جایگاه روایات در تفسیر قرآن به قرآن
تنها رجوع به قرآن کریم برای فراگیری معارف دین کفایت نمی کند، بلکه در همه معارفی که قرآن برای ما هدایتگر است باید هم به فرمایش نبی اکرم(ص) و هم به فرمایشات نورانی اهل بیت(ع) رجوع کنیم. از بررسی آیات قرآن کریم درباره خودش که فرموده: «هَذَا بَیَانٌ لِلنَّاسِ» یا فرموده «نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِکُلِّ شَیْءٍ» و نیز با توجه به مباحث تفسیر المیزان به دست می آید که به طور طبیعی مباحث قرآنی در بیان کلیات و اصول معارف دین یک پشتوانه اصلی است. به این معنا که آنچه به عنوان محور مباحث دینی و به صورت معجزه این دین مطرح می شود کتاب خدای متعال است.
در عین حال با استدلال به مضامین این کتاب الهی هم حجیت فرمایش نبی اکرم(ص) را اثبات می کنیم و هم فرمایشات اهل بیت(ع) را. آیاتی از قرآن صراحتا بیان می کند که بیان آن حضرت باید در کنار بیان قرآن باشد. از جمله آیه 44 سوره نحل می فرماید: «بِالْبَیِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ» همچنین آیه 64 می فرماید: «وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ إِلَّا لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ وَهُدًی وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ».
از طرفی خود آیات قرآنی آن حضرت را به عنوان حاکم معرفی و تصریح می کند باید از ایشان اطاعت بشود و پیروان آن حضرت و کسانی که به حقانیت دین اعتقاد دارند آنچه آن حضرت می آورد را اخذ کنند. از جمله آیه 7 سوره مبارکه حشر می فرماید: «وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ». بنابراین با توجه به روش مرحوم علامه در اخذ معارف دین که همان روش عقلایی است عمل می کنیم، یعنی به آیات قرآنی بدون ذهنیت قبلی و همانطور که هست و نازل شده است رجوع می کنیم، اگر جایی اطلاق دارد به همان اطلاقش عمل می کنیم، اگر جایی قیدی دارد باید آیه را با قیدش بررسی کنیم.
این آیات بیانگر این است که آنچه آن حضرت می آورند باید به امر خدا اخذ شود. از طرفی خداوند فرموده است: «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَنْ تَوَلَّی فَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظًا». در آیه دیگر در سوره نجم می فرماید: «وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَی إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی». علامه طباطبایی با توجه به این آیات می گوید ما با رجوع به بیانات متواتر پیامبر(ص) حجیت فرمایشات ائمه(ع) و همینطور قبل از آن، مقام امامت و خلافت اهل بیت(ع) را استفاده می کنیم که از این طریق فرمایشات مسلم اهل بیت(ع) همان فرمایشات رسول خدا(ص) خواهد بود و فرمایش آن حضرت فرمایش خدای متعال خواهد بود.
روش تفسیری علامه طباطبایی
علاوه بر این، در آیاتی نسبت به اهل بیت(ع) به طور کنایی مقام امامت و خلافت و ولایت ایشان را استفاده می کنیم و اینکه خدای متعال می فرماید از ایشان اطاعت کنید. علامه طباطبایی با همان روش تفسیری خودشان که همان روش تبیین خود آیات با فهمیدن کلمات و آیات و مناسب آنها با یکدیگر است که به تفسیر قرآن به قرآن بازگشت می کند در آیه شریفه «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» «اولوالامر» را جزء ائمه نمی داند. بر اساس این آیه خدای متعال اطاعت اولو الامر را در کنار اطاعت از رسول(ص) قرار داده است. پس اولی الامر هر کسی نمی تواند باشد و اطاعت از خدا مطلبی است که به دستورات قرآنی توجه دارد و اطاعت از رسول و اولی الامر توجه به دستورات دیگر است که تفصیل معارف قرآن است. با توجه به این مطالب که گوشه ای از روش استدلال برای اثبات حجیت فرمایشات اهل بیت و اینکه فرمایشات ایشان در راستای نبی اکرم(ص) و خدای متعال است استفاده می کنیم روایاتی که از اهل بیت(ع) آمده است برای ما حجیت دارد و باید کسی که می خواهد به قرآن عمل کند به فرمایشات اهل بیت(ع) رجوع کند. بیان پیامبر(ص) در دو آیه 44 و 64 به طور حتم و قطعی باید در کنار بیان قرآن باشد، یعنی بیان قرآن بیان اجمالی و بیان پیامبر(ص) بیان تفصیلی است. بنابراین نتیجه می گیریم تنها رجوع به قرآن کریم برای فراگیری معارف دین کفایت نمی کند. رجوع به بیان قرآن کریم برای مؤمنان به آن لازم است ولی کافی نیست. در همه معارفی که قرآن برای ما هدایتگر است باید هم فرمایش نبی اکرم(ص) و هم فرمایشات نورانی اهل بیت(ع) رجوع کنیم. این یک بیان کلی در حجیت فرمایش اهل بیت(ع) است.
تمایز روایات تفسیری و تطبیقی
فرمایشات اهل بیت(ع) در یک ردیف نیست، گاهی فرمایشات ایشان مطالب ظاهری قرآنی را توضیح می دهد و به تعبیر علامه «روایات تفسیری» تلقی می شود که گویش آن با گویش ظاهر قرآن کریم منطبق است؛ منتهی بیان تفصیلی تر از آیات قرآن است. دسته دوم روایات، «روایات تطبیقی» است، یعنی قرآن کریم یک مطلب عامی را بیان فرموده، ولی امام یک مورد خاص را ذکر می فرمایند. مثلا آیه می فرماید «یا ایها الذین امنوا»، امام در ذیل آیه فرموده است منظور از «یا ایها الذین امنوا» ما ائمه(ع) هستیم. از این روایات زیاد داریم. در مقابلش مثلا آیه ای خصوصیات کفار را بیان می کند، ائمه این آیه را بر افراد خاصی در زمان خودشان یا قبل از زمان خودشان منطبق می کنند.
این روایات هم برای ما حجیت است، ولی مفاد این روایات این است که اهل بیت(ع) می خواهند مصداق تام این عناوین کلی قرآن کریم را بیان کنند. مرحوم علامه این دسته از روایات را به عنوان «روایات تطبیقی» و «جری» تلقی می کنند. این طور نیست که معنای آیه منحصر به مصداق باشد بلکه مصادیق دیگری چه در آیاتی که انسان ها را مدح می کنند و چه آیاتی که انسان ها را مذمت می کنند، بیان شده است. عنوان «جری» بیانگر این است که این مفاد جریان دارد، همان طور که در روایات آمده است تا وقتی خورشید طلوع می کند مفاد روایات جریان دارد. این هم دسته دوم روایات اهل بیت(ع) است.
گاهی روایات یک معانی عمیقی را از آیات قرآنی به دست می آورند و به آیات قرآن هم استشهاد می کنند. وقتی به صورت ظاهری به این آیات رجوع می کنیم، اگر دقت نکنیم در معانی آن آیه آن معنا را به دست نمی آوریم بلکه باید دقت بسیار زیادی کنیم تا بتوانیم آن معنایی را که امام از آن آیه استفاده کردند بفهمیم. این دسته از روایات را «روایات بطنی» می نامند؛ یعنی روایاتی که دلالت می کند قرآن کریم بطونی دارد، یعنی معانی ای در شکم معانی ظاهری است. در برخی روایات هم آمده است که قرآن هفت بطن یا هفتاد بطن دارد.
بنابراین وقتی مرحوم علامه در تفسیر المیزان روایتی نقل می کنند با دقت های خاص این روایات را تقسیم بندی می کنند و هر دسته از آیات را که می آوردند روایات متناسب با آن آیه را هم می آورند منتهی فقط بحث روایی ظاهری نیست، بلکه بحث علمی است یعنی می خواهند بیان بفرمایند هر کدام از این روایات در کدام یک از این دسته ها وارد است تا صاحبان فن و آن کسانی که اهل فن هستند و خواهان ورود بیشتر و عمیق تر در معارف دینی هستند جایگاه این روایات را درک کنند؛ البته این نحو ورود در روایات کار هر شخصی نیست بلکه باید کسی باشد که یک نوع تسلطی بر معارف قرآن و روایات اهل بیت(ع) داشته باشد تا بتواند چنین ورودی در قرآن کریم و روایات داشته باشد.
گاهی به خاطر اینکه ائمه(ع) به طور کامل در دسترس نبودند و حاکمیت های ظلم هم در زمان اهل بیت(ع) غلبه داشتند کسانی که در دین غرض داشتند چه در زمان پیامبر(ص) و چه بعد از آن حضرت، جعل حدیث می کردند. لذا یک دسته از روایاتی که در کتب ما وجود دارد اخبار جعلی است. این اخبار جعلی را باید کسی تشخیص دهد که تسلط بر معارف قرآن و روایات داشته باشد.
از این نظر مرحوم علامه در تفسیر المیزان گاهی روایاتی را از کتب اهل سنت نقل می کنند و می فرمایند این روایات از اسرائیلیات است؛ چرا که نوعاً مخالفان دین اسلام در قوم یهود بودند و امثال کعب الاحبارها را می آوردند و آنها را می پروراندند. اینها گاهی روایات عجیبی را برای خوشامد حاکمان ظلم جعل می کردند. این هم یک دسته از روایات است که مربوط به اهل بیت(ع) نیست ولی در بین روایات خصوصاً روایات اهل سنت وجود دارد. کسی که فقیه نسبت به روایات است این روایات را می فهمد و کنار می گذارد. خود اهل بیت(ع) برای حل اینگونه از مشکلات بیاناتی دارند؛ مثلا فرمودند آنچه با ظاهر کتاب خدا مخالفت دارد و قابلیت توجیه با معارف قرآن را ندارد کنار بزنید. این هم دسته چهارم از روایات است.
دسته پنجم روایات با عنوان «روایات تقیه ای» است. ائمه در یک برهه ای از ناحیه حاکمان ظلم یا غلبه متعصب های اهل سنت در فشار بودند و نمی توانستند نظراتشان را به طور صریح بیان کنند برای اینکه شیعیان شان از مشکلاتی که برایشان از جانب حاکمان ظلم می رسد محفوظ بمانند بیاناتی را می فرمودند که مطابق با نظر اهل سنت بود. باید کسانی اهل فن باشند که به منطق اهل بیت(ع) در مسائل گوناگون واقف باشند تا تشخیص دهند این روایت تقیه ای است. گاهی علامه بعضی روایات را می فرمایند و به این مسئله اشاره می کنند. البته روایات تقیه ای در المیزان کمتر آمده، چراکه مباحث فقهی خاص در المیزان نیامده است. از اینجا نتیجه می گیریم مرحوم علامه یک شخصیت بزرگ دینی و عالم بزرگی است که با تسلط نسبی خودشان بر معارف دینی در جایگاهی قرار گرفتند که نظراتشان مبنای معارف دین در عرصه های گوناگون معرفتی است.
قرآن بیان اجمالی و روایات بیان تفصیلی
آیا رجوع به روایات با روش تفسیر قرآن به قرآن منافات دارد یا خیر، می توان گفت که قرآن بیان کننده کلی و اجمالی است. این بیان کلی و اجمالی کافی نیست. از اینجا استفاده می کنیم اساسا نمی شود تفسیر قرآن به قرآن داشته باشیم و بتوانیم یک مبنای معرفتی پیدا کنیم بی آنکه به روایات ناظر به آن بعد معرفتی قرآن رجوع کنیم. خدای متعال می فرمایند ما قرآن را نفرستادیم مگر آنکه توی پیامبر قرآن را برای مردم بیان کنی. آیات سوره نحل این مطلب را به ما تذکر داده است. اصلاً می فرماید ما کتاب را نازل کردیم تا تو بیان کنی. البته خود قرآن هم بیان است ولی بیان قرآن، بیان اجمالی است و بیان پیامبر(ص) بیان تفصیلی است. بنابراین از شکم تفسیر قرآن به قرآن حجیت روایات را می فهمیم. علاوه بر این، مرحوم علامه می فرمایند ما این روش را از روایات گرفتیم. یعنی روش تفسیر قرآن به قرآن را از اهل بیت(ع) گرفتیم. چطور می شود ما وارد تفسیر قرآن به قرآن شویم ولی به روایات توجه نکنیم و بگوییم رجوع به روایات خارج از این روش است. خیر، داخل این روش است و نمی توانیم روش تفسیر قرآن به قرآن داشته باشیم و به روایات مراجعه نکنیم.
مراجعه علامه طباطبایی برای فهم روایات به قرآن
گاهی این چنین است و اگر بیان روایتی سخت باشد برای روشنگری آن یا برای اثبات مطلبی که در روایت آمده است به آیات استدلال می کنند. البته خود روایات بر این روش بنیان گذارده شده است که به قرآن مراجعه کنیم و قرآن دلالت ذاتی دارد که ما با دلالت ذاتی حجیت فرمایش اهل بیت(ع) را به دست می آوریم و الزاما کسی که به قرآن رجوع می کند باید به روایات هم تکیه بکند.
باید توجه کنیم که چه معنایی از تفسیر مد نظر داریم. متاسفانه برداشتی هایی انجام می شود که به قرآن بسندگی می انجامد. معنای تفسیر باز کردن کلام گوینده با روش های عقلایی است. روش عقلا در فهمیدن مطالب گوینده این است که به کلام خود او رجوع می کند اگر کلام عام باشد به عموم آن اخذ می کنند، اگر یک کلامش همه قیود را داشته باشد صریح تلقی می شود و اگر همه قیود را نگفته شد و بعدا گفته باشد باید بین آنها جمع کنیم. معنای تفسیر این است برای اینکه کلام گوینده را بفهمیم باید خالصا به کلام خودش مراجعه کنیم. چیز دیگری از خارج از آن معانی بر کلام گوینده اضافه نکند که تفسیر به رای شود. اگر این گونه وارد تفسیر قرآن شویم تفسیر قرآن به قرآن نتیجه اش خواهد بود. و همچنین ضرورت رجوع به روایات برای ما الزامی می شود. این یک عمل دین شناسی شناخته می شود یعنی اگر کسی بخواهد دین شناسی داشته باشد باید اینگونه عمل کند.