به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، بیشتر از سه ماه پیش، خبری منتشر شد که اعلام میکرد؛ کتاب «حاج جلال» نوشته لیلا نظریگیلانده که خاطرات حاج جلال حاجی بابایی اختصاص دارد، منتشر شده است.
«حاج جلال» فصیحترین اثر از ادبیات جنگ مردمی و روستایی است که مردم عادی با آن درگیر بودند. حاج جلال و پسرانش برای جنگ تربیت نشده بودند اما نانشان را از زمین درمیآوردند و حالا زمینشان در خطر بود و برای همین دست به کار شدند تا از زمین و سرزمین خود دفاع کنند و در این راه دو فرزند و دو دامادش برای پاسداری از میهن و انقلاب اسلامی در دوران دفاع مقدس به شهادت رسیدند.
در بخشی از این کتاب آمده است: «رویش را که باز کردند، انگار روح از بدنم جدا شد. آرام خوابیده بود. غورۀ من خواب بود. اشک همه صورت و محاسنم را خیس کرده بود. این ابوالقاسم من بود که بیتفاوت به وجود ما چشمهایش را بسته بود و قرار نبود بیدار شود. گفتم: «ابوالقاسم؟ غوره بابا! مگر باز هم داری با خدا عبادت مُکنی که ما را نمیبینی! پا شو ببین کیا آمدهاند...»
حرفها و درد دلهایم با او تمامی نداشت. عزیزآقا کنارم ایستاده و دستم را گرفته بود تا مبادا حالم بیشتر از این خراب شود. دستم را از دستش رها کردم و بردم توی موهای پهنشده روی پیشانی ابوالقاسم و سرش را نوازش کردم. یاد امامحسین(ع) افتادم که صورتش را روی صورت علیاکبرش گذاشت و سینه به سینه فرزندش. خودم را چسباندم روی سینهاش. انگار که زنده بود. کافی بود چشم باز کند و مرا ببیند.»
حاججلال حاجیبابایی از رزمندگان سالهای دفاع مقدس بود که دو فرزندش شهید شدهاند و سپهبد شهید حاجقاسم سلیمانی سال 97 به دیدارش در منزل او رفت.
خاطرات جنگ و حاج جلال
حمیدرضا حاجی بابایی نماینده مجلس میگوید: مهم ترین ویژگی حاج جلال این است که از هیچ کسی طلبکار نیست. من یادم نمی آید که نماز شب پدر و مادرم ترک شده باشد. به خاطر ندارم در طول زندگی پول قابل توجهی به دست آورده باشد. آنها زندگی سالمی داشتند ولی به لحاظ بینش سیاسی عمیق بودند. کتاب خاطرات حاج جلال نشان می دهد خانواده حاجی بابایی با تمام علقه هایشان در جنگ حضور یافتند. گفتنی است حاج جلال حاجی بابایی از رزمندگان سال های دفاع مقدس است که دو فرزندش شهید شده اند.
کتاب «حاج جلال» خاطرات حاج جلال حاجیبابایی است که متعلق به استان همدان نیست بلکه برای کل ایران است. نویسنده اهل اردبیل است که زحمت این کتاب را بسیار کشیده است اما امروز در جلسه حاضر نیست ولی قرار است به زودی در شهر همدان کتاب رونمایی و بزرگداشتی برای آن برگزار شود. این کتاب فصیح ترین اثر از ادبیات جنگ است که مردم عادی با آن درگیر بودند. حاج جلال و پسرانش برای جنگ تربیت نشده بودند اما نان شان را از زمین درمی آوردند و حالا زمین شان در خطر بود. باید چه می کردند.
دست به کار شدند تا از زمین و سرزمین خود دفاع کنند. حدس و گمانمان درست از آب درآمد و خانم نظری توانست حق مطلب را در نویسندگی این اثر به درستی ادا کند. به شکلی که لحن ها و صداها درست از کار درآمده است. کتاب حاج جلال عاشقانهای است پر از صداقت، احساس و پاکیزگی روستایی. در این کتاب متوجه می شوید که حاج جلال چگونه ازدواج کرد و به زندگی پرداخت. سنت هایی که در کتاب می بینیم هر چند ممکن است امروز برخی از آنها کمرنگ شده باشد اما در کتاب این سنت ها به درستی و خوب منعکس شده است.
کتاب خاطرات حاج جلال نشان می دهد خانواده حاجی بابایی با تمام علقه هایشان در جنگ حضور یافتند. ما می دانیم کم شدن یک جوان در یک روستا یعنی چه. روستایی که شاهد بزرگ شدن همان جوان بود. ما می دانیم شهید شدن دو فرزند و دو داماد در جبهه یعنی چه و...
موج منفی رسانه های غرب
وقتی اخبار را دنبال می کردیم رسانه های خارجی مطلب توهین آمیزی را درباره رزمندگان ایران بیان میکردند و آن اینکه آنها می گفتند مثلاً نیروهای ایرانی با امواج انسانی موفق شدند فلان منطقه را به دست آورند، واژه امواج انسانی به ما توهین بود (به شکلی به مانند اینکه مثل سرخپوست ها حمله کرده باشند) در حالی که برای عبور از اروند در عملیات والفجر 8 طراحان عملیات از کتابخانه های لندن جزر و مد رودخانه ها را استخراج کرده و با محاسبه دقیق بهترین ساعت را برای حمله انتخاب کردند. امواج انسانی را به توهین به رزمندگان ما اطلاق کردند.
وی افزود: تمام محاسبات دنیا برای حمله به ما درست بود الا یک محاسبه و آن اینکه مردم ما به یک باره سرباز شدند و تا زمانی که این روحیه وجود داشت و دارد مقاومت ادامه دارد.
باید از آقای حاجی بابایی تشکر کنم که برای تألیف این کتاب پا به پای ما راه آمدند. خانم نظری نویسنده کتاب با قلبش این مسیر را طی کرد. چرا که ما هر وقت خواستیم انجام وظیفه کنیم شکست خوردیم اما وقتی پای قلب به میان آید پیروز خواهیم شد. این کتاب را به عنوان یکی از زیباترین آثاری که لایه هایی از جنگ و روستا را نشان دهد معرفی می کنم. این نهایت وفاداری ما به انقلاب و جنگ است. به غربی ها می گوییم این امواج انسانی نیست بلکه شما امواج انسانی دارید که آدم ها را می خرید. این حرکت رزمنده های ما وفاداری به امام و مملکت بود.
حمیدرضا حاجی بابایی در دیدار با رهبر انقلاب در سال 83 اظهار داشت که طی یک دیدار شروع به معرفی خانواده ام کردم. به آقا گفتم: مادرم جانباز است. پدرم، برادرانم شهید، دامادهایم شهید... پس از سخنان من رهبر انقلاب فرمودند: ظاهرا فقط شما سالمید.
برای یک برنامه تدارک حضور حاج قاسم را در همدان دیده بودیم. چرا که علیرضا اولین فرمانده تیپ استان همدان بود. حاج قاسم وقتی وارد سپاه شد گفت ناهار را می خورم و به منزل حاج جلال می روم. وقتی به منزل ما آمدند دو ساعت و نیم نشستند و دست در گردن پدرم انداختند. 4 ماه گذشت خواهرم به من زنگ زد و گفت برای مصاحبه با ما به خانه مراجعه کرده اند اما ما پاسخی ندادیم. بعدها طی جستجوهایی متوجه شدم حاج قاسم صحبتی کرده بود تا عده ای برای ثبت مسائل تربیتی در خانواده ما به مصاحبه بپردازند تا بتوانند از نکات تربیتی پدر و مادرم استفاده کنند. پس از مدتی این عده آمدند و کارشان را تکمیل کردند.
یار سردار همدانی
همیشه آرامش شهید همدانی در کنار پدرم بود. در سال 88 به همراه شهید همدانی به محل عملیات رمضان رفتیم. مقابل یک تانک نشست. حال عجیبی پیدا کرده بود به شدت می گریست، گفت خدایا به حق علیرضا از من بگذر تا شهید شوم. تاکید کرد این بخش حرف هایم در مستند منتشر نشود. او پس از مدتی شهید شد و ما این بخش از صحبت هایش را در مراسم چهلم پخش کردیم.
مهمترین ویژگی حاج جلال این است که از هیچ کسی طلبکار نیست. من یادم نمی آید که نماز شب پدر و مادرم ترک شده باشد. به خاطر ندارم در طول زندگی پول قابل توجهی به دست آورده باشند. آنها زندگی سالمی داشتند ولی به لحاظ بینش سیاسی عمیق بودند.
وقتی می خواستم وزیر شوم با پدرم تماس گرفتم. گفتم پیشنهاد وزارت مطرح شده و می خواهم نظر شما را بدانم.ایشان یک جمله من گفت. اگر وزیر شوی برای انقلاب بیشتر کار می کنی؟ پاسخ دادم به نظرم اینگونه باشد. گفت اگر اینطور است خوب است. پدرم همیشه می گوید در مسئولیت ها اسیر دنیا و پول نشوید. خدمت را برای شهدا و مملکت انجام دهید.
فرمانده همه ما در این محور مرتضی سرهنگی است. ما به فرماندهی ایشان عهد کردیم که پای این مأموریت بایستیم و سربازی کنیم. هر کتاب احیای یک گنجینه ماندگار است و ساخت یک سلاح برنده است و رونمایی از یک سرباز کار بلد. من نیز از نویسنده این کتاب که به خوبی نشان داد سربازی در این میدان را بلد است و می داند چگونه از سلاح ادبیات استفاده کند تشکر می کنم و از آقای سرهنگی که فرمانده این میدان بود نیز تقدیر می کنم. آنها نشان دادند چگونه باید از سلاح ادبیات استفاده کرد.
گفتنی است حاج جلال حاجی بابایی از رزمندگان سال های دفاع مقدس است که دو فرزندش شهید شدهاند. سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی سال 97 به دیدارش در منزل او رفت.