مقدمه
بعد از رحلت رسول خدا(ص) بر اثر انحراف وسیعی که در دستگاه خلافت، پدید آمد و به خاطر اسراف و عیاشی ها و ولخرجی های حکّام وقت، حکومت از مردم مبالغی را اخذ می کرد. رفته رفته به خاطر گسترش این عیاشی ها و سیاست ها و عدم کفاف درآمدهای دولت، به ناچار بر میزان مالیات ها افزوده می شد و وضع زندگی مردم، سخت شده بود.[1] از این رو دوستان اهل بیت(ع) برای گذراندن زندگی، دچار مشکلات فراوانی بودند، از طرفی نیز عزّت نفسشان مانع از آن بود که از دیگران درخواست کمک نمایند.[2]
در آن دوران، امامان معصوم(ع) سعی در رسیدگی به نیازمندان داشتند. در واقع، اهل بیت عصمت و طهارت (ع)، پناهگاهِ مردمِ بی پناه بودند.[3]
آنچه پیش رو دارید، بازخوانیِ سیرۀ امام جواد(ع) در انفاق و خیررسانی است. البته پیش از هر چیزی لازم است یادآوری کنیم که انفاق و احسان اهل بیت (ع) به صورت پنهانی و با حفظ حُرمت و آبروی نیازمندان بود. همچنین ایشان بر اساس آیۀ «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّی تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ[4]؛ هرگز به [حقیقتِ] نیکی [به طور کامل] نمی رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید!»، محبوب ترین و عزیزترین بخش از مال و دارایی خود را در راه جلب رضای الهی به مردمان نیازمند، انفاق می کردند و معتقد بودند که؛ خداوند متعال بهترین و عزیزترین ثروت و فرزند مؤمن را می گیرد، چون دنیا و متعلّقات آن بی ارزش است تا [در قیامت] به وی پاداش عظیمی عطا کند.[5]
تربیت شده در مکتب امام رضا(ع)
امام جواد(ع) تحت سرپرستی و تربیت امام رضا(ع)، بذل و بخشش را آموخت؛ عن ابن أبی نَصر، قالَ: قرأتُ فی کتابِ أبی الحسن الرّضا إلی أبی جعفر(ع): یا أَبا جَعفَرٍ، بَلَغَنی أَنَّ المَوالی إِذا رَکبت أَخرَجوک مِنَ البابِ الصَّغیرِ، فَإِنَّما ذلِک مِن بُخلٍ مِنهُم؛ لِئَلَّا ینالَ منک أَحدٌ خیراً، وَأَسأَلُک بِحَقِّی عَلَیک لا یکن مَدخَلُک وَ مَخرَجُک إِلّا مِنَ البابِ الکبیرِ، فَإِذا رَکبتَ فلیکن معَک ذَهَبٌ وَ فِضَّةٌ، ثُمَّ لا یسأَلُک أَحَدٌ شیئاً إِلّا أَعطَیتَهُ. وَ مَن سَأَلَک مِن عُمومَتِک أَن تَبَرَّهُ فَلا تُعطِهِ أَقَلَّ من خمسینَ دیناراً، وَ الکثیرُ إِلَیک، وَ مَن سَأَلَک مِن عَمَّاتِک فَلا تُعطِها أَقَلَّ مِن خَمسَةٍ وعِشرینَ دیناراً، وَ الکثیرُ إِلَیک، إِنی إِنَّما أُریدُ بِذلِک أن یرفَعَک اللَّهُ، فَأَنفِق وَ لا تَخشَ مِن ذی العَرشِ إِقتاراً[6]؛ ابوبصیر می گوید: امام رضا (ع) در نامه ای از خراسان به مدینه در خطاب به فرزندشان امام جواد(ع) می نویسند: ای اباجعفر! به من خبر رسیده که غلامان هنگامی که بر مرکب، سوارت می کنند از درب کوچک تو را خارج می کنند [تاکسی تو را نبیند] پس قطعاً این از بخل ایشان است تا کسی از تو، به خیر نرسد، و از تو می خواهم به حقی که بر تو دارم، ورود و خروجت جز از درب بزرگ نباشد. پس هنگامی که بر مرکب سوار می شوی، باید همراه تو طلا و نقره (دینار و درهم) باشد، سپس کسی چیزی از تو نمی خواهد مگر این که به او عطا می کنی. اگر از عموهایت کسی از تو درخواستی داشت که به او نیکی کنی، کمتر از پنجاه دینار عطایش نمی کنی، و بیش از آن به عهده خود توست، و اگر کسی از عمه هایت از تو چیزی خواست، کمتر از بیست و پنج دینار عطا نمی کنی و بیش از آن نیز به عهده خودت می باشد. همانا من تنها از این امر می خواهم که خدا تو را رفعت بخشد، پس (ببخش و) انفاق کن و از کسی که صاحب عرش است (یعنی خداوند تبارک و تعالی) خوف تنگ دستی نداشته باش!
تشویق بر انفاق
امام جواد(ع) تلاش می کرد جامعه اسلامی به گونه ای تربیت شوند که همه اهل انفاق و کمک به دیگران باشد؛ ایشان می فرمود: «ثَلَاثُ خصَالٍ هنَ مِنْ أَحَبِّ الْأَعْمَالِ إِلَی اللَّهِ؛ مُسْلِمٌ أَطعَمَ مُسْلِماً مِنْ جُوعٍ وَ فک عنْهُ کرْبَهُ وَ قَضَی عَنْهُ دَینَهُ[7]؛ سه خصلت از محبوبترین اعمال نزد خدا است: مسلمانی، مسلمان دیگر را در گرسنگی اطعام کند و گرفتاریِ او را رفع کند و قرض اورا أدا نماید».
ملاک ها و معیارها در انفاق
1. انفاق به میزان نیاز
نقل شده است: وقتی احمدبن حدید با جمعی از اصحاب و یاران خود، عازم سفر حج گردیدند و مورد حملۀ جمعی از سارقین قرار گرفتند و اموالشان به سرقت رفت، در مدینه به حضور امام جواد(ع) رسید و جریان سرقت را به عرض آن حضرت رساند. امام(ع) دستور داد پول و پوشاک به وی بدهند تا آنها را میان جماعت آسیب دیده تقسیم کند. راوی می گوید وقتی ما ل را تقسیم کردم، دیدم دقیقاً به اندازۀ مالی است که سرقت شده بود».[8]
2. تسریع در انفاق بر مستمندان
ابن حمزه طوسی، اسماعیل بن عباس هاشمی می گوید: «جِئْتُ إِلَی أَبِی جَعْفَرٍ (ع) یوْمَ عِیدٍ فَشَکوْتُ إِلَیهِ ضِیقَ الْمَعَاشِ فرَفَعَ الْمصَلَّی وَ أَخذَ مِنَ التُّرَابِ سَبِیکةً مِنْ ذَهَبٍ فَأَعْطَانِیهَا فخَرَجْتُ بهَا إِلَی السوقِ فکانَ فیهَا ستَّةَ عَشَرَ مِثْقَالًا مِنْ ذَهَبٍ[9]؛ در روز عید، خدمت امام جواد(ع) رسیدم و از سختی در معیشت به آن حضرت گفتم؛ پس بی درنگ، سجاده اش را بلند کرد و کیسه ای از روی خاک که از طلا بود، برداشت و به من داد. وقتی با آن، به سمت بازار رفتم، دیدم داخل آن کیسه، 16 مثقال طلا بود».
3. استفاده از موقعیت های مناسب برای انفاق
احمد بن زکریای صیدلانی روایت می کند: مردی از بنی حنیفه- از اهالی بست و سجستان - گفت: با امام جواد(ع) در اولین سال خلافت معتصم، همسفر حجّ شدم. در حالی که با آن حضرت سر سفره بودیم، عرض کردم: والی منطقۀ ما از محبان شماست و از ما مطالبۀ خراج دارد؛ اگر مصلحت بدانید در نامه ای به او مرقوم فرمایید از احسان به من، دریغ نورزد. حضرت فرمود: او را نمی شناسم. عرض کردم: تضمین می کنم که او از دوست داران شماست و نامۀ شما برایم کار گشاست. آن حضرت، تقاضایم را پذیرفت و به او نوشت: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم، حامل نامه، از تو، به نیکی یاد کرد؛ اما بدان از عملت چیزی جز احسانت برایت نیست! بنابراین احسان به برادرانت را پیشه ساز!». آن مرد می گوید: وقتی وارد سجستان شدم و والی (حسین بن عبدﷲ نیشابوری) از فرستادن نامۀ امام (ع)، آگاه گردید، در دو فرسخی مدینه به استقبالم آمد. نامه را به او دادم؛ آن را بوسید و بر چشمش گذاشت و پرسید: چه حاجتی داری؟ گفتم: در دیوانت خراجی بر من است. دستور داد آن را از ذمّۀ من بردارند و گفت: تا زمانی که مسئولیت این کار بر عهدۀ من است، خراجی نپرداز؛ سپس از اهل و عیالم پرسید؛ به او آمار دادم؛ پس از آن، امر کرد به من و عیالات من به میزان نیاز بلکه کمی بیش از آن بپردازند.[10]
4. انفاقِ بی منّت و اذیت
مردی خدمت امام جواد(ع) رسید با حالی که شادی و خرسندی از ظاهرش آشکار بود؛ آن جناب فرمود: تو را شادمان می بینم، سبب چیست؟ عرض کرد: یابن رسول الله(ص) از پدرت شنیدم که می فرمود: شایسته ترین روزی که انسان باید شادمان باشد، روزی است که او را توفیق صدقه دادن و نیکی و نفع به برادران دینی از طرف خداوند نصیب شده باشد؛ امروز ده نفر از برادران دینی ام بر من وارد شدند، همه بی بضاعت و عیال مند بودند، آن ها را پذیرایی کردم و به هر یک مقداری کمک نمودم، از این رو خرسندم. امام(ع) فرمود: به جان خودم سوگند، شایسته است این شادمانی را داشته باشی به شرط این که آن عمل را نابود نکرده باشی یا بعد از این، نابود نکنی! عرض کرد: چگونه ممکن است نابود شود با این که من از شیعیان خالص شما هستم؟ فرمود: هم اکنون نابود کردی آن نیکی و کمک به برادران را! پرسید: با چه چیز از بین بردم؟ امام(ع) فرمود: «لاَتُبطِلُوا صَدَقَاتِکم بِالْمَنِّ وَ الْاَذَی[11]، این آیه را بخوان؛ بخشش های خود را با منّت و آزار، باطل نسازید! عرض کردم: به افرادی که آن ها را کمک نمودم، نه منّت گذاردم و نه آنها را آزردم! امام فرمود: در نظر تو آزردن آنهایی که صدقه به آنان داده ای مهم تر است یا آزردن فرشتگان که مأمور تو هستند یا آزردن ما؟ جواب داد: آزردن شما و ملائکه! حضرت جواد (ع) فرمود: به راستی مرا آزردی! پرسید: با چه کارم شما را آزردم یابن رسول الله؟فرمود: با همین سخنت که گفتی من از شیعیان خالص شما هستم! می دانی شیعه خالص ما کیست؟ با تعجّب عرض کردم: نه! فرمود: «حزبیل، مؤمن آل فرعون» و «صاحب یاسین» که خداوند می فرماید: «وَ جَاءَ من أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجلٌ یسْعَی[12]؛ «سلمان»، «ابوذر »، «مقداد » و «عمّار یاسر»؛ خود را با چنین اشخاصی برابر دانستی! آیا با این سخن، ملائکه و ما را نیازردی! عرض کرد: «اَستغفِرالله و اَتوبُ الیه یَابنَ رسول الله»، پس چه بگویم؟ فرمود: بگو من از دوستان شمایم و دشمن دشمنانتان و دوست دوستانتان هستم. عرض کرد: همین را می گویم و همین طور نیز هستم و از آن چه گفتم که مورد قبول خدا و مورد پسند شما و فرشتگان نبود نیز توبه کردم! امام فرمود: اکنون ثواب های از بین رفته صدقات بازگشت».[13]
پی نوشت ها:
[1] سیرۀ معصومان(ع)، سید محسن امین، ترجمۀ علی حجتی کرمانی، سروش، تهران، 1376، ج5، ص65.
[2] حلیة الولیاء، ابو نعیم اصفهانی، دارالکتب العربی، بیروت، چاپ اول، 1407ق، ج3، ص40.
[3] در متن زیارت جامعه کبیره، در وصف آن ذوات مقدّس، چنین می خوانیم: «السَّلَامُ عَلَی أَئِمَّةِ الْهُدَی. .. وَ أُولِی الْحِجَی وَ کهْفِ الْوَرَی و. .. فِعْلُکمُ الْخَیرُ وَ عَادَتُکمُ الْإِحْسَانُ وَ سَجِیتُکمُ الْکرَمُ. ..».(بحارالانوار، محمدتقی مجلسی، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، 1403ق، چاپ دوم، ج99، ص139).
[5] امام جواد (ع): « إنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ یخْتارُ مِنْ مالِ الْمؤْمِنِ وَ منْ وُلْدِهِ انْفَسَهُ لِیأجُرَهُ عَلی ذلِک».(الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، ج3، ص218، ح3).
[6] عیون أخبار الرضا (ع)، محمد بن علی ابن بابویه(صدوق)، محقق: مهدی لاجوردی، نشر جهان، تهران، 1378ق، ج2، ص8.
[7] وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، مؤسسة آل البیت(ع)، قم، چاپ اول، 1409 ق، ج24، ص290.
[8] الثاقب فی المناقب، ابن حمزه طوسی، مصحح: نبیل رضا علوان، انصاریان، قم، 1419ق، ص526.
[9] الخرائج و الجرائح، سعید بن هبة الله قطب الدین راوندی، مؤسسة الإمام المهدی(عج)، قم، 1409 ، ج1، ص383.
[10] بحار الانوار، ج12، ص129.
[13] کلمة طیبة، میرزا حسین نوری طبرسی، مصحح: هادی رستگارمقدم گوهری، ضریح آفتاب، مشهد، 1385 ش، ص 254.