قرآن و زنان پیامبر(ص)

سوره تحریم مدنی است و دوازده آیه دارد

سوره تحریم مدنی است و دوازده آیه دارد

بسم الله الرحمن الرحیم یا ایها النبی لم تحرم ما احل الله لک تبتغی

مرضات ازواجک و الله غفور رحیم (1)قد فرض الله لکم تحلة ایمانکم والله مولاکم و هو العلیم الحکیم (2)و اذ اسر النبی الی بعض ازواجه حدیثا فلما نبات به و اظهره الله علیه عرف بعضه و اعرض عن بعض فلما نباها به قالت من انباک هذا قال نبانی العلیم الخبیر (3)ان تتوبا الی الله فقد صغت قلوبکماو ان تظاهرا علیه فان الله هو مولاه و جبریل و صالح المؤمنین و الملائکة بعد ذلک ظهیر (4)عسی ربه ان طلقکن ان یبدله ازواجا خیرا منکن مسلمات مؤمنات قانتات تائبات عابدات سائحات ثیبات و ابکارا (5)یا ایها الذین آمنوا قوا انفسکم و اهلیکم نارا وقودها الناس و الحجارة علیها ملائکة غلاظ شداد لا یعصون الله ما امرهم و یفعلون ما یؤمرون (6)یا ایها الذین کفروا لا تعتذروا الیوم انما تجزون ما کنتم تعملون (7)یا ایها الذین آمنوا توبوا الی الله توبة نصوحا عسی ربکم ان یکفر عنکم سیئاتکم و یدخلکم جنات تجری من تحتها الانهار یوم لا یخزی الله النبی و الذین آمنوا معه نورهم یسعی بین ایدیهم وبایمانهم یقولون ربنا اتمم لنا نورنا و اغفر لنا انک علی کل شی ء قدیر (8)یا ایها النبی جاهد الکفارو المنافقین و اغلظ علیهم و ماواهم جهنم و بئس المصیر (9)

صفحه : 551

ترجمه آیات

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر.ای پیامبر!چرابه منظور خوشدل ساختن همسرانت حرام می کنی آنچه را که خدا برایت حلال کرده؟و خدا آمرزنده و رحیم است(1).

خداوند راه چاره شکستن سوگند را برای شما بیان کرد و خدا سرپرست شما است و او دانای حکیم است(2).

و چون پیامبر مطلبی را سری به بعضی از همسران خودگفت و همسر نامبرده آن سر را فاش ساخت و خدا پیامبر خود را از این افشاگری همسرش خبر داد و پیامبرگوشه ای از این خیانت را به وی اعلام داشت و از همه جزئیات آن خودداری کرد وقتی به او فرمود تو چنین کردی پرسید:چه کسی از این عمل من به توخبر داد؟فرمود خدای علیم خبیر به من خبر داد(3).

و شما دو زن اگر به سوی خدا توبه ببرید(امید است خدادلهایتان را از انحراف به استقامت برگرداند)، چون دلهای شما منحرف گشته و اگر همچنان علیه پیامبر دست به دست هم بدهید بدانید که خداوند مولای او و جبرئیل و مؤمنین صالح و ملائکه هم بعد از خدا پشتیبان اویند(4).

امید است پروردگار او اگر او شما را طلاق دهد همسرانی بهتر از شما روزیش کند همسرانی بدل از شما که مسلمان، مؤمن، ملازم بندگی و خشوع، تائب و عابد و صائم باشند، که یا بیوه باشند و یا بکر(5).

هان ای کسانی که ایمان آورده اید!خود و اهل خود را ازآتشی که آتش گیرانه اش مردم و سنگ است حفظ کنید، آتشی که فرشتگان غلاظ و شداد موکل بر آنند فرشتگانی که هرگز خدا را در آنچه دستورشان می دهد نافرمانی ننموده بلکه هر چه می گوید عمل می کنند(6).

ای کسانی که کفر ورزیدید!امروز دیگر معذرت نخواهید برای اینکه کیفر شما جز آنچه می کردید چیز دیگری نیست(7).

ای کسانی که ایمان آوردید به سوی خدا توبه ببرید توبه ای خالص شاید پروردگارتان گناهانتان راتکفیر نموده در جناتی داخلتان کند که نهرها از زیر درختانش روان است در روزی که خدا نبی و مؤمنین بااو را خوار نمی سازد نورشان جلوتر از خودشان در حرکت است از جلو و طرف راست حرکت می کندمی گویند پروردگارا نور ما را تمام کن و ما را بیامرز که تو بر هر چیز توانایی(8).

ای پیامبر!با کفار و منافقین جهاد کن و بر آنان سخت بگیرو خشونت به خرج ده و جایگاه ایشان در جهنم است که چه بد بازگشت گاهی است(9).

...

صفحه : 552

بیان آیات

این سوره با داستانی که بین رسول خدا(ص)و بعضی ازهمسرانش اتفاق افتاد آغاز شده، و آن این بود که به خاطر حادثه ای که شرحش می آید پاره ای از حلالهارا بر خود حرام کرد، و بدین سبب در این آیات آن جناب را مورد عتاب قرار می دهدکه چرا به خاطر رضایت بعضی از همسرانت، حلال خدا را بر خود حرام کردی، و در حقیقت و به طوری که از سیاق بر می آید عتاب متوجه همان همسر است، و می خواهد رسول گرامی خود را علیه آن همسر یاری کند.

بعد از نقل این داستان مؤمنین را خطاب می کند به اینکه جان خود را از عذاب آتشی که آتش گیرانه اش انسان و سنگ است نگه بدارند، و بدانند که به جز اعمال خودآنان به ایشان جزایی نمی دهند، جز ایشان خود اعمالشان است، و معلوم است که هیچ کس نمی تواند از عمل خود بگریزدپس هیچ کس از این جزا خلاصی ندارد، مگر پیغمبر و آنهایی که به وی ایمان آوردند، آنگاه بار دیگر رسول خدا(ص)رابه جهاد با کفار و منافقین خطاب می کند.در آخر، سوره را به آوردن مثلی ختم می کند، مثلی از زنان کفار، و مثلی از زنان مؤمنین، و در اینکه سیاق سوره ظهور در مدنیت آن دارد حرفی نیست.

یا ایها النبی لم تحرم ما احل الله لک تبتغی مرضات ازواجک والله غفوررحیمخطابی است آمیخته با عتاب، که چرا آن جناب پاره ای از حلالهای خدا را بر خودحرام کرده،ولی تصریح نکرده که آنچه حرام کرده چیست، و قصه چه بوده؟چیزی که هست جملهآیا خشنودی همسرانت را می خواهی؟اشاره دارد بر اینکه آنچه آن جناب بر خود حرام کرده، عملی از اعمال حلال بوده، که رسول خدا(ص)آن را انجام می داده،و بعضی از همسرانش از آن عمل ناراضی بوده، آن جناب را در مضیقه قرار می دادندو اذیت می کرده اند،تا آن جناب ناگزیر شده سوگند بخورد که دیگر آن عمل را انجام ندهد.

پس اگر در جملهیا ایها النبیخطاب را متوجه آن جناب بدان جهت که نبی است کرده، و نه بدان جهت که رسول است، دلالت دارد که مساله مورد عتاب مساله شخصی آن جناب بوده، نه مساله ای که جزو رسالتهای او برای مردم باشد، و معلوم است که وقتی

صفحه : 553

مقصود از تحریم پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)آنچه راکه خدا برایش حلال کرده(لم تحرم ما احل الله لک)صحیح و مناسب بود بفرماید: یا ایهاالرسولکه مساله مورد بحث مربوط به یکی ازرسالتهای آن جناب باشد.

و مراد ازتحریمدرجملهلم تحرم ما احل الله لک، تحریم از طرف خدا نبوده، بلکه تحریم به وسیله نذر و سوگند بوده، آیه بعدی هم بر این معنا دلالت دارد، چون در آنجاسخن از سوگند کرده می فرماید: قد فرض الله لکم تحلة ایمانکم معلوم می شود آن جناب باسوگندآن حلال را بر خود حرام کرده، چون خاصیت سوگند همین است که وقتی به عملی متعلق شود آن را واجب می کند، و چون به ترک عملی متعلق شود آن عمل را حرام می سازد، پس معلوم می شود آن جناب سوگند به ترک آن عمل خورده، و آن عمل را بر خود حرام کرده، اما حرام به وسیله سوگند.

آری منظور از تحریم چنین تحریمی است، نه اینکه حرمت آن عمل را برای شخص خودش تشریع کرده باشد، چون پیغمبر نمی تواند چیزی را که خدا حلالش کرده بر خود و یا برهمه تحریم کند، و چنین اختیاری ندارد.

تبتغی مرضات ازواجک - یعنی تو با این تحریم می خواهی رضای زنان خود را به دست بیاوری، و این جمله بدل است از جملهلم تحرم.ممکن هم هست حال از فاعل آن باشد، و این جمله خود قرینه ای است بر اینکه عتاب مذکور در حقیقت متوجه زنان آن حضرت است، نه خود او، جملهان تتوبا الی الله فقد صغت قلوبکما...و نیز جملهو الله غفوررحیماین معنا را تایید می کند.

قد فرض الله لکم تحلة ایمانکم و الله مولیکم و هو العلیم الحکیمراغب گفته: هر جا کلمهفرضدر مورد رسول خدا(ص) درقرآن آمده، و با حرفعلیمتعدی شده، دلالت دارد بر وجوب آن عمل بر همه امت، که رسول خدا(ص)هم داخل آنان است،و هر جا این کلمه در مورد آن جناب به وسیله حرفلامآمده،دلالت دارد بر اینکه آن عمل برای آن جناب ممنوع و حرام نیست،مثلا وقتی می بینیم فرموده: ما کان علی النبی من حرج فیما فرض الله له، و یافرموده: قد فرض الله لکم تحلة ایمانکم،باید بفهمیم که آن جناب در این موارد منعی ندارد (1).

و کلمهتحلةدر اصلتحللةبروزن تذکرة و تکرمة بوده، و این کلمه مانند

............................................ (1)مفردات راغب، مادهفرض.

صفحه : 554

توضیح آیاتی که افشای سر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)توسط یکی از همسرانش(حفصه دختر عمر)و آزار شدن پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)را حکایت می کندو از پشتیبانی خدا و جبرئیل و صالح مؤمنین و ملائکه از آن جناب خبرمی دهدکلمهتحلیلمصدر است.راغب گفته: معنای آیهقدفرض الله لکم تحلة ایمانکماین است که خدای تعالی راه چاره شکستن سوگند را که همان دادن کفاره است برای شما بیان کرده (1).

در نتیجه معنای آیه چنین می شود: خدای تعالی برای شما تقدیر کرد - گویی شکستن سوگند سود و بهره ای است که خدای تعالی به انسان داده، و از آن منع نفرموده، چون فرمود: لکم، و نفرمود: علیکم - که سوگند خود رابا دادن کفاره بشکنید، و خدا ولی شما است، چون تدبیر امورتان به دست او است، و او است که برایتان تشریع احکام می کند و هدایتتان می نماید، و او است دانای فرزانه.

این آیه دلالت دارد بر اینکه رسول خدا(ص)به ترک عملی سوگندخورده بوده، و به وی دستور می دهد سوگند خود را بشکند، چون فرموده:فرض الله لکم تحلة ایمانکم، و نفرمودفرض الله لکم حنث ایمانکم، وتحلةاز حل به معنای گشودن است، معلوم می شود سوگندی که آن جناب خورده بود آزادیش را سلب کرده بوده، واین با سوگند بر ترک عملی مناسب است، نه سوگند بر انجام فعلی.

و اذ اسر النبی الی بعض ازواجه حدیثا فلما نبات به و اظهره الله علیه...

قالت من انباک هذا قال نبانی العلیم الخبیرکلمهسربه معنای مطلبی است که در دل خود پنهان کرده باشی و نخواهی دیگران از آن خبردار شوند، و کلمهاسرارکه باب افعال همانسراست، به معنای این است که همان مطلب را برای کسی فاش سازی و سفارش کنی که آن را پنهان بدارد و به کسی اطلاع ندهد، و ضمیر درنبات بهبه همان بعض ازواج بر می گردد،و ضمیربهبه حدیث، و ضمیر دراظهرهبه رسول خدا(ص)، و ضمیرعلیهبهانباءیعنی افشای سر، و ضمیر درعرفودراعرضبه رسول خدا(ص)، و ضمیر دربعضهبه حدیث بر می گردد، و اشاره بههذابهانباء یعنی افشای سر است.

و حاصل معنای آیه این است که: و زمانی که رسول خدا(ص)سری از اسرار خود را نزد بعضی از همسرانش - یعنی حفصه دختر عمر بن خطاب - افشاکرد، و به وی سفارش فرمود که این مطلب را به کسی نگوید، همین که حفصه آن سر را

............................................ (1)مفردات راغب، مادهحل.

صفحه : 555

بر خلاف دستور آن جناب به دیگری گفت، و قسمتی از سر آن جناب را فاش نموده از فاش کردن بقیه آن سر خودداری نمود، رسول خدا(ص)جریان را به عنوان اعتراض به خود او خبر داد، یعنی خبر داد که تو سر مرا فاش کردی، آن زن پرسید چه کسی به تو خبر داد که من این کار را کرده ام، و سر تو را فاش ساخته ام؟رسول خدا(ص)فرمود خدای علیم و خبیر به من خبر داد،و او خدایی است که عالم به سر و علانیه، و با خبر از سرائر و اسرار است.

ان تتوبا الی الله فقد صغت قلوبکما و ان تظاهرا علیه فان الله هو مولیه وجبریل و صالح المؤمنین و الملئکة بعد ذلک ظهیریعنی: اگر شما دو زن به سوی خدا برگردیدکه هیچ، وسیله توبه خود را فراهم کرده اید، و اگر علیه آن جناب دست به دست هم دهید، بدانید که مولای او خدااست...

تمامی روایات اتفاق دارند بر اینکه منظوراز آن دو زن حفصه و عایشه دو همسر رسول خدا(ص)هستند.

و کلمهصغتفعل ماضی از مادهصغواست، وصغوبه معنای میل است، که البته در اینجا منظور میل به باطل و خروج از حالت استقامت است.خوب، پس مسلم شدکه این دو زن، رسول خدا(ص)را آزردند و علیه او دست به دست هم دادند، و دست به دست هم دادن علیه آن جناب از گناهان کبیره است، به دلیل اینکه فرموده: ان الذین یؤذون الله و رسوله لعنهم الله فی الدنیا و الاخرة و اعد لهم عذابامهینا (1) ، و نیزفرموده: و الذین یؤذون رسول الله لهم عذاب الیم (2).

در این آیه خطاب را متوجه دو تا از همسران رسول خدا(ص)کرده،و با اینکه دو نفر دو تا قلب دارد، قلب را به صیغه جمع آورده(3) و این صرف استعمالی

............................................ (1)کسانی که خدا و رسول را آزار می دهند،خدای تعالی در دنیا و آخرت لعنتشان کرده وبرایشان عذابی خوار کننده آماده کرده است.سوره احزاب، آیه 57. (2)و کسانی که رسول خدا(ص)را آزار می دهند، عذابی دردناک دارند.

سوره توبه، آیه 61. (3)و این یا به خاطر آن است که قلب حالات گوناگون دارد، حالاتی که واقعیت های گوناگون به صاحبش می دهد، آن چنان که گویی صاحب دل امروز آن شخص دیروزی نیست، به کلی دگرگون شده، و انسانی دیگر شده است.مترجم.

صفحه : 556

است که نظائرش بسیار است، (در فارسی هم خطاب به دو نفر می گوییم:مگر دلهایتان چدنی است، و نمی گوییم مگر دو دل شما چدنی است).

و ان تظاهراعلیه فان الله هو مولیه... - کلمهتظاهربه معنای پشت به پشت هم دادن، و کمک کردن است، و اصل این کلمهتتظاهرابوده، و ضمیر فعلهوبرای این آورده شده که بفهماند خدای سبحان عنایت خاصی به آن جناب دارد، و به همین جهت بدون هیچ واسطه ای از مخلوقاتش خود او وی را یاری می کند، و متولی امور او می شود، و کلمهمولیبه معنای ولی و سرپرستی است که عهده دار امرمتولی علیهباشد و او را در هر خطری که تهدیدش کند یاری نماید.

و کلمهجبریلعطف است بر اسم جلاله(الله)، و کلمهصالح المؤمنینعطف است بر کلمهجبریل، و منظور ازصالح المؤمنین- به طوری که گفته اند(1) - صلحای ازمؤمنین است، و اگر کلمهصالحرا مفرد آورده، معنای جمع از آن اراده کرده است، همچنان که خود ما نیز می گوییم:هیچ آدم حسابی چنین کاری نمی کند، که منظورمان از آدم جنس انسان است،و منظورمان از کار هم جنس آن کار است نه یک کار.و نیز می گوییم: من در سامر و حاضر بودم، با اینکه کلمهسامردرعین اینکه مفرد است به معنای جماعتی است که در شب در بیابان پیاده شوند و به گفتگو بپردازند، و کلمهحاضربه معنای جمعیتی است که این کار را در شهر انجام دهند، پس این دو کلمه مفرد است، و معنای جمعیت را می دهد.

ولی این سخن درست نیست، صاحب این قول مضاف به جمع - صالح المؤمنین - رامقایسه کرده با مفرد دارای الف و لام، از قبیل الصالح و السامر و الحاضر، و گمان کرده همانطورکه مفرد دارای الف و لام جنس را می رساند، مضاف به جمع هم همینطور، در حالی که چنین نیست، و ظاهرصالح المؤمنینمعنایی است غیر آن معنایی که عبارتالصالح من المؤمنینآن را افاده می کنددومی افاده جنس می کند، ولی اولی جنسیت و کلیت رانمی رساند.

و در روایت وارده از طرق اهل سنت هم آمده که رسول خدا(ص)فرمود:مراد از صالح المؤمنین تنها علی(ع)است، و این معنا در روایات وارده از طرق شیعه از ائمه اهل بیت(ع)نیز آمده، که به زودی از نظر خواننده گرامی خواهد گذشت، ان شاء الله.ومفسرین در اینکه منظور از صالح المؤمنین کیست اقوالی دیگر

............................................ (1)مجمع البیان، ج 10، ص 316.

صفحه : 557

لحن و بیان عجیبی که در آیات متضمن پشتیبانی و تایید رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم)به کار رفته است دارند، که چون هیچ یک دلیل نداشت از نقلش صرفنظر کردیم.

و الملئکة بعد ذلک ظهیر - کلمهملائکهمبتدا، و کلمهظهیرخبرآن است، و اگر خبر را مفرد آورده با اینکه مبتدا جمع می باشد برای این است که بفهماند ملائکه در پشتیبانی پیامبر متحد و متفقند، گویی در صف واحدی قرار دارند، و مثل تن واحدند، و اگر فرمود: ملائکه بعد از خدا و جبریل و صالح مؤمنین پشتیبان اویندبرای این بود که پشتیبانی ملائکه را بزرگ جلوه دهد، گویی نامبردگان در اول آیه یک طرف، و ملائکه به تنهایی یک طرف قرار دارند.

و در آیه شریفه در اظهار و پیروز ساختن رسول خدا(ص)بردشمنان،و تشدید عتاب به آنهایی که علیه او پشت به پشت هم داده اند، لحنی عجیب بکاررفته، اولاخطاب را متوجه خود رسول خدا(ص)نموده، او را به خاطراینکه حلال خدا را حرام کرده عتاب نموده، بعد دستور می دهدسوگندش را بشکند، و این لحن در حقیقت تایید و نصرت آن جناب است به صورت عتاب.

خدای تعالی در آیه بعدی خطاب را از رسول خدا(ص)به سوی مؤمنین بر گردانیده، فرمود: و اذ اسر النبی الی بعض ازواجهتا به وسیله این التفات قصه رابرای مؤمنین نقل کند، و در نقل قصه نامی از آن همسر نبرد، و مطلب را مبهم ذکر کرد، و این نام نبردن، و نیز تاییدی که قبل از نقل قصه از رسول خدا(ص)کرده بود، و همچنین اصل پرده برداری از این ماجرا، و نیز نقل آن به طور سربسته همه و همه نوعی تاییدبیشتر از آن جناب به شمار می رود.

و سپس التفاتی دیگر بکار برده، خطاب را از مؤمنین برگردانیده،متوجه آن دو زن کرد، و به آن دو فرمود: دلهایتان در اثر عملی که کردید منحرف شده، و به جای اینکه به آن دودستور دهد که توبه کنند، خاطرنشان ساخت که شما دو نفر بین دو امر قرار گرفته اید، یا اینکه از گناه خود توبه کنید،و یا علیه کسی که خدا مولای او است، و جبرئیل و صالح مؤمنین وملائکه پشتیبان اویند، به اتفاق یکدیگر توطئه کنید، آنگاه اظهار امید کرده که اگر پیامبرطلاقشان دهد، خدای تعالی زنان بهتری نصیب آن جناب فرماید، و سپس به پیامبرامر می کندکه با کفار و منافقین بجنگد، و آنان را در فشار قرار دهد.

و در آخر رشته کلام بدینجا منتهی می شود که دو تا مثل بیاورد، یکی برای کفار، ویکی برای مؤمنین.

خدای تعالی بعد از آنکه در آیهان تتوبا الی الله فقد صغت قلوبکما و ان تظاهرا

صفحه : 558

اشاره به اینکه همه همسران پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)نیکوکارو ماجور نبوده اند و بیان اینکه ملاک بهتر و برتری مفادازواجاخیرا منکنتوبه و قوت(اطاعت)است علیه...متعرض حال آن دو زن گردید، کلام خود را بین دو طرف ایمان و کفربه دوران انداخت، در یک آیه خطاب به مؤمنین کرد و فرمود:یا ایها الذین امنوا قوا انفسکم واهلیکم...و یکی را خطاب به کفار کرد و فرمود: یا ایها الذین کفروا لا تعتذروا...،دو باره خطاب را به مؤمنین کرد و فرمود: یا ایها الذین امنوا توبوا...، و بار دیگر خطاب رااز مؤمنین برگردانیده متوجه رسول گرامی خود نمود و فرمود: یا ایها النبی جاهد الکفار...،و باز خطاب را متوقف نموده مثالی برای کفار زد و فرمود:ضرب الله مثلا للذین کفروا...، و مثالی برای مؤمنین زد و فرمود: و ضرب الله مثلا للذین امنوا....

عسی ربه ان طلقکن ان یبدله ازواجا خیرا منکن...در این آیه بی نیازی خدا را خاطرنشان ساخته، می فرماید: هر چند شما به شرف زوجیت رسول خدا(ص)مشرف شده اید،لیکن کرامت نزد خدا به این حرفها نیست، بلکه تنها به تقوی است و بس،همچنان که در جای دیگر نیز فرموده: فان الله اعد للمحسنات منکن اجرا عظیما (1) یعنی خدای تعالی اگر برای شما زنان پیامبر اجرعظیم مهیا ساخته، برای این نیست که همسر اویید، بلکه برای این است که نیکوکارید، پس هر یک از شما که نیکوکار نباشد، نزد خدا پاداشی ندارد.

خواننده گرامی کلمهمنکنرا از نظر، دور ندارد، چون حرفمنبرای تبعیض است، می فرماید: اجر عظیم مخصوص بعضی از شما همسران رسول خدا(ص)است،و آن بعض همان نیکوکاران است، معلوم می شود همسران آن جناب همه نیکوکار نبوده اند.

و نیزمی فرماید: یا نساء النبی من یات منکن بفاحشة مبینة یضاعف لها العذاب ضعفین و کان ذلک علی الله یسیرا و من یقنت منکن لله و رسوله و تعمل صالحا نؤتها اجرهامرتین و اعتدنا لها رزقاکریما(2) از این آیه و مخصوصا از کلمهمنکن نیز بر می آید که همسران رسول خدا(ص)ازنظر هدایت و ضلالت و خوبی و بدی دو جوربودند، و همه یکسان نبودند.

و به همین جهت بودکه دنبال اظهار بی نیازی خدا اظهار امید کرد، که اگر آن

............................................ (1)سوره احزاب، آیه 29. (2)ای زنان پیامبر!هر یک از شما عملی کند که زشتیش واضح باشد، عذابش دو چندان خواهدبود، و این بر خدا آسان است، و هر یک از شما تسلیم خدا و رسولش باشد،و عملی صالح کند، او اجر او رانیز دو بار می دهند، و ما برای او رزقی کریم آماده کرده ایم.سوره احزاب، آیه 30 و 31.

صفحه : 559

جناب طلاقتان دهد خدای تعالی زنانی بهتر از شما به او روزی کند، زنانی که مسلمان، مؤمن، عابد، توبه کار، قانت و سائح(روزه گیر)باشند، زنانی بیوه یادوشیزگانی بکر.

پس هر زنی که با رسول خدا(ص)ازدواج می کرد، و متصف به مجموع این صفات بوده، بهتر از آن دو زن بوده، و این بهتری نبود مگر به خاطر اینکه دارای قنوت و توبه بودند، و یا دارای قنوت به تنهایی بوده و در سایر صفات با سایر زنان اشتراک داشتند و قنوت عبارت است از ملازمت به اطاعت و خضوع.

این معنایی که برای قنوت کردیم با جمله ای که در آخر سوره در باره مریم آمده کهوکانت من القانتینتایید می شود، پس قنوت همان چیزی است که بعضی از زنان رسول خدا(ص)فاقد آن بودند، و آن عبارت بود از اطاعت رسول خدا(ص)، که اطاعت خدا هم در آن است و آن دو زن نداشتند،و نیز تقوی از نافرمانی رسول خدا(ص)، و پرهیز از آزار او، که باز فاقد آن بودند.

با بیانی که گذشت فساد این گفتار روشن می شود که بعضی گفته اند:وجه بهتری زنان فعلی از زنان قبلی آن حضرت این است که زنان فعلی آن جناب دارای شرافت همسری با آن جناب هستند، و زنان قبلی به خاطر جدایی از آن جناب این شرافت را از دست دادند، وجه فساد این سخن این است که اگر ملاک بهتری که در آیه شریفه آمده صرف همسری با آن جناب باشد، باید هر زنی که با آن جناب ازدواج می کرده افضل و اشرف از زنان مطلقه آن جناب باشد، هر چند آن صفاتی که در آیه ملاک کرامت و برتری است نداشته باشد، و دراین صورت شمردن آن صفات در آیه شریفه هیچ مورد نداشته، (و چون خدای عز و جل منزه ازبی مورد سخن گفتن است، پس ملاک برتری، زوجیت و همسری نیست، بلکه همان صفاتی است که در آیه ذکر شده).

در کشاف آمده که اگر بپرسی چرا در این آیه صفات را بدونواوعاطفه شمرده،وتنها بین دو صفتثیبوبکرواو عاطفه آورده، در پاسخ می گوییم: صفاتی که در اول آیه شمرده،مانعة الجمع نیستند، و ممکن است همه آنها در یک نفر یافت شود، و به همین جهت واو عاطفه لازم نداشت،به خلاف دو صفت ثیب و بکر، ممکن نیست در آن واحد دریک فرد جمع شود، زیرا زنان یا بیوه اند، و یا دوشیزه (1).

............................................ (1)تفسیر کشاف، ج 4، ص 567.

صفحه : 560

مراد از توصیف ملائکة موکل بر جهنم به غلاظ و شداد بودن و اینکه: لا یعصون الله ما امرهم و یفعلون ما یؤمرونیا ایها الذین امنوا قوا انفسکم واهلیکم نارا وقودها الناس و الحجارة...کلمهقواجمع امر حاضر از مصدر وقایه است، ووقایهبه معنای حفظ کردن چیزی است از هر خطری که به آن صدمه بزند، و برایش مضر باشد، و کلمهوقود - به فتحه واو - اسم هر چیزی است که با آن آتش را بگیرانند، چه آتش هیزم و چه مانند آن، و مراد ازکلمهنارآتش جهنم است، و اگر انسانهای معذب در آتش دوزخ را آتش گیرانه دوزخ خوانده، بدین جهت است که شعله گرفتن مردم در آتش دوزخ به ست خود آنان است، همچنان که در جای دیگر فرموده: ثم فی النار یسجرون (1) ، در نتیجه جمله مورد بحث یکی از ادله تجسم اعمال است همچنان که ظاهر آیه بعدی هم که می فرماید:یا ایها الذین کفروالا تعتذروا...، همین معنا است، برای اینکه در آخرش می فرماید: تنها و تنها اعمال خودتان را به شما به عنوان جزا می دهند.و اما کلمهحجارةرا بعضی(2) تفسیر کرده اند به بت ها.

علیها ملئکة غلاظ شداد لا یعصون الله ما امرهم و یفعلون ما یؤمرون- یعنی بر آن آتش ملائکه ای موکل شده اند تا انواع عذاب را بر سر اهل دوزخ بیاورند، ملائکه ای غلاظ وشداد.

کلمهغلاظجمعغلیظاست،و غلیظ ضد رقیق است، و مناسب تر با مقام این است که منظور ازفرشته غلیظوفرشتگان غلاظفرشتگانی باشد که خشونت عمل دارند،(چون فرشتگان مثل ما آدمیان قلب مادی ندارند تا متصف به خشونت و رقت شوند)درآیه ای هم که بعدا می آید غلظت را عبارت از غلظت در عمل دانسته، فرموده: جاهد الکفار والمنافقین و اغلظ علیهمکلمهشدادهم جمع شدید است،که به معنای پهلوان و قهرمان ونیرومند در تصمیم و عمل است.

و جملهلا یعصون الله ما امرهم و یفعلون ما یؤمرونبه منزله تفسیری است برای جملهغلاظ شداد، می فرماید: منظور از غلاظ و شداد این است که فرشتگان نامبرده ملازم آن ماموریتی هستند که خدای تعالی به آنان داده، و غیر از خدا و اوامرش هیچ عامل دیگری ازقبیل رقت و ترحم و امثال آن در آنان اثر نمی گذارد، و خدا را با مخالفت و یا رد، عصیان نمی کنند، هر چه را مامور باشند مو به مو اجرا می کنند، بدون اینکه چیزی از خود آنان فوت شود، و یا به خاطر ضعف و خستگی از ماموریت کم کنند، (نتیجه عذابی که آنان به انسانهامی دهند عذابی است که اگر انسانی آن را انجام می داد، می گفتیم فلانی شکنجه گری

............................................ (1)و سپس در آتش افروخته می شوند.سوره مؤمن، آیه 72. (2)مجمع البیان، ج 1، ص 64.

صفحه : 561

توضیحی راجع به مکلف بودن ملائکه غلاظ و شدید، و مردی بی رحم و بی شفقت است، و خلاصه اینکه)وقتی عمل چنین عملی بود، می توان صاحب عمل را غلیظ و شدید خواند.

و با این بیان روشن می شود که جملهلا یعصون الله ما امرهمناظربه این است که این فرشتگان ملتزم به تکلیف خویشند، وجملهیفعلونناظر به این است که عمل را طبق دستورانجام می دهند، پس شما خواننده عزیز مانند بعضی(1) از مفسرین خیال نکنید که جمله دومی تکرار جمله اول است، خیر، جمله اول راجع به دست نکشیدن از کار است، و جمله دوم راجع به این است که کار را مو به مو طبق دستور خدا انجام می دهند.

فخر رازی در تفسیر کبیر خود در ذیل آیه شریفه موردبحث گفته: در این آیه اشاره ای است به اینکه ملائکه در آخرت مکلف به تکالیف می شوند(همانطور که ما انسانهادر دنیامکلف هستیم)آنها در آخرت مورد تکالیف و اوامر و نواهی می گردند، و عصیان ملائکه به همین است که با امر و نهی خدا مخالفت کنند (2) ولی این حرف درست نیست، چون در آیه چنین اشاره ای وجود ندارد آیه شریفه تنهامی خواهدبفرماید: ملائکه محض اطاعتند، و در آنها معصیت نیست، و به اطلاقش شامل دنیاو آخرت هر دو می شود،پس ملائکه نه در دنیا عصیان دارند و نه در آخرت، پس هیچ وجهی ندارد که رازی تکلیف ملائکه را مختص به آخرت بداند.

و نیز تکلیف ملائکه از سنخ تکلیف معهود در مجتمع بشری ما نیست، چون در بین ماانسانهای اجتماعی تکلیف عبارت از این است که تکلیف کننده اراده خود را متعلق به فعل مکلف کند، و این تعلق امری است اعتباری، که دنبالش پای ثواب و عقاب به میان می آید، یعنی اگر مکلف موجودی دارای اختیار باشد، و به اختیار خود اراده تکلیف کننده را انجام بدهد، مستحق پاداش می شود، و اگر ندهد سزاوارعقاب می گردد، و در چنین ظرفی یعنی ظرف اجتماع، و نسبت به چنین تعلقی یعنی تعلق اعتباری البته، هم فرض اطاعت هست وهم فرض معصیت، هم ممکن است مکلف فعل مورد اراده تکلیف کننده را بیاورد و هم ممکن است نیاورد.

اما در غیر ظرف اجتماع مثلا در بین ملائکه که زندگیشان اجتماعی نیست، و اعتباردر آن راه ندارد، تا فرض اطاعت و معصیت هر دو در آن راه داشته باشد، تکلیف هم معنای دیگری دارد، آری ملائکه خلقی از مخلوقات خدایند، دارای ذواتی طاهره و نوریه، که اراده

............................................ (1)روح المعانی، ج 28، ص 157. (2)تفسیر فخر رازی، ج 30، ص 46.

صفحه : 562

در قیامت جزا عبارت است از خود عمل و عذر خواهی درآن روز بلا اثر است نمی کنند مگر آنچه خدا اراده کرده باشد، و انجام نمی دهند مگر آنچه او مامورشان کرده باشد، همچنان که فرمود: بل عباد مکرمون لا یسبقونه بالقول و هم بامره یعملون (1) ، و به همین جهت در عالم فرشتگان جزاو پاداشی نیست، نه ثوابی و نه عقابی، و در حقیقت ملائکه مکلف به تکالیف تکوینی اند، نه امر و نهی های تشریعی،و تکالیف تکوینیشان هم به خاطراختلافی که در درجات آنان هست مختلف است، همچنان که در جای دیگر قرآن آمده: وما منا الا له مقام معلوم (2) ، و نیز از خود ملائکه نقل کرده که می گویند: وما نتنزل الا بامرربک له ما بین ایدینا و ما خلفنا (3).

و آیه شریفه مورد بحث بعد از آیات قبلی جنبه تعمیم بعد از تخصیص را دارد، چون خدای تعالی نخست با بیانی خصوصی همسران رسول خدا(ص)را ادب می آموزد، ودر آخر، خطاب را متوجه عموم مؤمنین می کند، که خود و اهل بیت خود را ادب کنید، و از آتشی که آتش گیرانه اش خود دوزخیانندحفظ نمایید، و می فهماند که همین اعمال بد خود شما است، و در آن جهان بر می گردد، و آتشی شده به جان خودتان می افتد، آتشی که به هیچ وجه خلاصی و مفری از آن نیست.

یا ایهاالذین کفروا لا تعتذروا الیوم انما تجزون ما کنتم تعملوناین آیه شریفه خطابی است عمومی به همه کفار، خطابی است که بعد از رسیدن کفار به آتش دوزخ(و زبان به عذرخواهی گشودن، که اگر کفر ورزیدیم، و یا گناه کردیم عذرمان این بود و این بود)به ایشان می شود که امروز سخن عذرخواهی به میان نیاورید، چون روز قیامت روز جزا است و بس.علاوه بر این، جزایی که به شما داده شد عین اعمالی است که کرده بودید، خود اعمال زشت شما است که امروز حقیقتش برایتان به این صورت جلوه کرده است، و چون عامل آن اعمال خود شما بودید، عامل بودنتان قابل تغییر نیست، و باعذرخواهی نمی توانید عامل بودن خود را انکار کنید، چون واقعیت،قابل تغییر نیست، و کلمه عذاب که از ناحیه خدا علیه شما محقق شده باطل نمی شود.این معنایی است که از ظاهرخطاب در آیه استفاده می شود.

............................................ (1)بلکه ایشان(فرشتگان)بندگان شایسته او هستند و از او در سخن پیشی نمی گیرند، و به دستوراتش عمل می کنند. سوره انبیاء، آیه 27. (2)هیچ یک از ما نیست مگر آنکه مقامی معلوم دارد.سوره صافات، آیه 164. (3)ما نازل نمی شویم مگربه امر پروردگار تو، که پشت روی هستی ما از او است.سوره مریم، آیه 64.

صفحه : 563

ولی بعضی(1) گفته اند: عذرخواهی کفار بعد از داخل شدن در آتش است، وعذرخواهی خود نوعی توبه است، و بعد از داخل شدن در آتش، دیگر توبه قبول نمی شود، و درمعنای جملهانما تجزون...گفته اند: معنایش این است که در مقابل اعمالی که کرده ایدآن جزایی را به شما می دهند که حکمت لازمش می داند.

و در اینکه آیه مورد بحث دنباله آیات سابق قرار گرفت، ودر آن خطابی قهرآمیز وتهدیدی جدی شد، اشاره ای هم به این حقیقت هست که نافرمانی خدای تعالی و رسول او چه بسا کار آدمی را به کفر بکشاند.

یا ایها الذین امنواتوبوا الی الله توبة نصوحا عسی ربکم ان یکفر عنکم سیئاتکم و یدخلکم جنات تجری من تحتها الانهار... کلمهنصوحاز ماده نصح است که به معنای جستجو از بهترین عمل و بهترین گفتاری است که صاحبش را بهتر و بیشتر سود ببخشد، و این کلمه معنایی دیگر نیز دارد، و آن عبارت است از اخلاص، وقتی می گویی: نصحت له الودمعنایش این است که من دوستی را با او به حد خلوص رساندم، و این معنایی است که راغب برای این کلمه کرده (2).وبنا بر گفته وی، توبه نصوح می تواند عبارت باشد از توبه ای که صاحبش را از برگشتن به طرف گناه باز بدارد، و یا توبه ای که بنده را برای رجوع از گناه خالص سازد، و در نتیجه، دیگر به آن عملی که از آن توبه کرده بر نگردد.

بعد از آنکه مؤمنین را امر فرمود که خود و اهل بیت خود را ازآتش حفظ کنند، در این آیه برای نوبت دوم - البته به طور عمومی - به همه مؤمنین می فرماید: توبه کنند، و سپس باتعبیرعسیاین امید را که خدا گناهانشان را بپوشاند، و آنان را داخل بهشتهایی کند که نهرهااز زیر آن روان است، متفرع بر آن فرمان کرده است.

یوم لا تخزی الله النبی و الذین امنوا معه - راغب می گوید: وقتی در باره کسی گفته می شود: خزی الرجل، که دچار انکسار شده باشد، یا انکسار از ناحیه خودش و یا ازناحیه دیگران، انکساری که از ناحیه خود شخص به او دست می دهد، همان حیای مفرط وبرون از حد اعتدال است، که مصدرشخزایتمی آید،و انکساری که از ناحیه دیگران به او می رسد، که نوعی خوارشمردن هم نامیده می شود، مصدرشخزیاست و امااخزاءهم ازخزایتمی آید و هم ازخزی، آنگاه می گوید: نظیر این مطلب که در باره کلمه

............................................ (1)تفسیر فخر رازی، ج 30، ص 46. (2)مفردات راغب، مادهنصح.

صفحه : 564

دو احتمال در معنای جمله: یوم لا یخزی الله النبی و الذین آمنوا معه...خزیگفتیم،در دو کلمهذلوهانمی آید، ذلت و هوانی که خود آدمی در نفس خود ایجاد می کند، و فضیلتی پسندیده است، مصدرشهون - به فتحه ها - ، وذل - به فتحه ذال - است، و ذلت و هوانی که از ناحیه غیربه انسان می رسد، و یکی از رذائل اخلاقی است، مصدرشهون - به ضمه هاء - وذل - به ضمه ذال - است (1).

بنابر این، کلمهیومدر آیه شریفه ظرف است برای مطالب قبل.ومعنای آیه این است که به سوی خدا توبه کنید که امید است خدای تعالی گناهان شما را بپوشاندو داخل بهشتتان کند، در روزی که خداوند شخصیت پیغمبر و مؤمنین را نمی شکند، یعنی ایشان را ازکرامت محروم نمی سازد، و وعده های جمیلی که به آنان داده بود خلف نمی کند.

النبی و الذین امنوا معه - در این آیه مطلب مقید شده به مؤمنین که با پیامبرند، واعتبار معیت و با پیامبر بودن برای این است که بفهماند صرف ایمان آوردن در دنیا کافی نیست،باید لوازم ایمان را هم داشته باشند، و آن این است که ملازم با پیامبر باشند، و او را به تمام معنای کلمه اطاعت کنند، و مخالفت و بگو مگو با وی نداشته باشند.

احتمال هم دارد که جملهالذین امنوامبتدا باشد، و کلمهمعهخبر آن،و جملهنورهم یسعی...خبر دومش، و جمله یقولون...، خبر سومش باشد، و معنای آیه چنین باشد:روزی که خدا پیامبر خود را خوار نمی کند، و روزی کهالذین امنوا - ایمان آورندگانبا اویند، و از او جدا نمی شوند،و آن جناب هم از ایشان جدا نمی شود.و این احتمال، احتمال خوبی است، و لازمه اش این است که از خاصیت های سه گانه عدم خزی، سعی نور، و درخواست اتمام آن، اولی مخصوص پیامبر، و دومی و سومی مخصوص مؤمنین بااو باشد، مؤیداین احتمال آیه سوره حدید است که مساله به راه افتادن نور در پیش پای طرف راست را خاص مؤمنین می دانست، و می فرمود:یوم تری المؤمنین و المؤمنات یسعی نورهم بین ایدیهم و بایمانهم... (2).احتمال هم دارد که کلمهمعهمتعلق باشد به جملهامنواوجملهنورهم یسعی...، اولین خبر و آن دیگری دومین خبر برایالذینباشد، که بنا براین، معناچنین می شود: روزی که خدا پیامبرش را خوار نمی کند، و کسانی که به او ایمان آوردند، و در نتیجه با او هستند،اولا نورشان در جلو و در دست راستشان در حرکت است، وثانیا می گویند پروردگارا نور ما را کامل کن.

............................................ (1)مفردات راغب، مادهخزی. (2)(این پاداش بزرگ)در روزی است که مردان و زنان با ایمان را می نگری که نورشان پیش روو در سمت راستشان به سرعت حرکت می کند...سوره حدید، آیه 12.

صفحه : 565

مقصود از دعای مؤمنین در قیامت: ربنا اتمم لنا نورنا...و مراد از امربه جهاد با منافقین به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)نورهم یسعی بین ایدیهم و بایمانهم - عین این مضمون در آیه شریفهیوم تری المؤمنین و المؤمنات یسعی نورهم بین ایدیهم و بایمانهم(1) بود، و ما در آنجامقداری پیرامونش بحث کردیم، در اینجا تنها این را اضافه می کنیم که احتمال دارد نوری که در پیش روی آنان به حرکت در می آید نور ایمان باشد، و نور دست راستشان نور عمل باشد.

یقولون ربنا اتمم لنا نورنا و اغفر لنا انک علی کل شی ء قدیر- از سیاق بر می آیدمغفرتی که مؤمنین درخواست می کنند سبب تمامیت نور و یا حداقل ملازم با تمامیت نورباشد،در نتیجه آیه شریفه می رساند که مؤمنین در آن روز نور خدا را ناقص می بینند، و چون نورآن روز ایمان و عمل صالح امروز است، معلوم می شود نقصی در درجات ایمان و عمل خودمی بینند، و یا می بینند که آثار گناهان در نامه اعمالشان جای عبودیت را گرفته، و در آن نقاط عمل صالحی نوشته نشده، و آمرزش گناهان که درخواست دوم ایشان است، تنها باعث آن می شود که گناهی در نامه نماند، ولی جای خالی آن گناهان را چیزی پر نمی کند، لذادرخواست می کنند،خدا نورشان را تمام کند، یعنی آن نقاط خالی را هم پر کند، و آیه شریفهوالذین امنوا بالله و رسله اولئک هم الصدیقون و الشهداء عندربهم لهم اجرهم و نورهم(2) هم به این معنا اشاره دارد.

یا ایها النبی جاهد الکفار والمنافقین و اغلظ علیهم و ماویهم جهنم و بئس المصیرمرادازجهاد با کفار و منافقینبذل جهد و کوشش در اصلاح امر از ناحیه این دوطایفه است، و خلاصه منظور این است که با تلاش پی گیر خود جلو شر و فسادی که این دوطایفه برای دعوت دارند بگیرد،و معلوم است که این جلوگیری در ناحیه کفار به این است که حق را برای آنان بیان نموده، رسالت خود را به ایشان برساند،اگر ایمان آوردند که هیچ، واگر نیاوردند با ایشان جنگ کند.و در ناحیه منافقین به این است که از آنان دلجویی کند وتالیف قلوب نماید، تا به تدریج دلهایشان به سوی ایمان گرایش یابد.و اگر همچنان به نفاق خود ادامه دادند، جنگ با منافقان(که شاید ظاهر آیه شریفه هم همین باشد)، سنت رسول خدا(ص) بر آن جاری نشده، و آن جناب در

............................................ (1)سوره حدید، آیه 12. (2)کسانی که به خدا و رسولان او ایمان دارند،صدیقین و شهدایند، و نزد خدا اجر و نور صدیقین و شهداء را دارند.سوره حدید، آیه 19.

صفحه : 566

تمام عمر با هیچ منافقی نجنگیده، ناگزیر باید کلمهجاهدرابه همان معنایی که کردیم بگیریم.

بعضی(1) از مفسرین گفته اند: منظور از جهاد، سخت گیری با آنان در اقامه حدوداست، چون بیشتر کسانی که در عهد رسول خدا(ص)حد می خوردند، همین منافقین بودند.ولی خواننده عزیز خودش به نادرستی این سخن واقف است.

بحث روایتی روایاتی در ذیل آیات نخست سوره تحریم و شان نزول آن آیات

قمی درتفسیر خود به سندی که به ابن السیار دارد، از او از امام صادق(ع)روایت کرده که در تفسیر آیهیا ایها النبی لم تحرم ما احل الله لک تبتغی مرضات ازواجکفرموده است: عایشه و حفصه روزی که رسول خدا(ص)در خانه ماریه قبطیه بودند به گوش نشستند، و بعدا به آن جناب اعتراض کردند که چرا به خانه ماریه رفتی، حضرت سوگند خورد که و الله دیگر نزدیک او نمی شوم، خدای تعالی در این آیه آن جناب راعتاب کرد که چرا حلال خدا را بر خود حرام کردی، کفاره قسم را بده، و همچنان به همسرت سر بزن (2).

و در کافی به سند خود از زراره از امام باقر(ع)روایت کرده که گفت: من از آن جناب از مردی پرسیدم که به همسرش گفته: تو بر من حرامی، حضرت فرمود:اگر من حاکم مبسوط الید بودم توی سرش می زدم و می گفتم خدا او را بر تو حلال کرده، به چه اجازه ای بر خود حرامش می کنی؟بله این مرد سخنی که گفته هیچ اثری ندارد، و زنش همچنان زن او است، تنها دروغی به زبان خود رانده، و به حلال خدا گفته که تو بر من حرامی، و گرنه با این کلام نه طلاقی واقع شده و نه کفاره ای لازم می شود.

عرضه داشتم: پس آیه شریفهیا ایها النبی لم تحرم ما احل الله لک، چه می گوید؟این آیه کفاره را واجب کرده است؟ فرمود: رسول خدا(ص)ماریه را درعین اینکه همسرش بود بر خود حرام کرد، و سوگند خورد که به او نزدیک نشود، و کفاره ای که بر آن جناب واجب شد کفاره سوگند بود، نه کفاره تحریم (3).

............................................ (1)مجمع البیان، ج 10، ص 319. (2)تفسیر قمی، ج 2، ص 375. (3)کافی، ج 6، ص 134، ح 1.

صفحه : 567

و در الدر المنثور است که ابن منذر و ابن ابی حاتم و طبرانی و ابن مردویه، به سندی صحیح از ابن عباس روایت کرده اند که گفت: رسول خدا(ص)هروقت به خانه همسرش سوده می رفت، در آنجا شربتی از عسل می نوشید، روزی از منزل سوده در آمد و به خانه عایشه رفت، عایشه گفت: من از تو بویی می شنوم، از آنجا به خانه حفصه رفت، او هم گفت من از تو بویی می شنوم.حضرت فرمود: به گمانم بوی شربتی باشد که من در خانه سوده نوشیدم، و و الله دیگر نمی نوشم، خدای تعالی این آیه را فرستادکهیا ایها النبی لم تحرم ما احل الله لک.. (1).

مؤلف: این حدیث به طرق مختلف و الفاظی مختلف نقل شده، لیکن به روشنی باآیات مورد بحث که همه در یک سیاق قرار دارند تطبیق نمی شود.

و نیز در آن کتاب است که ابن سعد و ابن مردویه، از ابن عباس روایت کرده اند که گفت: عایشه و حفصه خیلی به هم علاقمند بودند و با هم می جوشیدند،روزی حفصه به خانه پدرش عمر رفت، و با پدر گرم گفتگو شد، رسول خدا(ص) وقتی خانه رااز حفصه خالی دید، فرستاد کنیزش بیاید، و با کنیزش در خانه حفصه بود، و اتفاقا آن روزروزی بود که باید رسول خدا(ص)به خانه عایشه می رفت، عایشه آن جناب را با کنیزش در خانه حفصه یافت، منتظر شد تا بیرون بیاید، و سخت دچار غیرت شده بود، رسول خدا(ص)کنیزش را بیرون کرد، و حفصه وارد خانه شد وگفت: من فهمیدم که چه کسی با تو بود، به خدا سوگند تو با من بدی می کنی.رسول خدا(ص)فرمود.به خدا سوگند راضیت می کنم، و من نزد تو سری می سپارم آن را حفظ کن.پرسید آن سر چیست؟فرمود: آن این است که به خاطر رضایت تو این کنیزم بر من حرام باشد و تو شاهد آن باش.حفصه چون این را شنید نزد عایشه رفت و سر رسول خدا(ص)را نزد او فاش ساخت، و مژده اش داد که رسول خدا(ص)کنیز خود را بر خود حرام کرد، همین که حفصه این عمل خلاف را انجام داد، خدای تعالی پیامبر گرامیش را بر آن واقف ساخت، و در آخرفرمود: یا ایها النبی لم تحرم مااحل الله لک (2).

مؤلف: این روایت هم آنطور که باید به روشنی با آیات موردبحث و مخصوصا باجملهعرف بعضه و اعرض عن بعض نمی سازد، زیرا ظاهر این عبارت این است که خدای تعالی بعضی از خلافکاریهای آن دو زن را بیان کرد، و همه را بیان نکرد، و ظاهر عبارتیا

............................................ (1 و 2)الدر المنثور، ج 6، ص 239.

صفحه : 568

ایها النبیاین است که همه آن اسرار را برای رسول خدا(ص)فاش ساخت، و به آن جناب عتاب کرد که چرا چیزی را که پروردگارت برایت حلال کرده بر خودحرام می کنی.

و نیز در آن کتاب است که طبرانی و ابن مردویه، از ابن عباس روایت کرده اند که در تفسیر آیهو اذ اسر النبی الی بعض ازواجه حدیثاگفته: حفصه در خانه خودش به درون اطاق رفت و دید که رسول خدا(ص)در حجره او با ماریه کنیزش عمل زناشویی انجام می دهد، رسول خدا(ص)به حفصه فرمود: جریان را به عایشه خبر مده تا من به تو بشارتی بدهم، و آن بشارت این است که پدرت بعد از من و بعد ازابو بکر زمامدار مسلمانان می شود.

حفصه بلافاصله خبر را به عایشه رسانید، عایشه از رسول خدا(ص)پرسید: چه کسی به تو خبر داد که پدر من و پدر حفصه بعد از تو زمامدار می شوند؟فرمود: خدای علیم و خبیر، عایشه گفت: من دیگر به روی تو نظر نمی کنم تا ماریه را بر خودحرام کنی، رسول خدا(ص)هم او را بر خود حرام کرد، و اینجا بود که آیه شریفهیا ایها النبی لم تحرم...نازل گردید (1).

مؤلف: روایات در این باب بسیار زیاد، و بسیار مختلف است، ودر بیشتر آنها آمده که ماریه را به خاطر کلام حفصه بر خود حرام کرد، نه به خاطر کلام عایشه، و گویندهمن انباک هذا - چه کسی این را به تو خبر دادحفصه بود، نه عایشه، و منظور حفصه از این سؤال این بود که چه کسی به تو خبر داد که من جریان ماریه را به عایشه رساندم.

و این روایات با همه کثرتش در عین حال، ابهامی را که در جملهعرف بعضه واعرض عن بعضهست، برطرف نکرده و روشن نکرده که رسول خدا(ص)برای چه کسی بعضی از داستان را تعریف کرد، و از بعضی دیگرش صرفنظر نمود.بله در روایتی که ابن مردویه از علی(ع)نقل کرده آمده است که هیچ انسان بزرگواری به خوداجازه نمی دهد ته و توی یک ماجرا را در آورد، برای اینکه خدای عز و جل(در باره رسول گرامیش)می فرماید: عرف بعضه و اعرض عن بعضقسمتی از داستان را با پی گیری کشف کرد، و از بقیه آن صرفنظر نمود(2).و نیز در روایتی که ابن ابی حاتم، از مجاهد(3) و ابن مردویه از ابن عباس نقل کرده اند(4) آمده که آن قسمتی را که رسول خدا(ص)پی گیری و کشف کرد مساله ماریه بود، و آنچه را که از پی گیریش صرفنظر نمود

............................................ (1 و 2 و 3 و 4)الدر المنثور، ج 6، ص 241.

صفحه : 569

مساله زمامداری ابوبکر و عمر بعد از رحلت خود بود، چون ترسید اشاعه پیدا کند.

اشکالی که متوجه این دو روایت است این است که کجای این کار کرامت وبزرگواری است، آیا افشا کردن ماجرای ماریه(که یک مساله خانوادگی است بزرگواری است)؟!ویا پنهان کردن زمامداری ابو بکر و عمر بزرگواری است؟یا اینکه اگر کرامتی باشددر عکس این قضیه است؟یک انسان بزرگوار همواره مسائل خانوادگی و ناموسی خود را پنهان می دارد، و مسائل اجتماعی را در اطلاع همه می گذارد.

علاوه بر این، سبب نزول آیه از عمر بن خطاب به چند طریق روایت شده، و درروایات او اسمی از این ماجرا برده نشده، مثلا در عده ای از کتب حدیث نظیر بخاری(1) ومسلم(2) و ترمذی(3) از ابن عباس روایت شده که گفت: من همواره حریص بودم، از عمر جریان دو نفر از همسران رسول خدا(ص)را که آیهان تتوبا الی الله فقدصغت قلوبکمادر باره آنان نازل شده بپرسم: تا آنکه سالی عمر به حج رفت،من نیز با اوحج کردم، در بین راه عمر از جاده منحرف شد، (من حس کردم می خواهد دست به آب برساند)مشک آب را گرفتم،و با او رفتم، دیدم بله در نقطه ای نشست، ایستادم تا کارش تمام شد، بعد آب به دستش ریختم تا وضو بگیرد، (و یا دست خود را بشوید).

آنگاه گفتم: ای امیر المؤمنین آن دو زن از زنان رسول خدا(ص)که خدای تعالی در باره شان فرموده: ان تتوبا الی الله فقد صغت قلوبکماکیانند؟گفت: این از تو عجب است، ای ابن عباس، آن دو زن عایشه و حفصه بودند، آنگاه شروع کردجریانشان را برایم نقل کرد.

و گفت: ما مردم قریش و اهل مکه زنان را توسری خور خودداشتیم، و بر آنان مسلطبودیم، و چون به مدینه مهاجرت کردیم، به مردمی برخوردیم که توسری خور زنان خود هستند، وزنانشان بر آنان تسلط دارند، رفته رفته زنان ما هم شروع کردند از زنان مدینه چیز یاد گرفتن، روزی من به همسرم غضب کردم، و با او قهر نمودم، ولی او مرتب از در آشتی در می آمد، ومن آشتی نمی کردم، همسرم گفت چرا آشتی نمی کنی، (تو که از پیغمبر بالاتر نیستی)، به خدا قسم زنان پیغمبر اگر بین یکی از آنها با پیغمبر اختلافی بیفتد، این کدورت بیش از یک روز طول نمی کشد، روز قهر می کند و شب آشتی.گفتم: زنان پیغمبر هم هر کدامشان چنین

............................................ (1)صحیح بخاری، ج 7، ب 83، کتاب نکاح، ص 36. (2)صحیح مسلم، ج 10، کتاب طلاق، ص 90. (3)صحیح ترمذی، ج 5، ب 66، ص 48.

صفحه : 570

کنند زیانکارند.

آنگاه گفت: و منزل من در مدینه در محله عوالی بود، و مرا همسایه ای از انصار بود، که با او نوبت گذاشته بودم، یکبار او به خدمت رسول خدا(ص)می رفت و خبر وحی و اخبار دیگر را برای من می آورد، و یک نوبت من می رفتم.

در این بین چند روزی داشتیم با آن همسایه صحبت می کردیم،که قبیله غسان دارنداسب های خود را نعل می کنند که به جنگ ما بیایند، روزی به طرف خانه آمد و درب خانه مرا کوبید و گفت: حادثه مهمی رخ داده، پرسیدم: آیا قبیله غسان آمده؟گفت نه، حادثه ای که از حمله غسان مهم تر است، و آن این است که رسول خدا(ص)زنان خود را طلاق داده.من در دلم گفتم ای داد و بیداد حفصه دخترم بیچاره شد، و من این راهمیشه پیش بینی می کردم که رسول خدا(ص)نتواند با دختر من زندگی کند، و سرانجام او را طلاق دهد، همین که نماز صبح را خواندیم، لباس خود را پوشیدم و به طرف خانه حفصه روان شدم، دیدم حفصه گریه می کند.پرسیدم آیا رسول خدا(ص)تو را طلاق داد؟گفت: نمی دانم، ولی از من کناره گیری کرده و درمشربه(نام باغی است که ماریه در آن منزل داشت، و به همین مناسبت آن باغ را مشربه ام ابراهیم می گفتند)عزلت گزیده.من به طرف مشربه رفتم، در آنجا به غلامی سیاه برخوردم، گفتم از رسول خدا(ص)اجازه بگیر داخل شوم غلام سیاه برگشت وگفت اجازه گرفتم،لیکن حضرت چیزی نفرمود، ناگزیر به طرف مسجد رفتم و پیرامون مسجدجمعیتی را دیدم که می گریستند، پهلوی آنها نشستم.

ولی نتوانستم خود را آرام کنم، دوباره برخاستم نزد غلام سیاه آمده گفتم برایم اجازه بگیر.غلام به درون رفت و برگشت، و گفت اجازه گرفتم، لیکن حضرت چیزی نگفت، همین که خواستم برگردم، غلام صدایم زد که برگرد و داخل شو، حضرت اجازه فرمودند، داخل منزل شدم دیدم رسول خدا(ص)به حصیری تکیه کرده و خشونت حصیردر بدنش اثر گذاشته.عرض کردم: یا رسول الله آیا زنان خود را طلاق گفته ای؟فرمود: نه، عرض کردم: الله اکبر، یا رسول الله ما مردم قریش همواره مسلط بر زنان خود بودیم، از روزی که وارد مدینه شده ایم زنان ما بدهوا شده اند، چون در مدینه زنان بر مردان مسلطند، روزی من به همسرم خشم کردم،ولی او بدون اینکه پروایی داشته باشد و به خشم من اعتنایی بکند بامن گفت و شنود و نشست و برخاست کرد، من به او پرخاش کردم که مثلا چقدر پررویی گفت: پررویی ندارد، به خدا سوگند زنان رسول خدا(ص)همینطورند،اگر کدورتی پیش بیاید بیشتر از یک روز طول نمی کشد، شبش با آن حضرت گفت و شنود

صفحه : 571

می کنند، من در پاسخ همسرم گفتم زنان رسول خدا(ص)هم بدمی کنند، هر کس این کار را بکند زیانکار است، بعدا روزی به خانه دخترم حفصه رفتم، ازاو پرسیدم آیاشما زنان پیامبر اینطورید که سر به سر آن جناب می گذارید، و اگر قهر هم بکنیدتا شب بیشتر ادامه نمی دهید؟حفصه گفت: آری، گفتم: هر کس از شما چنین کند بدبخت وزیانکار است، برای اینکه چه امنیتی دارید، از اینکه خدای تعالی به خاطر خشم رسولش برشما خشم کند؟و آیا بعد از خشم خدا جز هلاکت چه خواهد بود، رسول خدا(ص)چون این را شنید تبسم کرد.

عرض کردم من همواره به حفصه سفارش کردم سربه سر رسول خدا(ص)مگذار، و از او چیزی درخواست مکن، هر چه خواستی به خود من بگو تا برایت فراهم کنم،و اگر هوویت از تو قشنگ تر بود، و نزد رسول خدا(ص)محبوب تر بود تحریک نشوی، رسول خدا(ص)بار دیگر تبسم کرد.

(من چون آن جناب را خوشحال دیدم)عرض کردم اجازه می دهی خودمانی و آزادبنشینم؟فرمود بله.همینکه اجازه داد سرم را بلند کردم و نگاهی به اطراف خانه افکندم،بجزسه قطع پوست دباغی نشده چیزی نیافتم، عرض کردم: یا رسول الله دعا بفرما و از خدا وسعتی برای امتت درخواست کن، مردم فارس و روم با اینکه خدا را نمی پرستند چه زندگی مرفه وگشاده ای دارند، تا این را گفتم رسول خدا(ص)برخاست و نشست، آنگاه فرمود: ای پسر خطاب آیا(از دارایی روم و فارس و تهی دستی من و امتم نسبت به حقانیت دین من)به شک افتادی؟آخر آنها مردمی کافرند، و خدای تعالی هر سهمی که ازخوشی زندگی داشته اند همه را در دنیا به آنان داده.و رسول خدا(ص)(در همان ایام)سوگند یاد کرده بود که به خانه همسران خود نرود، و خدا او رادر این باب مورد عتاب قرار داده، و برایش کفاره سوگند را واجب کرده بود.

مؤلف: این داستان از عمر بن خطاب به طور مختصر و مفصل به چند طریق نقل شده، - و لیکن به طوری که ملاحظه می کنید - این روایت هیچ سخنی در باره اینکه سری که رسول خدا(ص)به بعضی از همسرانش سپرده بود چه بوده؟ندارد، و نیز در آن نیامده که آنچه افشا کرد چه بوده وآنچه از افشایش اعراض فرمود چه بوده، با اینکه مهم به دست آوردن این معانی است.

و در عین حال از ظاهر این روایت برمی آید که مراد از تحریم حلال در آیه شریفه این است که رسول خدا(ص)تمامی زنان خود را بر خود حرام کرده بوده، بااینکه آیه شریفه غیر این را می فرماید، چون آیه شریفه دلالت دارد بر اینکه آن جناب در صدد

صفحه : 572

روایاتی راجع به اینکه منظور ازصالح المؤمنینعلی(علیه السلام)است و اینکه چگونه اهل خود را از آتش حفظ کنیم(قوا انفسکم و اهلیکم نارا...)تحصیل رضای همسرانش بوده، و به خاطر دلخوشی آنان چیزی را بر خود حرام کرده، علاوه براین در این روایات نیامده که چرا مساله توبه رابه دو نفر از زنان آن حضرت اختصاص داد وفرمود: ان تتوبا الی الله فقد صغت قلوبکما و ان تظاهرا علیه....

و در تفسیر قمی به سند خود از ابی بصیر روایت آورده که گفت: من از امام باقر(ع)شنیدم می فرمود: منظور از صالح المؤمنین در آیه شریفهان تتوبا الی الله فقدصغت قلوبکما و ان تظاهرا علیه فان الله هو مولیه و جبریل و صالح المؤمنین علی بن ابی طالب(ع)است (1).

و در الدر المنثور است که ابن مردویه از اسماء بنت عمیس روایت کرده که گفت: از رسول خدا(ص)شنیدم آیهان تتوبا...را تلاوت می کردتامی رسید به جملهو صالح المؤمنینو می فرمود: صالح المؤمنین علی بن ابی طالب است (2).

مؤلف: صاحب تفسیر برهان بعد از نقل روایت ابی بصیر که در سابق نقل کردیم گفته است: محمد بن عباس در این معنا پنجاه و دو حدیث از طرق خاصه و عامه جمع آوری کرده، آنگاه خود صاحب برهان مقداری از آن احادیث را نقل کرده است (3).

ودر کافی به سند خود از عبد الاعلی مولای آل سام از امام صادق(ع)روایت کرده که فرمود: وقتی آیهیا ایها الذین امنوا قوا انفسکم و اهلیکم نارانازل شد، مردی از مؤمنین نشست و شروع کرد به گریه کردن، و گفتن اینکه من از نگه داری نفس خودم عاجز بودم، اینک مامور نگه داری از زن و فرزند خود نیز شده ام.رسول خدا(ص)به او فرمود: در نگهداری اهلت همین بس است که به ایشان امر کنی آنچه راکه به خودت امر می کنی، و ایشان را نهی کنی از آنچه که خودت را نهی می کنی (4).

و نیز در کافی به سند خود از سماعه از ابی بصیر روایت کرده که ذیل آیهقواانفسکم و اهلیکم ناراگفته: از امام پرسیدم چگونه زن و فرزند را از آتش دوزخ حفظ کنم؟فرمود:آنها را امر کن بدانچه که خدا امر کرده، و نهی کن از آنچه خدا نهی کرده، اگراطاعتت کردند که تو ایشان را حفظ کرده ای، و به وظیفه ات عمل نموده ای، و اگر نافرمانیت کردند خودشان گنهکارند، تو آنچه را بر عهده داشته ای ادا کرده ای (5).

مؤلف: این روایت را به طرقی دیگر از ذرعه از ابی بصیر از آن امام بزرگوار نقل کرده (6).

............................................ (1)تفسیر قمی، ج 2، ص 377. (2)الدر المنثور، ج 6، ص 244. (3)تفسیر برهان، ج 4، ص 353، ح 2. (4 و 5)کافی، ج 5، ص 62، ح 1 و 2. (6)تفسیر قمی، ج 2، ص 377.

صفحه : 573

چند روایت پیرامون مراد از توبه نصوح و راجع به نور مؤمنین در روز قیامت و در الدر المنثور است که: عبد الرزاق، فاریابی، سعید بن منصور، عبد بن حمید،ابن جریر، ابن منذر، حاکم(وی حدیث را صحیح دانسته)، و بیهقی در کتاب المدخل، ازعلی بن ابی طالب روایت آورده اند که در تفسیرآیهقوا انفسکم و اهلیکم نارافرمود: خودو زن و بچه خود را تعلیم خیر دهید، و آنان را ادب نمایید (1).

و نیز در همان کتاب است که ابن مردویه از زید بن اسلم روایت کرده که گفت: رسول خدا(ص)آیه شریفهقوا انفسکم و اهلیکم نارارا تلاوت کرد، و سپس در پاسخ کسانی که پرسیدند چگونه اهل خود را از آتش حفظ کنیم؟فرمود: بدانچه خدا دوست می دارد امرشان کنید، و از آنچه خدا کراهت دارد نهی کنید (2).

ودر کافی به سند خود از ابی الصباح کنانی روایت کرده که گفت: از امام صادق(ع)پرسیدم آیه شریفهیا ایها الذین امنوا توبوا الی الله توبة نصوحابه چه معنااست؟فرمود:به اینکه بنده خدا از گناهی توبه کند، و دیگر آن گناه را مرتکب نشود(این توبه نصوح و خالص است).محمدبن فضیل می گوید: من از حضرت ابی الحسن(ع)ازاین آیه پرسیدم.فرمود: اینکه از گناه توبه کند و دیگر آن را تکرار نکند(تا آخر حدیث) (3).

و در الدر المنثور است که ابن مردویه از ابن عباس روایت کرده که گفت: معاذ بن جبل بن رسول خدا(ص)عرضه داشت: یا رسول الله توبه نصوح چیست؟فرمود: اینکه بنده خدا از گناهی که کرده پشیمان شود و به درگاه خدا عذرخواهی کند، و دیگرآن گناه را مرتکب نشود،همانطور که شیر بعد از دوشیدن دیگر به پستان برنمی گردد (4).

مؤلف: روایات در این معنا از طرق شیعه و سنی بسیار است.

و در کافی به سند خود از صالح بن سهل همدانی روایت آورده که گفت: امام صادق(ع)در تفسیر آیهیسعی نورهم بین ایدیهم و بایمانهمفرمود: اینان امامان مؤمنینند،که در روز قیامت نورشان جلو پای مؤمنین و طرف راست آنها به حرکت در می آید.درنسخه ای دیگر آمده که خود امامان جلو مؤمنین و طرف راست آنان به حرکت در می آیند، و بانور خود راه مؤمنین راروشن می کنند، تا آنان را به منزلهای اهل بهشت برسانند (5).

و در تفسیر قمی آمده که ابی الجارود از امام باقر(ع)نقل کرده که در تفسیرآیه بالا فرموده: هر کس آن روز نور داشته باشد نجات می یابد، و البته هر مؤمنی در آن روز نور دارد (6).

............................................ (1 و 2)الدر المنثور، ج 6، ص 244. (3)اصول کافی، ج 2، ص 432، ح 3. (4)الدر المنثور، ج 6، ص 245. (5)اصول کافی، ج 1، ص 195، ح 4. (6)تفسیر قمی، ج 2، ص 378.

صفحه : 574

بسم الله الرحمن الرحیم یا ایها النبی لم تحرم ما احل الله لک تبتغی مرضات ازواجک و الله غفور رحیم (1))و ضرب الله مثلا للذین آمنوا امرات فرعون اذ قالت رب ابن لی عندک بیتا فی الجنة و نجنی من فرعون و عمله و نجنی من القوم الظالمین (11)و مریم ابنت عمران التی احصنت فرجها فنفخنا فیه من روحنا و صدقت بکلمات ربها و کتبه و کانت من القانتین (12)

ترجمه آیات

خدای تعالی برای کسانی که کافر شدند مثلی زده و آن همسرنوح و همسر لوط است که در تحت فرمان دو نفر از بندگان صالح ما بودند، و این دو زن به آن دو بنده صالح خیانت کردند و همسریشان باپیامبران هیچ سودی برایشان نکرد و از عذاب خدا جلوگیر نشد و به ایشان گفته شد داخل آتش شویدهمانطور که بیگانگان با انبیا داخل می شوند(10).

و نیز خدای تعالی برای کسانی که ایمان آوردند مثلی می زند و آن داستان همسر فرعون است که گفت: پروردگارا نزد خودت برایم خانه ای در بهشت بنا کن و مرا از فرعون و عمل او نجات بده و از مردم ستمکار برهان(11).

و داستان مریم دختر عمران است که بانویی پاک بود، و ما دراو از روح خود دمیدیم و او کلمات پروردگار خود و کتب او را تصدیق کرد و از خاشعان بود(12).

صفحه : 575

بیان آیات تعریض شدید به دو همسر پیامبر(حفصه و عایشه)باذکر دو مثل بیانگر اینکه هیچ سبب و نسبی ملاک کرامت
و برتری نیست.

این آیات کریمه متضمن دو تا مثل است، یکی مثلی که خدا به وسیله آن حال کفاررا مجسم می کند، و یکی هم مثلی که بیانگر حال مؤمنین است، مثل اول وضع کفاررا درشقاوت و هلاکت روشن نموده، بیان می کند که اگر چنین شدند به خاطر خیانتی بود که به خدا و رسولش کردند، و سرانجام خیانت به خدا و رسول همین است، از هر کس که می خواهد سربزند، هر چند از کسی سر بزند که وابسته و متصل به انبیا باشد، و مثل دومی بیانگر این حقیقت است که سعادت و رستگاری مؤمنین هم تنها به خاطر ایمان خالصشان به خدا و رسول و قنوتشان و حسن اطاعتشان بوده، و اتصال و خویشاوندی که با کفار داشتند ضرری به حالشان نداشت، پس معلوم می شود ملاک کرامت نزد خدا تنها و تنها تقوی است و بس.

و برای مجسم کردن این معنا نخست حال این طایفه اول را به حال دو تا زن تاریخ مثل می زند، که هر دو همسر دو پیامبر بزرگوار بودند، دو پیامبری که خدای تعالی عبدصالحشان نامیده - و چه کرامتی بزرگتر از این - و با این حال این دو زن به آن دو بزرگوارخیانت کردند، و در نتیجه فرمان الهی رسید که با سایر دوزخیان داخل دوزخ گردند، پس این دو زن همسر و هم بستر دو پیامبر بزرگوار بودند،اما همسری آنان سودی به حالشان نبخشید، وبدون کسب کمترین امتیازی در زمره هالکان به هلاکت رسیدند.

و طایفه دوم را به دو زن دیگر تاریخ مثل می زند، یکی همسر فرعون است، که درجه کفر شوهرش بدانجا رسید که در بین مردم معاصر خود(با کمال بی شرمی و جنون)فریاد زد: رب اعلای شما منم، اما این همسر به خدا ایمان آورد، و ایمانی خالص آورد، و خدای تعالی او را نجات داد و داخل بهشتش کرد، و قدرت همسری چون فرعون وکفر او نتوانست به ایمان وی خدشه ای وارد سازد، دومی مریم دختر عمران است، مریم صدیقه و قانته که خدایش به کرامت خود گرامیش داشت، و از روح خود در او بدمید.

و در این تمثیل تعریض و چوبکاری سختی به دو همسررسول خدا(ص)شده، که آن دو نیز به آن جناب خیانت کردند و سر او را فاش ساخته، علیه او دست به دست هم دادند و اذیتش کردند، و مخصوصا وقتی می بینیم سخن از کفر و خیانت و فرمان(داخل دوزخ شوید)دارد، می فهمیم که این تعریض تا چه حد شدید است.

ضرب الله مثلا للذین کفروا امرات نوح و امرات لوط کانتا تحت عبدین من

صفحه : 576

عبادنا صالحین فخانتاهما...سر انجام بد همسر نوح(علیه السلام)و همسر لوط(علیه السلام)با اینکه همسر پیامبر بودندراغب می گوید: کلمهخیانتو کلمهنفاقهردو به یک معنا است، با این تفاوت که خیانت را در خصوص نفاقی بکار می برند که در مورد عهد و امانت بورزند، و نفاق رادر خصوص خیانتی بکار می برند که در مورد دین بورزند، این معنای اصلی و موارد استعمال اصلی این دو کلمه بود،ولی بعدها درهم و برهم شد، پس خیانت به معنای مخالفت با حق به وسیله نقض سری عهد است، و مقابل خیانت امانت است، هم گفته می شود: خنت فلانا من به فلانی خیانت کردمو هم گفته می شود: خنت امانة فلان - من به امانت فلانی خیانت کردم (1).

در باره جملهللذین کفروادو احتمال هست، یکی اینکه این جمله متعلق باشد به مثل، که در آن صورت معنا چنین می شود: خدای تعالی مثلی زده که با آن حال کسانی را که کافر شدند ممثل کند، و بفهماند که خویشاوندیشان به بندگان صالح سودی به حالشان ندارد، همچنان که سودی به حال همسر نوح و همسر لوط نداشت.و احتمال دوم اینکه متعلق به فعلضربباشد، که در آن صورت معنا چنین می شود: خدای تعالی زن نوح و لوط و سرگذشت آنان را مثل زده برای کفار تا عبرت بگیرند، و بفهمند که اتصال و خویشاوندی با صالحان ازبندگان خدا سودی به حالشان نداشت، اینها نیز با خیانتی که نسبت به رسول خدا(ص)کردند اهل آتش خواهند بود.

دو کلمهامرات نوحوامرات لوطمفعولند برای فعلضرب،و منظور از اینکه فرمود: این دو زن در تحت دو نفر از بندگان صالح ما بودند این است که همسر آن دو بودند.

فلم یغنیا عنهما من الله شیئا - ضمیر تثنیه اولی به کلمهعبدین، و تثنیه دومی به کلمهامراتینبرمی گردد، و معنای جمله این است که آن دو بنده صالح ما ذره ای از عذاب خدا را که متوجه آن دو زن شد از آنان دور نکردند.

وقیل ادخلا النار مع الداخلین - یعنی به ایشان گفته شد،داخل آتش شویدهمانطور که سایرین و بیگانگان از انبیا داخل می شوند.و منظور ازداخلینقوم نوح وقوم لوط است، همچنان که آیه زیر هم که در باره همسر نوح است به این معنا اشاره دارد، می فرماید: حتی اذا جاء امرنا و فار التنورقلنا احمل فیها من کل زوجین اثنین و اهلک الا من سبق علیه القول (2) ، وآیه ای دیگر که راجع به همسر لوط است، و می فرماید: فاسر باهلک

............................................ (1)مفردات راغب، مادهخان. (2)تا آنکه عذاب ما رسید، و تنور جوشیدن آغازکرد، بدو گفتیم از هر جنسی دو فرد را سوارکشتی کن، اهل خودت را نیز، مگر آن کسی که قلم قضای ما بر هلاکتش رانده شده.سوره هود، آیه 40.

صفحه : 577

شرح دعای همسر فرعون و درخواست هایش از پروردگار متعال بقطع من اللیل و لا یلتفت منکم احد الا امراتک انه مصیبهاما اصابهم (1) ، ممکن هم هست منظور از جملهمع الداخلین، خصوص کفار از قوم نوح و لوط نباشد، بلکه عموم کفار باشد(ولی به هر حال لطف این جمله را ازنظر دور مدار، که می خواهد اشاره کند: شما با همه اتصالی که با نوح و لوط داشتید، امروز با سایر دوزخیان هیچ فرقی ندارید، و اتصال و همسری با انبیا خردلی در سرنوشت شما دخالت ندارد).

و اگر این خطاب را در قالبقیل - گفته شدآورد، و نیز داخلین را مطلق ذکر کرد، برای این بود که به بی مقداری آن دو زن، و همه کفار اشاره کند، و بفهماند نزد خدا هیچ ارزش و کرامتی ندارند، و خدای تعالی هیچ باک و پروایی ندارد، که آن دو در کجا و به چه سرنوشتی هلاک می شوند.

............................................ (1)خاندان خود را شبانه در پاسی از شب بیرون ببر، و زنهار، کسی متوجه رفتن شما نشود، اماهمسرت را مبر، که او نیز به همان عذابی گرفتار می شود که قوم می شوند.سوره هود، آیه 81.

و ضرب الله مثلا للذین امنوا امرات فرعون اذ قالت رب ابن لی عندک بیتافی الجنة...بحثی که باید در باره جملهللذین امنواداشته باشیم، همان بحثی است که درجملهللذین کفرواداشتیم.

و در جملهاذ قالت رب ابن لی عندک بیتا فی الجنة،خدای سبحان تمامی آرزوهایی را که یک بنده شایسته در مسیر عبودیتش دارد خلاصه نموده، برای اینکه وقتی ایمان کسی کامل شد ظاهر و باطنش هماهنگ، و قلب و زبانش هماواز می شود، چنین کسی نمی گوید مگر آنچه را که می کند،و نمی کند مگر آنچه را که می گوید، و در دل آرزویی را نمی پروراند، و در زبان درخواست آن را نمی کند، مگر همان چیزی را که با عمل خود آن را می جوید.

و چون خدای تعالی در خلال تمثیل حال این بانو، و اشاره به منزلت خاصه ای که درعبودیت داشت، دعایی را نقل می کند که او به زبان رانده، همین خود دلالت می کند براینکه دعای او عنوان جامعی برای عبودیت او است، و در طول زندگی هم همان آرزو را دنبال می کرده، و درخواستش این بوده که خدای تعالی برایش در بهشت خانه ای بنا کند، و ازفرعون و عمل او و از همه ستمکاران نجاتش دهد.پس همسر فرعون جوار رحمت پروردگارش را خواسته، خواسته است تا با خدا نزدیک باشد، و این نزدیکی با خدا را بر نزدیکی با فرعون

صفحه : 578

ترجیح داده، با اینکه نزدیکی با فرعون همه لذات را در پی داشته،در دربار او آنچه را که دل آرزو می کرده یافت می شده، و حتی آنچه که آرزوی یک انسان بدان نمی رسیده،در آنجایافت می شده، پس معلوم می شود همسر فرعون چشم از تمامی لذات زندگی دنیا دوخته بوده، آن هم نه به خاطراینکه دستش به آنها نمی رسیده، بلکه در عین اینکه همه آن لذات برایش فراهم بوده، مع ذلک از آنها چشم پوشیده،و به کراماتی که نزد خدا است، و به قرب خدا دل بسته بوده، و به غیب ایمان آورده، و در برابر ایمان خود استقامت ورزیده، تا از دنیا رفته است.

و این قدمی که همسر فرعون در راه بندگی خدا برداشته، قدمی است که می تواندبرای همه پویندگان این راه، مثل باشد، و به همین جهت خدای سبحان حال او و آرزوی او وعمل در طول زندگی او را در دعایی مختصر خلاصه کرد، دعایی که جز این معنا نمی دهد که او از تمامی سرگرمی های دنیا و هر چیزی که آدمی را از خدا بی خبر می کند قطع رابطه کرده، و به پروردگار خود پناهنده شده، و جزاین آرزویی نداشته که با خدا نزدیک باشد، و در دارکرامت او منزل گزیند.

می فرماید: امرات فرعون، برای مؤمنین همسر فرعون رامثل می زند، نام آن جناب به طوری که در روایات آمده آسیه بوده: اذ قالت رب ابن لی عندک بیتا فی الجنة،در این دعاخانه ای درخواست کرده که هم نزد خدا باشد و هم در بهشت، و این بدان جهت است که بهشت دار قرب خدا و جوار رب العالمین است، همچنان که خود خدای تعالی فرموده: احیاءعند ربهم یرزقون(1) علاوه بر این، حضوردر نزد خدای تعالی و نزدیکی او کرامتی است معنوی، و استقرار در بهشت کرامتی است صوری، پس جا دارد که بنده خدا هر دو را از خدا بخواهد.

ونجنی من القوم الظالمین - منظورش از قوم ظالمین همان قوم فرعون است و این دعا در حقیقت بیزاری دیگری است از فرعونیان، و از خدای تعالی درخواست می کند، او را ازجامعه ای ستمکار نجات دهد، همچنان که جمله قبلی درخواست نجات از مجتمع خاص خانوادگی بود.

و مریم ابنت عمران التی احصنت فرجها فنفخنا فیه من روحنا...این آیه عطف است به جملهامرات فرعون، و تقدیرش این است که: و ضرب الله مثلا للذین امنوا مریم...- خداوند مریم را مثل زده برای کسانی که ایمان آورده اند....

در خصوص مریم(ع)می بینیم که به نام مبارکش تصریح نموده،ولی در باره همسر فرعون چنین کاری نکرد، اصولا در قرآن کریم جز مریم نام هیچ زنی برده نشده، تنها آن

............................................ (1)شهیدان زنده اند و نزد پروردگارشان روزی می خورند.سوره آل عمران، آیه 169.

صفحه : 579

اوصاف و فضائل مریم(علیها السلام)جناب است که در حدودبیست و چند سوره و در سی و چند آیه نام او را برده است.

التی احصنت فرجها فنفخنا فیه من روحنا - در این قسمت از آیه مریم را به خاطرعفتش می ستاید، و ستایش مریم(ع) در قرآن کریم مکرر آمده، و شاید این به خاطررفتار ناپسندی باشد که یهودیان نسبت به آن جناب روا داشته، و تهمتی باشد که ایشان به وی زدند، و قرآن کریم در حکایت آن می فرماید: و قولهم علی مریم بهتانا عظیما(1) و در سوره انبیاء هم نظیر این قصه آمده می فرماید: و التی احصنت فرجها فنفخنا فیها (2).

و صدقت بکلمات ربها - یعنی مریم کلمات پروردگار خود را که به قول بعضی (3) همان وحی انبیا باشد، تصدیق کرد. بعضی(4) دیگر گفته اند: مراد از کلمات خدای تعالی دراینجا وعده و تهدید و امر و نهی خداست.ولی این وجه درست نیست، زیرا بنا بر این، دیگراحتیاج نبود نام کتب خدا را ببرد، چون کتب آسمانی همان وعده و وعید و امر و نهی است.

و کتبه - منظور از کتب خدای تعالی همان کتبی است که شرایع خدای تعالی درآن است، شرایعی که از آسمان نازل شده، مانند کتاب تورات و انجیل، و اصطلاح قرآن هم درکتب آسمانی همین است، و شاید منظور از تصدیق کلمات پروردگارش و تصدیق کتب خدای تعالی این باشد که مریم(ع)صدیقه بوده، همچنان که در آیه زیر فرموده: ماالمسیح بن مریم الا رسول قد خلت من قبله الرسل و امه صدیقة (5).

وکانت من القانتین - یعنی مریم از زمره مردمی بود که مطیع خدا و خاضع در برابراویند، و دائما بر این حال هستند، و اگر مریم(ع)را با اینکه زن بود، فردی از قانتین خواندبا اینکه کلمه مذکور جمع مذکر است، بدین جهت بود که بیشتر قانتین مردان هستند.

مؤید اینکه قنوت به این معنا است این است که قنوت به همین معنا در آیه ای دیگر، در خصوص مریم(ع)آمده، آنجا که ملائکه به حکایت قرآن کریم مریم را ندا داده می گویند: یامریم اقنتی لربک و اسجدی و ارکعی مع الراکعین (6).

............................................ (1)و بهتان بزرگی که به مریم زدند، سوره نساء، آیه 156. (2)و به یاد آور زنی را که دامان خود را از آلودگی به بی عفتی پاک نگهداشت و ما از روح خوددر او دمیدیم.سوره انبیاء، آیه 91. (3 و 4)روح المعانی، ج 28، ص 164. (5)مسیح پسر مریم غیر از فرستاده ای نبود،فرستاده ای که قبل از او هم فرستادگانی بودند ومادرش صدیقه و راستگو بود.سوره مائده، آیه 75. (6)ای مریم!برای پروردگارت قنوت و سجده کن، و با راکعان رکوع کن.سوره آل عمران، آیه 43.

صفحه : 580

ولی بعضی(1) از مفسرین احتمال داده اند مراد از قانتین خصوص قوم و قبیله خود مریم باشد، چون آن جناب از خاندان و از بیتی به وجود آمد که عموما اهل صلاح و طاعت بودند.

ولی این احتمال بعید است، اولا به خاطر وجهی که قبلا ذکر کردیم،و ثانیا به خاطر اینکه آیه شریفه در مقام تعریض به دو تن از زنان رسول خدا(ص)است، و درچنین مقامی مناسب آن است که منظور از قانتین عموم اهل طاعت و خضوع برای خدا باشد.

بحث روایتی(روایاتی پیرامون فضیلت فاطمه(علیها السلام)،خدیجه، مریم و آسیه و در باره نحوه کشته شدن همسر
فرعون)

در تفسیر برهان از شرف الدین نجفی، و او بدون ذکر سند از امام صادق(ع)روایت کرده که در شان نزول آیه شریفهضرب الله مثلا للذین کفروا امرات نوح و امرات لوط...فرموده:این مثل را خدای تعالی برای عایشه و حفصه زده، که علیه رسول خدا(ص)ودر دشمنی با آن جناب دست به دست هم داده، سر او را فاش کردند (2).

و در مجمع البیان از ابو موسی از رسول خدا(ص)روایت کرده که فرمود: از مردان، بسیاری به حد کمال رسیدند، ولی از زنان به جز چهار نفر به حد کمال نرسیدند،اول آسیه دختر مزاحم همسر فرعون، و دوم مریم دختر عمران، و سوم خدیجه دخترخویلد، و چهارم فاطمه دختر محمد(ص)بودند (3).

و در الدر المنثور است که احمد و طبرانی و حاکم، (وی حدیث را صحیح دانسته)، از ابن عباس روایت کرده اند که گفت: رسول خدا(ص)فرموده: افضل زنان اهل بهشت، خدیجه دختر خویلد، و فاطمه دختر محمد(ص)، و مریم دخترعمران، و آسیه دختر مزاحم همسر فرعون است، و درفضیلت او همین بس که خدای تعالی داستانش را در قرآن برای ما ذکر کرده که گفت: رب ابن لی عندک بیتا فی الجنة (4).

و در همان کتاب آمده که طبرانی از سعد بن جناده روایت کرده که گفت: رسول خدا(ص)فرمود: خدای تعالی مریم دختر عمران وهمسر فرعون و خواهرموسی را در بهشت به ازدواج من در آورد (5).

............................................ (1)تفسیر قرطبی، ج 18، ص 204. (2)تفسیر برهان، ج 4، ص 358. (3)تفسیر مجمع البیان، ج 10، ص 320. (4 و 5)الدر المنثور، ج 6، ص 246.

صفحه : 581

مؤلف: به طوری که از روایات برمی آید آسیه همسرفرعون به دست همسرش فرعون کشته شد، چون فرعون به دست آورده بود که وی به خدای یگانه ایمان آورده، و اما اینکه به چه صورت کشته شده، روایات اختلاف دارند.

در بعضی از آنها آمده که: وقتی فرعون مطلع شد که همسرش به خداایمان آورده، به او تکلیف کرد که به کفر برگردد، و او زیر بار نرفت و حاضر نشد جز خدا کسی را بپرستد، فرعون دستور داد سنگ بسیار بزرگی بر سرش بیفکنند، به طوری که زیر سنگ خرد شود، ومامورینش همین کار را کردند (1).

و در بعضی دیگر آمده که: وقتی او را برای عذاب حاضر کردند،دعایی کرد که خدای تعالی آن را در قرآن کریم حکایت نموده، و آن این بود که گفترب ابن لی عندک بیتافی الجنة...، و خدای تعالی دعایش را مستجاب نمود، و قبل از شهادت خانه خود را دربهشت دیدآنگاه جان شریفش از کالبد جدا شد، و سپس صخره بسیار بزرگی را بر جسدبیجانش انداختند (2).

و در بعضی دیگر آمده که فرعون او را با چهار میخ به زمین کوبید، و از ناحیه سینه شکنجه اش داد، و در آخر سنگ آسیائی روی سینه اش گذاشت، و در برابر تابش خورشیدرهایش کرد(3) - و خدا داناتر است.

............................................ (1)الدر المنثور، ج 6، ص 245 و 246. (2 و 3)الدر المنثور، ج 6، ص 245 و 246.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر