تحلیل واقعه عاشورا-قسمت اول

حادثه عاشورا مثل بسیارى از حقایق این عالم است که در زمان خودشان بسا هست آنچنانکه باید،شناخته نمى شوند و بلکه فلاسفه تاریخ مدعى هستند که شاید هیچ حادثه تاریخى را نتوان در زمان خودش آنچنانکه هست ارزیابى کرد،بعد از آنکه زمان زیادى گذشت و تمام عکس العمل ها و جریانات مربوط به یک حادثه خود را بروز دادند،آنگاه آن حادثه بهتر شناخته مى شود

تحلیل واقعه عاشورا-قسمت اول

حادثه عاشورا مثل بسیارى از حقایق این عالم است که در زمان خودشان بسا هست آنچنانکه باید،شناخته نمى شوند و بلکه فلاسفه تاریخ مدعى هستند که شاید هیچ حادثه تاریخى را نتوان در زمان خودش آنچنانکه هست ارزیابى کرد،بعد از آنکه زمان زیادى گذشت و تمام عکس العمل ها و جریانات مربوط به یک حادثه خود را بروز دادند،آنگاه آن حادثه بهتر شناخته مى شود.همچنان که شخصیتها هم همین طورند.شخصیتهاى بزرگ غالبا در زمان خودشان آن موجى که شایسته وجود آنهاست،پیدا نمى شود،بعد از مرگشان تدریجا شخصیتشان بهتر شناخته مى شود،بعد از دهها سال که از مرگشان مى گذرد،تدریجا شناخته مى شوند.و معمولا افرادى که در زمان خودشان خیلى شاخصند،بعد از فوتشان فراموش مى شوند،و بسا افرادى که در زمان خودشان آنقدرها شاخص نیستند ولى بعد از مرگشان تدریجا شخصیت آنها گسترش پیدا مى کند و بهتر شناخته مى شوند.اگر دو نفر عالم را که در یک زمان زندگى مى کنند در نظر بگیریم،و لو از نظر شهرت علمى یکى ده برابر دیگرى بزرگ است ولى گاهى بعد در تاریخ روشن مى شود که آن که ده برابر کوچک بوده،از آن که ده برابر بزرگ بوده بزرگتر است،که براى این امر من مثالهاى زیادى دارم.از همه بهتر این است که ما به خود على علیه السلام مثال بزنیم،آنهم از زبان خود ایشان.

در کلمات مولا در نهج البلاغه جزء کلماتى که حضرت در فاصله ضربت خوردن و شهادت یعنى در آن فاصله حدود چهل و پنج ساعت آخر زندگى فرموده اند،یکى این دو جمله است که تعبیر خیلى عجیبى است.مى فرماید:«غدا تعرفوننى و یکشف لکم سرائرى » (1) فردا مرا خواهید شناخت،یعنى امروز مرا نشناخته اید،زمان من مرا نشناخت،آینده مرا خواهد شناخت «و یکشف لکم سرائرى »(سرائر یعنى سریره ها،امور مخفى،امورى که در این زمان چشمها نمى تواند آنها را ببیند،مثل گنجى که در زیر زمین باشد)مخفیات وجود من فردا براى شما کشف خواهد شد،و همین طور هم شد.على را مردم،بعد از زمان خودش بیشتر از زمان خودش شناختند.على را در زمان خودش چه کسى شناخت؟یک عده بسیار معدود.شاید تعداد آنهایى که على را در زمان خودش واقعا مى شناختند،از عدد انگشتان دو دست هم تجاوز نمى کرد.

پیغمبر اکرم راجع به کلمات خودشان این جمله را در حجة الوداع فرمودند(ببینید چه کلمات بزرگى!):«نضر(نصر)الله عبدا سمع مقالتى فوعاها و بلغها من لم یسمعها،فرب حامل فقه غیر فقیه،و رب حامل فقه الى من هو افقه منه » (2) خدا خرم کند چهره آن کس را(خدا یار آن کس باد)که سخن مرا بشنود و حفظ و ضبط کند و به کسانى که سخن مرا نشنیده اند،به آنهایى که در زمان من هستند ولى اینجا نیستند یا افرادى که بعد از من مى آیند،برساند. یعنى حرفهاى مرا که مى شنوید،حفظ کنید و به دیگران برسانید«فرب حامل فقه غیر فقیه »بسا کسانى که حامل یک حکمت و حقیقت اند در صورتى که خودشان اهل آن حقیقت نیستند،یعنى آن عمق و معنى آن حقیقت را درک نمى کنند،«و رب حامل فقه الى من هو افقه منه »و چه بسا افرادى که فقهى را،حکمتى را،حقیقتى را حمل مى کنند،حفظ مى کنند،بعد منتقل مى کنند به کسانى که از خودشان داناترند.معناى جمله این است که شما اینها را حفظ کنید و به دیگران برسانید.بسا هست که شما اصلا عمق حرف مرا درک نمى کنید ولى آن دیگرى که مى شنود،مى فهمد،شما فقط ناقلى هستید،نقل مى کنید.و باز بسا هست که شما چیزى مى فهمید ولى آن کسى که بعد،شما براى او نقل مى کنید بهتر از شما مى فهمد.مقصود این است که سخنان مرا برسانید به نسلهاى آینده که معناى سخن مرا از شما بهتر مى فهمند.

على علیه السلام فرمود آینده مرا بهتر خواهد شناخت.پیغمبر صلى الله علیه و آله هم فرمود در آینده معانى سخن مرا بهتر از مردم حاضر درک خواهند کرد.این است معناى اینکه ارزش یک چیز در زمان خودش آنچنانکه باید،درک نمى شود،باید زمان بگذرد،بعدها آیندگان تدریجا ارزش یک شخص،ارزش کتاب یا سخن یک شخص،ارزش عمل یک شخص را بهتر درک مى کنند.

 

 

پى نوشت ها:

1- نهج البلاغه،خطبه 149.[این جمله در نهج البلاغه به این صورت آمده:«غدا ترون ایامى و یکشف لکم عن سرائرى ».]

2.امالى مفید،مجلس 23،ص 186.

3- مقتل الحسین،ص 156.

4- نهج البلاغه،خطبه سوم معروف به «شقشقیه ».

5- جمعه/2.

6- من لا یحضره الفقیه،ج 3/ص 5.

7- نساء/65.

8- [براى مطالعه بیشتر در این زمینه به کتابهاى ولاءها و ولایتها و امامت و رهبرى اثر استاد شهید مراجعه شود.]

9- مرد حقیقت است،مرد خداست،مرد عبادت است.قبلا عرض کردم عبادت و عشق به خدا یک بعد اساسى از ابعاد اسلام و بلکه اساسى ترین ابعاد اسلام است که عمر با آن مبارزه کرد.

10- مقتل مقرم،ص 146.


منبع : تبیان زنجان
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر