محمدرضا شاه، پس از انتصاب علم به نخست وزیری، با تسلط بر ارتش، ساواک و نیروهای انتظامی، درصدد برآمد برنامه رفورم مورد نظر واشینگتن را زیر نظر خود پیاده کند و با عنوان رهبر اصلاحات اجتماعی و سیاسی ایران به رؤیاهای بی پایه اش، جامه عمل بپوشاند.مهمترین اهرمی که شاه برای انجام این منظور می توانست به آن تکیه کند، پشتیبانی دولت ایالات متحده آمریکا بود. لیندون جانسون معاون رئیس جمهوری، که در سفر تابستانی خود به تهران، تحت تاثیر میهمان نوازی سخاوتمندانه دربار شاهنشاهی قرار گرفته بود، در ستایش از شاه او را به عنوان یکی از رهبران قدرتمند ضد کمونیسم جهان سوم و متحد مورد اعتماد ایالات متحده دانست. (1)
مک نامارا (2) وزیر دفاع نیز ضمن گزارش به کمیته خارجی سنای آمریکا، ایران را در اجرای رفورمهای اقتصادی و اجتماعی، به رهبری شاه، کشور نمونه معرفی کرد. (3)
شاه، که به عمق نارضایی مردم آگاه بود، درصدد برآمد از نفوذ جبهه ملی در جامعه استفاده کند و با واگذاری مناصب و پستهایی به چند تن از رهبران جبهه، با آنها معامله نماید.بدین منظور، اسد الله علم را مامور کرد با اللهیار صالح تماس بگیرد و درباره پیشنهادش با او مذاکره به عمل آورد.این مذاکرات در سه نوبت، در منازل علم و صالح، تحت عنوان: گفتگو و صرف «آبگوشت ولایتی » صورت گرفت ولی چون جبهه ملی با پیشنهاد شاه موافقت نکرد، مذاکرات بدون اخذ نتیجه پایان یافت. (4)
جبهه ملی در اعلامیه ای به تاریخ 7 آذر 1341 خبر مذاکرات نمایندگان جبهه را با اسد الله علم نخست وزیر جهت اطلاع عموم منتشر کرد.در این اعلامیه، پس از اشاره به چند اصل از قانون اساسی، و مسئولیت وزیران در برابر پارلمان و عدم مداخله شاه در امور مملکت و نیز لزوم آزادیهای مصرح در قانون اساسی و اشاره به نابسامانیهای مملکت طی 9 سال گذشته، گفته شده بود: «.... جبهه ملی تا کنون موفق شده است نگذارد امید مردم نسبت به استقرار حکومت ملی مبدل به یاس شود و کار مملکت به آشفتگیهای غیر قابل اداره و جبران بکشد.به همین منظور وقتی آقای علم، که ظاهرا عنوان نخست وزیری دارد، اظهار تمایل به مذاکره با جبهه ملی نمود و اظهار داشت اعلیحضرت مایلند به افکار و عقاید جبهه ملی احترام بگذارند و از همکاری جبهه ملی به نفع مملکت استفاده شود، هیئت اجرائی جبهه ملی، با اینکه به احتمال قوی می دانست چنین مذاکره ای ثمر بخش نخواهد بود، زیرا نه جبهه ملی می توانست از هدفهای اصولی خود، که در راس آن حکومت مردم بر مردم است صرفنظر کند، و نه اعلیحضرت با چنین امری، یعنی اجرای قانون اساسی موافقت می نمودند، مع ذلک، برای آنکه حسن نیت خود را به هموطنان و جهانیان نشان دهد، و راه هر گونه القاء شبهه ای را مسدود کند، آقایان اللهیار صالح رئیس هیئت اجرائی جبهه ملی و دکتر آذر، عضو هیئت اجرائی را به نمایندگی برای مذاکره با آقای علم انتخاب کرد و چند جلسه به مذاکره پرداختند و در جلسه سوم که آقای علم تکلیف کردند که با شخص اعلیحضرت در این خصوص مذاکره شود، هیئت اجرائی جبهه ملی، حدود مذاکرات را که نمایندگان جبهه ملی می توانند در آن حدود مذاکره و گفتگو کنند، به صورت یادداشتی در سه قسمت به این شرح:
«1.جبهه ملی معتقد است که باید قانون اساسی را محترم و معتبر دانست و رعایت اصول آن را، که متضمن حفظ سلطنت مشروطه و ملت است، صادقانه عهده دار بود.
2.جبهه ملی، به حکم قانون اساسی و با توجه به مقتضای حکومت مشروطه، اجرای فوری انتخابات را واجب می داند.
3.جبهه ملی، طرفدار اجرای اصلاحات و مبارزه با فساد است و وجود آزادیهای قانونی و پارلمان ملی را از لوازم تحقق یافتن اصلاحات و هماهنگی بین ملت و دولت و جلوگیری از اتلاف بیت المال عمومی می داند.» تسلیم آقای علم نمود و پاسخی از طرف ایشان نرسید.تا آنکه اخیرا بار دیگر خواستار ملاقات شدند، ولی در این نوبت هم نتیجه ای که با اصول هدفهای جبهه ملی سازگار باشد به دست نیامد.در ضمن مذاکرات، آقای علم اظهار داشتند پافشاری جبهه ملی به اینکه اعلیحضرت باید سلطنت نمایند نه حکومت، عملی نبوده و با واقع بینی منطبق نیست.ولی نمایندگان جبهه ملی به این تذکر پاسخ دادند که برای جبهه ملی قبول چنین امری، که مخالف قانون اساسی و مقتضای حکومت مشروطه سلطنتی و به مصلحت ملک و ملت و سلطنت نمی باشد، امکانپذیر نبوده و نیست و ادامه چنین وضعی را موجب وخامت بیشتر اوضاع می داند...» هیئت اجرائی جبهه ملی ایران (5)
کنگره جبهه ملی
در حینی که شاه و دولت علم برنامه رفراندوم و «انقلاب سفید» را تهیه می کردند، رهبران جبهه ملی در تدارک برگزاری اولین کنگره جبهه بودند.از یکصد و هفتاد و پنج تن نمایندگان گروههای وابسته به جبهه ملی برای شرکت در کنگره، دعوت به عمل آمد. (6)
گفتنی است که همه مدعوین (از جمله دانشجویانی که در خارج از کشور تحصیل می کردند از بیم ممانعت از بازگشت) در کنگره حاضر نشدند.از 35 تن اعضای هیئت دانشجویان، 29 تن از دانشجویان دانشگاه تهران بودند.بدین ترتیب، چون فعالیت جبهه ملی در شهرستانها محدود بود، اکثریت قریب به اتفاق اعضای کنگره را نمایندگان گروههای وابسته به جبهه در تهران تشکیل می دادند. (7)
از نهضت آزادی ایران چهار تن، بازرگان، ید الله سحابی، طالقانی و حسن نزیه دعوت شده بودند.چند تن از فعالان نهضت آزادی، مانند عباس شیبانی، عزت الله سحابی و محمد مقدم نیز که عضو دانشجویان جبهه ملی بودند، به عنوان اعضای هیئت دانشجویان، در کنگره حضور یافتند.
روز 4 دیماه 1341 اولین کنگره جبهه ملی، در منزل حاج حسن قاسمیه (تهران پارس) به ریاست اللهیار صالح آغاز به کار کرد. نخست دکتر محمد مصدق، که در احمد آباد تحت نظر بود، به رهبری افتخاری جبهه ملی انتخاب گردید.سپس 35 تن اعضای شورایعالی با رای مخفی برگزیده شدند. (8)
قرار شد شورایعالی 15 تن دیگر را به عضویت شورا انتخاب کند.
کار کنگره از 4 الی 11 دی به طول انجامید.بحث و گفتگو و مشاجره درباره این موضوع که جبهه ملی یک سازمان واحد باشد (تز دکتر خنجی) یا ترکیبی از احزاب و گروههای سیاسی (تز دکتر مصدق) مهمترین مسئله مورد اختلاف در کنگره بود.صالح و سنجابی طرفدار تغییر ساختار جبهه، به یک حزب واحد بودند و در کنگره، اکثریت داشتند.موضوع عضویت نهضت آزادی در جبهه، یکی دیگر از مسائل جنجال برانگیز بود.
مخالفین حزب واحد، یا رادیکالها، که اقلیت را تشکیل می دادند شامل رهبران نهضت آزادی، داریوش فروهر رهبر حزب ملت ایران و حسین راضی، رهبر حزب مردم ایران (نخشب در نیویورک اقامت داشت) بودند.اکثریت نیرومندی از اعضای سازمان دانشجویان جبهه ملی، و هیئت نمایندگی سازمان مزبور در کنگره عموما از نظریه اقلیت طرفداری می کردند.
در میان این دو جناح، چند تن بودند که سعی در نزدیک کردن نظریات اقلیت واکثریت داشتند و در عین حال هر یک از دو جناح کوشش می کرد این افراد را در جهت خود بکشاند.برجسته ترین افراد این گروه کوچک ولی متنفذ، دکتر غلامحسین صدیقی و باقر کاظمی، وزیران دولت دکتر مصدق بودند.
در پایان اجلاس روز دوم، اعضای کمیته مرکزی نهضت آزادی ایران دریافتند که بسیاری از رهبران متنفذ جبهه ملی مخالف حضور آنها در جبهه، به عنوان یک حزب می باشند، لذا برای تصمیم گیری پیرامون ادامه شرکت در اجلاس کنگره و یا خودداری از آن، به گفتگو نشستند.رحیم عطائی، عزت الله سحابی، حسن عرب زاده، عباس شیبانی و محمد مقدم، مخالف ادامه همکاری با جبهه ملی بودند ولی اکثریت اعضای کمیته تصمیم به ادامه همکاری با جبهه گرفت.
در سومین روز کنگره، مذاکرات طرفداران و مخالفان، درباره وضع نهضت آزادی به مشاجره کشید و مهندس بازرگان و چند تن از اعضای هیئت نهضت آزادی و دانشجویان، در اعتراض به جو حاکم در کنگره، جلسه را ترک کردند.در همین موقع، پیشنهاد عضویت نهضت آزادی ایران در جبهه ملی، که در دستور مذاکرات بود، به رای گذاشته شد.
دکتر غلامحسین صدیقی در مخالفت با عضویت نهضت آزادی در جبهه نطق مشروحی ایراد کرد و ضمن ستایش از رهبران نهضت، از شیوه کار جناح رادیکال آن در مبارزه علیه جبهه ملی انتقاد کرد.در نتیجه پیشنهاد عضویت نهضت آزادی در جبهه ملی با اکثریت رد شد و مقرر گردید، عضویت نهضت پس از تصفیه اعضای فاقد صلاحیت خود، در شورای عالی جبهه مورد رسیدگی قرار گیرد. (9)
تغییر رئیس شورای اجرائی و اعضای آن، که منجر به کناره گیری باقر کاظمی گردید و نیز بحث و اختلاف نظر پیرامون نظریات دکتر مصدق در مورد پذیرش احزاب و سازمانهای سیاسی در جبهه، موجبات تضعیف بیشتر جبهه و سرانجام انحلال آن را فراهم ساخت.در همین اوان، موضوع همه پرسی مربوط به مواد ششگانه (انقلاب سفید) در شورایعالی جبهه ملی و دیگر محافل سیاسی مورد بحث و گفتگو بود.محمد رضا شاه، که رفراندوم مرداد 1332 مصدق را غیر قانونی و بر خلاف قانون اساسی می دانست، اکنون با عنوان شاه غیر مسئول، قصد داشت همه پرسی برگزار کند و تصمیماتش را از طریق رفراندوم به صورت قانونی در آورد و با استفاده از پشتیبانی واشینگتن، راه را برای برقراری حکومت فردی، هموار سازد.
واقعیت این بود که رهبران جبهه ملی دوم در مقابل رفراندوم پر سر و صدای شاه غافلگیر شده بودند.جبهه، تا آن موقع، یعنی از آغاز زمامداری دکتر امینی و اعلام رفورم اجتماعی از سوی دولت او، استراتژی و برنامه مشخصی ارائه نکرده بود.جبهه ملی در دوره حکومت شریف امامی و سپس امینی، همه نیروی خود را بر سر شعار «انتخابات آزاد» گذاشته بود.حتی در ماههای اول حکومت اسد الله علم، که شاه در تدارک «انقلاب سفید» بود، موضع خود را در مورد برنامه رفورم شاه، اعلام نکرده بود!
جبهه ملی در نهایت غافلگیری و بلا تکلیفی، در آستانه رفراندوم شاه، در تاریخ 2 بهمن 1341 اعلامیه ای منتشر کرد که بخش عمده آن در اعتراض به نبودن آزادی و دموکراسی، دخالت شاه در امور مملکت، بی اعتنایی به قانون اساسی و دیگر قوانین، و نیز بی اعتبار بودن همه پرسی بود.در پایان اعلامیه، از مردم خواسته شده بود که در همه پرسی روز 6 بهمن بگویند: «اصلاحات ارضی آری! دیکتاتوری نه!» بخشی از اعلامیه بدین شرح بود:
«....مردم ایران: ما به شما اعلام خطر می کنیم که امروز کشور ما در آستانه تبدیل رسمی رژیم مشروطیت و دموکراسی به سیستم استبداد و ارتجاع است [....] دهقان هوشیار و آگاه ایرانی اجازه نخواهد داد که عنوان مصالح او، ملعبه دست دشمنان ملت گردد [....] زمین و آب، حق دهقان است.آزادی از حقوق اساسی ملت است.با الغاء رژیم ارباب و رعیتی، زمین و آب برای هر دهقان، دسترنج کارگر برای کارگر، حاکمیت ملت و آزادی برای همه مردم، از میان برداشتن استعمار و استثمار: آری - موافقم.
با حکومت خود کامه و دخالت پادشاه در امور مملکت و رژیم وحشت و ترور سازمان امنیت، تسلط سیاست استعماری بر کشور، تعدی پلیس و ژاندارم و مامور متعدی دولت در شهرها و روستاها: نه، مخالفم.» هیئت اجرائی جبهه ملی ایران (10) جبهه ملی قصد داشت روز 6 بهمن در اعتراض به رفراندوم، تظاهراتی ترتیب دهد، ولی کوشش فعالان جبهه در این مورد به نتیجه نرسید، از عصر روز 6 بهمن 1341، اعضای شورایعالی، جمعی از بازاریان و تعداد زیادی از دانشجویان به تدریج دستگیر و در قزل قلعه و زندان قصر بازداشت شدند.دو روز بعد، اعلام شد که رفراندوم شاه، زیر عنوان «انقلاب سفید» با اکثریت 9/99 درصد به تایید ملت ایران رسید!
موضع نهضت آزادی ایران، در برابر همه پرسی شاه، صریح و واقع بینانه بود، نهضت آزادی، انقلاب سفید را «تلاشی برای حفظ رژیم، از طریق باز کردن سوپاپهای اطمینان » تعبیر کرد.روز 3 بهمن 1341 شورای مرکزی نهضت آزادی اعلامیه ای زیر عنوان: ایران در آستانه یک انقلاب بزرگ! منتشر ساخت.در این اعلامیه، با اشاره به محیط خفقان و ارعاب و تهدید اقدام شاه غیر مسئول را در برگزاری همه پرسی خلاف قانون اساسی به توصیه آمریکا، بر خلاف تمایل ملت دانست و فضاحت «انقلاب شاه » را از جنبه های گوناگون مورد بررسی و تحلیل قرار داد.قسمتهایی از این اعلامیه بدین شرح است:
«....عامل این انقلاب، نه دهاتیها هستند، نه شهریها، نه ملت، نه مجلس و نه دولت.یک نفر است: شخص پادشاه مملکت!
این انقلاب، یک پدیده نو ظهور تاریخ است! زیرا معمولا انقلاب دو طرف دارد و انقلاب کننده، آن طرف توسری خورده زجر کشیده، محروم شده، خشمگین شده مظلوم اجتماع است و انقلاب را در برابر طبقه قاهر غاصب حاکم ظالم انجام می دهد.اما امروز، هیئت حاکمه و دستگاهی انقلاب می نماید که تا دیروز، خود از طریق اربابها و مالکها و مامورین دولت، یگانه حامی نظام ارباب رعیتی و فئودالیته و وکیل ساز و برخوردار از اقتصاد و اجحاف مالکیت و سرمایه داری بود و در مرحله نهایی عامل تمام فشارها و فسادها که بر رعایا و بر ملت وارد می آمد محسوب می شد.
انقلاب از این بزرگتر نمی شود که با یک گردش کوچک زمان، ضارب خوش زبان مدافع مضروب بی زبان بشود!
[....] اقبال ها و شریف امامی ها می آیند تا آنچه حزب و دموکراسی و انتخابات است به لجن مالی و رسوایی بکشند.با اشاعه فساد و تعمیم و توسعه اختلاسهای کلان به کلیه دستگاههای کشوری و لشکری، پرده ننگ را آن قدر بالا می زنند و ارکان دولت و سلطنت را علی رغم ادعاهای ثبات سیاسی و اجتماعی ایران آن قدر متزلزل می نمایند که داخل و خارج متوحش می شوند، می ترسند مبادا ملت پرمدارای ایرانی کاسه صبرش لبریز شود و معجزه انقلاب و قیامی آزاد سر بزند.سیاست توافقی به باز کردن یک سوپاپ خطر دیگر، در این دیگ زنگ خورده پوسیده است [....] دولت امینی را روی کار می آورند [....] سیاست آمریکا علاقه ای به شخص و طبقه ندارد.آنها برنامه می خواستند.طالب اصلاحات ارضی و مبارزه با فساد بودند.برای اینکه جلوی کمونیسم را بگیرند [....] دولت امینی برنامه مورد نظر آمریکا را انجام می داد ولی این خطر وجود داشت که برای خود احراز شخصیت و کسب وجاهت و قدرت می نمود و مقام سلطنت در محاق می رفت [....] بنابراین مسافرتی به اروپا و آمریکا به عمل آمد و وعده و قول و قراری مبادله شد که شخص اول مملکت، شخص اول، وسط و آخر مملکت و مجری ظاهر و باطن برنامه باشد [....] نخست وزیری رفت و نوکر حلقه به گوشی به جایش نشست [....] فقط یک مدعی در میان است، باید او را از بین برد، یا اسلحه را از دست و زبانش گرفت:
ملت و نهضت....یعنی فریاد اصلاحات....» در مورد مراجعه به آراء عمومی، در اعلامیه گفته شده بود:
«...هر فرد عادی از خود می پرسد، اگر رفراندوم، با مراجعه به آراء عمومی کار مجاز و صحیحی است، پس چرا همین دستگاه در محاکم به قول خودش قانونی ذی صلاحیت، جناب آقای دکتر مصدق را به جرم رفراندوم محکوم و محبوس کرد و دکتر اقبال، نوکر جان نثار، ملیون ایران را به اتهام رفراندومچی بودن از حق نماینده شدن محروم می کرد؟ اگر این کار بد، و خلاف قانون است، پس چطور شاه مملکت رفراندومچی می شود؟ ! سبحان الله! ...این چه بام و دو هوایی است؟ !» نهضت آزادی در پایان اعلامیه ضمن محکوم کردن رفراندوم، نتیجه می گیرد که انقلاب باید از درون باشد، نه از بیرون.همچنین به کشاورزان که با گوسفند و گرگ آشنا هستند هشدار می دهد که فریب نخورند و گرگ خود را بشناسند. (11)
روز سوم و چهارم بهمن، همزمان با انتشار این بیانیه، ساواک آیت الله طالقانی، مهندس مهدی بازرگان و دکتر ید الله سحابی را دستگیر و به زندان انداخت.در همین اوان شمار دیگری از مخالفان، از قشرهای مختلف دستگیر شدند.تنها گروهی که با شاه و رژیم او، هنوز درگیر نشده بود جناح سیاسی و مبارز روحانیت بود.