سورۀ انفال بستر تاریخی نزول

سؤالی که در این مقاله در صدد یافتن پاسخ آن هستیم، این است که سورۀ انفال در کدام بستر تاریخی نازل شده است. پاسخ به این سؤال می تواند مراد برخی از واژگان و تعابیری را که در این سوره محل اختلاف مفسران است، روشن سازد. زیرا بستر تاریخی نزول هر سوره قرائن حالی فهم آیات قرآن به شمار می رود و لحاظ چنین قرائنی می تواند از مقاصد آیات مورد نزاع پرده بردارد.

سورۀ انفال بستر تاریخی نزول

بیان مسئله

سؤالی که در این مقاله در صدد یافتن پاسخ آن هستیم، این است که سورۀ انفال در کدام بستر تاریخی نازل شده است. پاسخ به این سؤال می تواند مراد برخی از واژگان و تعابیری را که در این سوره محل اختلاف مفسران است، روشن سازد. زیرا بستر تاریخی نزول هر سوره قرائن حالی فهم آیات قرآن به شمار می رود و لحاظ چنین قرائنی می تواند از مقاصد آیات مورد نزاع پرده بردارد.

زمان نزول سورۀ انفال

سورۀ انفال بعد از جنگ بدر و خطاب به شرکت کنندگان در این جنگ، در سال دوم هجرت نازل شده است. اشاراتی از آیات سورۀ انفال که انطباق نزول این سوره را به مناسبت جنگ بدر در سال دوم هجرت تأیید می کنند، عبارت اند از:

1. شروع سوره با بیان سؤال مخاطبان دربارۀ غنایم جنگی: «یسئلونک عن الانفال قل الانفال لله و الرسول...» (انفال / 1): [ای پیامبر،] از تو دربارۀ غنایم جنگی می پرسند. بگو: غنایم جنگی اختصاص به خدا و فرستادۀ [او] دارد...

2. نزاع آن ها بر سر تقسیم این غنایم: «فاتقوا الله و اصلحوا ذات بینکم و اطیعوا الله و رسوله ان کنتم مؤمنین» (انفال/ 1):... پس از خدا پروا دارید و با یکدیگر سازش کنید و اگر ایمان دارید، از خدا و پیامبرش اطاعت کنید.

3. سخن از حضور دو طایفه که یکی صاحب سلاح و تجهیزات جنگی است و دیگری فاقد آن و وعده دادن خداوند به پیروزی یکی از این دو گروه: «و اذ یعدکم الله احدی الطائفتین انها لکم و تودون ان غیر ذات الشوکه تکون لکم و یرید الله ان یحق الحق بکلماته و یقطع دابر الکافرین» (انفال/ 7): و [به یاد آورید] هنگامی را که خدا یکی از دو دسته [کاروان تجارتی قریش یا سپاه ابوسفیان] را به شما وعده داد که از آنِ شما باشد، و شما دوست داشتید که دستۀ بی سلاح برای شما باشد، و [لی] خدا می خواست حقّ [اسلام] را با کلمات خود ثابت، و کافران را ریشه کن کند.

4. بیان حالات اضطراب بعضی از مسلمانان در مواجهه با سپاه جنگی کفر و شرک و برطرف شدن آن با امدادهای الهی، از جمله بشارت به یاری فرستادن فرشتگان: «اذ تستغیثون ربکم فاستجاب لکم انی ممدکم بالف من الملئکه مردفین، و ما جعله الله الا بشری و لتطمئن به قلوبکم و ما النصر الا من عند الله ان الله عزیز حکیم، اذ یغشیکم النعاس امنه منه و ینزل علیکم من السماء ماء لیطهرکم به و یذهب عنکم رجز الشیطان و لیربط علی قلوبکم و یثبت به الاقدام، اذ یوحی ربک الی الملئکه انی معکم فثبتوا الذین ءامنوا سالقی فی قلوب الذین کفروا الرعب فاضربوا فوق الاعناق و اضربوا منهم کل بنان» (انفال/ 12- 9): [به یاد آورید] زمانی را که پروردگار خود را به فریاد می طلبیدید. پس دعای شما را اجابت کرد که: «من شما را با هزار فرشته پیاپی، یاری خواهم کرد.» (9)؛ و این [وعده] را خداوند جز نویدی [برای شما] قرار نداد، و تا آنکه دل های شما بدان اطمینان یابد و پیروزی جز از نزد خدا نیست، که خدا شکست ناپذیر [و] حکیم است (10)؛ [به یاد آورید] هنگامی را که [خدا] خواب سبک آرامش بخشی که از جانب او بود بر شما مسلط ساخت، و از آسمان بارانی بر شما فرو ریزانید تا شما را با آن پاک گرداند، و وسوسۀ شیطان را از شما بزداید و دل هایتان را محکم سازد و گام هایتان را بدان استوار دارد (11)؛ هنگامی که پروردگارت به فرشتگان وحی می کرد که من با شما هستم، پس کسانی را که ایمان آورده اند، ثابت قدم بدارید. به زودی در دل کافران وحشت خواهم افکند. پس، فراز گردن ها را بزنید، و همۀ سرانگشتانتان را قلم کنید.

5. بیان ویژگی هایی که مربوط به مشرکان قریش است و نشان دهندۀ این مطلب که آن گروه که مسلمانان با آن ها جنگیدند، مشرکان قریش بودند:

- «... و اذکروا اذ انتم قلیل مستضعفون فی الارض تخافون ان یتخطفکم الناس فاوئکم و ایدکم بنصره و رزقکم من الطیبات لعلکم تشکرون» (انفال/ 26): و به یاد آورید هنگامی را که شما در زمین، گروهی اندک و مستضعف بودید و می ترسیدید مردم شما را بربایند. پس [خدا] به شما پناه داد و شما را به یاری خود نیرومند گردانید و از چیزهای پاک به شما روزی داد، باشد که سپاس گزاری کنید.

- «... و اذ یمکر بک الذین کفروا لیثبتوک او یقتلوک او یخرجوک و یمکرون و یمکر الله و الله خیر الماکرین، و اذا تتلی علیهم ءایاتنا قالوا قد سمعنا لو نشاء لقلنا مثل هاذا ان هاذا الا اساطیر الاولین، «و اذ قالوا اللهم ان کان هذا هو الحق من عندک فامطر علینا حجاره من السماء او ائتنا بعذاب الیم، و ما کان الله لیعذبهم و انت فیهم و ما کان الله معذبهم و هم یستغفرون، و ما لهم الا یعذبهم الله و هم یصدون عن المسجد الحرام و ما کانوا اولیاءه ان اولیاوه الا المتقون و لاکن اکثرهم لایعلمون، و ما کان صلاتهم عند البیت الا مکاء و تصدیه فذوقوا العذاب بما کنتم تکفرون» (انفال / 35- 30): و [یاد کن] هنگامی را که کافران دربارۀ تو نیرنگ می کردند تا تو را به بند کشند یا بکُشند یا [از مکه] اخراج کنند، و نیرنگ می زدند، و خدا تدبیر می کرد، و خدا بهترین تدبیر کنندگان است (30)؛ و چون آیات ما بر آنان خوانده شود، می گویند: «به خوبی شنیدیم. اگر می خواستیم، قطعاً ما نیز همانند این را می گفتیم. این جز افسانه های پیشینیان نیست.» (31)؛ و [یاد کن] هنگامی را که گفتند: «خدایا، اگر این [کتاب] همان حق از جانب توست، پس بر ما از آسمان سنگ هایی بباران یا عذابی دردناک بر سر ما بیاور.» (32) و[لی] تا تو در میان آنان هستی، خدا بر آن نیست که ایشان را عذاب کند، و تا آنان طلب آمرزش می کنند، خدا عذاب کنندۀ ایشان نخواهد بود (33)؛ چرا خدا [در آخرت] عذابشان نکند، با اینکه آنان [مردم را] از [زیارت] مسجد الحرام باز می دارند در حالی که ایشان سرپرست آن نباشند. چرا که سرپرست آن جز پرهیزگاران نیستند، ولی بیشترشان نمی دانند (34) و نمازشان در خانه [خدا] جز سوت کشیدن و کف زدن نبود. پس به سزای آنکه کفر می ورزیدند، این عذاب را بچشید! (35)

6. اسارت تعدادی از مشرکان در این جنگ: «ما کان لنبی أن یکون له اسری حتی یثخن فی الارض تریدون عرض الدنیا و الله یرید الاخره و الله عزیز حکیم، لو لا کتاب من الله سبق لمسکم فیما اخذتم عذاب عظیم، فکلوا مما غنمتم حلالا طیبا و اتقوا الله ان الله غفور رحیم، یا ایها النبی قل لمن فی ایدیکم من الاسری ان یعلم الله فی قلوبکم خیرا یؤتکم خیرا مما اخذ منکم و یغفر لکم و الله غفور رحیم، و ان یریدوا خیانتک فقد خانوا الله من قبل فأمکن منهم و الله علیم حکیم» (انفال/ 71- 67): هیچ پیامبری را سزاوار نیست که از اسیران جنگ فِدا گرفته و آن ها را رها کند. شما متاع دنیا را می خواهید و خدا آخرت را می خواهد، و خدا شکست ناپذیر حکیم است (67)؛ اگر از جانب خدا نوشته ای نبود، قطعاً در آنچه گرفته اید، به شما عذابی بزرگ می رسید (68)؛ پس، از آنچه به غنیمت برده اید، حلال و پاکیزه بخورید و از خدا پروا دارید که خدا آمرزندۀ مهربان است (69)؛ ای پیامبر، به کسانی که در دست شما اسیرند بگو: «اگر خدا در دل های شما خیری سراغ داشته باشد، بهتر از آنچه از شما گرفته شده به شما عطا می کند و بر شما می بخشاید و خدا آمرزندۀ مهربان است.» (70) و اگر بخواهند به تو خیانت کنند، پیش از این [نیز] به خدا خیانت کردند [و خدا تو را] بر آنان مسلط ساخت، و خدا دانای حکیم است. (71)

گزارش شواهد روایی که نشان می دهد، این سوره بر جنگ بدر نظارت دارد و مخاطبان آن شرکت کنندگان در این جنگ هستند، در ادامه می آید.

گزارش بستر نزول سورۀ انفال

اینک که اشارات سورۀ انفال به رویدادهای جنگ بدر مرور شد، مناسب می نماید، بستر نزول این سوره با اتکا به مضامین سوره و روایات مربوط توضیح داده شود.

خروج مسلمانان از مدینه

در گزارش های تاریخی آمده است، در سال دوم هجرت به پیامبر خبر رسید کاروان تجاری «قریش» به سرپرستی ابوسفیان از شام به سوی مکه در حرکت است. پیامبر بعد از باخبر شدن از این موضوع، مسلمانان را گرد آورد و آن ها را برای تصرف اموال کاروان دعوت کرد. عده ای از مسلمانان از همان ابتدا به دعوت پیامبر پاسخ مثبت دادند و تعدادی در این امر سستی ورزیدند. علت سستی آن ها این بود که گمان نمی کردند، جنگی صورت بگیرد و اگر احتمال می دادند جنگی رخ خواهد داد، سستی نمی ورزیدند (الواقدی، 1409 ه. ق، ج 1: 21- 20؛ ابن کثیر، 1396 ه. ق، ج 1: 7- 6؛ ابن اثیر، 1385 ه. ق، ج 2: 116؛ ابن سید الناس، 1414 ه. ق، ج 1: 281؛ ابن کثیر، 1407 ه. ق، ج 3: 256).

در این گزارش، از ناآگاهی مردم نسبت به احتمال رویارویی با سپاه قریش، قبل از خروج آن ها از مدینه، سخن رفته است. اما نظر دیگری در این زمینه وجود دارد که مرجح است و می گوید: مسلمانان قبل از خروج از مدینه، احتمال رویارویی با سپاه قریش را می دادند؛ چون قبل از آن نیز شش بار کاروان های تجاری مکه را تهدید کرده بودند و می دانستند که قریش، کاروان تجاری خود را که از اهمیت فراوانی برخوردار است، رها نخواهد کرد و به حمایتش خواهد آمد. به علاوه، طبق آیۀ «و اذ یعدکم الله احدی الطائفتین انها لکم و تودون ان غیر ذات الشوکه تکون لکم و یرید الله ان یحق الحق بکلماته و یقطع دابر الکافرین»[1]، پیامبر وعدۀ خداوند را مبنی بر دستیابی به کاروان تجاری ابوسفیان و یا پیروزی بر سپاه قریش برای آن ها بیان کرده بود و آن ها احتمال برخورد با سپاه قریش را می دادند. وگرنه کراهت آن ها با توجه به فشارهای اقتصادی شان و دستیابی آسان آن ها به اموال کاروان، نامعقول به نظر می رسد. (زرگری نژاد، 1378: 278- 273)

لذا می توان گفت که وقتی پیامبر مسلمانان را برای تصرف اموال کاروان دعوت کرد، همگی از احتمال رویارویی با سپاه قریش آگاه بودند و به این دلیل بعضی از آن ها با حالت کراهت، همراه پیامبر از مدینه خارج شدند. آیۀ 5 این سوره نیز مؤید همین معناست: «کما اخرجک ربک من بیتک بالحق و ان فریقا من المؤمنین لکارهون» (انفال/ 5): همان گونه که پروردگارت تو را از خانه ات به حق بیرون آورد و حال آنکه دسته ای از مؤمنان سخت کراهت داشتند.

همچنین، با توجه به آیات 21 و 49 این سوره می توان گفت که به دلیل این احتمال، عده ای از منافقان به دعوت پیامبر اعتنایی نمی کردند و عزم مسلمانان برای تصرف کاروان تجاری ابوسفیان را به سبب احتمال درگیری با سپاه قریش، ناشی از فریب دینی می دانستند:

- «و لا تکونوا کالذین قالوا سمعنا و هم لایسمعون» (انفال/ 21): و از کسانی نباشید که گفتند: «شنیدیم» در حالی که نمی شنیدند.

- «اذ یقول المنفقون و الذین فی قلوبهم مرض غر هولاء دینهم و من یتوکل علی الله فان الله عزیز حکیم» (انفال/ 49): آن گاه که منافقان و کسانی که در دل هایشان بیماری بود، می گفتند: «اینان [مؤمنان] را دینشان فریفته است.» و هر کس بر خدا توکل کند [بداند که] در حقیقت خدا شکست ناپذیر حکیم است.

- مشورت پیامبر با مسلمانان مبنی بر جنگیدن با سپاه قریش

مسلمانان که تعدادشان 313 (البلاذری، 1417 ه. ق، ج 1: 290) یا 305 (الواقدی، 1409 ه. ق، ج 1: 23؛ ابن سعد، 1410 ه. ق، ج 2: 8) نفر می رسید، به قصد تصرف کاروان، از مدینه خارج شدند و به راه خویش ادامه دادند تا به «ذفران» (ابن کثیر، 1396 ه. ق، ج 1: 614؛ الحلبی، 1400 ه. ق، ج 2، 385) یا نزدیکی «بدر» (الواقدی، 1409، ج1: 48؛ المقریزی، 1420 ه. ق، ج 1: 93) رسیدند. در آنجا بود که پیامبر از گریختن کاروان (الیوسفی، 1417 ه. ق، ج 2: 118) و بیرون شدن سپاه قریش از مکه به قصد حمایت از کاروان باخبر شد (الواقدی، 1409 ه. ق، ج 1: 48؛ ابن کثیر، 1396 ه. ق، ج 1: 614؛ البیهقی، 1405 ه. ق، ج 3: 34) وقتی پیامبر این خبر را به یاران خویش داد و نظر خود را مبنی بر جنگیدن با سپاه قریش به آن ها اعلام کرد، عده ای از آن ها جزع کردند و شدیداً ترسیدند (الیوسفی، 1417 ه. ق، ج 3: 118). لذا پیامبر در این مورد با مسلمانان مشورت کرد و نظر آن ها را جویا شدند. تعدادی از صحابه، هر کدام برخاستند و سخنانی (ابن کثیر، 1396 ه. ق، ج 1: 615؛ البیهقی، 1405 ه. ق، ج 3: 34؛ الصالحی، 1414 ه. ق، ج 4: 26) گفتند. در بعضی از منابع تاریخی در مورد پاسخ این صحابه (الیوسفی، 1417 ه. ق، ج 2: 18) (الواقدی، 1409 ه. ق، ج 1: 48؛ المقریزی، 1420 ه. ق، ج 1: 93؛ الیوسفی، 1417 ه. ق، ج 2: 119) چنین آمده است که گفتند: «ای رسول خدا، به خدا قسم این قریش از زمانی که عزیز شده، خوار نگشته و از زمانی که کافر شده، ایمان نیاورده و هرگز عزتش را از دست نمی دهد و با شدت خواهد جنگید و باید درخور آن و با تجهیزات، جنگ فرمایی: « یجادلونک فی الحق بعد ما تبین کانما یساقون الی الموت و هم ینظرون» (انفال/ 6): با تو دربارۀ حق -بعد از آنکه روشن گردید- مجادله می کنند. گویی که آنان را به سوی مرگ می رانند و ایشان [بدان] می نگرند.

سپس مقدادبن عمرو، از مهاجرین و سعدبن معاذ به نیابت از انصار، موافقت خویش را با نظر پیامبر اعلام کردند. در نتیجه، تصمیم شورای نظامی بر جنگیدن شد. پیامبر از این تصمیم خشنود شد و وعده ای را که خداوند قبلاً به آن حضرت، مبنی بر دستیابی به یکی از دو طایفه داده بود، یادآور شد و محل کشته شدن مشرکین مکه را به مسلمانان نشان داد (الواقدی، 1409 ه. ق، ج 1: 49)

خروج مشرکین از مکه

وقتی ابوسفیان به نزدیکی حجاز رسید، برای جلوگیری از حملۀ ناگهانی به کاروان، مرتباً از مسافرانی که در راه با آن ها برخورد می کرد، وضعیت راه را می پرسید. تا اینکه از طریق یکی از آن ها از تصمیم پیامبر مبنی بر تصرف کاروان باخبر شد. در این هنگام، ضمضم بن عمرو غفاری را به مکه فرستاد تا قریش را از این تصمیم پیامبر آگاه کند و از آن ها بخواهد که برای حمایت از کاروان مکه خارج شوند (ابن کثیر، 1396 ه. ق، ج 1: 6؛ ابن کثیر، 1407 ه. ق، ج 3: 257؛ الصالحی الشامی، 1414 ه. ق، ج 4: 19) خود نیز از زمانی که از تصمیم پیامبر آگاه شده بود، در فرود آمدن و حرکت کردن کاروان احتیاط می کرد. لذا وقتی کاروان به نزدیکی های بدر رسید، ابوسفیان زودتر از کاروان به بدر رفت و با پرس وجویی که کرد، از حضور چند نفر از سواران اهل مدینه که چند روز پیش در آنجا حضور داشتند، باخبر شد و فوراً به سمت کاروان رفت و مسیر آن را به سوی ساحل دریای احمر تغییر داد. (ابن کثیر، 1396 ه. ق، ج 1: 618؛ الطبری، 1387 ه. ق، ج 2: 437)

از طرف دیگر، وقتی ضمضم بن عمرو خبر تصمیم پیامبر بر تصرف کاروان را به قریش مکه رساند (الطبری، 1378 ه. ق، ج 2: 430؛ البیهقی، 1405 ه. ق، ج 3: 31) آن ها برای حمایت از کاروان آماده شدند. اشخاص قوی به ضعیفان کمک کردند تا آن ها هم بتوانند در جنگ شرکت کنند. طعیمۀ بن عدی نیز متعهد شد هزینۀ خانواده ها را بپردازد. همچنین، تعدادی از توانگران قریش مبالغی را برای پرداخت مخارج جنگ و تهیۀ مرکب ها پرداخت کردند و هر کس از افراد قریش که در این سفر شرکت نکرد، کسی را به جای خویش فرستاد (الواقدی، 1409 ه. ق، ج 1: 33- 32). 950 جنگجو به همراه 100 اسب با خودنمایی و تکبر از مکه خارج شدند (همان، ص 39): «و لا تکونوا کالذین خرجوا من دیارهم بطرا و رئاء الناس و یصدون عن سبیل الله و الله بما یعملون محیط» (انفال / 47): و مانند کسانی مباشید که از خانه هایشان با حالت سرمستی و به صرف نمایش به مردم خارج شوند و [مردم را] از راه خدا باز می داشتند، و خدا به آنچه می کنند، احاطه دارد.

کنیزان خواننده و نوازنده را نیز همراه خویش به جنگ بردند (الواقدی، 1409 ه. ق، ج 1: 39؛ الصالحی الشامی، 1414 ه. ق، ج 4: 22). قریش منزل به منزل پیش می رفتند و در بین راه افرادی از آن ها با کشتن شتر، سپاهیان را اطعام می کردند (الیعقوبی، بی تا، ج 2: 45؛ ابن کثیر، 1407 ه. ق، ج 3: 260): «ان الذین کفرا ینفقون الموالهم لیصدوا عن سبیل الله فسینفقونها ثم تکون علیهم حسره ثم یغلبون و الذین کفروا الی جهنم یحشرون» (انفال/ 36): بی گمان، کسانی که کفر ورزیدند، اموال خود را خرج می کنند تا [مردم را] از راه خدا بازدارند. پس به زودی [همۀ] آن را خرج می کنند، و آن گاه حسرتی بر آنان مستولی خواهد گشت. سپس مغلوب می شوند و کسانی که کفر ورزیدند، به سوی دوزخ گرد آورده خواهند شد.

مشرکین مکه همچنان به راه خویش ادامه می دادند تا اینکه پیکی از جانب ابوسفیان به سوی آن ها آمد. ابوسفیان زمانی این پیک را به سوی آن ها فرستاد که از نجات کاروان از دست مسلمانان مطمئن شده بود و از طریق پیک، این خبر را به آن ها رساند و از ایشان خواست که به مکه بازگردند اما ابوجهل بازگشت به مکه را خوش نداشت و می گفت: ما به مکه برنمی گردیم تا اینکه در بدر (از بازارهای معروف عرب)، سه روز جشن بگیریم و همۀ اعراب از وضعیت ما آگاه شوند و از این پس از ما بترسند. بعضی از تیره های قریش مانند «بنی زهره» و «بنی عدی بن کعب» که در سپاه حضور داشتند، بعد از شنیدن خبر پیک ابوسفیان، به مکه بازگشتند و سپاه را همراهی نکردند (البیهقی، 1405 ه. ق، ج 3: 33؛ ابن کثیر، 1407 ه. ق، ج 3: 266) و ابوجهل به همراه باقیماندۀ سپاه به راه خود ادامه دادند تا در عدوة القصوی (ابن کثیر، 1396 ه. ق، ج 1: 619؛ ابن کثیر، 1407 ه. ق، ج 3: 266) فرود آمدند.

حالات بعضی از مسلمانان قبل از جنگ و امدادهای الهی

مسلمانان بعد از تصمیم شورای نظامی مبنی بر جنگیدن، به راه خویش ادامه دادند تا در منطقه ای فرود آمدند که زمینش از رمل پوشیده شده بود و حرکت کردن در آن مشکل بود. این در حالی بود که به علت زودتر رسیدن مشرکین به محلی که آب بود، به آب نیز دسترسی نداشتند (بلخی، 1423 ه. ق، ج 2: 103؛ راوندی، 1405 ه. ق، ج 1: 60؛ الصالحی الشامی، 1414 ه. ق، ج 4: 29). مسلمانان که جنگ با سپاه قریش را قطعی دیده بودند و مفری نمی دیدند، با استغاثه به درگاه خداوند از او طلب یاری کردند (کاشانی، 1423 ه. ق، ج 3: 15) و خداوند نیز بشارتِ یاری فرستادن فرشتگان را برای آرام شدن قلوب مضطربشان به آن ها داد: «اذ تستغیثون ربکم فاستجاب لکم انی ممدکم بالف من الملائکه مردفین؛ و ما جعله الله الا بشری و لتطمئن به قلوبکم و ما النصر الا من عندالله ان الله عزیز حکیم» (انفال/ 10- 9): [به یاد آورید] زمانی را که پروردگار خود را به فریاد می طلبید. پس دعای شما را اجابت کرد که: «من شما را با هزار فرشتۀ پیاپی یاری خواهم کرد.»؛ و این [وعده] را خداوند جز نویدی [برای شما] قرار نداد، و تا آنکه دل های شما بدان اطمینان یابد و پیروزی جز از نزد خدا نیست، که خدا شکست ناپذیر [و] حکیم است.

همچنین با مستولی کردن خواب بر آن ها باعث آرامششان شد (بلخی، 1423 ه. ق، ج 2: 104؛ قمی، 1367، ج 1: 261؛ الصالحی الشافی، 1414 ه. ق، ج 4: 30). وقتی مسلمانان از خواب بیدار شدند، برای وضو و غسل نیاز به آب داشتند. در این موقع بود که شیطان به وسوسۀ آن ها پرداخت و دل های آنان را اندوهگین ساخت. وسوسه شیطان این بود که: شما چگونه اولیای خدا هستید، در حالی که قریش به آب دسترسی دارد و شما آب ندارید و این گونه نماز می گذارید و پاهایتان در رمل فرو می رود. در این زمان بود که خداوند بار دیگر لطف خود را شامل حال مسلمانان کرد و باران را فرستاد تا آن ها خودشان را تطهیر کنند. همچنین زمین زیر پایشان محکم و حرکت در آن آسان شود (بلخی، 1423 ه. ق، ج 2: 4- 103؛ راوندی، 1405 ه. ق، ج 1: 60؛ الصالحی الشافی، 1414 ه. ق، ج 4: 29). در حالی که باران برای دشمن پیامد خوبی نداشت و حرکت را در زمین طرف آن ها مشکل کرده بود (ابن سعد، 1410 ه. ق، ج 2: 11). این گونه بود که خداوند وسوسۀ شیطان را از آن ها دور کرد و دل هایشان را دوباره به لطف خویش ثابت قدم نمود: «اذ یغشیکم النعاس أمنه منه و ینزل علیکم من السماء ماء لیطهرکم به و یذهب عنکم رجز الشیطان و لیربط علی قلوبکم و یثبت به الاقدام». (انفال/ 11): [به یاد آورید] هنگامی را که [خدا] خواب سبک آرامش بخشی را که از جانب او بود، بر شما مسلط ساخت، و از آسمان بارانی بر شما فرو ریزانید تا شما را با آن پاک گرداند، و وسوسۀ شیطان را از شما بزداید و دل هایتان را محکم سازد و گام هایتان را بدان استوار دارد.

گفتنی است که اگر این الطاف خداوند نبود، اضطرابشان آن ها را به سست شدن کامل و نزاع در امر جنگیدن می کشاند: «اذ یریکهم الله فی منامک قلیلا و لو أرئکهم کثیراً لفشلتم و لتنازعتم فی الامر و لاکن الله سلم انه علیم بذات الصدور» (انفال/ 43): [ای پیامبر، یاد کن] آن گاه را که خداوند آنان [سپاه دشمن] را در خوابت به تو اندک نشان داد و اگر ایشان را به تو بسیار نشان می داد، قطعاً سست می شدید و حتماً در کار [جهاد] منازعه می کردید، ولی خدا شما را به سلامت داشت، چراکه او به راز دل ها داناست.

در این صورت، فرارشان امری طبیعی بود. از آن روست که خداوند بعد از جنگ بدر آن ها را به ثبات قدم در برابر دشمن و عدم فرار از جنگ امر می کند: «یا ایها الذین ءامنوا اذلقیتم الذین کفروا زحفا فلا تولوهم الادبار؛ و من یولهم یومئذ دبره الا متحرفا لقتال او متحیزا الی فئه فقد باء بعضب من الله و مأوئه جهنم و بئس المصیر؛ یا ایها الذین ءامنوا اذ لقیتم فئه فاثبتوا و اذکروا الله کثیراً لعلکم تفلحون؛ و أطیعوا الله و رسوله و لاتنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم و اصبروا ان الله مع الصابرین» (انفال. 15، 16، 45 و 46): ای کسانی که ایمان آورده اید، هرگاه [در میدان نبرد] به کافران برخورد کردید که [به سوی شما] روی می آورند، به آنان پشت مکنید (15)؛ و هرکه در آن هنگام به آنان پشت کند - مگر آنکه [هدفش] کناره گیری برای نبردی [مجدد] یا پیوستن به جمعی [دیگر از هم رزمانش] باشد- قطعاً به خشم خدا گرفتار خواهد شد، و جایگاهش دوزخ است، و چه بد سرانجامی است (16)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، چون با گروهی برخورد می کنید پایداری ورزید و خدا را بسیار یاد کنید، باشد که رستگار شوید (45)؛ و از خدا و پیامبرش اطاعت کنید و با هم نزاع مکنید که سُست شوید و مهابت شما از بین برود، و صبر کنید که خدا با شکیبایان است (46).

رخدادهای روز جنگ

پیامبر در شب جنگ بدر، دو تن از یاران خویش را مأمور بررسی وضعیت سپاه کرد. آن ها بعد از بررسی، وحشت و ترس قریش را برای پیامبر گزارش کردند (الواقدی، 1409 ه. ق، ج 1: 54؛ قمی، 1367، ج 1: 262). از آن سو مشرکان نیز عمیربن وهب را فرستادند تا اوضاع سپاه اسلام را بررسی کند. او وضعیت مسلمانان را چنین بیان کرد که آن ها علی رغم نداشتن نیروی کمکی و کمین، با اینکه حدود 300 نفر بیش نیستند، چنان عزم قوی بر جنگیدن دارند که تا هر کدام از آن ها یک نفر از شما را نکشند، کشته نخواهند شد و اگر فقط به تعداد خودشان هم از شما بکشند، دیگر خیری در زندگی نخواهد بود. این گزارش بعضی از مشرکان را از جنگ با مسلمانان منصرف کرد. اما ابوجهل با برانگیختن عامربن حضرمی به خون خواهی برادرش، مانع این تصمیم شد (الواقدی، 1409 ه. ق، ج 1: 3- 62؛ ابن سعد، 1410 ه. ق، ج 2: 12 - 11؛ ابن کثیر، 1396 ه. ق، ج 2: 7- 406).

جنگ با مبارزه طلبیدن تن به تن آغاز شد (الواقدی، 1409 ه. ق، ج 1: 68؛ ابن کثیر، 1396 ه. ق، ج 1: 625) و به صورت حملۀ عمومی ادامه یافت. پیامبر مشتی از ریگ های بیابان را به سوی لشکر دشمن پاشید و آن ها را نفرین کرد (الواقدی، 1409 ه. ق، ج 1: 81؛ ابن کثیر، 1396 ه. ق، ج 2: 433): «... و ما رمیت اذ رمیت و لاکن الله رمی...» (انفال/ 17): و چون [ریگ به سوی آنان] افکندی، تو نیفکندی، بلکه خدا افکند.

فرشتگان نیز به امر خدا مسلمانان را یاری نمودند (الواقدی، 1409 ه. ق، ج 1: 71؛ ابن کثیر، ج 2: 418؛ کاشانی، 1423 ه. ق، ج 3: 16): «اذ یوحی ربک الی الملئکه انی معکم فثبتوا الذین ءامنوا سالقی فی قلوب الذین کفروا الرعب فاضربوا فوق الاعناق و اضربوا منهم کل بنان» (انفال/ 12): هنگامی که پروردگارت به فرشتگان وحی می کرد که من با شما هستم، پس کسانی را که ایمان آورده اند ثابت قدم بدارید. به زودی در دل کافران وحشت خواهم افکند. پس، فراز گردن ها را بزنید، و همۀ سرانگشتانشان را قلم کنید.

ابوجهل که پیروزی گروه بر حق را از خدا طلبیده بود (الواقدی، 1409 ه. ق، ج 1: 70؛ ابن کثیر، 1396 ه. ق، ج 1: 628) به هلاکت رسید و افراد دیگر سپاه قریش هم یکی پس از دیگری به هلاکت رسیدند: (ان تستفتحوا فقد جاءکم الفتح...» (انفال/ 19): [ای مشرکان] اگر شما پیروزی [حق] را می طلبید...

این چنین بود که به لطف خداوند، جنگ با پیروزی مسلمانان به پایان رسید.

نزاع بر سر تقسیم غنایم

بعد از شکست مشرکین، به دستور پیامبر غنائم را در یکجا جمع کردند. هر گروه از مسلمانان آن را حق خود می دانست. آن هایی که غنائم را جمع کرده بودند، می گفتند: چون خودمان آن ها را جمع کرده ایم، کسی حقی در آن ها ندارد. گروهی که دشمن را تعقیب کرده بودند، به این دلیل که دشمن را از اموالش جدا کرده و فراری داده بودند، غنائم را حق خود می دانستند. کسانی هم که در کنار پیامبر بودند، ترس از آسیب رسیدن به پیامبر را دلیل جنگ نکردشان بیان کردند و خود را سزاوارتر به دریافت غنائم می دانستند. بدین ترتیب بر سر تقسیم غنائم بین مسلمانان اختلاف به وجود آمد. به همین مناسبت آیۀ 1 سورۀ انفال نازل شد: «یسئلونک عن الانفال قل الانفال لله و الرسول فاتقوا الله و اصلحوا ذات بینکم و أطیعوا الله و رسوله ان کنتم مؤمنین»: [ای پیامبر]، از تو دربارۀ غنائم جنگی می پرسند. بگو: «غنائم جنگی اختصاص به خدا و فرستادۀ [او] دارد. پس از خدا پروا دارید و با یکدیگر سازش کنید و اگر ایمان دارید، از خدا و پیامبرش اطاعت کنید.

طی این آیه اختیار تقسیم غنائم به پیامبر سپرده شد و پیامبر غنائم را به طور مساوی بین آن ها تقسیم کرد (ابن کثیر، 1396 ه. ق، ج 1: 1- 642 و 7- 666؛ ابن اثیر، 1385 ه. ق، ج 2: 130؛ الیوسفی، 1417 ه. ق، ج 2: 7-136). نقل است که پیامبر در این جنگ علی رغم نزول آیۀ خمس، خمس غنائم را دریافت نکرد (الواقدی، 1409 ه. ق، ج 1: 99؛ قمی، 1367، ج 1: 255).

سرنوشت اسرای جنگ

هفتاد (الواقدی، 1409 ه. ق، ج 1: 116) نفر از سپاه قریش به اسارت مسلمانان درآمدند که دو تن از ایشان به خاطر دشمنی با خدا و رسول (همان: 115)، به دستور پیامبر در راه مدینه کشته شدند (ابن کثیر، 1396 ه. ق، ج 1: 644). وقتی اسیران به مدینه رسیدند، پیامبر آن ها را بین اصحاب خویش پخش کردند و سفارش فرمودند که با آن ها به نیکی رفتار کنند (همان: 645). سرانجام، اسیران قریش با پرداخت فدیه آزاد شدند (همان: 649) و تعدادی نیز بدون فدیه به شهرشان برگشتند (همان: 659): «فکلوا مما غنمتم حلالا طیبا و اتقوا الله ان الله غفور رحیم؛ یأیها النبی قل لمن فی ایدیکم من الاسری ان یعلم الله فی قلوبکم خیرا یؤتکم خیرا مما اخذ منکم و یغفر لکم و الله غفور رحیم» (انفال/ 70- 69): پس از آنچه به غنیمت برده اید، حلال و پاکیزه بخورید و از خدا پروا دارید که خدا آمرزندۀ مهربان است. ای پیامبر، به کسانی که در دست شما اسیرند بگو: «اگر خدا در دل های شما خیری سراغ داشته باشد، بهتر از آنچه از شما گرفته شده، به شما عطا می کند و بر شما می بخشاید و خدا آمرزندۀ مهربان است.»

نتیجه

جنگ بدر در نیمۀ دوم ماه رمضان سال اول هجرت نازل شد. در شرایطی که مسلمانان چند بار به کاروان تجاری مشرکان مکه هجوم برده بودند و به تلافی اموالی که از آنان در مکه تصرف کرده بودند، آنان را غارت کرده بودند. این بار مشرکان، سپاه خود را برای حفاظت از کاروان تجاری شان به سوی مدینه فرستادند. اگرچه کاروان تجاری شان به سلامت عبور کرده بود، ابوجهل، رئیس وقت مشرکان مکه، به این قانع نشده بود. خواست به نظر خود مسلمانان را مجازات کرده باشد که دیگر به کاروانشان تعدی نکنند اما خداوند به مسلمانان وعدۀ پیروزی داده بود. در این میان، عده ای از مسلمانان شرکت کننده در جنگ، از روبه رویی با سپاه قریش واهمه داشتند ولی با الطاف خداوند، اضطرابشان از بین رفت و نتیجۀ جنگ به عکس چیزی شد که مشرکان مکه می خواستند.

پس از پیروزی، میان مسلمانان شرکت کننده در جنگ بر سر تقسیم غنائم نزاع رخ داد. خداوند برای رفع نزاع سوره ای نازل کرد که غنائم به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) تعلق دارد و در ادامه آورد که باید یک پنجم غنائم برای مصارف عامه و نیازمندان صرف شود. البته پیامبر غنائم این جنگ را میان خود مسلمانان تقسیم کردند و خمس آن را خارج نکردند. ایشان اسیران جنگی را بین اصحاب خویش پخش و به نیک رفتاری با آن ها توصیه کردند. پس از مدتی تعدادی از این اسیران با فدیه و عده ای از ایشان بدون فدیه آزاد شدند.

منابع

1. قرآن کریم، ترجمۀ محمدمهدی فولادوند.

2. ابن اثیر، عزالدین أبوالحسن علی بن ابی الکرم. الکامل فی التاریخ. دار صادر دار بیروت. 1385 ه. ق.

3. ابن سعد، محمدبن سعد بن منیع الهاشمی البصری. الطبقات الکبری. تحقیق محمد عبدالقادر عطا. دارالکتب العلمیه. ط الأولی. بیروت. 1410 ه. ق.

4. ابن سیدالناس، أبوالفتح محمدبن سید الناس. عیون الأثر فی فنون المغازی و الشمائل و السیر. تعلیق ابراهیم محمد رمضان. دارالقلم. ط الأولی. بیروت. 1414 ه. ق.

5. ابن کثیر، أبوالفداء اسماعیل بن عمر بن کثیر الدمشقی. السیرئ النبویئ. تحقیق مصطفی عبدالواحد. دارالمعرفه للطباعه و النشر و التوزیع. بیروت. 1396 ه. ق.

6................ البدایئ و النهایئ. دارالفکر. بیروت. 1407 ه. ق.

7. البلاذری، أحمدبن یحیی بن جابر، أنساب الأشراف. تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی. دارالفکر. ط الأولی. بیروت. 1417 ه. ق.

8. بلخی، مقاتل بن سلیمان، تفسیر مقاتل بن سلیمان. تحقیق: عبدالله محمود شحاته. داراحیاء التراث. چاپ اول. بیروت. 1423 ه. ق.

9. البیهقی، ابوبکر احمدبن الحسین. دلائل النبوئ و معرفئ أحوال صاحب الشریعئ. تحقیق عبدالمعطی قلعجی. دارالکتب العلمیه. ط الأولی. 1405 ه. ق.

10. الحلبی، علی بن برهان الدین، السیرئ الحلبیئ. دارالمعرفه. بیروت. 1400 ه. ق.

11. الحمیری المعارفی، عبدالملک بن هشام، السیرئ النبویئ. تحقیق مصطفی السقا و ابراهیم الأبیاری و عبدالحفیظ شلبی. دارالمعرفه. بیروت. بی تا.

12. راوندی، قطب الدین سعید بن هبه الله، فقه القرآن فی شرح آیات الأحکام. کتابخانۀ آیت الله مرعشی نجفی. چاپ دوم. قم. 1405 ه. ق.

13. زرگری نژاد، غلامحسین، تاریخ صدر اسلام. سمت. چاپ اول. تهران. 1378.

14. الصالحی الشامی، محمدبن یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیره خیر العباد. تحقیق عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض. دارالکتب العلمیه. ط الأولی. بیروت. 1414 ه. ق.

15. الطبری، أبوجعفر محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک- تاریخ طبری. تحقیق محمد أبوالفضل ابراهیم. دارالتراث. ط الثانیه. بیروت. 1387 ه. ق.

16. قمی، علی بن ابراهیم. تفسیر القمی. تحقیق: سیدطیب موسوی جزایری. دارالکتاب. چاپ چهارم. قم. 1367.

17. کاشانی، ملافتح الله، زبدئ التفاسیر. بنیاد معارف اسلامی. چاپ اول. قم. 1423 ه. ق.

18. المقریزی، تقی الدین أحمدبن علی، امتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفده و المتاع. تحقیق محمد عبدالحمید النمیسی. دارالکتب العلمیه. ط الأولی. بیروت. 1420 ه. ق.

19. الواقدی، محمدبن عمر، المغازی. تحقیق مارسدن جونس. مؤسسئ الأعلمی. ط الثالثه. بیروت. 1409 ه. ق.

20. الیعقوبی، احمدبن أبی یعقوب بن جعفر بن وهب واضح الکاتب العباسی. تاریخ الیعقوبی. دار صادر. بیروت. بی تا.

21. الیوسفی، محمدهادی، موسوعة التاریخ الاسلامی. مجمع الفکر الاسلامی. ط الأولی. قم. 1417 ه. ق.

پی نوشت ها:

[1] انفال/ 7: و [به یاد آورید] هنگامی را که خدا یکی از دو دسته [کاروان تجارتی قریش یا سپاه ابوسفیان] را به شما وعده داد که از آنِ شما باشد، و شما دوست داشتید که دستۀ بی سلاح برای شما باشد، و [لی] خدا می خواست حق [اسلام] را با کلمات خود ثابت، و کافران را ریشه کن کند.

2. «و اذ قالو اللهم ان کان هاذا هو الحق من عندک فامطر علینا حجاره من السمعاء أو ائتنا بعذاب الیم» (انفال/ 32): و [یاد کن] هنگامی را که گفتند: خدایا، اگر این [کتاب] همان حق از جانب توست، پس بر ما از آسمان سنگ هایی بباران یا عذابی دردناک بر سر ما بیاور.

 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر