عصر ایران- هر چند عصر ایران از عنوانی چون «پرفسور» استفاده نمیکند و «آیتالله» را هم تنها برای رهبری و مراجع به کار میبرد و نیز روحانیون دیگر هنگامی که بحث فقهی در میان باشد یا "دکتر " برای پزشکان و در اخبار پزشکی یا چنانچه بحث علمی در میان باشد یا اشتهار با آن عنوان غلبه کند (هر چند حساب تحلیل و نظر جداست) اما اگر برای «پرفسور سید حسن امین» عنوان دانشگاهی را نیاوریم انگار چیزی کم است. گفتوگوی سید مهدی حسینی دورود - فعال رسانهای و دین پژوه - با فیلسوف، حقوقدان و ادیب ایرانی که در دانشگاه گلاسکوی اسکاتلند صاحب کرسی بوده دربارۀ اخراج استادان در این روزهاست که در آن در آغاز از یک دانشجوی مشهور او پرسیده شده و او با نام حسن فریدون به خاطر میآورد.
گفتوگو با استادِ حسن روحانی در دانشگاه گلاسکوی اسکاتلند را بخوانید:
*شما در دورهای در اسکاتلند، استادِ آقای حسن روحانی رییس جمهوری پیشین ایران بودهاید. اگر نکته یا خاطره خاصی در این باره وجود دارد بیان بفرمایید.
-بله، من استادتمام صاحبکرسی دانشگاه گلاسکو کلدونیان در رشته حقوق بینالملل و حقوق تطبیقی بودم. دانشجویان زیادی از سراسر جهان برای دورههای کارشناسی ارشد و دکتری تخصصی به این دانشگاه میآمدند، من هم خدمتگزار علم بودم و استاد راهنما و مشاور برای عزیزان میشدم. یکی از آنان آقای روحانی بودند که البته با نام حسن فریدون در دانشکده حقوق ثبتنام کردند و من به ایشان پذیرش دادم. ایشان قبل از انقلاب فارغالتحصیل رشته حقوق قضائی از دانشگاه تهران بودند و به نیّت ادامه تحصیلات به انگلیس آمده بودند اما تحصیلات ایشان ناتمام مانده بود. بنابراین با داشتن مدرک لیسانس حقوق دانشگاه تهران و با توجه به تحصیلات حوزوی ما به ایشان پذیرش دادیم تا از کارشناسی ارشد پژوهشی بتواند شروع کند، ایشان آن مقطع را گذراندند و در ادامه دکتری را جداگانه خواندند.
*ایشان دانشجوی موفقی بودند؟
- حتماً دانشجوی باهوش، هوشمند و پرتلاشی بودند که توانستند به عالیترین مقام اجرایی کشور بزرگی مانند ایران برسند. در هوش و استعداد ایشان و اینکه از زمان و مکان به وجه احسن استفاده کردند، شکی نیست اما سنجش سطح علمی و پژوهشی ایشان با توجه به اشتغاالاتی که داشت، بر عهده هیأت داوری بود. هیأت داوری در دو مقطع با پژوهش ایشان در دوره فوق لیسانس و دکتری موافقت کرد و مدرک ایشان را برابر مدارک موجود دانشگاه ارائه کرد.
*ما امروزه با بحث اخراج برخی از استادان دانشگاهها روبرو هستیم. تفاوت روند کنونی را با اوائل انقلاب و سال 88 در چه میدانید؟
- در مقطعی که انقلاب اتفاق افتاد از جهت سطح تحصیل و آموزش و پژوهش در دانشگاههای ایران رو به رشد بودیم. برای مثال در دانشکده پزشکی ما به اندازهای پیشرفت کرده بودیم که اساتید انگلستان که برای سنجش سطح دورههای تخصصی به ایران میآمدند، امتحان را به خود اساتید ایرانی واگذار میکردند.
در رشتههای دیگر هم دانشگاه مادر ما که دانشگاه تهران بود، دانشگاه شیراز که آن زمان دانشگاه پهلوی نامیده میشد و دانشگاه شریف امروز و آریامهر سابق، به اندازه کافی در جهان شناخته شده بودند و فارغالتحصیلان این دانشگاهها و اعضای هیئت علمی آنها مورد استقبال جهان بودند.
اندک اندک با بازنشسته کردن و پاکسازی اساتید؛ افول، دانشگاهها را فرا گرفت. استادان برجستهای که حقشان اخراج یا پاکسازی نبود، از دانشگاهها رفتند. لذا روند رو به رشدی که داشتیم تحت تأثیر تعطیلی متوقف شد و هنوز هم اگر به طور طبیعی پیش میرفتیم، نتوانستیم به روند رو به رشدی که داشتیم برگردانیم.
از طرف دیگر اینکه سیاست در امور دانشگاهی، استخدام، گزینش دانشگاهیان و ادامه خدمت آنها تأثیرگذار است، قطعاً به زیان علم و دانشجو و اعضای هیأت علمی خواهد بود. استقلال دانشگاه امری است که ما از دوره محمدرضا شاه داشتیم و در گذشتههای دور دانشگاه بخشی از وزارت معارف و وزارت فرهنگ بود اما معنای استقلال دانشگاه خودگردان شدن آن است و آمد و رفت مدیریتهای کلان جامعه، دولتها و کابینهها در روند ادارۀ دانشگاه تأثیرگذار نبود و نباید باشد.
متأسفانه در حال حاضر مقدار زیادی شاهد هستیم که استادانی که منتقد وضعیت موجود اقتصادی و معیشتی و اجتماعی و فرار مغزها هستند، مورد بیلطفی قرار میگیرند، اخراج میشوند و این کارها نمیتواند اثر مثبتی بر بقیه استادان داشته باشد؛ چه استادان به جهت نیازهای معیشتی خودشان سکوت اختیار کنند و چه اینکه بخواهند از همکاران خود دفاع کنند. به هر حال دخالت سیاست در امر دانش و فرهنگ و تولید علم و پژوهش نمیتواند مورد قبول عقلای جامعه باشد.
اگر بنده هم یکی از دلسوزان و عقلای جامعه و از علاقهمندان منافع دراز مدت ملی کشور تعریف شوم، از نظر من دخالت سیاست در دانشگاه و مخصوصاً اخراج و تهدید و ارعاب و نان بریدن خانوادههای استادان دانشگاه، در هیچ جامعهای قابل دفاع نیست؛ مخصوصاً جامعه ایران که سابقۀ زیادی در مدارا و تسامح دارد و حتی اگر نگاه دینی و شرعی بخواهیم داشته باشیم، نهی از منکر و امر به معروف از وظائف همه مسلمانان و در رأس آنان نخبگان جامعه، متخصصان و دلسوزان جامعه است و باید این امر از جهت لزوم آزادی افراد برای انتقاد سازنده، امر به معروف و نهی از منکر و تحلیل مسائل و راهنمایی و راهگشایی برای داشتن یک جامعه بهتر و برتر، مورد قبول لاأقل حکومتی باشد که عنوان آن جمهوری اسلامی است.
*آقای دکتر علی لاریجانی اخیراً تعبیر «خالصسازی» را به کار برده اند که البته کلی است نه فقط بحث دانشگاه ها. نظر شما چیست؟
- متأسفانه بنده از اخوی ایشان - آقای محمد جواد لاریجانی- زیاد خوردهام. سالها پیش مقالهای در مجله علمی ـ پژوهشی دانشگاه رضوی نوشتم و با استناد به مطالبی که ابن خلدون و مولانا گفته بودند درباره نگاه شیعیان و اهل سنت به تعزیه و عزاداری و سنت وفاداری به نهضت حسینی مطالبی نوشتم. آقای دکتر محمدجواد لاریجانی در همان مجله، فحشنامهای علیه من نوشت که بیشتر حمله شخصی به من بود و نوشته بود که ایشان چون در خارج از کشور و اسکاتلند حضور دارد حق دخالت در این مسائل را ندارد*.
ایشان بسیار به شخص من اهانت و توهین کرد و از همان جا فهمیدم قائل نیستند به اینکه اشخاص حق دارند لااقل بر اساس اجتهاد سیاسی و ادبی خود حرف دلشان را بزنند بلکه در نگاه آنها، آدم باید همیشه از نگاه خیلی ساده و افقی که مقبول آن حضرات است حرف بزند.
انسانی که مشغول تحصیل و پژوهش است اگر حسن نیت داشته باشد، به فرض هم که در اجتهاد خود اشتباه کند نباید مورد طعن و نفرین یا خدای نکرده مورد غضب حضرات قرار گیرد، اگر شغلی دارد از آن سلب شود یا اگر متقاضی شغلی است آن را به وی ندهند؛ چنانکه در مورد من رخ داد. در پی نوشتن آن مقاله و شاید به درایت و ابتکار همین آقای محترم با عضویت من به عنوان هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی موافقت نشد با اینکه دانشگاه علامه از من برای عضویت دعوت کرده بود و من عضو هیأت علمی دانشگاه گلاسکو بودم.
این جزء کارهایی است که به ضرر دانشجو است چون من که نیاز نداشتم؛ نه ریال ایران بهتر از پوند انگلیس است و نه اعتبار دانشگاههای ایران از جمله دانشگاه علامه بیشتر از دانشگاه گلاسکو، اسکاتلند و انگلیس است. لذا جوانان حاضر هستند که ایران را ترک کنند و جان خود را به خطر بیندازند تا خود را به ساحل نجات یعنی دانشگاهها، پژوهشگاهها و پژوهشکدههای انگلستان برسانند، اما من که با پای خود و علاقه شخصی خودم به ایران و وطن عزیز آمده بودم به خیال خودشان از من انتقام گرفتند که چرا حرفی که در دل دارم بر زبان میآورم و چرا سخنهایی که آنها نمیپسندند میگویم. گفتند: نخیر ایشان حق ندارد در دانشگاههای ایران استخدام شود و تدریس کند. اولاً که خدای بزرگ رزاق است. دوماً من در انگلستان حق وکالت دادگاههای عالی را داشتم، حق تدریس دارم و ممنوع التصویر و ممنوع الکلام و ممنوع الورود و ممنوع الخروج نیستم. اگر من در ایران هستم به دلیل علاقه و شوق خدمت به این کشور است و الا هر لحظه بتوانم میتوانم به انگلستان برگردم، کار کنم، وکالت کنم و پول دربیاورم و اگر بخواهم، در تریبونهای آنجا انتقاد کنم.
عقیده من بوده و هست که برای من به عنوان یک ایرانی، وهن است که بخواهم در تریبونهای خارج از کشور، علیه کشورم حرف بزنم. من معتقدم ایران به دست ایرانی و با فکر ایرانی در خود ایران باید ساخته شود. بنابراین اگر انتقادی هم دارم با حسن نیت تمام در داخل کشور میگویم و خوشحال هستم که با همه این مضایق و تنگناها تحمل میکنم و بیشتر در ایران حضور دارم.
اگر در خارج هستم، سخنی از ایران که موجب وهن این کشور و ملت باشد و در نگاه دیگران ملت وحشی و غیرمتمدن و ظالم تلقی شود، نمیگویم. میگویم که ما یک خانواده و اهل یک کشور هستیم. در داخل کشور حرف خود را باید بزنیم. لذا با این نگاه بسیار ناراحت، نارضی و شاکی هستم که به استادان دانشگاه هموطن من که از سر علاقه به این کشور و از سر دلسوزی انتقادهایی میکنند متأسفانه فرصت تدریس داده نمیشود. اگر ما به الگوهای جهانی نگاه کنیم میبینیم که برتراند راسل فیلسوف معروف عصر ما در انگلستان با رفتن جوانان به جنگ مخالفت کرد، به زندان افتاد اما شغل وی در دانشگاه را نگرفتند.
همچنین افراد زیاد دیگری اینچنین بودند؛ در دانشگاهی که هستم یکی از اعضای هیأت علمی دانشگاه گلاسکو در زمان نخست وزیری خانم مارگارت تاچر از اعضای حزب محافظه کار، عضو هیئت کارگر بود. وی فعالیتهای حزبی خود را انجام داد، نماینده مجلس و سرانجام نخست وزیر بریتانیای کبیر شد.
آنجا که نمیگویند چون عضو حزب اپوزیسیون هستی دیگر حق تدریس نداری. وی در همان دانشگاه تدریس و در حزب کارگر سخنرانی میکرد، نماینده مجلس شد و بعد از چند سال که حزب کارگر بیشترین آراء را در انتخابات کسب کرد، کابینه تشکیل داد. بنابراین ما در کشورهای دیگر الگوهای خوبی داریم. در اینجا هم من به عنوان فیلسوف، حقوقدان و شهروند برای خود این حق را قائل هستم که از کارهای نادرست انتقاد کنم و از کارهای درست و خوب در هر کجا توسط که بخشهای خصوصی، عمومی، تعاونی، خیریهها، انجمنهای ادبی و سمنها انجام میشود، حمایت، پشتیبانی و قدردانی کنم.
*اینکه در دانشگاهها خالصسازی انجام شود، با مبنای تضارب آراء و افکار در دانشگاهها سازگار است یا نه؟
قطعاً ناسازگار است. خالصسازی و یکدست کردن در کار علم اصلاً معنا ندارد. چون از تضارب آراء و ایدههای متفاوت و نقد و بررسی آراءِ روی پرده و روی میز است که میتوانیم به تکامل و تعالی و اعتلا برسیم. اگر قرار باشد در حوزه و دانشگاه در مبحثی؛ مجتهد، متفکر، فیلسوف، و اندیشمند نتواند درباره قانون اساسی، قانون استقلال دانشگاه، استقلال کانون وکلای دادگستری حرف بزند پس چه کسی باید حرف بزند؟ این حق اولیه، جزء حقوق بشر و حق شهروندی ما است، حق ما به عنوان معلم دانشگاه و منتقد ادبی و منتقد حقوقی است که بتوانیم در این امور حرف بزنیم. خالص کردن دانشگاه یعنی پاکسازیِ هر کسی که حرف او با حرف من مخالف است؛ در حالی که این کار با تمام اصول علمی و دانشگاهی مخالف است. زنده باد ولتر که گفت: «من با هر حرفی که میزنی صد درصد مخالفم اما حاضرم جانم را بدهم که این حق را داشته باشی که حرف خودت را بزنی و سخن خود را بدون ترس و لرز بیان کنی.»
اگر بگویند هر کس مخالف نظر و ایده و فکر و راهکار ما سخن میگوید، در مقام منتقد، کارهای ما را زیر ذرّهبین میگذارد و معایب را قید میکند، صلاحیت تدریس را ندارد، درست نیست. این بلایی است که سر من آوردند اما الحمدلله نزدیک بیست سال است که زنده هستم، قلم میزنم، مصاحبه میکنم و کتاب مینویسم.
اگر بگویند فلان شخص حق ندارد در کسوت پژوهشگر یا معلم و مدرس دانشگاه، درباره مسئلهای که مورد نظر حاکمیت وقت است انتقاد کند این کار بیمایهترین نوع نگاه به استقلال دانشگاه و حق شهروندی تک تک افراد جامعه است؛ اعم از اینکه شخص درس خوانده باشند یا درس نخوانده باشند. حتی امام معصوم مثل امام علی(ع) هم در مسئله حکمیت به حرف و انتقاد کسانی که با او بیعت کرده بودند گوش کرد.
حضرت علی(ع) هیچ علاقه مند نبود که موضوع خلافت به داوری و حکمیت برسد اما چون اکثریت پیروان و لشگریان او به این کار علاقه داشتند برای جلوگیری از خونریزی، آن را قبول کرد. همچنین حضرت علی(ع) شخص ابوموسی اشعری را به عنوان داور مرضی خود قبول نداشت اما چون اکثریت مردم چنین شخصی را میخواستند گفت این حق شماست. بنابراین ما به هیچ وجه نمیتوانیم در دانشگاه بگوییم که استاد دانشگاه و مجتهد رشته خود نباشید بلکه بیایید و مثل یک خادم حکومت و کارمند رسمی، هر چه ما میگوییم همان را قبول کنید و افرادی که این روش را پیش نگیرند و بخواهند منتقد باشند و از اجتهاد خود به سود جامعه استفاده کنند، را از خدمت دانشگاهی و خدمتگزاری به علم محروم کنیم.
*از دیدگاه شما تأثیرپذیری دانشجویان از استادان بهانه درستی برای اخراج استاد است؟
اتفاقاً قاعده این است که استادان باید الگو و اسوۀ دانشجویان باشند. یعنی علاوه بر اینکه یک استاد به عنوان اینکه در رشته مشخصی آگاهی و دانش بیشتری از دانشجو دارد و در مقام انتقال آن رشته تخصصی خود به دانشجویان است، از جهت اخلاقی و اجتماعی هم بعد از خانواده، مربی و مدرس و استاد باید الگو و تأثیرگذار باشد. در زمانهای گذشته در حوزه و دانشگاه افتخار دانشجویان این بود که از استادان خود در زمینههای تخصصی و اخلاق تأثیر میپذیرفتند. بنابراین این تعبیر بسیار نادرستی است که اگر استادی، حرف حقی میزند چرا حرف حق در دانشجو تأثیر نگذارد؟ اگر نادرست میگوید راه و روش درست این است که با مناظره، احتجاج علمی و با استدلالات منظمِ مقبول عقلا و دانشمندان و متفکران، بگوییم که حرف ایشان نادرست است. به عبارت دیگر عدم قابلیت ارائه آن مطلب را ثابت کنیم نه اینکه بگیویم دانشجویان تحت تأثیر قرار میگیرند، چون دانشجویان هر حرف خوبی را بشنوند به تعبیر قرآنی آن را دنبال خواهند کرد.
*علت ناکامی در اسلامیسازی علوم اسلامی چیست؟
ممکن است بعضی از متفکران و اندیشمندان با اصل اسلامیسازی علوم همگام نباشند؛ برای اینکه اسلام دیانت مقدسی است که دین مطلوب من و خانواده من و اکثریت مردم ایران و یک میلیارد جمعیت جهان است. اینکه بخواهیم علومی را ـ اعم از علوم انسانی ـ اسلامی کنیم، اصلاً شاید مقبولیتی از جهت علمی و پژوهشی نداشته باشد. اما به فرض که چنین برنامهای نزد بعضی از علما، فضلا و اهل علم مقبولیت پیدا کند، دلیل عمدۀ آن این است که مدعیان اسلامیسازی علوم، خودشان به احکام و عقائد و اعتقادات اسلام اعتنای کافی ندارند.
چنانکه یکی از مهمترین آموزههای اسلام، حکم منطوقِ آیه «لا اکراه فی الدین» این است که نباید هیچ اکراه و اجباری در عقائد باشد و مردم باید آزادانه تمام گزینهها و وجوه مختلف و شقوق متفاوت علمی، ادبی و فرهنگی در علوم انسانی را داشته باشند و آن را که بهتر است و با عقل و خرد خودشان تشخیص میدهند را بپذیرند. اما اینکه به زور و اجبار در حوزه علوم انسانی، بخواهیم چیزی را که مقبولیت ندارد تحمیل کنیم به عقیده بنده حقیر کار درستی نیست. اگر هم دیگری معتقد است که این کارِ خیلی خوبی است با نهایت صداقت حاضرم ساعتهای مدید و روزهای متعددی را برای مناظره صرف کنم تا مشخص شود کدام بر حق و کدام بر باطل هستیم.
*به نظر میآید که اخراج اساتید دانشگاهها با هدف جا بازکردن برای بورسیهها و سهمیهها انجام میگیرد. اینها را حذف کنند تا خودیها را جای آنها بنشانند. دیدگاه شما درباره این موضوع چیست؟
اصل قضیه این است که آیا کسانی که الان اخراج میشوند مگر پروسه تأیید صلاحیتشان طی نشده است؟ بعضیها مثل بنده را دانشگاه دعوت کرد اما هنگامی که پای استخدام پیش آمد، گفتند صلاحیت ندارد و نباید استخدام شود! اگر بگویند ما از اول فهمیدیم که ایشان لیاقت و صلاحیت تدریس ندارد و او را به دانشگاه راه ندادیم، حرفشان درست است اما استادانی که امروزه اخراج میکنند صلاحیت عمومی آنها از ناحیه نهادهای مربوط تأیید شده است؛ تحقیق کردهاند که اینها آدمهای صالح و سالمی هستند و حق تدریس دارند. حال چه واقعهای رخ داده؟ علمشان در این دوره کمتر شده است؟ با سفارتخانهای ارتباط برقرار کرده و جاسوس شدهاند؟ رشوه گرفتهاند؟ کار خلافی کردهاند؟ اخلاقشان افول کرده؟ چنین چیزهایی که وجود نداشته است بنابراین صلاحیت داشتهاند. اگر عدم صلاحیت استادی در محکمه صالح و لااقل در کمیته انضباطی دانشگاه یعنی از طریق خود دانشگاهیان و اعضای هیئت علمی ثابت شود باید مطابق آئیننامههای انضباطی دانشگاه مسئولیت را قبول کند و احیاناً اگر مجازاتی هم برای وی تعیین شود قابلیت این را دارد که به مرجع صالحتری رجوع کند و برائت خود را ثابت کند.
*استحضار دارید که خطر گستردگی و گسترش مهاجرات نخبگان به ویژه در حوزه پزشکی، از جهات مختلف کشورمان را تهدید میکند. به نظر شما، اخراج اساتید دانشگاهها چه مقدار میتواند در این روند تأثیرگذار باشد و موج مهاجرت را افزایش دهد؟
خیلی تأثیر منفی خواهد داشت و موجب گسترش مهاجرت خواهد شد. فرار مغزها در این سالها یکی از بلاهای عظیم ملی ما بوده است؛ ما در دانشگاههای خود نخبگانی را تربیت میکنیم، کسانی که در کنکور نفرات اول هستند، کسانی که در المپیادها استعداد خود را نشان میدهند و کسانی که از دانشگاههای معتبر کشور فارغالتحصیل میشوند، بعد از اینکه خانوادههای آنها مخارج دانشجویان را دادهاند، دانشگاههای ما اینها را تربیت کردهاند، اما مفت و مجانی از کشور میروند و مورد استفاده و بلکه سوء استفاده کشورهایی قرار میگیرند که یک ریال بابت تربیت، پرورش و آموزش نخبگان ما هزینه نکردهاند. فرار مغزها بسیار بد است و روند تهدید و اخراج استادان دانشگاه به منزله پیام به کسانی است که هنوز استخدام نشدهاند که اگر استخدام شوید امنیت شغلی ندارید. دلیل عمده برای ایجاد و تولید علم و گسترش دانش و فرهنگ و هنر در تمام جهان، داشتن جمعیت خاطر و امنیت شغلی و معیشتی است. «کاد الفقر ان یکون کفراً» اگر کسی نیازمند باشد و امنیت مالی و اقتصادی و شغلی نداشته باشد، معلوم است که هیچگونه علاقهای برای ماندن در محیط نخواهد داشت.
بنابراین بسیار متأسف هستم و هشدار میدهم که این حرکتهای نادرست در جهت اخراج استادان منتقد، به ضرر کشور است. یا خدای نکرده پیشنهاد آقای دکتر لاریجانی را قبول کرده و بیاییم دانشگاهها را یکدست کنیم و تمام کسانی که با عقائد و راهکارها و سیستم فرمایشی ما مخالف هستند، را اخراج کنیم و به جای آنها هیئت علمی مطیعی را جایگزین کنیم، بسیار نادرست و از خطرات جدّی برای آینده ایران است. حال اینکه مفهوم انتخابات و دمکراسی این است که اگر کابینه و نمایندگان مجلس در دوره سابق خوب نبودند، به دیگران فرصت دهیم تا با عقائد متفاوت به میدان بیایند. همان طور که در کشورهایی که دموکراسی از طریق داشتن احزاب قوی کاملا متبلور است؛ اگر مردم کار آقای ترامپ رئیس جمهور آمریکا را قبول ندارند حزب محافظه کار بازنده میشود و حزب لیبرال جای آن میآید. یعنی حزب جمهوری خواه میرود و حزبی که الان سرکار است جای آن میآید. همچنین در انگلستان اگر حزب محافظه کارِ فعلی قوی نیست، میبینیم که مردم در انتخابات بعدی به حزب مخالف آنها و حزبی که هیچ کدام از برنامههای جاری را ممکن است قبول نداشته باشد رأی میدهد و حزب کارگر بالا میآید.
*اخراج اساتید دانشگاه و تأثیر آن بر مهاجرت نخبگان، بار منفی و روانی در جامعه ایجاد میکند. نخبگانی که کشور را ترک میکنند از سر سیری و دلخوشی نیست. آیا این امر درباره نخبگانی که تن به مهاجرت میدهند، نیز اثر منفی روانی دارد یا نه؟
بله آنها حس خواهند کرد مثل مرغ و پرندۀ در قفس هستند و اگر اینجا باشند مشمول مضایق، درگیریها و تنگناها قرار خواهند گرفت. پس چه خوب که از ایران بروند و پشت سر خود را نگاه نکنند. لذا متأسفانه از مشکلترین مباحث این است که مهاجرتها بیبازگشت است.
اگر مهاجرت در مقطع معین به دلائل خاص باشد و شخص بگوید که من رفتم تا خودم را از جهاتی مجهز به علم، دانش و ثروت کنم و تجارب خود را به زادگاهم برگردانم، این کار خیلی خوبی است؛ چون در همه مکاتب علمی، سیر و سفر و مهاجرت ستایش و توصیه شده است اما اینکه مهاجرت بیبازگشت باشد، شخص برود، پشت سرش را نگاه نکند، اسم خود را عوض کند و از اینکه به ایران تعلق دارد ننگ داشته باشد، اسباب زحمت است.
اینکه افراد زیادی از ایران بروند و اسم کشور خود را نیاورند و از این کار ننگ داشته باشند، واقعاً فاجعه است. باید کاری کنیم که ایران کشوری باشد که نه تنها اسباب آبرومندی تمام ایرانیان باشد بلکه کسانی که از ایران مهاجرت میکنند سفیر ایران باشند؛ کسانی باشند که ایران را در کشورهای دیگر به عنوان کشور خوب معرفی کنند تا افراد غیر ایرانی به عنوان توریست به ایران بیایند و آمدنشان به ایران را تکرار کنند؛ بیاینید از همه جاذبههای توریستی ما بازدید کنند، در ایران پول خرج کنند، به رستوران و هتل ایران بروند و به گردشگری ما رونق دهند؛ کاری که در کشورهای جهان مثل ترکیه انجام میشود. تمام کشورهای جهان برای رفتن به شرق و غرب از ترکیه حرکت میکنند برای اینکه آنان تنگنظری ندارند و با نهایت خوبی از مهاجر و توریست پذیرایی میکنند. کشور ما دارای این ظرفیت است اما متأسفانه نه تنها نتوانستهایم توریستهای خارجی را به کشور خودمان جذب کنیم بلکه کسانی که توانمند و دانشآموختگان دانشگاههای ما هستند را به دست خودمان و با سختگیریهای نابجا فراری میدهیم. اینها از ایران میروند و به جای اینکه مبلّغ و سفیر فرهنگ کشور ما باشند از اینکه خودشان را به ایران وابسته میدانند فراری هستند و این کار بسیار زشت و نامطلوبی است و من امیدوارم هرچه زودتر به این روند خاتمه داده شود.
* گفتید مهاجرتها غیر قابل بازگشت هستند و نخبگان مهاجر به جای اینکه مروّج فرهنگ ایران باشند از وطن و زادگاه خود برائت میجویند. در این باره بیشتر توضیح می دهید؟
قطعاً این گونه است. کارهایی که در جمهوری اسلامی ایران در تضعیف استقلال دانشگاه شده خواه ناخواه موجب میشود حتی کسانی که علاقه دارند به ایران خدمت کنند، بگویند این جا جای خدمت نیست و در دانشگاه هم مجیزگو و قربانگو میخواهند. انسان ذاتاً دوست دارد اظهار نظر کند و لو اظهار نظرش مطلوب کارفرمایش نباشد؛ اگر کارفرما، رئیس دانشگاه، رئیس دانشکده و وزارت علوم بتواند از اظهار نظرها و انتقادها استفادۀ مطلوب کند موجب میشود که کارمند، کارگر، معلم و مدرّسی که به شغل خود علاقمند است بهتر خدمت کند و مانع مهاجرتهای بیبازگشت میشود. لذا جای بسیار تأسف است که جوانان ایرانی اولین سؤالی که از من میکنند این است که چگونه میتوانم ایران را ترک کنم؟!
از من میپرسند چرا به ایران برگشتی؟ مگر بریتانیا کشور خوبی نیست؟ چرا آنجا نماندی؟ من میگویم عشق و شوق به ایران باعث شده که به وطنم برگردم و مهاجرت معکوس داشته باشم. این سخنان برای آنها قابل فهم نیست اما برای من قابل فهم است چون میدانم هر لحظه که اراده کنم میتوانم به خانه و شغلم برگردم چون سرجایشان هستند و امکانات من موجود است. من انتخاب کردم که در این هوای آلوده و نامطلوب به کشورم خدمتگزاری کنم چون به عقیده من خدمتگزاری وظیفه ما است؛ این کشور نان و آب ما را داده است، پدر و مادر ما در این کشور زحمت کشیدهاند و با زحمات آنها ما تربیت شدیم و معلمها و مدرّسان ما در این کشور بودند. معنا ندارد حالا که من به حدی از قدرت علمی و توانمندی فکری رسیدم یک مرتبه از ایران بروم و در خدمت بیگانگان قرار گیرم. اگر توانمندی کافی برای صبوری دارم و میتوانم تحمل کنم باید در همین کشور به خدمتگزاری ادامه دهم؛ کاری که انجام میدهم. خوشحالم که بگویم در کشورم از هیچ جا یک دینار هم نمیگیرم و همچنان در ایران مشغول به زندگی و خدمت هستم.
با اینکه از من چند مورد دزدی و کلاهبرادریهای کلان کردند و خیانت در امانت کردند، به دادگستری رفتم و نتوانستم به عنوان یک مالباخته پول خود را از اشخاص جعّال، کلاهبردار و خائن در امانت پس بگیرم، اما میگویم من باید اینجا بمانم و لو اینکه کشورم ضعفهایی دارد. اگر قرار باشد تمام کسانی که توانایی تحمل دارند این کشور را ترک کنند، ایران به کشور پخمهها تبدیل میشود و تبدیل میشود به کشور کسانی که حاضرند ظلم را بپذیرند اما اگر افراد قدرتمند و توانمند در اینجا بمانند و استقامت و مقاومت از خود نشان دهند، در حدی که میتوانند سختیها را تحمل کنند و حرف حساب خود را بزنند، میتوانیم کشور و جامعه بهتری داشته باشیم و در برابر آیندگان هم شرمنده نخواهیم شد؛ چون آیندگان خواهند گفت اهالی ایران چرا به وظیفه ملی، اجتماعی و اخلاقی خودشان عمل نکردند؟ چرا هنگامی که را در حق دیگران ظلم دیدند برای پشتیبانی از مظلوم سخنی نگفتند؟ بسیار خوشحالم که این سؤال را طرح کردید و بسیار جای تأسف است که اقدامات برخی، موجب تقویت استدلالی میشود که ایران جای زندگی نیست و هر فارغالتحصیل دانشگاهی که میتواند از دانشگاه های خارج از کشور بورس و مجوز بگیرد، این کشور را با هدف مهاجرات بدون بازگشت ترک میکند.
*توصیه شما به اساتید و بزرگان دانشگاه چیست تا وحدتی را بین خود ایجاد کنند و بتوانند در این مواقع از همکاران و اساتید دفاع کنند؟ آیا اتحایه و مدلی در کشورهای دیگر در راستای دفاع از اساتید وجود دارد؟
- در کشورهای بزرگ به مانند همۀ اصناف، دانشگاهیان هم اتحادیه دارند و میتوانند هنگامی که مورد ظلم قرار میگیرند از طریق اتحادیه مشکل خود را پیگیری کنند. در انگلستان کسی که میخواهد در دانشگاه استخدام شود، اگر معترض باشد که من تقاضای استخدام کردم و با اینکه مدارکم مشکلی نداشت، توصیههایی که برای من نوشته بود خوب بود و از عهده مصاحبه و اختبار علمی برآمدم اما مثلا چون سیاه پوست یا مسلمان بودم من را استخدام نکردند، ولی از طرف دیگر فلان آقای انگلیسی را که درجه علمی وی از من پایینتر بود و رشته او متناسب نبود استخدام کردند، میتواند در جاهای مختلف شکایت کند و اگر قبلاً تدریس کرده و به صورت پاره وقت عضو اتحادیه است میتواند از اتحادیه کمک بگیرد تا حق خود را مطالبه کند. در ایران نیز باید چنین حرکتهایی از سوی دانشگاهیان صورت گیرد و برای پشتیبانی یکدیگر اعلامیه دهند، کارزار درست کنند و اتحادیه تشکیل دهند.
در دولت آقای خاتمی بنا بود اتحادیه دانشگاهیان در ایران ایجاد شود. یادم است که در دانشکده ادبیات دانشگاه علامه طباطبایی که در آن روزگار در خیابان توانیر بود، کنفرانس بزرگی برگزار شد که من هم از سخنرانان بودم و تجارب خود را از اتحادیههای دانشگاهی کشورهای اروپایی بیان کردم که بعداً آن مطالب چاپ شد. توصیه من این است که دانشگاهیان پشتیبان یکدیگر باشند و از اخراج این عزیزان ممانعت کنند.
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
* با توجه به اشارات آقای دکتر سید حسن امین به آقای دکتر محمد جواد لاریجانی عصر ایران آمادگی دارد هر گونه توضیح ایشان را نیز منعکس کند.