سیروس علینژاد روزنامه نگار صاحبسبک به بهانۀ درگذشت خانم ناهید موسوی یادداشتی نوشته که هم ما و مخاطبان را با این روزنامهنگار فقید بیشتر آشنا میکند و هم مثل همیشه نثر روان آن جذب کننده است. این یادداشت را کانال تلگرامی باشگاه روزنامه نگاران ایران منتشر کرده است:
اوایل سال 58، زمانی که ما مجله تهران مصور را در میآوردیم، یک روز صبح که در دفتر مجله نشسته بودم، خانمی زنگ زد و از پشت تلفن گزارش صحنه مجادله و زد و خوردی را داد که در آن روزها در سطح شهر زیاد دیده میشد. موضوعش یادم نیست، اما به قدری صحنه را زنده و گویا توصیف کرد که انگار فیلمش را جلو چشم من نمایش میدهند. گفتم: خانم شما چه کاره هستید؟ گفت: کاری نمیکنم، مشغول انقلابم، در سطح شهر میگردم و اینجور صحنهها را که میبینم، حرص میخورم. گفتم: فردا صبح به دفتر مجله بیایید و شروع به کار کنید. این خانم یا دخترخانم ناهید موسوی بود. آمد. به همان تندی و تیزی بود که از پشت تلفن حدس زده بودم...
شروع به کار کرد. اوایل او را به سطح شهر میفرستادم تا گزارشهای شهری بنویسد. یکی، دو ماه بعد، این خبرنگار شهری، خودش را چندان بالا کشیده بود که او را برای تهیه گزارش به کردستان فرستادیم. آن وقتها کردستان مملو از خبر و گزارش بود و هر روز در جایی از آن اتفاقی میافتاد. کاوه گلستان هم همراه او شد تا از صحنهها و گفتوگوها عکس بگیرد. یک زوج بینظیر در کار نوشتن و عکس گرفتن. حاصل کار ناهید در آن سفر درخشان بود. غیر از گزارشها، چند گفتوگو با آدمهای سرشناس کردستان، مانند عزالدین حسینی، غنی بلوریان، عبدالرحمان قاسملو، علامه مفتیزاده و چند تن دیگر که آن زمان از مقامات کردستان بودند.
تهران مصور آن دوره که دوره آخرش هم بود، چندان نپایید و به همراه آیندگان، آهنگر و امید ایران تعطیل شد. اما در همان مدت کوتاه دو تن در آن درخشیدند و بهتر است بگویم در همان مدت کوتاه ساخته شدند. یکی فرج سرکوهی و دیگری همین ناهید موسوی. فرج، زندانی سیاسی بود، معلومات سیاسی داشت، اما خوب نمینوشت. زبان مطبوعات را نمیدانست. زبان سنگلاخی داشت که به کار مطبوعات نمیآمد، اما به یاری هوش و ادراکش در عرض چند ماه، زبانش سوهان و سمباده خورد و روان شد. توانست زبان روزنامه را پیدا کند و خود را بالا بکشد.
ناهید از همان اول زبان گویا و شیرینی داشت، زبان مطبوعات را میدانست و به سرعت چم و خم کار را آموخت و توانست به گزارشگر درجه اولی بدل شود. به قول مسعود بهنود که سردبیر مجله بود، هر هفته دو، سه تن مجله را تکان میدادند. یکی از آنان همین ناهید بود. بعدها که مجله آدینه را منتشر کردیم این هر دو از یاران آن شدند و پیشتر تاختند و ماهرتر شدند.
ناهید از بهترین گزارشنویسهای آدینه شد و عضو گروه گزارش آن مجله. بعدتر، زمانی که سردبیری مجله دنیای سخن را بر عهده گرفتم به آنجا آمد و در آنجا نیز خوش درخشید...
یادم هست که وقتی اخوان مُرد، گفتوگویی با سیمین بهبهانی انجام داد که بسیار جذاب بود. از گزارشگری به گفتوگو کردن روی آورده بود و در آن کار نیز مهارتی به هم زده بود. چنانکه بعدها وقتی در مجله پیام امروز قلم میزدیم، گفتوگوی جاندار و جانانهای با دکتر کاتوزیان، استاد دانشکده حقوق انجام داد که بیگفتوگو از مصاحبههای ماندگار آن مجله است. ناگفته نماند که در گفتوگو با مرحوم کاتوزیان، عمید نایینی هم همراه ناهید موسوی رفته بود، اما او به قصد دیگری رفته بود...
بعد از بسته شدن پیام امروز و به قولی تعطیل فلهای مطبوعات، ناهید چندی به گزارشهای فرهنگی روی آورد و برای وبسایتی گزارشهای فرهنگی نوشت. ادارهکنندگان آن وبسایت خاطرات خوشی از او دارند و احساس شعفشان را از کار کردن با او پنهان نمیکنند. ناهید، دیگر عضو خانواده مطبوعات شده بود و زندگی او بدون مطبوعات نمیگذشت. به همین جهت غیر از جاهایی که نام بردم، ناهید با چند مجله و روزنامه دیگر هم کار کرد که حالا اسمشان به یادم نمیآید.
ناهید موسوی یک روزنامهنویس فطری بود. از آنها که روزنامهنگار به دنیا میآیند و روزنامهنگاری در خونشان است. مثل کسی بود که فطرتا شاعر یا نقاش یا داستاننویس است. از هیچ کس نمیتوان شاعر ساخت یا نقاش یا داستاننویس. میتوان پرورشش داد اما اصل قضیه باید در جانش باشد و با او به دنیا آمده باشد.
اگرچه به دست من روزنامهنویس شد اما شک ندارم که اگر به من هم برخورد نمیکرد، به شکل دیگری سر از روزنامه و روزنامهنویسی در میآورد. کار روزنامهنویس گفتن و عریان کردن حقایق است و ناهید موسوی زبان و قلم برایی در عریان کردن حقایق داشت و در این کار از هر کس بیپرواتر و تواناتر بود. جانش چنان با روزنامهنویسی آمیخته بود که هرگاه از کارش دور میشد، افسردگی میگرفت. در بیست، سی سال اخیر بسیار افسرده بود. تردید ندارم که اگر میتوانست در روزنامه یا مجلهای کار کند، افسردگی از او دور میشد.
ناهید متولد 1332 بود. جانش تا دو، سه روز پیش بیشتر نکشید. دیروز، سهشنبه، مراسم خاکسپاریاش بود. روانش شاد و یادش گرامی