از آن جا که روانکاوی بیشتر از آنکه گفتنی باشد، تجربه کردنی است، بگذارید با سؤالهایی که میپرسم روانکاوی را از نزدیکتر لمس کنیم. آیا تا کنون صدا و تصویر خودتان را در فیلم دیدهاید؟ آیا از تن صدای خودتان در فیلم متعجب شدهاید؟ احتمالا زیاد از صدایی که میشنوید، راضی نیستید و فکر میکنید که صدای طبیعی خودتان بهتر است! دلیل این امر چیست؟ یکی از جنجالیترین بحثهای علمی بین دانشمندان همیشه بر سر این بوده که بالاخره انسان جبر دارد یا اختیار؟ به راستی رفتارهای ما آزادانه است یا مجبور هستیم به طریق خاصی رفتار کنیم؟ چرا افراد با وجود اینکه میدانند چه رفتارهایی مفید هست و چه رفتارهایی به آنها صدمه میرساند، باز هم مرتکب رفتار اشتباه میشوند؟ آیا تا به حال برایتان اتفاق افتاده که بی خودی از یک نفر خوشتان بیاید یا اینکه برعکس از یک نفر بدون هیچ دلیلی بدتان بیاید؟ آیا تا به حال برایتان اتفاق افتاده که نام شخصی را فراموش کنید یا اینکه اشتباها نام دیگری را بر زبان بیاورید؟ چرا با وجود اینکه مسائل جنسی یکی از غرایز طبیعی بشر است، اما مثل بقیه نیازها (گرسنگی و تشنگی) با آن برخورد نمیشود و قوانین و مقررات خاص به خودش را دارد و این همه در رؤیاها خودنمایی میکند؟ اینها همه سؤالاتی بودند که برای اولین بار ذهن بنیانگذار روانکاوی یعنی “زیگموند فروید” را به خود مشغول کرد.
فقردر سواد روانشناختی باعث شده که در کشور ما درک درستی از روانشناسی و شاخههای مرتبط با آن وجود نداشته باشد. همین الان از شخصی که کنارتان نشسته است بپرسید که روانکاو کیست و چه کار میکند؟ احتمالا میگوید: ” او وِرد و جادو میکند” یا اینکه دستانش را به صورت حرکات پاندولی آونگ تکان میدهد و میگوید: ” با ساعت مخصوص خود افراد را هیبنوتیزم میکند تا مغزشان را شست و شو بدهد” اگر هم که خیلی طرف با سواد باشد میگوید: ” روانکاو مریض را روی یک تخت میخواباند و پشت سر او مینشیند و اگر خوابش نبرد گاهی به صحبتهای مریض واکنش نشان میدهد”. اینها همه تصورات غلطی است که از روانکاو و روانکاوی در ذهن مردم حک شده است. اما به راستی روانکاوی چیست و روانکاو چه کار میکند؟
اگر یک مهمان به خانه شما بیاید او را کجا می نشانید؟ احتمالا در بهترین قسمت خانه. پذیرایی. آیا اتاق خوابتان را هم به او نشان میدهید؟ اگر خیلی به شما نزدیک باشد، شاید. آیا امکان دارد که اول بار او را به دست شویی خانه راهنمایی کنید؟! احتمالا اگر آدم سالمی باشید این کار را نمیکنید. روان ما انسانها هم درست مانند یک خانه قسمتهای مختلفی دارد که بعضی از اجزای آن مانند پذیرایی خانه خوشایند و بعضی دیگر مثل دست شویی زیاد خوشایند نیست. اگر خودتان را مهمان در نظر بگیرید و روانتان را یک خانه تصور کنید، حتی قسمتهایی در این خانه وجود دارد که هرچه قدر هم با خودتان صمیمی باشید، به صورت آگاهانه نمیتوانید به آن دست یابید. آن بخشهای تاریک روان که مملو از محرمات، افکار، تصورات و خاطرات دردناک است در روانکاوی ناخودآگاه نامیده میشود.
اگر در یک مهمانی از دست یک کودک شلوغ کار حسابی عصبانی شوید، امکان دارد که او را از اتاق بیرون بیندازید و حتی در را هم روی او قفل کنید. احتمالا به صورت موقت از دست او راحت میشوید. اما اگر این کودک از آن کودکهایی باشد که به این زودیها از رو نرود، از پشت در دائما شلوغ کاری میکند. در را میشکند و یا حتی از پنجره دوباره راه خود را پیدا میکند و اگر خیلی زرنگ باشد ممکن است تغییر شکل بدهد و خیلی محترمانه از شما تقاضا کند که او را به داخل راه دهید. در سیستم روانی ما هم همین ماجرا در حال اتفاق افتادن است. اگر یک فکر یا تصور آن قدر با پیش فرضهای اخلاقی و شخصیتی شما ناهماهنگ باشد که نتوانید آن را تحمل کنید سریعا آن را روانه ناخودآگاه خواهید کرد. اگر چه که دیگر این فکر یا خاطره آزارنده در آگاهی شما وجود ندارد، اما مثل کودک پشت در دائما مشغول خراب کاری است و گاهی با لباس مبدل دوباره به مهمانی میآید. فکر و خاطره سرکوب شده نیز به صورت علایم آزارنده بیماریهای روانی مثل افسردگی و اسکیزوفرنی خودش را نشان میدهد و یا اینکه از صورت روانی تغییر شکل میدهد و در قالب بیماریهای جسمی در کارکرد افراد اختلال ایجاد میکند.
فکر میکنم اکنون راحتتر میتوانیم به سؤالهای ابتدای متن پاسخ بدهیم. روانکاو همان کاری را انجام میدهد که یک فیلم ویدیویی با صدای شما انجام میدهد. اگر چه که هر وقت حرف میزنید صدای خودتان را میشنوید اما همه ابعاد آن را درک نمیکنید و وقتی برای اولین بار در فیلم به آن دقت میکنید، به دلیل اینکه فکر میکنید این صدا با صدایی که قبلا در تصورتان از خود داشتهاید، متفاوت است احساس بدی میکنید. همه ابعاد زیر بنایی رفتارهای ما نیز توسط خودمان قابل درک شدن نیستند و روانکاو با سؤالات و تفسیرهایی که انجام میدهد مثل یک باستان شناس و کارآگاه، یک فیلم ویدیویی از دلایل واقعی و ناخودآگاه رفتارها به ما نشان میدهد تا به این ناهمخوانی پی ببریم و بتوانیم آنها را اصلاح کنیم.
در روانکاوی اکثر اعمال ما به صورت غیر اردادی و ناخودآگاه انجام میشوند. پس میتوان سؤال همیشگی فیلسوفان را این طور جواب داد که تا وقتی افراد روانکاوی نشوند، بیشتر با جبر طرف هستیم تا اختیار. به همین دلیل، خیلی از رفتارهای کاملا غیر منطقی، علیرغم آگاهی شخص از اشتباه بودنشان (برای مثال اعتیاد)، باز هم ادامه پیدا میکنند. خیلی از اموری مثل لغزشهای کلامی و رفتارهای عادی زندگی(مثل اشتباه گفتن نام یک فرد و یا برخوردهای جسمی که تصادفی انگاشته میشوند) هم اگرچه که بیماری نیستند، اما میتوانند بیانگر این باشند که انگار چیزی به غیر از آگاهی هشیارانه ما هم وجود دارد. همچنین حرکاتی که در حین هیبنوتیزم فرد انجام میدهد و سپس فراموش میکند یا رویاهایی سرشار از مضامین جنسی همه نشانگر وجود بخشی به نام ناخودآگاه است.
در روانکاوی سنتی، خیلی از مشکلات به دوران کودکی و مسائل جنسی ربط پیدا میکنند. این همه مقررات سخت گیرانه برای مسائل و قوانین امور جنسی و شرم افراد راجع به صحبت کردن در مورد آن علیرغم اینکه مثل خوردن و نوشیدن از نیازهای اولیه بشر محسوب میشود دال بر آن است که گویی امور جنسی رنگ و بویی متفاوتتر با دیگر غرایز دارد. اما رویکردهای جدیدتر روانکاوی به مسائل ارتباطی انسان توجه ویژهای دارند؛ به طوری که ریشه مشکلات روانی را در ارتباطات مختل با افراد مهم زندگی میجویند.
اگرچه روانکاوی به عنوان یک روش درمان غیر دارویی برای بیماریهای روانی مطرح شد اما بعدتر به صورت یک نظام جهان بینی و گفتمان علمی توسعه پیدا کرد. به طوری که در سایر علوم از ادبیات تا معماری و هنر راه پیدا کرد و امروزه نیز هم سو با جریان علمی نوروساینس قصد دارد برای خود جایگاه محکمتری پیدا کند.