رکسانا خوشابی - کارشناس ارشد مشاوره
تحریریه زندگی آنلاین : چند وقت قبل مطلبی به صورت طنز خواندم به اسم روش آجرچینی! در این روش کمخرج!، حدود 100 قطعه آجر را با ترتیبی خاص در اتاقی بسته با پنجرههایی باز میگذارند. بعد دو یا سه متقاضی شغل و کار را به اتاق میفرستند، در را میبندند، بعد از 1 ساعت به آنها سر میزنند و وضعیت را تحلیل میکنند:
بیشتربخوانید:
اگر دارند آجرها را میشمارند، آنها را در واحد حسابداری میگذارند.
اگر دارند برای دومین یا چندمین بار آنها را میشمارند، آنها را در بخش حسابرسی میگمارند.
اگر با آجرها همه جا را به هم ریختهاند، برای کار مهندسی خوبند.
اگر آجرها را در یک ترتیب عجیب چیدهاند، برای برنامهریزی
اگر آجرها را به هم پرت میکنند، برای بخش عملیات
اگر خوابشان برده، برای واحد امنیت و ایمنی
اگر حیران، روی تلی از آجر شکسته نشستهاند، در بخش فنآوری اطلاعات
اگر بیکار نشستهاند، در بخش منابع انسانی
اگر چیدمانهای مختلف را امتحان کردهاند، اما هیچ چیزی تغییر نکرده، در بخش فروش
اگر محل را ترک کردهاند، در بخش بازاریابی
اگر از پنجره به بیرون خیره شدهاند، در برنامهریزی استراتژیک
اگر با هم حرف میزنند و هیچ آجری را تکان ندادهاند، به آنها تبریک میگویند و آنها را در پست مدیریت عالی میگذارند!
بیشتربخوانید:
جدا از جنبه طنز این مطلب، و موضوع استخدام افراد، نکتهای نظرم را به خود جلب کرد. آیا ما میتوانیم از روشهای مشابه و با مشاهده دقیقتر فرزند یا فرزندانمان، کشف کنیم آنها برای چه نوع کاری ساخته شدهاند؟
آیا ما به عنوان مادر و پدر وظیفه نداریم در جهت کشف استعدادها و علائق فرزندانمان به آنها کمک کنیم؟ و راههایی را بر روی آنها بگشاییم؟
به آمار گریز از تحصیل و شغل نوجوانان و جوانان نگاهی بیندازید. عده دانشآموزانی که در رشتههای مورد تنفر درس میخوانند بسیار زیاد است، بدتر از اینها دانشجویانی هستند که رشته تحصیلی خود را دوست ندارند و یا ترک تحصیل میکنند و شاید هم به زور فارغالتحصیل شوند، اما در شغلی نامرتبط به کار میپردازند. در واقع اگر کسی بداند چه توانمندی یا استعدادی دارد و به چه کاری علاقهمند است، میتواند در زندگی موفق باشد وگرنه با نوعی دلزدگی و اکراه شغل و حرفه و تحصیل خود را ادامه داده یا ترک میکند و در دره سردرگمی شغلی سرنگون خواهد شد.
کودکان و شکوفایی
جالب است که کودکان خود را منحصر به فرد میدانند و باور دارند که در این دنیا آمدهاند تا کار مهمی بکنند. آنها دوست دارند هنرمندی مشهور شوند که تا دنیا باقی است شهرت آنها هم باقی بماند، یا پلیسی قهرمان که خلافکاران از دستش فراری باشند، دوست دارند پزشکی دلسوز و مهربان که به دردمندان و محتاجان خدمت میکند، یا یک قاضی قدرتمند که حق را به حقدار میرساند و یا مخترعی که زندگی آدمها را زیرو رو میکند و یا... .
همه ما درکودکی بدون اینکه بدانیم رؤیاهایی را در سر میپرورانیم که به بنیادیترین و غنیترین نیازهای فطری ما پاسخ میدهد؛ میل به جاودانگی، خدمت به همنوع، گسترش صلح و دوستی و حق و عدالت و صفاتی از این دست، اما متاسفانه این خاصیت به مرور با رشد کودک کمرنگ و کمرنگتر میشود.
گویی کودکان در دنیایی موازی واقعیتها زندگی میکنند. به مرور و با درک تدریجی واقعیتهای دنیای اطراف خود روزی میرسد که پرنده خیالشان پرو بالش ریخته و از آن بالا بالاها با سر به زمین میخورد. واقعیتهایی نظیر ارزشگذاریهای باطل اجتماعی، شرطیشدگیهای سنتی، معضلات اقتصادی، محدودیت امکانات اجتماعی و محیطی و شرایط ویژه خانوادگی. آیا به راستی این واقعیتها صرفا مانع هستند یا اینکه میتوانند تابلوهای راهنمای ما به سمت هدف مطلوب و مناسبمان باشند. برای ایجاد تعادل بین این دو دنیا چه باید بکنیم؟
بیشتربخوانید:
دنیای رویایی کودکان و دنیای واقعی!
برای جواب دادن به این سوال شاید بد نباشد که هر مادر و پدری به این زوایا نظری بیندازد:
اولین زاویه ورود: در کودکی ارتباط ما با جهان بیشتر حسی و شهودی و کمتر ذهنی است، برای همین است که گفته میشود برای کشف رؤیای شخصی به خاطرات کودکی مراجعه کنید و ببینید در این دوره نسبت به چه کاری کشش و علاقه بیشتری داشتید. این رابطه خالص که فیلترهای ذهنی ناشی از شرطیشدگیها را ندارد با ما حرف میزند و پیغامی درونی را به گوش ما میرساند، اما دقت کنیم که در کودکی هم ما از القائات بیرونی در امان نیستیم و گاهی بزرگترها با بزرگنمایی و ارزشگذاری ناهنجار روی بعضی مشاغل، برای آینده ما نقشه میکشند و ما را ناخودآگاه به ورطه آرزوهای تحقق نیافته خود میکشانند.
دومین زاویه ورود: هر یک از ما ویژگیها و توانمندیهایی داریم که کاملا فردی و اختصاصی است و تمایز ما را از کل آدمهای دیگر تضمین میکند. این ویژگیها آنچنان منحصر به فردند که حتی در بین اعضای یک خانواده مشابه نیستند. علم از انتقال ژنتیکی این ویژگیها میگوید، روانشناسی اغلب آنها را به شرایط محیطی و تربیتی مربوط میداند. دیدگاههای معنوی نظرات جالبی در این باره دارند و حتی زمان تولد را در تشکیل برخی ویژگیهای خلقی و استعدادهای فطری دخیل میدانند. در هر صورت همه این دیدگاهها در باره منحصر به فرد بودن هر یک ازما اتفاق نظر دارند.
سومین زاویه ورود: هر یک از ما با مختصات تاریخی، جغرافیایی منحصر به فردی متولد میشویم. کشور، شهر، مکان و مقطع تولد و شرایط خانوادگی که خود تعیین کننده جایگاه و ویژگیهای فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی ما است. این مختصات تاریخی، جغرافیایی از یک طرف امکانات و از طرف دیگر محدودیتهایی را برای ما به وجود میآورند. بررسی دقیق و جزئی این مختصات پیامها و نشانههای بارزی را درخود دارد.
تلفیق کاربردی زوایای سه گانه
اول گشت و گذاری در دنیای کودکمان داشته باشیم، کودکمان چه بازیهایی را بیشتر دوست داشته؟ از چه برنامههای تلویزیونی و به خصوص چه فیلمهایی بیشتر خوشش میآید؟ با چه کسانی بیشتر دوست میشود؟ چه شخصیتهایی مورد توجه و الگوی او هستند؟ و چه شغلهایی برای آینده خود در نظر دارد؟ پاسخگویی به این سؤالات و سؤالات مشابه، ارتباط ما را با علائق کودکمان بیشتر میکند.
در مرحله بعدی کلیه توانمندیهای او را از زمانی که به یاد داریم یادداشت میکنیم. ویژگیهایی نظیر صبر و حوصله، دقت، قدرت بدنی، قدرت و علاقه به تمرکز و تفکر، میل به تحرک یا سکون، تمایل به انزوا یا جمع، تمایل به کارهای گروهی یا انفرادی و صفاتی از این دست.
اینک فهرست اول را با این فهرست محک میزنیم تا ببینیم با توجه به توانمندیها و استعدادهای کودکمان کدام یک از آنها قابل تحقق هستند و به چه شکل؟ یک مثال ساده این است اگر کسی روحیه عدالتخواهی اش بالا است، ولی به کارهای پرهیجان و پرتحرک علاقه ندارد میتواند شغل قضاوت را به جای پلیس شدن انتخاب کند، یا چنانچه کسی به شعل معلمی علاقه دارد، ولی جزء شخصیتهای انزواطلب است بهتر است کار آموزش را با کارهایی نظیر نویسندگی و آموزش مکتوب دنبال کند.
گام آخر وارد کردن مختصات تاریخی و جغرافیایی به گزینههای موجود است. گاهی اوقات افراد به دنبال کاری هستند که امکان دسترسی به آن یا نیست، یا اگر هست مستلزم عبور از موانع بسیار است. گاهی پس از مبارزات و تلاشهای زیاد و عبور از این سدها و رسیدن به مقصد، فرد تازه متوجه میشود که در آن کار فرد شاخصی نخواهد شد. توجه داشته باشید که اکثر نوابغ دنیا در محیطی متولد شدهاند که امکان رشد و پرورش استعدادهایشان در آنجا فراهم بوده و یا حداقل با مانع جدی روبرو نبوده، ولی برخی از ما به غلط تصور میکنیم صرف داشتن علاقه یا سرآمد بودن یک شغل نسبت به کارهای دیگر باید باعث شود که به هر قیمتی شده به دنبال آن باشیم. در دانش موفقیت بر «خود بودن» تأکید میشود. به نظر میرسد باید کودکانمان را برای کشف این «خود» تشویق کنیم و هم خودمان و هم او، همچون یک کاشف شجاع و بیباک با زوایای ناآشکار فرزندمان رو به رو شویم و کمک کنیم که بهترین بذرهای وجود او شکوفا شود.