مقدّمه
وجود آدمی همواره همنشین سختیها و مصائب است: «لقد خلقنا الإنسان فی کبد: هر آینه آدمی را در سختی و رنج آفریده ایم.»(بلد (90) /4). «آری انسان از آغاز زندگی، حتّی از آن لحظه ای که نطفۀ او در قرارگاه رحم واقع می شود، مراحل زیادی از مشکلات و درد و رنجها را طی می کند تا متولّد شود و بعد از تولّد در دوران طفولیت و سپس جوانی و از همه مشکل تر دوران پیری، مواجه به انواع مشقّتها و رنجهاست، و این است طبیعت زندگی دنیا.»(مکارم شیرازی، 1379، ج 27، ص 10) گوهر وجودی آدمی بدون مواجه با سختیها و رنجها، به کمال غایی خویش دست نخواهد یافت؛ زیرا مصائب و سختیها صیقل دهندۀ روح و جان آدمی است. با وجود این، بدون سلامت روان، این مصائب نه تنها عامل تعالی انسان نخواهد بود، بلکه به عنوان عاملی مخرّب، تعادل روح و جان انسان را برهم می زند و او را با تنشهای فراوانی مواجه می سازد؛ به گونه ای که این تنشها گاه، زندگی انسان را تهدید می کند.
یکی از مهم ترین عوامل مؤثّر در سلامت روان، عزّت نفس است. خودباوری و عزّت نفس بالا هموار کنندۀ مسیر زندگی آدمی در سختیها و مصائب است. یکی از پیامدهای مهم عزّت نفس آرامش روان است. این آرامش روان خود کنترلی را در انسان افزایش می دهد و نتیجۀ افزایش خود کنترلی مواجه عاقلانه و کارآمد با شرایط موجود است. انسانی که از عزّت نفس بالایی برخوردار است، نه تنها تسلیم شرایط سخت و ناگوار نمی شود، بلکه از شرایط موجود بیشترین بهره برداری را می کند.
بارزترین تجلّی عزّت نفس در مصائب و سختیها در واقعۀ عاشورا تبلور یافته است. واقعه ای که بنا به فرمایش امام صادق«سوگناک ترین»روزهاست. با وجود این، تبلور عزّت نفس در سپاه به ظاهر مغلوب امام حسین و بازماندگان ایشان، آنها را به فاتحان همیشۀ تاریخ مبدّل نمود. بدون شک، عقیلۀ بنی هاشم حضرت زینب کبری (س) از جملۀ تأثیرگذارترین شخصیّتهای این واقع است که با عزّت و اقتدار، رسالت شهدای کربلا را به سر منزل مقصود رساند.
مفهوم شناسی عزّت
«یکی از اهداف مهم تربیت این است که انسان به گونه ای تربیت شود که اعتلای روحی بیاید و خود را از پستی و فرومایگی رها ساخته، حرمت، شرافت و شخصیّت برای خود قائل شود و بزرگواریب خود را در همه حال حفظ نماید.»(آملی، 1369، ص 21-23) حاصل این نوع تربیت، انسان با صلابتی است که سختی و راحتی و شکست و پیروزی او را به سستی و تباهی نخواهد کشاند و هرگز تن به خواری و زبونی نخواهد داد. این عزت و اقتدار که منشأ الاهی دارد، ارمغان خداوند است به دوستانش. «هر کس سربلندی و عزّت می خواهد، سربلندی و عزّت یکسره از آن خداست.»(فاطر (35) /10) خداوند خود را «ربّ العزّه»می داند. (صافّات(37) /180) این وصف نشانگر آن است که خداوند مالک و صاحب عزّت، تدبیرگر عزّت و عزّت پرور است. (4: ص 192) عزّت که همواره با صلابت و شکست ناپذیری متقارن است، عبارت است از: «حالتی که به انسان استواری می بخشد تا مغلوب هیچ چیز و هیچ کس نگردد.»(11: ص 332-333) عزّت نفس یکی از مهم ترین عامل مؤثّر در سلامت روان است. عزّت نفس بالا مانع از مقهور شرایط شدن است. تحقیقات کوپر اسمیت بیانگر این نکته است که افرادی که از عزّت نفس بالایی برخوردارند، با بهره گیری از استعدادهای خود به ابراز وجود می پردازد و به راحتی، تحت تأثیر عوامل محیطی قرار نمی گیرند. همین ابراز وجود، از تسلیم شدن انسانهای با عزّت نفس بالا ممانعت می کند زیرا«عزّت نفس، اعتماد به توانایی خود در اندیشیدن است؛ اعتماد به توانایی خود در کنار آمدن با چالشهای زندگی است؛ احساس ارزشمند بودن و شایسته مداری است.»(5: ص 2) انسانی که ارزش وجودی خویش را بشناسد، هرگز تن به مذلّت و خواری نخواهد داد.
تبلور عزّت در حماسۀ حسینی
واقعۀ کربلا تجلّی گاه عزّت است. سرور شهیدان همواره در گفتار و کردار خویش، عزّت مداری را سرلوحۀ خویش قرار داده بود. ایشان پیش از حرکت به سوی کربلا در جواب برادرشان محمّد حنفیّه-که از او می خواست برای حفظ جانش با یزید بیعت کند-فرمود: «أنّه لا أعطی الدّنیّة من نفسی أبدا: و حقیقت این است که هرگز تن به پستی ندهم.»(13: ص 27) عزّت مداری در کلیۀ شئون قیام کربلا مشهود است؛ زیرا مکتب حسین برپایۀ عزّت و کرامت انسانی استوار شده و اساس شکل گیری آن صیانت و حفاظت از کرامت انسانی است. در تاریخ آمده است آن هنگام که ولید بن عتبه در مدینه قصد بیعت گرفتن از امام را داشت، امام او را مورد خطاب قرار داد و فرمود: «ما خاندان پیامبر و کانون رسالت هستیم و آستانۀ ما محلّ رفت و آمد فرشتگان است. دفتر هستی به وسیلۀ ما باز می شود و صراط کمال به وسیله ما ختم می گردد یزید مردی فاسق و شرابخور، آدم کش و جنایتکار و گستاخ است و مثلی لا یبایع بمثله: شخصی مثل من با فردی مثل او بیعت نمی کند.»(اشتهاردی، 1377، ص 48) عزّت محوری در جریان حوادث کربلا مشهودتر و قابل لمس تر می شود تا آنجا که حضرت سیّد الشهدا در منازل گوناگون و در جای جای خطبه های خود بر ذلّت ناپذیری خود تأکید می کنند. «همانا زنزاده فرزند زنازاده، مرا بین دو چیز قرار داده: یا مرگ با شرافت و جنگ، با پذیرفتن ذلّت و خواری. چه دور است ذلّت از ما، خدا ذلّت را برای ما روا ندارد، و هکذا رسول او و مؤمنان، و دامنهای پاک و پاکیزه، و شخصیّتهای والا و جانهای گرانمایه از اینکه طاعت فرومایگان بر شهادت ارجمندان ترجیح یابد.»(14: ص 138) امام عزّت محوری را در نوع پوشش خود در هنگام شهادت نیز مدّ نظر دارد. آن گونه که در تاریخ نقل شده است، پیش از آنکه امام به معرکۀ جنگ برود، درخواست لباس کرد تا زیر لباسهایش بپوشد تا در هنگام تاراج دشمنان، برهنه نماند. «راوی گوید: حسین علیه السلام فرمود: «ایتونی بثوب لا یرغب فیه أجعله تحت ثیابی، لئلاّ أجرّد منه: پیراهن کهنه ای به من دهید تا زیر لباسم بپوشم که مرا از آن برهنه نکنند.»پیراهن تنگی آورده شد، فرمود: «این نه، زیرا این لباس اهل ذلّت است.»(همان: ص 154)
عزّت و کرامت در حادثۀ کربلا با شهادت آفرینندگان این حادثۀ عظیم به پایان نمی رسد؛ بلکه این عزّت و کرامت در کالبد بازماندگان آنها جانی دوباره می گیرد و ددمنشان خون آشام را به زانو در می آورد. از همین روست که پرداختن به مبحث عزّت و کرامت انسانی در حادثۀ کربلا بدون پرداختن به نقش اسرای این حادثه، خاصّه حضرت زینب(س) تبیین صحیحی از عزّت مداری در حادثۀ کربلا به ما نخواهد داد. در همین راستا، به طور اجمالی، به بررسی مهم ترین ارکان عزّت یا به عبارت دیگر، عزّت نفس در عملکرد زینب کبری (س) می پردازیم. مهم ترین ارکان عزت نفس عبارت اند از: زندگی آگاهانه، مسئولیّت پذیری، قاطعیّت و ابراز وجود و زندگی هدفمند.
زندگی آگاهانه مبتنی بر شناخت
عنصر آگاهی و شناخت در میزان عزت نفس تأثیر بسزایی دارد. با اینکه حضرت زینب (س) به عنوان پرورش یافتۀ خانۀ امامت در دامان مادرش زهرا علیها السلام و با تربیت علوی، عزّت و کرامت را در درون خویش پرورانده بود. امّا حضور آگاهانه اش در جریان حادثۀ کربلا و عملکرد مدبّرانۀ امام در آماده سازی ایشان برای مواجهه با مصائب یکی از علل رفتارهای مدیریت شده و مدبّرانۀ ایشان محسوب می شود. این آگاهی علاوه بر یاری ایشان در بررسی اوضاع و انتخاب راهکارهای مناسب، مانع از اقدامات شتاب زده و نادرست می شد.
مسئولیّت پذیری
برتری و کرامت و منزلت انسان در قرآن کریم، به واسطۀ متّصف شدن به صفت علم و عقل است. این عقل است که اختیار را برای انسان به ارمغان می آورد و پیامد این اختیار مسئولیّت است: «کلّ نفس بما کسبت رهنیة: هر نفسی در گرو دستاورد خویش است.»(مدّثّر(74) /38) مسئولیّت پذیری، پذیرفتن نوعی تعهّد در راستای تحقق اهداف متعالی است. و پذیرفتن تعهّد به معنای خودباوری است و خودباوری از یک سو، حاصل عزّت نفس است و از سوی دیگر، پدید آورندۀ عزّت نفس. در حادثۀ کربلا رسالت شهدا در نیمروز دهم محرّم سال 61 هجری، پایان یافت و این پایان، آغازی بود بر رسالت عظیم عقیلۀ بنی هاشم. صیانت از بازماندگان شهدا یکی از وظایف زینب کبری است. از این رو، در راستای حمایت از آنها خود را سپر تازیانه های دشمن می کند. فاطمه دختر امام حسین می گوید: «مشاهده کردم که تمام بدن عمّه ام از ضربات دشمن سیاه شده است.»(23: ج 45، ص 160) از سوی دیگر مسئولیّت پاسداری از جان امام سجّاد نیز بر عهدۀ زینب(س) است؛ لذا در هنگام حملۀ دشممن به خیام«در کنار بستر امام سجّاد می ماند.»(9: ج 2، ص 88) امّا عظیم ترین مسئولیت او پیام رسانی نهضت عاشوراست که تداوم این قیام در گرو این پیام رسانی است. پذیرش این مسئولیت های خطیر از یک سو، حاکی از عزّت نفس بالای حضرت زینب است و از سوی دیگر، بر اقتدار و هیبت ایشان می افزاید. از همین روست که ایشان مقتدرانه اعمال و گفتار خود و دیگران را در راستای تحقّق اهداف نهضت مدیریت می کنند.
قاطعیّت و ابراز وجود
قاطعیّت و ابراز وجود به معنای تن به خطر دادن در راستای تحقّق اهداف خویش است. زینب(س) -که پرورش یافتۀ مکتب علوی است-هدفی جز رضای خدا و پاسداری از دین جدّش ندارد. این در حالی است که عشق به ولایت در قالب عشق حضرت زینب به برادرش امام حسین علیه السلام متجلی گشته است. بنابراین با عزمی راسخ در راستای تحقّق هدف متعالی خویش-که همان یاری امام معصوم زمان خویش است-مدبّرانه برای ازدواج خویش شرطی تعیین می کند. این شرط بیانگر قاطعیّت او در همراهی و یاری امام خویش و همچنین تدبیر و دور اندیشی اوست. «زینب(س) به همسری پسر عمویش عبد اللّه بن جعفر در آمد، مشروط بر آنکه هرگاه برادرش حسین خواست به مسافرتی برود و زینب خواست با او همراهی کند، عبد اللّه از او جلوگیری نکند.»(24: ص 290) قاطعیّت و صلابت زینب(س) در مواجهه با دشمنان ملموس تر است. در کاخ یزید با وجودی که حضرت در لباس یک اسیر ظاهر شده است، یزید خطاب قرار داده می فرماید: حالا که حوادث تلخ روزگار مرا به اینجا کشانده است که با تو هم صحبت شده ام تو را بسیار خوار و حقیر می دانم و سرزنش تو را کاری ارزشمند می دانم و تو را به خاطر عملی که انجام دادی، بسیار توبیخ می کنم.
زندگی هدفمند
زندگی اگر هدفمند نباشد، انسان دچار سردرگمی و تشویق می شود و به این دلیل، فرد نمی تواند استعدادهای درونی خود را جهت بخشد و به خوبی از آنها استفاده کند. کسانی که قاطع و هدفمند هستند، با توجّه به توانمندیهایی که دارند، مسیر زندگی را به سوی آن اهداف هدایت و برای دستیابی به آن تلاش می کنند.
از نظر اسلام، عالم هستی برپایۀ باطل، پایه گذاری نشده است: «و ما آسمانها و زمین و آنچه را در بین آنها قرار دارد، بیهوده و باطل نیافریدیم.»(ص(38) /27) انسان نیز با هدف خلق شده است: «آیا چنین پنداشته اید که ما شما را عبث و بازیچه آفریدیم؟!»(مومنون (23) /115) «یکی از اهداف خلقت انسان را می توان «حیات طیّبه»دانست. حیات طیّبه به معنی زندگی پاک است و همچون طهارت، جمیع شئون زندگی انسان را در بر می گیرد. حیات طیّبه زندگی آگاهانه ای است که نیروهای وجودی انسان با استفاده از اختیارات و اراده در مسیر تکامل قرار می گیرد.». (4: ص 78)
زندگی هدفمند یعنی از تمام نیرو و توان خود برای رسیدن به هدفهای برگزیدۀ زندگی استفاده کنیم. کربلا تجلّی کاربرد همۀ توان و نیرو در راه تحقّق اهداف متعالی است. آنجا که هدف الاهی است، بذل جان و مال و عزیزان در راه تحقّق آن، قابل توجیه است. امام حسین در راه هدف متعلی خود-که همان امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح امّت جدش رسول خداست-قیام می کند: «أرید أن آمر بالمعروف و أنهی عن المنکر و أسیر بسیر جدّی و أبی»( 26: ص 156) و زینب کبری نیز آگاهانه او را همراهی می نماید؛ زیرا او نیز خود را در راه تحقّق این هدف مسئول می داند و از همین رو، تلاش در راه تحقّق این هدف بزرگ ارادۀ ایشان را تقویت می کند و سبب می گردد ایشان با استقامت و دلیری در راه احیای دین خدا تلاش کند و با وجود مصائب و سختیها مقتدر و عزیز، در برابر دشمن، ظاهر شود.
عملکرد عزّت محور حضرت زینب(س)
زینب(س) به عنوان پیام رسان عاشورا، تنها زنی است که در یک مقطع زمانی، به عنوان نایب امام معصوم انجام وظیفه نموده است. در اثبات الوصیّۀ مسعودی آمده است: «حسین علیه السلام به خواهرش زینب(س) وصیّت کرد و زمان امام چهارم، علوم آل محمّد از زبان زینب(س) دختر علی، نشر می شد؛ برای پرده پوشی بر امام چهارم و حفظ جان او.»(20: ص 311) انجام این وظایف خطیر نیازمند صلابت علی گونه ای است که دوست و دشمن را مقهور خود سازد. در ناسخ التواریخ در احوالات حضرت زینب آمده است: «چنان خطبه ای را که فصحای بلاغت آثار و بلغای فصاحت شعار از اتیان شطری بلکه سطری عاجزند به آن تسلّط و قدرت بیان فرمود و در ضمن آن مراتب شهدا و مقامات سیّد الشهدا را باز نمایاند و مرتکبین آن اعمال ناخجسته منوال را توبیخ و ملامت نمود.» (12: ص 305)
عزّت و اقتدار حضرت زینب(س) یک شبه حاصل نشده بود؛ زیرا بر مبنای جدیدترین دستاوردهای علم روانشناسی«عامل وراثت، تربیت و محیط در تکوّن و ساختار شخصیّت آدمی نقش بنیادین دارند.» (16: ص 23-33) زینب(س) نیز اقتدار و عزت خویش را در دامان زهرا علیها السّلام و از تربیت پدر بزرگوارش به دست آورده بود. «در عین حال، زینب بعد از کربلا با زینب قبل از کربلا متفاوت است؛ یعنی زینب بعد از کربلا یک شخصیّت و عظمت بیشتری دارد.»(25: ص 52) در شب عاشورا، عقیلۀ بنی هاشم نگران برادر است، نه به خاطر اینکه محبّت خواهری او به خروش آمده است، بلکه از این رو که او آخرین بازماندۀ آل عباست. با وجود این، با گوش جان پذیرای کلام برادر می شود که او را مورد خطاب قرار داده می فرماید: «لا یذهبنّ حملک الشیطان» (33: ج 45، ص 2) بنابراین وقتی ظهر عاشورا فرا می رسد و زینب(س) سید الشهدا را با آن روحیۀ قوی می بیند که دشمنش درباره او می گوید: « هرگز تنها مانده ای را ندیدم که فرزندان و خاندان و یارانش کشته شده باشند و با این حال دلدارتر و شجاع تر از حسین علیه السلام باشد.»(15: ص 556) او نیز زینب دیگری می شود؛ به گونه ای که در غلّ و زنجیر اسارت، از آن چینان اقتدار و عزّتی برخوردار است که احدی در مقابل او شخصیّتی ندارد. مهم ترین عوامل استوارکنندۀ عزت و اقتدار در وجود مقدّس حضرت زینب (س) عبارت اند از: توکّل و اتّصال به سرچشمۀ عزت و اقتدار، صبر در مصائب، شجاعت، حق گرایی و بی نیازی جستن از خلق.
توکّل و اتّصال به سرچشمه عزّ
رودی که از سرچشمه بگسلد، دیر یا زود، روبه زوال و خشکی می نهد. راز ماندگاری و حیات هر چیز ارتباط با منبع و سرچشمه است. سرچشمۀ عزت حقیقی خداوند عزیز است که از سر لطف و کرم، دوستان خود را نیز از آن بهره مند می گرداند. «عزت از آن خدا و رسول و مؤمنان است.»(منافقون(63) /18) زینب (س) هرگز خود را از سرچشمۀ عزت جدا نکرد؛ به گونه ای که حتّی سخت ترین مصائب او را از برپایی نافلۀ شب بازنداشت. امام سجّاد در این مورد فرموده اند: «در آن شب(شب یازدهم) عمّه ام را دیدم که نشسته مشغول عبادت و نماز است.»(محلاتی، 1384، ج 3، ص 62) خدا محوری عنصر لاینفکّ زندگی حضرت زینب(س) است. ایشان ابراهیم وار از حسین علیه السلام-که از جانش عزیزتر است -می گذرد و در حالی که جانش از فقدان برادر بی قرار است، با نگاه به پیکر خونین برادر می گوید: اللّهمّ تقبّل هذا القربان. زینب(س) عارفی وارسته است که همۀ جهان را جلوه گاه حق می داند و از همین رو، در اوج مصائب جز زیبایی، چیزی نمی بیند. بنابراین آن هنگام که ابن زیاد او را مورد خطاب قرار می دهد و می گوید: نظرت در مورد کار خدا با برادر و اهل بیتت چیست می فرماید: «جز زیبایی چیزی ندیدم.»(14: ص 176) از دیدگاه زینب (س) خداوند برترین پشتیبان است. از این رو، در حضور یزید بی اعتنا به شکوه و مقام ظاهری او، او را مورد خطاب قرار می دهد و می فرماید: «من از تو به خدا شکایت می کنم و به او پناه می برم... و خدا بهترین پشتیبان برای ماست.»(همان: ص 190)
صبر در مصائب
طوفان مصائب از هر سو به زینب هجوم آورده است و تنها در یک نیمروز، فرزندان، برادران، فرزندان برادر و از همه مهم تر، امام و ولیّی خویش را از دست داده است. هر یک از این مصائب به تنهایی، شکوه و اقتدار یک انسان را در هم می شکند و عنان اختیار از کف او می گیرد. زینب (س) در حالی با این مصائب رو به رو بود که دشمن اجازۀ سوگواری و گریه بر شهدا را از بازماندگان آنها سلب کرده بود. از علیّ بن حسین نقل شده است که«اگر از دیدۀ هر کدام از ما اشکی سرازیر می شد، سرش را با نیز می کوفتند.»(20: ص 346) این در حالی است که «اصل فراهم کردن مجال برای ماتم یکی از راهکارهای کمک به مصیب زدگان برای مواجه با بحرانهای ناشی از فقدان عزیزان است.» (28: ص 80) با وجود این زینب(س) که از یک سو داغدار عزیزان خویش است و از سوی دیگر با هجوم بی رحمانۀ دشمنان به خیام مواجه است، به گونه ای مدبّرانه اعمال و رفتار خویش را در راستای حمله به دشمنان مدیریت می کند. نمونۀ بارز این رفتارهای هدفمند پس از شهادت امام حسین علیه السلام در گودال قتلگاه قابل مشاهده است؛ در آن زمان که از هر سو وجود مقدّس حضرت زینب آماج تیرهای مصیبت بود «بالای سر امام حسین ناله می زند و با صدای غمگین و قلبی شکسته، فریاد می زند: وا محمّداه!خدای آسمان بر تو درود فرستد! این حسین توست که عریان و خون آلود با اعضای قطعه قطعه بیفتاده. وای از این مصیبت. دختران تو اسیرند. شکایتها را به نزد خدا و نزد محمّد مصطفی و نزد علیّ مرتضی و فاطمۀ زهرا و حمزۀ سیّد الشهداء می برم. وا محمّداه!این حسین است که د راین بیابان که باد صبا بر آن خاک پاشد، کشتۀ زنازادگان است. امان از این همه حزن و اندوه و این همه سختی و بلا بر تو ای ابا عبداله. گویا جدّم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله امروز دنیا را ترک فرمود. ای اصحاب محمّد، اینان ذرّیۀ مصطفی اند که چون اسیران برده شوند. (14: ص 159 - 160)
عقیلۀ بنی هاشم د راین مرثیه سرایی، شیوۀ متداول زنان عرب را در پیش نمی گیرد؛ بلکه با اقدامی هدفمند ضمن یادآوری نسب سیّدالشهدا، سپاه دشمن را در زمانی که به خیال خود به اوج پیروزی دست یافته بودند، محکوم می کند. تحمّل مصائب و شکیبایی در برابر انبوه رخدادهای ناگوار از عزت نفس و اقتدار ایشان نشئت می گیرد. «شخص با عزت نفس بالا هرگز اجازه نمی دهد اضطراب یا فقدان امنیت، خاطر او را کلافه کند. در برخورد با دیگران از قدرت ابراز وجود برخوردار است و شرایط استرس و فشار روانی، از خود مقاومت و پایداری نشان می دهد.» عزت نفس بالا و اقتدار، شخصیّت فرد را به نوعی به خود کنترلی سوق می دهد. از همین رو، در گذرگاههای سخت و دشوار مصائب، هرگز عنان اختیار از کف نمی دهد و با تدبیر به هدایت امور می پردازد. صبر در مصائب و سختیها نوید دهندۀ عزت و اقتدار است. امام باقر د راین ارتباط می فرمایند: «هر که در برابر مصیبتی شکیبایی ورزد، خدای عزّوجلّ بر عزتش بیفزاید.»(23: ج 82، ص 128)
در راستای تحقق این عزت و شکوه، امام حسین در شب عاشورا ضمن تبیین رویدادهایی که در پیش روی خود و خانوادۀ ایشان بود، ایشان را به صبر و بردباری دعوت می فرمود. امام حسین در شب عاشورا خطاب به حضرت زینب(س) می فرماید: «خواهر جان با تو سوگندی دارم بر آن وفا کن؛ چون کشته شدم، چهره بر من خراش مکن و بر من وای وای مگو.) (20: ص 120) امام در ضمن صحبتهای خود با اهل حرم، ضمن اشاره به شیوه های غلط عزاداری(گریبان چاک کردن، خراشیدن صورت و طلب مرگ کردن) اهل بیت خویش را از انجام این اعمال بر حذر می دارد و به صبر و. توکّل به خدا دعوت می کند. پرهیز از عزاداری به شیوۀ متداول زنان عرب، یکی از عواملی است که عزت و اقتدار اسرا خاصّه حضرت زینب را در برابر دشمنان صد چندان نمود.
حق گرایی و ظلم ستیزی
مادامی که ظلم و ستم بر جامعه حاکم باشد و مناسبات اجتماع بر مبنای خودکامگی و خودکامه پذیری تنظیم شود، حرمتی برای عزت افراد باقی نمی ماند. چنین جامعه ای برای دوام خودکامگی حاکمانش ذلیل پرور است. با این حال، در چنین جوامعی نیز عزت واقعی از آن افرادی است که خود را به منبع لایزال عزت متّصل نمایند. اینان تقوای الاهی را در پیش می گیرند که«هیچ عزّتی بالاتر از تقوا نیست.»(نهج البلاغه، حکمت 371) تقوای الاهی نیز آنها را به حق طلبی و حق گرایی سوق می دهد. «هیچ ناتوانی حق را نگرفت؛ مگر اینکه عزیز و نیرومند شد.»(23: ج 78، ص 374) حق گرایی مانع تسلیم شدن در برابر فرومایگان می گردد. از همین رو، سیّدالشهدا معلّم بزرگ عزت و آزادگی می فرماید: آگاه باشید این فرو مایه (ابن زیاد) فرزند فرومایه، مرا میان دو راهی شمشیر و خواری قرار داده است و هیهات که ما تن به خوار یدهیم. (10: ج 2، ص 7) زینب(س) نیز که رشد یافتۀ مکتب عزت محور حسین علیه السلام است در برخورد با ابن زیاد و یزید، به گونه ای رفتار می کند که هیبت دروغین آنها درهم شکسته می شود؛ زیرا عزت و اقتدار عقیلۀ بنی هاشم از حق گرایی او نشئت گرفته است و انسان حق طلب از عزت و اقتدار بالایی برخوردار است و عزت نفس بالا در رفتار و گفتار و حتّی حالات فیزیکی او متبلور می شود.
دربارۀ نحوۀ ورود حضرت زینب به قصر دارالاماره نقل شده است که زینب (س) بدون اینکه اعتنایی به آن جبّار ستمگر(ابن زیاد) نماید، وارد مجلس گردید و نشست. چون زینب با آن حالت و بدون اجازه گرفتن از ابن زیاد در جای خود جلوس نمود، ابن زیاد با بهت و حیرت پرسید: تو کیستی که این چنین می نشینی؟ زینب(س) بی اعتنا به او جواب نداد. ابن زیاد سه بار پرسش خود را تکرار می کند و زینب برای درهم کوبیدن اقتدار دروغین او و تحقیر این مظهر خودکامگی، به او پاسخی نمی دهد تا سرانجام یکی از کنیزکان می گوید: این زینب دختر فاطمه است. ابن زیاد که عزت غیر خدایی اش به ذلّت مبدل گشته بود، با خشم و کینه، رو به زینب (س) می کند و می گوید: خدا را شکر که شما را رسوا کرد. زینب (س) دیگر سکوت را جایز نمی داند با اقتدار و صلابت بار دیگر عزت الاهی خود و خاندانش را به رخ ابن زیاد می کشاند: «سپاس سزاوار خدایی است که ما را به محمّد گرامی داشت و از آلودگی و پلیدی مبرا ساخت.»(17: ج 5، ص 457) زینب(س) بار دیگر اعلام می دارد که عزت او و خاندانش به واسطۀ اتصال آنها به ذات باری تعالی است
«من اعتزّ بغیر اللّه أهلکه العزّ:
هر که عزت را از غیر خدا بجوید، آن عزت او را هلاک می کند.»(آمدی، 1380، ص 478) عشق به خدا و حق محوری یکی از اصلی ترین عوامل رفتارهای عزت محور و اقتدار حضرت زینب(س) در رویارویی با خودکامگان زمان بود. عشق به خدا و پای بندی به اخلاق یکی از عواملی است که باعث ایجاد عزت نفس بالا در افراد می گردد؛ زیرا حق طلبی و ظلم ستیزی انسان را به سمت پاسداری از حرمت نفس سوق می دهد و این حرمت نفس نوعی خود ارزشمندی در فرد ایجاد می کند. عزت نفس نیز به حرمت نفس و احساس خود ارزشمندی دلالت می کند. این احساس خود ارزشمندی باعث می شود که انسان از موضع قدرت با مسائل و مشکلات روبه رو شود. مصداق بارز این نوع عملکرد در برخورد عقیلۀ بنی هاشم قابل مشاهده است. در تواریخ نقل شده است که حضرت زینب (س) هنگام ایراد خطبه در کوفه، به مردم اشاره کرد که ساکت شوند. همه ساکت شدند. پس از اتمام خطبۀ ایشان راوی می گوید: «مردم کوفه از استماع این کلمات در حیرت شده بودند و می گریستند و دستها به دندان می گزیدند. و پیرمردی را همی دیدم که اشک از چشمش بر روی و موی می دوید و می گفت.
کهو لهم خیر الکهل و نسلهم إذا
عدّ نسل لا یخیب و لا یخزی
سالخورده های شما بهترین سالخورده ها و جوانانتان بهترین جوانان هستند که هیچ وقت خوار و ذلیل نمی شوند. (21: ص 571) اقتدار و صلابت علی گونۀ زینب(س) به گونه ای بود که حتّی آن هنگام که در لباس یک اسیر به ظاهر شکست خورده، به ایراد خطبه می پردازد، دوست و دشمن در برابر عزت و اقتدار او و خاندانش سر تعظیم فرود می آورند.
شجاعت
جنگی نابرابر به پایان رسیده است و زینب(س) داغدار فرزندان و برادران و خویشان خویش گشته است. امّا این پایان مصیبت نیست که آغازی است بر ددمنشیهای دشمنان. تا جایی که«آن لشکر برای غارت خیمه های آل رسول و نور دیدۀ بتول بر هم پیشی می گرفتند و حتّی سرپوش زنان را می ربودند.»(20: ص 335) با این همه، این پرورش یافتۀ خاندان وحی، آن هنگام که تعدّی و سوء قصد دشمن را به جان امام زین العابدین می بیند، چون کوهی استوار در برابر آنها می ایستد و خطاب به آنها می فرماید: «به خدا او را نخواهید کشت تا اینکه مرا بکشید.»(26: ص 371) انبوه مصائب و سختیها خللی در عزم و ارادۀ این بانوی بزرگ وارد نیاورده بود و او همچنان با عزّت و اقتدار در برابر دشمن می ایستد که: «مؤمن عزیز است و ذلیل نیست. مؤمن از کوه نیرومندتر است.»(18: ج 6، ص 179) ایستادگی در برابر دشمن به ظاهر پیروز و دفاع از حق، مستلزم شجاعت است. شجاعت علی علیه السلام در کالبد زینب(س) متجلّی شده است و او با صلابت، در برابر سپاه دشمن می ایستد که به گفته مولا علی علیه السلام شجاعت یکی از دو عزّت است.»(آمدی، 1385، ص 259) همین شجاعت و دلاوری است که به زینب(س) آن چنان هیبت و عظمتی می دهد که در اوج مصائب دشمن را وادار به تسلیم می نماید.
بحث و نتیجه گیری
حماسۀ حسینی احیای کرامت و عزّت انسانی است و سیّد الشهداء و یارانش مظهر عزت و کرامت اند چرا که در راستای زندگی شرافتمندانه، از جان و مال و عزیزان خویش گذشتند. عملکرد امام حسین علیه السلام به عنوان رهبر قیام، بر مبنای عزّت محوری و در راستای صیانت از کرامت انسانی شکل گرفته است. این عزّت مداری و عزّت محوری پس از شهادت امام در میان اسراء متجلّی می شود و حضرت زینب(س) به عنوان قافله سالار این کاروان، نقش به سزایی در حفظ عزت و کرامت اسراء دارد. عملکرد عزّت مدار حضرت زینب(س) به گونه ای است که نه تنها مردم کوچه و بازار را به تکریم شهدا و بازماندگان آنها وادار می سازد، بلکه با عملکرد مقتدرانۀ خویش در برابر یزید و ابن زیاد که هیبت و شکوه ظاهری آنها لرزه بر اندام همگان می انداخت، اقتدار دروغین آنها را در هم می شکند و آنها را به ذلّت و خواری می کشاند.
زندگی آگاهانه، مسئولیّت پذیری، قاطعیّت و ابراز وجود و زندگی هدفمند از مهم ترین ارکان عزت نفس محسوب می شود. اینها نمود بارزی در عملکرد حضرت زینب در جریان واقعه عاشورا دارند.
آگاهی به عنوان تجلّی شناخت و تبیین کنندۀ مسئولیّتها، مسئولیّت پذیری به عنوان عامل ادای تکلیف دینی و اجتماعی، قاطعیّت و ابراز وجود عامل بروز شجاعت در حین ادای تکالیف و زندگی هدفمند به عنوان بستر ظهر همۀ عوامل فوق، زمینه ساز ظهور و بروز شخصیت مقتدر حضرت زینب در واقعۀ عاشوراست؛ شخصیّتی که با وجود اسارت الگوی عزت نفس است.
با اینکه ویژگیهایی نظیر عزت نفس و اقتدار، حاصل تربیت است و بذر آن باید از بدو تولّد در وجود کودک نهاده شود، عوامل چندی استوار کنندۀ عزت در ساختار شخصیّت انسان محسوب می شود مهم ترین این عوامل عبارت اند از: توکّل و اتّصال به سرچشمۀ عزت و اقتدار، صبر در مصائب، شجاعت، و حق گرایی و بی نیازی جستن از خلق. توکّل به سرچشمۀ اقتدار و عزت و حق گرایی، صبر و شجاعت را وجود حضرت زینب فزونی بخشید و سب شد که ضمن صبر در مصائب و بی نیازی جستن از خلق در سخت ترین شرایط به الگوی عزت و اقتدار مبدل گردد.
منابع
1- قرآن کریم، ترجمۀ مهدی الهی قشمه ای. قم: مرکز انتشارات قرآن کریم، 1382 ش.
2- نهج البلاغه. ترجمۀ جعفر شهیدی. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1380 ش.
3- ابن النعمان بغدادی، ابو عبد اللّه (شیخ مفید). الإرشاد فی معرفة حجج اللّه علی العباد، ترجمۀ رسولی محلاّتی. تهران: اسلامیه، 1413 ق.
4- باقری، خسرو. نگاهی دوباره به تربیت اسلامی. تهران: مدرسه، 1386 ش.
5- براندن، ناتانیل. روان شناسی عزت نفس. تهران: نشر نخستین، 1379 ش.
6- پاینده. ابو القاسم. نهج الفصاحة مجموعه کلمات قصار حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله. تهران: انتشارات پاینده، 1382 ش.
7- تمیمی آمدی. غرر الحکم و درر الکلم. قم: انتشارات دفتر تبلیغات، 1380 ش.
8- جوادی آملی، عبد اللّه. کرامت در قرآن، تهران: انتشارات رجاء، 1369 ش.
9- حائری، محمّد مهدی. معانی السبطین. تهران: انتشارات صبح صادق، 1383 ش.
10- خوارزمی، ابو المؤید الموفق بن احمد الحنفی، مقتل الحسین. ج 2- قم: مکتبه المفید، 1394 ق.
11- راغب اصفهانی، ابو القاسم حسین بن محمّد معروف به راغب اصفهانی. المفردات. تهران: دفتر نشر کتاب، 1363 ش.
12- سپهر، عاسقلیخان. الطراز المذهب فی احوال سیدتنا زینب(علیها السلام). ترجمۀ محمد باقر بهبودی. تهران: انتشارات اسلامیه، 1371 ش.
13- سید ابن طاووس، رضی الدین ابوالقاسم علی بن موسی. اللهوف علی قتلی الطفوف. تهران: انتشارات جهان، 1348 ش.
14- سید ابن طاووس، لهوف. ترجمۀ سید ابلو الحسن میر ابو طالبی. قم: انتشارات دلیل ما، 1380 ش.
15- شریفی، محمود. فرهنگ جامع سخنان امام حسین. (ترجمۀ کتاب موسوعه کمات الامام الحسین). ترجمۀ علی مؤیدی. قم: نشر معروف، 1378 ش.
16- شفیع آبادی، عبد اللّه. مبانی روانشناسی رشد. تهران: انتشارات چهره، 1383 ش.
17- طبری، محمّد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک. ج 5- ترجمۀ ابو القاسم پاینده. تهران: بنیاد فرهنگ ایران، 1352 ش.
18- طوسی، ابن جعفر محمّد بن الحسن بن علی معروف به شیخ طوسی. التهذیب، تهران: انتشارات سنا، 1383 ش.
19- عطاردی، عزیز اللّه. زندگانی چهارده معصوم علیهم السّلام. تهران: انتشارات اسلامیه، 1390 ق.
20- قمی، عباس. نفس المهموم. ترجمۀ محمّد باقر کمره ای. قم: انتشارات مسجد جمکران، 1385 ش.
21- قمی، عباس. منتهی الآمال. قم: انتشارات کامکار، 1379 ش.
22- کلینی الرازی، ابی جعفر محمّد بن یعقوب ابن اسحاق. اصول کافی. ترجمۀ جواد مصطفوی. 1379 ش.
23- مجلسی، محمّد باقر. بحار الأنوار الجامعة للدرر أخبار الأئمة الأطهار. ج 45- قاهره: انتشارات دار احیاء، 1408 ق.
24- محمدی اشتهاردی، محمّد. سوگنامه آل محمّد. تهران: انتشارات ناصر، 1387 ش.
25- مطهری، مرتضی. حماسه حسینی. ج 1- تهران: انتشارات صدرا، 1378 ش.
26- مقرم، عبد الرزاق. مقتل الحسین. قم: انتشارات بصیرتی، 1391-
27- نجفی، محمّد جواد. زندگانی حضرت امام حسین علیه السلام. تهران: انتشارات اسلامیه، 1364 ش.
28- وردن، جیمز ویلیام. رنج و التیام در سوگواری و داغدیدگی. ترجمۀ محمّد قائد. تهران: انتشارات روانشناسی و فرهنگ، 1377 ش.