ازدواج با بیگانگان در اسلام

ازدواج مصدر ثلاثی مزید از باب افتعال وزواج مصدر باب مفاعله است , این دو واژه در اصطلاح فقهی وقانونی , به معنای رابطه ای است حقوقی که لازمه آن , جواز کامجویی بین زن ومرد می باشد, چنان که واژه نکاح نیز به همین معناست , هر چند از نظر لغت , ازدواج به معنای متحد شدن دو انسان ونکاح به معنای همخوابگی آن دو می باشد

 

ازدواج مصدر ثلاثی مزید از باب افتعال وزواج مصدر باب مفاعله است , این دو واژه در اصطلاح فقهی وقانونی , به معنای رابطه ای است حقوقی که لازمه آن , جواز کامجویی بین زن ومرد می باشد, چنان که واژه نکاح نیز به همین معناست , هر چند از نظر لغت , ازدواج به معنای متحد شدن دو انسان ونکاح به معنای همخوابگی آن دو می باشد.
بعضی از نویسندگان گفته اند: نکاح به معنای عقدی است که به وسیله آن , زن ومرد به قصد زندگی مشترک وکمک به یکدیگر قانونا با هم متحد می شوند ونتیجه گرفته اند که اولا: نکاح عقد است وثانیا: هدف آن , شرکت در زندگی است وثالثا: از وحدت واتحاد قانونی حاصل می آید, تعریف این دسته با توجه به تعریفی که ذکر کردیم کامل نیست , چه این که هدف وقصد زندگی مشترک جزء مقومات این عقد نیست واین هدف معمولا در عقد ازدواج دایم مطرح است ودر ازدواج موقت یا ازدواج با کنیزان وب که در اسلام وبسیاری از شرایع دیگر مطرح است هدف اصلی , کامجویی است , بنابراین چنین قصدی در عقد ازدواج شرط نیست وبالطبع جزء مقومات عقد نیز نخواهد بود. ((2)) مرحوم صاحب جواهر پس از ذکر اقوال مختلف در معنای لغوی واصطلاحی نکاح می گوید: در هرحال چنان که دانستی , نظر مشهور این است که نکاح در لغت به معنای همخوابگی است ودر شرع به معنای عقد است وابن ادریس مدعی است که در این معنا هیچ یک از دانشمندان اختلافی ندارند وابن فهد وشیخ طوسی وفخرالمحققین ادعای اجماع دارند, چه این که استعمال این واژه در عقد متداول است وبعضی ((3)) را عقیده بر این است که در قرآن کریم جز در آیه حتی تنکح زوجا غیره ((4)) به معنای همخوابگی نیامده , یعنی در تمام موارد, استعمال این واژه در قرآن به معنای عقد ازدواج است .
جالب این که در آیه فوق نیز بعضی آن را به معنای ازدواج گرفته اند, نه همخوابگی وگفته اند: شرط بودن همخوابگی برای حصول حلیت در چنین ازدواجی , از دلیل خارجی فهمیده می شود, نه از آیه شریفه .
همچنین صاحب جواهر می فرماید: در این که معنای نکاح شرعا عقد باشد جای بحث وجود دارد, چه این که واژه نکاح مانند بسیاری از عناوین فقهی قبل از پیدایش دین نیز در میان جوامع مطرح بوده , چنان که بیع به معنای عقد نیست , بلکه به معنای نقل ملک است وقهرا نکاح نیز چنین است , شاهد, این که در موقع عقد هنگامی که زن به عنوان طرف قرار داد می گوید: انکحت , عقد را قصد نمی کند, بلکه سلطه مرد وصاحب حق شدن او در کامجویی از همسرش را در برابر مهر معین قصد دارد .
پس مراد از نکاح وازدواج , همان حق همخوابگی است ومجازا به عقد ازدواج اطلاق می گردد .
این به جهت علاقه سببیتی است که بین عقد خاص باحصول این حق وجود دارد ((5)) .
بنابراین , نکاح وازدواج به معنای حق همخوابگی وبه وحدت رسیدن است , که معنایی است لغوی و عقد عامل پیدایش این حق است , هر چند فقها و حقوقدانان در بسیاری از موارد مقصودشان از نکاح وازدواج , عقد خاص می باشد.
عجیب این است که شمس الدین سرخسی می گوید: اعلم بان النکاح فی الفقه عبارةعن الوطء وحقیقةالمعنی فیه هو الضم ومنه یقال : انکح الظئر ولدها, ای الزمه واحد الوطئین ینضم الی صاحبه فی تلک الحالةفسمی فعلها نکاحاب ثم یستعار للعقد مجازا اما لانه سبب شرعی یتوصل به الی الوطء اولان فی العقد معنی الضم, فان احدهما ینضم به الاخر ویکونان کشخص واحد فی القیام بمصالح المعیشةوزعم الشافعی ان اسم النکاح فی الشریعةیناول العقد فقط ولیس کذلک , فانه قال اللّه تعالی : حتی اذا بلغوا النکاح ((6)) یعنی الاحتلام , ((7)) بدان که واژه نکاح در فقه همان وطی است که معنای حقیقی آن ضمیمه شدن است , چنان که گفته می شود: انکح الظئر ولدها, یعنی دایه به فرزندش پیوست , و زن وشوهر در حالت خاصی به هم پیوسته اند ولذا کار آن دو نکاح است ب وبعدها این واژه مجازا برای عقد استعمال شده است , یا به سبب آن که عقد وسیله شرعی برای وصول به وطی است , یا به دلیل این است که در عقد معنای ضمیمه شدن وجود دارد, زیرا زن وشوهر به وسیله عقد به هم می پیوندند ومثل شخص واحدی می شوند که به کارهای زندگی می پردازد, ولی شافعی تصور کرده که نکاح در شرع اسلام به معنای عقد است , ولی چنین نیست , چنان که خداوند می فرماید: حتی اذا بلغوا النکاح , تا موقعی که کودکان به نکاح برسند که معنایش بلوغ به حد احتلام است , نه این که واقعا عقد ازدواج خوانده باشند.

بیگانگان

واژه بیگانه معمولا در حال حاضر به افرادی اطلاق می شود که تعهد تابعیت کشوری خاص را نپذیرفته اند, اعم از این که تابعیت کشور دیگری را پذیرفته باشند یا خیر, بنابراین , بیگانگان در ایران همه کسانی هستند که دارای تابعیت ایرانی نیستند.
واژه بیگانه در برابر واژه خودی وهموطن قرار دارد, ولذا هموطن به همه افرادی گفته می شود که دارای تابعیت ایرانی باشند, اعم از این که دارای اعتقاد اسلامی باشند یا عقیده دیگری مانند یهودیت ومسیحیت ومجوسیت داشته باشند,به تعبیر دیگر, معیار تابعیت در ایران , داشتن عقیده اسلامی نیست , چنان که در حال حاضر در همه کشورهای جهان همین گونه است , ولی در گذشته در میان بسیاری از ملل , معیار خودی وبیگانه , داشتن اعتقاد خاصی بوده , ولذا همه کسانی که دارای عقیده اکثر افراد جامعه نبودند, بیگانه محسوب می شدند.
مراد از بیگانه در مبحث ازدواج با بیگانگان , در فقه اسلامی , افراد دارای عقیده ای غیر از اعتقاد اسلامی است , اعم از این که معتقد به یکی از ادیان آسمانی , مثل یهودیت ومسیحیت بوده باشند, یا این که اصلا عقیده ای نداشته ویا اعتقاد مشرکانه ای داشته باشند.
البته از نظر حقوقی در حال حاضر, بیگانه به معنای نداشتن تابعیت کشوری خاص نیز احیانا مطرح می شود, مثلا در مورد ازدواج یک ایرانی با یکی از اتباع فرانسه ویا کشوری دیگر, این نکته مطرح می شود که در صورت داشتن عقیده اسلامی , معمولا از طرف وزارت امور خارجه کشور با این ازدواج موافقت می شود ودر غیر این صورت (در غیر مورد ازدواج با اهل کتاب , آن هم در صورتی که مرد ایرانی باشد) موافقت نخواهد شد, ولی در رساله حاضر, این معنا از بیگانه مدنظر نیست وبه تعبیر دقیق تر, بحث ما در جواز ازدواج مسلمان با غیر مسلمان است وما به یاری خدای سبحان , آرای مکاتب مختلف فقه اسلامی را در این زمینه تبیین خواهیم کرد.

اهمیت ازدواج

تردیدی نیست که ازدواج ومیل به زناشویی زن ومرد از غرایز اولیه نوع بشر است وهر انسانی به صورت طبیعی علاقه مند به ازدواج وتولیدمثل می باشد, به تعبیر دیگر, هر انسانی در صدد است که از طریق تولید مثل , حیات موقت وپایان پذیر خویش را از طریق بقای فرزند دایمی سازد, در عین حال , چگونگی بقای نسل نیز برای وی از اهمیت ویژه ای برخوردار است , چه این که هر فرد بشر همان گونه که به سلامت خویش می اندیشد, به سلامت فرزند خویش نیز اهتمام دارد وهمان گونه که به دنبال سعادت خویش است , سعادت فرزند خود را نیز می خواهد, زیرا در حقیقت فرزند خود را تداوم وجود خویش دانسته وسعادت وی را از سعادت خویش جدا نمی داند.
علی (ع) در نامه معروفش به امام حسن مجتبی (ع) می فرماید: و وجدتک بعضی بل وجدتک کلی , حتی کان شیئا لو اصابک اصابنی وکان الموت لواتاک اتانی فعنانی من امرک ما یعنینی من امر نفسی ب. ((9)) آنچه در سخن علی (ع) آمده , همان ندای فطرت است که هر فرد انسان فرزندش را جزء خویش , بلکه تمام هستی خویش می داند که از طریق او بقا وتداوم می یابد, بنابراین , مرگ فرزند را مرگ خویش تلقی می کند وهمان گونه به سرنوشت فرزندش می اندیشد که به سرنوشت خویش می اندیشد, واز طرفی از دیرباز انسانها متوجه تاثیر سلامت پدر ومادر در سلامت فرزند بوده اند.
از این جهت در طول تاریخ , همه ملل در انتخاب همسر, امور زیادی را مراعات نموده وامر ازدواج را با ملاحظه شرایط زیادی انجام می داده اند که همه این شرایط لااقل به تصور آنان برای سلامت جسمی ویا سعادت معنوی فرزندانشان اهمیت داشته است .
در این زمینه توصیه های فراوانی از حکیمان جوامع ملل مختلف نقل شده ومردمان به آن پای بند بوده ودر امر مقدس ازدواج , آنها را مراعات می نموده اند, چنان که از پیامبر اکرم(ص)ودیگر امامان معصوم للّه نیز چنین توصیه های ارزنده ای را در کتب مختلف مشاهده می کنیم .
به عنوان نمونه , پیامبر اکرم(ص)می فرماید: انظر فی ای نصاب تضع ولدک فان العرق دساس ((10)) , بنگر که فرزندت را از چه فامیلی به دست می آوری , چه این که اخلاق وخصایص هر فامیلی در نسل آنها باقی می ماند (وانحرافهای اخلاقی آنان تاثیر سوء خود را در فرزندان آنها نیز به جا خواهد گذاشت ) .
بنابراین , همگان باید در انتخاب همسر دقت کافی کنند واز بهترین افراد برای خویش همسر برگزینند.
پیامبر اکرم(ص)در روایتی دیگر فرمود: ایاکم وخضراء الدمن .
قیل : یا رسول اللّه وما خضراء الدمن ؟
قال(ص): المراةالحسناء فی منبت السوء, ((11)) از نزدیک شدن به علف های با طراوتی که در مزبله ها می روید اجتناب کنید! پرسیدند که مقصود از علف های مزبله چیست ؟
پیامبر(ص)فرمود: مقصود من زنان زیبارویی هستند که در خانواده های آلوده پرورش یافته اند.
از جمله اموری که ملل مختلف در گذشته در انتخاب همسر خویش مراعات می نمودند وسخت پای بند به آن بودند, این بود که می کوشیدند همسر آنان از نظر اعتقادی نیز سالم باشد, بدین معنا که معتقد بودند, همان گونه که سلامت جسمی پدر ومادر در سلامت جسمی فرزند موثر است , سلامت روحی واخلاقی وعقیدتی نیز در سعادت فرزند موثر خواهد بود, وبه همین جهت مردمان از دیرباز از ازدواج با افراد غیر همکیش خود اجتناب داشته اند, بنابراین , نهی از ازدواج با بیگانه عقیدتی اختصاص به اسلام نداشته , بلکه در ادیان دیگر نیز از ازدواج با بیگانگان عقیدتی نهی شده است ((12)) حتی می توان گفت : مانند بسیاری از مسائل اجتماعی دیگر, اسلام در این مساله نیز اصلاحات مهمی به وجود آورده از جمله بر تصورات غلطی که در دیگر ملل مطرح بوده , خط بطلان کشیده است ومراحلی از اختلاف عقیده را به خصوص در صورتی که ازدواج در جامعه اسلامی صورت گیرد موجب بطلان عقد ازدواج ندانسته است , چنان که در آینده به مواردی از این گونه ازدواجها اشاره خواهیم کرد, در حالی که در میان دیگر ملل چنین تسامحی اصلا مطرح نبوده است .
آری , به حکم این که آیین اسلام به تعبیر قرآن , مهیمن بر دیگر ادیان می باشد, بسیاری از اشتباهات وکاستی های دیگر ادیان را اصلاح نموده وانسانها را در طریق اعتدال قرار داده است .
قرآن کریم در این باره می فرماید: الذین یتبعون الرسول النبی الامی الذی یجدونه مکتوبا عندهم فی التوریةوالانجیل یامرهم بالمعروف وینههم عن المنکر ویحل لهم الطیبات ویحرم علیهم الخبائث ویضع عنهم اصرهم والاغلال التی کانت علیهم فالذین امنوا به وعزروه ونصروه واتبعوا النور الذی انزل معه اولئک هم المفلحون, ((13)) آنان که از این رسول , این پیامبر امی که نامش را در تورات وانجیل خود نوشته می یابند, پیروی می کنند, آن که به نیکی فرمانشان می دهد واز ناشایست بازشان می دارد وچیزهای پاکیزه را بر آنها حلال می کند وچیزهای ناپاک را حرام وبارگرانشان را از دوششان بر می دارد وبند وزنجیرشان را می گشاید .
پس کسانی که به او ایمان آوردند وحرمتش را نگاه داشتند ویاری اش کردند واز آن کتاب که بر او نازل کرده ایم پیروی کردند, رستگارانند.
آری , اسلام آیین فطرت است , بنابراین , معیار حلیت در آن , طیب وپاک ومفید بودن ومعیار حرمت , ناپاک وخبیث بودن یک چیز است .
از این جهت , هر چیزی را که عقل آدمی برای جامعه مفید تشخیص دهد, از دیدگاه اسلام مجاز, وهر آن چه را مضر تشخیص دهد, از نظر آیین اسلام نیز ممنوع خواهد بود, واز آن جا که اسلام عقاید پدر ومادر را مشمول قوانین توارث نمی دانسته ومعتقد بوده که هر کودکی با فطرتی پاک وسالم والهی به دنیا آمده (کل مولود یولد علی الفطرة) ازدواج با مخالف عقیدتی را در همه صور آن به طور کلی ومطلق منع نکرده است .

ازدواج با بیگانگان در آیین یهود

یکی از ادیانی که به شدت پیروان خود را از ازدواج با بیگانگان برحذر داشته , آیین یهود است ولذا در بخشهای مختلفی از کتاب تورات با شدیدترین لحن , یهودیان را از ازدواج با بیگانگان منع کرده وآن را از گناهان کبیره معرفی نموده است .
اولین موردی که در تورات از ازدواج با بیگانه اظهار کراهت شده , سفر پیدایش است , در آن جا آمده است : حضرت ابراهیم (ع) هنگامی که تصمیم گرفت برای فرزندش اسحاق زن بگیرد, پیشکارش را قسم داد که از کنعانیان (مردم بومی منطقه ) برای اسحاق زن نگیرد, بلکه با همه دوری راه , به نزد خویشاوندان ابراهیم وساره سفر کند واز آنان دختری برای اسحاق برگزیند وپیشکار ابراهیم نیز چنین کرد وبرادر زاده ابراهیم را که رفقه نام داشت ودختر بنوئیل از شهر ناحور در بین النهرین بود برای اسحاق به زنی برگزید واو را به سرزمین کنعان آورد.
در سفر تثنیه (باب هفتم , آیه 1 5) چنین آمده : چون یهوه , خدایت , تو را به زمینی که برای تصرفش به آن جا می روی در آورد وامتهای بسیار را که حتیان وجرجاشیان وب, هفت امت بزرگ تر وعظیم تر از تو باشند, از پیش تو اخراج نمایدب با ایشان عهد مبند وبرایشان ترحم منما وبا ایشان مصاهرت منما, دختر خود را به پسر ایشان مده ودختر ایشان را برای پسر خود مگیر! زیرا که اولاد تو را از متابعت من بر خواهند گرداند تا خدایان غیر را عبادت نمایند وغضب خداوند بر شما افروخته شده وشما را به زودی هلاک خواهد ساخت .
همچنین در کتاب اول پادشاهان (باب یازدهم , آیه 1 3) آمده است : و سلیمان ب زنان غریب بسیاری را از موآبیان وعمونیان وادومیان وصیدونیان وحتیان , دوست می داشت , از امتهایی که خداوند درباره ایشان , بنی اسرائیل را فرموده بود که شما به ایشان در نیایید وایشان به شما در نیایند, مبادا دل شما را به پیروی خدایان خود مایل گردانند, وسلیمان با اینها به محبت ملصق شدب وزنانش دل او را برگردانیدند .
نیز در کتاب نحیما (باب سیزدهم , آیه 23 30) آمده است : در آن روزها نیز بعضی یهودیان را دیدم که زنانی از اشدودیان وعمونیان وموآبیان گرفته بودند ونصف کلام پسران ایشان در زبان اشدودیان بود وبه زبان یهود نمی توانستند به خوبی تکلم کنند, بلکه به زبان این قوم وآن قوم , بنابراین با ایشان مشاجره نموده , ایشان را ملامت کردم وبعضی از ایشان را زدم وموی ایشان را کندم وایشان را به خدا قسم داده گفتم : دختران خود به پسران آنها مدهید ودختران آنها را به جهت پسران خود وبه جهت خویشتن مگیرید! آیا سلیمان , پادشاه اسرائیل , در همین امر گناه نورزید؟
! با آن که در امتهای بسیار پادشاهی مثل او نبود واگر چه او محبوب خدای می بود وخدا او را به پادشاهی تمام اسرائیل نصب کرده بود, زنان بیگانه او را نیز مرتکب گناه ساختند .
پس آیا ما به شما گوش خواهیم گرفت که مرتکب این شرارت عظیم بشویم وزنان بیگانه گرفته , به خدای خویش خیانت ورزیم ؟
و یکی از پسران یهوباداع بن الیاشیب رییس کهنه , داماد سنبلط حورونی بود, پس او را از نزد خود راندم .
ای خدای من ! ایشان را به یاد آور, زیرا که کهانت وعهد کهانت ولاویان را بی عصمت کرده اند.

فلسفه ممنوعیت ازدواج با بیگانگان

همان گونه که پیش از این یادآور شدیم , از عبارات تورات برمی آید که ازدواج با بیگانگان به طور کلی ممنوع بوده واز بزرگ ترین گناهان به شمار می آمده وفلسفه این تحریم را نیز تاثیر منفی این ازدواج در عبادت یهوه , خدای بنی اسرائیل , معرفی کرده است واین تاثیر را نیز غیر قابل اجتناب دانسته , تاآن جاکه شخصی مثل سلیمان ((14)) نیز بر اثر این نوع ازدواج آلوده شد واز خدای بنی اسرائیل روی برتافت .
دومین علتی که در عبارات فوق برای تحریم ازدواج با بیگانگان ذکر شده , ازدست دادن اصالت یهودی وعدم توانایی سخن گفتن به زبان عبری است , که این نیز خود نوعی انحراف ونقصی بزرگ برای یک فرد یهودی که بایستی به زبان تورات تسلط کامل داشته باشد به شمار می آمد وبه همین جهت برای حفظ اصالت زبان خویش , آنان را از ازدواج با بیگانگان , یعنی دیگر ملل منع می نمودند.
جالب این که در حال حاضر نیز در قانون مدنی اسرائیل به این مطلب تصریح شده است , چنان که در ماده 17 احوال شخصیه آمده : الدین والمذهب من شروط صحةالعقد, فاذا کان من غیر الدین او من مذهب آخر, فلا یجوز العقد بینهما ودر قسمت دیگر همین ماده آمده : ان الزوجین یشترط ان یکونا اسرائیلیین وان یحصل الزواج علی وفق شرع الموسوی وا لکان لغوا. ((15)) همچنین در ماده 396 آمده : لایجوز زواج الیهودی بالوثنیةولا زواج الوثنی بالیهودیة ((16)) ودر ماده 393 آمده : فاذا اجتمع اثنان بمثل هذا الازدواج المحرم فقد ارتکبا عارا وفاحشةلاینمحیان ابدا ومثل الاولاد المرزوقین من هذا الاجتماع الشنیع کمثل النتاج المولود من مسافدةالخبول .
((17)) همان گونه که ملاحظه می شود, در قانون مدنی اسرائیل نه تنها پیرو آیین یهود بودن شرط صحت عقد ازدواج است , بلکه وحدت مذهبی وکشوری را نیز شرط دانسته اند, بدین معنا که فرقه هایی که به تدریج در یهودیت به وجود آمده اند, نمی توانند از مذاهب دیگر همسر انتخاب کنند, این بدان می ماند که گفته شود: در اسلام , سنی حنفی نمی تواند از پیروان احمد حنبل همسر برگزیند وبالعکس .
در یهود نیز فریسیان نمی توانند با صدوقیان ازدواج کنند.
اما شرط اسرائیلی بودن زن وشوهر ظاهرا مربوط به شریعت حضرت موسی (ع) نمی باشد, بلکه از تصمیمات ویژه حکومتی است که ازدواج اتباع اسرائیل را با اتباع غیر اسرائیلی هر چند یهودی باشند ممنوع دانسته اند .
پرواضح است که این ممنوعیت معلول عواملی نیست که در تورات به عنوان علت حرمت ازدواج با بیگانه آمده است , بلکه صرفا برای سهولت شناسایی اتباع ورسیدگی به امور آنان است .
حاصل این که ممنوعیت ازدواج با بیگانگان , یکی به سبب مصونیت اعتقادی پیروان یک دین بوده ویا به جهت حفظ ملیت واصالت نژادی وقومی , ودر آیین یهود که از طرفی آیین خویش را بهترین آیین دانسته وهمه ادیان دیگر را باطل می داند واز طرفی فرزندان اسرائیل را قوم برگزیده ومحبوب خدا وبرتر از هر نژاد دیگر می داند, هر دو عامل را در ممنوعیت ازدواج با بیگانگان در نظر داشته اند ((18)) .
اما اقوام ومللی که از نظر اعتقادی , خویشتن را برتر از همگان نمی دانند, معمولا در صورت اجتناب از ازدواج با بیگانگان , عامل دوم (یعنی اختلاف نژادی وافتخارات ملی ) را علت این ممنوعیت ذکر می کنند وملت هایی که اسیر حس ناسیونالیستی نیستند وتنها آیین صحیح را آیین خاص خویش می دانند, هدفشان از اجتناب با بیگانگان , تنها حفظ مصونیت اعتقادی است , ولذا در شرایطی که اوضاع اجتماعی این مصونیت را بیشتر به خطر اندازد, بر عدم ازدواج با پیروان ادیان دیگر, تاکید بیشتری می کنند وبه همین جهت , تنها در موارد خاصی به مردان پیرو خویش اجازه ازدواج با بیگانگان را می داده اند, مثلا در شرایطی که آنان می توانستند با این ازدواج , همسر خویش وبلکه افراد بیشتری از ملت دیگر را به آیین خویش در آورند, ولی هیچ گاه به زنان پیرو خویش اجازه ازدواج با مردان بیگانه نمی دادند, چه این که زنان از موقعیت ضعیف تری برخوردارند ودر صورت ازدواج با بیگانه , احتمال متاثر شدن آنان از عقیده شوهر بیشتر است .
یکی از نویسندگان معاصر می نویسند: ظاهرا تلاش کثیری از قانونگذاران بر این بوده که فرزندان ملت آنان در محدوده خودشان رشد کنند ودر نتیجه , نوامیس آنها بر اثر اختلاط لطمه ای نبیند واین یا به خاطر این بوده است که مردمان مشخصی از آنان دور بمانند, یا از عادات ناپسند بر کنار بمانند وضمنا شاخه نژادی وکرامت آنها محفوظ بماند .
بعضی از ملت ها زمانی آزاد بودند, ولی بعدها تغییر روش دادند.
چنان که رومیان درآغاز, زنان بسیاری از ملل اطراف خود گرفتند, ولی هنگامی که به قدرت رسیدند, مردمان دیگر را بربر نامیدند وزنان خود را به بیگانگان نمی دادند وزنان بیگانه را برای خود نمی گرفتند. ((19)) شدت اجتناب از همسری با بیگانگان در مللی که تعدد زوجات را جایز نمی دانسته اند, طبیعی به نظر می رسد وبی تردید مسیحیان چنین بوده اند, ولی در آیین یهود هر چند تعدد زوجات در شرایط خاصی جایز بوده , ولی بعدها یکی از پیشوایان مذهبی آن را تحریم کرد, ولذا در ماده 395 از حقوق مدنی یهود آمده : تعدد الزوجات وان کان جائزا شرعا ا ان (الراب ) جرسون حرمه لضیق اسباب المعیشةفی هذه الایام التی اصبح فیها امر القیام بلوازم المراة الواحدةغیر هین لایخلو من صعوبةب ((20)) .

ازدواج با بیگانگان در آیین مسیحیت

آدام متز می نویسد: بزرگ ترین تفاوت اروپا که در قرون وسطی یکپارچه مسیحی بود با امپراتوری اسلام , وجود شمار بسیار زیادی غیر مسلمان بین مسلمانان بود, که هم از آغاز مانع وحدت سیاسی کامل بین ملل اسلامی بوده اندب.
در جامعه اسلامی تغییر دین مجاز نبود, مگر آن که کسی بخواهد مسلمان شود, از این رو پیروان ادیان گوناگون کاملا جدای از یکدیگر می زیستند, اما مسلمان اگر دینش را عوض می کرد, مجازاتش قتل بود, همچنان که در بیزانس مسیحیان مرتد را می کشتند.
همچنین ازدواج بین مسلمان وغیر مسلمان جایز ((21)) نبود, چه طبق قانون مسیحی , زن نصرانی نمی توانست به عقد غیر نصرانی در آید, تا مبادا در نتیجه اولاد او از مسیحیت خارج شوند .
باز طبق قانون کلیسا مرد نصرانی نیز نمی توانست غیر از زن نصرانی بگیرد, مگر احتمال دهد آن زن وفرزندان او را بدین خود در خواهد آورد, ولی در عمل محال بود مرد نصرانی زن مسلمان بگیرد. ((22)) همچنین بدران ابوالعینین بدران در کتاب العلاقات الاجتماعیةبین المسلمین وغیر المسلمین می نویسد: یکی از دانشمندان مسیحی به نام ابن العسال در مجموعه خود چنین نقل کرده : للرجل ان یتزوج غیر المومنات بشرط دخول المراةفی ایمان , فاما النساءالمومنات فلا یتزوجن بالرجال الخارجین عن الایمان لئد ینقلوهن الی مذاهبهم .
همچنین در همین کتاب آمده : کل امراةمومنةتتزوج غیر مومن تخرج عن الجماعة.
نیز می نویسد: در کتاب خلاصةالقانون آمده : المخالفةفی الدین المسیحی تمنع الزواج ابتداء .
و نیز استاد, انور الخطیب می نویسد: ان من الموانع القانونیةلعقد الزواج عند الکاتولیک , یرجع الی الحالةالدینیةللشخص کانتمائه الی دیانته غیر دیانةالزوج الاخر, بل ان اختلاف المذهب مانع ایضا.
همان گونه که در عبارات فوق ملاحظه می شود, در آیین مسیحیت نیز همانند یهودیت , ازدواج با بیگانگان ممنوع است , ولیکن از آن جا که مسیحیت یک آیین نژادی معرفی نشده ودر این دین از هر فرد انسان , خواه از بنی اسرائیل باشد یا هر ملت دیگر, ایمان به مسیح (ع) پذیرفته است , از این رو, دیگر وجهی برای ممنوعیت ازدواج برای حفظ افتخارات ملی ونژادی وجود نداشته ولذا در این آیین , تنها علت ممنوع ازدواج با بیگانگان حفظ مصونیت اعتقادی افراد بوده است وبه همین جهت درباره مردان که به صورت طبیعی از مصونیت بیشتری برخوردارند آن هم در صورتی که معتقد باشد که می تواند همسر خود را به آیین مسیح (ع) در آورد این ازدواج مجاز قلمداد شده , ولی در مورد زنان به صورت مطلق ممنوع شده است .
گو این که احتمالا در همین تسامح جزئی نیز تحت تاثیر مکتب اسلام بوده اند.
به هر حال , ازدواج با بیگانگان حتی در مورد مردان مسیحی نیز در صورتی که همسر او به آیین غیر مسیحی باقی بماند ممنوع است , در حالی که در آیین اسلام چنین نیست .

ازدواج با بیگانگان در آیین مجوس

آن چه مسلم است این که ازدواج با بیگانگان در آیین مجوس نیز ممنوع بوده وظاهرا در این آیین نیز ممنوعیت ازدواج با بیگانه بیشتر به جهت دوری از آلودگی اعتقادی وحفظ کیان خانواده بوده است .
به عنوان نمونه در کتاب روایت پهلوی آمده : کسی که از دینی که بدان مقر است به دین دیگر رود, مرگ ارزان است (شایسته مرگ است ), زیرا دین بهدینی را رها می کند تا دین بدتر همی گیرد .
به سبب گرفتن دین بدتر, مرگ ارزان همی شود, چه آن دینی است که از راه ارث بدو رسیده است , پس خود بدان گناهکار نیست وامروز که یکی دیگر می گیرد, بدان گناهکار باشد واز مرگ ارزانان کسی که به دین بهدینان آید, فورا رستگار شود. ((23)) و نیز آمده : همچنان که مهری ومهربانی خوبدوده کردند, پس مردمان نیز چنان می کردند .
همه مردم پیوند وتخمه خویش می دانستند .
هرگز برادر, برادر وخواهر, خواهر را از دوستی رها نمی کرد .
همه بی چیزی (فقر ونیاز) وخشکی (قحطی ) از آن جهت به مردمان رسید که مردان از شهر بیگانه , از روستای بیگانه واز کشور بیگانه آمده وزن کردند وهنگامی که زن می بردند, پدر ومادر بر این گریستند که دختر ما به بردگی همی برند. ((24))

ازدواج با بیگانگان در اسلام

آیین یهود از همان آغاز به عنوان یک آیین ملی ونژادی مطرح شد, ولذا در گذشته وحال یهودیان هیچ گونه تبلیغی در جهت یهودی کردن دیگر مردمان نداشته اند وبر فرض این که افرادی از غیر بنی اسرائیل آیین یهود را می پذیرفتند, آنها را با بنی اسرائیل برابر نمی دانستند, اما آیین اسلام از همان آغاز به عنوان یک آیین جهانی مطرح شد, چرا که پیامبر ا کرم(ص)برای همه افراد بشر وبه عنوان رحمتی برای جهانیان مبعوث گردید: وما ارسلناک ا رحمةللعالمین ((25)) , ولذا مسلمانان برعکس یهودیان , تبلیغ وجهاد در مسیر گسترش توحید ومسلمان شدن دیگر ملل را از همان آغاز, وظیفه خود می دانستند وفلسفه اصلی جهاد در اسلام نیز همین بوده است .
آیین مسیحیت نیز هر چند براساس عبارات انجیل ((26)) وآیاتی از قرآن , همانند آیین یهود, مخصوص قوم بنی اسرائیل بوده است (ورسولا الی بنی اسرائیل) ((27)) , ولی قدر مسلم از زمانی که کنستانتین , قیصر روم , به آیین مسیحیت گروید, انحصاری بودن این آیین به فراموشی سپرده شد وآیین تبشیر در مسیحیت به صورت یک اصل مسلم در آمد ودر حال حاضر نیز چنین است , ولذا مسیحیان , همانند مسلمانان در تبلیغ واشاعه آیین خود کوشا بوده وهستند.
و نیز بر خلاف یهودیان که خود را ملت برتر وقوم برگزیده خدا می دانستند وهیچ گاه دیگر ملتها را با خود برابر نمی دیدند, آیین اسلام همه افراد بشر را فرزند یک پدر ومادر می داند ومومنان به اسلام را از هر قوم وملتی که بوده باشند, برادر هم می شمارد ومی فرماید: انما المومنون اخوةفاصلحوا بین اخویکم واتقوالله ((28)) , هرآینه مومنان برادرانند, میان برادرانتان آشتی بیفکنید و از خدا بترسید.
و بلکه اسلام از همان آغاز با روح عصبیت وملی گرایی وهرگونه نژاد پرستی مخالف بوده وبا شعار ان اکرمکم عندالله اتقیکم ((29)) وعباراتی مانند: کلکم من آدم وآدم من تراب و: لافخر لعربی علی عجمی ولا الابیض علی الاسود ا بالتقوی کوشیده است که گرایش های ناسیونالیستی را در میان امت اسلامی ریشه کن سازد وعملا نیز پیامبر(ص)مسلمانان را از هر قوم وملتی که باشند با یکدیگر برابر قرار داده وبا افتخارات نژادی به شدت مبارزه نموده است .
از این جهت تردیدی نیست که ممنوعیت ازدواج با بیگانگان در موارد محدودی که مطرح بود, مبتنی بر حس ملی گرایی وبرتری قومی نبوده است , بلکه بی تردید این ممنوعیت به جهت مصونیت اعتقادی مسلمانان و دورنگه داشتن آنان از آلودگی اخلاقی و حفظ اصالت های خانوادگی بوده است .

شرط برابر بودن در ازدواج

البته روشن است که مقصود ما از الغای افتخارات نژادی در اسلام , این نیست که مسلمانان همیشه از این گونه گرایش های افراطی و ناسیونالیستی بر کنار بوده اند, بلکه برعکس , بعضی از مسلمانان با همه تاکید اسلام بر اصالت ندادن به افتخارات نژادی , آگاهانه یا ناخودآگاه به احساسات ناسیونالیستی تمایل پیدا کردند و برای خود امتیازاتی قائل شدند که از جمله آنها عدم برابری دیگر ملتهای مسلمان با آنان از نظر حق ازدواج بوده است .
فی المثل , پس از وفات پیامبر(ص), به خصوص از دوران خلافت خلیفه دوم , برتری جویی قریش بر همه طوایف مسلمان دیگر وبرتری جویی عرب بر غیر عرب آغاز شد.
قرشیان خود را اصیل ترین قبیله عرب دانستند وبرای خود امتیازاتی قائل شدند که از جمله این امتیازات همان بود که گفتند: خلیفه مسلمانان باید برای همیشه الزاما از قبیله قریش بوده باشد, ودر این زمینه به روایتی از پیامبر(ص)استدلال نمودند که آن حضرت فرموده است : ان الائمةمن قریش .
براساس این برتری جویی , بالطبع همه پستهای مهم اجتماعی را در درجه اول , حق خود می دانستند .
از امتیازات دیگری که آنان برای خود قائل بودند, این بود که معتقد بودند افراد غیر قرشی همتای قرشیان نیستند, بنابراین , مردان غیر قریش نمی توانند از قریش زن بگیرند, ولی قرشیان می توانند از دیگر مسلمانان زن اختیار نمایند.
همان گونه که اشاره شد, این برتری جویی از دوران خلیفه دوم آغاز شد.گواین که اولین فردی که با استدلال به روایت نبوی ان الائمةمن قریش به خلافت رسید, ابوبکر بود .
این برتری جویی در تمام دوران خلافت عمر وعثمان , بلکه تا پایان دوران بنی امیه به صورت جدی مطرح بود و براثر همین تصور واهی , امتیازات فراوانی در درجه اول برای قرشیان ودر نهایت برای اعراب در نظر گرفته می شد وپیدایش خوارج وجنگ های خونباری که آنان در تاریخ اسلام به وجود آوردند, نشان دادن واکنش در برابر این قبیل برتری جویی ها بود.
خوارج می گفتند: پیامبر می فرمود: لا فخر لعربی علی عجمی ب ا بالتقوی , واین قابل قبول نیست که آن حضرت فرموده باشد که برای همیشه بایستی خلیفه مسلمانان الزاما از قریش بوده باشد ونیز به روایتی از پیامبر(ص)استدلال می کردند که فرموده است : اسمعوا واطیعوا ولوامر علیکم عبد حبشی اجدع , ونیز به گفته خلیفه دوم استدلال می کردند که در موقع مرگ گفته بود: اگر سالم , مولای حذیفه , زنده بود, او را بر شما خلیفه می کردم وحال آن که سالم از رجال قریش نبود وب.
البته اعتراض خوارج به برتری طلبان قریش وعرب به جا بود, چرا که مستند آنان روایاتی غیر معتبر بود, یعنی در حقیقت پیامبر(ص)هیچ گاه نفرموده بود که خلفا بایستی از قریش انتخاب شوند, بلکه مقصود پیامبر(ص)از جمله ان الائمةمن قریش وارثان وامامان بعد از خودش از اهل بیت بود که در روایتی پیامبر تعداد آنها را دوازده تن معرفی کرده بود و اولین آنها علی بن ابی طالب (ع) وآخرین آنها مهدی (ع) است , ولذا علی (ع) در نهج البلاغه برای رفع این اشتباه می فرماید: ان الائمةمن قریش غرسوا فی هذا البطن من هاشم لاتصلح الولاةمن غیرهم , امامان از قریش هستند, ولی از شاخه بنی هاشم که پیامبر(ص)در یوم الانذار خلیفه بعد از خودش را از میان آنها معرفی کرد و بی گمان او علی بن ابی طالب بود, ولذا پیامبر(ص)فرمود: ان اللّه لم یبعث نبیا ا جعل له من اهله اخا ووزیرا ووارثا ووصیا وخلیفةفی اهله فایکم یقوم ویبایعنی , علی انه اخی ووزیری ووصیی ویکون منی بمنزلةهارون من موسی ((30)) وبه اتفاق است , هیچ یک از حاضران که همگی آنان از بنی هاشم بودند, پاسخ مثبت نداد, جز علی (ع) وسرانجام پیامبر(ص)فرمود: انت یا علی ! بنابراین , سخن پیامبر(ص)در جمله ان الائمةمن قریش , قضیه حقیقیه نبود, بلکه قضیه خارجیه بوده است که مقصود همان امامان اهل بیت هستند, نه این که هر گروهی از مسلمانان که بخواهند دولتی تشکیل دهند, الزاما بایستی فردی از قریش را به رهبری برگزینند.
این تصورات غلط وبرتری جویی های قومی , هرچند بر اثر واکنش های خوارج ونیز قیام ایرانیان بر ضد امویان تا حدودی تعدیل یافت , ولی این سخن که خلافت برای همیشه حق مسلم مردم قریش است , به عنوان یک اصل در میان فرقه های اهل سنت باقی ماند وتقریبا همه علمای اهل سنت در کنار صفاتی مانند عدالت وعلم ولیاقت , برای حاکم اسلامی شرط چهارمی هم ذکر نموده اند, که همان قرشیت است .
عجیب این که در طول تاریخ , شرایط عدالت وعلم ولیاقت در بسیاری از موارد متروک ماند, ولذا کمتر خلیفه ای از بنی امیه وبنی عباس واجد صفات فوق بودند, ولی در وصف قرشیت هیچ گاه اغماضی نشد وعملا در طول تاریخ جزدورانی که عملا اختیاری نبوده است رهبران جامعه اسلامی را قرشیان تشکیل می داده اند ((31)) .
همچنین مساله هم کفو نبودن غیر قرشی برای زنان قریش وهم کفو نبودن رجال غیر عرب برای زنان عرب , به صورت حکم فقهی در آثار بسیاری از فقهای اهل سنت باقی ماند .
عجیب این که بعضی از علمای غیر عرب بر این مطلب تاکید بیشتری داشته اند تا علمای عرب , به عنوان نمونه , شمس الدین سرخسی می نویسد: اعلم ان الکفاءةفی النکاح معتبرةمن حیث النسب ا علی قول سفیان الثوری ب قیل : انه کان من العرب فتواضع ورای الموالی اکفاء له وابوحنیفةکان من الموالی فتواضع ولم یرنفسه کفوا للعرب وحجته فی ذلک قوله(ص): الناس سواسیةکاسنان المشط, لافضل لعربی علی عجمی وهذا الحدیث یویده قوله تعالی : ان اکرمکم عنداللّه اتقیهکم ب وحجتنا فی ذلک قوله(ص): قریش بعضهم اکفاء لبعض ب والعرب بعضهم اکفاء لبعض قبیلةبقبیلةوالموالی بعضهم اکفاء لبعض رجل برجل ب وما زالت الکفاءةمطلوبةفیما بین العرب حتی فی القتال , بیانه فی قصةبدرب فرجعوا الی رسول اللّه(ص)واخبروه بذلک فقال(ص)صدقوا وامر حمزةب بان یخرجوا الیهم فلما لم ینکر علیهم طلب الکفاءةفی القتال ففی النکاح اولی ب والکفاءةفی الحریةفان العبد لایکون کفوا لامراةحرةالاصل , ((32)) بدان که کفائت از جهت قبیله خانواده در ازدواج معتبر است , جز به عقیده سفیان ثوری ب بعضی از دانشمندان در مورد اختلاف نظر ابوحنیفه که قائل به عدم صحت ازدواج عجم با عرب بود ونظر سفیان ثوری که آن را مجاز می دانسته , اظهار داشته اند که سفیان چون خود عرب بوده تواضع کرده وعقیده به جواز را ابراز داشته , ولی ابوحنیفه که از عرب نبوده به این امتیاز اعتراف نموده وخود را همتای عرب ندانسته است .
دلیل سفیان ثوری در مورد نظر خویش , حدیث نبوی است که می فرماید: مردم مانند دندانه های شانه با هم برابرند, هیچ عربی بر عجم برتری ندارد و موید آن سخن خدای متعال است که می فرماید: گرامی ترین شما در پیشگاه خداوند, پرهیزگارترین شماست , ودلیل ما [در پیروی از نظر ابوحنیفه ] گفته پیامبر(ص)است که فرمود: افراد قریش همتای یکدیگرند وافراد عرب با یکدیگر برابرند وهر قبیله , کفو قبیله دیگر است وموالی نیز کفو یکدیگرند, هر مردی همتای مردی دیگر است , واز طرفی می دانیم که کفویت در نزد عرب همیشه مراعات می شده , حتی در جنگها نیز این نکته را مراعات می کردند, چنان که در جنگ بدر موقعی عتبه وب از قریش هماورد می خواستند که همتای آنان باشد وبه پیامبر(ص)خبر داده شد, فرمودند: راست گفتند, وآن گاه علی وحمزه وعبیده را فرمان داد تا با آنان روبه رو شوند, بنابراین , عدم انکار پیامبر(ص)در مقابل تقاضای کفویت در مبارزه , به طریق اولی لزوم کفویت در مورد نکاح را که امر مهم تری است اثبات می کند .
همچنین کفویت در آزاد بودن معتبر است , چه این که فرد برده , کفو زن آزاد نخواهد بود .
شگفت آور است که عالمی مانند شمس الدین سرخسی به پیروی از ابوحنیفه , امام اکبر اهل سنت در عین توجه به گفتار پیامبر(ص)که لافخر لعربی علی عجمی وبا توجه به گفته خداوند در قرآن که ان اکرمکم عندالله اتقیکم (که سفیان ثوری براساس این دلایل بر کفویت هر مسلمان با مسلمان دیگر استدلال نموده است ) به ادعای رجال قریش در جنگ بدر که گفتند: مردم مدینه کفو ما نیستند وازرجال قریش کسی را به جنگ ما بفرست , استدلال نموده وبا این دلیل واهی در صدد بر آمده که عدم کفویت غیر عرب با عرب , وعرب را با قریش اثبات نمایند.
و حال آن که شخص رسول اللّه(ص)دختر عمه خودش , زینب را که از قریش بود به ازدواج آزاد شده خودش , زید بن حارثه در آورد وجویبر, مسلمان سیاه چهره وتهی دست را به خواستگاری دختر یکی از شخصیت های بزرگ مدینه فرستاد ونفرمود که این دو کفو یکدیگر نیستند, وشواهد فراوان دیگر, مانند ازدواج مقدادبن اسود ((33)) با دختر زبیر بن عبدالمطلب , که نه تنها قرشیه , بلکه هاشمیه نیز بوده است , در حالی که مقداد نه هاشمی بود ونه قرشی .
در کتاب بحار می خوانیم که پیامبر(ص)روزی به مسلمانان امر فرمود که دختران خود را زودتر شوهر دهند .
پرسیدند:آنان را به چه کسانی تزویج نماییم ؟
فرمود:با کفو وهمتای خودشان .
آنان پرسیدند که همتایشان کیانند؟
فرمود: المومنون بعضهم اکفاء بعض , برخی از مومنان همتای برخی دیگرند, سپس قبل از آن که از منبر فرود آید, ضباعه را به همسری مقداد بن اسود در آورد وفرمود: دختر عمه ام را به همسری مقداد در نیاوردم , جز این که خواستم امر ازدواج آسان گردد. ((34))

اسلام آیین فطرت است

حقیقت این است که به حکم آیه قرآن : ویحل لهم الطیبات ویحرم علیهم الخبائث ((35)) , وچیزهای پاکیزه را بر آنها حلال می کند وچیزهای ناپاک را حرام .
در اسلام حکمی بر خلاف عقل وفطرت اصیل انسانها وجود ندارد, هر آن چه پاک وبرای آدمیان مفید است , حلال شناخته شده وهر آنچه ناپاک وبرای بشر مضر است , حرام می باشد, بنابراین به صورت کلی , عقل می تواند داور حلالها وحرامها در شرع مقدس اسلام باشد, گو این که در بعضی موارد جزئی ممکن است فکر بشر از درک خصوصیات آنها عاجز باشد.
در مورد ازدواج با بیگانگان نیز چنین است , یعنی اولا اسلام بر تصورات واهی اقوام وادیان مختلف خط بطلان کشیده ودر بسیاری از مواردی که به بهانه بیگانه بودن شخص , حکم به ممنوعیت ازدواج با او داده اند, اسلام ازدواج را جایز دانسته ومسلمانان را در انتخاب همسر حتی از میان غیر مسلمان آزاد گذاشته است , البته مشروط به این که اولا, همسر برگزیده شده از غیر مسلمانان , آلودگی دیگری نداشته باشد, وثانیا, اوضاع واحوال اجتماعی به ضرر مسلمانان نبوده باشد, یعنی فرد مسلمانی که با غیر مسلمان ازدواج می کند وهمچنین جامعه اسلامی , از این ناحیه دچار مشکلات نشوند وآسیب نبینند.
و به دیگر سخن , آیین اسلام , غیر مسلمانان را مشمول حکم واحدی نمی داند, بلکه در این زمینه قائل به تفصیل است , یعنی ازدواج با کسانی را که دارای آیین آسمانی اند هر چند در ادامه کار دچار انحرافات عقیدتی نیز شده باشند در اصل , مجاز شمرده واز سوی دیگر, فقهای اسلام ازدواج با کسانی را که دارای عقیده توحیدی نیستند, مطلقا جایز نمی دانند.
قرآن کریم می فرماید: الیوم احل لکم الطیبهات وطعهام الذین اوتوا الکتاب حل لکم وطعهامکم حل لهم والمحصنهات من المومنهات والمحصنهات من الذین اوتوا الکتهاب ((36)) , امروز چیزهای پاکیزه بر شما حلال شده است .
طعام اهل کتاب بر شما حلال است وطعام شما نیز بر آنها حلال است , ونیز زنان پارسای مومنه وزنان پارسای اهل کتاب .

اهل کتاب کیانند؟

قبل از این که به بررسی ادله حرمت ازدواج با برخی از بیگانگان بپردازیم , لازم است در این مبحث مشخص کنیم که مقصود از اهل کتاب که در سوره مائده اجازه ازدواج با آنان داده شده است کیانند وغیر اهل کتاب چه کسانی هستند.
اصطلاح اهل کتاب در فقه اسلامی معمولا در برابر مشرکان ومنکران خداوند قرار دارد, بدین معنا که از دیدگاه فقه اسلامی , پیروان ادیان آسمانی نسبت به افرادی که دارای آیین الهی نیستند, دارای حقوق وامتیازات مساوی نیستند واز نظر نوع برخورد نیز مسلمانان با پیروان ادیان الهی , همانند یهود ونصارا, برخوردی متفاوت از مشرکان وبی دینان داشته ودارند, فی المثل , مسلمانان به پیروان ادیان الهی اجازه می دهند که در عین حفظ عقیده ومذهب خود در جمع مسلمانان با پرداخت مالیاتی تحت عنوان جزیه , به صورت تحت الحمایه وهم پیمان , زندگی آزادی داشته باشند, ولی از دیدگاه بسیاری از فقها, مشرکان وبی دینان چنین حکمی ندارند ونمی توانند به صورت تحت الحمایه در جامعه اسلامی زندگی نمایند.
چنان که از نظر فقهای اسلام , ازدواج با زنان یهودی ومسیحی , به عنوان یک اصل اولی جایز است , هر چند که اکثر فقهای شیعه ازدواج با اهل کتاب را تنها به صورت موقت جایز دانسته اند, ولی همه فقهای اسلام , ازدواج با مشرکان را مطلقا ممنوع دانسته وبسیاری از آنان هر نوع همخوابگی را هر چند تحت عنوان بردگی باشد جایز ندانسته اند.
عامل اصلی این برخورد متفاوت نسبت به اهل کتاب ومشرکان , آیات قرآن کریم است که در برخورد با مشرکان , تحت الحمایگی را ضمن پرداخت مالیات سرانه , مطرح نساخته , ولی درباره اهل کتاب , جنگ را تنها موقعی که آنان پرداخت جزیه را تعهد ننمایند, جایز دانسته است .
برهمین اساس , در سوره توبه (آیه 29) می خوانیم : قاتلوا الذین لایومنون بالله ولا بالیوم ادخر و لایحرمون مها حرم الله ورسوله ولا یدینون دین الحق من الذین اوتوا الکتاب حتی یعطوا الجزیةعن یدوهم صاغرون, با کسانی از اهل کتاب که به خدا وروز قیامت ایمان نمی آورند وچیزهایی را که خدا وپیامبرش حرام کرده است بر خود حرام نمی کنند ودین حق را نمی پذیرند جنگ کنید, تا آن گاه که به دست خود در عین مذلت جزیه بدهند.
در تفسیر آیه فوق , هر چند که مفسران مباحث گسترده ای را مطرح نموده اند واحیانا اختلاف نظرهایی نیز در فهم آیه داشته اند, ولی آنچه را متفقا تایید کرده اند, همین نکته است که جنگ با اهل کتاب در صورتی که آنان آمادگی پرداخت جزیه را داشته باشند جایز نیست .
همچنین در سوره مائده (آیه 5) آمده است : الیوم احل لکم الطیبات وطعام الذین اوتوا الکتاب حل لکم وطعامکم حل لهم والمحصنات من المومنات والمحصنات من الذین اوتوا الکتاب من قبلکم اذا ا تیتموهن اجورهن محصنین غیر مسافحین ولا متخذی اخدان , امروز چیزهای پاکیزه بر شما حلال شده است .
طعام اهل کتاب بر شما حلال است وطعام شما نیز بر آنها حلال است .
ونیز زنان پارسای مومنه وزنان پارسای اهل کتاب , هرگاه مهرشان را بپردازید, به طور زناشویی نه زناکاری ودوست گیری , بر شما حلالند.
براساس آیه سوره مائده , همگی فقهای اسلام جز کسانی که این آیه را منسوخ به آیاتی مانند ولاتمسکوا بعصم الکوافر ((37)) وب دانسته اند قائل به جواز ازدواج با اهل کتاب هستند وظاهرا تنها بعضی از فقهای شیعه به قرینه جمله اذا اتیتموهن اجورهن آیه را ناظر به ازدواج موقت دانسته اند, ولی بسیاری از فقهای شیعه این دلالت را تمام ندانسته وقائل به جواز ازدواج دائم نیز هستند که از جمله این فقها, صاحب جواهر, فقیه بزرگ شیعه می باشد.
البته از آن جا که از نظر آیین یهود ومسیحیت ازدواج زنان یهودی ومسیحی با همه بیگانگان ممنوع است , ونیز از نظر آیین اسلام نیز ازدواج زنان مسلمان با غیرمسلمانان مطلقا ممنوع است , بر این آیه شریفه عملا اثری مترتب نبوده , جز این که در مواردی زنانی از مسیحیان ویهودیان بر خلاف عقیده دینی خود حاضر به ازدواج با مردان مسلمان بوده باشند, در عین حال اصل بحث در کتب فقهی همیشه مطرح بوده وهست .
نکته مهمی که در این بخش مطرح است این که به هر حال مقصود قرآن از واژه اوتوا الکتهاب در سوره توبه وواژه من الذین اوتوا الکتهاب من قبلکم در سوره مائده چه کسانی هستند؟
آیا مقصود در آیات فوق , تنها مسیحیان ویهودیان هستند ویا این که این آیات شامل افرادی غیر از این دو گروه نیز در صورتی که ثابت شود که آنان نیز دارای کتاب آسمانی بوده ودر اصل , اعتقاد توحیدی داشته اند می شود؟
بسیاری از فقها معتقدند که مقصود از اهل کتاب , تنها یهودیان ومسیحیان هستند ودلیل آنان بر این مطلب آیه دیگری از قرآن است که می فرماید: وههذا کتهاب انزلنهاه مبهارک فاتبعوه واتقوا لعلکم ترحمون *ان تقولوا انمها انزل الکتهاب علی طائفتین من قبلنها وان کنا عن دراستهم لغهافلین * اوتقولوا لوانا انزل علینا الکتهاب لکنها اهدی منهم ((38)) , این کتابی است مبارک , آن را نازل کرده ایم , پس , از آن پیروی کنید وپرهیزگار باشید! باشد که مورد رحمت قرار گیرید * تا نگویید که تنها بر دو طایفه ای که پیش از ما بودند کتاب نازل شده وما از آموختن آنها غافل بوده ایم* یا نگویید که اگر بر ما نیز کتاب نازل می شد, بهتر از آنان به راه هدایت می رفتیم .
چه این که در این آیه , تنها دو گروه یهودیان ومسیحیان را به عنوان کسانی که پیش از اسلام به آنان کتاب آسمانی نازل شده معرفی می کند واین مطلب هر چند مدعای کسانی است که در صدد بوده اند به عذر این که دارای کتاب آسمانی نیستند, از زیربار مسوولیت شانه خالی کنند, ولی به هر حال اینان معتقدند که قرآن ادعای آنان را ظاهرا تایید نموده است , بنابراین , احکام ویژه اهل کتاب در آیات فوق منحصر به همین دو طایفه می باشد که یهودیان ومسیحیان هستند.
ولی برخی از فقها و به خصوص بعضی از فقهای شیعه دلالت آیه فوق را بر چنین انحصاری , تمام ندانسته وهر گروه دیگری را که ثابت شود پیش از اسلام دارای کتاب آسمانی واعتقاد توحیدی بوده اند, مشمول همین احکام می دانند ودر نتیجه انعقاد پیمان ذمه ونیز ازدواج با آنان را مجاز می دانند.
به عنوان نمونه , بعضی از فقهای اهل سنت براساس روایتی که از علی (ع) نقل شده که بر پایه آن , مجوسیان نیز در اصل دارای کتاب آسمانی بوده وپیامبری داشته اند وبعدها دچار انحرافات عقیدتی شده اند ((39)) , آنان را نیز اهل کتاب دانسته اند, ولی اکثر فقها این روایت را از نظر سند معتبر نمی دانند, در عین حال , براساس روایت دیگری از پیامبر(ص) که بیشتر از طریق اهل سنت نقل شده که : سنوا بهم سنةاهل الکتاب , انعقاد پیمان ذمه را با مجوس مجاز می دانند, ولی ازدواج با زنان آنان را مباح نمی شمارند, چه این که این دسته از فقها معتقدند که حلیت ازدواج , مخصوص اهل کتاب است , در حالی که مجوسیان اهل کتاب نیستند ویا لااقل ثابت نشده که آنان کتاب آسمانی داشته اند وقهرا ازدواج با آنان به حکم آیات عامی که ازدواج با کفار را جایز نمی داند, صحیح نخواهد بود, ولی انعقاد پیمان ذمه به حکم روایت سنوا بهم سنةاهل الکتاب جایز است , زیرا این روایت , حکم موجود در سوره توبه را در مورد اهل کتاب تعمیم داده ومجوس را نیز دارای چنین صلاحیتی دانسته است .
((40)) اکثر فقهای اهل سنت براساس همین روایت نبوی ودلایل دیگر, انعقاد پیمان ذمه را مخصوص اهل کتاب ندانسته واخذ جزیه از همه مشرکان را جایز دانسته اند, به استثنای مشرکان عرب که آنان را از این حکم مستثنا کرده اند. ((41)) ولیکن حقیقت این است که اهل کتاب منحصر به یهود ومسیحیت نیست , بلکه شامل فرق دیگری نیز که دارای کتاب آسمانی وآئین توحیدی بوده اند می شود, مانند: مجوسیان وپیروان زرتشت وپیروان حضرت ابراهیم وحضرت نوح وب .
جمله علی طائفتین من قبلنها همان گونه که علامه طباطبائی (ره ) در تفسیر المیزان می نویسد: ((42)) ناظر است به حصر شریعت وقانونی که امکان داشت در اختیار مسلمانان ومردم عرب قرار گیرد وناظر به انحصار کتاب آسمانی نیست , ولذا از آن جا که شریعت نوح وابراهیم به دلیل گذشت زمان نمی توانست به صورت کتاب شریعت در اختیار مسلمانان قرار گیرد وتنها تورات , به عنوان شریعت در جزیرةالعرب مطرح بود که آن هم به زبان عبری بود ونه تنها مسلمانان , بلکه یهودیان ومسیحیان عرب نیز با آن آشنایی نداشته اند .
قرآن کریم می فرماید: ما پس از تورات موسی قرآن را برای شما نازل کردیم , تا برای شما که به زبان عربی آشنا هستید عذری نبوده باشد.
جالب این که آیه 154 و155 همین سوره , یعنی دو آیه قبل از آیه فوق می فرماید: ثم اتینها موسی الکتهاب تمهاما علی الذی احسن وتفصیلا لکل شیء وهدی ورحمةلعلهم بلقهاء ربهم یومنون * وههذا کتهاب انزلنهاه مبهارک فاتبعوه واتقوا لعلکم ترحمون, سپس به موسی کتاب دادیم تا بر کسی که نیکوکار بوده است نعمت را تمام کنیم وبرای بیان هر چیزی ونیز برای راهنمایی ورحمت , باشد که به دیدار پروردگارشان ایمان بیاورند * این کتابی است مبارک , آن را نازل کرده ایم .
پس , از آن پیروی کنید وپرهیزگار باشید! باشد که مورد رحمت قرار گیرید.
بنابراین , کتاب تورات برای یهودیان ومسیحیان نازل شده وپس از آن , قرآن به زبان عربی برای مسلمانان نازل گشته وقهرا در این آیه نظری به انحصار کتاب آسمانی در تورات نیست .
نکته قابل توجه این که بسیاری از فقها ومفسران براساس همین آیه شریفه از دو کتاب تورات وانجیل یاد کرده اند, در حالی که در آیه شریفه , تنها تورات مورد توجه است که کتاب مشترک یهود ونصارا بوده واساسا هیچ نظری به کتاب انجیل ندارد, چه این که مسیحیان در شریعت , تابع مقررات توراتند وحضرت عیسی در آیین یهود تحولاتی به وجود آورده وبه تعبیر قرآن بخشی از محرماتی را که به عنوان عقوبت وکیفر بر یهود حرام شده بود, نسخ فرموده وپاره ای از دستورات مربوط به اخلاق واحکام را به این آیین افزوده است , ولذا در حقیقت انجیل کتاب شریعت نیست , چنان که زبور نیز چنین است , ولی تورات وقرآن دو کتاب شریعتند واستبعادی ندارد که کتاب زرتشت نیز کتاب شریعت باشد, یا صابئین نیز دارای کتاب باشند, ولی چنین منابعی به صورت جدی در دسترس اعراب نبوده وقهرا نمی توانستند از آنها استفاده نمایند.
مهمتر این که در قرآن کریم در موارد متعددی از کتب نازل شده بر پیامبران دیگر, بلکه از شرایع الهی دیگر بحث شده است , مثلا, آمده است که : شرع لکم من الدین ماوصی به نوحا والذی اوحینها الیک ومها وصینها به ابراهیم وموسی وعیسی ان اقیموا الدین ولا تتفرقوا فیه کبر علی المشرکین مها تدعوهم الیه ((43)) , برای شما آیینی مقرر کرد, از همان گونه که به نوح توصیه کرده بود واز آنچه بر تو وحی کرده ایم وبه ابراهیم وموسی وعیسی توصیه کرده ایم که دین را بر پای نگه دارید ودر آن فرقه فرقه مشوید.
تحمل آنچه بدان دعوت می کنید بر مشرکان دشوار است .

بنابراین , شرایع الهی براساس آیه فوق , پنج شریعت است که همه آنها به اقامه دین وعدم تفرقه فرمان داده اند وپیروان خود را به عبادت خداوند ودوری از شرک دعوت کرده اند واین همان چیزی است که پذیرش آن بر مشرکان دشوار بوده است .
حاصل این که شرایع الهی همگی در اصل توحید با یکدیگر متحدند, هر چند از نظر احکام با هم تفاوتهایی دارند: لکل جعلنها منکم شرعةومنههاجا ولوشهاء الله لجعلکم امةواحدةولکن لیبلوکم فی مها اتیهکم فاستبقوا الخیرات الی الله مرجعکم جمیعا فینبئکم بمها کنتم فیه تختلفون ((44)) , برای هر گروهی از شما شریعت وروشی نهادیم , واگر خدا می خواست همه شما را یک امت می ساخت , ولی خواست در آنچه به شما ارزانی داشته است , بیازمایدتان , پس در خیرات بر یکدیگر پیشی گیرید.
همگی بازگشتتان به خداست تا از آن چه در آن اختلاف می کردید, آگاهتان سازد.
در این زمینه روایتی نیز از امام باقر(ع) نقل شده که دقیقا موید همین برداشت از دو آیه فوق می باشد, متن روایت چنین است : ان اللّه بعث نوحا الی قومه ان اعبدوا اللّه واتقوه واطیعون ثم دعاهم الی اللّه وحده وان یعبدوه ولا یشرکوا به شیئا ثم بعث الانبیاء علی ذلک الی ان بلغوامحمدا(ص)فدعاهم الی ان یعبدوا اللّه ولا یشرکوا به شیئا وقال شرع لکم من الدین ما وصی به نوحاب فلما استجاب لکل نبی من استجاب له من قومه من المومنین جعل لکل نبی منهم شرعةومنهاجا والشرعةوالمنهاج سبیل وسنة ((45)) .
بنابراین , معنا ندارد که در این سوره که موضوع سخن در باب تعدد شرایع است , از انحصار کتاب شریعت در تورات سخنی به میان آمده باشد .
نهایتا ممکن است آیه 156 انعام در صورت تردید در آنچه گفته شد مجمل باشد وقهرا برای انحصار کتاب به آنچه بر یهود ونصارا نازل شده , قابل استناد نخواهد بود.
نکته مهمتر این که از آیه 68 و69 سوره مائده به دست می آید که یهود ونصارا وصابئین دارای حکم واحدی هستند ((46)) وهمگی مامورند که بر آنچه بر آنان نازل شده عمل نمایند: قل یها اهل الکتهاب لستم علی شیء حتی تقیموا التوریهه والانجیل ومها انزل الیکم من ربکم ولیزیدن کثیرا منهم مها انزل الیک من ربک طغیهانا وکفرا فلاتاس علی القوم الکهافرین * ان الذین امنوا والذین هادوا والصابون والنصهاری من امن بالله والیوم الاخر وعمل صهالحا فلا خوف علیهم ولاهم یحزنون, بگو: ای اهل کتاب ! شما هیچ نیستید, تا آن گاه که تورات وانجیل وآن چه را از جانب پروردگارتان بر شما نازل شده است بر پای دارید.آن چه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده است , بر طغیان وکفر بیشترینشان بیفزاید, پس بر این مردم کافر غمگین مباش !* هر آینه از میان آنان که ایمان آورده اند ویهود وصابئین ونصارا, هر که به خدا وروز قیامت ایمان داشته باشد وکار شایسته کند, بیمی بر او نیست ومحزون نمی شود.
در این آیه شریفه , ممکن است ومها انزل الیکم من ربکم علاوه بر تورات وانجیل , ناظر به شرایع دیگر باشد وبه هرحال در این آیه , صابئین نیز در صورتی که به وظایف الهی خود عمل نمایند, اهل نجات معرفی شده اند واگر آیه 68 را به آیه 48 همین سوره که می فرماید: لکل جعلنها منکم شرعةومنههاجا ولوشهاء الله لجعلکم امةواحدةولکن لیبلوکم فی مها اتیهکم فاستبقوا الخیرات الی الله مرجعکم جمیعا ضمیمه نماییم , دلالت آیه یاد شده بر اهل نجات بودن پیروان شرایع دیگر روشنتر خواهد شد.
و جالب تر این که آیه هفدهم سوره حج , مجوسیان را نیز در برابر مشرکان ودر ردیف یهود ونصارا ذکر کرده است : ان الذین آمنوا والذین هادوا والصابئین والنصاری والمجوس والذین اشرکوا ان الله یفصل بینهم یوم القیمة.
چنانچه در مجموع آنچه گفته شد دقت نظر شود, تردیدی باقی نمی ماند که صابئین ومجوس همانند یهود ونصارا از مشرکان نبوده وقهرا اهل کتابند وآیات تحریم ازدواج نمی تواند شامل آنان شود .
این مطلب در بررسی آیات دیگر روشنترخواهد شد ((47)) .
افزون بر این که روایاتی نیز از پیامبر(ص)وامامان اهل بیت وارد شده که ادعای فوق را تایید می کند, به عنوان نمونه , شیعه واهل سنت هر دو روایت کرده اند که مردم مکه , یعنی مشرکان از پیامبر(ص)خواستند که با آنان همانند اهل کتاب پیمان ذمه منعقد سازد وآنان را در اعتقاداتشان آزاد بگذارد.
پیامبر پاسخ دادند که جز بااهل کتاب پیمان ذمه منعقد نمی کنند .
مردم مکه اعتراض کردند که شما بامجوس هجر ((48)) پیمان ذمه منعقد ساختید, در حالی که آنان اهل کتاب نیستند, بلکه پیرو آیین مجوس می باشند .
پیامبر(ص)پاسخ داد: مجوسیان نیز پیامبری داشتند که او را کشتند وکتابی داشتند که آن را سوزانیدند (بنابراین آنان نیز اهل کتاب هستند) ((49)) .
به هر حال دلیلی بر این مطلب وجود ندارد که از نظر قرآن , تنها یهود ونصارا اهل کتابند وقهرا عمومیت آیه الذین اوتوا الکتهاب من قبلکم شامل صابئین ومجوس وهر گروه دیگری نیز که اثبات شود دارای شریعت الهی بوده اند هر چند در حال حاضر انحرافاتی وسیع در میان آنان به چشم بخورد می شود واصل نیز بر حلیت ازدواج است , مگر آن جا که دلیلی صریح آن را منع نماید.
ظاهرا فقهایی که حکم به جواز نداده اند, بیشتر از باب احتیاط بوده ویا این که واژه مشرکان را در قرآن به مفهوم لغوی گرفته وقهرا شامل یهود ونصارا وب نیز دانسته اند وبه حکم آیه سوره مائده , قدر متیقن از افرادی را که از عمومیت منع خارج شده اند, یهود ونصارا دانسته وبقیه را مشمول عمومیت نهی دانسته اند, وحال آن که در مباحث آینده روشن خواهد شد که واژه مشرکان در قرآن معنای اصطلاحی خاصی دارد وتنها شامل بت پرستان می شود وقهرا غیر از آنان کسان دیگری تحت شمول عمومیت نهی نبوده اند تا نیاز به استثنا داشته باشند وآیه پنجم سوره مائده نیز همین واقعیت را بیان فرموده است ((50)) .
و شاید علت این که فقهای شیعه با همه قرائن یاد شده , معتقد به حرمت ازدواج با زنان مجوسی وب بوده اند یعنی اصل را بر حرمت همه زنانی که اهل کتاب نیستند گذاشته اند روایاتی باشد که در تفسیرآیه 221 سوره بقره وارد شده است که بر اساس آنها, آیه ولاتنکحوا المشرکهات حتی یومن, زنان مشرک را تا ایمان نیاورده اند به زنی مگیرید در اصل به عنوان تحریم ازدواج با همه زنان غیر مسلمان نازل شده واز این مجموع , تنها زنان اهل کتاب استثنا شده اند وقهرا ازدواج با همه زنانی که اهل کتاب نیستند یا در اهل کتاب بودن آنان شبهه وجود دارد, حرام می باشد, جز این که در مورد زنان مجوسی , تنها هم بستری با آنان بدون ازدواج وبه شرط عدم استیلاد (طلب فرزند کردن ) جایز شمرده شده وقهرا این روایات نیز استثنای دیگری است از آیات سوره بقره وسوره ممتحنه , واما باقی زنان محکوم به حرمت خواهند بود.
روایات یاد شده به قرار ذیل است : علی (ع) فرموده : واما الایات التی نصفها منسوخ ونصفها متروک بحاله لم ینسخ وما جاء من الرخصةفی العزیمة, فقوله تعالی ولاتنکحوا المشرکهات حتی یومن ولامةمومنةخیر من مشرکةولو اعجبتکم ولاتنکحوا المشرکین حتی یومنوا ولعبد مومن خیر من مشرک ولو اعجبکم وذلک ان المسلمین کانوا ینکحون فی اهل الکتاب من الیهود والنصاری وینکحونهم حتی نزلت هذه الایه نهیا ان ینکح المسلم من المشرک او ینکحونه ثم قال اللّه تعالی فی سورةالمائدةما نسخ هذه الایةفقال : والمحصنهات من الذین اوتوا الکتهاب من قبلکم فاطلق اللّه مناکحتهن بعدان کان نهی وترک قوله ولاتنکحوا المشرکین حتی یومنوا علی حاله لم ینسخه , ((51)) واما آیاتی که نصف آن نسخ شده ونصف آن نسخ نشده وبه حال اول باقی است وآنچه مباح شناخته , پس از این که حکم لازم داشته , این آیه است که می فرماید: از مشرکات زن نگیرید تا زمانی که ایمان آورند, وکنیز مسلمان برای شما بهتر است از زن آزاد مشرک , هر چند مطلوب طبع شما بوده باشند, وزن مسلمان را به مرد مشرک ندهید تا زمانی که ایمان آورند وبدانید که برده مسلمان برای شما بهتر است از مرد آزاد مشرک , هر چند به نظر شما جالب آیند.
و این به دلیل آن است که مسلمانان از اهل کتاب زن می گرفتند وبه آنها زن می دادند تا آن گاه که این آیه نازل شد ومسلمانان را منع کرد که با زن مشرک ازدواج کنند ویا به مرد مشرک از زنان مسلمان زن بدهند, وسپس در سوره مائده خداوند متعال چیزی فرمود که ناسخ این آیه است , چه این که فرموده است : ب از زنان اهل کتاب برای شما حلال است که همسر برگزینید.
پس خداوند ازدواج با آنان را در آیه مائده آزاد گذاشت , پس از این که در سوره بقره از آن منع فرموده بود, ولی بخش دوم آیه بقره را که می فرماید: با مردان مشرک زنان مسلمان را همسر نکنید, همچنان به حال خود باقی است وخداوند آن را نسخ نفرموده است .
علامه مجلسی خود در این باره می نویسد: والمحصنهات من الذین اوتوا الکتهاب من قبلکم فقد احل اللّه نکاح اهل الکتاب بعد تحریمه فی قوله تعالی فی سورةالبقرةولاتنکحوا المشرکهات حتی یومن وانما یحل نکاح اهل الکتاب الذین یودون الجزیةعلی ما یجب فاما اذا کانوا فی دار الشرک ولم یودوا الجزیةلم تحل مناکحتهم .
((52)) همان گونه که ملاحظه می شود, این روایات حاکی از این است که آنچه در مدینه مورد ابتلای مسلمانان بوده , ازدواج با اهل کتاب بوده وازدواج با مشرکان کمتر می توانست مورد توجه باشد .
یکی از عوامل گرایش مسلمانان به ازدواج با زنان اهل کتاب , بالا بودن مهریه ها ومخارج مربوط به مراسم ازدواج با زنان مسلمان بود, ولذا مسلمانان وبه خصوص مهاجران , تمایلات جنسی خویش را از این طریق ارضا می نموده اند.
به هر حال روایات فوق گویای این مطلب است که ازدواج با زنان غیرمسلمان , به صورت کلی در این آیات مورد تحریم قرار گرفته وقهرا جز با دلیل نمی توان از شمولیت این عنوان کلی که شامل همه کفار می شود فردی را خارج ساخت .
آنچه به طور قطع از دایره این عموم خارج است , زنان مسیحی ویهودی هستند (آنهم با اختلاف نظری که در این زمینه در میان فقهای شیعه مطرح است ), ولذا ازدواج با زنان مجوسی وصابئی وهمه مشرکان , به حکم این آیه , تحریم شده است .
البته روایات فوق از نظر سند تمام نیست , ولذا نمی تواند مورد استدلال قرار گیرد وشان نزول این آیات نیز به نقل مفسران در مورد زنان مشرک مکه بوده است , واز طرفی همان گونه که قبلا اشاره کردیم , زنان یهودی ومسیحی بر طبق شریعت خود, ازدواج با افراد مسلمان را حرام می دانستند وقهرا حاضر به ازدواج با مسلمانان نبودند, ولذا ازدواج جز با کنیزان آنها مطرح نبوده است واز طرفی حکم تحریم ازدواج با مشرکان براساس آنچه قبلا گفته شد از سال ششم هجرت مطرح گردیده ودر این مدت , مسلمانان تقریبا مشکلات اقتصادی را تاحدود زیادی پشت سر گذاشته بودند ومهمتر این که زنان مسیحی در مدینه حضور نداشتند وازدواج با زنان یهودی نیز به سبب درگیری یهود با مسلمانان مطرح نبود وفرض بر این است که در آیات تحریم , کنیزان اهل کتاب موضوع تحریم نیستند, بلکه آن چه مورد توجه آیه است , زنان آزاد است , چرا که در صورت اضطرار وعدم امکان ازدواج با زنان آزاد مسلمان , قرآن دستور می دهد که از کنیزان مسلمان بهره بگیرند, نه از زنان آزاد مشرک .
بنابراین براساس این دسته از روایات غیر معتبر وقرائن غیر قطعی , نمی توان حکم به حرمت ازدواج با همه زنان غیر مسلمان داد تا در نتیجه , اصالةالحرمه که بیشتر مورد توجه قرار گرفته است تثبیت گردد.
حاصل این که آنچه از آیات شریفه می توان استنتاج کرد, حرمت ازدواج به مفهوم عقد است , آن هم در مورد زنان مشرک , ولی در مورد زنان دیگر دلیلی بر حرمت وجود نداشته تا نیازمند به اثبات اهل کتاب بودن آنها باشیم .
نکته دیگری که در این جا قابل توجه است , این است که براساس شواهد تاریخی , حکم تحریم ازدواج با کفار در سال ششم هجری تشریع شده واگر اهل کتاب نیز مشمول آیات تحریم بودند, ممکن نبود که در سال نهم یا دهم براساس آیات سوره مائده , ازدواج با زنان اهل کتاب حلال شده باشد, وبه دیگر سخن , آیه الیوم احل لکم الطیبهات ((53)) با آیه اولئک یدعون الی النار ((54)) در سوره بقره از نظر بلاغت سازگار نبود, بنابراین آنچه در سوره بقره مورد تحریم قرار گرفته , غیر از کسانی است که به عنوان طیبات یا در ردیف طیبات در سوره مائده ذکر شده است .
از جمله شواهد تاریخی در مورد جواز ازدواج با زنان مجوسی , مطلبی است که ابوحنیفه دینوری آورده , که در دوران خلافت علی (ع) خلید بن کاس فرماندار خراسان گردید وهنگامی که نزدیک خراسان رسید, به او خبر دادند که مردم نیشابور از اطاعت برگشته اند ویکی از دختران خسرو را که از کابل آمده , مردم متوجه او شده اند وخلید با آنان جنگ کرد وبه دختر خسرو امان داد واو را نزدعلی (ع) فرستاد.
علی (ع) به او گفت : آیا دوست داری تو را به همسری این پسرم , یعنی حسن در آورم ؟
گفت : با کسی که زیر دست دیگری است ازدواج نمی کنم , ولی اگر دوست داشته باشی با خودت ازدواج می کنم .
علی (ع) فرمود: من پیرم واین پسرم چنین خوبیهایی دارد .
گفت : تمام خوبیهایش را به خودت بخشیدم .
یکی از بزرگان دهقانان عراق به نام نرسی گفت : من از خاندان پادشاهی هستم واز خویشاوندان او هستم , او را به ازدواج من در آور .
امام به آن دختر فرمود: هر جا خواهی برو وبا هرکس خواهی ازدواج کن که بر تو چیزی نیست ((55)).
این گونه مطالب نیز شاهدی بر جواز ازدواج با زنان مجوسی بوده ومسلمانان به خصوص از همخوابگی با زنان مجوسی منعی نداشته اند, ولذا علی (ع) به دختر یاد شده , که بی شک مجوسی بوده وهنوز مسلمان نبوده است , پیشنهاد ازدواج با امام حسن (ع) را می دهد و مسلمانان نیز کمترین احساس منعی نکرده اند, وموید دیگر, برخورد علی (ع) با اسیران زن ایرانی در دوران خلیفه دوم بود که درباره آنان فرمود: اینان بایستی مورد تکریم قرار گیرند وبا هرکسی که خود خواهند ازدواج کنند, وبدین ترتیب , شهربانو به ازدواج امام حسین (ع) درآمد وتردیدی نیست که ایرانیان در زمان پیشنهاد علی (ع) هنوز مسلمان نبوده اند.

ازدواج با بی دینان وپیروان ادیان غیر توحیدی

همان گونه که قبلا گفته شد, معیار حرمت ازدواج با بیگانگان در اسلام , مسائل نژادی وافتخارات ملی وگروهی نیست , بلکه تنها علت این ممنوعیت , جلوگیری از نفوذ انحرافات عقیدتی در مسلمانان است که این تحریم نیز در مورد پیروان ادیانی که در اصل توحیدی بوده اند, هر چند که در حال حاضر موحد نیز نباشند استثنا شده وازدواج با اهل کتاب مجاز شمرده شده است , ولی در مورد افرادی که جزء پیروان ادیان توحیدی نیستند, آیات وروایات متعددی ازدواج با آنان را منع کرده است .
دلیل فقها در حکم به حرمت ازدواج با بیگانگان , در درجه اول قرآن کریم است که در آیات متعددی ازدواج با گروهی از بیگانگان را منع فرموده است ودر مواردی ظاهر آیات , حاکی از منع ازدواج با هر فرد غیر مسلمان است , چه این که از ازدواج با کفار نهی شده وواژه کافر حتی اهل کتاب را نیز شامل می شود, بر خلاف واژه مشرک که در شمول آن نسبت به اهل کتاب در میان فقها اختلاف نظر وجود دارد, ولذا یک بار دیگر مجموع آیات ناظر به این مساله را مورد توجه قرار می دهیم .
مجموع آیاتی که در قرآن کریم در این زمینه وجود دارد, آیات ذیل است :
1 . ولا تنکحوا المشرکهات حتی یومن ولامةمومنةخیر من مشرکةولو اعجبتکم ولاتنکحوا المشرکین حتی یومنوا ولعبد مومن خیر من مشرک ولو اعجبکم اولئک یدعون الی النار والله یدعوا الی الجنةوالمغفرةباذنه ویبین ایهاته للناس لعلهم یتذکرون, ((56)) زنان مشرک را تا ایمان نیاورده اند به زنی مگیرید وکنیز مومن بهتر از آزاد زن مشرک است , هرچند شما را از او خوش آید وبه مردان مشرک تا ایمان نیاورده اند, زن مومن مدهید و برده مومن بهتر از مشرک است , هر چند شما را از او خوش آید .
اینان به سوی آتش دعوت می کنند وخدا به جانب بهشت وآمرزش .
وآیات خود را آشکار بیان می کند, باشد که بیندیشند.
2 . یها ایها الذین امنوا اذا جهاء کم المومنهات مههاجرات فامتحنوهن الله اعلم بایمهانهن فان علمتموهن مومنهات فلاترجعوهن الی الکفار لاهن حل لهم ولاهم یحلون لهن واتوهم مها انفقوا ولاجنهاح علیکم ان تنکحوهن اذا ا تیتموهن اجورهن ولا تمسکوا بعصم الکوافر وسئلوا مها انفقتم ولیسئلوا مها انفقوا ذلکم حکم الله یحکم بینکم والله علیم حکیم ((57)) , ای کسانی که ایمان آورده اید! چون زنان مومنی که مهاجرت کرده اند به نزدتان آیند, بیازماییدشان .
خدا به ایمانشان داناتر است .
پس اگر دانستید که ایمان آورده اند, نزد کافران بازشان مگردانید, زیرا اینان بر مردان کافر حلال نیستند ومردان کافر نیز بر آنهاحلال نیستند .
وهر چه آن کافران برای این گونه زنان هزینه کرده اند بپردازید .
واگر آنها را نکاح کنید ومهرشان را بدهید, مرتکب گناهی نشده اید وزنان کافر خود را نگه مدارید وهر چه هزینه کرده اید از مردان کافر بخواهید وآنها نیز هر چه هزینه کرده اند از شما بخواهند .
این حکم خداست .
خدامیان شما حکم می کند واو دانا وحکیم است .
3 . الزانی لاینکح ا زانیةاو مشرکةوالزانیةلاینکحهها ا زان او مشرک وحرم ذلک علی المومنین, ((58)) مرد زناکار جز زن زناکار یا مشرک را نمی گیرد, وزن زناکار را جز مرد زناکار یا مشرک نمی گیرد, واین بر مومنان حرام شده است .
الخبیثهات للخبیثین والخبیثون للخبیثهات والطیبهات للطیبین والطیبون للطیبهات اولئک مبرون مما یقولون لهم مغفرةورزق کریم , ((59)) زنان ناپاک برای مردان ناپاک ومردان ناپاک برای زنان ناپاک وزنان پاک برای مردان پاک ومردان پاک برای زنان پاک .
آنها از آنچه درباره شان می گویند منزهند .
آمرزش ورزق نیکو برای آنهاست .
4 . والمحصنهات من النسهاء ا مها ملکت ایمهانکم کتهاب الله علیکم واحل لکم مهاورآء ذلکم ان تبتغوا باموالکم محصنین غیر مسهافحین فما استمتعتم به منهن فهاتوهن اجورهن فریضةولاجناح علیکم فیمها تراضیتم به من بعد الفریضةان الله کهان علیما حکیما * ومن لم یستطع منکم طولا ان ینکح المحصنات المومنهات فمن مها ملکت ایمهانکم من فتیهاتکم المومنهات والله اعلم بایمهانکم بعضکم من بعض فانکحوهن باذن اهلهن واتوهن اجورهن بالمعروف محصنات غیر مسهافحهات ولامتخذات اخدان فاذا احصن فان اتین بفهاحشةفعلیهن نصف مها علی المحصنهات من العذاب ذلک لمن خشی العنت منکم و ان تصبروا خیر لکم والله غفور رحیم * یرید الله لیبین لکم ویهدیکم سنن الذین من قبلکم ویتوب علیکم والله علیم حکیم , ((60)) و نیز زنان شوهردار بر شما حرام شده اند, مگر آنها که به تصرف شما درآمده باشند .
از کتاب خدا پیروی کنید, جز اینها زنان دیگر هر گاه در طلب آنان از مال خویش مهری بپردازید و آنها را به نکاح درآورید, نه به زنا, بر شما حلال شده اند .
و زنانی را که از آنها تمتع می گیرید, واجب است که مهرشان را بدهید, و پس از مهر معین , در قبول هر چه هر دو بدان رضا بدهید گناهی نیست .
هر آینه خدا دانا وحکیم است * هر کس را که توانگری نباشد تا آزاد زنان مومن را به نکاح خود در آورد, از کنیزان مومنی که مالک آنها هستید به زنی گیرد, وخدا به ایمان شما آگاهتر است .
همه از جنس یکدیگرید, پس بندگان را به اذن صاحبانشان نکاح کنید ومهرشان را به نحو شایسته ای بدهید .
وباید که پاکدامن باشند, نه زناکار ونه ازآنها که به پنهان دوست می گیرند .
وچون شوهر کردند, هرگاه مرتکب فحشا شوند, شکنجه آنان نصف شکنجه آزاد زنان است , واین برای کسانی است از شما که بیم دارند که به رنج افتند .
با این همه , اگر صبر کنید برایتان بهتر است وخدا آمرزنده و مهربان است * خدا می خواهد برای شما همه چیز را آشکار کند وبه سنتهای پیشینیانتان راه بنماید وتوبه شما را بپذیرد, که خدا دانا وحکیم است .
5 .
الیوم احل لکم الطیبهات وطعهام الذین اوتوا الکتهاب حل لکم وطعهامکم حل لهم والمحصنهات من المومنهات والمحصنهات من الذین اوتوا الکتهاب من قبلکم اذا اتیتموهن اجورهن محصنین غیر مسهافحین ولا متخذی اخدان ومن یکفر بالایمهان فقد حبط عمله وهو فی الاخرةمن الخهاسرین, ((61)) امروز چیزهای پاکیزه بر شما حلال شده است .
طعام اهل کتاب بر شما حلال است وطعام شما نیز بر آنها حلال است .
ونیز زنان پارسای مومن وزنان پارسای اهل کتاب , هرگاه مهرشان را بپردازید, به طور زناشویی نه زناکاری ودوست گیری , بر شما حلالند .
وهرکس که به اسلام کافر شود, عملش ناچیز شود ودر آخرت از زیانکاران خواهد بود.

شان نزول آیات

علامه طباطبائی (ره ) می نویسد: اولین سوره ای که بعد از هجرت در مدینه نازل شده , سوره بقره است وسوره ممتحنه قبل از فتح مکه (سال هفتم هجرت ) در مدینه نازل شده وسوره مائده آخرین سوره ای است که بر پیامبر(ص)نازل شده , ولذا احکام این سوره در صورت تعارض , ناسخ احکام دیگر است واحکام این سوره منسوخ نیست , چه این که آیه پیشین نمی تواند ناسخ آیه پسین (از لحاظ زمان ) باشد ((62)) .
مرحوم طبرسی می نویسد: آیه 220 از سوره بقره در مورد شخصی به نام مرثدبن ابی مرثد نازل شده که از جانب پیامبر(ص)ماموریت داشت گروهی ازمسلمانان را که در مکه بودند برباید, وهنگامی که مرثد وارد مکه شد, زنی به نام عناق که سابقه دوستی با وی داشت او را به همخوابگی با خود دعوت کرد واو امتناع کرد وگفت : بایستی از پیامبر(ص)اجازه بگیرم , وبه این مناسبت , آیه 221 بقره ازدواج با مشرکان را حرام اعلام فرموده است , از نویسندگان اهل سنت , سیوطی نیز در تفسیر در المنثور همین وجه را از ابن عباس نقل کرده است ((63)) .
سیوطی می افزاید که واقدی از سدی , از انس بن مالک واو از ابن عباس نقل کرده که آیه 221 به مناسبت ازدواج عبداللّه بن رواحه با کنیز سیاه پوست مسلمانی نازل شده , چه این که روزی عبداللّه به جهت کاری کنیزش را آزاد کرد واو به پیامبر(ص)شکایت برد وپیامبر به عبداللّه اعتراض کرد واز این رو عبداللّه برای جبران کار خود در صدد ازدواج با کنیزش بر آمد, در حالی که از نظر عمومی , این کار قبیح به نظر می آمد, یعنی مردم عرب ازدواج با کنیز را نمی پسندیدند, ولذا آیه قرآن نازل شد که ولامةمومنةخیر من مشرکة, بنابراین , هدف اصلی آیه221 , رفع موانع ازدواج با کنیزان است ((64)) .
بعضی نیز نزول آیه را به مناسبت ازدواج حذیفه دانسته اند که کنیزی داشت واو را آزاد کرد وبا وی ازدواج نمود .
علامه طباطبایی می فرماید: مانعی ندارد که آیه پس از همه این امور وناظر به همگی نازل شده باشد.
واما آیه سوره ممتحنه به مناسبت مهاجرت بعضی از زنان اهل مکه به مدینه ,پس از صلح حدیبیه , نازل شده است , زیرا پیامبر(ص)در صلح حدیبیه با مشرکان مکه عهد نموده بود که هر فردی از مردم مکه که مسلمان شود وبه مسلمانان بپیوندد, براساس پیمان صلح , بایستی به مردم مکه بازگردانده شود, ولی مردم مکه الزامی به بازگرداندن فردی که از جمع مسلمانان گریخته باشد ندارند ((65)) .
اتفاقا زنی از مردم مکه مسلمان شد وبه مسلمانان پیوست وهنگامی که شوهرزن برای بازگردانیدن او مراجعه کرد, پیامبر(ص)فرمود: پیمان حدیبیه مخصوص مردان فراری از مکه است وشامل زنان نمی شود وبه این مناسبت آیه نازل شد که زنانی که از مردم مکه به مدینه مهاجرت می کنند, بایستی از طرف مسلمانان آزموده شوند ودر صورتی که واقعا به اسلام ایمان داسته باشند, نبایستی به مکه عودت داده شوند, چرا که نه زنان مومن بر مشرکان حلالند ونه مردان مشرک بر زنان مومن حلالند, بنابراین تنها مسلمانان براساس پیمان صلح ویا حکم ویژه موظفند مهریه ومخارجی را که شوهر آن زن در مراسم ازدواج با این زن مصرف نموده به او بپردازند وسپس ازدواج با آن زن مهاجر برای مسلمانان بلامانع خواهد بود, واز این جهت در مواردی مشابه , مسلمانان ومردم مکه می بایست تنها مهریه زنان فراری از یکدیگر را بپردازند .
چه این که مسلمانان نیز در صورتی که زنانشان به کفر می گراییدند, بایستی به حکم آیه ولاتمسکوا بعصم الکوافر, از ادامه زناشویی با آنان اجتناب می کردند, چنان که آیه یازدهم از همین سوره نیز تاکیدی بر مطلب فوق است .
علامه طباطبائی می نویسد: آیه سوم از سوره نور براساس روایات رسیده از ائمه اهل بیت , ناظر به حرمت ازدواج با زنان متهم به زنا پس از اشتهار واقامه حد قبل از توبه می باشد وبعضی این آیه را که مفهوما می رساند مرد زناکار با زن زانی ومشرک می تواند ازدواج کند وزن زانی می تواند با مرد مشرک وزناکار ازدواج کند را منسوخ به آیه 221 بقره دانسته اند, چه این که به اعتقاد بعضی , ازدواج با بیگانگان تا سال ششم هجرت بلامانع بوده وآیه سوره نور, مبین همین مطلب است وبا نزول آیه 221 سوره بقره , ا زدواج با مشرکان مطلقا ممنوع اعلام شده است .
سیوطی در تفسیر درالمنثور از احمد حنبل ونسائی وحاکم نیشابوری وابن جریر وبیهقی وابوداوود از عبداللّه بن عمر روایت کرده اند که زنی به نام ام فهرول معروف به زنا بود ویکی از مسلمانان در صدد همخوابگی با او بر آمد وبه این مناسبت آیه سوم از سوره نور نازل شد.
و بعضی نیز آورده اند که پس از هجرت مسلمانان به مدینه , به علت بالا بودن مهر وگرانی قیمتها به زحمت افتادند, ولذا در صدد بر آمدند از زنان معروف برای اطفای غریزه جنسی استفاده کنند ولذا آیه فوق نازل شده است , واما آیه 26 سوره نور را نیز مرحوم طبرسی در مجمع البیان می فرماید: براساس روایتی از امام باقر(ع) این آیه همانند آیه سوم , منع از ازدواج مسلمانان با زناکاران می نماید وبه همین مناسبت نازل شده که گروهی از اصحاب در صدد ارتباط با زنان آلوده بوده اند وقرآن آنان را از این کار برحذر داشته است ((66)).
و اما در مورد آیات سوره نساء, بدون شبهه آیه 24 ناظر به حکم ازدواج موقت است وعلامه طباطبائی می فرماید: این آیه در نیمه اول سالهای بعد از هجرت پیامبر(ص)به مدینه , نازل شده وبسیاری از اهل سنت معتقدند که این آیه , ناظر به ازدواج موقت است وبسیاری معتقدند که این آیه , ناظر به غزوه اوطاس است که پیامبر(ص)براساس آیه شریفه به مسلمانان اجازه داد که از زنان اسیر پس از سپری شدن یک طهر استمتاع جویند ونیز اجازه ازدواج موقت به آنان داده شده است .
بنابراین بسیاری از اهل سنت , این آیه را مربوط به جنگ اوطاس دانسته اند که پس از فتح مکه وبعد از جنگ حنین رخ داده است وبراساس این آیه , ازدواج با زنان اسیر, هر چند شوهر دار بوده اند پس از استبرا جایز شمرده شده است , چنان که سیوطی در درالمنثور, از احمد ومسلم وترمذی ونسائی وبیهقی وب از ابوسعید خدری روایت نموده است , وبه همین مناسبت , روایتی از پیامبر(ص)نقل شده که فرمود: لاتوطا حامل حتی تضع حمله ولاغیر حامل حتی تحیض .
چنان که احمد در مسند وترمذی در صحیح وحاکم در مستدرک , آن را روایت کرده اند ((67)) وبعضی نیز نزول آیه را مربوط به شهر مکه , پس از عمره قضای پیامبر(ص)دانسته اند ((68)) .

:پینوشتها


1- چنان چه آیات متعددی از سوره مائده نیز موید همین معناست .
2- م . کلانتری , پایان نامه , دانشکده حقوق دانشگاه شهید بهشتی , سال 1353,شماره 1120.
3- تفسیر کشاف , ج3 , ص 548 (ذیل آیه 49 از سوره احزاب ).
4- بقره (2) آیه 230.
5- ر . ک : حسن نجفی , جواهر الکلام , ج29 , ص 5 به بعد.
6- نساء (4) آیه 6.
7- المبسوط, ج4 , ص 192.
8- قال رسول اللّه(ص): ما بنی بناء فی الاسلام احب الی اللّه عزوجل من التزویج وقال #: ما من شی ء احب الی اللّه عزوجل من بیت یعمر فی الاسلام بالنکاح .
(وسائل الشیعه , ج14 , ص 3, 5).
9- نهج البلاغه , صبحی صالح , نامه 31.
10- متقی هندی , کنزالعمال , ج15 , ص 855, ح43400 .
11- وسائل الشیعه , ج14 , ص 19.
12- ناگفته نماند که این احتیاطها در مورد انتخاب همسر به منظور بقای نسل وتشکیل خانواده موردتوجه بوده است , اما بسیاری از ملل با زنان روابطی صرفا کامجویانه واحیانا به صورت هرزگی داشته اند, در این گونه موارد هر چند که این روابط به صورت قانونی نیز بوده است , غالباآداب ورسوم واحتیاطهای یاد شده در آنها مراعات نمی شده است , بنابراین در همه اقوام وملل , انتخاب همسر به عنوان مادر فرزند, با انتخاب زنان به عنوان ارضای تمایل حیوانی ورفع نیازجنسی از نظر اهمیت متفاوت بوده , ولذا در مورد دوم کمتر به نکات یاد شده می اندیشیده اند, ولی در غیر موارد هرزگی , در این گونه موارد نیز حداقل صلاحیت را در مورد زوج خود مراعات می کرده اند.
در آیین اسلام نیز چنین بوده , ولذا به مواردی برمی خوریم که همخوابگی با زنان خاصی مجاز قلمداد شده , ولی توصیه شده است که از این گونه زنان صاحب فرزند نشوند .
در آینده به نمونه هایی از این گونه ازدواج ها یا روابط قانونی اشاره خواهیم داشت .
13- اعراف (7) آیه 157.
14- البته جای تردید نیست که تحریفات فراوانی در باب تاریخ انبیا به تورات راه یافته وطبق تعالیم اسلامی , انبیا همگی تحت عنایت الهی بوده وهرگز دامن خویش را به گناه نیالوده اند.
15- بدران ابوالعینین بدران , العلاقات الاجتماعیةبین المسلمین وغیر المسلمین , ص 89.
16- بدران ابوالعینین بدران , العلاقات الاجتماعیةبین المسلمین وغیر المسلمین , ص 89.
17- الحافظ صبری , المقارنات والمقابلات .
ناگفته نماند که مقصود از وثنی در عبارات یهودیان , هر فردی است که اسرائیلی ویهودی نبوده باشد, چنان که واژه امی نیز در اصطلاح آنان به همین معناست .
18- درگذشته , بسیاری از اقوام در حفظ نسب وفامیل خویش کوشا بوده اند, ولی ظاهرا هیچ قومی مانند بنی اسرائیل در حفظ نسب خویش اهتمام نداشته است .
19- دائرةالمعارف الاسلامیةالشیعی;127;رذچ&, ج9 , ص 340.
20- ر.ک : الحافظ صبری , المقارنات والمقابلات , ماده 395.
21- ظاهرا مقصود نویسنده این است که زن مسیحی حاضر نبود به ازدواج مرد مسلمان در آید, هرچند مرد مسلمان از نظر بسیاری از فقهای اسلام می توانست زن مسیحی یا یهودی بگیرد.
22- آدام متز, تاریخ تمدن اسلامی در قرن چهارم , ج1 , ص 74.
23- روایت پهلوی , ترجمه مهشید میرفخرایی , ص 4.
24- همان , ص 5.
25- انبیاء (21) آیه 107.
26- در انجیل متی آمده : پس عیسی از آن جا بیرون شده به دیار صور وصیدون رفت .
ناگاه زن کنعانیه ای از آن حدود بیرون آمده , فریادکنان وی را گفت : خداوندا! پسر داودا, بر من رحم کن , زیرا دختر من سخت دیوانه است , لیکن هیچ جوابش نداد تا شاگردان او پیش آمده , خواهش نمودند که او را مرخص فرمای , زیرا در عقب ما شورش می کند .
او در جواب گفت : فرستاده نشده ام مگر به جهت گوسفندان گم شده خاندان اسرائیل .
پسر آن زن آمده , او را پرستش کرده گفت : خداوندا, مرا یاری فرما! در جواب گفت : نان فرزندان گرفتن ونزد سگان انداختن جایز نیست .
عرض کرد: بلی خداوندا,زیرا سگان نیز از پاره های افتاده سفره آقایان خویش می خورند .
آن گاه عیسی در جواب او گفت : ای زن ! ایمان تو عظیم است , تو را بر حسب خواهش تو بشود, که در همان ساعت دخترش شفا یافت .
(باب پانزدهم , آیه 21 29).
همچنین در باب دهم از انجیل متی آمده است که عیسی (ع) هنگامی که به یاران دوازده گانه خود قدرت داد, تا ارواح پلید را از بدن بیماران خارج سازند وهر بیماری ورنجی را شفا دهند, به ایشان وصیت کرد وگفت : از راه امت ها مروید ودر بلدی از سامریان داخل مشوید, بلکه نزد گوسفندان گم شده اسرائیل برویدب .
(آیه 6 و7).
27- آل عمران (3) آیه 49.
28- حجرات (49) آیه 10.
29- همان , آیه 13.
30- ابواسحق ثعلبی , تفسیر کشف البیان , ج1 , ص 109.
31- ر .ک : فراء, الاحکام السلطانیه , ص 20, حقوق اسلام , ترجمه زین العابدین رهنما, ص 10.
32- المبسوط, ج5 , ص 22 و 23.
33- جواهر الکلام , ج30 , ص 93.
34- محمد باقر مجلسی , بحارالانوار, ج103 , ص 371.
35- اعراف (7) آیه 157.
36- مائده (5) آیه 5.
37- ممتحنه (60) آیه 10.
38- انعام (6) آیه 155 157.
39- محمد بن حسن حر عاملی , وسائل الشیعه , ج11 , ص 98.
قال علی (ع) : بلی یا اشعث قد انزل الله علیهم کتابا وبعث الیهم نبیا.
40- ر.ک : عبدالکریم زیدان , الذمیین والمستامنین , ص 28.
41- ر .ک : قاضی ابو یوسف , الخراج , ص 128 و 235.
42- ج7 , ص 383.
43- شوری (42) آیه 13.
44- مائده (5) آیه 48.
45- اصول کافی , ج2 , ص 29.
46- ذهب ابوثور وداود وابن القصار من المالکیةوابن حزم من الظاهریةالی ان المجوسیةهم اهل کتاب فتحل نساوهم للمسلمین وهو مروی عن علی (ع) .
(بدران ابوالعینین بدران , العلاقات الاجتماعی;127;رذچ&, ص 78).
47- در این که پیامبر(ص)از مجوسی نیز مانند یهودیان ونصارا جزیه گرفته اند, تردیدی نیست , چنان که بلاذری نیز در فتوح البلدان , ص 117 ونیز قاضی ابویوسف در الخراج , ص 130 روایات زیادی در این باره نقل کرده اند.
48- شهری در منطقه بحرین بوده است .
49- ابن قیم در کتاب احکام اهل الذمه , ص 98 پس از شرحی درباره صابئین که آنها را به دو دسته حنفا ومشرکان تقسیم می کند می نویسد: وهم قوم ابراهیم کما ان الیهود قوم موسی والحنفاء منهم اتباعه وبالجمله فالصابئةاحسن حالا من المجوس فاخذ الجزیه من المجوس تنبیه علی اخذها من الصابئةبطریق اولی .
50- ممکن است گفته شود که آیه دهم سوره ممتحنه که می گوید: ولاتمسکوا بعصم الکوافر شامل همه غیر مسلمانان اعم از اهل کتاب وغیر اهل کتاب می شود, زیرا هر چند آیه در مورد زنان مشرک نازل شده , ولی ملاک حکم , عموم لفظ است , نه خصوص مورد, جز این که گفته شود که قرائن حالی که موجب انصراف لفظ از عموم است , موجود بوده , مانند روش عملی مسلمین وب ویا این که الف ولام را به معنای عهد بگیریم , یعنی مراد, کفاری است که در صدر آیه مطرح شده اند.
51- بحارالانوار, ج103 , ص 379 (به نقل از تفسیر نعمانی ).
52- همان , ص 381.
53- مائده (5) آیه 5.
54- بقره (2) آیه 221.
55- اخبار الطوال , ص 191.
56- بقره (2) آیه221 .
57- ممتحنه (60) آیه 10.
58- نور (24) آیه 3.
59- نور (24) آیه 26.
60- نساء (4) آیه 24 26.
61- مائده (5) آیه 5.
62- تفسیر المیزان , ج2 , ص 204.
63- مجمع البیان , ج1 , ص 560.
64- درالمنثور, ج1 , ص 256.
65- ابن قیم می نویسد: پیامبر(ص)قبل از این که به جهاد کردن فرمان یابد مردم را به وضعیتی که داشتند رها می کرد, ولذا گاهی اتفاق می افتاد که زنی مسلمان می شد وشوهرش کافر بود وبین آن دو جدایی نمی افتاد وآیه تحریم تنها بعد از صلح حدیبیه نازل شد .
احکام اهل الذمه , ج1 , ص 69.
66- تفسیر المیزان , ج15 , ص 80 و107.
67- العلاقات الاجتماعیةبین المسلمین وغیر المسلمین , ص 34.
68- فخر رازی , تفسیر الکبیر, ج10 , ص 49.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان