ماهان شبکه ایرانیان

۷۶سال بعد از بمباران هیروشیما و ناگاساکی: کشتار برای خیر برتر!

آیا بمباران اتمی می‌تواند اخلاقی باشد؟

اگر آمریکایی‌ها به جای بمباران این دو شهر خلیج توکیو را بمباران کرده بودند ژاپنی‌ها چه می‌کردند؟ آیا امپراتور ژاپن در همان زمان از دولت خود نخواسته بود که تسلیم شود؟ آیا تخمین ۱ میلیون مرگ سرباز آمریکایی در صورت حمله زمینی به ژاپن تخمین درستی بود؟

فرادید؛ آیا تصمیم بمباران هیروشیما و ناگاساکی به لحاظ اخلاقی اشتباه بود؟ سال‌ها از این اتفاق گذشته و پاسخ دادن به این پرسش سخت‌تر از روز‌های اول به نظر می‌رسد.

به گزارش فرادید به نقل از بی‌بی‌سی ورلد، در سال‌های آغازین دهه 1980، استاد دانشگاه هاروارد، رابرت فیشر، راهی جدید و خوفناک را پیشنهاد داد که ملت‌های جهان پیش از تصمیم‌گیری درباره شروع یک جنگ هسته‌ای باید آن را اجرایی کنند. این روش یک چاقوی قصابی و رئیس‌جمهور ایالات متحده را لازم داشت.

فیشر در بولتن «دانشمندانِ اتمی» پیشنهاد داد که رمز شروع حمله هسته‌ای به جای آنکه در یک چمدان کوچک حمل شود بهتر است در یک کپسول جاسازی شده و آن کپسول نیز در نزدیکی قلب یک داوطلب کارگذاشته شود. این شخص می‌بایست یک تیغ برنده را با خود حمل کند و هر جایی که رئیس‌جمهور می‌رود همراه او باشد. فرمانده کل پیش از آنکه دستور شروع حمله موشکی را بدهد مجبور است این فرد را شخصاً به قتل برساند و قلب او را از قفسه سینه بیرون بیاورد تا بتواند رمز هسته‌ای را به دست بیاورد.
آیا بمباران هسته‌ای توجیه اخلاقی می‌شود؟
وقتی فیشر این طرح را با دوستانش در پنتاگون در میان گذاشت آن‌ها بهت‌زده شدند و گفتند که مانع از قضاوت درست رئیس‌جمهور می‌شود. اما این دقیقاً همان چیزی بود که فیشر می‌خواست. اینکه رئیس‌جمهور قبل از کشتن هزاران نفر اول «در چشمان یک نفر نگاه کند و بفهمد مرگ چیست – اینکه شخصی بیگناه کشته شود به چه معنایی است. او می‌خواست خون بر فرش کاخ سفید ریخته شود.»

کشتن یک انسان با چاقوی قصابی ممکن است به لحاظ اخلاقی کاری زننده باشد، با‌این‌حال رهبران گذشته رفتار‌های هسته‌ای خود را به مثابه ضرورت‌های نظامی یا سیاسی توجیه کرده‌اند. تصمیم برای بمباران دو شهر هیروشیما و ناگاساکی بر اساس نتایج آن و نه اخلاقی بودن این عمل توجیه شد: بمباران به جنگ جهانی دوم خاتمه داد، از مرگ‌های بیشتر در نبرد‌های بی‌پایان پیشگیری کرد و خیال همه را راحت کرد که در سراسر قرن بیستم هیچ جنگ هسته‌ای دیگری رخ نخواهد داد.

با وجود همه این پیامد‌های مثبت نمی‌توان این حقیقت را محو کرد که در روز‌های 6 و 9 آگوست سال 1945، دو عدد از مخرب‌ترین اشیاء ساخته‌شده به دست بشر، قدرت دهشتناکِ اتم را به دو شهر غیرنظامی پیشکش کردند. می‌توانیم این رویداد را با اعداد توصیف کنیم: حداقل 200000‌نفر در حملات، آتش‌سوزی و پرتوهای هسته‌ای کشته شدند؛ ده‌ها هزار نفر دیگر زخمی شدند؛ و بی‌شمار نفر دیگر در طی نسل‌ها در اثر میراث آن پرتوها دچار سرطان و تروما شدند.
آیا بمباران هسته‌ای توجیه اخلاقی می‌شود؟
به گزارش فرادید به نقل از بی‌بی‌سی ورلد، می‌توانیم داستان‌های افراد را به یاد آوریم. داستان مادران و کودکان، داستان کشیش‌ها و پزشکان و داستان زندگی‌های معمولی‌ای که در یک لحظه نابود شد. یا می‌توانیم آثار هنری‌ای را به حافظه بسپاریم که بعد از این بمباران خلق شدند. اما هیچ‌کدام از این روش‌ها برای توضیح درد انسان‌ها کافی نیست.

آیا زمانی می‌رسد که بتوان حمله هسته‌ای علیه بشر و تمدن‌ها را توجیه کرد؟ تحت چه شرایطی چنین تصمیمی اخلاقی محسوب می‌شود؟ پژوهشگران و فلاسفه طی سال‌های اخیر تلاش کرده‌اند به پرسش‌های اخلاقی درباره سلاح‌های هسته‌ای پاسخ بدهند و نتایجی که آن‌ها ارائه کرده‌اند نشان می‌دهد پاسخ ساده دادن به این پرسش‌ها کاری سخت است.

خیر برتر یا مصلحت مردم

اول بگذارید استدلال دولت آمریکا به ریاست هری ترومن درباره بمباران هیروشیما و ناگاساکی را مرور کنیم. بعد از این اتفاق‌ها، دولت آمریکا این تصمیم را در قالب یک رویداد تأسف‌بار، اما ضروری برای دستیابی به خیر برتر یا مصحلت عمومی چارچوب‌بندی کرد.

هنری استیمسون، وزیر جنگ آمریکا، در سال 1947 نوشت: «هدف اصلی سیاسی، اجتماعی و نظامی از انجام این کار توسط ایالات متحده آمریکا در تابستان سال 1945 تسلیم فوری و کامل ژاپن بود. یک راه‌حل جایگزین حمله زمینی بود که می‌توانست به مرگ بیش از 1‌میلیون سرباز آمریکایی بی‌انجامد و احتمالاً در سمت ژاپن نیز تعداد بیشتری انسان کشته می‌شدند.» این استدلال به ما می‌گوید که چرا در نظرسنجی موسسه گالوپ در سال 1945 در حدود 85‌درصد از آمریکایی‌ها بمباران این دو شهر را تأیید کردند.

ترومن اگر احساس پشیمانی می‌کرد هم آن را نشان نداد. اما یکی از نشانه‌های پشیمانی او را می‌توان در یادداشت‌های وزیر بازرگانی دید که نوشته است، ترومن بعد از بمباران ناگاساکی دستور داد هرگز از بمب‌های هسته‌ای استفاده نشود، زیرا «او ایده کشتن بچه‌ها را دوست نداشت.»
آیا بمباران هسته‌ای توجیه اخلاقی می‌شود؟
با‌اینکه شکی نیست طولانی شدنِ جنگ بین متفقین و ژاپن تلفات سنگینی به جای می‌گذاشت، اما برخی یادداشت‌های تاریخی نشان می‌دهد که واقعیت بسیار پیچیده‌تر از این بوده است. اگر فقط بر نتیجه تمرکز کنیم - به پایان رسیدن جنگ و استفاده نکردن از سلاح هسته‌ای به مدت 76 سال - هر راه جایگزین دیگری مردود به‌نظر می‌رسد.
 
اما اگر آمریکایی‌ها به جای بمباران این دو شهر خلیج توکیو را بمباران کرده بودند ژاپنی‌ها چه می‌کردند؟ آیا امپراتور ژاپن در همان زمان از دولت خود نخواسته بود که تسلیم شود؟ آیا تخمین 1 میلیون مرگ سرباز آمریکایی در صورت حمله زمینی به ژاپن تخمین درستی بود؟ این اگر‌ها و چه‌می‌شد‌ها همیشه بی‌پاسخ خواهند ماند.

اصل اخلاقی سودمندگرایی

فیلسوف ژاپنی، ماساهیرو موریوکا، می‌گوید: «استدلال استیمسون مبنی بر اینکه بمباران از درد و رنج بیشتر پیشگیری کرد، بر اساس اصل اخلاقی سودمندگرایی مطرح شده است.» موریوکا در یک مقاله که اخیراً نوشته است، بمباران هیروشیما/ناگاساکی را با دوراهی‌های سودمندگرایی که با کمکِ مسئله‌ای تحتِ عنوان «مسئله تراموا» مطرح می‌شود، مقایسه کرده است. یکی از نسخه‌های ساده این آزمایش فکری از افراد می‌خواهد بگویند آیا اگر بنا باشد با تغییر مسیر یک تراموای ترمزبریده (از ریل خارج شده) جان یک نفر را قربانی کنند تا جان 5 دیگر نجات پیدا کند، این کار را خواهند کرد؟

موریوکا در کلاس درس دانشگاه این مسئله را برای دانشجویانش مطرح کرد و مانند بسیاری از مردم که با این سناریو مواجه می‌شوند، دانشجویان او هم گفتند که مسیر تراموا را، حتی اگر منجر به کشته شدنِ یک نفر شود، تغییر خواهند داد. او توضیح داد: «وقتی به آن‌ها گفتم آن‌ها به همان شکلی تصمیم گرفتند که ترومن و استیمسون [درباره بمباران هیروشیما/ناگاساکی]تصمیم گرفتند، آن‌ها مبهوت ماندند.»

با‌این‌حال، موریوکا اینطور استدلال می‌کند که نمی‌توان با منطق پاستوریزه‌ای مانند سودمندگرایی و مصلحت عمومی، مرگ و جراحات ناشی از بمباران دو شهر هیروشیما و ناگاساکی را پنهان کرد. او توضیح می‌دهد: «من فکر می‌کنم ما باید خیلی جدی تصور کنیم اگر قربانیان امروز زنده بودند چگونه می‌اندیشیدند.» موریوکا می‌گوید کاملاً متوجه منطق ابتداییِ توجیه بمباران هست، اما باور دارد که این منطق فاقد انسانیت است. «با دلیل‌تراشی ما تظاهر می‌کنیم که قربانیان اصلا وجود نداشته‌اند که به لحاظ اخلاقی و معنوی غلط، مسئله‌ساز و توهین‌آمیز است.»

احساس نکردن درد قربانیان

احتمالاً فیشر هم وقتی ایده چاقوی قصابی را پیشنهاد داد چنین چیزی در ذهن داشت. ریخته شدنِ خون روی فرش کاخ سفید. دانشمند علوم اعصاب، ربکا ساکس، دوراهی‌های اخلاقی در پروتکل فیشر را در کلاس علوم اخلاق در موسسه تکنولوژی ماساچوست مطرح می‌کند. ساکس نیز مانند ماریوکا معتقد است که رئیس‌جمهور آمریکا مطلقاً بر اساس اصل سودمندگرایی عمل کرده و استدلال او برای بمباران دو شهر هیروشیما و ناگاساکی کم کردن درد و رنج ناشی از جنگ بوده است؛ پس اگر به او می‌گفتند برای به دست آوردن رمز حمله هسته‌ای باید قلب یک شخص را بشکافد، احتمالاً بدون تردید این کار را می‌کرد. او می‌گوید: «در راه خیر برتر و مصلحت عمومی گرفتنِ یک جانِ بیگناه بیشتر چه اهمیتی دارد وقتی شما خودتان را برای کشتن ده‌ها هزار نفر آماده کرده‌اید؟»
آیا بمباران هسته‌ای توجیه اخلاقی می‌شود؟
شاید برخی از رئیس‌جمهور‌ها در چنین موقعیتی دست به چاقو شوند، اما همانطور که دوستان فیشر در کاخ سفید به آن اشاره کردند تصور اینکه عملی چنین وحشتناک بیخِ گوشِ خودشان رخ دهد ممکن است آن‌ها را متوقف کند. هرچه باشد، کشتن یک انسان برای به دست آوردن رمز قتلی تمام‌عیار و قابل مجازات محسوب می‌شود.

ساکس تأکید می‌کند که این عمل [حمله به هیروشیما/ناگاساکی]«از‌پیش‌برنامه‌ریزی‌شده و عمدی است که در دفاع از خود انجام نشده و درعین‌حال ابزاری است (به این معنی که از جان انسان‌ها برای پایان دادن به جنگ استفاده شده است.» چطور می‌شود باور داشت که کشتن یک انسان با این دلایل و به این روش قتل محسوب می‌شود و کاری غلط است و با‌این‌حال برای عملکرد رهبران و ملت‌ها که دست به چنین اقداماتی می‌زنند توجیه اخلاقی جور کرد؟

روان‌شناسانی که نگرش‌های اخلاقی ما را توصیف کرده‌اند می‌گویند وقتی به افراد گفته می‌شود آیا حاضرند برای خیر برتر یا مصلحت عمومی فردی را مورد ضرب و شتم قرار دهند، به او چاقو بزنند یا به او شلیک کنند، آن‌ها غالباً ابراز انزجار می‌کنند. در مسئله تراموا، اکثر مردم از ایده کشیدنِ یک اهرم و تغییر مسیر تراموا که موجب کشته شدنِ یک نفر می‌شود، استقبال می‌کنند. اما بسیاری در مورد پرت کردن یک فرد از روی پل به عنوان شیئی که مسیر تراموای مرگبار را مسدود می‌کند، تردید می‌کنند. (این احتمالاً کاملاً تصادفی است که چنین مردی اغلب یک «مرد چاق» توصیف می‌شود که همچنین رمز بمبی بود که بروی ناگاساکی افتاد.)

ریاضیات مرگ نیز در این سناریو یکسان است (شبیه همان آمار‌هایی است که بمباران هیروشیما و ناگاساکی را توجیه می‌کند) – جان یک نفر در مقابل 5 نفر –، اما مردم اغلب از اینکه یک نفر را از روی پل هل بدهند تا جان 5 نفر حفظ شود، احساس بدی پیدا می‌کنند. (البته نه همه – یک مطالعه که روی دانشجویان با اختلال روان‌پریشی انجام شد، نشان داد که آن‌ها بیشتر احتمال دارد قضاوت‌ها و استدلال‌های اخلاق سودمندگرایی که شامل آزار رساندن به دیگران می‌شود را تأیید کنند.)

به گزارش فرادید به نقل از بی‌بی‌سی ورلد، در سال 2012 گروهی از روان‌شناسان آزمایشی را طراحی کردند تا میزان «انزجار از عمل» را به روشی کاملاً خلاقانه بسنجند. محققان از مشارکت‌کنندگان خواستند تا یکی از این اعمال خشونت‌آمیز را انجام دهند: با چکش به پای مصنوعی یکی از محققان ضربه بزنند یا یک عروسک نوزاد را که شبیه نوزاد واقعی بود به میز بکوبند. افراد شرکت‌کننده با آنکه می‌دانستند این عمل آن‌ها هیچ آسیبی وارد نمی‌کند، از انجام آن‌ها پرهیز می‌کردند. این کار محققان را به یک نتیجه‌گیری رساند و آن اینکه ما به صورت ذاتی علاقه‌ای نداریم به شکلی مستقیم در اعمال خشونت‌آمیز مشارکت کنیم.

یافته‌های محققان همچنین نشان داد که وقتی بین فرد و واقعیت‌های صدماتی که به دیگران وارد می‌کند، فاصله می‌افتد، موانع ذهنی برای متوقف کردنِ عملِ خشونت‌آمیز نیز کمتر می‌شود. آن‌ها نوشتند: «امضا کردن دستور شکنجه افراد یا فشردن دکمه‌ای برای رهاسازی یک بمب، پیامد‌های واقعی و شناخته‌شده برای سایر افراد دارد، اما این اقدامات به‌طور واضح نشان نمی‌دهند که چه درد و رنجی گریبان قربانیان را خواهد گرفت.»

چه‌بسا فاصله زمانی و جغرافیایی از واقعیت‌های انسانی بمباران هیروشیما و ناگاساکی در سال 1945 تا حدی بتواند توضیح دهد که چرا هنوز بسیاری از آمریکایی‌ها از تصمیم ترومن حمایت می‌کنند. چه‌بسا موردی که استیمسون مطرح کرد – زندگی آمریکایی‌هایی که در نتیجه این بمباران حفظ شد – هنوز در خاطره ملی آمریکایی‌ها وزن زیادی دارد.

شش سال پیش در 70‌امین سالگرد بمباران این دو شهر، مرکز تحقیقاتی پیو از آمریکایی‌ها پرسید چه نظری درباره بمباران دارند، 56‌درصد از پاسخ‌دهندگان گفتند که هنوز باور دارند این تصمیم درست بوده است. اما دیدگاه ژاپنی‌ها در نقطه مقابل قرار دارد. نظرسنجی موسسه پیو نشان داد که فقط 15‌درصد از ژاپنی‌ها بمباران را درست می‌دانستند؛ و در مطالعه‌ای که در سال 2016 انجام شد، 49‌درصد از ژاپنی‌ها گفتند که «همچنان نمی‌توانند از این رویداد را ببخشایند.»
 
مردم سایر کشور‌های جهان نیز در مقایسه با آمریکایی‌ها کمتر به بمب اتم اعتقاد دارند. در یک نظرسنجی جهانی از مردم پرسیده شد که «آیا کابرد سلاح‌های هسته‌ای به لحاظ اخلاقی اشتباه است؟» تعداد آمریکایی‌هایی که با این گزاره موافقت کردند به مراتب کمتر از شهروندان انگلستان و فرانسه بود و این درحالیست که هر دو کشور خودشان قدرت‌های هسته‌ای هستند.

یک آزمایش: به خاورمیانه حمله می‌کنید؟ با چه سلاحی؟

یک تحقیق دیگر که با عنوان: «انزجار هسته‌ای: شواهد تجربی درباره تابوها، سنت‌ها و عدم استفاده از سلاح‌های هسته‌ای» در سال 2013 انجام شد، عقیده آمریکایی‌ها در مورد استفاده از بمب هسته‌ای را با انجام یک آزمایش فاش کرد. در این آزمایش از آمریکایی‌ها خواسته شد که خودشان را در جایگاه یک رئیس‌جمهور بگذارند که مسئول صدور حمله به خاورمیانه است. محققان می‌خواستند بدانند که آیا آمریکایی‌ها استفاده از سلاح هسته‌ای را «تابو» می‌دانند یا آنکه سلاح هسته‌ای را یک سلاح متعارف می‌شناسند.

آن‌ها به این نتیجه رسیدند که افرادی که در این آزمایش شرکت کردند بر اساس میزان اثربخشی سلاح تصمیم‌گیری کردند و نه میزان فجایعی که این سلاح‌ها به بار خواهند آورد. مشارکت‌کنندگان در این پژوهش همچنین درباره اینکه ذات استفاده از سلاح هسته‌ای اشتباه است، اظهار نظر نکردند. البته برخی مانند برایان راتبان، از دانشگاه کالیفرنیای جنوبی، نتایج این آزمایش را به دلیل آنکه بر اساس یک تعریف محدود از اخلاق به نگارش درآمده، رد می‌کنند.

قضاوت بر اساس بنیان‌های اخلاقی

تقریباً یک دهه پیش متخصصان علوم اعصاب و روان‌شناسان به این نتیجه رسیدند که بنیاد‌های اخلاقی افراد – اینکه آن‌ها چطور درست و غلط را از هم تشخیص می‌دهند – بسیار پیچیده است و بر اساس پیش‌زمینه، فرهنگ و ایدئولوژی‌های سیاسی از فردی به فردِ دیگر متفاوت است.

برای مثال، آزادی‌خواهان ترقی‌خواه بیشتر احتمال دارد که بر اساس بنیان‌های اخلاقیِ «مراقبت» و «عدالت» قضاوت کنند و به دنبال اجتناب از آسیب رساندن به دیگران باشند. این افراد همچنین بیشتر احتمال دارد که از برابری استقبال کنند (البته ممکن است این به این علت باشد که متخصصان بیشتر از سایر گروه‌ها روی آزادی‌خواهان تمرکز کرده‌اند). در نقطه مقابل، محافظه‌کاران قرار می‌گیرند که اغلب ارزش‌های اخلاقیِ «وفاداری»، «احترام به اقتدار» و «خلوص/پرهیزگاری» را ارج می‌نهند. آن‌ها تصمیم‌های ِ اخلاقی‌ای را اتخاذ می‌کنند که به نفعِ سنت‌ها، ثبات جامعه و حفظ راه و روش زندگی ملت‌ها و جوامع‌شان باشد.
 
این به این معنی نیست که محافظه‌کاران افراد مراقبت‌کننده‌ای نیستند یا آزادی‌گرایان افراد بی‌وفایی هستند - بنیان‌های اخلاقی در سراسر جامعه پیدا می‌شوند –، اما نکته این است که الویت‌های افراد در مورد اینکه چه ارزش‌هایی مهمتر از ارزش‌های دیگر هستند یا چه کاری درست و چه کاری غلط است، متفاوت است. هم محافظه‌کاران و هم آزادی‌خواهان اعمال خشونت‌طلبانه را با معیار‌های اخلاقی خود قضاوت می‌کنند.
 
برای مثال هنگامی که محافظه‌کاران از سیاست‌هایی مانند مجازات اعدام، شکنجه یا استفاده از نیروی نظامی استفاده می‌کنند، به هیچ‌عنوان ارزش‌های اخلاقی را کنار نگذاشته‌اند بلکه بر اساس الویت‌های اخلاقی مختص به خود تصمیم‌گیری کرده‌اند یا وقتی که آزادی‌خواهان از اقداماتی نظیر جنبش‌های اعتراضی استقبال می‌کنند که ممکن است باعث آشوب و بی‌نظمی در جامعه شود یا به درگیری خشونت‌آمیز با نیرو‌های دولتی بی‌انجامد هرگز اصول اخلاقی را کنار نگذاشته‌اند بلکه آن‌ها نیز بر اساس الویت‌های اخلاقی خود تصمیم‌گیری کرده‌اند. درواقع هر دو طرف با ارزش‌هایی که به آن اعتقاد دارند هدایت می‌شوند.

دو سال پیش، راتبان و رِیچل استِین از دانشگاه جورج واشنگتن آزمایشی را ترتیب دادند تا نظر افراد را نسبت به اخلاقی بودن استفاده از بمب هسته‌ای و اینکه بنیان‌های اخلاقی چگونه بر نگرش افراد درباره بمب هسته‌ای اثر می‌گذارد، بسنجند. مانند مطالعه «انزجار هسته‌ای»، این دو نفر از مشارکت‌کنندگان از آمریکا خواستند که خودشان را به جای رؤسای جمهور بگذارند و بگویند آیا علیه یک پایگاه نظامی از حمله هسته‌ای استفاده خواهند کرد و اینکه از میان مؤلفه‌هایی مانند اثربخشی سلاح، هویت دشمن و میزان خسارات جانی کدامیک برای آن‌ها اهمیت بیشتری دارد.

این محققان دریافتند افرادی که دو ارزش اخلاقی ِ. «وفاداری» و «احترام به اقتدار» - دو ارزشی که رابطه اعضای گروه را تقویت می‌کند و از گروه در برابر تهدید‌های خارجی دفاع می‌کند – در آن‌ها قوی‌تر بود، بیشتر احتمال داشت که استفاده از سلاح‌های هسته‌ای در این سناریو را تأیید کنند. تعجب‌آور است، اما آ‌ن‌ها همچنین بیشتر احتمال داشت که رفتار رهبرانی که آغازگر حملات هسته‌ای بودند را تأیید کنند. افرادی که طرفدار ارزش اخلاقیِ «قصاص» – یکی از قدیمی‌ترین اصول اخلاق در جهان – بودند، بسیار بیشتر از سایرین از استفاده از سلاح هسته‌ای حمایت کرده بودند.

این افراد همچنین کمتر احتمال داشت که با افزایش تعداد کشته‌ها از موضع خود دست بردارند. البته خیلی هم بی‌تفاوت نبودند، وقتی تعداد کشته‌ها به 10000 نفر می‌رسید حمایت از سلاح هسته‌ای نیز در بین این افراد کاهش پیدا می‌کرد و زمانیکه تعداد کشته‌ها به 1‌میلیون نفر می‌رسید، تمام گروه‌ها بدون استنثنا کمترین حد از حمایت از سلاح هسته‌ای را نشان می‌دادند.

این مطالعات نشان می‌دهد که یافتن پاسخ قطعی به اینکه آیا استفاده از سلاح هسته‌ای ذاتاً اخلاقی است یا غیراخلاقی بسیار سخت است؛ زیرا بستگی به چارچوبِ اخلاقی افراد دارد.

نقش افکار عمومی در استفاده از سلاح هسته‌ای

افرادی که آرزو دارند جنگ هسته‌ای هرگز رخ ندهد باید یک سؤال مهمتر مطرح کنند و آن اینکه چطور دیدگاه‌های اخلاقی جمعی یک ملت می‌تواند در صورت وقوع جنگ بر تصمیم‌های سیاستمداران اثر بگذارد. راتبان می‌گوید: «آنچه مهم است این است که افکار عمومی قدرت اثرگذاری بر احتمال آغاز یک جنگ هسته‌ای را دارد. سیاستمداران به واکنش ملت خود فکر می‌کنند. آن‌ها همواره از خود می‌پرسند «چه کار می‌توانم انجام دهم و چه کاری نمی‌توانم انجام دهم.»

و همانطور که نتایج نظرسنجی‌ها نشان می‌دهد نگرش‌های عمومی نسبت به استفاده از سلاح‌های هسته‌ای می‌تواند در طول تاریخ تغییر کند. اکنون حمایت از عملکرد آمریکا در مورد دو شهر هیروشیما و ناگاساکی نسبت به اواسط قرن بیستم کمتر شده است، اما هیچ تضمینی نیست که این آمار معکوس نشود. برای مثال، نتایج یک پژوهش نشان می‌دهد که حمایت از منع آزمایش‌های هسته‌ای در آمریکا از سال 2012 کمتر شده است.

راتبان البته نسبت به استفاده نکردن از بمب هسته‌ای که منجر به نابودی بشر شود، خوشبین است. او می‌گوید: «این ایده که روابط بین‌الملل قلمرو تعاملات انسانیِ عاری از محتوای اخلاقی است به لحاظ تکاملی قابل قبول نیست. انسان‌ها به لحاظ تکاملی اخلاق‌گرا هستند، برای همین فشردن دکمه بمب هسته‌ای بدون در نظر گرفتن اخلاق ممکن نیست.»

پایان همه چیز

به گزارش فرادید به نقل از بی‌بی‌سی ورلد، تونی اُرد در آخرین کتاب خود با عنوان «رسوب» از بعدی دیگر به درست یا غلط بودن استفاده از سلاح‌های هسته‌ای پرداخته است. در قرن 21 قدرت انفجاری بمب‌های گرماهسته‌ای به قدری بالاست که در اثر طوفان آتش‌زا نور خورشید برای سال‌ها مسدود خواهد شد و زمستان هسته‌ای ایجاد خواهد شد که تهدیدی وجودی علیه کره زمین خواهد بود. اُرد در کتاب خود می‌نویسد: «صد‌ها میلیون مرگ مستقیم ناشی از انفجار‌ها رخ خواهد داد و میلیارد‌ها مرگ در اثر قحطی و – به احتمال زیاد – پایان بشریت رخ خواهد داد.»

اُرد استدلال می‌کند انقراض انسان فاجعه‌ای در ابعادی چنان وسیع خواهد بود که نگرانی نخست جهان تلاش برای پیشگیری از آن خواهد بود. نه فقط به این دلیل که تمامی افراد روی زمین نابود خواهند شد بلکه همچنین به این دلیل که در هزاره در‌پیش‌رو تریلیون‌ها تریلیون انسان هرگز فرصت متولد شدن و بالیدن را پیدا نخواهند کرد.

اُرد می‌نویسد: «ما در آستانه آینده‌ای ایستاده‌ایم که می‌تواند به طرزی اعجاب‌انگیز وسیع و ارزشمند باشد. با‌این‌حال، قدرت ما برای نابودی خودمان – و تمامی نسل‌های بعدی – از قدرت خردمان پیشی گرفته است.» از نظر اُرد مسئله اخلاقی بودن جنگ هسته‌ای قدری متفاوت خواهد شد اگر به آن از دریچه جنگ‌های ملی نگریسته نشود بلکه به آن به مثابه تهدیدی وجودی نگریسته شود که حیات را در کره زمین از بین خواهد برد.

بعد از جنگ جهانی دوم در نقطه صفر زمین در هیروشیما بنای یادبودی ساخته شد که این کلمات روی آن نقش بسته است: «بگذارید همه ارواح اینجا در آرامش باشند؛ به خاطر ما این شرارت را دوباره تکرار نکنید.»

موریوکا می‌گوید: «کلمه «ما» در این عبارت فقط به مردم شهر هیروشیما ارجاع نمی‌دهد بلکه منظور همه انسان‌های روی زمین است که شامل همه ژاپنی‌ها و شهروندان آمریکایی هم می‌شود.»

شش سال پیش یکی از رؤسای جمهور اسبق آمریکا در همین مکان ایستاد و بعد از ادای احترام به مردم ژاپن گفت: «همان نقاط درخشانی که ما را از گونه‌های دیگر جدا کردند – افکار ما، زبان ما، تخیل ما و توانایی ما در ساخت ابزار و جدا کردن خودمان از طبیعت – درست همان نقاط درخشان به ما ظرفیت بی‌حدی برای تخریب دادند... پیشرفت تکنولوژیکی بدون پیشرفت در نهاد‌های بشری ما را محکوم به نابودی می‌کند. انقلاب علمی که ما را به شکافت هسته‌ای هدایت کرد به انقلاب اخلاقی نیز نیاز دارد.»

اهمیتی ندارد که این واژگان را کدام رئیس‌جمهور آمریکا بر زبان آورده است. آنچه مهم است آن است که او نیز مانند 10 رئیس‌جمهور بعد از ترومن هرگز در موقعیتی قرار نگرفت که بخواهد درباره استفاده از سلاح هسته‌ای تصمیم‌گیری کند. طرح جنجالی فیشر مبنی بر کارگزاری رمز هسته‌ای در سینه یک فرد بیگناه هرگز عملی نشد. با‌این‌حال، هیچ رئیس‌جمهوری بعد از ترومن دیگر از این سلاح استفاده نکرد. هر دیدگاهی که درباره درست یا غلط بودن استفاده از سلاح‌های هسته‌ای داشته باشید، این اتفاق [عدم استفاده از سلاح هسته‌ای طی 75 سال گذشته]را یک پیروزی خواهید دانست.

منبع: BBC
ترجمه: سایت فرادید
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان