سرگه بارسقیان؛ برای فراموشی یک حادثه یا فاجعه هولناک هرگاه آن را از در «تاریخ» بیرون کنیم باز، اما از پنجره «روایت» داخل میشود و در ضمیر جمعی ما مینشیند. حال اگر برای پاک کردن تاریخ از ضمیر مشترک و یا به عبارتی، به منظور سرکوب «حافظه جمعی» بخواهیم کتاب روایت را به آتش بکشیم یا از انتشار آن جلوگیری کنیم که به زعم خویش، کلمات و واژهها را یا پنهان کنیم یا «عقیم» سازیم آنگاه با تمثال و تندیس تاریخ چه کنیم؟
نمادهایی که «تبلور» رنج آن فاجعه شده تا نسل به نسل ببینیم آن حادثه را؛ بنابراین با سرکوب روایت کلامی، گویی روایت تصویری در هنر نمایش و انجام مراسم جایگزین این واژهها میشوند تا تبلور رنج و فقدان آن اسطوره شوند.
اینک نظری کوتاه داریم به سفر ردای «روحالله» که از تفلیس تا کرملین میرود یا شاید که از کلیسای جامع ارامنه تا کلیسای اعظم مسکو به غنیمت رفت. روایت است پس از تصلیب عیسی (ع) این ردا از سرباز رومی خریداری شده و به تفلیس آورده میشود یا آنکه این سرباز گرجی در بازگشت به تفلیس این قبای قدیس را سوغات آورد.
سلطان صفوی، شاه عباس هم گرچه همسر سوگلی او مسیحی بود و ولیعهد نگونبخت ایران «صفی میرزا» هم از مادر مسیحی زاده شده بود، اما شاه بارها به تفلیس و ایروان و قرهباغ لشکر کشید و غنایم فراوان به اصفهان آورد. تنها در یک حمله، او 30 هزار مسیحی صاحب فن و حرفه را به ایران آورده و در حاشیه شهر اصفهان به نام جلفای جدید اسکان داد.
در سال هزار و چهار خورشیدی حمله سپاه قزلباش به فرماندهی شاه عباس به گرجستان و پایتخت آن (تفلیس قدیم در بیست کیلومتری تفلیس امروز) آغاز میشود که به شاه خبر میدهند محل اختفای ردای مسیح را در سردابه کلیسای جامع پیدا کردهاند.
قبای مسیح که در صندوقچه زرین و مزین به سنگهای قیمتی قرار داشت به اصفهان منتقل شده و شاه عباس به نشانه حسننیت و برقراری پیوند دیپلماتیک این قبای نفیس را به گروزین اورسام بیگ، ایلچی (سفیر) ایران میسپارد که عازم مسکو شده و آن را تحویل تزار روس «میخائیل فدروویچ» از خانواده رومانوف دهد.
بگذریم که این ردای به غنیمت رفته فرزند مریم بعدها «ستون فقرات» کرملین در ساختار سیاسی شد که به سمفونی (میثاق) بین دین و دولت مشهور شد. ایلچی در شب عید نوروز به دروازه مسکو میرسد و تزار میخائیل به همراه پدرش پاتریارک اعظم (والاترین مقام مذهبی شاخه ارتدوکس) به احترام مسیح به استقبال این غنیمت گرانقدر میروند.
از آنجا که این ردا توسط ایلچی (گرجی مسلمان شده) به کلیسای کرملین آورده شده بود پس تزار ناچار شد برای تائید این قبای متبرک از سه پاتریارک اعظم استانبول، آتن و اورشلیم نیز استفتا کند که هر سه بر حرمت و تبرک آن فتوا دادند.
سه ماه بعد ارتدوکسهای سراسر روسیه برای زیارت به مسکو آمدند. در نامهای که اورسام بیگ ایلچی به تزار تسلیم میکند آمده است ردای مونس مریم، درون صلیبی بزرگ در زیرزمین کلیسا پنهان بود که توسط قزلباشان شاه عباس کشف شد!
سالها بعد قبای مسیح به سه پاره تقسیم شد و دو تکه آن به قصر زمستانی پطر کبیر در سن پطرزبورغ و نیز به کلیسای پطروس مقدس در شهر کییف پایتخت اوکران فرستاده شد. علت انتخاب کییف آن است که به باور روسها هزار سال پیش این شهر دروازه ورود مسیحیت به روسیه از طریق روم دوم (قسطنطنیه یا استانبول) بود.
دیمیتری شاهزاده روس و همراهان در اورشلیم و رم و استانبول به دنبال دینی میگشتند که تا حدودی منطبق بر روحیات روس باشد؛ پس او در مرکز امپراتوری بیزانس (قسطنطنیه) شاخه ارتدوکسی را پسندید و با کولهباری از انجیل و صلیب و بیرق و نیز انبوهی از آثار و روایات و شعائر به کییف بازگشت. به این وسیله شاخه ارتدوکسی یا همان دین دولتی در سراسر روسیه منتشر شد.
سابقه دینداری در روسیه، نسبتاً جوان و هزار ساله است و به قدمت ارمنستان نیست که ایروان گهواره مسیحیت است.
به این سبب از همان آغاز ورود شاخه ارتدوکسی به روسیه پیوند بین دین و دولت توسط حاکم و پاتریارک امضا شده که امروز اصطلاحاً آن را به زبان روسی «سمفونی» یا همان میثاق و عهدنامه بین دین و سیاست مینامند.
بنابراین چندان بیدلیل هم نیست که در روسیه بویژه در دوره تزارها سیاست عین دیانت میشود و دیانت نیز عین سیاست، اما هنگامی که نوبت به ایران میرسد آنگاه «شاپشال» معلم محمدعلی شاه برپایه همین تز یا دکترین روسی، شاه ایران را قانع میکند که پیرو تزار روس باشد و او نیز مجلس شورای ملی را به توپ ببندد!
روایت شده نخستین روزی که جارچیان در مسکو جار زدند که در میدان شهر برای زیارت صندوقچه مبارک ردای مقدس جمع شوند، در آن روز بیمارانی بر اثر مسح این صندوق متبرک شفا یافتند و از آن پس تزار و بزرگان روس هنگام بیماری و گرفتاری به زیارت قبای مسیح میرفتند تا شفا یابند.
بعدها این سنت شکست و بزرگان کشور که به سبب پیری قادر به انجام سفر زیارتی نبودند از تزار و یا پاتریارک اعظم استدعا داشتند که عبای مبارک را به نزد آنها ببرند تا شاید شفا یابند. در محلی که ایلچی ایرانی این قبا را تحویل پاتریارک اعظم داد به دستور پطر کبیر یک کلیسای سنگی باشکوه ساخته شد.
در دوران عباس میرزا و جنگ ایران و روس، ژنرال پاسکویچ فرمانده قفقاز ابتدا در مسکو به زیارت این قبا رفت تا در جنگ پیروز شود. ناپلئون بناپارت نیز که با یک لشکر نیم میلیونی توانست مسکو را تسخیر کند، اما نتوانست قبای مقدس را پیدا کند، کرملین را به آتش کشید.
پاره تراژیک روایت این ردای پاک، اما دوره بلشویکی و انقلاب اکتبر است؛ بنا به فرمان لنین رهبر انقلاب بسیاری از کیلساها در روسیه و قفقاز تخریب شده و ناقوسها و صلیبها بیصدا شکستند و ذوب شدند.
میگویند لنین حتی در نظر داشت نماد سلطه و استبداد تزاری روسیه (کاخ کرملین) را هم منفجر کند، اما بنا به سفارش دوستش «آنتون چخوف» شاعر و نویسنده مشهور روس که از او خواست کرملین را به موزه تبدیل کند پس او هم از نابودی کرملین منصرف شد.
در پی سلطه بلشویکی و جنگ داخلی سه ساله بیش از ده هزار کشیش و اسقف روسی محاکمه و تیرباران یا زندانی شدند؛ هفت هزار کلیسا تخریب و «تیخون» پاتریارک اعظم روسیه نیز پس از خلع لباس و خلع کلیه القاب و عناوین دینی به یک شهروند معمولی تبدیل شد و پس از محاکمه به زندان افتاد.
طرفه آنکه وقتی لنین رهبر انقلاب بر اثر تیراندازی یک زن جوان روسی از ناحیه صورت مجروح میشود همان تیخون پیر در زندان و در جمع کشیشان برای شفا به درگاه مسیح استغاثه میکرد و برای شفای لنین دعا میخواند.
پس از فروپاشی شوروی پارههای ردای مسیح که اینجا و آنجا بایگانی یا پنهان شده بود به تدریج جمعآوری شده و در کلیسای اعظم مسکو نگهداری میشود؛ روسها، اما همچنان دهم ژوئیه سالگرد ورود این قبای مقدس به مسکو را در کلیسا جشن میگیرند.
پس از فروپاشی شوروی بقایای پیکر آخرین تزار روس (که به فرمان لنین، شاه و همسر و فرزندانش تیرباران میشوند) باز در زیر همان پاره از ردای مسیح، تبرک یافته و در کلیسای جامع دفن میشود؛ ردایی که به واسطه آن، تزار روس «شاه شهید» نامیده و نزد پیروان روسی «قدیس» شده است.
منبع: تاریخ ایرانی