عفو و گذشت ، در روابط اجتماعى

از جمله صفات بارز امام سجاد علیه السلام تحمل و شکیبایى او در برابر ناگواریها و عفو و گذشت از کسانى است که نسبت به وى بى حرمتى یا جفا کرده بودند.

 عفو و گذشت ، در روابط اجتماعى

از جمله صفات بارز امام سجاد علیه السلام تحمل و شکیبایى او در برابر ناگواریها و عفو و گذشت از کسانى است که نسبت به وى بى حرمتى یا جفا کرده بودند.

مردان الهى در همیشه تاریخ دشمنانى داشته اند که گاه در نتیجه ناآگاهى و زمانى دلیل دنیا پرسى و دنیا دارى با اولیاى به ستیز برخاسته وایشان را مورد اهانت و آزار قرار مى داده اند.

امام سجاد علیه السلامنیز که در عصر حاکمیت جور و جهل امویان مى زیست و دستگاه خلافت به عناوین مختلف از اهل بیت و فرزندان على علیه السلام عیبجویى و بدگویى داشت ، مردم عامى و جاهل جامعه تحت تبلیغات سوء آنها نسبت به شخصیت ائمه بدگمان شده بودند گاه در برخوردهاى اجتماعى بشدت علیه ایشان به ناسزاگویى مى پرداختند.

از آن جمله مردى با مشاهده على بن الحسین علیه السلام دهان به اهانت گشود و سخت ناسزا گفت .

امام همراهانى داشت که خواستند آن مردم را تنبیه کنند اما امام مانع شد و فرمود: متعرض او نشوید؛ سپس رو به آن مرد کرده و فرمود: کار ما بیش از اینها بر تو پوشیده است اگر نیازى دارى بگو تا بر آوریم .

مرد از این صبر و شکیبایى و گذشت و بزرگوارى و نیز آن لحن ملایم و محبت آفرین بشدت متاثر شد شرم تمامى وجودش را در برگرفت تا آنجا که صورت از خجالت پوشانید و دیگر نمى توانست به صورت امام نگاه کند.

امام بى درنگ دستور داد خدمتکارانش هزار درهم در اختیار او قرار دهند.

از آن روز به بعد هر گاه آن مرد امام را مى دید مى گفت گواهى مى دهم که تو از فرزندان رسول خدایى و از خاندان وحى نبوتى . (147)

هشام بن اسماعیل والى مدینه بود و در مدت فرمانروایى خود امام سجاد علیه السلام را مورد آزار و اذیتهاى بسیار قرار داد. سرانجام ولید او را از حکومت عزل کرد و منادیان ولید در میان مدینه ندا دادند: هر کس در زمان فرمانروایى هشام مورد ظلم قرار گرفته و یا حقى را او ضایع نشده است مى تواند حق خود را از وى مطالبه کند.

هشام در میان همه نگرانیهایش بیش از همه از جانب امام سجاد برخود بیم داشت زیرا در حق آن حضرت بیش از دیگران جفا کرده بود.

اما بر خلاف تصور او هنگامى که امام ع با وى روبرو شد، بر او سلام کرد و به یاران خود نیز سفارش نمود که متعرض او که اکنون ضعیف و ناتوان است نشوند و سرانجام امام علیه السلامبه او اطمینان داد و فرمود اى هشام بن اسماعیل تا مى توانى رضایت مظلومان و بى پناهان را جلب کن و از ناجیه ما نگران نباش . (148)

در حدیثى دیگر چنین آمده است :یکى از عمو زاده هاى امام سجاد (علیه السلام ) به نام سخن بن حسن با آن حضرت کدورتى پیدا کرده بود روزى حسن وارد مسجد شد و امام زین العابدین علیه السلام را در آنجا دید بى درنگ به پرخاش و تندگویى پرداخت و آن حضرت را آزرده خاطر ساخت ولى امام در برابر سخنان او کمترین عکس العملى از خود نشان نداد، تا حسن از مسجد خارج شد.

شب هنگام امام سجاد علیه السلام به خانه اش رفته و به او فرمود:برادر آنچه امروز در حضور اهل مسجد درباره من گفتى اگر راست باشد از خداوند مى خواهم که مرا بیامرزد و اگر نسبتهاى نارواى تو به من دروغ باشد از خداوند مى خواهم که مرا بیامرزد و اگر نسبتهاى تو به من دروغ باشد از خداوند مى خواهم که تو را بیامرزد درود بر تو رحمت و برکات خدا شامل حال تو باد.امام این سخنان را گفت و از او جدا شد.حسن که هرگز انتظار چنین برخوردى را از امام نداشت و خود را براى شنیدن سخنان تند و کوبنده آماده کرد بود، به خود آمد و خویش را در برابر کوهى از بزرگوارى و شرافت یافت شرمنده شد و در پى حضرت با چشمى گریان روان گردید و از امام عذر مى طلبید.امام بر حالش رقت آورد و به او اطمینان داد که وى را بخشیده است . (149)

تلاش در آزادى بردگان

یکى دیگر از خدمتهاى اجتماعى امام على بن الحسین ، زین العابدین ، سعى و جدیت آن حضرت در دستیابى بردگان به آزادى بود.

امام سجاد علیه السلامغلامان و کنیزان بسیار مى خرید، اما نه براى کار کشیدن از ایشان ، بلکه منظور تربیت اخلاقى و دینى و سپس فراهم آوردن زمینه آزادى آنان . تلاش آن حضرت در این راستا، هم عملى و هم از طریق تشویق و ترغیب دیگران به این کار بود. چنان که مورخان و محدثان نقل کرده اند:امام سجاد: هزار بنده را در راه خدا آزاد کرد. (150)

و نیز در تعالیم خود به شاگردان و پیروان خویش مى فرمود:هیچ مؤمنى بنده را آزاد نمى کند، مگر این که خداوند به جاى هر عضوى از اعضاى آن بنده ، عضوى از اعضاى او را ایمن از آتش دوزخ مى سازد. (151)

در بسیارى موارد، امام سجاد علیه السلامبه بهانه هاى مختلف تعدادى از بردگان را آزاد مى ساخت و چه بسا یک عمل یا یک سخن شایسته آنان ، زمینه آزادى ایشان را فراهم مى کرد.

کنیزکى مى خواست آب وضو براى آن حضرت فراهم آورد که ظرف سفالین از دستش فرو افتاد و شکست !امام به کنیزک نگاهى کرد و کنیز گمان کرد که مولایش خشمگین شده است . از این رو جمله اى از قرآن خواند و گفت : و الکاظمین الغیظ یعنى ؛ متقین بهشتى و برخوردار از غفران پروردگار آنانند که ... خشم خود فرو خورند. (152)

امام فرمود: من از تو گذشتم .

کنیز ادامه داد: والله یحب المحسنین یعنى ؛ خداوند نیکوکاران را دوست دارد. امام فرمود: تو را در راه خدا آزاد ساختم . (153)

استفاده بجا و زیرکانه و عالمانه کنیز از این جمله هاى قرآنى ، از یک سو تربیت دینى و معرفى وى را در زندگى امام سجاد علیه السلاممى رساند و از سوى دیگر آشنایى کنیز و روح قرآنى و معنوى امام سجاد علیه السلامرا مى فهماند. و کنیزى که تا این حد رشد یافته باشد، سزاوارى آزادى است .

اسلام هر چند، بر اساس یک ضرورت اجتماعى از آغاز تبدیل شدن اسیران جنگى به بردگانى قابل خرید و فروش را مورد رد و انکار قرار نداده است ، زیرا اسیران جنگى کسانى بوده اند که به جنگ مسلمانان بوده اند و بدین خاطر مسلمانان نیز حق داشته اند که ایشان را از میان بردن جان و مال عرض ‍ مسلمان بوده اند که به جنگ ببرند. ولى از آنجا که هدف اسلام از جنگ و دفاع ، نخست دفع تهاجم دشمن و سپس دعوت آنان به راه حق و مسیر توحید است ، زنده نگاه داشتن آنان و فراهم آوردن زمینه تربیت و هدایت ایشان را توصیه کرده و زمانى که به ایمان گراییدند، راههاى زیادى براى آزاد شدنشان نشان گشوده است .

سیره و روش امام سجاد علیه السلام این بود که در ماه مبارک رمضان هیچ غلامى یا کنیزى را مؤاخذه نمى کرد. و اگر امضایى از آنان را گرد خود فرا مى خواند و لغزشهاى هر یک را به وى گوشزد مى کرد، سپس در میان ایشان مى ایستاد و دستور مى داد تا همه با صداى بلند بگویند:یا على بن الحسین ان ربک قد احصى علیک کل ما عملت ، کما احصیت علینا کل ما عملنا...

یعنى ؛ اى على بن الحسین ! پروردگار تو تمامى اعمالت را یکایک برشمرده و ثبت کرده است ، همان گونه که تو اعمال ما را ثبت کرده اى ، نزد خداوند کتابهایى است که در آنها هیچ عمل کوچک و بزرگى فروگذار نشده است . و اعمالت نزد تو از خطاى مادر گذر تا خداوند از تو درگذرد. خداوند مى فرماید: ولیعفوا ولیصفحوا الا تحبون ان یغفرالله لکم . (154)

یعنى ؛ عفو کنید و گذشت داشته باشید، آیا دوست ندارید که خداوند خطاهایتان را ببخشد و عفو کند؟پس از این امام مى فرمود همه یکصدا بگویند:پروردگارا! تو ما را فرمان دادى از کسانى که به ما ستم روا داشته اند در گذریم و ما بر اساس فرمان تو از آنان گذشتیم ، پس تو نیز از ما درگذر، زیرا تو از ما به عفو و بخشش سزاوارترى .

پس از این سخنان امام رو به جانب برگان کرده ، مى فرمود: اکنون من از شما گذشتیم و بدیهایتان را بخشیدم و شما را براى خشنودى خدا آزاد کردم ، شما هم از خداوند بخواهید تا از من درگذرد و مرا از آتش غضب خدا آزاد کردم ، شما هم از خداوند بخواهید تا از من درگذرد و مرا از آتش غضب خویش ایمن دارد. (155)

برگزارى این مراسم ، در حقیقت هم درسى بود به سایر مؤمنان که از روش ‍ آن حضرت پیروى کنند و زمینه آزادى بردگان بیشترى فراهم آید. و هم آخرین درسهاى معنوى و اخلاقى به بردگان بود که مى بایست از آن پس ‍ آزاد زندگى کنند و چونان مؤمنى صالح و با تقوا به زندگى شخصى خود ادامه دهند.

امام این درسها را در حساسترین شرایط زندگى به غلامان و کنیزان مى دهد تا در جان و روح آنان براى همیشه ثبت شود. زیرا آزادى براى یک برده چونان مائده آسمانى و حیات و راه و روش ایثار و فداکارى و انسانیت و معنویت را در اعماق وجود آنان به ثبت مى رسانده است .

به هر حال آن حضرت ، در پایان هر رمضان حدود بیست بنده را آزاد مى ساخت و این عمل موجب آن مى شد که معمولا کنیزان و غلامان بیش از یک سال در خدمت آن بزرگوار نباشد و آزاد شوند. (156)

امام سجاد - علیه السلام -، از دیدگاه دیگران

ابن خلکان متولد 671 هجرى على بن الحسین علیه السلام را از سادات و بزرگان تابعین دانسته و از محمد بن شهاب زهرى متولد 124 هجرى نقل کرده است :

ما راءیت قرشیا افضل من على بن الحسین (ع ). (157)

یعنى ؛ در میان قبیله قریش - که خود قبیله اى ممتاز است - هیچ کس را برتر و با فضیلت تر از على بن الحسین نیافتم .

مورخان از ابو حازم متولد 140 هجرى سفیان بن عیینه متولد198 هجرى و زهرى نیز آورده اند: ما راءیت هاشمیاافضلا من على بن الحسین - علیه السلام -. (158)

یعنى ؛ در میان بنى هاشم - که شریفترین نسل قریش مى باشد - هیچ کس را برتر از على بن الحسین نیافتم .

ابن وهب از مالک متولد 140 هجرى نقل مى کند:

لم یکن فى اهل بیت رسول الله - صلى الله علیه وآله - مثل على بن الحسین - علیه السلام - (159)

یعنى ؛ در میان اهل بیت رسول خدا - که شریفترین و ممتازترین بیت در میان بنى هاشم اند - کسى همتاى امام سجاد علیه السلام نبود .

جابربن عبدالله انصارى متولد 78 هجرى صحابى معروف و مورد و احترام پیامبر اسلام (ص ) که موفق به درک حضور امام سجاد - علیه السلام - شده است مى گوید:والله ما راءى فى اولاد الانبیاء بمثل على بن الحسین ، الا یوسف بن یعقوب ، والله اذریة على بن الحسین افضل من ذریة یوسف بن یعقوب ، و ان منهم لمن یملا الارض عدلا کما ملئت جورا. (160)

یعنى ؛ سوگند به خداوند!در میان فرزندان انبیا کسى چونان امام سجاد علیه السلام دیده نشده است ، مگر یوسف ، فرزند یعقوب (علیه السلام ). اما سوگند به خداوند! که دودمان على بن الحسین علیه السلام از دودمان یوسف برتر است ، چه این که در میان فرزندان على بن الحسین علیه السلام کسى خواهد آمد که زمین را از عدل پر خواهدکرد، چونان که از ظلم پر شده است !

عمر بن عبد العزیز متولد 101 هجرى که از وابستگان به بنى امیه و مروانیان است ، اما به دلیل برخى خصلتهاى منصفانه از ایشان متمایز مى باشد، على رغم تعارض و تضادى که میان حکومت بنى امیه با اهل بیت و شخص امام سجاد - علیه السلام - وجود داشت ، گاه به خدمت آن حضرت مى رسید و اظهار ادب و خضوع مى کرد. و بعد از شهادت آن امام گفت : ذهب سراج الدنیا و جمال اسلام ، زین العابدین . (161)

یعنى ؛ مشعل روشنگر دنیا و مایه جمال و زیبایى اسلام ، زین العابدین ، چشم از جهان فرو بست .در یکى از محافلى که امام سجاد علیه السلام حضور داشت . عمربن عبدالعزیز نیز شرکت جست . امام سجاد قبل از او مجلس را ترک گفتند.

پس از بیرون رفتن امام ابن عبدالعزیز از حاضران پرسید:امروز شریفترین مردم در جامعه ما چه کسى است ؟

طبق معمول آن دوره ، همه گفتند: شخص خلیفه .

ابن عبدالعزیز گفت : نه ، چنین نیست که شما مى گویید! شریفترین مردم کسى است که هم اکنون از مجلس ما خارج گردید على بن الحسین علیه السلام زیرا او از خاندانى است که همه مردم آرزو دارند از آن خاندان باشند ولى او هرگز تمایل ندارد که به خاندانى جز خاندان خویش بپیوند و منتسب باشد . (162)

کمال الدین ، محمد بن طلحه شافعى متولد 652 از علماى قرن هفتم مى نویسد:على بن الحسین زینت اهل عبادت ، پیشوایان زاهدان ، بزرگ پرهیزکاران و رهبر و پیشتاز مؤمنان است . شیوه زندگى او خود گواهى مى دهد که از سلاله نسل رسول خدا (ص ) است . اخلاق و منش او، خود مى نمایاند که او از بندگى مقرب خداست . آثار برجاى مانده بر سیمایش ، نشانگر نمازهاى بسیار و شب زنده داریهاى هدایت یافته اوست . و الفت هماره او با دعا و راز و نیاز، دلیل انس او با خداست .

در طاعت و بندگى حق ، چنان تاخت که زین العابدین شناخته شد. شب زنده داریهایش ، راه تاریک آخرت را بر او روشن ساخته و روزه هاى مستمر او، توشه جهان دیگر را برایش تدارک دیده بود.

کرامتها و کارهاى خارق عادت ، بسیار از آنها ثبت شده و همه اذعان دارند که وى از سروران خلق در قیامت است . (163)

حماسه فرزدق

یکى از گویاترین نشانه هاى عظمت اجتماعى امام سجاد علیه السلام قصیده معروف فرزدق متولد 110 هجرى مى باشد.

در روزگارى که شعر از قویترین ابزارها تبلیغى به شمار مى آمد و ستایشى در قالب شعر مى توانست شخصیتى را به دورترین قبایل ، به نیکى و ارزش ‍ بشناساند و هجوى مى توانست قبیله اى را به بدنامى و بى آبرویى بکشاند و ایشان را وادار به مهاجرت سازد، فرزدق را از مرز مدیحه سرایى تا اوج حماسه اى انقلابى پیش برده ، شرایطى است که فرزدق ، شعر خود را در آن شرایط انشاد کرده است .

در روزگارى که شاعران به ندرت مى توانستند از خشم دستگاه اموى بیمناک نباشند و کم بودند کسانى که بتوانند دل از عطاها و هدایاى خلیفه بپوشند، فرزدق از خطرها نهراسید و دل از عطاى خلیفه برید تا رضاى خداوند را در اظهار محبت و ارادت به خاندان رسالت جستجو کند و به دست آورد.

فرزدق شعرش را در پستوى خانه اش نسرود و در گمنامى و بى نشانى آن را منتشر نساخت ! بلکه در برابر چشمان خشم آلود هشام - که در آن روز برادر خلیفه و از مقربترین عناصر حکومتى و نزدیکترین خشم آلود هشام - که در آن روز برادر خلیفه و از مقربترین عناصر حکومتى - نزدیکترین شخص به ولید بن عبدالملک به شمار مى آمد - و در منظر انبوه حج گزارانى که از جاى جاى خطه اسلام گرد آمده بودند، به ستایش از امام سجاد علیه السلام پرداخت .ستایش فرزدق از امام سجاد علیه السلام در آن شرایط و در آن محیط و در آن محیط که بزرگترین مجتمع اسلامى و مهمترین پایگاه دینى به شمار مى آمد، ستایشى ساده و بى پیامد نبود، زیرا مدح على علیه السلامو خاندان وى در ذهن مردم ارتباطى ناگسستنى با رد و طرد غاصبان خلافت داشت .ستودن بارزترین چهره علوى - امام سجاد علیه السلام- به معناى رویارویى صریح با تمامى و مروانیان شناخته مى شد، چرا که این دو جریان همیشه ستیزى بى امان داشته اند و ناهمسازى آنان بر کسى مخفى نبود.

فرزدق زمانى شعر خود را با طنین گرمش انشاد کرده که هشام با تکبر و غرور در حلقه یاران و هوادارانش گام در خانه خدا نهاده تا طواف کند.

حج گزاران انبوه بودند و بى توجه به حضور هشام !

هشام خواست استلام حجر کند اما ازدهام جمعیت مانع شد و او باناکلمى به کنارى رفت و با همراهانش به نظاره طواف کنندگان خانه خدا نشست .

در این هنگام شخصى با جامه ها و هیئتى مردمى اما با چهره اى جذاب و هیبتى معنوى به جمع طواف گزاران پیوست و چون به حجر نزدیک شد و خواست استلام حجر کند، مردم احترامش کردند، راه گشودند و او بآسانى استلام حجر کرد.

همراهان هشام با دیدن آن منظره به شگفت آمده و از هشام پرسیدند: آن شخصى که مردم برایش راه گشودند و احترامش کردند کیست ؟

هشام که احساس حقارت و کوچکى مى کرد ، چنین وانمود که او را نمى شناسد! فرزق که از نزدیک ناظر این گفتگوها بود، دانست هشام از سر حسادت و حق پوشى اظهار ناآشنایى مى کند و با خود گفت اکنون ، لحظه ایفاى رسالت و گاه حق گویى است .

فرزدق قدم پیش نهاد و جایى ایستاد که صدایش را هر چه بیشتر بشنوند و گفت : اى هشام - اى فرزند عبدالملک و اى برادر خلیفه -! اگر تو آن شخص را نمى شناسى ، من او را خوب مى شناسم .

گوش فرا ده تا وى را به تو معرفى کنم

دریایى عطوفت و احساسات فرزدق به جوش آمده بود. واژه هاى عشق و محبتش به خاندان على چونان امواج دریا به حرکت در آمده و به شیوه شاعران پرتوان عرب ، شعرى بالبداهه در وصف امام سجاد انشاد کرد.

امواج صدایش در مسجد الحرام پیچید و تاءثیرى عمیق بر روح و جان مردمان نهاد جان مردم را پرورید و روح هشام را چون خرقه اى پوسیده درید!(164)

اکنون قبل از پرداختن به قصیده فرزدق نگاهى اجمالى به شخصیت وى خواهیم داشت .

شخصیت فرزدق

فرزدق کنیه اش ابوفراس و پدرش غالب صمصعه مجاشعى و مادر وى لبنه ، دختر قرظة ین ظبیة است . در سال 38 هجرى تولد یافت و به سال 100 هجرى در بصره به چشم از جهان فرو بست .

او از بزرگان بنى تمیم بود و چونان پدرش به جود و سخاوت شهرت داشت .

فرزدق در خرد سالى به همراه پدرش ، خدمت امیر المؤمنین علیه السلام شرفیاب شد.

پدر وى را به حضور آن حضرت معرفى کرد و یاد آور شد که فرزندش - با وجود خردسالى - قادر به سرودن اشعار مى باشد.

على - علیه السلام - به پدر او توصیه کرد که بهتر از شعر گفتن ، تعلیم قرآن است و همین سفارش سبب گردید تا فرزدق به آموزش و حفظ قرآن روى آورد.

بسیارى از تاریخنگاران ، فرزدق را دوستدار اهل بیت دانسته اند. براى خاندان على علیه السلام به نیکى شعر مى گفت و از آنان به عظمت یاد مى کرد و دشمنانشان - بویژه معاویه ، یزید هشام و حجاج - را بشدت مورد استهزا قرار مى داد و هجو مى کرد.

از جمله مهمترین اشعار وى قصیده معروفى است که در ستایش امام زین العابدین - علیه السلام - سروده و آن را در مسجد الحرام و در حضور هشام و جمع حج گزاران انشادکرده است .گروهى وى را ستوده اند و برخى او را مذمت کرده اند.مذمت کسانى چون فرزدق که در عصر خلافت امویان به تمجید و تعظیم قدر امامان و اهل بیت علیه السلام پرداخته است ، از سوى قلم به مزدان دربارى و معاندان اهل بیت ، چندان دور از انتظار نیست .

در منظر تعصب پیشگان ، چه جرمى بالاتر از دفاع و حمایت از خاندان على - علیه السلام - و هجو سلطه داران !

مذمتها و نسبتهاى ناروایى که به فرزدق داده اند، منحصر به شخص وى نیست بلکه هر شاعرى که به تعریف و تمجید از اهل بیت پیامبر - صلى الله علیه وآله - پرداخته و به آنان اظهار محبت کرده است ، از نیزه طعن و کینه معاندان در امان نمانده است ، چونان که همان نسبتها را به ابوالاسود دلائلى ، کمیت اسدى و دعبل بن على خزاعى و... نیز داده اند!

در برابر این نارواگوییها، اکثر علماى رجال ، فرزدق را توثیق کرده و شهامت و رادمردى او را ستوده اند.

شیخ طوسى متولد 460 هجرى او را از اصحاب امام سجاد - علیه السلام - دانسته اند و به خاطر قصیده اش وى را به نیکى یاد کرده است .(165)

کشى متولد 340 هجرى بر اخلاص او در محبت اهل بیت - علیه السلام - تاءیید دارد و مى گوید:دلیل بر اخلاص او همین بس که ابتدا صله امام را نپذیرفت و گفت من شعر را براى رضاى الهى سروده ام و نه دریافت صله ... (166)

متن قصیده فرزدق

1- هذا الذى تعرف وطاته

 

والبیت یعرفه والحل والحرم (167)

 

2- هذا ابن خیر عباد الله کلهم

 

هذا التقى النقى الطاهر العلم (168)

 

3- هذا ابن فاطمه ان کنت جاهلد

بجده انبیاء الله قد ختموا (169)

 

4- ولیس قولک من هذا بضائره

 

العرب تعرف من انکرت و العجم (170)

 

5- کلتایدیه غیاث عم نفعهما

 

تستو کفان و لا یعروهما عدم (171)

 

6- سهل الخلیقة لاتخشى بو ادره

 

تستو کفان و لا یعرو هما عدم (172)

 

7- حمال انفال اقوام اذا افتدحوا

 

حلو الشمائل تحلو عنده نعم (173)

 

8- ما قال لا قط الا فى تشهده

 

لولا لاتشهد کانت لاءه نعم (174)

 

9- عم البریة بالااحسان و فانقشعت

 

عنها الغیاهب و الاملاق و العدم (175)

 

10- اذا راته قریش قال قائلها

 

الى مکارم هذا ینتهى الکرم (176)

 

11- یعضى حیاء و یغضى من مهابتة

 

فمایکلم الا حین یبتسم (177)

 

12- بکفد خیزران ریحه عبق

 

من کف اروع فى عرنینه شمم (178)

 

14- یکاد یمسکه عرفان راحتة

 

رکن الحطیم اذا ماجاء یستلم (179)

 

15- اى الخلائق لیست فى رقابهم

 

جرى بذاک له فى لوحه القلم (180)

 

16 - من یشکر الله یشکر اولیه ذا

 

قالدین من بیت هذا بیت هذا ناله الامم (181)

 

17- یتمى الى ذروة الذدین التى فصرت

 

عنها الا کف و عن ادرکها القدم (182)

 

18- مشتقه من رسول الله نبعتة

 

طابت مغارسه و الخیم و الشیم (183)

 

19- مشتقه من رسول الله نبعته

 

طابت مغارسه و الخیم و الشیم (184)

 

20- ینشق ثوب الدجى عن ور غرته

 

کفر و قربهم منجى و معتصم (185)

 

21- من معضر حبهم دین و بعضعهم

 

کالشمس تنجاب عن اشراقها الظلم (186)

 

22- مقدم بعد ذکر الله ذکرهم 

فى کل بدء و مختوم به الکلم (187)

 

23- ان عدم اهل التقى کانوا ائمتهم

 

اوقیل من خیر اقل الارض قیل هم (188)

 24- لا یستطیع جواد بعد جودهم

 

ولا یدانیهم قوم و ان کرموا (189)

 

25- هم الغیوث اذاما ازمة ازمت

 

و الا سد اسد الشرى و الباس محتدم (190)

 

26- لا ینقص العسر بسطا من اکفهم

 

سیان ذلک ان اثروان عدموا (191)

 

27- یستدفع الشرو اللوى بحبهم

 

و یسترب به الاحسان و النعم (192)

 پیامهاى قصیده فرزدق

با آنچه تاریخ از روش و منش خلفا ثبت کرده بدیهى است که فرزدق با بیان این سخنان کو بنده و صریح ، خویش را براى رویارویى با هر شکنجه و آزار و انتقال از سوى هشام بن عبدالملک آماده کرده بود!

مامقانى به نقل از کتاب خرائج مى نویسد:فرزدق پس از انشاد این قصیده مدتها زندانى شده و به فرمان هشام محکوم به مرگ گردید.

فرزدق شرایط دشوار خود را به امام على الحسین - علیه السلام - رسانید و آنحضرت براى نجات و رهایى او دعاکرد.

فرزدق پس از آزادى به حضور امام سجاد - علیه السلام - رسید و از وضع نابسامان اقتصادى خود شکایت کرد و گفت : خلیفه تمام حقوق پیشین او را قطع کرده است .

حضرت پرسید: حقوق دریافتى تو در سال چه اندازه اى بوده است ؟

فرزدق ، مقدارى را اظهار داشت .

امام علیه السلامبه اندازه اى چهل سال او، هزینه زندگیش را تاءمین کرد و فرمود: اگر مى دانستم که به بیش از این نیاز دارى به تو مى بخشیدم .

فرزدق ، هدیه امام را دریافت کرد و پس از همان مدت ، بدرود حیات گفت .(193)

انگیزه فرزدق

بسیارى از شاعرانى که به ستایش یا مذمت شخصیتهاى اجتماعى - سیاسى عصر خود پرداخته ، انگیزه آنان را یا چشمداشتهاى مادى تشکیل مى داده است و یا نگرانیها و تهدیدهایى که از سوى عوامل قدرتمند، متوجه آنان است .

ولى این موضوع شامل شاعران دربارى و زورپرستان و زرجویان است و نه شاعرانى که با بیان فکر و عقیده خویش به تبلیغ ارزشهاى الهى و حمایت از عدالت اجتماعى و انتقاد از استبداد و جباریت حاکمان و خلفا مى پرداخته اند.

فرزدق چگونه مى تواند به چشمداشت امور مادى و دنیایى به توصیف امام سجاد - علیه السلام - پرداخته باشد، با این که خود را رویارویى کنیه عمیق هشام قرار مى دهد! در مطالب قبل ، هر چند یاد شد که امام سجاد - علیه السلام - زندگى آینده فرزدق را تاءمین کرد اما نباید از نظر دور داشت که فرزدق ، اصولا براى دریافت صله و مزد و پاداش دنیوى قصیده یاد شده را نسروده است .

کشى متولد 340 هجرى ضمن ستایش از فرزدق و بیان اخلاص وى در مسیر اهل بیت - علیه السلام - مى گوید: دلیل اخلاص او همین بس که امام سجاد - علیه السلام - دوازده هزار دینار به عنوان صله براى او فرستاد ول فرزدق نکرد و به امام پیغام داد: من آن قصیده را براى صله نگفته ام و جز رضاى خداوند متعالى ، چیزى نخواسته ام .

امام سجاد - علیه السلام - براى او دعا کرد و فرمود: عمل تو مورد رضاى خداست ولى ما خاندان وقتى چیزى را به کسى بخشیدیم ، از او باز پس ‍ نمى گیریم . فرزدق در پى این فرمایش ، و به خاطر رعایت این ادب ، هدیه حضرت را پذیرفت . (194)

البته میان این نقل - که فرزدق ابتدا صله را نپذیرفت - و میان نقلى که - حاکى از شکایت فرزدق از وضع مال خویش مالى خویش مى باشد - منافاتى نیست . زیرا ممکن است نقل نخست مربوط به قصیده هایى بوده که فرزدق قل از قصیده معروفش براى اهل بیت سروده است ، ولى اظهار نیاز زمانى صورت گرفته ، که فرزدق صورت گرفته که فرزدق از سوى هشام در تنگناى زندگى گرفتار آمده است .

احتمال دیگر این است که هر دو نقل مربوط به یک مرحله باشد به این گونه که فرزدق مشکل مالى خود را با امام در میان گذرانده است اما نه براى دریافت صله و مالى بدون عوض بلکه براى گرفتن راهنمایى و یامساعده و زمانى که امام سجاد ، آن همه صله را به او مى بخشد، او اظهار داشته که منظورش از گزارش وضع خود، هرگز دریافت صله نبوده است و آن نمى پذیرد. اما امام - علیه السلام - وى را براى پذیرش آن تخشش متقاعد مى سازد.

حماسه فرزدق ، ثبت در دیوان ادب

قصیده فرزدق ، آن چنان در منابع تاریخى و ادبى تثبیت شده است که جاى هر گونه ابهام را زدوده و آن را از نهان شدن در غبار گمنامى و فراموشى ، ایمن داشته است .

عبدالرحمن جامى از شاعران پارسى گوى قرن هشتم هجرى 817 - 897 هجرى که در زمره مفسران و فقیهان و عارفان و ادبیان عصر خویش جاى داشته لاست ، (195) قصیده فرزدق و نیز عکس العمل دستگاه خلافت را در برابرى نظم در آورده است و این خود مى نمایاند که بازتاب و تاءثیر حماسه فرزدق در محافل علمى و ادبى هماره مثبت و نیرومند بوده است :

عبد الرحمن جامى ، چنین سروده است :

پور عبدالملک به نام هشام

 

در حرم بود با اهالى شام

 

مى زد اندر طواف کعبه قدم

 

لیکن از ازدحام اهل حرم

 

استلام حجر ندادش دست

 

بهر نظاره گوشه اى بنشست

 

ناگهان نخبه نبى و ولى

 

زین عبادین حسین على

 

در کساءبها و حله ونور

 

بر حریم فکنده عبور

 

هر طرف مى گذشت بهر طواف

 

در صف خلق مى فتاد شکاف

 

زد فدم بهر اسالام حجر

 

گشت خالى ز خلق راه گذر

 

شامى اى کرد از هشام سؤ ال

 

کیست این با چنین جمال و جلال

 

از جهالت در آن تعلل کرد

 

وزشناسائیش تجاهل کرد

 

گفت نشانسمش ، ندانم کیست

 

مدنى ، یا یمانى ، یا مکیست

 

بو فراس آن سخنور نادر

 

بود در جمع شامیان حاضر

 

گفت من مى شناسمش نیکو

 

زو چه پرسى به سوى من کن رو

 

آن کس است این که مکه بطحاء

 

زمزم و بو قبیس و خیف و منى

 

مروه ، مسعى ، صفا حجر، عرفات

 

طبیه ، کوفه ، کربلا و فرات

 

هر یک آمد به قدر او عارف

 

بر علو مقام او واقف

 

قرة العین سید الشهداست

 

زهره شاخ دوحه زهراست

 

میوه باغ احمد مختار

 

لاله راغ حیدر کرار

 

چون کند جاى در میان قریش

 

رود از بخر بر زبان قریش

 

که بدین سرور ستوده شیم

 

به نهایت رسید فضل و کرم

 

ذروه عزتست منزل او

 

حامل دولت است محمل او

 

از چنین عز و دلت ظاهر

 

هم عرب هم عجم بود قاصر

 

جد او را به مسند تمکین

 

خاتم الانبیاست نقش نگین

 

لایح از روى او فروع هدى

 

فائح از خوى او شمیم وفا

 

طلعتش آفتاب روزافزون

 

روشنایى فزاى و ظلمت سوز

 

جد او مصدر هدایت حق

 

از چنان مصدرى شده مشتق

 

زحیا نایدش پسندیده

 

که گشاید به روى کس ندیده

 

خلق از او نیز دیده خوابانند

 

کز مهابت نگاه نتوانند

 

نیست بى سبقت تبسم او

 

خلق را طاقت تکلم او

 

در عرب در عجم بود مشهور

 

گو ندانش مغفلى مغرور

 

همه عالم گرفت پرتو خور

 

گر ضریرى ندید از آن چه ضرر

 

شد بلند آفتاب بر افلاک

 

بوم از آن گر نیافت بهره چه باک

 

بر نیکو سیرتان و بدکاران

 

دست او ابر موهبت باران

 

فیض آن ابر بر همه عالم

 

گر بریزد نمى ت نگردد کم

 

هست از آن معشر بلند آیین

 

که گذشتند ز اوج علیین

 

حب ایشان دلیل صدق و وفاق

 

بغض ایشان نشان کیفر و نفاق

 

قربشان پایه علو و جلال

 

بعدشان مایه عتو و ظلال

 

گر شمارند اقل تقوى را

 

طالبان رضاى مولا را

 

اندر آن قوم مقتدا باشند

 

وندر آن خیل پیشوا باشند

 

گر بپوسد ز آسمان بالفرض

 

سائلى ، من خیار اهل الارض

 

بر زبان کواکب و انجم

 

هیچ لفضى نیایدالا هم

 

هم غیوث الندى اذا و هبو

 

لیوث الشرى اذا نهبوا

 

ذکرشان سابق است ذر افواه

 

بر همه خلق بعد ذکر الله

 

سر هر نامه رارواج افزاى

 

نامشان هست بعد نام خداى

 

ختم هر نظم و نثر را الحق

 

باشد از یمن نامشان رونق

 

چون هشام آن قصیده غراء

 

که فرزدق همى نمود انشاء

 

کرد از آغاز تا به آخر گوش

 

خونش اندر رگ از غضب زد جوش

 

بر فرزدق گرفت حالى دق

 

همچو بر مرغ خوشنوا عقعق

 

ساخت در چشم شامیان خوارش

 

حبس بنمود بهر آن کارش

 

اگرش چشم راست بین بودى

 

راست کردار و راست بین بودى

 

دست بیداد و ظلم نگشادى

 

جاى آن حبس ، خلعتش رسید

 

قصه مدح بو فراس رشید

 

چون بدان شاه حق شناس رسید

 

از درم بهر آن نکو گفتار

 

کرد حالى روان ده و دو هزار

 

بو فراس آن درم نکرد قبول

 

گفت مقصود من خدا و رسول

 

بود از آن مدح ، نى نوال و عطا

 

زان که عمر شریف را ز خطا

 

همه جا از براى همجى

 

کرده اى صرف در مدیح و هجى

 

تافتم سوى این مدیح عنان

 

بهر کفاره چنان سخنان

 

فلته خلصا لوجه الله

 

لا، لان استعیض ما اعطاه

 

قال زین العباد و العباد

 

ما نودیه عوض لا یرداد

 

زان که ما اهل بیت احسانیم

 

هر چه دادیم باز نستانیم

 

ابر جودیم بر نشیب و فراز

 

قطره از ما به مانگردد باز

 

آفتابیم بر سپهر علا

 

نفتد عکس ما دگر سوى ما

 

چون فرزدق به آن رفا و کرم

 

گشت بینا قبول کرد درم

 

از براى خدا بود و رسول

 

هر چه آمد از او چه رد چه قبول

 

بود از آن هر دو قصدش الحق حق

 

مى کنم من هم از فرزدق دق

 

رشحه زان سحاب لطف و نوال

 

بندم از دولت ابد، طرفى

 

صادقى از مشایخ حرمین

 

چون شنید آن نشید دور از شین

 

گفت نیل مراضى حق را

 

بس بود این عمل فرزدق را

 

گر جز اینش ز رفتر حسنات

 

بر نیاید نجایت یافت نجات

 

مستعد شد رضاى رحمان را

 

مستحق شد ریاض رضوان را

 

زان که نزدیک حاکم جابر

 

کرد حق را براى حق ظاهر (196)

 تحلیلى بر قصیده فرزدق

آنچه در صفحات گذشته از ابیات شعر فرزدق آوردیم ، تنها ابیاتى نیست که از او در این قصیده ثبت کرده اند، بلکه مورخان و کتابهاى ادبى ، ابیات انى قصیده را از نظر تعداد، مختلف نقل کرده اند و چه بسا برخى به نقل چند بیت اکتفا نموده اند.

علت این اختلاف نقلها ممکن است بدان جهت باشد که هر نویسنده به ذوق خویش چند بیتى را انتخاب مى کرده است و نه این که بقیه ابیات را منتسب به فرزدق ندانسته و یا بدانها دست نیافته باشد.

شیخ مفید ره فقط بیتهاى یک دو، ده ، یازده ، سیزده ، پانزده ، و شانزده را با مختصر اختلافى - یاد کرده است . (197)

سید مرتضى ره (متولد 436 هجرى) به پیروى از شیخ مفید ره همان ابیات را نقل نموده و سپس متذکر شده است تمام آنهانشده است . (198)

ابوالفرج اصفهانى متولد 356 هجرى بیست بیت از قصیده را آورده است . (199) در حالى که مناقب به چهل و یک بیت تصریح کرده است . (200) محمد بن فتال نیشابورى متولد 508 هجرى بیست ونه بیت را متذکر شده است ولى با کمى اختلاف محتوایى با آنچه در دیوان فرزدق ثبت گردیده است . (201)

در دیوان فرزدق بیست و بیت براى این قصیده ثبت شده است که در صفحات قبل به نقل همانها اکتفا کردیم و افزون بر آن را نیاوردیم .

على بن عیسى اربلى متولد 692 هجرى بیست و سه بیت ، (202) ابن خلکان بیست وهفت بیت (203)، جلال الدین سیوطى متولد 927 هجرى بیست و سه بیت (204) و سید محسن امینى عاملى متولد 1371 هجرى سى و دویست براى این قصیده یاد کرده اند. (205)

و علامه محمد باقر مجلسى ره چهل و یک بیت براى این قصیده متذکر شده است و پس از نقل ابیات مى نویسد:

هشام پس از شنیدن شعر فرزدق ، خشمگین شد و حقوقش را قطع کرد و با اعتراض به وى گفت : اگر تو هم جدى همانند جد او و پدرى چونان پدر او و مادرى به منزلت مادر او داشتى براى توهم مى گفتم !...

نقد شبهات

درباره قصیده فرزدق شبهاتى نیز مطرح شده است :

الف : برخى احتمال داده اند که شعر فرزدق در ستایش حسین على - علیه السلام - سید الشهدا باشد، زیرا فرزدق اشعارى در وصف آن حضرت دارد که از نظر سبک و وزن همگونى تمام با قصیده مورد بحث دارد.

شعرى که فرزدق در وصف حسین على - علیه السلام - سروده است با این ابیات آغاز مى شود.

 

هذا حسین رسوا والده

 

امست بنور هداة تهتدى الامم

 

هذا ابن فاطمة الزهراء عترتها

 

فى جنة الخلد مجریا به القلم (206)

 

و...

ولى با همه شباهتها و همگونى زن و قافیه ، قرینه هاى موجودنشان مى دهد که این اشعار در مقایسه با قصیده معروف فرزدق از یک قصیده در وصف یک شخص نیستند زیرا اولا، قصیده معروف است و این ابیات هرگز از چنان شهرتى برخوردار نمى باشد. ثانیا، این اشعار دردیوان فرزدق و در سایر کتب تاریخى به صورت قصیده واحد ثبت نشده است .

ب : بعضى قصیده فرزدق را به حزن بن کنانى نسبت داده اند و معتقدند که او این اشعار را در وصف عبدالملک مروان سروده است .!(207)

ولى این شبهه - به طور مسلم - درباره برخى از ادبیات این قصیده به کلى منتفى است زیرا آنجا سخن از تبار والاى امام على - علیه السلام - به میان آمده ، هیچ کس نمى تواند جز امام مصداق آن باشد.

علاوه بر این حبیب بن اوص طائى متولد 233 هجرى اعتراف کرده است که قصیده مذکور در وصف زین العابدین علیه السلامسروده شده است .

بلى با توجه به شباهت زیاد اشعار و سبک شعرى حزن بن کنانى با فرزدق احتمال این هست که برخى از ابیات قصیده یادشده از آن فرزدق نباشد. و از اشعار خزن بن کنانى وارد قصیده او شده باشد. (208) و این بیتها از نظر مفهومى قابل شناسایى است مانند بیت یازدهم و دوازدهم قصیده که سخن از هیبت و بیم افکنى و عصاى خیزران و... دارد. چه این که عارفان به مقام امام ، ائمه را معمولا با این تعابیر موردستایش قرار نمى داده اند.

وارد شدن شعرى از شاعرى در اشعار دیگرانى که هم سبک او بند سابقه داشته است و فراوان به چشم مى خورد. مانند قصیده ابوالاسود دئلى در ستایش امیر المؤمنین - علیه السلام - که چون با اشعار ام هیثم نخعى هم وزن و هم قافیه بوده ، از نظر اهل ادب ، بعضى از ابیات آن دو به دیگرى نسبت داده شده است . (209)و احتمالهاى دیگرى نیز مطرح شده که قرینه اى بر صحت آنها نیست و ازیاد آنها چشم مى پوشیم . (210)

 پی نوشتها:

147- نور الابصار 128 اسعاف الراغبین حاشیه نور الابصار 208

148- ارشاد 2 146 تذکره الخوناص 295

149- مناقب 4/158؛ کشف الغمه 2/262؛ مشارق الانوار 119؛ تذکرة الخواص 295.

150- کشف الغمه 2/279

151- دعائم الاسلام 2/301

152- آل عمران /134.

153- ارشاد /142؛ اعلام الورى 259؛ کشف الغمه 2/274.

154- نور /22.

155- اعیان الشعیه 2/633

156- اعیان الشعیه 1/633

157- وفیات الاعیان 3/267؛ فصول المهمة 77؛ الائمة الاثنى عشر 75.

158- حلیة الولیاء 3/141؛ مناقب ابن شهر آشوب 4/159؛ کشف الغمه 2/380؛ تذکرة الخواص 182؛ تذکرة الحفاظ 1/75؛ تهذیب التهذیب 7/305.

159- ارشاد 2/145؛ کشف الغمه 2/280؛ سیر اعلام الانبلاء 4/390؛ تاریخ ابن عساکر 12/19.

160- طبقات ابن سعد 5/158؛ کشف الغمه 2/258 /

161- مناقب 4/167؛ اعیان الشیعه 1/631.

162- مناقب 4/167؛ اعیان الشیعه 1/631.

163- مطالب السؤ ول 77.

164- البیان و التیین 1/370؛ الشعر و الشعرا9؛ المحاسن و المساوى 212؛ العقد الفرید 1/27؛ الاغانى 21/376؛ المعجم الکبیر 143؛ ارشاد 2/150؛ حلیة الاولیاء 3/139؛ امالى سید مرتضى 67؛ زهرالاداب 1/59؛ محاضراات الادباء 1/299؛ فایق زمخشرى 8/219؛ مناقب ابن شهر آشوب 4/169؛ کشف الغمه 2/92؛ مطالب السؤ ول 79؛ تذکرة الخواص ‍ 338؛ و فیات العیان 5/145؛ دیوان حماسه گزیده 213.

165- رجال طوسى 100.

166- اختیار معرفة الرجال رجال کشى 129.

167- این اوست که بطحا سرزمین و نبوت با آثارى برجاى مانده از گامهایش آشناست . و خانه خدا نز او را مى شناسد، چونانا که حل و حرم .

168- فرزند برترین بندگان خداست .

پرهیزکار، منزه ، پاکیزه و نشانه راهنما و ملاک هدایت است .

169- این ، فرزند فاطمه علیها السلام است ، اگر راستى جاهلى و او را نمى شناسى !

170- این که به ادعاى ناشناسى مى پرسى ؛ او کیست ؛ زبانى به او و عظمتش نمى زند.

171- نزم خوبى است او باران گسترده اى است پر ثمر

همواره بخششها از آن دریافت مى شود بى این که پایان پذیرد و بخشکد!

172- نرم خوبى است که کسى از او هراس و بیمناک نشده است .

دوقصلت او را زینت بخشیده : نیک خلقى و نیک رفتارى

173- بر دوش کشنده نیازهاى و رنجهاى مردم گرفتارى و حرمان دیده .

خوش سیمایى که آرى گفتن به نیاز و خواهش مردم برایش خوش وشیرین است .

174- هرگز نه نگفته جز در تشهد نمازش .

175- تمامى بندگان خدا را مورد احسان خئیش قرار داده است ، تا تیرگى فقر و نادارى را از آنان بزداید.

176- قریش چون او را بنگرد گویند: همه ارزشها و کرامتها در مکارم و فضایل او خلاصه شده و کمال پذیرفته است .

177- او چشم خویش از روى حیا مى بندند و دیده خلق از جلالت او فرو مى افتند.

هرگز سخنى نگوید مگر اینکه در حال تبسم باشد.

178- عصاى خیزرانش ، عطر مى پراکند. بیننده را به شگفت آورد، زیبایى و تناسبى که در چهره دارد.

179- چون براى سودن حجر السود رکن حطیم آید با عرفانى که حجر به او دارد خواهد که دست او را وانگذارد.

180- از دیرزمان ، خدا او را شریف و بزرگ آفریده و قلم تقدیر این شرف و بزرگى را بر لوح نگاشته است .

181- کسى که خداى را شکر مى گزارد، در حقیقت سپاسگزارم پدران اوست ، چرا که دین مردم از این خاندان سررشته یافته است .

182- جایگاهدینى او آن چنان به اوج پیوسته که دستها بدان نرسد و پاى اندیشه راه نیابد.

183- او کسى است که همه پیامبران به فضیلیت و برترین جدش - محمد - صلى الله علیه وآله - گردن نهادند و امتش برترین امتها به شمار آمدند.

184- نهال وجودش رسته از بوستان نبوت است ، پاک نژاد و پاکیزه خو و نیک سیرت است .

185- او از خاندانى است که محبت آن خاندان دین است و دشمنى آنان گمراهى و نزدیک شدن به ایشان مایه نجات و ایمنى است .

186- نور پیشانیش پرده ظلمت را مى درد، چنان که آفتاب سینه تاریکى را.

187- بفد از یاد خدا، پیشاپیش هر سخنى و نام و یاد ایشان است و نیز در پایان هر گفتارى .

188- اگر اهل تقوا بر شمارند، این خاندان سرور آنانند و اگر از بهترین انسانها سراغ گیرند، همه گویند: ایشانند.

189- هیچ بخشنده اى برابرى با آنان نتواند، و هیچ کس را میسر نشود که خود را در بزرگى به آنان رساند.

190- در خشکسالى باران ریزنده اند و در میدان کارزار شیران .

191- در تنگدستى با فراخ دستى مى بخشند، براى آنان یکسان است ، که بى نیاز باشند با مستمند.

192- دوستى آنان بازدارنده شر و نقمت است و موجب زیادت احسان ونعمت .

193- تیقیح المقال 2/4

194- تنقیح المقال 2/4.

195- شذرات الذهب 7/360؛ الاعلام زرکلى 4/67.

196- مثنوى هفت اورنگ جامى ، اورنگ اول سلسله الذهب 141

197- ارشاد 2/150.

198- امالى سید مرتضى 1/67-68

199- الاغانى 14/75 طبع الساسى مصر.

200- مناقب 4/169-172.

201- روضة الواعظین 201-200.

202- کشف الغمه 3/93-93

203- و فات الاعیان 5/145-146

204- شرح شواهد 732-734.

205- اعیان الشعیه 1/269.

206- کشف الغمه 2/43

207- شرح شواهد مغنى 734؛ دیوان ابو تمام حبیب بن اوس طائى 2/284

208- اعیان الشیعه 1/269

209- زهالاداب 1/62-69

210- رک : حیاة الحیوان 3/133.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر