اگر معارف و احادیث ناب اسلامی را در مورد امام حسین(ع) مورد واکاوی قرار دهیم، حقایق و لطایف بلندی در مورد آن حضرت آشکار میشود؛ این حقایق را میتوان در پنج بخش دستهبندی کرد که در این بخش به تشریح آن میپردازیم.
حقیقت اول: دعاهای عارفانه از امام حسین(ع)
متخصصان مسائل الهی اگر بخواهند سخنان ملکوتی و عرفانی حضرت سیدالشهداء(ع)را سالها برای مردم شرح و تفسیر کنند، تمام شدنی نیست.
من امروز با یکی از عاشقان معارف الهی صحبت میکردم و به ایشان عرض کردم که سخنان حضرت سیدالشهدا(ع)که به عنوان دعا معروف است، فقط دعا نیست، بلکه از قویترین معجزات روح الهی یک انسان در بستر تاریخ حیات عالم هستی و نه فقط عالم انسانی است؛ یعنی اگر خداوند به تمام ملائکه خطاب میکرد که جمیع شما چنین سخنان و جملاتی را از نزد خود بیان کنید، ملائکه اعلام عجز میکردند، دلیلش هم آیات سوره مبارکه بقره است. هنگامی که پروردگار عزیز عالم، داستان خلقت انسان را با ملائکه در میان گذاشت، واقعیتهایی میان پروردگار و ملائکه رد و بدل شد و در پایان، ملائکه به پروردگار عالم عرضه داشتند: تو منزه از هر عیب و نقص هستی و ما نسبت به حقیقت و واقعیت جاهل هستیم و دانش ما به همان مقداری است که تو به ما عنایت کردهای.
(لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا)[1]
ملائکه با این مقدار از دانش، از آوردن خواستة خدا که فرمود از این اسماء به من خبر دهید، اعلام عجز کردند.
اما امام حسین(ع) تمام عمر شریفشان را در راه دعوت مردم به سوی پروردگار متعال سپری کردند؛ این دعوت در قالب دعاهایی بود که انسانهای عادی از درک آن عاجزند. یکی از این دعاها، دعای حضرت امام حسین(ع) در روز عرفه است. نکتة لطیف و ظریف آن است که با اینکه پیامبر اسلامص)و امیرالمؤمنین(ع) میتوانستند این معارف را بیان کنند، اما خداوند اراده کرده بود که این معارف بلند عرفانی از مجرای سیدالشهدا(ع)به مردم برسد و این دعا بر زبان مبارک امام حسین(ع)جاری شود.
آن حضرت، علاوه بر دعاها و اذکار، اعمال دیگری نیز چون امر به معروف و نهی از منکر، بیان احکام، معارف الهی و دعوت مردم به سوی حق تعالی را نیز بیان نمودهاند.
ایشان در روزهایی که به کربلا تشریف آورده بودند نیز از ذکر الهی غافل نبودند. مهمترین ذکر حضرت در سرزمین کربلا بیداری وجدانهای خفته بود. در این ایام همواره به سوی لشکریان دشمن میرفت وآنان را با گفتار محبّتآمیز به سوی حق هدایت میکرد. این ذکر مهم تا آخرین لحظات عمر شریفشان ادامه داشت. پس از آنکه تمام یاران و اصحاب حضرت به شهادت رسیدند، خطاب به دشمنان دین فرمود: «هنوز درهای توبه به روی شما باز است، به درگاه الهی توبه کرده و از کشتن من صرفنظر کنید.»[2]؛ سپس این جمله تاریخی را به زبان آوردند:
«هَل مِن ناصِرٍ یَنصُرُنی؛ آیا کسی هست که مرا یاری کند!»[3]
در این هنگام، عمر بن سعد دستور داد طبل و شیپورها را با صدای بلند بزنند تا صدای پرفروغ حق در میان صداهای باطل گم شده و به گوش لشکر دشمن نرسد.[4]
امروزه نیز ماهوارهها و سایتهای اینترنتی نقش طبل و شیپورهای دشمن را بازی میکنند؛ آنان سعی دارند با راهاندازی کانالها و سایتهای ضد دینی و غیراخلاقی و القاء شبهات دینی، ارزشها و کرامات انسانی را لگدمال کرده تا صدای حق و حقیقت به گوش جهانیان نرسد.
تجلی اوج معرفت الهی در دعای عرفه و واقعة عاشورا
امام حسین(ع) در اوج معرفت الهى قرار دارند و تمام اولیاى الهى و سالکان طریق الى الله باید در مکتب ایشان زانو بزنند و درس عشق و معرفت بیاموزند، باشد که از برکت و نور قدسى آن حضرت(ع) بهرهاى ببرند و توشهاى بیندوزند.
ایشان(ع) در دعاى عرفه مىفرماید:
«أَنْت الّذی أَشرقت الأَنوار فی قُلوبِ أُولیائکَ حتّى عَرَفُوک و وحّدوک، وأنتَ الّذی أزلْتَ الأغیارَ عن قلوبِ أحبّائِک حتّى لم یُحِبُّوا سِواکَ، و لم یلجَؤا إلى غیرِک؛ بارالها! تو نور ]ایمان[ را در دلهاى دوستدارانت تاباندى تا اینکه تو را شناخته و به یکتایىات اقرار کردند. ]بارالها![ تو بیگانگان را از دلهاى دوستدارانت راندى تا غیر تو را دوست نداشته باشند و به کسى جز تو پناه نجویند.»[5]
در روز عاشورا هنگامىکه فرزند با عظمت امام حسین(ع) حضرت على اکبر(ع) از پدر اذنِ مبارزه و جهاد طلبید، حضرت(ع) بدون هیچ درنگى به او اجازهى جهاد دادند[6]. به طور یقین، تنها کسانى که فقط خداوند سبحان را مىبینند و رضایت او را مدّ نظر دارند، لحظهای درنگ نمىکنند و تمام دارایى خود را بدون هیچ چشمداشتى فداى معبود حقیقى مىکنند.
اگر در دل امام حسین(ع)بجز حبّ و دوستى خداوند، دوستى غیر او جاى داشت هرگز نمىتوانستند در آن لحظات سخت و سنگین عاشورا دست به چنین فداکارى عظیمى بزنند و صحنههایى از عشق و شور بیافرینند که در تمام تاریخ بىنظیر است. هیچ حجاب و پردهاى میان امام حسین(ع) و خدای سبحان وجود نداشت و ایشان(ع) بجز خداوند، هیچ چیز دیگرى را نمیدیدند.
امام حسین(ع) آثار و مظاهر این مقام معرفت را در مرحلة عمل در صحراى کربلا به بهترین وجه نمایان کردند و درس ایثار، عشق و معرفت را به جهانیان آموختند. در روز عاشورا تمام ملائکه، جنّیان و قدرتهاى عالم گرد آمدند، تا ایشان(ع) را یارى دهند، امّا آن حضرت به همه جواب رد مىدهند و فقط رضایت محبوب را مىنگرند و به محضرش عرض مىکنند:
«صَبراً على قَضائِک یا ربّ! لا إله سِواک یا غیاثَ المسُتغیثین؛ بارالها! صبر مىکنم بر قضاى تو، خدایى جز تو نیست، اى فریادرس گرفتاران! »[7]
حقیقت دوم: قلب امام حسین(ع) گواه بر توحید
برای بسیاری از انسانها که یگانگی خداوند را باور ندارند و یا خداوند را انکار میکنند، باید دلایل و استدلالهای فراوانی اقامه کرد تا بتوانند به یگانگی پروردگار ایمان بیاورند. امّا گروهی از مردم گاهی با مشاهده یک انسان کامل، به یگانگی پروردگار پیمیبرند و نیاز به اقامه استدلالهای محکم عقلی ندارند. امام حسین(ع) به عنوان مصداق بارز انسان کامل با گفتار و رفتار خود، مردم را به توحید دعوت میکرد. وقتی حضرت میفرمود: «یا ربّ»، انسانهای زیادی به وحدانیّت پروردگار پیمیبرند؛ زیرا گفتار ایشان از قلب الهی نشأت میگیرد و گفتاری که از قلب الهی برخیزد، بر دل انسانهای بیدار مینشیند و در همان لحظه یکتاپرست و موحّد میشوند.
امّا کوفیان قدر این گوهر گرانبها را ندانستند؛ به جای آنکه به قلب یزید یورش ببرند، به قلب الهی آن حضرت حمله برده و آن را هدف آماج تیرهای خود قرار دادند. این قلب، همان قلبی است که به مقام یقین رسیده بود: «و أطعت الله و رسوله حتّی أتاک الیقین؛ اطاعت خدا و رسولش را نمودی تا اینکه به مقام یقین رسیدی!»[8]
امام حسین(ع) در صحنه کربلا، با جانفشانی و دعوت به حق و استقامت در مسیر حق موجب احیای دوبارة توحید و معارف ناب اسلام که توسط بنی امیّه از میان رفته بود، شدند و با خون خود، درخت توحید را بارور کردند.
امام حسین(ع) تجلی خون خدا
در زیارت عرشی عاشورا امام حسین(ع) به لقب «ثار الله» ملقّب شده است.[9] حضرت، خون خداست و خود خدا نیز حفاظت از تشکیلات آن حضرت را تضمین کرده است.
اگر تمام شیعیان اقامه عزا و گریة بر سیّدالشهداء(ع) را رها کنند، هیچ لطمهای بر دستگاه عظیم آن حضرت وارد نمیشود؛ زیرا خداوند حکیم، هرگز اجازة خاموشی یا تحریف این دستگاه را به کسی نمیدهد. در صورت رها کردن عزای حسینی، تنها خود افراد متحمل خسارت شده و در روز قیامت مأیوس و سرافکنده و شقاوتمند میشوند.
بر اساس پارهای از متون روایی، امام حسین(ع) ذکر خداست[10] که خداوند آن را برای انسانها نازل کرده است:
(إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ)[11] ؛ همانا ما خودمان قرآن را نازل نمودیم.
در کتب تفسیری واژة (الذِّکْرَ)را به قرآن کریم تفسیر نمودند؛[12] امّا از آن جایی که حضرت سیّدالشهدا(ع) و دیگر معصومان: قرآن ناطق بوده و مفسّر حقیقی قرآن هستند، میتوان واژة(الذِّکْرَ) را نیز به ایشان نسبت داد.[13] خداوند متعال در ادامة آیه فوق به حفاظت از قرآن صامت و ناطق اشاره نموده و میفرماید:
(وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ)[14]
صیانت و حفظ دستگاه حضرت سیّدالشهداء(ع) و گریة بر مصائب آن حضرت، برعهدة خداوند است. او ضامن بیهمتایی است که همه چشمها و قلوب در اختیار اوست. اگر انسان برای حضرت اشک میریزد، به خاطر ارادة پروردگار است، نه ارادة خودش. او «مقلّب القلوب»[15] بوده و تحوّل قلوب در اختیار اوست.
حقیقت سوم: امید سیدالشهدا(ع) به تحقّق وعدههای الهی
از آن جایی که امام حسین(ع) به مقام یقین رسیده بود، باور داشت که وعدههای پروردگار در حقّ ایشان تحقّق خواهد یافت. با تأمّل در آیات الهی میتوان دریافت که خداوند چه وعدههایی به ایشان داده است. خداوند متعال در قرآن کریم، به انسانهای مؤمن بهشتهایی را وعده داده که جویهای آن از عسل تصفیه شده روان است و بهشتیان تا ابد در آنجا با خوشی فراوان حاضر هستند؛ پروردگار سبحان میفرماید:
(مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فیها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبینَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى)[16]
(وَعَدَ اللهُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ مَساکِنَ طَیِّبَةً)[17]
امّا بعضی افراد به چنان مقام رفیعی رسیدند که رفتن به بهشت آنان را راضی نمیکند، بلکه هدف اصلیشان خشنودی و رضای خداوند متعال است. پروردگار در ادامة آیه میفرماید:
(وَ رِضْوانٌ مِنَ الله أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ)[18]
بهشت محصول اعمال انسانهای مؤمن و باایمان است که خود آن را به دست آوردند؛ امّا رضوان الهی، جایگاهی است که خداوند به انسانهای وارستهای چون سیّدالشهدا(ع) عطا مینماید. اگر کسی به این مقام رسید، به پیروزی نهایی دست یافته است. رضوان الهی برای انسانهای عادی، جز از طریق پیروی از قرآن و اهلبیت:به ویژه سیّدالشهدا(ع) حاصل نمیشود.
حقیقت چهارم: پیشتازی روح امام حسین(ع) و اصحابشان در اتصال به پروردگار
بعضی از انسانهای کامل به جایگاهی میرسند که خود پروردگار، قبض روح آنان را بر عهده میگیرد و به هیچ فرشتهای اجازه این عمل را نمیدهد[19]. این حقیقت در واقعة کربلا به خوبی نمایان شد. در روز عاشورا، خداوند به حضرت عزرائیل که وظیفه گرفتن ارواح انسانها را بر عهده داشت، اجازه نداد که روح سیّدالشهدا(ع) را قبض کند؛ بلکه خود پروردگار، روح سیّدالشهدا(ع) و اصحابشان را قبض کرد و این حاکی از مقام والای آن حضرت و اصحاب باوفای ایشان است. خداوند این حقیقت را در قرآن کریم اینگونه بیان نمود:
(یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِی إِلى رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً)[20]
در این آیه خداوند، فاصله و برزخی را میان خود و حضرت سیّدالشهدا(ع) قرار نداد و با جملة ﴿ارْجِعِی إِلى رَبِّکِ﴾ به جهانیان فهماند که میان خداوند و حضرت أبیعبدالله(ع) حجاب و فاصلهای وجود ندارد.
یکی دیگر از امتیازات سیّدالشهدا(ع) آن است که روح ایشان گوی سبقت بر دیگر ارواح اهل ایمان را در اتّصال به پروردگار ربود. به عبارت دیگر روح ایشان در این مسابقة عظیم حرکت به سوی خداوند بر تمام موجودات عالم سبقت گرفت. در شعری منسوب به سیدالشهدا(ع) آمده است که میفرمایند:
سَبَقْت العَالمینَ إلی المَعَالی بِحُسن خَلیقَة و علو هِمّه[21]
خداوند متعال نیز در آیات الهی در مورد سبقت اولیای الهی و روح مطهر ایشان میفرماید:
(وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ)[22]
(فَامّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ * فَرَوْحٌ وَ رَیْحانٌ وَ جَنَّةُ نَعِیمٍ)[23]
واژة (جنّت) در آیة فوق به صورت مفرد آمده و به صورت جمع (جنّات) نیامده است. این مطلب نشان میدهد برای اولیای الهی بهشت دیگری است که انسانهای عادی از درک آن ناتوانند[24].
گریه بر سیدالشهدا(ع) از والاترین لذّات
پروردگار متعال در قرآن کریم میفرماید:
(وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ)[25]
یکی از لذّات بهشتی، مربوط به چشم است و شیعیان و دلسوختگان آن امام همام در مصائب حضرت اشک میریزند و از ریختن اشک لذّت روحی میبرند تا در روز قیامت و بهشت برین به بالاترین لذّت برسند. باید اشاره کرد که لذت اشک بر سیدالشهدا(ع) نه تنها روح را مکدّر و تاریک نمیکند، بلکه روح را صیقلی، جلا و صفا میدهد و به لطافت و نشاط روح منتج میشود که از بالاترین لذتهاست و لذتی با آن قابل مقایسه نیست.
حقیقت پنجم: وجود امام حسین(ع) واسطة فیض الهی
یکی دیگر از حقایقی که در وجود مقدس امام حسین(ع) تجلّی کرده است، شوق عمیق ایشان نسبت به خداوند متعال است؛ عشقی که در سراسر زندگی حضرت جاری بود و این عشق سبب شد تا جان مبارک خود را برای خداوند بذل کند.
این عشق شدید موجب شد شیعیان همواره برای رسیدن به لقای الهی، آن حضرت را وسیلة تقرّب خویش قرار دهند؛ زیرا سیّدالشهدا(ع) واسطة فیض میان شیعیان و خداوند متعال است.
(وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسیلَة)[26]
در زمان حیات حضرت عدّة زیادی برای جبران خطاهای خود به ایشان پناه میآوردند. در زمان رسول خاتمص) برخی مرتکب خطاهایی میشدند که از سوی پیامبرص) مورد توبیخ قرار میگرفتند، اما با واسطه کردن امام حسین(ع) مورد عفو قرار میگرفتند که به نمونهای از آن اشاره میکنیم:
در کتب تاریخی آمده است که روزی پیامبرص) به یکی از افراد مدینه که گناه بزرگی را مرتکب شده بود پیغام داد به دادگاه حاضر شود و جریمة گناه خود را بپردازد. آن مرد چند روزی از خانه خارج نشد. روزی از گوشة درب منزل متوجّه شد امام حسن و امام حسین8که کودکان خردسالی بودند، از کوچه عبور میکنند. در همان لحظه درب را گشود و این دو کودک را بر روی دوش خویش گذاشت و به سمت مسجد روانه شد. در میان راه با خود میگفت: اگر با این دو کودک وارد مسجد شوم، پیامبرص)مرا عفو میکند. وقتی وارد مسجد شد، پیامبرص)دو فرزند خردسال خود را روی دوش این گنهکار دید. لبخندی زد و فرمود: آنان را پیاده کن، تو بخشیده شدی! آنگاه به امام حسن و امام حسین8فرمود: آن شخص در مورد عفو گناه خود، شما را شفیع قرار داد، در این هنگام این آیه بر قلب نازنین پیامبرص) نازل شد:[27]
﴿وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ توَّاباً رَحیماً﴾ [28]
شیعیان و ارادتمندان سیّدالشهداء(ع) به خاطر رضایت حضرتش از مرگ نمیهراسند؛ زیرا ملک الموت با چهرهای بشّاش برای قبض روح آنان اقدام کرده و بهشت را به آنان بشارت میدهد.[29] سُدیر صیرفی[30] به حضرت امام صادق(ع) عرض میکند: «آیا شیعیان از مرگ و قبض روح اکراه دارند؟ حضرت فرمود: خیر، وقتی ملک الموت برای قبض روح میآید، آنان جزع و ناله میکنند امّا ملک الموت به آنان میگوید: جزع نکنید، من از پدر، نسبت به شما مهربانتر هستم.[31]
معرفت امام حسین(ع) در قلوب مؤمنان
معرفت و شناخت شیعیان و مؤمنان به سیّدالشهدا(ع) قبل از تولّدشان آغاز میشود. به عبارت دیگر خداوند در هنگام خلقت، خاک وجودی آنان را با معرفت سیّدالشهدا(ع) عجین و این معرفت را ریشهدار کرد.[32] از اینرو رسول خاتمص) میفرماید:
«إِنَّ لِلْحُسَینِ(ع)فی بَواطِنِ المُؤمِنینَ مَعْرِفَةٌ مَکْتُومَةٌ»[33]؛ معرفت مؤمنان به امام حسین(ع) در قلبشان رسوخ کرده است.
با توجه به این روایت، معرفت، عشق و حرارت باطنی شیعیان نسبت به سیّدالشهدا(ع) امر فطری و باطنی است.
من غم و مهر حسین با شیر از مادر گرفتم
روز اول کامدم دستور تا آخر گرفتم
بر مشام جان زدم یک قطره از عطر حسین
سبقت از مشک و گلاب و نافه و عنبر گرفتم
اصلاح امت، برترین هدف قیام امام حسین(ع)
«اصلاح» به واقعیّتهایى گفته مىشود که با فرهنگ الهى هماهنگ و همسو باشد، و فساد به مسائلى گفته میشود که از چهارچوب برنامههاى خداوند خارج باشد[34].
عقیده، اخلاق و عمل در صورت همسویى با آیات کتاب خدا و سنّت رسول خاتمص) و ائمه طاهرین: در طریق صلاح، و در صورت ناهمگونى در مسیر فساد است.
امورى که آراسته به صلاح است باعث خیر دنیا و آخرت، و روشى که در ظاهر و باطن آلوده به فساد است، علّت خوارى دنیا و آخرت است.
بعثت انبیاى الهى و امامت امامان معصوم: در جهت اصلاح امور مردم در تمام شؤون بود. اگر تمام مردم دنیا دعوت انبیا را نسبت به مسأله اصلاحات اجابت کنند، تمام مشکلات مردم حل خواهد شد، و امراض باطنى، فکرى و روانى آنان شفا مییابد.
فساد در تمام جوانب زندگى، معلولِ رویگردانی انسان از توحید، نبوّت، امامت و دستورهاى ملکوتى آنان است و میوة تلخ اطاعت انسان از هوا و شیطان است.[35]
قرآن از قول تمام مصلحان تاریخ از زبان حضرت شعیب(ع) نقل مىکند:
﴿إنْ أُرِیدُ إلَّا الْإصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفیقى إلّا بِاللهِ عَلَیهِ تَوَکَّلْتُ وَ إلَیْهِ أُنِیبُ﴾[36]
در همین راستا حضرت سیّدالشهدا(ع) به هنگام خروج از مدینه در نامهاى خطاب به برادرشان، محمّد حنفیه چنین نوشت:
«وَ انَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْاصْلاحِ فِى أُمَّةِ جَدّى[37]؛ قیام و خروج من، فقط به خاطر اصلاح [تمام ظاهر و باطن] در امّت جدّم رسول خداص) است. پس هدف نهایی حضرت اصلاح امور بوده است.»[38]
مقام شکر از منظر امام حسین(ع)
یکی دیگر از ویژگیهای حضرت سیدالشهدا(ع) که او را محبوب خداوند نمود، شکرگزاری و سپاس از خداوند و نعمتهای الهی میباشد. ایشان قبل از شهادت و در ایام حجّ تمتع به صحرای عرفات مشرف میشود و در آنجا با خداوند راز و نیاز میکند. این مناجات که به دعای عرفه مشهور شده است، نزد عرفا و سالکانِ طریق حقیقت، جایگاه ویژهای دارد، به گونهای که اگر کسی مفاهیم عرفانی و معنوی دعای عرفه را به خوبی بفهمد و آن را درک کند، از زمره اولیای ویژه پروردگار میشود.[39]
در این دعا حضرت عاشقانه به خداوند متعال میفرماید: «اگر دهر[40] را هم در اختیارم بگذاری که من مشغول شکرگزاری یکی از نعمتهایت شوم، نمیتوانم شکر آن را بجای آورم!»[41]
در فرازی دیگر از دعای عرفه، امام حسین(ع) به خداوند میفرماید: «اگر من عمل صالحی را انجام دادم، با سرمایههای تو آن را بجا آوردهام؛ اگر زبان به ذکر تو گشودم، آن متعلق به تو بوده است؛ اگر با چشمانم اشک ریختم، این چشمها نعمتی از نعمتهای بیکران تو بوده است، پس من از خودم چیزی ندارم، حال چگونه شکر تو را بجا آورم؟»[42]
در منابع روایی آمده است وقتی حضرت این دعا را زمزمه میکرد، از دو چشم مبارکش اشک جاری میشد. حضرت در این حالت به خداوند میفرمود: «با چشمی که تو به من عطا کردی، گناه کردم! با دستی که متعلق به تو بود، عصیان کردم! حال این گناهان را چه کنم؟!»[43]
امام حسین(ع) در این دعا اشاره میکند که از خود چیزی ندارند و تمام سرمایههای جسمانی و روحانی را خداوند به ایشان عطا کرده است.
رسیدن به مقام شکر از جمله مقامات پرارزشى است که سالکان راه حقیقت براى رسیدن به آن اصرار داشتند.
بلندى این مقام و برترى این مرتبه در حدّى است که افراد شکور در میان انسانها بسیار اندک هستند.
(وَقَلِیلٌ مِن عِبادِىَ الشَّکورُ)[44]
مرحوم ملّا محمّد باقر مجلسى; دربارة معنای شکر مىفرمایند:
«الشُکْرُ الاعْتِرافُ بِالنِّعْمَةِ ظَاهِراً وَبَاطِناً وَمَعْرِفَةُ المُنْعِم وَصَرْفُها فِیمَا أَمَرَ بِه.»[45]
حضرت امام صادق(ع) شکر نعمت را دوری کردن از گناهان دانسته و میفرماید:
«شُکْرُ النِّعْمَةِ إِجْتِنابُ الْمَحارِمِ.»[46]
وجود مبارک حضرت سیّدالشهدا(ع) در پایان خطبة شب عاشورا درخواست قرار دادن خود در زمرة شاکران را از پیشگاه پروردگار درخواست نموده و میفرماید:
«فَاجْعَلْنَا مِنَ الشَّاکِرین»[47]
ایشان در دعاى عرفه، ناتوانی خود و تمام بندگان را از شکر یکی از نعمتهای الهی اعلام نموده و میفرماید:
«وَ لَوْ حَرَصْتُ أنا وَالعادُّونَ مِن أنامِکَ أن أُؤَدّىَ شُکرَ واحِدَةٍ مِنْ أنعُمِکَ مَا اسْتَطَعْتُ إلّا بِتَوفِیقِکَ[48] اگر من و همه کسانى که نعمتهایت را شماره مىکنند تلاش کنیم که شکر یکى از نعمتهایت را بجا آوریم، نمىتوانیم مگر به توفیق تو.»
حضرت سیّدالشهدا(ع) به طور یقین از مرگ هیچ هراس و واهمهای نداشتند. هنگامی که امام(ع) از مکّه بیرون مىآمد، شخصی با کمال احترام به ایشان عرض کرد: این سفر بوى مرگ و خون مىدهد. گمان نمىکنم قافله شما به سلامت به منزل برسد. حضرت در پاسخ فرمود: «اشتیاق من به مرگ از اشتیاق حضرت یعقوب(ع) به فرزندش، حضرت یوسف(ع) بیشتر است. من از مرگ ترسى ندارم؛ زیرا مرگ براى من مانند پلى است که با گذر از آن پدرانم، انبیاى خدا، اولیاى الهی، و فرشتگان پروردگار را ملاقات مىکنم.»[49] مگر رسیدن به لقاى خدا ترس و واهمه دارد؟ کسى از مرگ باید بترسد که خطا و گناه و نافرمانی کرده باشد و مرگ را نابودى بداند؛ درحالیکه حضرت دارای مقام عصمت بوده و از هر گونه خطا و اشتباه مصون هستند.
نکتة دیگر اینکه در عصر تاسوعا، وقتی حضرت زینب کبرى(س)به برادرشان میفرماید دشمن اعلام حمله کرده است[50]، حضرت بلافاصله به برادرشان حضرت عباس(ع)مىفرماید: «به نزد فرماندهان لشکر یزید برو و اگر توانستى جنگ را به فردا موکول کن تا امشب را زنده بمانم؛ چون خدا مىداند که من به نماز و تلاوت قرآن علاقة فراوان دارم.»[51]
چنین انسانى اگر یک شب بیشتر زنده بماند، سود بیشترى مىبرد. با این اوصاف، شهادت در راه خدا حیات است و آن هم شهادتی که باعث بیداری و رفع غفلت از جامعه اسلامی باشد و شهادت سیدالشهدا(ع) باعث رفع غفلت و خواب بسیاری از مردم جامعة خود شد.
سر حلقه عارفان، امام پرهیزکاران، رهبر پاکان، شمع دل واصلان، مقتداى کاملان، اسوة عاشقان، امیرالمؤمنین على(ع) با همة وجود مترنّم به این ترانة عاشقانه بود:
«ما رَأیْتُ شَیئاً إلّا و َرَأیتُ الله قَبْلَهُ وَمَعَهُ وَبَعْدَهُ.»[52]
همچنین تربیتشدة دامن معرفت و بصیرت امیرمؤمنان(ع) یعنی حضرت سیّدالشهدا(ع) در اوج تشنگى و گرسنگى و در حالى که همه مصائب او را محاصره کرده بود، در میان گودال، در کنار هفتاد و یک بدن قطعه قطعه و با شنیدن نالة جانسوز زنان و دختران اهل بیت: صورت خونآلود بر پیشگاه محبوب بر خاک مىگذارد و مىفرماید:
«إلهى، رضاً بِقَضائِکَ صَبراً عَلى بَلائِکَ تَسلیماً لِأمْرِکَ لا مَعبُودَ لِى سِواکَ.»[53]
حضرت که شیفتة رسیدن به مقام رضای الهی است، میفرماید: «خدایا، به قضاى تو خوشنود و راضیم، بر آزمایش و بلایت صابرم، در برابر فرمانهایت تسلیم هستم، براى من معبودى جز تو وجود ندارد.»
پی نوشت ها:
[1]. بقره (2): 32؛ «ما را دانشی جز آنچه خودت به ما آموختهای نیست.»
[2]. ینابیع المودّة:3/79؛ مقتل الحسین(ع) (مقرم):275. همچنین برای اطّلاع بیشتر به کتاب بحارالأنوار:45/51 مراجعه نمایید.
[3]. وقعة الطف: 29: «ثم نادى(الامام الحسین(ع)) برفیع صوته: هل من ناصر ینصرنی، هل من معین یعیننی؟»
[4]. بحارالأنوار:45/8.
[5] . بحارالأنوار:95/ 226.
[6] . اللهوف: 67.
[7] . موسوعة کلمات الإمام الحسین(ع): 615 .
[8]. بحارالأنوار: 98/200.
[9]. کلیات مفاتیح الجنان: زیارت عاشورا؛ «السلام علیک یا ثار الله و ابن ثاره»
[10] . تفسیر نورالثقلین 3/4، حدیث12.
[11]. حجر(15):9؛ همانا ما قرآن را نازل کردیم،
[12]. المیزان:1/62.
[13]. تفسیر نور الثقلین:3/ 4، حدیث 12: «فی کتاب المناقب لابن شهر آشوب بعد أن ذکر قوله تعالى:﴿فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ﴾ ثم قوله تعالى: ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ﴾: تفسیر یوسف القطان و وکیع بن الجراح و اسمعیل السری و سفیان الثوری أنه قال الحارث: سألت أمیر المؤمنین(ع)عن هذه؟ قال: و الله انا لنحن أهل الذکر، نحن أهل العلم، نحن معدن التأویل و التنزیل.»
[14]. حجر(15):9؛ و یقیناً ما نگهبان آن [از تحریف و زوال] هستیم.
[15]. در کتاب المحجة البیضاء:6/82، چنین آمده است: «و کان کثیراً مّا یقولص):یا مقلّب القلوب ثبّت قلبی على دینک.»
[16]. محمّدص) (47):15؛ صفت بهشتى که به پرهیزکاران وعده داده شده [چنین است:] در آن نهرهایى است از آبى که مزه و رنگش برنگشته و نهرهایى از شیر که طعمش دگرگون نشده و نهرهایى از شراب که براى نوشندگان مایه لذت است و نهرهایى از عسل خالص است.
[17]. توبه(9):72؛ خدا به مردان و زنان با ایمان بهشتهایى را وعده داده که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جارى است و در آن جاودانهاند، و نیز سراهاى پاکیزهاى را... [وعده فرموده]. در تفسیر نور الثقلین:2/ 241، حدیث 235، در ذیل این آیه، نقل شد: «فی کتاب الخصال فی احتجاج علىّ(ع) على الناس یوم الشورى قال: نشدتکم بالله هل فیکم أحد قال له رسول اللهص): من سرّه أن یحیى حیوتى و یموت مماتی و یسکن جنتی التی وعدنی الله ربی جنات عدن قضیب غرسه الله بیده ثم قال له کن فیکون فلیوال على بن أبی طالب(ع) و ذریته من بعده إلى قوله: غیری؟ قالوا: اللهم لا.»
[18]. توبه(9):72؛ و همچنین خشنودى و رضایتى از سوى خدا [که از همه آن نعمتها] بزرگتر است.
[19] . در مورد قبض روح سیدالشهدا(ع) توسط خداوند ذکر چند نکته ضروری است؛
یکم) قبض روح توسط خداوند از نظر اعتقادی و کلامی هیچ مشکلی ندارد و مورد تأیید قرآن است، (اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا)زمر(39): 42.
دوم) در منابع حدیثی در مورد اخذ جان سیدالشهدا(ع) و اصحابشان توسط خداوند به صورت اجمال اشاره شده است: کامل الزیارات: 264 باب 88 ح 1 و بحارالأنوار: 45/182 باب 39 و 28/59 (فتولی الله عزوجل قبض ارواحها بیده) و سفینهالبحار: 5/38؛ حیاة القلوب، ج2، باب 63، ص 219 و خصائص الحسینیه عنوان چهارم؛ الطاف خاص خداوند به امام حسین(ع) ص114 و منتخب التواریخ252: باب 5 اصل قبض جان سیدالشهدا(ع) توسط خداوند مورد تأکید قرار گرفته است.
سوم) پارهای از روایات که دلالت بر ناتوانی حضرت عزرائیل از اخذ جان سیدالشهدا(ع) بدلیل شدت جراحات وارده بر امام حسین(ع) کرده در کتب غیر معتبر "بحرالمصائب و کنزالغرائب" محمدجعفر تبریزی و سرورالمؤمنین شیخ کاظم اسدی آمده که فاقد اعتبار و وجاهت علمی است و در استناد یک مطلب به سیدالشهدا(ع) یا تکذیب مطلب دیگر به آن حضرت باید دقت شود و با این احادیث ضعیف نمیتوان، آموزههای اسلامی را رواج داد.
[20]. فجر(89): 27ـ28؛ اى جان آرام گرفته و اطمینان یافته! * به سوى پروردگارت در حالى که از او خشنودى و او هم از تو خشنود است، بازگرد. «عن ابی بصیر عن الصادق(ع) فی قوله (یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ) ادخلی جنتی یعنی الحسینبنعلی(ع)»تفسیرالقمی: 2/412؛ بحارالأنوار: 24/93.
[21]. مناقب آل أبی طالب:«ابن شهرآشوب»: 3/228؛ من از نظر بلند همّتى و علو مقام براى خلقت نیکویى که دارم به تمام اهل عالم سبقت گرفتم.
[22]. واقعه(56):10-11؛ و پیشى گیرندگان [به اعمال نیک] که پیشى گیرندگان [به رحمت و آمرزش]اند. اینان مقرباناند.
[23]. واقعه(56):88 ـ 89؛ پس اگر [جان به گلو رسیده] از مقربان باشد* [در] راحت و آسایش و بهشت پرنعمت [خواهد بود].
[24] . تفسیر القمی: 2/411.
[25]. زخرف(43):71؛ و چشمها از آن لذّت مىبرد.
[26]. مائده(5):35؛ ودستآویز و وسیلهاى [از ایمان، عمل صالح و آبروى مقرّبان درگاهش] براى تقرّب به سوى او بجویید.
[27]. بحارالأنوار: 43/318 باب 13 حدیث 2؛ المناقب، ابنشهرآشوب: 3/400.
[28]. نساء(4):64؛ و اگر آنان هنگامى که [با ارتکاب گناه] به خود ستم کردند، نزد تو مىآمدند و از خدا آمرزش مىخواستند و پیامبرص) هم براى آنان طلب آمرزش مىکرد، یقیناً خدا را بسیار توبهپذیر و مهربان مىیافتند.
[29]. الکافی: 3/131، حدیث4: «عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ قَالَ حَدَّثَنِی مَنْ سَمِعَ أَبَا عَبْدِ الله(ع)، «یَقُولُ مِنْکُمْ وَ الله یُقْبَلُ وَ لَکُمْ وَ الله یُغْفَرُ إِنَّهُ لَیْسَ بَیْنَ أَحَدِکُمْ وَ بَیْنَ أَنْ یَغْتَبِطَ وَ یَرَى السُّرُورَ وَ قُرَّةَ الْعَیْنِ إِلَّا أَنْ تَبْلُغَ نَفْسُهُ هَاهُنَا وَ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَى حَلْقِهِ ثُمَّ قَالَ إِنَّهُ إِذَا کَانَ ذَلِکَ وَ احْتُضِرَ حَضَرَهُ رَسُولُ اللهص) وَ عَلِیٌّ(ع) وَ جَبْرَئِیلُ(ع) وَ مَلَکُ الْمَوْتِ(ع) فَیَدْنُو مِنْهُ عَلِیٌّ(ع) فَیَقُولُ یَا رَسُولَ الله! إِنَّ هَذَا کَانَ یُحِبُّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فَأَحِبَّهُ وَ یَقُولُ رَسُولُ الله ص): یَا جَبْرَئِیلُ إِنَّ هَذَا کَانَ یُحِبُّ الله وَ رَسُولَهُ وَ أَهْلَ بَیْتِ رَسُولِهِ فَأَحِبَّهُ وَ یَقُولُ جَبْرَئِیلُ(ع) لِمَلَکِ الْمَوْتِ(ع) إِنَّ هَذَا کَانَ یُحِبُّ الله وَ رَسُولَهُ وَ أَهْلَ بَیْتِ رَسُولِهِ فَأَحِبَّهُ وَ ارْفُقْ بِه.»
[30]. در اوایل نیمة دوم سدة اول هجری در سرزمین عراق، شهر کوفه، در خاندان حکیم بن صهیب کوفی که از موالیان و شیفتگان اهل بیت:بود، کودکی چشمان خود را به جهان میگشاید که نامش را «سدیر» نهادند. چون حرفه و شغل پدر یا جدش یا احیاناً خود او صرّافی بود، به «صیرفی» لقب گرفت و به مناسبت زادگاهش به «کوفی» مشهور است و مکنّا به «ابوالفضل». او جزو اصحاب سه امام، حضرت زینالعابدین، امام باقر و امام صادق: بوده است. سید محسن امین گفته است: «این راوی بدون تردید یکی از بزرگان شیعه است که هرگز از مخالفان قومش ترس و واهمهای نداشت؛ به گونهای که حقانیت و اصالت مکتب اهل بیت: را زیرکانه و خردمندانه نشر میداد و برای حق طلبان بازگو مینمود».(اعیان الشیعه:7/ 185) علامه مامقانی گوید: «سُدیر بن حکیم صیرفی یکی از رهروان راه امامان، ممدوح و مورد ستایش، محبوب خدا، با تمام وجود دوستدار پیامبرص) و آل او:، در پیدا و پنهان محرم راز آنان و عارف به فهم روایات و سخنان آن بزرگواران بود».(تنقیح المقال:2/ 8) آیت الله خویی میفرمایند: «این حقیقت انکارناپذیر است که این راوی، یکی از موالیان و دوستان و شیعیان امامان معصوم شیعه است».(معجم رجال الحدیث:8/34)
[31]. الکافی: 3/ 127ـ 128، حدیث 2: «عَنْ سَدِیرٍ الصَّیْرَفِیِّ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ الله(ع) جُعِلْتُ فِدَاکَ یَا ابْنَ رَسُولِ الله! هَلْ یَکْرَهُ الْمُؤْمِنُ عَلَى قَبْضِ رُوحِهِ، قَالَ: لَا وَ الله إِنَّهُ إِذَا أَتَاهُ مَلَکُ الْمَوْتِ لِقَبْضِ رُوحِهِ جَزِعَ عِنْدَ ذَلِکَ فَیَقُولُ لَهُ مَلَکُ الْمَوْتِ: یَا وَلِیَّ الله! لَا تَجْزَعْ فَوَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً ص) لَأَنَا أَبَرُّ بِکَ وَ أَشْفَقُ عَلَیْکَ مِنْ وَالِدٍ رَحِیمٍ.»
[32]. حضرت امام زمان# میفرماید: «شیعتنا منّا خلقوا من فاضل طینتنا، وعجنوا بماء ولایتنا»؛ بحارالأنوار:53/303.
[33]. الخرائج والجرائح: 2/842 حدیث 60 ؛ بحارالأنوار: 43/272، حدیث 39.
[34] . اقرب الموارد: 3/272؛ فرهنگ فقه مطابق مذهب اهلبیت:: 1/544. الصحاح: 1/384 (ذیل ماده صلح)
[35]. خداوند در قرآن کریم میفرماید: ﴿أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ الله عَلى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَة﴾ جاثیه(45):23؛پس آیا کسى که معبودش را هواى نفسش قرار داده دیدى؟ و خدا او را از روى علم و آگاهى خود [بر اینکه شایسته هدایت نیست] گمراه کرد، و بر گوش و دلش مُهرِ [تیره بختى] نهاد، و بر چشم [دلش] پردهاى قرار داده است.
﴿إِنَّ الَّذینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبیلِ الله لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ﴾ ص(38):26؛ کسانى که از راه خدا منحرف مىشوند، چون روز حساب را فراموش کردهاند، عذابى سخت دارند.
[36] . هود (11): 88؛ تا جایى که قدرت دارم جز اصلاح [شما را] نمىخواهم و توفیقم فقط به [یارى] خداست بر او توکل کردم و به سوى او باز مىگردم.
[37] . بحار الأنوار: 44/ 329، باب 37.
[38]. در اینجا به بازخوانىِ اهمّ اهداف قیام حسینى مىپردازیم؛ این اهداف عبارتاند از:
الف ـ احیاى اسلام
اولین هدف قیام حضرت سیّدالشهدا(ع) احیاى اسلام و زنده کردن ارزشهاى اسلامى بود. پس از رحلت پیامبر اکرمص) دستورهاى دینى در جامعه کمرنگ شد و جامعه حیات معنوى خویش را از دست داده بود. اینجاست که مؤمنان و رهبران الهى احساس وظیفه مىکنند که براى تجدید حیات معنوى مردم، آموزههاى دین را در جامعه زنده نمایند.
حکومت یزید نیز در امتداد جریان سقیفه در پى محو کردن اسلام بود؛ ولى امام حسین(ع) با بذل خون خودشان از این کار جلوگیرى کردند و اسلام را بیمه نمودند. قیام امام حسین(ع) اسلام را از خطر حذف و نابودى نجات داد و در طول تاریخ، بقاى اسلام و تشیّع را تضمین نمود؛ بنابراین احیاى دین خدا یکى از هدفهاى مهم آن حضرت بود و در این راه هر چند حضرت(ع) و یاران باوفایشان به شهادت رسیدند، ولى با این اقدام از نابودى دستاوردهاى نهضت نبوىص) جلوگیرى کردند و مسلمانان را از حیرت و گمراهى نجات دادند؛ چنانکه در زیارت معروف اربعین آمده است: «وَبَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ حَتَّى اسْتَنْقَذَ عِبادَکَ مِنَ الْجَهالَةِ، وَحَیْرَةِ الضَّلالَةِ»؛مفاتیح الجنان، زیارت اربعین؛ حضرت امام حسین(ع) خون پاکش را در راه تو نثار کرد تا بندگانت را از جهالت و حیرت گمراهى نجات دهد. بنابراین مهمترین و اساسىترین هدف امام حسین(ع) زنده کردن اسلام بود.
ب ـ اصلاح امّت
واژهى اصلاح به معناى بهبود بخشیدن است. حضرت اباعبدالله(ع) به برادرشان محمد حنفیّه چنین فرمودند:
«وإنّما خرجت لطلب الإصلاح فی اُمّة جدّی»؛ بحارالأنوار:44/32ص)؛ من تنها به انگیزهى اصلاح در امّت جدم (رسول اللهص)) به پا خاستم .
از این جمله به خوبى استفاده مىشود که جامعهة آن روز، دچار فساد شده بود و در نتیجه امام(ع) مىخواستند آن را اصلاح کنند. حاکمیّت یزید و بنىامیّه منشأ این فساد بود؛ چنانکه خود حضرت(ع) نیز به این امر اشاره دارند. ایشان(ع) در پاسخ به توصیة مروان بن حکم در رابطه با بیعت با یزید چنین فرمودند:
«باید با اسلام وداع کرد هنگامى که امّت اسلامى به حاکمى مثل یزید گرفتار شود، به درستى که از جدّم رسول اللهص) شنیدم که فرمودند: خلافت بر خاندان ابو سفیان حرام است»؛ بحارالأنوار:44/326.
بىمسئولیتى، مصلحتطلبى و منفعتخواهى نخبگان جامعه و عدم پاىبندى آنان به ارزشهاى دینى و رسالت انسانى، عامل فساد و بحران فرهنگى و معنوى جامعة آن روز بوده است که خود امام حسین(ع) نیز به این عوامل اشاره مىفرمایند. در روزهاى پایانى حکومت معاویه امام(ع)، در جمع نخبگان اصحاب و تابعین رسول خداص) خطبهاى روشنگرانه در سرزمین منا ایراد میفرمایند و در آن به شدّت از بىتوجهى نخبگان به وظایف دینى و اجتماعى خود انتقاد مىنمایند. در بخشى از این خطبه آمده است :
«اگر شما بر آنها بردبار باشید و در راه خدا پایدارى کنید، زمام امور خدا به شما باز مىگردد و از سوى شما اجرا مىشود و در کارهاى حکومت به شما رجوع مىشود؛ ولى شما ستمگران را در مقام خویش جاى دادید و امور حکومت خدا را به آنان واگذار کردید و حال آنکه آنها به شبهه کار مىکنند و به سوى شهوتها پیش مىروند. آنان را این چنین مسلّط کردهاید؛ براى اینکه از مرگ فرار و در دنیا خوشگذرانى کنید، آن هم در دنیایى که از شما جدا خواهد شد! ناتوان را در چنگ آنها انداختید تا برخى را برده و مقهور خویش سازند و گروهى را براى لقمهی نانى مغلوب کنند، مملکت و نظام را طبق اندیشه و رأى خود زیر و رو کنند و رسوایى و هوسرانى را بر خویش هموار سازند... پس همهى سرزمینها زیر پاى آنان و دستشان در برابر آنان باز، امّت و مردم هم در اختیار ایشاناند و قدرت دفاع از خود در مقابل دستان زورگوى آنان را ندارند»؛ بحار الأنوار:97/80
امّا خود حضرت(ع) براى تحقّق اصلاح در جامعه قیام مىکنند و از کسانى نیستند که سخنى را به دیگران توصیه کنند و خود به آن عمل نکنند؛ از این رو تا پاى جان براى تحقّق اصلاح جامعه پیش رفتند. آن حضرت(ع) با صراحت اعلام کردند که براى اصلاح امّت قیام کردهاند و چنین اظهار نمودند:
«خداوندا! تو خود مىدانى که آنچه از ما صورت گرفت (قیام) به سبب رقابت در امر زمامدارى یا به چنگ آوردن ثروت و اموال نبود؛ بلکه هدف ما آن است که نشانههاى دین تو را آشکار سازیم و اصلاح و درستى را در همهى بلاد تو آشکار کنیم تا بندگان مظلومت آسوده باشند و به فرایض، سنّتها و احکامت عمل شود»؛ بحارالأنوار:97/79
ج ـ امر به معروف و نهى از منکر
نخستین هدف قیام حضرت(ع) احیاى اسلام و هدف دیگر اصلاح جامعه بود. این دو هدف در جامعه تحقّق نمىیابد، مگر آنکه عامل سوّمى وارد صحنه شود و آن امر به معروف و نهى از منکر است؛ در واقع این عامل، ضامن بقاى اسلام و به اصطلاح، علّت مُبقِیه آن است که در قیام حسینى، جایگاهى خاص و ویژه دارد؛ چنان که در منابع دینى بسیار بر آن تأکید شده است.
حضرت امام محمد باقر(ع) مىفرمایند: «به راستى امر به معروف و نهى از منکر، فریضهى بزرگى است که به وسیلهى آنها فرائض دیگر بر پا مىشوند و راهها امن مىشود و کسب و کار مردم ، حلال و حقوق افراد تأمین مىگردد. در سایهى آن، زمین آباد و از دشمنان انتقام گرفته مىشود و همة کارها رو به راه مىشود». وسائلالشیعة:11/315
حضرت امام حسین(ع) از نقش کلیدى و کارساز امر به معروف و نهى از منکر به خوبى اطلاع داشتند؛ از این رو در مرحلة نظرى ترسیم زیبایى از آن ارائه دادند و اعلام کردند که من به شدّت معروف را دوست مىدارم و از منکر متنفّر هستم . آن حضرت(ع) در کنار مرقد پیامبر اکرمص) اعلام داشتند:
«اللّهم هذا قبر نبیّک محمّدص) وأنا ابن بنت نبیّک وقد حضرنی من الأمر ما قد علمت. اللّهمّ إنّی اُحبّ المعروف واُنکر المنکر»؛ بحارالأنوار:44/ 328؛ خداوندا! این قبر پیامبر تو محمّدص) است و من هم فرزند دختر او هستم. تو از آنچه براى من پیش آمده، آگاه هستی. خداوندا! من معروف را دوست مىدارم و از منکر بیزارم.
سالار شهیدان(ع) در وصیتنامه خویش به برادرشان محمّد حنفیّه به صراحت اعلام داشتند که من براى امر به معروف و نهى از منکر و عملى شدن آن دو در جامعه قیام نمودهام. ایشان(ع) فرمودند:
«اُرید أن آمر بالمعروف وأنهی عن المنکر»؛ بحارالأنوار:44/ 329؛ تصمیم گرفتهام امر به معروف و نهى از منکر نمایم.
د ـ مقاومت در برابر بیعت با یزید
عامل دیگرى که در حرکت امام حسین(ع) نقش داشت ، به ویژه در حرکت از مدینه به مکّه، عکس العمل در مقابل دعوت به بیعت با یزید است. این عکس العمل بسیار شدید و همراه نفى خلافت یزید و آل أبى سفیان و اثبات خلافت براى خود بوده است که به نمونههایى از آن اشاره مىشود:
آن بزرگوار(ع) به والى مدینه فرمودند:
«ما از خاندان نبوّت و معدن رسالت و محل رفت و آمد فرشتگان هستیم ...، در حالى که یزید مردى فاسق، مىگسار و قاتل بىگناهان است و آشکارا مرتکب فسق و فجور مىشود؛ ]از اینرو[ مانند من ]هرگز[ با مثل او بیعت نمىکند»؛ بحارالأنوار:44/ 325.
آن حضرت(ع)در پاسخ برادرشان محمّد حنفیّه که قصد داشت ایشان(ع) را از زیارت خانهى خدا و حضور در آن سرزمین منصرف کند فرمودند: «برادرم به خدا سوگند! اگر در هیچ نقطهاى از دنیا پناهگاه و جاى امنى نباشد، با یزید بن معاویه بیعت نمىکنم»؛ بحارالأنوار:44/ 329.
براساس آنچه که گذشت «دگرگونى فرهنگى» یکى از مهمترین مسایلى است که زمینهساز و بستر تاریخى حرکت حضرت امام حسین(ع) بود. با نگاهى هر چند گذرا به تاریخ آن روزگار مىتوان نشانهها و نمودهاى دگرگونى فرهنگى را مشاهده نمود. در چنین شرایطى است که حضرت سیّدالشهدا(ع) به عنوان رهبرى الهى و با اهدافى بسیار والا در برابر فرهنگ نادرست مردم سکوت نکردند و براى آنکه فرهنگ انسان ساز اسلام زنده بماند از بیعت با یزید بن معاویه امتناع نمودند.
[39]. با توجّه به این نکته مهم انسان متوجه میشود که چرا امام خمینی; بر خواندن دعاهای مأثوره از معصومان: تأکید داشت و صحیفة سجادیه را «قرآن صاعد» نامید. (صحیفه امام خمینی: 21/209) به این معنا که همانگونه خداوند قرآن را به سوی انسانها نازل کرد، انسانها نیز دعاهای خود را به سوی خداوند صادر میکنند تا از این طریق، به مقام قرب الهی برسند. البتّه شرط مهم در دعا کردن آن است که مفاهیم دعا را با تمام وجود درک و از خداوند طلب رحمت و مغفرت کنند.
[40]. دهر، ظرف زمان موجودات مجرّد میباشد.
[41]. کلیات مفاتیح الجنان: دعای شریف عرفه؛ «أنْ لَوْ حاولْتُ و اجتَهدتُ مَدَیْ الأعصار و الأَحقابِ لو عُمّرتُها أن أُؤَدّی شکرَ واحدةً من انعُمک مَا اسْتَطَعْتُ ذَلِکَ.»
[42]. کلیات مفاتیح الجنان: دعای شریف عرفه؛ «... ألیس کلّها نعمک عندی...»
[43] . مفاتیح الجنان: دعای شریف عرفه.
[44] . سبأ (34): 13؛ و از بندگانم اندکى سپاسگزارند.
[45]. بحارالأنوار: 64/ 268، باب 14، ذیل حدیث 1؛ «شکر» اذعان ظاهری و باطنی نسبت به نعمات الهی و شناخت نعمت دهنده و هزینه کردن نعمت در امورى است که دارندة نعمت به آن مأموریت یافته است.
[46]. الکافى: 2/ 95، حدیث 10؛ شکر نعمت دورى کردن از همة محرمّات است.
[47] . الارشاد: 2/ 91؛ بحارالأنوار: 44/ 392، باب 37.
[48] . مفاتیح الجنان، دعاى عرفه.
[49] . بحارالأنوار:44/366؛ «(الحسین بن علی8)لما عزم على الخروج إلى العراق ، قام خطیباً فقال: الحمد لله، وما شاء الله، ولا حول ولا قوة إلا بالله وصلى الله على رسوله وسلم خط الموت على ولد آدم مخط القلادة على جید الفتاة، وما أولهنی إلى أسلافی اشتیاق یعقوب إلى یوسف، وخیر لی مصرع أنا لاقیه، کأنی بأوصالی یتقطعها عسلان الفلوات...» همچنین در روایت دیگری آمده است: «و قال على بن الحسین8 : لما اشتد الأمر بالحسین بن على بن أبى طالب8، نظر إلیه من کان معه فإذا هو بخلافهم لأنهم کلما اشتد الامر تغیرت ألوانهم و ارتعدت فرائصهم و وجأت قلوبهم و کان الحسین(ع) و بعض من معه من خصائصه تشرق ألوانهم و تهدئ جوارحهم و تسکن نفوسهم، فقال بعضهم لبعض: انظروا لا یبالى بالموت! فقال لهم الحسین(ع): صبراً بنى الکرام، فما الموت إلا قنطرة تعبربکم عن البؤس و الضراء إلى الجنان الواسعة و النعیم الدائمة فأیکم یکره أن ینتقل من سجن إلى قصر و ما هو لاً عدائکم إلا کمن ینتقل من قصر إلى سجن و عذاب. إن أبى حدثنى عن رسول اللهص) أن الدنیا سجن المؤمن و جنة الکافر و الموت جسر هؤلاء إلى جناتهم و جسر هؤلاء إلى جحیمهم، ما کذبت و لا کذبت». معانى الأخبار: 288.
[50] . اللهوف فی قتلی الطفوف:53؛ «و ورد کتاب عبیدالله بن زیاد على عمر بن سعد یحثه على تعجیل القتال و یحذره من التأخیر و الإهمال فرکبوا نحو الحسین(ع).»
[51] . اللهوف فی قتلی الطفوف:54؛ «و لما رأى الحسین(ع) حرص القوم على تعجیل القتال و قلة انتفاعهم بمواعظ الفعال و المقال قال لأخیه العباس(ع) إن إستطعت أن تصرفهم عنا فى هذا الیوم فافعل لعلنا نصلى لربنا فى هذه اللیلة فإنه یعلم إنى أحب الصلاة له و تلاوة کتابه».
[52] . المیزان:8/ 263؛ شرح أصول الکافى(محمد صالح مازندرانى) :3/ 83؛ چیزى را ندیدم مگر آنکه پیش از آن، همراه آن و بعد از آن خدا را دیدم.
[53]. موسوعة الامام على بن ابى طالب(ع) فى الکتاب و السنة و التاریخ: 7/ 248.
مطالب فوق برگرفته شده از:
کتاب: آیین اشک و عزا
نوشته: استاد حسین انصاریان