1. عاقبت ستمکاران
حضرت زینب(ع) خطبه خود را با حمد و ثنای الهی آغاز نمود و پس از دورد بر پیامبر(ص) خطبه خویش را با این آیه قرآن آغاز نمود:
(ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّوای أَنْ کذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ)؛ (روم/ 10)
آن گاه فرجام کسانی که بدی کردند [بسی] بدتر بود؛ [چرا] که آیات خدا را تکذیب کردند و آنها را به ریشخند می گرفتند.
این آیه سرانجام کار ستمگران مذکور را بیان می کند. از این رو با کلمه «ثم: سپس» آغاز می شود و کلمه «عاقبة» با نصب خوانده می شود؛ چون خبر کان و اسم کان کلمه «سوای» است و با این که قاعدتاً باید اسم کان اول بیاید و سپس خبر، اگر خبر را مقدم ذکر کرده، برای این است که حصر را افاده کند و بفهماند که سرانجامشان جز «سوای» چیزی نیست.
در کلمه «اساؤا » نفرموده در چه چیز بد کردند و خلاصه متعلق آن را ذکر نکرده و معنایش «عملوا السوء: بد کردند» است و کلمه «سوای» به معنای حالتی است که صاحبش از آن در رنج باشد. مقصود از آن در این جا عذاب بد است و جمله (أَنْ کَذَّبُوا بآیاتِ اللَّه) در تقدیر «لتکذیبهم بآیات اللَّه» است ولام تعلیل از آن حذف شده و معنایش این است که سپس سوء العذاب سرانجام کار کسانی شد که عمل بد می کردند و غیر این سرانجامی نداشتند؛ برای این که آیات خدا را تکذیب و تمسخر می کردند.[1]
آری، گناه و آلودگی همچون بیماری خوره به جان انسان می افتد و روح ایمان را از بین می برد و کار به تکذیب آیات الهی می رسد. حتی از آن نیز فراتر می رود و او را به تمسخر پیامبران و آیات الهی وامی دارد؛ به مرحله ای می رسد که دیگر هیچ اندرز و انذاری مؤثر نیست و جز تازیانۀ عذاب دردناک الهی راهی باقی نمی ماند!
با نگاهی به صفحات تاریخ زندگی بسیاری از یاغیان و جانیان درمی یابیم آنان در آغاز کار چنین نبودند و دست کم نوری ضعیف از ایمان در قلب شان می تابید؛ ولی ارتکاب گناهان پی در پی سبب شده است که روز به روز از ایمان و تقوا فاصله بگیرند و سرانجام به آخرین مرحله کفر برسند. در خطبه معروف حضرت زینب(ع) که در شام در مقابل یزید ایراد فرمود نیز این آیه با برداشت مذکور آمده است؛ زیرا آن حضرت هنگامی که دید یزید با گفتن کلمات کفرآمیز و اشعار معروف «لعبت هاشم بالملک...» که بیانگر عدم ایمان او به اساس اسلام بود، همه چیز را به سخره گرفته است، پس از حمد الهی و درود بر پیامبر(ص) چنین فرمود: «اگر تو امروز با این اشعار کفرآمیز، اسلام و ایمان را انکار می کنی و به نیاکان مشرکت که در جنگ بدر به دست مسلمانان کشته شدند می گویی: ای کاش بودید و انتقام گیری مرا از خاندان بنی هاشم می دیدید، جای تعجب نیست؛ این همان چیزی است که خدا فرموده که مجرمان سرانجام آیات ما را تکذیب می کنند»[2]
حضرت زینب (ع) با استناد به این آیه یادآور می شود که سیر گناهان یزید، وی را به سوی کفر و تکذیب ایات الهی می کشاند وپایان کار کسانی که با کفر به خدا و تکذیب پیامبرانِ او و با ارتکاب گناهان به خود بدی کردند، عذاب و آتش جهنم است. حضرت زینب(ع) با استناد به این آیه به صورت کنایی یزید را منکر آیات الهی و نبوت و خاندان نبوت معرفی می کند و چهره واقعی اش را آشکار می نماید؛زیرا او عمل کشتن سبط پیامبر اکرم(ص) و فجایع کربلا به شمار می آید که مصداق بارز این آیه است.
2. عذاب استمهال
در ادامه خطبه حضرت زینب(ع) فرمود:
أَ ظَنَنْتَ یَا یَزِیدُ حَیْثُ أَخَذْتَ عَلَیْنَا أَقْطَارَ الْأَرْضِ وَ آفَاقَ السمَاءِ فأَصْبَحْنَا نسَاقُ کَمَا تُسَاقُ الْأُسَرَاءُ أَنَ بنَا هوَاناً علَیْهِ وَ بِکَ عَلَیْهِ کَرَامَه وَ أَنَ ذَلِکَ لِعِظَمِ خَطَرِکَ عِنْدَهُ فَشَمَخْتَ بِأَنْفِکَ وَ نَظَرْتَ فِی عِطْفِکَ جَذْلَانَ مَسْرُوراً حَیْثُ رَأَیْتَ الدُنْیَا لَکَ مُسْتَوْثِقَه وَ الْأُمورَ متَسِقَه وَ حینَ صَفَا لَکَ مُلْکُنَا وَ سُلْطَانُنَا وَ لا یَحْسَبَنَ الَذِینَ کَفَرُوا أَنما نمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ نِما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا ثِماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ فَمَهْلًا مَهْلًا أَ نَسِیتَ قَوْلَ اللَهِ تَعَالَی؛
ای یزید! آیا گمان برده ای حال که جای جای زمین و آفاق آسمان را بر ما گرفتی و بستی و ما چونان کنیزان رانده شدیم، مایه خواری ما و موجب کرامت توست؟! و حکایت از عظمت مکانت تو دارد که این چنین باد در بینی انداخته ای و برق شادی و سرور از دیدگانت می جهد؟ حال که دنیا را برای خودمرتَّب و امور را برایت منظم می بینی، و ملک و سلطنت ما برایت صافی گردیده. لختی آرام گیر! مگر سخن خدای را فراموش کرده ای که فرمود: گمان مبرند آنان که کافر شدند و ما آنان را مهلت دادیم، [این مهلت] برای آنان خیر است؛ ما همانا آنان را مهلت دادیم که بر گناه خود بیفزایند و برای آنان عذاب خوارکننده خواهد بود.
آیه ای که حضرت زینب(ع) در این فراز از خطبه بدان استناد می کند آیه 178 سوره آل عمران است که می فرماید:
(وَ لَا یحَسَبنَ الَّذِینَ کَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلی لَهُمْ خَیرْ لّأَنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلی لَهُمْ لِیزْدَادُواْ إِثمًا وَ لَهمْ عَذَابٌ مُّهِین)؛
کافران مپندارند که در مهلتی که به آنها می دهیم خیر آنهاست. به آنها مهلت می دهیم که بیشتر به گناهانشان بیفزایند و برای آنها عذابی خوارکننده است.
از آیات قرآن مجید استفاده می شود که خداوند افراد گنهکار را در صورتی که زیاد آلوده گناه نشده باشند، به وسیله زنگ های بیدار باش و پیامدهای اعمالشان و یا گاهی به وسیله مجازات های متناسب با اعمالی که از آنها سرزده است، بیدار می سازد و به راه حق بازمی گرداند. این ها کسانی هستند که هنوز شایستگی هدایت را دارند و مشمول لطف خداوند هستند و در حقیقت مجازات و ناراحتی های آنها، نعمتی برای شان محسوب می شود؛ ولی خداوند آنها که در گناه و عصیان، غرق شوند و طغیان و نافرمانی را به مرحله نهایی برسانند را به حال خود وامی گذارد و به آنها میدان می دهد تا پشتشان از بار گناه سنگین شود و استحقاق حداکثر مجازات را پیدا کنند. اینها کسانی هستند که تمام پل ها را در پشت سر خود ویران کرده اند و راهی برای بازگشت نگذاشته اند و پرده حیا و شرم را دریده و لیاقت و شایستگی هدایت الهی را کاملاً از دست داده اند.
در خطبه زینب کبری(ع) در شام، استدلال به این آیه را در برابر یزید طغیانگر می خوانیم؛ آن جاکه می فرماید:
تو امروز شادی می کنی و چنین می پنداری که چون فراخنای جهان را بر ما تنگ کرده ای و کرانه های آسمان را بر ما بسته ای و ما را همچون اسیران از این دیار به آن دیار می بری، نشانه قدرت توست و یا درپیشگاه خدا قدرت و منزلتی داری و ما را در درگاه او راهی نیست؟! اشتباه می کنی. این فرصت و آزادی راخداوند به خاطر این به تو داده که پشتت از بار گناه سنگین گردد و عذاب دردناک در انتظار توست.... به خدا سوگند، اگر مسیر حوادث زندگی، مرا همچون زن اسیر، در پای تخت تو آورد، تصور نکنی که در نظر من کمترین شخصیت و ارزش داری، من تو را کوچک و پست و درخور هر گونه تحقیر و ملامت و توبیخ می شمرم.... هر کار از دستت ساخته است انجام ده. به خدا سوگند هرگز نور ما را خاموش نتوانی ساخت و وحی جاودانه و آیین حق ما را محو نخواهی کرد، تو نابود می شوی و این اختر تابناک هم چنان خواهد درخشید.[3]
حضرت زینب (ع) با استناد به این آیه، به یکی از سنت های الهی که سنت امهال است اشاره می کند و با زبان کنایه، خوشحالی یزید و دستگاه یزدیان را فرجامی تلخ معرفی می فرماید؛ چراکه خداوند مهلت داده که با کشتن فرزند رسول و اسیری خاندانش بر گناهان خویش بیفزایند و راه هدایت را بر خویش ببندند.
نکته دیگری که از این استناد عقیله بنی هاشم به دست می آید، این است که اگر برخی حکومت ها و افراد ظالم و ستمگر چند صباحی از کام دنیا برخوردارند و مهلت گرفته اند، تصور نکنیم این نشانه حقانیت و عزت آنها در پیشگاه خداوند است، بلکه این سنت الهی است که گاهی به بندگان مهلت داده می شود که هر چه می خواهند انجام دهند و در نهایت به کیفر الهی گرفتار شوند.
3. شهدای کربلا زنده اند
حضرت زینب(ع) در فرازی دیگر از این خطبه، پس از این که یزید را به آن چه انجام داده توبیخ می کند و او را از روز قیامت و حضور در پیشگاه رسول خدا(ص) با آن همه جنایاتی که انجام داده، بیم می دهد، می فرماید: «فَلَا یَسْتَفِزَّنَّکَ الْفَرَحُ بِقَتْلِهِمْ...؛ از قتل امام حسین(ع) و اصحابش خوشحال مشو و مپندار که مرده اند». در ادامه به آیه 169 سوره آل عمران استناد می نماید که فرموده است:
(وَ لَا تحَسَبنَ الَّذِینَ قُتِلُواْ فی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتَا بَلْ أَحْیَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون)؛
کسانی را که در راه خدا کشته شده اند مرده مپندار، بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند.
بعضی از مفسران معتقدند آیات فوق در باره شهدای احد نازل شده و بعضی دیگر درباره شهدای بدر می دانند، ولی پیوند این آیات با آیات قبل، نشان دهندۀ نزول بعد از حادثه احد است. اما مضمون و محتوای آیات تعمیم دارد و همه شهدا، حتی شهدای بدر را که چهارده نفر بودند شامل می شود. از این رو در حدیثی از امام باقر(ع) نقل شده است که آیات، درباره شهدای احد و بدر هر دو نازل شده است.
به هر حال چنین به نظر می رسد که جمعی از افراد سست ایمان بعد از حادثه احد می نشستند و بر دوستان و بستگان خود که در احد شهید شده بودند، تأسف می خوردند که چرا آنها مردند و نابود شدند؛ مخصوصا هنگامی که به نعمتی می رسیدند و جای آنها را خالی می دیدند بیشتر ناراحت می شدند و با خود می گفتند: ما این چنین در ناز و نعمتیم، اما برادران و فرزندان ما در قبرها خوابیده اند و دستشان از همه جا کوتاه است. این گونه افکار و سخنان علاوه بر نادرستی عدم تطبیق با واقعیت، در تضعیف روحیه بازماندگان بی اثر نبود. آیات فوق، بر این گونه افکار خط بطلان کشیده و از مقام شامخ و بلند شهیدان یاد کرده است. منظور از حیات و زندگی در این جا همان حیات و زندگی برزخی است که ارواح در عالم پس از مرگ دارند، نه زندگی جسمانی و مادی؛ گرچه زندگی برزخی به شهیدان اختصاص ندارد و بسیاری دیگر از مردم نیز دارای حیات برزخی هستند، ولی از آن جا که حیات شهیدان یک حیات فوق العاده عالی و آمیخته با انواع نعمت های معنوی است و افزون بر این، موضوع سخن در آیه آنها هستند، تنها از آنان نام برده شده است. آنها به قدری غرق مواهب حیات معنوی هستند، که گویا زندگی سایر برزخیان در مقابل آنها چیزی نیست.[4]
حضرت زینب کبری(ع) با استناد این آیه به یزید فهماند که شادی تو در قتل سیدالشهدا(ع) و خویشان و یارانش امری جاهلانه است؛ زیرا تو از کار خویش مسروری، اما شهدای کربلا زنده اند و در نزد پروردگارشان روزی می خورند و این تو هستی که دچار خسران مبین شدی و کشته شدگان لشکر تو در قعر جهنم اند.
4. شیطان ولیّ قاتلان کربلا
عقیله بنی هاشم در ادامه خطبه به سرانجام سوء یزید و حضور او در دادگاه عدل الهی این گونه اشاره می کند:
وَ حَسْبُکَ بِاللَّهِ وَلِیّاً وَ حَاکِماً وَ بِرَسُولِ اللَّهِ خَصْماً وَ بِجَبْرَائِیلَ ظَهِیراً وَ سَیَعْلَمُ مَنْ بَوَّأَکَ وَ مَکَّنَکَ مِنْ رِقَابِ الْمُسْلِمِینَ أَن (بئْسَ لِلظالِمِینَ بَدَلًا)؛
[ای یزید! ]همین قدر تو را بس است که خدای داور، و محمّد(ص) دشمنت و صاحب خون، و جبرئیل پشت و پشتوان باشد، و زودا بداند آن کس که فریبت داد و تو را بر گُردۀ مسلمانان سوار کرد، ظالمان بد چیزی را به جای خدا برگزیدند.
استناد حضرت در انتهای این فقره به آیه 50 سوره کهف است:
(أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیَاءَ مِن دُونی وَ هُمْ لَکُمْ عَدُوُّ بِئْسَ لِلظَّلِمِینَ بَدَلا)؛
آیا شیطان و فرزندانش را به جای من به دوستی می گیرید، حال آن که دشمن شمایند؟ چه عوض بدی برای ستمکاران در کار است!
معنای این آیه این است که به یاد آر این واقعه را تا برای مردم روشن شود که ابلیس - که از جن بود - و همچنین ذریه او، دشمنان ایشان اند و خیر ایشان را نمی خواهند. پس سزاوار نیست که فریب او را که لذات مادی دنیا و شهوات و نیز اعراض از یاد خدا را برای ایشان زینت می دهد بخورند. نیز سزاوار نیست که او را اطاعت کنند و به سوی باطلی که او دعوتشان می کند قدم نهند. نباید ابلیس و ذریه او را اولیای خود بگیرید؛ چون آنها دشمنان شمایند. بنابراین مراد از ولایت، اطاعت خواهد بود؛ چون کفار، از شیاطین در آن چه به سویش می خوانند، اطاعت می کنند و خدا را در آن چه به سویش فرامی خواند اطاعت نمی کنند. همه مفسران نیز آیه را این طور تفسیر کرده اند که خداوند آیۀ مورد بحث را با تقبیح مشرکان در قائل شدن به ولایت شیطان ها ختم نموده و فرموده: (بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلًا)؛ چون عمل مشرکان در حقیقت همان بدل گرفتن شیاطین به جای خداست و چقدر این کار زشت است و هیچ صاحب خردی مرتکب آن نمی شود. خداوند نیز به منظور روشن تر کردن این زشتی التفاتی به کار برده؛ یعنی فرموده: «منْ دُونِی» با این که جا داشت که بر اساس سیاق صدر آیه که فرموده بود: «وَ قُلْنا» بفرماید: «من دوننا»، همچنان که همین التفات را قبل از این در جملۀ «عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ» به کار برده و نفرموده است: «عن امرنا»[5]
راستی چه زشت است که انسان، خدای عالم و آگاه و رحیم و مهربان و فیض بخش را رها کند و شیطان و دار و دسته اش را به جای او بپذیرد! این زشت ترین انتخاب هاست. کدام انسان عاقل، دشمن را که از روز نخست، کمر به نابودی اش بسته و بدین منظور سوگند یاد کرده، به عنوان ولی و رهبر و راهنما و تکیه گاه می پذیرد؟![6]
حضرت زینب(ع) با استناد و استدلال به این آیه خواستند به یزید و شامیان بفهمانند که به جای این که رضایت خدا و رسولش و عترت او را جلب نمایند، با انجام دادن فجایع کربلا، رضایت شیاطین و اطاعت از ابلیس را جایگزین نمودند که جایگزین و بدیل بدی را انتخاب کردند.
5. قاتلان شهدای کربلا، گمراه ترین مردم
حضرت زینب(ع) پس از این که با استناد به آیه 50 سوره کهف، یزید و حامیان او را اطاعت کنندۀ شیطان و به دور از رضایت خدا و رسولش معرفی می کند، با استناد به آیه 34 سوره فرقان جایگاه آنان را در جهنم و گمراه ترین مردم می داند:
(الَّذِینَ یحْشَرُونَ عَلی وُجُوهِهِمْ إِلی جَهَنَّمَ أُوْلَئکَ شَرٌّ مَّکاَنًا وَ أَضلُّ سبِیلا)؛
همانان که [در قیامت] به سوی دوزخ محشور می شوند، بدترین جایگاه را دارند و گمراه ترین مردم اند.
در این کنایه، افزون بر این که کنایه بلیغ تر از تصریح به شمار می آید، تهدید کفار به شر مکان و به عذاب الیم است و نیز درمعنای احتجاجی است بر ضلالت آنان؛ چون هیچ ضلالتی بدتر از این نیست که انسان با صورت، خود را رو به زمین بکشد و بدون این که جایی را ببیند پیش برود و هیچ نداند که به کجا منتهی می شود و در پیش رو با چه چیزهایی مواجه می گردد. این ضلالتی که در حشرشان بر صورت، به سوی جهنم دارند، مجسم و ممثل ضلالتی است که در دنیا داشتند؛ برای این که در دنیا نیز به بیراهه می رفتند و هیچ توجهی به صدای انبیا که راهداران سعادت بشرند و از هر طرف ایشان را صدا می زدند توجه نمی کردند.[7]
آری، نتیجه برنامه های زندگی انسان ها در آن جا روشن می شود؛ گروهی قامت هایی همچون سرو دارند و صورت هایی درخشان همچون ماه که با گام هایی بلند به سرعت به سوی بهشت می روند. در مقابل، جمعی به صورت بر خاک افتاده و فرشتگان عذاب آنها را به سوی جهنم می کشانند. این سرنوشت متفاوت نشان می دهد چه کسی گمراه و شر بوده و چه کسی خوشبخت و هدایت یافته است؟![8]
حضرت زینب(ع) با استناد به این آیه تمام مسببان و آمران مصائب کربلا را گمراه و روسیاه دنیا و آخرت برمی شمرد و جهنم را جایگاه ابدی آنان معرفی می فرماید.
6. ظالم نبودن خداوند
حضرت زینب (ع) در فرازهای پایانی خطبه بلیغ خود در شام یزید را این گونه خطاب می کند:
فَالْعَجَبُ کُلُّ الْعَجَبِ لِقَتْلِ الْأَتْقِیَاءِ وَ أَسْبَاطِ الْأَنبِیَاءِ وَ سلِیلِ الْأَوْصِیَاءِ بِأَیْدِی الطُّلَقَاءِ الْخَبِیثَةِ وَ نسْلِ الْعهَرَةِ الْفَجَرَةِ تَنْطِفُ أَکُفُّهُمْ مِنْ دِمَائِنَا وَ تَتَحَلَّبُ أَفْوَاهُهُمْ مِنْ لُحُومِنَا تِلْکَ الْجُثَثُ الزَّاکِیَةُ عَلَی الْجُیُوبِ الضَّاحِیَةِ تَنْتَابُهَا الْعَوَاسِلُ وَ تَعْفِرُهَا أُمَّهَاتُ الْفَوَاعِلِ فَلَئِنِ اتَّخَذْتَنَا مَغْنَماً لِتجِدَ بنَا وَشِیکاً مَغْرَماً حِینَ لَا تجِدُ إِلَّا ما قَدَّمَتْ یَدَاکَ وَ مَا اللَّهُ (بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ)؛
شگفتا و بس شگفتا! کشته شدن حزب اللَه نجیبان به دست حزب شیطان طلقاء است، از دست های پلیدشان خون های ما می چکد و دهان های ناپاکشان از گوشت ما می خورد و آن جسدهای پاک و پاکیزه با یورش گرگ های درنده روبه روست، و آثارشان را کفتارها بر خاک می مالند، و اگر ما را غنیمت گرفتی، زودا دریابی غنیمت نه که غرامت بوده است، آن روز که جز آن چه دست هایت از پیش فرستاده نیابی، و پروردگارت ستمگر بر بندگانش نیست.
در استنادهای قبلی، حضرت زینب (ع) به آیات قرآن یزید و حامیان او را ستمکار، گمراه و از جهنمیان برشمرد. در ادامۀ خطبه، عقیله بنی هاشم با یادآوری جنایاتی که یزید انجام داده و عمق فجایعی که واقع شده، هر آن چه را که برای یزید و قاتلان کربلا در دنیا و آخرت رقم بخورد، ره آورد عملکرد خود آنها می داند و خداوند بر اساس عدل و انصاف با بندگان خود رفتار می کند؛ از این رو حضرت در ادامه به آیه 182 آل عمران استناد کرده است که می فرماید:
(ذَالِکَ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِید)؛
این [عذاب] به سبب فسق و فجور و گناهانی است که خود پیش فرستادید، وگرنه خدا به بندگان ستمکار نیست.
علامه طباطبایی(ره) در ذیل این آیه به دو نکته ظریف این گونه اشاره می کند:
یعنی این عذاب حریق به خاطر اعمالی است که از پیش برای خود فرستادید و اگر اعمال را به «أیدی: دست ها»نسبت داده، برای این است که غالباً دست وسیله تقدیم است. جمله (وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ) نیز عطف است بر جمله (مَا قَدَّمَت...) و می خواهد مسئله کتابت و عذاب را تعلیل نموده، بفرماید: ننوشتن و ثبت نکردن اعمال بندگان، اهمال ورزیدن در نظام اعمال است و این خود ظلم بسیار و ستم بزرگی است؛ چون اعمال بندگان یکی دو تا نیست و بندگان هم یک نفر و دو نفر نیستند. پس ننوشتن اعمال بندگان، ظلمی بزرگ است و در این صورت خدای تعالی ظلّام به بندگان خواهد بود و خدا منزه از چنین ظلمی است.[9]
آیت الله مکارم شیرازی - از مفسران معاصر - نیز از این آیه به عادل بودن خداوند چنین استناد می کند:
اصولاً اگر امثال شما جنایتکاران، مجازات اعمال خود را نبینید و در ردیف نیکوکاران قرار گیرید، این نهایت ظلم است و اگر خدا چنین نکند، «ظلّام: بسیار ظلم کننده» است. این آیه از جمله آیاتی است که از یک سو مذهب جبریون را نفی می کند و از سوی دیگر، اصل عدالت را در مورد افعال خداوند تعمیم می دهد. آیۀ فوق تصریح می کند که هر گونه کیفر و پاداش از طرف خداوند به خاطر اعمالی است که مردم با اراده خودشان آن را انجام داده اند. از سوی دیگر، آیه فوق با صراحت می گوید: خداوند هیچ گاه ظلم نمی کند و قانون پاداش او بر محور عدالت مطلق دور می زند. این همان چیزی است که عدلیه (قائلین به عدل یعنی شیعه و جمعی از اهل تسنن که معتزله نام دارند) به آن معتقد هستند.
واژه ظلّام، صیغه مبالغه و به معنای بسیار ظلم کننده است. انتخاب این کلمه در این جا با آن که خداوند کمترین ظلمی روا نمی دارد، شاید به خاطر این باشد که اگر او مردم را مجبور به کفر و گناه کند و انگیزه های کارهای زشت را در آنان بیافریند و سپس آنها را به جرم اعمالی که جبرا انجام داده اند کیفر دهد، ظلم کوچکی انجام نداده، بلکه «ظلّام» خواهد بود.[10]
7. خداوند رحیم و مهربان است
حضرت زینب(ع) با این فراز، خطبه خود را این گونه به پایان می رساند:
وَ الْحَمْدُ لِله الَّذِی حکَمَ لِأَوْلِیائِهِ بِالسَّعَادَةِ وَ خَتَمَ لِأَصْفِیَائِهِ بِالشَّهَادَةِ بِبُلُوغِ الْإِرَادَةِ نَقَلَهُمْ إِلَی الرَّحْمَةِ وَ الرَّأْفَةِ وَ الرِّضْوَانِ وَ الْمَغْفِرَةِ وَ لَمْ یَشْقَ بِهِمْ غیْرُکَ وَ لَا ابتِلُیَ بِهِمْ سِوَاکَ وَ نَسْأَلُهُ أَنْ یُکْمِلَ لَهُمُ الْأَجْرَ وَ یُجْزِلَ لَهُمُ الثَّوَابَ وَ الذُّخْرَ وَ نَسْأَلُهُ حسْنَ الْخلَافَةِ وَ جمِیلَ الْإِنَابَةِ (إِنَّهُ رَحِیمٌ وَدُود)؛
پس حمد خدای راست که برای اوّل ما سعادت و مغفرت، و برای آخر ما شهادت و رحمت مقرر فرمود. از خدا می خواهیم ثواب آنان را تکمیل فرماید و موجبات فزونی آن را فراهم آورد، و خلافت را بر ما نیکو گرداند؛ چرا که او رحیم و ودود است. خدای ما را بس است، چه نیکو وکیلی است!
حضرت در پایان این خطبه، به آیه 90 سوره هود استناد می فرماید:
(وَ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثمَّ توبُوا إِلَیهِ إِنَّ رَبِّی رَحیمٌ وَدُودٌ)؛
از پروردگارتان آمرزش بخواهید، سپس به درگاهش توبه کنید که پروردگار من مهربان و دوست دارنده است.
این آیه در مقام خطاب به گنهکاران است که بدانید گناه شما هر قدر بزرگ و سنگین باشد، راه بازگشت به روی شما باز است؛ چرا که پروردگار من، هم رحیم است و هم دوستدار بندگان. «ودود» صیغه مبالغه از «ود» به معنای محبت است. ذکر این کلمه بعد از کلمه «رحیم» اشاره به این است که نه تنها خداوند به حکم رحیمیتش به بندگان گنهکار توبه کار توجه دارد، بلکه از این گذشته، آنها را بسیار دوست می دارد که هر کدام از این دو (رحم و محبت) خود انگیزه ای برای پذیرش استغفار و توبه بندگان است.[11]
بعضی از مفسران معاصر، نکات زیبایی را از این آیه بیان می کنند:
الف) باید در کنار هشدار به مخالفان، راه بازگشت و اصلاح را نیز به آنان ارائه داد.
ب) طلب آمرزش و دوری از گناه، مقدّمۀ بازگشت به راه حقّ است.
ج) اگر استغفار و توبه کنیم، از جانب پروردگارمان پاسخ مثبت می شنویم.
د) خداوند را آن گونه معرّفی کنیم که عشق بازگشت به سوی او آسان شود.
ه) رحمت خدا لحظه ای نیست، بلکه استمرار دارد و دارای آثار و برکات زیادی است.
و) خداوند نه تنها توبه پذیر است، بلکه توبه کننده را دوست دارد.[12]
حضرت زینب(ع) در این آخرین استناد و اقتباس قرآنی خود، درصدد بیدار کردن وجدان های خفته و کنار زدن حجاب هایی است که معاویه و فرزندش یزید سالیانی بر چشمان مردم شام افکنده اند. زینب(ع) ضمن توجه دادن اهل مجلس یزید به گناهی که مرتکب شدند، باز بودن باب استغفار الهی و رحیم بودن خداوند را یادآور شد، چه بسا غافلان به راه راست برگردند که تاریخ گواه است اوضاع شام به نفع اسیران کربلا شد و یزید و یزیدیان مورد مذمت قرار گرفتند.
پی نوشت ها
[1] المیزان فی التفسیر القرآن؛ طباطبایی، سید محمدحسین؛ 1374: ترجمه: محمدباقر موسوی همدانی، 16/160
[2] تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، 1380: 16 / 375.
[5] المیزان فی التفسیر القرآن، 13/320.
[7] المیزان فی التفسیر القرآن، 15/275.
[8] تفسیر نمونه ، 15 /79.
[9] المیزان فی التفسیر القرآن ، 4/83.
[11] احتجاج طبرسی، 1372: 12/114؛ تفسیر نمونه، 9/212.
[12] تفسیر نور؛ قرائتی، محسن؛ 1383؛ 5/375