خطرلو رفتن داستان
بهرنگ دزفولی زاده را بیشتر بهعنوان عکاسی چیرهدست در سینمای ایران میشناسیم. او که سابقه کارگردانی چند اثر مستند و داستانی کوتاه در کارنامهاش دارد، با بی صدا حلزون وارد جریان سینمای حرفهای شده و خودش را به محک گذاشته است.
اولین تجربه بهرنگ دزفولی زاده، سوژه و ایدهای متفاوت دارد و با همین تفاوتش از اولین پلان بیننده را با خود همراه میکند تا او را به دنیایی ناشناخته و تازه ببرد. برگ برنده بی صدا حلزون هم موضوع آن است. دزفولی زاده در قالب سینمای اجتماعی، کاراکترهایی متفاوت آفریده است و دغدغه جاری آدمهای واقعی که فیلمش را با الهام از زندگی آنها ساخته است را به تصویر درمیآورد.
همچنین بخوانید:
نقد فیلم بی صدا حلزون – بشنو و باور نکن
بی صدا حلزون بااینکه در سینمای اجتماعی جای میگیرد، اما گرهای بعید و بغرنج پیش روی مخاطب قرار نمیدهد که چرایی آن ذهن بیننده را درگیر کند تا مسیر روایت. بی صدا حلزون روایت مادری کمشنوا است که علیرغم مخالفت همسر سابقش که او هم ناشنوا است، سعی دارد برای فرزندش عمل کاشت حلزون انجام دهد تا او بتواند به مدرسه کودکان عادی برود و آیندهای متفاوت داشته باشد.
ساده در فرم و اجرا
بی صدا حلزون درست و منطقی وارد دنیایی میشود که سعی در ترسیم آن دارد. ازآنجاییکه دزفولی زاده عکاس است، تسلط خوبی بر تصویر و قاببندی دارد، اما این تسلط باعث نمیشود که او با بازیهای فرمی و جذاب بصری بینندهاش را گول بزند. بی صدا حلزون تمامقد قصهگو است و این مسیر روایت است که مخاطب را همراه میکند، نه قابهای پرزرقوبرق.
از این حیث، بی صدا حلزون نهتنها در سوژه که در فرم هم به استقلال و تازگی میرسد که آن را از سینمای اجتماعی ایران متمایز میکند. دزفولی زاده، با تمرکز بر روایت و قصهگویی، فرمی ساده و قابلقبول ارائه میدهد، بیآنکه با اغراق و خودنمایی بیننده را مأیوس کند.
دزفولی زاده، بار درامش را به روی دوش مادر (هانیه توسلی) قرار میدهد و او را عنصر پیش برنده درام میکند. بی صدا حلزون بدون خرده روایتهایی که به سرانجامی نمیرسند و کاراکترهای فرعی که بیننده منطق وجودشان در روایت را درک نمیکند، قصهگویی میکند. قصه بهمثابه فرم، به سادهترین اما موجزترین شکل ممکن به مخاطب عرضه میشود و ازاینجهت، باید بی صدا حلزون را ستود که در عین سادگی میتواند مخاطب را اینچنین درگیر کند.
صدا در مقابل سکوت
بی صدا حلزون با بازی بازیگرانش است که تا این حد واقعی و قابلباور از آب درآمده است. هانیه توسلی در نقش زنی کمشنوا درخشان ظاهر میشود و یکی از بهترین بازیهای کارنامه کاریاش را ارائه میکند. او با تسلط کامل بر زبان بدنش، استیصال و ناتوانی کاراکترش را بهخوبی نشان میدهد و آنچنان در نقشش فرو میرود که انگار بهراستی همه عمر با زبان اشاره و لبخوانی با دیگران ارتباط برقرار کرده است. محسن کیایی هم در نقش پدری که از دست دادن فرزندش او را میترساند و در دنیایی پر از صدا تنها رهاشده است، بازی خوب و روانی ارائه میکند. بهعلاوه عصبیت و تلاش درمانده این کاراکتر برای حفظ آنچه از خانوادهاش باقیمانده است را نیز بهخوبی به بیننده منتقل میکند.
اما درخشانترین عنصر بی صدا حلزون عنصر صدا است. دزفولی زاده با هوشمندی از عنصر صدا در مقابل سکوت کمک میگیرد تا دنیای کاراکترهایش را با همه واقعیتهایش به تصویر درآورد. سکوتهای زنگدار، صداهای بلندی که کاراکترها نمیشنود و اجرای صدا به آنگونه که به گوش کاراکتری کمشنوا که سمعکی در گوش دارد میرسد، بیننده را به عمق دنیای کاراکترهایی میبرد که کمتر مرکز توجه جامعه قرار دارند، چه برسد به آنکه مرکزیت یک درام سینمایی را شکل دهند.
باز هم یک بزنگاه اخلاقی
بااینوجود بی صدا حلزون از حیث فیلمنامه و منطق دراماتیک با خلأهایی جدی روبروست. رابطه کاراکترها باهم در فیلم بهدرستی تصویر نمیشود. بهویژه آنکه پدر و مادری که برای شنوا شدن یا ناشنوا ماندن کودکشان باهم میجنگند، همچون دو غریبه میمانند. در سکانسی مادر علت جدایی از همسرش را عدم رضایت او برای جراحی معرفی میکند. اما بیننده با مردی خشمگین، حسود و بهشدت عاطفی روبروست که نقش فیزیکی چندانی در قصه ندارد، اما گره اصلی و گرهگشایی نهایی به او وابسته است.
مخاطب بی صدا حلزون به تصویر درستی از رابطه این پدر و مادر نمیرسد و نمیفهمد چرا مادر با برادر همسر سابقش اینهمه راحت است و برای همهچیز روی کمک او حساب باز میکند. بهعلاوه کاراکتر پدر، باوجود نقش دراماتیکی که دارد، به شخصیتپردازی نمیرسد و در پس کاراکتر مادر گم میشود. به همین دلیل مخالفت او، نهتنها او را در مقابل مادر قرار میدهد که مخاطب را از هم ذات پنداری کردن با او بازمیدارد و جنگی که در فیلم دیده میشود، به یک جنگ یکطرفه تبدیل میشود.
از سوی دیگر، بی صدا حلزون در نیمههای روایتش، یکدستی در پیرنگ فیلمش را از دست میدهد و به سمتوسوی سینمای اخلاقی میرود. تلاش مادر برای انجام جراحی و مخالفت پدر به خاطر ترس از تنها شدن، پشت عنصر معما و تعلیق از یاد میرود و طرح مسئله، مرکزیت درام را تحت تأثیر قرار میدهد. پایان فیلم هم چندان منطقی نیست و انتخاب نهایی کاراکتر اصلی نمیتواند بیننده را قانع کند.
بی صدا حلزون برای تجربه اول یک فیلمساز، فیلمی شریف و قابلقبول است. دزفولی زاده موفق میشود در عین سادگی قصهگویی کند و با موضوع بکر و جذابش بیننده را تحت تأثیر قرار دهد. بهعلاوه، او سوژهاش را دستمالی نمیکند و از آن برای احساساتی کردن مخاطبش استفاده نمیکند. باوجوداینکه بی صدا حلزون پتانسیل تبدیلشدن به یک روایت سانتی مانتال را دارد، اما دزفولی زاده باظرافت این دام را دور میزند و به واقعیت وفادار میماند و با درام مخاطب را به عمق جهان داستانیاش میبرد. پلان نهایی فیلم هم بهشدت زیبا و کاملاً در راستای بقیه روایت است. خوشحالی پسربچهای که برای اولین بار نامش را میشنود، به قیمت گزافی بهدستآمده، اما همچنان دوستداشتنی و ارزشمند است.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
2