گروه سیاسی فردا: در حالی که کشور، مدتهاست از فاصله مردم و مسوولان رنج میبرد، مدتی است که رییس قوهقضاییه و مقننه، پا به رکاب سفرهای استانی شدهاند، و رییس قوه مقننه، دیروز به خوزستان سفر کرد.
در این حال، آقای محمد مهاجری که رسانههای اصلاحطلب خیلی اصرار دارند او را «فعال رسانهای اصولگرا» بنامند در حالی که به گمان همه و دقیقاً همه اصولگرایان او را از خود نمیدانند، گوشه و کنایهای نامفهوم روا داشتهاند که باز، همان رسانههای اصلاحطلب، آن را «کنایه تند محمد مهاجری به قالیباف» تعبیر کرده اند!
او هدف سفر را نه دیدار نزدیک یکی از سران قوا با مردم خوزستان و ترمیم شکاف پدید آمده میان مردم و مسوولان، بلکه تنها افتتاح یک طرح آبرسانی معرفی کردهاند و مجلس را هم ناکارآمد شمردهاند؛ صرفنظر از این تهمت و اتهامات و لحن ناجور و قابل تأمل آن، جا دارد پدیدههایی مانند آقای محمد مهاجری بررسی شوند که واقعاً نقش این «موارد»، در «سیاهنمایی» تغییرات ضروری در این مقطع تاریخی کشور چیست، و در آینده چه خطراتی متوجه کشور خواهد کرد.
کاوش نظری در اطراف قضیه
در موقعیتهایی مانند آنچه در آن به سر میبریم، سیاست امر دشواری است، و به تقریب، اغلب مردم دوست ندارند جای سیاستمداران باشند. نه فقط کووید 19، بلکه از مدتها قبل از آن و از اواسط دهه نود میلادی، زمین زیر پای مردم روزگار، رو به لرزش داشته است؛ در این مدت، قواعد تاریخی زندگی انسان بر روی کرهزمین، آنچنان دگرگون شده است که انبوهی از تجربیات تاریخی به بوته تردید رفتهاند. زمانه، رو به چرخش دارد و قواعد دگرگون میشوند و سیاستمدار برای حفظ تعادلهای حیاتی جامعه، باید پا به رکاب مجاهدتهای جدی داشته باشد، اما «سیاهنمایان»، مانع از اقدام بهنگام میشوند.
دشواری روزگار، تنها بخشی از دشواری سیاستمدار بودن است، و بخش عمدهتر از دشواریها، به «سیاهنماییها» بازمیگردد. زمانی بود که مخالفان سیاسی منصف، مسیر سیاستمدار را نمیپسندیدند و در عوض راه دیگری پیشنهاد میکردند؛ این دست منتقدان، ظرفیتهای مهم امر سیاسی محسوب میشدند و خواهند شد. یک سطح فروتر، برخی دیگر از مخالفان، بدون پیشنهاد مسیر جایگزین، مخالفت مدللی با مسیر حاکم بر سیاست داشتند. این هم به جای خود مغتنم بود و هست.
ولی امروز، کار از این سطوح گذشته، برخی مخالفان مانند آقای مهاجری، بنا بر ویژگیهای شخصیتی، «مخالف» به حساب میآیند و از آن بیش، فقط بهدلیل اجبار حضور در فن سیاست، در مجادلات شرکت میجویند و تقریباً، در این مسیر، هیچ افق وسیعتر تاریخی را برای کنشگری سیاسی خود در نظر ندارند. این چشمانداز، تا اندازهای در درک این موضوع به ما کمک میکند که چرا سیاستمدار بودن در شرایط موجود کار دشواری شده است؛ بهدلیل وجود «سیاهنمایان». بیمی از «منتقدان» نیست که برای هر سیاستمداری موهبت هستند، اما، وجود چنین «سیاهنمایانی» مدلل میکند که چرا برخی از سیاستمداران، به خوبی و همهجانبه وارد گرهگشاییهای ریشهای در مسیر سیاست نمیشوند، در حالی که این، دقیقاً آن چیزی است که جامعه ما هماکنون در پیچ تاریخی خود به آن احتیاج دارد.
«سیاهنمایی» اقدامات سیاسی راهگشا، بهطور معمول، به چهار شکل مختلف نمود پیدا میکند: فرضیه «ترجیح عدمالفعل»، فرضیه «هشدار عکسالعملها»، فرضیه «تأخیر ساختاری»، و فرضیه «تبعات غیرواقعی».
فرضیه اول، یا فرضیه «ترجیح عدمالفعل»، گویای آن است که هرقدر تغییر بزرگتر باشد، نتایج گستردهتری بهدنبال خواهد آورد، اما، این تلقی و عکس آن، مطلقاً صحیح نیست. در واقع، گاهی کارهای کوچک و حتی «عدمالفعل» منجر به تبعات گسترده میشود، و گاه برعکس، مجاهدتها و کوششهای درشت، دامنه دگرگونیهای تاریخی را محدود و کنترل میکند. بنابراین، سیاستمدار باید بداند که در چه شرایط تاریخی، مینیاتوری حرکت کند و در چه شرایطی تغییرات درشت مورد نیاز جامعه را اعمال کند. تحول، همواره ناشی از یک یا چند تغییر کوچک یا بزرگ نیست. تحولات میتوانند ناشی از جریانی مداوم از برخی تغییرات بزرگ و تغییرات کوچک باشند که اجرا شده و نتایج مثبت آنها روی هم جمع میشود. داشتن فرهنگی از مجاهدت مداوم، یک مزیت برای نهاد سیاست محسوب میشود. کافی است بتوان بهبودهای بسیاری را انجام داد، آنها را به سرعت آزمایش و اجرا کرد و از شواهد برای بهبود راهبردها بهرهگرفت. مزیت دیگر فرهنگ مجاهدت و اعمال تغییرات مداوم، کنترل هزینههای شکست هم هست؛ پس به وضوح فرضیه «عدمالفعل» غلط است، و حتی میتواند در شرایط تاریخی فعلی فاجعهبار باشد.
براساس فرضیه دوم، یا فرضیه «هشدار عکسالعملها»، مجاهدتها برای بهبود، برخی از جنبههای جامعه را با واکنش معکوس مواجه میسازد و این موضوع ممکن است باعث بدتر شدن شرایط شود.
بدین ترتیب، سیاستمدار از «ور رفتن» با جامعه بر حذر داشته میشود، تا از واکنشهای اجتماعی حذر گردد. این در حالی است که در شرایط فعلی «عدمالفعل» مدیران، لازمه احیای امر سیاسی، اعاده حیثیت و تجدید اعتبار امر سیاسی به مثابه یک مجاهدت در خدمت است.
فرضیه سوم، یعنی «تأخیر ساختاری»، بیان میکند که هرگونه تلاش برای تحول، تقریباً، بیاثر خواهد ماند؛ چراکه همیشه «چالشهای ساختاری عمیقتری» هستند که باید مقدمتاً به آنها پرداخت! بنا بر این از نظر اصحاب این نظر، هر اقدامی بیهوده است و ارزش دنبال کردن ندارد؛ این استدلال آشنا را همه در مسأله حجاب، از همان زمان مرحوم مطهری تا حال دیدهایم.
نهایتاً فرضیه «تبعات غیرواقعی» احتمالاً، خطرناکترین نگرش در مقابل سیاست جهادی را به بار میآورد. این فرضیه با آنکه اعتراف به مفید بودن اقدامات سیاسی جهادی دارد، اما تبعات شر موهوم انبوهی را در آینده ترسیم میکند تا شر ماندن در وضعیت بیعملی فعلی را تحمل کنیم. رفتهرفته کار به جایی میرسد که بنا به فرمول «مصلحت»، شرور موهوم آینده را دلیلی برای تحمل شر آشکار امروز تصویر خواهیم کرد. به راحتی میتوان پیش از هر تلاشی برای بهبود، هزینهها و ریسکهایی برای آن برشمرد؛ اما، مزایای هر اقدامی، اغلب بهدلیل آنکه هنوز آشکار نشدهاند، نادیده گرفته میشوند. هزینه اصلی جهاد نکردن، هزینه فرصت از دست رفته است که در هیچ تراز تجاری و صورت سود و زیانی محاسبه نمیشود. در مجموع، مهمترین سلاح «سیاهنمایان»، ترس، ابهام و تردید است. همیشه چنین بوده است.
خو گرفتن به وضع موجود، اضطرابها، مشوقها، غرورها، تصورات افراد از هزینهها و ریسکها و... برای برخی سیاستمداران که از قدرت تاریخ آگاه نیستند، دستورای است و مسالمت میدهد و از آنها میخواهد تا طوری حرکت کنند که از آسیب فرضیهپردازانی مانند آقای مهاجری در امان بمانند. این درک ناکافی و قدر ندانستن مزایایی که مجاهدت میتواند به همراه داشته باشد، باعث میشود که سیاست، نقش اجتماعی خود را ایفا نکند و در لحظههای سرنوشتساز تاریخی مثل اکنون، حرکتهای مهم و تاریخساز مورد نیاز جامعه معمول داشته نشود (توأم با برخی اقتباسهای آزاد).