چکیده:
گیلانیان در برپایی و استمرار انقلاب مشروطیت نقشی بسزا بازی کردند. آنان در آغاز جنبشهای اعتراضی در برابر حکومت قاجار تا فتح تهران و مخالفت آشکار و گسترده با محمد علی شاه و دخالتهای روسیه و انگلستان، حماسه های پرشور آفریدند. گیلانیان در آن دوران، گذشته از انتشار جراید آزادیخواه و مشروطه طلب و برپا کردن کمیته ها و انجمنهای مردمی، کوشیدند در کنار همداستانی با دیگر مردمان ایران، به ادارۀ کارهای گیلان به شیوه فدرال بپردازند. اعتراضهای گستردۀ آنان، از گیلک و طالش، شهری و روستایی، در چارچوب مبارزات دهقانی، اعتصابهای کارگری و صنفی، برگهای زرینی به تاریخ افتخارآمیز مردمان این سرزمین افزوده است. اهمیت ایران در دوران قاجار بعنوان پلی میان ایران و اروپا و همسایگی این سرزمین با مناطق ماورای ارس که در واپسین سالهای سدۀ نوزدهم و نخستین سالهای دهۀ بیستم میلادی کانون اعتراضها و جنبشها به شمار می رفت، مایۀ روشن شدن افکار عمومی و زمینه ساز خیزشها در گیلان بوده است. تاریخ مشروطیت، بی شناخت درست نقش آفرینی گیلانیان و حضور پیوسته و کارساز آنان در پهنۀ انقلاب، نارسا خواهد بود.
درآمد
جنبش مشروطه خواهی ایران، هرچند نقطۀ عطفی در تاریخ مبارزات ملّی ایران به شمار می آید، ولی این رستاخیز ملّی به علتهای گوناگون نتوانست آنچه را در شعارها وعده داده بود، تحقق بخشد. هدف این نوشتار، بررسی علل ناکامی و ناکارآمدی نظام برآمده از آن جنبش نیست، بلکه برآنیم تا نشان دهیم که پیامدهای ناگوار و نومیدکنندۀ آن، مایۀ خیزشهای ملّی و مردمی(سردار جنگل در گیلان، خیابانی در آذربایجان و کلنل محمد تقی خان پسیان در خراسان) شده است. در فراهم آوری این نوشتار، منابع تاریخی و ادبی دوران مورد بحث بررسی و کوشیده شده است پیوند منطقی میان پیامدهای جنبش مشروطه خواهی و هدفها و مرامنامۀ مبارزان و مجاهدان نهضت جنگل به رهبری میرزا کوچک خان، روشن شود. برخلاف پندارشماری از تاریخ نگاران که به پاره ای از جنبشهای ملّی، بویژه نهضت جنگل، انگ تجزیه طلبی زده اند، در این نوشتار نشان داده خواهد شد که هدف جنبش جنگل و مبارزات و جانفشانیهای جنگلیان، برآوردن آرمانها و خواسته های مشروطه خواهان بوده است.
1- اوضاع اقتصادی- اجتماعی ایران از دوران مشروطه تا استقرار سلطنت پهلوی
سرنوشت نظام مشروطه به دست کسانی افتاده بود که مصالح و منافع خود را در رژیم فرسودۀ استبدادی جستجو می کردند؛ یعنی همان طبقۀ حاکم پیشین که با چهره ای دیگر، در دوران پس از مشروطه نیز زمام قدرت را در دست گرفته بودند و راه را بر هرگونه دگرگونی بنیادی شرایط زندگی اجتماعی و اقتصادی لایه های محروم و زحمتکش جامعه می بستند. آنان برخلاف انتظار کسانی که در راه برپایی حکومت مشروطه فداکاری کرده بودند، از امتیازات طبقاتی خود همچون گذشته بهره می گرفتند و در سایۀ انتساب به حکومت آزاد و تظاهر به آزادیخواهی و پشتیبانی از ارکان مشروطه، بر وجهۀ ملّی و نفوذ اجتماعی خویش می افزودند. ایران در زیر بار وامهای کمرشکن و قیود سیاسی و اقتصادی دولتهای استعمارگر به زانو درآمد بود و در آن روزها تنها یک حکومت مقتدر ملّی و متکی به افکار عمومی می توانست گذشته از اصلاح امور داخلی، به سیاست خارجی ایران سروسامانی دهد و بندهای سیاسی و اقتصادی را از دست و پای ایرانیان بردارد، ولی کسانی که بر سر خوان مرده ریگ مشروطه نشسته بودند، نمی توانستند از پس چنین اصلاحاتی برآیند.
جان فوران سیمای روشن و شفّافی از اوضاع اقتصادی و اجتماعی ایران در آن دوران ترسیم کرده است: «در سال 1914 م/ 1293 ش، شمال ایران بخشی از امپراطوری روسیه محسوب می شد و در اشغال قوای روسیه بود و کنسول های روسی به جای حکومت، امور آن قسمت را اداره می کردند، در جنوب نیز انگلیسی ها با شیخ خزعل حکمران عرب خوزستان همکاری داشتند تا در زمینۀ اعمال کنترل بر میادین نفتی تضمینی داشته باشند. دولت ایران در این دوره بسیار ضعیف بود. رؤساس قبایل و بزرگ مالکان، در مناطق خویش حاکم مطلق شدند. ایران در جنگ جهانی اول اعلام بیطرفی کرد اما به رغم این بیطرفی صحنه درگیری های قوای روسیه، عثمانی و بریتانیا شد. جنگ تأثیر مستقیم و ویرانگری بر اقتصاد ایران داشت. ارتش های متخاصم، محصولات کشاورزی، دامی و خود دامها را مصادره می کردند. شبکۀ آبیاری ویران شد. دهقانان را به زور به جاده سازی و سایر بیگاریهای نظامی وا می داشتند و روستاها از سکنه خالی گردید. ایران حتی تا سال 1304 شمسی، به سطح تولید کشاورزی قبل جنگ برنگشت. توسعۀ صنعتی دستخوش وقفه شد اما داد و ستد و پیشه وری در سطح محلی باقی ماند. شهرهای کشور با تورم دست به گریبان بودند. واردات بر صادرات پیشی گرفت. در شمال نیز جابجائی تجارت وضعیت بدی به وجود آورده بود. اوج مشکلات، زمستان 1297 شمسی بود که قحطی جابجائی تجارت وضعیت بدی به وجود آورده بود. اوج مشکلات، زمستان 1297 شمسی بود که قحطی شدیدی بروز کرد. علت آن پایان یافتن مازاد بر اثر جنگ و مشکلات و توزیع و احتکار محلی بود. بنابر برآوردها، تلفات انسانی ناشی از قطحی بین یکصد هزار نفر تا دو میلیون نفر بوده است. بالفور رایزن مالی بریتانیا در تهران، منطقه ای را دیده بود که تقریبا جمعیت کشاورز آن بر اثر قحطی مرده بودند، یعنی مردم ایران برای جنگی که خود نقشی در به راه انداختن نداشتند بهائی این چنین سنگین می پرداختند؛ جنگی که قدرت های بزرگ مسلط بر کشورشان به راه انداخته بودند. دولت مرکزی در زمان سلطنت احمد شاه قاجار، وضعیت نومیدکننده داشت و بین سالهای 1288- 1300 شمسی بیش از 50 بار کابینه تغییر کرد.»[1]
2- نقش دولتهای استعمارگر و کارگزاران حکومت در انحراف و انحطاط مشروطیت
سرنوشت انقلاب مشروطه، می بایست در کشاکش رویدادها و کشمکشهای قدرت طلبانه امیرپالیستها تعیین شود. برجسته ترین رویدادها و کشمکشهایی که توانست بر روند طبیعی مشروطه اثر منفی گذارد و آنرا از مسیر طبیعی خود منحرف کند، عبارت بود از: 1- پیمان 1907 میلادی روسیه و انگلستان؛ 2- عزل مورگان شوشتر آمریکایی و کنار گذاشته شدن اصلاحات مالی در ایران؛ 3- اشغال نظامی ایران به دست نیروهای روسی و انگلیسی؛ 4- گشایش مجلس دوم شورای ملّی با اکثریت برخاسته از میان بزرگ مالکان، مخالفان نوگرایی و آزادیهای سیاسی؛ 5- راه افتادن جنگ جهانی یکم.
ادوارد براون رایزن فرهنگی سفارت بریتانیا در ایران که در بیشتر موارد دربارۀ مسائل سیاسی- اجتماعی ایران دیدگاهی صائب و منطقی داشته، نقش دولتهای استعمارگر را در انحراف مشروطه کارساز دانسته و نوشته است: «... ایرانی قادر است که بنیاد زندگی خو را در مسیر مشروطه گری بریزد ولی من تصور نمی کنم که هیچ پژوهشگر با انصاف تاریخ ده - یازده ساله اخیر ایران بر این باور باشد که بیگانگان هرگز به مشروطۀ ایران فرصت پیشرفت و موفقیت داده اند.»[2]
روسیه و انگلستان، به دست نظامیان اشغالگر و از راه سفارتخانه های خود در تهران از هر کاری در به انحراف کشاندن مشروطیت پروا نداشتند. بسیاری از نوشته های پژوهشگران در زمینۀ تاریخ معاصر، گواه این واقعیت است. یحیی دولت آبادی به هنگام بازگشت از اروپا به ایران، نوشت: «... چون روانۀ تهران می گردم در قزوین و اطراف آن عساکر روس را که می بینم که مانند قشون فاتحی در مملکت مفتوح رفتار می کنند، بر تاثرات قلبی ام افزوده می شود. زحمات چندین سالۀ وطن خواهان و دادن جان و مال و عرض خود در راه استقلال وطن و کوتاه کردن دست بیگانگان در برابر چشم مجسم شده بیش از پیش به زمامداران امور ملکت که این طور وطن خود را دستخوش بازی اجانب قرار دادند هزاران لعنت می فرستم.»[3]
پژوهشگران ایرانی در کنار رفتار ویرانگر روسیه و انگلستان، نقش عوامل داخلی را هم در ناکارآمدی دولت و مجلس مؤثّر دانسته اند. گذشته از یحیی دولت آبادی، گروهی دیگر از تاریخ نگاران صاحب نام نیز این نکته را یادآور شده اند. شاپور رواسانی در تأیید دیدگاه دولت آبادی می نویسد: «حکومت مشروطه تحت نفوذ مستقیم خان ها، ارتجاعیون و وابستگان به سیاست استعماری انگلستان قرار داشت.»[4]
سپهدار محمّد ولی خان تنکابنی که در دوران مشروطه، از برجستگان در پهنۀ سیاست ایران بوده است، در یادداشتهایش بارها بر نقش عوامل داخلی و کارگزاران حکومت در این زمینه انگشت گذاتشه است: «حالت ایران با نهایت بی غیرتی به این روز افتاده و الاّ ما حالا بایستی استفاده ها برده باشیم و کارهای خود را سر و صورتی داده الان با کمال فقر و فلاکت و ذلت هرج و مرج و مفلسی و کیسه های خالی نه لشکر، نه عسکر، نه خزینه، نه رعیت مطیع، نه علمای هواخواه سلطنت. باری به طوری به بی شرفی وقت می گذرانیم که خداوند نصیب هیچ دولت و ملتی نکند. اسم آزادی و مشروطه را ملوث کرده ایم و ننگ همۀ روی زمین شده ایم این است حال وزرای ما، پادشاه ما، رعیت و لشکری و.... همه یاغی، طاغی، دزد و غارتگر هستند. مردم ایران در بلایای همه قسم مصائب دچار هستند و این دولتیان و نظامیان به حدی فشار به رعیت وارد آورده اند که دیگر امید عافیتی نیست. در این روزها مخاطرات زیادی در نظر است، روابط خارجه به کلی مسدود و تجارت و صادرات بهیچوجه نیست. همه جای ایران نکبت، فقر، فلاکت، بی چیزی، گدائی و خسر الدنیا و الاخره است. چند نفر مغرض نادان که پول از خارج می گیرند و به ظاهر اسم مشروطه خواهی و دموکراسی بر خود گذارده و می خواهند این مملکت را به دست روس و انگلیس بدهند. الان در تمام ایران قتل و غارت و یاغیگری است، همه جا هم گرانی... رعیت پریشان... جمعی مغرض و نمی فهمند چه کار کنند. من هم تماشا می کنم و از عراق، لرستان، بروجرد، مازندران چپاول می شود و اردوی طرفین غارت و خراب می گردد. این وکلای علیه ما علیه هم هنوز در مجلس که از دو سال هم گذشته است به خلاف قانون نشسته اند و مشغول خرابی مملکت و بیشرفی و بی دینی هستند ایران را به باد داده اند و دست هم نمی کشند این حضرت سرداری های ما هر جا رفتند شکستی دادند در مقابل تهاجم نیروهای محمد علی شاه و سالار الدوله- بعد مشغول غارت و چاپیدن فقرا شدند و آن حضرات رفتند و نانی جمع آوری نموده و مشغول غارت، یفرم و ارمنی هم آنچه از وزن سبک و از قیمت سنگین است می گیرند و زود مراجعت می کنند تهران مشغول سلطنت و تاخت و تاز بشوند.»[5]
محمد تقی بهار در کتاب تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، با دیگر کسانی که معتقدند مشروطه در راه تحقّق بخشیدن به هدفها و خواسته های متعالی اش ناکام مانده همداستان شده و در مجلدات اول و دوم این کتاب، از ناکامی مشروطیت سخن به میان آورده است. وی نخست از رفتار رجال به ظاهر مشروطه خواه با یکی از نمادها و پدیده های مشروطیت یعنی انتخابات آزاد سخن گفته و سپس از خودکامگی رضا خان سردار سپه به هنگام سرپرستی وزارت جنگ در دوران مشروطه پرده برداشته است. دیدگاههای محمد تقی بهار در تأیید نوشته های دیگر پژوهشگران، خواندنی است: «انتخابات به واسطۀ روی کار آمدن دولت هائی که مایل به حکومت اعیانی قدیم بودند و با احزاب شوخی می کردند و آنها را فریب می دادند مانند مرحوم مستوفی، علاء السلطنه و صمصام السلطنه متوقف ماند.»[6]
بهار دربارۀ حکومت و ادارۀ کشور پس از مشروطه و در دوران وزارت جنگ رضا خان سردار سپه نوشته است: «ثروت و خزاین سیصد سالۀ اقبال السلطنه ماکوئی یکسره ضبط شد و خانواده اش منقرض و هرچه داشتند تصرف و به مرکز فرستاده شد و از آن ثروت دیناری به خزانۀ دولت تحویل داده نشده بود و معلوم نشد گناه او چه بود و ما یملک او چه شد؟ دو پسر اسماعیل خان امیر موید سوادکوهی را در مازندران بدون محاکمه و تعیین تقصییر به قتل آوردند و سبب آن را کسی ندانست، بودجه وزارت جنگ بدون تفتیش و نظارت مستشار آمریکائی دکتر میلیسپو خرج می شد و... این حرکات در حکومت مشروطه که قانون و مجلس و وکیل و روزنامه دارد همه مستحق مجازات و در خور انتقاد شدید است و هیچکدام هم جواب ندارد.»[7]
3- بازتاب پیامدهای مشروطیت در ادبیات سیاسی
سید اشرف الدین حسینی قزوینی، از شاعران ارزندۀ آن دوران، دربارۀ ناکامی مشروطه و برآورده نشدن هدفها و خواسته های مشروطه خواهان، سروده های شیوایی دارد. برای نمونه:
مجلس فاتح برپا سازید
قاری خوب مهیا سازید
از عسل شربت و حلوا سازید
این سخن را همه انشا سازید
(رحمة الله علی مشروطه)
لوطیان خوب به ما حقه زدند
طرز مرغوب به ما حقه زدند
عکس مطلوب به ما حقه زدند
درد ز آشوب به ماحقه زدند
(رحمة الله علی مشروطه)
بود اگر گردن مشروطه کلفت
پس چرا زود به یک تیر بخفت
نعمتی بود ز کف رفت به مفت
واعظی بر سر منبر می گفت
(رحمة الله علی مشروطه)
اهل تهران چه نشان ها دادند
اهل تبریز چه جانها دادند
اهل گیلان چه جوان ها دادند
آخر این شعر به آن ها دادند
(رحمة الله علی مشروطه)
***
بارها شکر نمودیم که ممتاز شدیم
همه از خلعت مشروطه سرافراز شدیم
جمله یکرنگ و هماهنگ و هم آواز شدیم
ای دریغا که فزون گشت دو صد علت ما
***
باز هستند گروهی که ستمکارانند
مستبد فطرت و بدطینت و غدّارانند
ظاهرا آدم و باطن همه خونخوارانند
رفت بر باد از این قوم دغل عزت ما
***
این همان سعی و تلاش است که در سابق بود
این همان جنس و قماش است که در سابق بود
این همان کاسه و آش است که در سابق بود
هیچ تغییر نکرده، صفت و حالت ما
***
افسوس حق زارع، امروز پایمال است
حاصل از این ادارات، فریاد و قیل و قال است
گویا که خون ملت بر مالکین حلال است
ای خواجۀ توانگر، بزن بلا نبینی[8]
سروده های او نشان می دهد که هدفهای جنبش مشروطیت یعنی اصلاحات در زمینۀ زمین داری، اصلاحات اداری، بهتر شدن زندگی روستاییان، از میان رفتن مشکلات و نارساییهای اجتماعی، برقراری عدالت اجتماعی و بر سر کار آمدن کارگزاران لایق و کاردان و... تحقق نیافته بوده است.
عارف قزوینی از دیگر سرایندگان بلندآوازه نیز دربارۀ اوضاع نابسامان کشور پس از مشروطه سخن گفته است. از سروده های عارف و سید اشرف الدین به آسانی می توان دریافت که نظام مشروطه، برخلاف شعارها و وعده ها، نتوانسته اوضاع سیاسی- اجتماعی جامعه را دگرگون کند و بر سلطۀ فرمانروایان نالایق و ستمگر نقطه پایان بگذارد. عارف گفته است:
هم امیران، غلام اجنبی اند
هم وزیران، غلام اجنبی اند
شاه را اجنبی نگهبان است
و آشکار است این، نه پنهان است
رشت و قزوین و مرکز و زنجان
به لب مردمانش آمده جان
فقر و خلق و جهالت افراد
چه بگویم؟ که می کند بیداد
کوشش و جنبشی کن ای ملت
خویشتن را رهان از این ذلت
کآن وکیل و وزیر اجنبی اند
هیچیک اهل این دیار نی اند
***
وطن دوستان، قامت افراختند
به مشروطه، جان را فدا ساختند
ببستند، نک بار خود بارها
خیانت گران و تبهکارها[9]
ملک الشعرای بهار نیز به نقش دولتمردان در انحطاط مشروطیت و خروج از آن مسیر طبیعی اش پرداخته و دربارۀ روزگار آشفتۀ پس از مشروطه، خطاب به یک هموطن نمادین گفته است:
هیچ دانی که چه کردیم به مادر من و تو
یا چه کردیم به هم، جان برادر من و تو
سعی کردیم به ویرانی کشور من و تو
رو که اف بر تو و من باشد و تف بر من و تو
هرچه تو نقش زدی، بنده زدم وارویش
هرچه مقصود تو شد، بنده دویدم سویش
تو رخ مم وطن کندی و من گیسویش
چشم او به نشده، گشت خراب ابرویش
من به عنوان وکالت، تو به عنوان دگر
جلب کردیم بسی فایده زین مردم خر
نشد از ما و تو حاصل به کسی غیر ضرر
بلکه گشت ایران، از روز نخستین بدتر
***
غنچه انقلاب نشکفته
شد دچار نسیم آزاری
فکرهای بدیع ناگفته
شد ز زنگار مفسده تاری
لب مردم ز تشنگی تفته
رشوه چون سیل هر طرف جاری
دزد با دزد، راز دل گفته
دیو با دیو کرده همکاری
***
طرفه عهدیست که هر گوشه کنی روی فراز
گله دزدان بینی همه با عشوه و ناز
نه ادارات مبراست، نه محراب نماز
هر که دزد است، به هر جای بود محرم راز[10]
فرخی یزدی، در دیوانش، اوضاع سیاسی- اجتماعی ایران پس از مشروطیت را بازتاب داده و سروده است:
ز آزادی جهان آباد و چرخ کشور دارا
پس از مشروطه با افزار استبداد می گردد
وی نقش عوامل داخلی و کارگزاران حکومت را در برپائی دوبارۀ استبداد و خرابی کشور کارساز داشته است:
بدبختی ما تنها از خارجه چون نبود
هر شکوه که ما داریم از داخله باید کرد
با جامۀ مستحفظ، در قافله دزدانند
این راهزنان را طرد، از قافله باید کرد
فرخی از روش زمامداری، آزادی مطبوعات، کارهای مجلس و... چهرۀ پسندیده ای ترسیم نمی کند. ناکارآمدی کابینه ها، اوضاع نابسامان اجتماعی، استبداد مطلق، غارت بیت المال و... از نکته هایی است که در سروده هایش بر آنها انگشت گذاشته شده است:
می کند در مملکت غارتگری مامور جزء
جزء آری در عمل، تقلید از کل می کند
کی شود آباد آن ویرانه کز هر گوشه اش
یک ستمکاری تعدی یا تطاول می کند
کشور جم سر به سر پامال شد، از دست رفت
پور سیروس، ای خدا تا کی تحمل می کند؟
***
مجلس ما را هر آن که دید به دل گفت
ملت جم، حسن انتخاب ندارد
خانه خدا، یا به فکر خانۀ خود نیست
یا خبر از خانۀ خراب ندارد
خواجه پی جمع مال و تودۀ بدبخت
هیچ بجز فکر نان و آب ندارد
***
آزادی است و مجلس و هر روزنامه را
هر روز بی محاکمه توقیف می کنند
گویند لب ببند چو بینی خطا ز ما
راهی است ناصواب که تکلیف می کنند
***
کابینه ها عموم سیاه است ز آنکه هیچ
کابینۀ سفید ندیدیمت ما هنوز
با آن که گشت قبطی گیتی غریق نیل
در مصر ما فراغنه فرمانروا هنوز
دردا که خون پاک شهیدان راه عشق
یک جو در این دیار ندارد بها هنوز
***
غارت غارتگران شد، مال بیت المال ما
با چنین غارتگرانی، وای بر احوال ما
حال ما یک چند دیگر، گر بدین سان بگذرد
بدتر از ماضی شود، ایام استقبال ما[11]
***
سید حسن مشکان طبسی در اشعاری که سروده و در آن به ستایش قیام کلنل پسیان در خراسان پرداخته، همانند دیگر سرایندگان نامدار آن دوران، دربارۀ اوضاع کشور به داوری نشسته است:
هیفده سال ز مشروطه گذشته است و هنوز
حالت ما به همان وضع مکرر گذرد
این چه سری است که قانون نتوانسته هنوز
به مقام عمل، از کاغذ و دفتر گذرد[12]
4- هدفهای میرزا کوچک خان از برپایی جنبش جنگل
برخلاف برخی از تاریخ نگاران سیاست پیشه در دوران پهلوی همچون مخبر السلطنۀ هدایت که قیام میرزا کوچک در کنار قیام خیابانی و سید عبد الحسین لاری، کاری در راستای تجزیۀ خاک ایران دانسته اند،[13] یکی دیگر از رجال صاحب نام که در زمینۀ تاریخ نگاری جایگاهی بلند دارد، دربارۀ رهبران این جنبشهای ملی (نهضت جنگل، نهضت آذربایجان، نهضت خراسان) نوشته است: «میرزا کوچک خان آدم خیلی خوبی بود، درستکاری و صحّت عمل داشت؛ شیخ محمد- خیابانی- آدم درست و خوبی بود و محمد تقی کلنل پسیان مرد خیلی لایق، درست، و صحیح العمل، فعال و دارای نیات پاک بود.»[14]
با چهره هایی که سید حسن تقی زاده از این سه تن به دست داده است، به روشنی می توان به تفات دیدگاههای دو تاریخ نگار، یکی سیاستمداری کینه توز و دیگری منتقدی منصف پی برد.
میرزا کوچک خان در طول حیات نهضت جنگل، بارها هدف خود و یارانش را از برپایی نهضت و کوشش در راه پایایی آن بیان کرده و بر همین پایه است که مؤلّفان تاریخ کمبریج در معرّفی میرزا کوچک نوشته اند: کوچک بعنوان یک مسلمان شیفته و یک میهن پرست سرکش، مبارزی خستگی ناپذیر و رهبری فسادناپذیر بود که تنها هدفش رهایی کشور از قید سلطۀ بیگانه و فساد دستگاه اداری کشور بود. جنبش میرزا کوچک خان جنگلی تجسم آرمانهای ملی گرایانه و انقلابی دوره مشروطیت بود.[15]
گفته های میرزا کوچک خان دربارۀ هدفهای جنبش جنگل و رویدادهایی که پژوهشگران و سرایندگان بعنوان پیامدهای مشروطیت به آنها پرداخته اند، در کنار هم این نکته را آشکار می سازد که جنبش جنگل بواقع در راستای آرمانهای مشروطه خواهان بوده و هدفی جز بهروزی ایرانیان و سربلندی ایران نداشته است. میرزا کوچک خان در سخنانی در دامنۀ کوههای گسکره و پیش از برخورد با نیروهای روسی گفت: «ایران که یک روز مهد تمدن و آرامگاه دلیران بود در اثر سیاست این دژخیمان حریص، مرکز مشتی اشخاص بدون اراده و پایبند به موهومات و خرافات گردید. رجال کشور، امرای لشکر، پیشوایان ملت تابع ارادۀ اجانب هستند. وزرا و نمایندگان ملت از اشخاصی که به مزدوری بیگانگان افتخار داشته و بارها امتحان داده اند انتخاب می شوند. فساد اخلاق و پستی و سفاهت بقدری زیاد شده که هر کس چند جریب ملک دارد برای مکیدن خون زارع، برزگر، مردم ضعیف و بیچاره دیگر بستگی به یکی از اتباع خارجه پیدا نموده، چوب و فلک راه انداخته و اصطبل خود را پناهگاه جنایتکاران قرار داده است. آیا این نحو زندگانی قابل تحمل و در خور مردمی است که نام خود را آدم گذاشته اند؟»[16]
میرزا کوچک خان در اعلامیه ای از انحراف مشروطیت سخن به میان آورده و بدین سان، پیوند میان هدفهای مشروطیت و جنبش جنگل را نشان داده است: «... بدبختانه برای عدم تفکر و تعمق پیشقدمان آزادی، به هر طریق بود امرا و خوانین ستمگر زمام ریاست مشروطیت را در دست گرفته انقلاب را به منفعت خود سوق دادند. بالجمله این انقلاب و این نهضت و این فداکاری برای ملت بیچاره بجای منفعت، مضرت تولید نمود. سابق به اسم سلطنت مستبده، این دفعه به نام سلطنت مشروطه همان سلطه و اقتدار و جور و ظلم را اعاده دادند.»[17]
میر احمد مدنی عضو شورای اتحاد اسلامی و مدیر روزنامۀ پرورش دربارۀ هدفهای نهضت جنگل نوشته است: «میرزا کوچک خان و همراهانش اهتمام داشتند که بیگانگان در امور داخلی ایران مداخله نکنند و ایران بایستی با دست ایرانی اداره شود و در قبال هر قشون بیگانگان ایستادگی می نمود و سعی داشت که مقررات کشور به مردان صالح سپرده شود تا آمال و آرزوی آزادیخواهان اجرا گردد و به همین منظور با هر نیت ارتجاعی و استعماری مخالف می نمود.»[18]
ابراهیم فخرایی نیز هدف از برپایی نهضت جنگل را تحقق بخشیدن به آرمانهای مشروطه دانسته؛ همان آرمانهایی که میر احمد مدنی در معرفی ماهیت قیام میرزا کوچک خان برشمرده است. مرحوم فخرایی نوشته است: «نهضت جنگل از مخاصمت با قوای روس و انگلیس و مقابله با دولت ایران و سازش با نیروی سرخ هدفی جز طرد مداخلات نامشروع و خانه تکانی و برانداختن کاخ ستم و نیل به حقوق ملی و ساختن یک ایران آزاد و آباد نداشته است. جنگل می خواست همان طور که مشروطیت با انقلاب بدست آمد و زمامش بعدا به کف عمّال استبداد افتاد و آثارش خنثی گردید، اکنون که در حال مردن و خفه شدن است دوباره با انقلاب تجدید حیات نماید.»[19]
5- بررسی دو دیدگاه در مورد ماهیت سیاسی- اجتماعی نهضت جنگل
در اینجا به بررسی دیدگاههای متضاد دکتر محمد علی همایون کاتوزیان و رسول مهربان، درباره ماهیت نهضت جنگل می پردازیم. کاتوزیان در معرفی ماهیت نهضت جنگل می نویسد: «میرزا، مسلمانی شیعه، میهن دوستی سازش ناپذیر، رزمنده ای نستوه و رهبری فسادناپذیر بود که تنها هدفش، رهایی کشور از زیر سیطره قدرتهای خارجی و فساد داخلی بود جنبش جنگل، نه جنبشی تجزیه طلبانه بود نه بورژواملی و نه کمونیستی» (کاتوزیان، 1385: 118). اما رسول مهربان خاطرنشان می سازد که: «میرزا به جای آن که از زحمتکشان و دهقانان زیر ستم حمایت کند، خواسته های به حق آنان را به منزله مخالفت با اصول شرع انور اسلام اعلام می کرد و عوامل ضد انقلابی متمرکز در دستگاه میرزا کوچک خان، جیره خواران مالکان و اربابان گیلان بودند.» (مهربان، 1387: ص 44).
دکتر کاتوزیان تنها واقعیت موجود در نهضت جنگل را، وجه سلبی آن دانسته است. جایی که هدف نهضت را رهایی کشور از چیرگی قدرتهای خارجی و فساد درونی مطرح می کند، او به وجه ایجابی این نهضت رویکردی نداشته است. از این رو، در بیان ماهیت واقعی این نهضت تنها کوشیده است اتهام تجزیه طلبی یا کمونیست بودن را از آن دور کند و همچنین، ویژگی اش را بعنوان یک نهضت بورژواملی منتفی و میرزا کوچک را از اشتهار به «ناسیونالیست بورژوا»بودن مبرا سازد (همان: 119)
در معرفی بورژوازی می خوانیم: «در قرون وسطا فردی از اهل شهر آزادیابورگ (Biury) را که نه ارباب بود نه دهقان، بورژوا می گفتند. بورژوا به معنای فردی از طبقه میانه شد. بورژوازی پرچمدار لیبرالیسم به شمار می آید و انقلاب هایی زیر نفوذ آن انجام شده و بویژه انقلاب فرانسه که به امتیازهای ناشی از تبار پایان داده و بر فرد، حقوق فرد و دستاوردهای فرد همچون معیاری برای سنجش ارج اجتماعی انسان تکیه کرده است. منظور از احزاب بورژوایی، طبقه میانه است.»(آشوری، 1385، ص 68).
بر این پایه نهضت جنگل را می توان یک نهضت بورژوازی ملی نامید، زیرا نشانه های فراوانی را می توان در این نهضت دید که یکایک آنها بر این ادعا صحه خواهند گذاشت. در بسیاری از اصول سی و چهارگانه مرامنامه نهضت، بر روش سیاسی و هدفهای جنگلی ها تأکید شده است که به چند نمونه آن اشاره می شود:
در اصول یکم، سوم و چهارم ماه یکم آمده است: «حکومه عامه و قوای عالیه در دست نمایندگان ملت جمع خواهند شد، کلیه افراد بدون فرق نژاد و مذهب از حقوق مدنیه به طور تساوی بهره مند خواهند بود و افراد انسان در استفاده کامل از قوای طبیعی خود آزادی تامه خواهند داشت. در اصل نهم از ماده دوم، تساوی زن و مرد در حقوق مدنی و اجتماعی مطرح شده است و در اصل سیزدهم از ماده چهارم آمده است که مالکیت اراضی با ملاحظه تأمین معیشت عمومی تا حدی تصدیق می شود که حاصل آن عاید تولیدکننده شود.»(فخرائی، 1354: 57).
دانستیم که بورژوازی پرچمدار لیبرالیسم به شمار می آید و میان این دو رابطه تنگاتنگی وجود دارد. در معرفی لیبرالیسم هم آمده است: «اصول کلی لیبرالیسم عبارتست از:
1- ارزشمند شمردن بیان آزادانه عقاید فردی.
2- باور به این که بازگویی آزادانه عقاید برای فرد و جامعه سودمند است.
اندیشه و عمل آزادیخواهانه(لیبرال) نخست روی دو زمینه تأکید می کند: یکی، بیزاری از قدرت خودسرانه و کوشش برای به وجود آوردن شکل های دیگری از کاربست قدرت اجتماعی و دیگر بیان آزادانه عقاید شخصی، تکیه لیبرالیسم آغازین بر آزادی از قدرت خودسرانه(استبداد) بود و یکی از هدف های اساسی آن آزادی و رواداری (Tolerace) دینی بود.»(آشوری، همان: 281- 280)
آقای مهربان در این نوشتار خاستگاه اجتماعی نهضت جنگل را دهقانان ستمدیده و قشرهای فرودست دانسته ولی رهبری و هدایت آن را در دست مالکان و زمینداران می داند و بر این باور است که دوری نهضت از تأمین منافع خاستگاه اجتماعیش، آن را از داشتن یک پایگاه اجتماعی بازداشت. او با این دیدگاه ماهیت بورژوا ملی را از این نهضت دور می کند. پافشاری او برای اثبات ادعایش، نافرمانی میرزا کوچک از احسان الله خان، در مصادره املاک و اموال زمینداران و مالکان گیلانی است. ولی به باور نگارنده افزون بر تأکید برخی از مواد مرامنامۀ این نهضت و یا تأکیدی که نهضت های بورژوائی به مسئله آزادی فردی دارند، ترکیب اجتماعی نهضت را هم می توان از دهقانان و زحمت کشان شهری دانست(رواسانی، 1363: 229) و صنفهای شرکت کننده در آن هم: زغال پزان، خشت مالان، کارگران، کشاورزان، بزازان، زرگران، عکاسان، صرافان، آشپزان، خیاطان، نانوایان، سمسّاران، درشکه چی ها، قهوه چی ها، شیشه برها، باربرها، آرایشگرها و نعلبندها بودند. (میر ابو القاسمی، 1382: 544) گذشته از این، اقداماتی که نهضت در دوران تلاشش وجهه همت خود قرار داده بود، به سود قشر میانه جامعه به کار می رفت: «در دوره تثبیت نهضت، تشکیلات کشوری و لشکری جنگل منظم گردیده، محاکمات قضایی در تمام نقاط تأسیس گردید و زارعین که تا آن زمان در فشار و قید مالکین جابر بودند و از هستی ساقط شده بودند کم کم به حقوق خود آشنا شده و مراجع قانونی را شناخته برای رفع اجحاف مالکین به محاکم صالح و ابتدایی که از قضات پاکدامن و ایران دوست تأسیس شده بود مراجعه می کردند.»(مدنی، 1377: 51) راه سازی یکی دیگر از اقدامات نهضت جنگل بود که ارزش و پیامدهای آن را می توان در راستای همان هدفها مطرح ساخت: «در دوره تثبیت نهضت جنگل، راه بازار جمعه به فومن، فومن به صیقل کومه شفت، فومن به لولمان، لولمان به سقه بن، فومن به گشت، گوراب زرمیخ به لولمان، لولمان به صومعه سرا، گوراب زرمیخ به کسما، صومعه سرا به نرگستان، کسما به ضیابر، ضیابر به اسالم تالش، تعمیر راه رشت به کسما، تعمیر جاده رشت به تهران و تعمیر راه لاهیجان صورت گرفت.»(گیلک، 1371: 79).
شاید بگویند که چگونه نهضتی که به اصلاحات ارضی و مصادره املاک و اموال مالکان و زمینداران نپرداخت، یک نهضت بورژوازی ملی به شمار می رود؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت: نهضت جنگل به مسئله اصلاحات ارضی می اندیشید و انجام آن را ضروری می دانست؛ ولی علت عدم اقدام به موقع و یا کوتاهی در اجرای آن را می توان در بیان وژنسنسکی (Vojnesneski) رئیس بخش خاورمیانه کمیساری اور خارجه اتحاد جماهیر شوروی دید: «پیش از تصرف تهران، کوچک خان وحدت ایرانیان را مهمترین وظیفه می دانست. آنگاه که پایتخت به دست انقلابیون فتح شود، اصلاحات اجتماعی و اول از همه اصلاحات ارضی آغاز خواهد شد زیرا در میان جمعیت ایرانی در کنار زمینداران پرشمار، توده وسیعی از کارگران کشاورزی هم وجود دارد.»(شاکری، 1386: 243) احمد کسمائی در خاطراتش هم به این موضوع اشاره کرده و دیدگاهش نشانگر درستی نظرات این مقام بلندپایه روسی است: «ما برای به دست آوردن استقلال و تمامیت مملکت مجبوریم نخست با حضور اجنبی، هر که باشد مبارزه کنیم و در اصول هدفهای خود بعد از این مسئله آورده بودیم که پس از بدست آوردن استقلال و ایجاد یک حکومت ملی در سراسر کشور، اراضی مالکان بزرگ را میان زارعین قسمت کنیم.» (کسمائی، 1383: 47) جای این پرسش باقی است که آیا مسئله اصلاحات ارضی باید در آن هنگام ضروری ترین برنامه نهضت جنگل شمرده می شد؟
با نگاهی به آثار و پیامدهای اصلاحات ارضی از سوی شیخ محمد خیابانی در آذربایجان، می توان دوراندیشی و هوشیاری میرزا کوچک را ستود. زیرا «با وجود این که قانون اصلاحات ارضی آنها غیر منطقی نبود، اما آنها زمان، برنامه و نیروی انسانی لازم برای توزیع منظم زمین میان دهقانان را نداشتند از این گذشته، شیوه رادیکال اجرای سیاست ارضی آنان باعث هراس و القای این تصور در میان بسیاری از بازاریان و ساکنان شهرها شد که پس از اصلاحات ارضی نوبت مصادره اموال آنها فرامی رسد.»(کاتوزیان، همان: 196) مصطفی شعاعیان بعنوان یک پژوهشگر مارکسیست واقع بین اجرای اصلاحات ارضی را تا پیش از پایان جنگ جهانی یکم و تعیین تکلیف دو طرف نبرد ضروری نمی داند و از میرزا کوچک از آن رو که با نیروهای مارکسیست جنگل همداستان نشده ستایش می کند:
«جنگلی ها در مرامنامه خویش آنجا که بحث مطالب اقتصادی را به میان می آورند نسبت به موضوع مالکیت خصوصی و عمومی و همچنین وضع مالکیت ارضی و نیز مسائل مربوط به انحصارها و مالیاتها بی توجهی نکرده اند و مسائلی را پیش کشیده اند. معهذا هرگز بعنوان دستور روز، مصادره و لغو مالکیت مالکین را همچون اصلی که انجام آن ضرورت فوری دارد و برای انقلاب سودبخش خواهد بود، به درستی نپذیرفتند و به عکس آن، تندروی در این زمینه را ناشی از مرض خائنانه و یا بچگانه چپ روی که مآلا به زیان انقلاب پایان خواهد یافت ارزیابی کردند و حق با جنگل بود. جنگلی ها نسبت به میزان مالکیت و چگونگی تقسیمات اراضی، ضمن توجه به منافع تولیدکننده یعنی دهقانان به شکلی بسیار اصولی، نه مانند گنده گوئی کودتاچیان، توجه کرده بودند و لذا نمی توان حرکات تاکتیکی آنها را در مخالفت با تندروی های کودتا که مستقیما به زیان انقلاب انجام می شد، با اصولی که از لحاظ کلی مورد نظر داشتند مخلوط کرد. آنها به حق از قبول هرگونه حرکات عجولانه ای که در عمل به زیان انقلاب پایان می پذیرفت، خودداری می کردند. آنها نمی دانستند که قادر نیستند پیش از این که به وسیله امکانات موجود، قدرت و قوای کافی جمع نمایند، با متفقین خویش هر قدر هم موقتی و نامطمئن، به هر حال قطع رابطه کنند.»(شعاعیان، 1349: 207 - 206).
اگر نهضت جنگل را بتوان همچون آقای مهربان، اجتماع مالکان، و زمینداران دانست، چرا زمینداران بزرگ گیلانی برای سرنگونی این نهضت از هیچ کوششی فروگذاری نکردند؟ اسنادی که از آن دوره به یادگار مانده است مؤید دیدگاه ایشان نیست، زیرا در نامه ای که حاج محمد حسین امینالتجار از رشت به تهران فرستاده است می نویسد: «خدا ریشه ظلم این فرقه اشراری که در جنگل و رشت جمع شده بودند همین طور که کنده است از ریشه قلع و قمع فرماید که دیگر رعیت موافق مطیع مسلمان[باقی]نگذاردند.»(افشار، 1380: 46) در گزارش سفارت آلمان در ایران آمده است:
«کمیسیونی از زمین داران عمده گیلان تحت ریاست رئیس الوزرا در تهران تشکیل شد تا درباره اوضاع گیلان مشورت کنند به طوری که گفته می شود یک قسمت از جنگلهای بین منجیل و رشت را نابود کرده اند تا آن که پناهگاههای قیام کنندگان گیلانی را از آنها بگیرند.»(همان: 123) در لشکرکشی مفاخر الملک حاکم گیلان به کسماء، دو تن از همراهان سرشناس وی به نامهای: اشجع الدوله اسالمی و برهان السلطنه طارمی از مالکان عمده گیلان بودند(گیلک، همان: 40) در پایان هم گفتنی است: «سپهدار سرشتی- میرزا فتح الله اکبر- از کسانی بود که در مقام وزیر کشور، وجود جنگل را برای حیثیت، موقعیت و املاک خود در رشت مضر می دانست بنابراین بهترین پشتیبان مالکین شناخته شده به هر طریق می خواست زودتر این جمعیت را محو نماید.»(همان: 42).
بهره سخن:
نهضت جنگل، به مدت هفت سال(1300- 1293 خ)، به رهبری میرزا کوچک جنگلی در گیلان برپا شد. این نهضت که در این دوران در دو جبهه داخلی و خارجی با نیروهای استعمارگر روسیه، انگلیس و همچنین عوامل سرسپرده حکومت نالایق مرکزی به مبارزه پرداخت از سوی افراد و گروههای گوناگون تحسین و یا نکوهش شده است. در این نوشتار کوشیدیم تا بر پایه اسناد و مدارک درست، از ماهیت واقعی این نهضت سخن رود.
نهضت جنگل دارای همان ویژگیهای نهضت های بورژوازی ملی است. در این نوشتار عمده ترین ایراد نیروهای چپ به نهضت جنگل یعنی عدم اجرای سریع اصلاحات اراضی، از دیدگاههای گوناگون نقد و بررسی شد. با توجه به ائتلاف تهران، مسکو و لندن، پس از پایان جنگ جهانی یکم و پیروزی متفقین، شکست نهضت پرهیزناپذیر بود، گرچه این نهضت پایمال ائتلا شوم این کشورها شد، ولی نام و یاد حماسه پردازان این نهضت که خواهان مبارزه با ناکامی روحی و نیز افزایش پایگاه اجتماعی ایرانی بودند، هماره در برگهای تاریخ پاینده می ماند.
از سوی دیگر باید به یاد داشت که جنبشهایی ملی چون نهضت جنگل، قیام آذربایجان، انقلاب خراسان، برای تحقق بخشیدن به هدفها و آرمانهای مشروطیت به راه افتاده است. آنچه این نکته را ثابت می کند عبارت است از:
1- شخصیت رهبران نهضت؛
2- بیانیه ها، اعلامیه ها و سخنان رهبران نهضت. جنبش مشروطه خواهی به دلایل گوناگون، از دسیسۀ کشورهای استعمارگر گرفته تا سرسپردگی و خیانت برخی از رهبران سیاسی، به انحراف کشیده شد و به سستی گرایید. برخی از رهبران مشروطه خواه، هنگامی که دریافتند مشروطه از مسیر طبیعی خود منحرف شده است، یا به کنج عزلت پناه بردند یا از کشور رفتند. کسانی که می خواستند با بهره گیری از نام مشروطه، به نان و آب برسند و با پوشیدن ردای مشروطیت بر مسند وزارت یا وکالت تکیه زنند، از فرصت فراهم شده سود بردند و پایه های استبداد را با پشتیبانی بیگانگان استعمارگر از نو استوار کردند. تجدید حیات استبداد داخلی، این بار به نام مشروطه ولی برخلاف آرمانهای مشروطه، موجب شد که گروهی از نیروهای وفادار به آرمانهای مشروطه که در جریان انقلاب، اخلاص و صمیمیت خود را نشان داده بودند، در گوشه و کنار کشور، با دعوت از دیگر نیروهای صادق و آرمانخواه، پرچم دفاع از آرمانهای انقلاب مشروطه و پیگیری مبارزه تا تحقق یافتن یکایک هدفهای آن برافرازند. اوضاع نابسامان سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران در سالهای پیش از سلطنت پهلوی، نشان دهندۀ حقانیت این جنبشهای ملی است و بررسی واقع بینانۀ اوضاع ایران در آن سالها، نادرستی القائات مخالفان این جنبشها که آنها را تجزیه طلبانه و آشوب افکن خوانده اند، نشان می دهد.
پی نوشت ها:
[1] فوران، جان، مقاومت شکننده، ترجمه احمد تدین، دفتر خدمات فرهنگی رسا، چاپ دوم 1378، صص 297- 296
[2] حائری، عبد الهادی، تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق، تهران، امیر کبیر، جاپ دوم 1364، ص 335
[3] دولت آبادی، یحیی، حیات یحیی، ج 3، تهران، عطار و فردوس، چاپ ششم 1371، ص 118
[4] رواسانی، شاپور، نهضت میرزا کوچک جنگلی و اولین جمهوری شورائی در ایران، تهران، چاپخش، چاپ اول 1363، ص 97
[5] یادداشتهای سپهسالار تنکابنی(محمد ولی خان خلعتبری)، گردآوری امیر عبد الصمد خلعت بری، به اهتمام محمود تفضلی، تهران، نوین، چاپ اول 1362، صص 363، 348، 308، 294
[6] بهار، محمد تقی، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، ج 1، تهران امیر کبیر، چاپ چهارم 1371، ص 28
[7] بهار، محمد تقی، همان، ج 2، ص 134
[8] کلیات جاودانه نسیم شمال، به کوشش حسین نمینی، تهران، اساطیر، چاپ دوم 1371، صص 262- 264، 256 و 228
[9] حائری، سید هادی، آثار منتشرنشدۀ عارف، تهران، جاویدان، چاپ اول 1372، صص 198، و 168
[10] بهار، محمد تقی، دیوان اشعار، ج 1، تهران، توس، چاپ پنجم 1368، صص 180، 181، 283 و 214
[11] فرخی یزدی، دیوان اشعار، به اهتمام حسین مکی، تهران، امیر کبیر، چاپ هشتم 1366، صص 120، 119، 129، 147، 148، 150 و 85
[12] امین، حسن، «پیوند ادب و سیاست(بازتاب انقلاب خراسان) «کلنل پسیان»در شعر فارسی»، اطلاعات سیاسی - اقتصادی، س 16، ش 10- 9(خرداد و تیر 1381) شماره مسلسل 178 - 177، ص 302
[13] هدایت، مدیقلی(مخبر السلطنه)، خاطرات و خطرات، تهران، زوار، چاپ پنجم 1375، ص 317
[14] تقی زاده، سید حسن، زندگی طوفانی، به کوشش ایرج افشار، تهران، محمد علی علمی، چاپ اول 1368، صص 357، 358 و 362
[15] سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ کمبریج، ترجمه عباس مخبر، تهران، طرح نو، چاپ اول 1371، ص 10
[16] گیلک، محمد علی، تاریخ انقلاب جنگل، نشر گیلکان، چاپ اول، 1371، ص 31
[17] گیلک، محمد علی، همان، ص 277
(18). مدنی، میر احمد، جنبش جنگل و میرزا کوچک خان، به کوشش سید محمد تقی میر ابو القاسمی، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، چاپس اول 1377، ص 73
[18] مدنی، میر احمد، جنبش جنگل و میرزا کوچک خان، به کوشش سید محمد تقی میر ابو القاسمی، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، چاپ اول 1377، ص 73
[19] فخرائی، ابراهیم، سردار جنگل، تهران، جاویدان، چاپ پنجم 1354، ص 56
مآخذ دیگر:
- آشوری، داریوش، دانشنامه سیاسی، تهران، مروارید، 1385.
- افشار، ایرج، برگ های جنگل(نامه های رشت و اسناد نهضت جنگل)، تهران، نشر و پژوهش فرزان، 1380.
- رواسانی، شاپور، نهضت میرزا کوچک جنگلی و اولین جمهوری شورائی در ایران، تهران، چاپخش، 1363.
- شاکری، خسرو، میلاد زخم (جنبش جنگل و جمهوری شوروی و سوسیالیستی در ایران)، تهران، نشر اختران، 1386.
- شعاعیان، مصطفی، نگاهی به روابط شوروی و نهضت جنگل، تهران، ارژنگ، 1349.
- کاتوزیان، محمد علی(همایون)، اقتصاد سیاسی ایران(از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی)، ترجمه محمد رضا نفیسی و کامبیز عزیزی، تهران، نشر مرکز، 1385.
- کسمائی، حاج احمد، یادداشت های حاج احمد کسمائی از نهضت جنگل، گردآوری، تصحیح و تحشیه منوچهر هدایتی خوشکلام، رشت، کتیبه گیل، 1383.
- مهربان، رسول، «نکته هایی درباره نهضت جنگل»، ماهنامه چیستا، س 25، ش 10. (تیر 1387).
- میر ابو القاسمی، محمد تقی، دکتر حشمت و اندیشه اتحاد اسلام در جنبش جنگل، تهران، نشر ندا، 1378.