عصر ایران؛ مهرداد خدیر- چنان که در بخش نخست نوشته شد مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی به تازگی 6 سند از اسناد مربوط به نحوۀ شکلگیری شورای انقلاب در سال 1357 را همراه با پیشنهادهای مربوطه به رهبر فقید انقلاب همراه با نکات اصلاحی به دستخط امام خمینی منتشر کرده که حاوی نکات فراوانی است.
در بخش اول این پرسش مطرح شد که چرا این قدر دیر و با تأخیر منتشر شده در حالی که اکثریت قریب به اتفاق اعضای شورای انقلاب درگذشتهاند و حدس زده شد چه بسا مادام که اعضایی چون ابوالحسن بنیصدر اولین رییس جمهوری ایران -که مدتی رییس شورای انقلاب هم بوده - زنده بود به صلاح نمیدانستند یا دلیلی دیگر داشته است. همچنین بر آن بخش که امام بر دو منبع مشروعیت رهبری دینی و سیاسی و ابراز اعتماد اکثریت قاطع مردم تأکید داشته بیشتر درنگ شد.
در ادامه آن نکات موارد دیگر را برمیرسیم:
5. این اسناد بار دیگر نشان میدهد در پاییز 57 هیچکس پیروزی انقلاب را نزدیک نمیدیده مگر شخص امام خمینی. چندان که در آبان 57 و نه حتی آذر و بعد از دو راهپیمایی بزرگ که پیشتر اشاره شد از تأخیر در معرفی اعضای شورای انقلاب انتقاد کرده بود و هر چند نامه 14 آبان 57 خطاب به بهشتی یا مطهری قبلا منتشر شده اما با این اسناد مرتبط است و در واقع این 6 سند در راستای انجام همان است:
- وقت دارد سپری میشود و من خوف آن دارم که با عدم معرفی اشخاص مفسده پیش آید.
- با اشخاص مورد نظر یکییکی و جمعی ملاقات کنید و نتیجه را فورا به اینجانب اعلام کنید.
- من در انتظار هستم. باید عجله شود.
- لازم است با عجله انجام گیرد.
6. دلیل این که در نامه 5 نفر (موسوی اردبیلی، بهشتی، هاشمی رفسنجانی، باهنر و مطهری) آیتالله طالقانی و منتظری برای عضویت در شورا پیشنهاد نشده اند روشن نیست اما چند حدس میتوان زد:
اول این که چون تا 4 آبان زندان بودند و به خاطر تولد شاه مشمول عفو شدند و خود درگیر برنامههای خودشان بودند امکان پیوند سریع با آنها نبوده است.
دوم این که جایگاه فقهی آیتالله منتظری و محبوبیت و صبغه سیاسی آیت الله طالقانی و نیز سن و سابقه هر دو بسیار فراتر از 5 نفر هسته اولیه بوده و پیشنهاد عضویت را تنها در حد شخص آیتالله خمینی میدانستند.
از این 5 نفر تنها هاشمی رفسنجانی سابقه زندان و شکنجه داشته (در هیات 5 نفری آقایان خامنهای و مهدوی کنی نبودند) و باقی اگر هم بازداشت شدهاند در حد چند روز بوده است. حتی تبعید هم نشده بودند.
مطهری حتی در مجله زن روز هم مقاله مینوشت و بهشتی و باهنر نیز با دفتر آموزش تعلیمات دینی مدارس به اتفاق دکتر گلزاده غفوری در خیابان ایرانشهر تهران همکاری می کردند و موسوی اردبیلی هم به کارهای فرهنگی (مکتب امیر المومنین و مدرسه راهنمایی مفید) مشغول بود. شهرت هیچ یک نیز به اندازه آن دو نبود خاصه طالقانی که به خاطر سابقه مسجد هدایت محبوب و مشهور بود.
طالقانی خودِ انقلاب بود و نمیشد آن 5 نفر بپرسند عضو شورای انقلاب میشوی یا نه! در ماههای آخر منتهی به انقلاب طالقانی خود یک مرکز بود و چه بسا هر که جای او بود وسوسه میشد مستقل از امام خمینی داعیه داشته باشد اما او هم نیک میدانست که اگر کاریزمای خمینی نبود او هم از زندان خلاصی نداشت.
به آقای منتظری البته پیغام داده میشود و با پاریس تماس میگیرد و امام در پاسخ به پیام تلفنی مینویسند: «بگویید ورود شما به صلاح است و اعلام بسته به صلاح دید آقایان. ولی گمان این است که صلاح مملکت است و به شما هم ضرری نمیرسد.»
لحن امام در قبال آقای منتظری هم با دیگران متفاوت است. با این همه هر چند آقای طالقانی به عضویت رسمی درمیآید و پس از ترور مطهری رییس آن هم میشود تا هنگام درگذشت اما آیتالله منتظری اگرچه در برخی جلسات حضور فعال دارد عضو آن به حساب نمیآید. دلیل هم روشن است. جایگاه فقهی و سیاسی او فراتر از عضویت در شورا بوده است.
7. هم در نامه 5 نفر و هم در اعلام نظر مطهری در قبال عضویت دکتر کریم سنجابی تردید وجود داشته است. آن لحن قطعی که درباره سلامت و تدین بازرگان و همفکران او به کار می رود درباره سنجابی نیست. در عین حال او دبیر کل جبهه ملی بوده و انقلابیون نمیتوانستند به کسی که وزیر مصدق بوده و پیشنهاد نخستوزیری شاه را رد کرده بود بیاعتنا باشند.
در این میان و در حالی که نه در نامه 5 نفر و نه در پیشنهادهای مطهری نام داریوش فروهر نیست امام از هاشمی رفسنجانی میخواهد به داریوش فروهر بگوید «فلانی مایل است ایشان باشند.».
مشخص نیست اصرار امام بر حضور داریوش فروهر در شورای انقلاب به خاطر آن بوده که حضور یک چهره ملی را در غیاب دکتر سنجابی لازم میدانسته یا پیشنهاد نخستوزیری به او مثل بختیار محتمل بوده - برخی اقوال حاکی از آن است که پیشنهاد هم شده اما رد کرده بود - اما این نقل هم مشهور است که مصطفی خمینی در زندان اوایل دهه 40 و در قزل قلعه همبند داریوش فروهر بوده و از او نزد امام بسیار به نیکی یاد کرده و امام خمینی به لحاظ عاطفی و شاید به خاطر توصیه فرزند فقید علاقه خاصی به او داشته است. تا جایی که مهندس صباغیان نقل میکند در دیدار هیات کردستان با امام در سال 58 فروهر کنار امام نشسته بود و دیدیم انگشت او را گرفته و در حال خارج کردن حلقه انگشتر طلاست. فروهر گفت این حلقه ازدواج من و پروانه است و امام گفت: با این نمیتوانید نماز بخوانید. به جایش نقره بیندازید.
رابطه فروهر و جمهوری اسلامی بعد از سال 60 البته به تمامی گسست و اپوزسیون به حساب میآمد ولی وقتی هم دورهای دستگیر شد او را مدتی در خانه امن و نه در زندان نگه داشتند چرا که زیبنده نبود زندانی دو نظام باشد و با دخالت امام آزاد شد.
دراین باره که چرا به رغم موافق شخص امام خمینی به عضویت شورای انقلاب درنیامد خوشبختانه با مرحوم فروهر مصاحبه شده است. قید خوشبختانه به خاطر انجام آن است وگرنه وجه تکاندهنده و غمباری هم دارد وقتی بدانیم این گفتوگو در 29 مهر 1377 انجام شده است. یعنی تنها یک ماه قبل از آن که او و همسرش را در خانه شان کاردآجین کردند. به دست مأموران خودسری که خود را از داریوش فروهر انقلابیتر میدانستند.
در آن مصاحبه میگوید: قرار شد من و آقای دکتر سنجابی و سرلشکر قرنی هم عضو باشیم. بعد آقای مهندس بازرگان گفتند کسانی که در هیأت دولت شرکت می کنند بهتر است آنها شرکت نکنند و شورا مثل مجلس باشد. تا کابینه مهندس بازرگان بر سر کار بود وزرا شرکت نمی کردند یا اگر شرکت می کردند عضو شورا نبودند.
بدین ترتیب مشخص است که تا پیروزی انقلاب داریوش فروهر به رغم نظر صریح امام دعوت جدی نشده و شرکت نمیکرده و بعد هم اگر شرکت میکرده به عنوان وزیر بوده و حق رای نداشته است.
8. نامه مطهری به امام در پاریس و در آذر 57 و در معرفی 12 نفر هم قابل تامل است. 7 نفر را به عنوان چهرههایی که مورد اتفاق رفقا بودند معرفی میکند شامل: مهندس بازرگان، عزت الله سحابی، صدر حاج سید جوادی، مصطفی کتیرایی، دکتر سنجابی، دکتر یزدی و حسن حبیبی. 5 نفر را "از برخی جهات مورد تردید": آقای خامنهای، هاشمی رفسنجانی، عبدالکریم لاهیجی، مهندس تاج و دکتر کاظم یزدی.
الف. در حالی آقایان خامنهای و هاشمی را معرفی میکند که هاشمی خود عضو هیات 5 نفره اولیه بوده و آیتالله خامنهای و مهدوی کنی هم اضافه و 7 نفر شدند. یعنی خودشان معرفیکننده بودند و نیاز به معرفی مطهری نداشتند. مضافا به این که آن دو بر خلاف یا بسیار بیش از مطهری صبغه سیاسی و مبارزه داشتند.
ب. تردید درباره آقایان خامنهای و هاشمی را به این دلیل اعلام میکند که روحانی هستند اما آیا به مصلحت است که روحانی کاندیدای پست دولتی شود؟ این هم عجیب است. چون در آذر 57 که کسی پیشبینی نمیکرد انقلاب به سرعت پیروز شود چه رسد به این که روحانیون پست دولتی بگیرند. درست است که هر دو سالیانی بعدتر و در غیاب استاد مطهری رییس جمهوری ایران شدند که عالیترین مقام اجرایی است اما به مخیله هیچکس خطور نمیکرد روحانیون وارد مناصب اجرایی شوند و تازه در تابستان 58 و باز بعد از ترور مطهری بود که شورای انقلاب تصویب کرد اعضای شورا وارد کارهای دولتی شوند و آیتالله خامنهای معاون وزیر دفاع شد و هاشمی رفسنجانی به وزارت کشور رفت و ابتدا سرپرست و بعد وزیر کشور شد. اما صحبت از آذر 57 است!
ج. در این که مرحوم مطهری برای عضویت آقایان خامنهای و هاشمی رفسنجانی تردید داشته البته تردید نیست اما علت تردید را شاید بتوان جای دیگر جست ولو در این نوشته نیامده باشد و شاید در دستنوشتههایی که در اختیار علی مطهری است باشد.
آن هم این است که مرحوم مطهری نه نسبت به دکتر علی شریعتی نظر مثبت داشته و نه به مجاهدین خلق و این در حالی است که آیت الله خامنهای از علاقهمندان دکتر بوده (و اگر این علاقه و نگاه عاطفی نبود در دوران چیرگی گفتمان مصباح یزدی چه بسا نام خیابان دکتر علی شریعتی دستخوش تغییر میشد. نقل است که در جلسه ای رهبری خطاب به سید حمید زیارتی مشهور به روحانی که دست در کار تدوین تاریخ انقلاب بوده با عتاب می گوید: این وصلهها به دکتر نمیچسبد و مراد ادعای ارتباط شریعتی با ساواک بوده و آن تاریخ نویسی هم البته ادامه نیافته است).
هاشمی رفسنجانی هم در مقاطعی با مجاهدین رابطه داشته و اساسا علت آزار جسمی و زندان بیشتر او همین بوده. رژیم شاه با روحانیونی که با گروه های مسلح رابطه نداشتند چندان کاری نداشت و کافی است نوع مواجهه رژیم شاه با روحانیونی چون مطهری و و مفتح و بهشتی و باهنر (شاغل در دانشگاه تهران و آموزش و پرورش) بدون زندان جدی و سخت را با آقایان خامنهای و هاشمی رفسنجانی مقایسه کنیم.
د. صفاتی که مرحوم مطهری برای شماری از فعالان ملی مذهبی بر شمرده از این حیث جالب است که همه به استثنای حسن حبیبی از مجلس اول به بعد طرد و گرفتار شدند:
بازرگان: متدین، متشرع، خوش نام/ عزتالله سحابی: متدین، باهوش، فداکار، نیمی از جوانی در زندان/ صدر حاج سید جوادی: شریف، فعال، فداکار، دادستان تهران در دوران علی امینی با دادگستری خوب آن دوره و وکیل تبعدی ها، مصطفی کتیرایی: عمیقا متدین، فوق العاده متفکر، با تدبیر، متخصص کار اداری/ کریم سنجابی: مذهبی در حد عمل به واجبات ولی دیده نشده ایده های اجتماعی اسلامی داشته باشد/ دکتر یزدی و دکتر حبیبی: معروف و حاضر به خدمت/ عباس تاج: باهوش و متدین و خوش فکر
ه. جای شگفتی است که در نامه مطهری نامی از مهندس علیاکبر معینفر نیست که از ابتدا تا انتها عضو اصلی شورای انقلاب بود. او در هیات رسیدگی به اعتصابات شرکت نفت هم از جانب امام مأمور و علاقه و اعتماد کارکنان موجب انتخاب او به عنوان اولین وزیر نفت ایران هم شد. ( پیش از آن وزیر نفت نداشتیم و وزیر دارایی در اجلاس اوپک شرکت می کرد و عالی ترین مقام نفت رییس شرکت ملی نفت ایران بود).
معین فر هم مثل عباس تاج عضو و از پایه گذاران انجمن اسلامین بوده و آشنایی استاد مطهری با مهندس تاج به خاطر شرکت در جلسات همین انجمن که غالبا در مسجد الجواد تهران ( میدان 25 شهریور/ رضایی ها و هفتم تیر فعلی) برگزار می شد و طبعا باید با مهندس معین فر هم به همان دلیل آشنا بوده باشد اما نامی نمی بینیم که جای شگفتی است.
و. درباره دکتر عبدالکریم لاهیجی می نویسد: بهشتی و باهنر او را جدا تایید می کنند ولی بنده شخصا او را نمی شناسم. همین نیز نشان می دهد مطهری به اندازه بهشتی و باهنر درگیر سیاست نبوده چون لاهیجی با جمعیت دفاع از حقوق بشر که مهندس بازرگان پایه گذاشت شهرت فراوان داشت و آیت الله خامنه ای هم در دوران تبعید در پاییز 56 نامه ای به این انجمن نوشته اند که مشروح آن در کتاب »شرح اسم« آمده است.
اگر آقای مطهری به صداقت شهرت نداشت می شد حدس زد اعلام نشناختن لاهیجی ناشی از سوء ظن قدیمی او به مجاهدین حتی قبل از پیروزی انقلاب و حتی پیش از اتفاقات سال 54 و به خاطر رابطه لاهیجی با آنها بوده است.
سوء ظن مطهری به مجاهدین و هر روشنفکر یا روحانی که به آنان رابطه داشت سبب شد از امضای حکم امام خمینی به آیت الله حسن لاهوتی برای فرماندهی کمیته ها جلوگیری کند و امام حکم را تغییر دهد و مهدوی کنی را سبب کند. شاید علت انتخاب نشدن لاهوتی برای شورای انقلاب نیز همین باشد در حالی که به طالقانی گیلان شهرت داشت. او پدر هر دو داماد هاشمی رفسنجانی بود و همراه آقایان طالقانی و منتظری از زندان آزاد شد.
ز. در بین نام ها هیچ نامی هم از عباس شیبانی نمیبینیم در حالی که عضو اصلی شورای انقلاب از ابتدا تا انتها بود و آن قدر حزب جمهوذی اسلامی برای او ارزش و احترام قایل بود که حاضر شد نام دکتر مفتح را که رییس شاخه روحانیون حزب بود از فهرست لیست نهایی خبرگان قانون اساسی خط بزند و او برنجد اما شیبانی بماند.
عباس شیبانی پزشک بود و در عجیب ترین انتصاب در دولت شورای انقلاب وزیر کشاورزی شد!
باز اگر بخواهیم بر پایه سوء ظن همیشگی و قدیمی مطهری به مجاهدین تحلیل کنیم شاید با دکتر شیبانی به خاطر نسبت نزدیک خانوادگی با مفیدی از اعضای اصلی سازمان موافق نبوده است.