می شود؛ «... من ازدواج نکرده و بدکاره نیز نبوده ام (زمخشری، همان)، «قَالَتْ أَنَّی یکونُ لی غُلَامٌ وَ لَمْ یمْسَسْنی بَشَرٌ وَ لَمْ أَک بَغِیا» (مریم /20) از این آیات طهارت نفس و پاکدامنی مریم(ع) به عنوان شخصیّت اصلی و قهرمان مفهوم است. در واقع قرآن کریم با این توصیف از تقوای مریم(ع) زمینۀ معجزه و تولّد حضرت عیسی(ع) را فراهم می کند. در مقابل مریم(ع)، قوم او که مظهر انسان های بد و تهمت زننده هستند، قد علم می کنند و با این قهرمان به ستیز می افتند. چهرۀ قوم یهود در این داستان با توجّه به نگرانی مریم(ع) از روبرو شدن با آن ها قابل تصوّر است؛ آن جا که می فرماید: «کاش پیش از این مرده بودم...»، «یالَیتَنی مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَ کنتُ نَسْیا مَّنسِیا» (همان/23). در واقع این آیه و آیۀ «... فَإِمَّا تَرَینَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَدًا فَقُولی إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمَانِ صَوْمًا فَلَنْ أُکلِّمَ الْیوْم إِنسِیا» (همان/22) که مریم(ع) را امر به سکوت می فرماید، بیانگر شدّت درد و نیز ترس مریم(ع) از رویارویی با قومی بدبین و تهمت زننده است (زمخشری، همان: 3/12). بنابراین در ضمن آیات مربوط، شخصیّت اصلی داستان، یعنی مریم(ع)، شخصیّت جبرئیل و نیز قوم یهود به وضوح به مخاطب نمایانده می شود.

6-4: موضوع

موضوع «مفهومی است که داستان در باره آن نوشته می شود و مفهوم آن پاسخی است به پرسش داستان درباره چه بود» (مستور، 1379: 16).

همواره باید مدّ نظر داشت که داستان های قرآن کریم موضوع مستقلّ و قایم به ذات ندارند و نکتۀ یاد شده از معجزات قرآن کریم به شمار می آید و این قیاس به این جهت است که درک هنر معجزه و پایندۀ قرآن در امر داستان پذیری و تکنیک های به کار رفته در آن، فقط از طریق روش های ساختاری نوین ادبیّات داستانی امکان پذیر است. بنابراین هیچ داستان قرآنی به موضوعی خاصّ محدود نیست، امّا می توان موضوع محوری برای این داستان در نظر گرفت که همان معجزۀ تولّد حضرت مسیح(ع) است.

6-5: صحنه

«صحنه زمینه، زمان و مکان حوادث است، فرودگاه جدا ل ها و میدان عمل شخصیت ها و طرح و قرارگاه در داستان اغلب به عنوان عنصر مکان توطئه ها است.» (براهنی، 1362: 298)

عنصر صحنه با حرکت مظاهر طبیعی و غیر طبیعی جای جای داستان را زنده نگهداشته است و لحظه به لحظه ذهن و افکار مخاطب را با خود تا پایان داستان می کشد. در داستان قرآنی تولّد حضرت مسیح (ع) از ابتدا مخاطب با صحنه ها روبرو می شود و تصوّرات خود را در درون صحنه می پروراند تا آن چه را وقوع می یابد در ذهن خود به صورت نزدیک به واقع ترسیم کند:

«انتَبَذَتْ منْ أَهْلِهَا مَکانًا شَرْقِیا» (مریم/16)، «مریم(ع) از خاندان خویش به مکانی رو به سوی برآمدن آفتاب، دوری گزید.» محلّ شروع داستان سمت شرق و طلوع خورشید است؛ پس مکانی روشن و نورگیر در ذهن مخاطب به تصویر می کشد. (ابن عطیه اندلسی، 1422: 4/10) «که مانعی در برابر دید دیگران در آن مکان گذاشته شده است...» و کسی به آن دید ندارد؛ «فَاتَّخَذَتْ مِن دُونِهِمْ حِجَابًا...» (مریم/17). این آیات اوّلین صحنه و مکان نزول جبرئیل(ع) بر مریم(ع) را ترسیم می کند که مکانی رو به آفتاب و محصور و پوشیده از دید بود (زمخشری، همان، 3/10) ناگهان در این صحنه انسانی نمایان می شود؛ «فَأَرْسَلْنَا إِلَیهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِیا» (مریم/17)، در آن مکان پوشیده شخصی بر مریم(ع) که تنها است وارد می شود و در همین صحنه میزان نگرانی و وحشت مریم(ع) قابل درک است. لفظ سَوِیا دربردارندۀ این مفهوم است که جبرئیل به عینه به صورت یک انسان کامل در برابر مریم(ع) ظاهر شد (طبرسی، 1377: 3/389) و این مفهوم درکنار توصیف کنج عزلت مریم(ع) تصویر گویایی از صحنۀ وقوع حادثه به نمایش می گذارد. با این صحنه پردازی قویّ، مخاطب شوک وارده به مریم(ع) و هیجان او از این اتّفاق را به خوبی درک می کند و آمادۀ واکنش مریم(ع) در برابر این رویداد می شود.

مریم(ع) پس از باردار شدن از شدّت حجب و حیا، به امر خدا به مکانی دور رفت؛ «فَانتَبَذَتْ بِهِ مَکاَنًا قَصِیا» (مریم/22)، این مکان ناشناخته است و قرآن کریم نیز اشاره ای به نام آن نکرده، اما گفته شده که در سرزمین مصر و یا بیت لحم بوده است. با این حال، در صحنه پردازی داستان بعد و دوری مکانی این سرزمین مهمّ است که با نکره بودن مَکاَنًا قَصِیا به وضوح از آیه قابل درک است. (ابن عطیه اندلسی، همان: 4/10)

صحنه پردازی بعدی هنگامی است که درد زایمان مریم(ع) را فرا می گیرد و او از شدّت درد به سمت تنۀ درخت خرمایی می رود که خشک و بی ثمر است و میان صحرا واقع شده و این مفاهیم از لفظ جِذْعِ النَّخْلَة قابل دریافت است (زمخشری، همان: 11/3)

بعد از وضع حمل صدایی از سمت پایین مریم(ع) را بشارت می دهد و جملۀ مِنْ تَحْتِهَا صحنۀ ولادت حضرت مسیح(ع) را در ذهن مخاطب مجسم می کند (زمخشری، همان: 12/3)

«فنَادَاهَا مِنْ تَحْتِهَا أَلاَّ تَحْزَنِی قَدْ جَعَلَ رَبُّک تَحْتَک سَرِیا» (مریم/24)؛ فرزند مریم(ع) متولّد شده در حالی که زیر پای مریم(ع) نهر آبی جاری است و صحنۀ شگفت انگیزتر فروریختن خرمای تازه از درختی خشکیده می باشد؛ «وَ هُزِّی إِلَیک بجِذْعِ النخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَیک رُطَبًا جَنِیا» (مریم/25).

سپس حرکت مریم(ع) به سوی قومش این گونه به تصویر کشیده شده است؛ «فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا تَحْمِلُهُ...» (همان/27)

جوی آب روان و ریختن خرمای تازه و خوردن و آشامیدن و رفتن به سمت قوم همراه کودکش همه از صحنه پردازی های داستان است و مخاطب با درک این صحنه ها گام به گام با قهرمان داستان پیش می رود.

6-6: زاویۀ دید

انتخاب زاویۀ دید مناسب در نقل داستان بسیار مهمّ است؛ زیرا بیانگر تأثیری است که راوی می خواهد با داستانش روی مخاطب بگذارد. (بیشاب، 1374: 340) معمول ترین شیوۀ روایت، استفاده از اوّل شخص ( من) و سوم شخص (او) است. در روایت اوّل شخص، خود نویسنده یکی از افراد داستان و گاهی خود قهرمان اصلی است، امّا در روایت سوم شخص، نویسنده بیرون از داستان قرار دارد و اعمال قهرمانان را گزارش می دهد (شمیسا، 1373: 161) به طور کلّی ساختار تمام داستان های قرآنی به صورت یک مدار بسته است که قرآن کریم پس از سال ها آن داستان را برای مخاطبان نقل می کند. بنابراین قرآن کریم به عنوان راوی بیرونی نقل می کند که بیش از شخصیّت ها می داند و ناظر کردار و آگاه بر ذهنیّت آن ها است و در روایت محدودیّتی ندارد. (محمّدی، 1378: 255)

بنابراین همان طور که گفته شد، این داستان نیز مانند اغلب داستان های قرآن کریم از زاویۀ دید سوم شخص بیان شده است و ابتدای انزوای مریم(ع) برای عبادت و وارد شدن جبرئیل(ع) به آن مکان را این گونه بیان می فرماید: «إِذِ انتَبَذَتْ مِنْ أَهلِهَا مکاَنًا شَرْقِیا» (مریم/16)

سپس وارد گفتگوی مریم(ع) با جبرئیل(ع) می شود و با کلمات قَالَتْ و قَالَ از آن ها نقل قول می فرماید و مجدّد به زاویۀ دید سوم شخص بازمی گردد و حالات عارض شده بر مریم(ع) پیش و پس از وضع حمل، اوامر الهی در خصوص اعمالی که باید انجام دهد و نیز رویارویی مریم(ع) با قوم را از دید سوم شخص بیان می فرماید؛ زیرا در تمام آیات و طیّ همۀ مراحل این داستان، قرآن کریم به عنوان راوی و دانای کلّ از همۀ حوادث آگاه است.

6-7: گفتگو

گفتگو یکی از عناصر مهمّ داستان است که درونمایه و محتوای اثر را به نمایش می گذارد، شخصیّت ها را معرّفی می کند و احساس و اندیشۀ آنان را به خواننده نشان می دهد در واقع گفتگو به مثابه نوعی کنش، باعث بازنمایی و شناخت شخصیّت ها می شود. (خسروی، 1388: 75)

در این داستان، گفتگو نقش اساسی در انتقال حالات و روحیات شخصیّت ها ایفا می کند. در ابتدا گفتگوی مریم(ع) با جبرئیل که کشمکش داستان را به وجود می آورد به خوبی نمایانگر حالات روحی واضطراب و دلهر ه های قهرمان داستان است:

«قَالَتْ إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمَانِ مِنک إِن کنْتَ تَقِیا» (مریم /18)

این شروع گفتگو در آیه نمایانگر شخصیّت مریم(ع) است و بر عفّت و تقوای مریم(ع) دلالت دارد. سپس جبرئیل(ع) به مریم(ع) تسلّی می دهد که من فرستادۀ همان پروردگاری هستم که به او پناه می بری (زمخشری، همان: 3/9):

«قَالَ إِنَّمَا أَنَا رَسُولُ رَبِّک لِأَهَبَ لَک غلَامًا زَکیا» (مریم/19)

سپس مریم(ع) که قلبش به حضور جبرئیل تسلّی می یابد، حیرت خود را نشان می دهد (ابن عطیه اندلسی، همان: 4/10) و می گوید:

«قَالَتْ أَنَّی یکونُ لی غُلَامٌ وَ لَمْ یمْسَسْنی بَشَرٌ وَ لَمْ أَک بَغِیا» (مریم/20)

«قالَ کذَالِک قالَ رَبک هُوَ عَلَیَّ هَینِ وَ لِنَجْعَلَهُ ءَایةً لِّلنَّاسِ وَ رَحْمَةً مِّنَّا وَ کانَ أَمْرًا مَّقْضِیا» (همان/21)

در داستان، صحنه گاهی با کمک گرفتن از گفتگو میان شخصیت ها به خواننده منتقل می شود. ایجاد هیجان و شور و نشاط در خواننده، مهمّ ترین امتیاز این شیوه است (ایرانی، 1380: 302). در این داستان، گفتگوی مریم(ع) با خودش بهترین تصویر را از درد کشیدن و دلهره و اضطراب او از برخورد با قومش ارایه می دهد (کاشفی سبزواری، 1369: 1/665) آن جا که می فرماید:

«...قَالَتْ یالَیتَنی متُّ قبْلَ هذَا وَ کنتُ نَسْیا مَّنسِیا» (مریم/23)

و نیز گفتگوی قوم با مریم(ع) بهترین تصویر و صحنه را از بحران داستان در ذهن خواننده ترسیم می کند:

«...قَالُواْ یا مَرْیمُ لَقَدْ جِئْتِ شَیئًا فَرِیا» (همان/27)

«یا أُخْتَ هَارُونَ ما کان أَبوک امْرَأَ سَوْءٍ وَ مَا کانَتْ أُمُّک بَغِیا» (همان/28)

و این گفتگو علاوه بر تجسّم واقعیّات و حالات ظاهری قوم که به شدّت متعجّب شده اند، تفکّرات قوم در مورد مریم(ع) را نیز به نمایش می گذارد.

نتیجه گیری

از بررسی عناصر داستانی در داستان قرآنی تولّد حضرت مسیح(ع)، صرف نظر از برتری ابعاد تربیتی و هدایتگری و تبیین آموزه های انسانی و سایر جنبه های اعجاز قرآن، این نکته مبرهن است که قرآن کریم در بیان این داستان، عناصر داستانی را به صورتی اعجاز آمیز برای ایجاد انگیزه در مخاطبان و پیگیری مجدّانه داستان، به کار گرفته است؛ مخاطب با مقدّمه به خوبی وارد فضای داستان می شود پس از آن با پیرنگ انس می گیرد و گره افکنی و کشمکش ایجادشده، شور و اشتیاق برای ادامۀ داستان را در مخاطب ایجاد می کند و با امر خارق العادۀ باردار شدن مریم(ع) دچار حیرت می گردد و با ایجاد حالت تعلیق برای ادامۀ ماجرا مصمّم می شود پس از آن با قهرمان همزادپنداری می نماید و خود را با بحران ایجادشده درگیر می کند و در بزنگاه که بحران به اوج می رسد بی صبرانه در انتظار گره گشایی است. بنابراین قرآن کریم با بهره مندی از بافتی هنرمندانه و ساختاری محکم و دلنشین، در کنار توجّه به تصویرگری پویا، صحنه سازی صادقانه، شخصیّت پردازی موفّق و عنصر گفتگو، با تکیه بر روابط علّت معلولی بین پدیده ها، نوعی منحصر به فرد از داستان را برای عبرت گیری و اثبات معجزۀ الهی خلق نموده است که در تمام اعصار و برای هر سطح از فهم بشری قابل درک و آموزنده است و با کاربرد عناصر داستان و الفاظ دقیق در تمام مخاطبان با هر سطح از دانش ضمن ایجاد اشتیاق وافر به ادامۀ داستان، بستر مناسب تربیتی و اخلاقی را فراهم می نماید.

منابع و مآخذ

1- قرآن کریم (1392)، چاپ یازدهم، قم: چاپخانۀ بزرگ قرآن کریم.

2- ابن عطیه اندلسی، عبدالحق بن غالب (1422)، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، تحقیق عبدالسلام عبدالشافی محمّد، الطبعة الاولی، بیروت: دارالکتب العلمیة.

3- براهنی، رضا (1362)، قصّه نویسی، چاپ سوم، تهران: نشر نو.

4- بیشاب، لئونارد (1374)، درس هایی درباره داستان نویسی، ترجمۀ محسن سلیمانی، تهران: نشر زلال.

5- حنیف، محمّد (1384)، قابلیت های نمایشی در شاهنامه، چاپ اوّل، تهران: سروش.

6- خسروی، ابوتراب (1388)، حاشیه ای بر مبانی داستان، تهران: نشر ثالث.

7- زمخشری، محمود (1407)، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت: دارالکتاب العربی.

8- شمیسا، سیروس (1373)، انواع ادبی، تهران: انتشارات فردوس.

9- طباطبایی، محمّدحسین (1417)، المیزان فی تفسیر قرآن، قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین قم.

10- طبرسی، فضل بن حسن (1377)، تفسیر جوامع الجامع، چاپ اوّل، تهران: انتشارات دانشگاه تهران و مدیریت حوزۀ علمیه قم.

11- فورستر، ادوارد مورگان (1375)، جنبه های رمان، ترجمۀ ابراهیم یونسی، تهران: انتشارات کتاب های جیبی با همکاری امیرکبیر.

12- کاشانی، ملّا فتح الله (1336)، تفسیر منهج الصادقین فی الزام المخالفین، تهران: کتابفروشی محمّد حسن علمی.

13- کاشفی سبزواری، حسین بن علی (1369)، مواهب علیة، تحقیق سید محمّد رضا جلالی نائینی، تهران: سازمان چاپ و انتشارات اقبال.

14- گلشیری، هوشنگ (1378)، باغ در باغ، تهران: نیلوفر.

15- مارتین، والاس (1382)، نظریه های روایت، ترجمۀ محمّد شهبا، تهران: هرمس.

16- مستور، مصطفی (1379)، مبانی داستان کوتاه، چاپ اوّل، تهران: نشر مرکز.

17- مک کی، رابرت (1382)، داستان (ساختار سبک و اصول فیلم نامه نویسی(، ترجمۀ محمّدگذرآبادی، تهران: هرمس.

18- میرصادقی، جمال (1380)، عناصر داستان، چاپ چهارم، تهران: انتشارات سخن.

19- یونسی، ابراهیم (1365)، هنر داستان نویسی، تهران: سهروردی.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان