منشأ قول به تحریف، روایاتی است که در کتب حدیثی اهل سنت و شیعه
آمده است، ظاهر آن روایات، به تحریف کتاب دلالت دارد و هم واره علما و محققان
شیعه و سنی در صدد چاره جویی این گونه روایات بوده اند.این روایات یا سندهای
ضعیف و فاقد اعتبار دارند یا دلالت های نارسا و قابل تأویل.در کتب اصولی و
کلامی این روایات به طور کلی مردود شناخته شده است.علامه شیخ محمد جواد
بلاغی در مقدمه تفسیر «آلاء الرحمان» می گوید:
«در جمله روایاتی که حاجی نوری در این باره آورده است، روایاتی وجود دارد
که هرگز احتمال صدق آن ها نمی رود.برخی از نظر مفهوم اختلاف بسیار دارند و به
تنافی و تعارض منتهی می گردند.به علاوه سند بیش تر این روایات به کسانی باز
می گردد که علما آنان را به ضعف گفتار، فساد مذهب و جفا در روایت وصف
کرده اند و یا برخی از آن ها به دروغ گویی و دروغ پردازی شهرت دارند که هرگز روایت
از آنان جایز نیست.گروهی حتی درباره ائمه حالت توقف داشته و با آنان دشمنی
می کردند.این اوصاف خود کافی است که روایت این افراد قابل اعتماد نباشد» (1).
این جانب با بررسی تمام این روایات، چه منقول از اهل سنت و چه منقول از
شیعه، چنین یافتم که این قبیل روایات که مایه طعن بر شریعت است، غالبا مجعول
و به دست دشمنان دین ساخته و پرداخته شده است یا آن که قابل تأویل به وجوه
دیگر است و ربطی به مسأله تحریف ندارد.در این جا لازم است به برخی از این
روایات اشاره شود.
روایات اهل سنت
در میان اهل سنت گروهی صرفا به جمع حدیث می پرداختند و کمتر به جنبه
محتوا اهمیت می دادند، یعنی آن چه در نظر این گروه اهمیت داشت جمع آوری
گفتار سابقین بود و تمام ارزش را در کمیت و حجم به دست آمده در این راه
می دانستند.لذا بیش تر کوشش داشتند تا مقدار احادیث به دست آمده آنان، بدون
توجه به محتوا، بیش تر باشد.از این رو در میان احادیث گرد آمده ایشان، صحیح و
سقیم خلط شده است و احیانا مطالب بیهوده بسیاری به چشم می خورد.این گروه
در گذشته به نام «حشویه» خوانده می شدند و امروزه به نام «سلفیون» (2) معروفند.
چنان که در میان شیعه گروه مشابهی وجود داشته و دارد که به نام «اخباریون»
شناخته شده اند.بیش تر و شاید تمام روایات تحریف، به دست این گروه جمع،
تدوین، ثبت و ضبط شده است و نباید کار این دو گروه را به حساب محققان و اهل
نظر از اهل سنت و شیعه گذاشت.اکنون برخی از این روایات را در ذیل می آوریم:
1.آیه رجم:
در قرآن، حکم به رجم نیامده است.فقط به جلد (تازیانه زدن زانی
و زانیه) اشاره شده است، بنا بر این رجم زانی و زانیه در شرایط خاصی (3) در سنت
وارد شده و مورد اجماع امت است، ولی عمر بن الخطاب گمان می کرد که در قرآن
آیه رجم وجود داشته و این آیه موقع جمع آوری قرآن از قلم افتاده است، لذا هم واره
می کوشید درج آن را به صحابه بپذیراند.به طوری که قبلا ذکر شد هنگام جمع قرآن
به وسیله زید بن ثابت، عمر خواست نظر خود را به جمع بقبولاند و عبارت «الشیخ
و الشیخة إذا زنیا فارجموهما ألبتة نکالا من الله و الله عزیز حکیم، پیر مرد و پیر زنی اگر
زنا کردند آنان را سنگ سار کنید.عقوبتی است از جانب خدا و خدا عزیز و حکیم
است» را به عنوان آیه در قرآن قرار دهد.به طور معمول از وی شاهد طلبیدند او
نتوانست شاهد بیاورد، لذا پذیرفته نشد، ولی عمر پیوسته در این اندیشه بود که بر
مردم عرضه کند و به گمان خود حجت را بر مردم تمام کند.در آخرین روزهای
حیات خود، بالای منبر تأکید نمود: «ای مردم! مبادا روز قیامت بگویید عمر به ما
نگفت.خدایا شاهد باش که گفتم و عرضه کردم ولی کسی آن را نپذیرفت» (4).
ظاهرا، عمر حدیثی را با آیه قرآن اشتباه گرفته است، زیرا زید بن ثابت می گوید
شنیدم که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «شیخ و شیخه اگر زنا کردند آنان را سنگ سار کنید» .
ممکن است عمر نیز آن را از پیامبر شنیده است و گمان کرده آیه قرآنی است که
پیامبر تلاوت می فرماید.
2.آیه رغبت:
عمر، گمان داشت که در قرآن آیه ای با این نام وجود داشته و
ساقط شده است.او می گفت یکی از آیاتی که در قرآن می خواندیم این آیه بود: «أن
لا ترغبوا عن آبائکم فإنه کفر بکم أن ترغبوا عن آبائکم» (5) محتمل است عبارت
مذکور حدیثی بوده باشد که از پیامبر شنیده شده اما او گمان برده که آیه قرآنی است
که تلاوت می گردد.
3.آیه جهاد:
عمر هم چنین گمان می برد که این عبارت آیه قرآنی بوده و از قرآن
ساقط شده است: «أن جاهدوا کما جاهدتم أول مرة» (6).
4.آیه فراش:
طبق گمان عمر عبارت «الولد للفراش و للعاهر الحجر» (7) از آیات
قرآنی بوده است در حالی که حدیث متواتری است از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که فرزند، از آن
صاحب فراش (رخت خواب، کنایه از شوهر شرعی) است و عاهر (زانی) را نصیبی
نیست.
5.عدد حروف قرآن:
عمر را گمان بر آن بود که حروف قرآن 000/027/ 1
است در صورتی که عدد موجود بیش از 671/323 نیست.از وی روایت
شده است: «قرآن دارای هزار هزار حرف و بیست و هفت هزار حرف است.هر که
قرآن را برای خدا و با صبر و حوصله بخواند، در مقابل هر حرف یک زوجه از
حور العین به او می دهند» (8).ذهبی گوید: «این خبر باطل را فقط محمد بن عبید نقل
کرده است در حالی که به وی اعتمادی نیست» (9).
6.عبد الله فرزند عمر چنین می پنداشت که بسیاری از آیه های قرآن از میان رفته
است.او چنین می گفت: «کسی از شما نگوید که تمامی قرآن را فرا گرفته ام، از کجا
می داند تمامی قرآن کدام است؟ در صورتی که بسیاری از قرآن از میان رفته است.
بلکه باید بگوید آن چه هست فرا گرفته ام» (10).
7.برخی گمان می کردند که در جنگ یمامه (در سال اول خلافت ابوبکر با کشته
شدن بسیاری از صحابه، بخشی از قرآن نابود شده است، زیرا عالمان قرآن در این
جنگ کشته شدند و پس از آنان کسی ندانست سرنوشت آن مقدار از قرآن که هم راه
آنان بود به کجا انجامید و هرگز کسی آن را در قرآن (مصحف موجود) ننوشت و ثبت
ننمود...ابن ابی داود این مطلب را از ابن شهاب آورده است (11).
8.در مصحفی که عایشه برای خود انتخاب کرده بود، زیادتی بود که در دیگر
مصحف ها وجود نداشت و آن عبارت چنین بود: «إن الله و ملائکته یصلون علی
النبی یا أیها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما و علی الذین یصلون الصفوف
الأولی» .حمیده دختر ابی یونس، خدمت گزار عایشه، می گوید: «البته این تا موقعی
بود که عثمان مصحف ها را تغییر نداده بود» (12).
9.عایشه گمان می کرد در قرآن آیه ای بوده است که مقدار شیر خوارگی را که
موجب حرمت (رضعات محرمه) می شود تعیین می کرد، ولی موقع اشتغال به دفن
پیامبر صلی الله علیه و آله گوسفندی وارد اتاق وی شده است و صفحاتی را که مشتمل بر آیه
رضعات بود جویده و خورده است! آن آیه ابتدا چنین بود: «عشر رضعات یحرمن»
ولی بعدا با آیه «خمس رضعات یحرمن» نسخ شد.عایشه گوید: «موقع وفات
پیامبر صلی الله علیه و آله این دو آیه، جزء آیات قرآن تلاوت می گردید» (13).
10.ابو موسی اشعری، گمان می برد در قرآن سوره ای وجود داشته معادل سوره
برائت و سوره دیگری معادل سوره های «مسبحات» ، که این سوره ها از قرآن ساقط
شده و از بین رفته است.او می گوید: فعلا یکی از آیات سوره معادل برائت را بیاد
دارم: «لو کان لابن آدم و ادیان من مال لابتغی وادیا ثالثا و لا یملأ جوف ابن آدم إلا
التراب» .ابو موسی ظاهرا حدیث وارد را با قرآن اشتباه گرفته است و نیز می گوید: از
سوره مفقود شده هم ردیف مسبحات آیه ای را به یاد دارم: «یا أیها الذین آمنوا لم
تقولون ما لا تفعلون فتکتب شهادة فی أعناقکم فتسألون عنها یوم القیامة» (14) ، ولی این
عبارت ها از احادیث قدسی است که به گمان ابو موسی از قرآن است (15).
11.به صحابی جلیل ابی بن کعب نسبت داده اند که گفته است: «سوره احزاب
که فعلا دارای 73 آیه است، معادل سوره بقره بوده و حدود 286 آیه داشت» .این
گفتار را به عایشه نیز نسبت داده اند که شاید غرض او تحریک مردم علیه عثمان
بود (16).
12.مالک بن انس گمان می کرد که بیش از یک چهارم از سوره برائت باقی نمانده
است.او می گوید: «این سوره هم آورد سوره بقره بوده و از اول آن، مقدار زیادی
افتاده است و بسم الله الرحمان الرحیم نیز جزء آیات ساقط شده است» در این زمینه
روایات بسیاری آورده اند که همگی ناتوانی ذهن ناقل را می رساند (17).
فاجعه کتاب الفرقان
متأسفانه مشکلی که این گونه روایات به بار آورده این است که عده ای آنان را باور
داشته و ترتیب اثر داده اند.آنان معتقد شده اند که بعد از رحلت پیامبر تا موقع
خلافت عثمان که یک سان کردن مصاحف انجام گرفت، آیه ها و سوره هایی از قرآن
کم یا بر آن افزوده شده است و این همان تحریف در قرآن است که ضرورت دینی بر
خلاف آن حکم می کند.
یکی از کسانی که تحت تأثیر این گونه باورهای ناروا قرار گرفته محیی
الدین ابن عربی (متوفای 638)، صاحب کتاب «فتوحات مکیه» است.او بر این باور
بوده که قرآن دست خوش تحریف گردیده، چیزهایی از آن کم شده است.گوید: «اگر
نبود افراد ضعیف دل که زود می لغزند و اعتقادشان متزلزل می شود و حکمت چنین
کاری را مجاز نمی شمرد هر آینه روشن می کردم تمامی آن چه را که از مصحف
عثمان ساقط شده است...» (18).
ولی از همه ناگوارتر، کتابی است به نام «الفرقان» که در عصر اخیر، به دست
نویسنده مصری، محمد محمد عبد اللطیف معروف به ابن الخطیب، از علمای
معروف مصر، نوشته شده است.در این کتاب این باروهای نادرست جمع آوری
شده و بر آن ها صحه گذاشته شده است و به صرف این که در صحاح سته آمده،
صحیح دانسته شده است.این کتاب در مصر، غوغایی بر پا کرد و مردم علیه آن
شوریدند تا آن که دانش گاه الازهر از دولت تقاضای مصادره کتاب را کرد و
نسخه های پخش نشده مصادره شد، ولی در همان مدت کوتاه، کتاب اثر سوء خود
را گذاشت و در جهان منتشر شد، نسخه هایی از آن کتاب در قم فعلا موجود است و
اخیرا در تیراژی بالا در لبنان چاپ و منتشر گردید!
نویسنده این کتاب معتقد است علاوه بر تغییرات و تحریفاتی که پیش از عثمان
در قرآن رخ داده است پس از آن نیز، به دست حجاج در دوازده جای قرآن تغییرات
اساسی رخ داد و بر خلاف آن چه در زمان عثمان بوده، ثبت شده است.مثلا
می گوید: در قصه نوح در سوره شعراءمن المخرجین (19) بود، و در قصه لوطمن
المرجومین (20) ولی حجاج آن را تغییر داد ومن المرجومین را در قصه نوح آورد ومن
المخرجین را در قصه لوط که اکنون بر همین منوال است (21).
روایات امامیه
نخستین کسی که در این زمینه کتاب نوشت و مسأله تحریف را مطرح نمود، سید
نعمت الله جزایری (متوفای 1112) بود که در کتاب «منبع الحیاة» (چاپ بغداد و
بیروت) این مسأله را مورد بحث قرار داد و با دلایل چندی در صدد اثبات تحریف
قرآن بر آمد، سپس (بعد از گذشت بیش از 200 سال) حاجی نوری (متوفای 1320)
کتاب «فصل الخطاب» را نوشت و مجموعه روایاتی را در این زمینه عرضه داشت
که اساسا فاقد اعتبار و بیش تر فاقد دلالت بر مقصود ایشان است.ذیلا نمونه های
برجسته ای از آن ها را می آوریم:
سید جزایری در این زمینه می گوید: «روایات مستفیضه بلکه متواتره (22) دلالت
دارند که قرآن دست خوش تحریف گردیده» .أولین و عمده ترین روایتی را که مورد
استناد قرار می دهد، روایت فاقد سندی است که از کتاب مجهول الحال «احتجاج»
نقل می کند که از امیر مؤمنان علیه السلام پرسیده شد که تناسب میان صدر و ذیل این آیه
چیست و إن خفتم أن لاتقسطوا فی الیتامی فانکحوا ما طاب لکم من النساء مثنی و ثلاث
و رباع (23) ، و اگر در اجرای عدالت درباره اموال یتیمان [که نزد شما سپرده شده ]
بیم ناکید، پس هر چه از زنان که شما را پسند افتاد، دو یا سه یا چهار به هم سری
اختیار کنید» .آن گاه حضرت فرموده باشند که بیش از یک سوم قرآن از این آیه افتاده
است (24) و روایاتی از این قبیل که در ذیل استدلالات حاجی نوری می آوریم.
اکنون به بررسی این روایت که عمده شاهد سید و دیگران (کسانی که بی اندیشه
قایل به تحریف شده اند) است می پردازیم، تا ارزش این گونه روایات روشن شود:
اولا: کتاب احتجاج منسوب به طبرسی، به طور کلی روایات آن فاقد سند است.
ثانیا: مؤلف این کتاب تا کنون مجهول الهویه و ناشناخته است و مشخص نیست
کدام طبرسی، زیرا طبرسی معرب «تفرشی» کسی است که از اهل تفرش باشد.
اکنون کدام یک از تفرشیان این کتاب را نوشته معلوم نیست.برخی گمان برده اند که
صاحب «مجمع البیان» یا فرزند یا نوه او است.ولی مگر می شود منسوب بودن به
یک شهرستان، که افراد آن از شمارش بیرون است، موجب شود تا آنان را یکی
بدانیم!
ثالثا: متن روایت مشوش و قابل پذیرش نیست، زیرا اسقاط بیش از یک سوم
قرآن یعنی بیش از دو هزار آیه (25) از وسط یک آیه را افاده می کند! چگونه ممکن است
تصور کنیم که دو هزار آیه در متن یک آیه جای داشته است؟ !
رابعا: تناسب میان صدر و ذیل آیه با مراجعه به شأن نزول و اقوال
مفسرین روشن است، زیرا مسلمانان در صدر اسلام که هم واره در جنگ با کفار و
مشرکین بودند و سربازان شهید که بیش تر جوان بودند، از خود فرزندان خردسال و
اموالی باقی می گذارند، هم چنین هم سران بیوه و جوان از آنان باقی می ماند.پیامبر
اکرم صلی الله علیه و آله سرپرستی ایتام و اموال آنان را به افراد متعهد واگذار می کرد، اینان بیم آن
داشتند که مبادا تصرف ناروایی در آن اموال بشود و درباره رعایت حال ایتام کوتاه
آیند.لذا یکی از راه های چاره سازی ازدواج با هم سران شهیدان بود، که در آن
صورت، اموال باز مانده حالت اشتراک در مصرف پیدا کرده و رضایت صاحبان مال،
خود به خود جلب می گردید.یکی از اسباب جواز تعدد زوجات همین أمر است که
یک ضرورت و چاره جویی اجتماعی است.هم فرزندان خردسال شهیدان تحت
حمایت و عنایت بیش تری قرار می گیرند و هم شبهه تصرف در اموال ایتام مرتفع
می شود.علاوه که جلوی فسادهایی که ممکن است از بی شوهر ماندن بیوه های
جوان پیش آید گرفته می شود.
البته این ها مسایلی است که قایلین به تحریف درک نکرده و چشم بسته به هر
خار و خسکی چنگ زده اند.
حاجی نوری، برای آن که ثقة الاسلام محمد بن یعقوب کلینی (متوفای 328) را
از قایلین به تحریف معرفی کند، روایات وارده در کتاب شریف کافی را یادآور
می شود و برای نمونه یکی از ابواب اصول کافی را ارائه می دهد تا ثابت کند مرحوم
کلینی قایل به تحریف قرآن است و اختصاص یک باب از کتاب به این امر را دلیل بر
مدعای خود گرفته است (26).ما اکنون آن باب را با تمام روایاتش که شش روایت
است می آوریم تا صحت و سقم این نسبت کاملا روشن شود.
مرحوم کلینی آن باب را با این عنوان مطرح کرده است:
«باب أنه لم یجمع القرآن کله الا الأئمة علیهم السلام و أنهم یعلمون علمه کله، قرآن را
کسی جز أئمه علیهم السلام جمع نکرده است و آنانند که تمامی علوم قرآن را می دانند» .
روشن است که مقصود، جمع کردن تمامی تفسیر و تأویل قرآن است، زیرا
قسمت دوم عبارت فوق، قسمت اول را توضیح می دهد، و آنانند که تمامی علوم
قرآن را می دانند.این همان معنای جمع کردن تمامی قرآن است.سپس روایاتی را
آورده است که عبارتند از:
حدیث اول: «ما ادعی أحد من الناس أنه جمع القرآن کله کما انزل إلا کذاب و ما
جمعه و حفظه کما نزله الله تعالی إلا علی بن أبی طالب و الأئمة من بعده صلوات الله»
علیهم، هر کس ادعا کند قرآن را همان گونه که نازل شده، جمع کرده است
دروغ گوست، زیرا کسی جز علی و ائمه پس از وی قرآن را آن گونه که نازل شده
جمع و حفظ نکرده است» .
مقصود از «همان گونه که نازل شده» معنا و تفسیر صحیح آن است، یعنی به
همان معنی و تفسیری که خدا خواسته است به علاوه مراد روایت، لفظ و عبارت
قرآن نیست، زیرا قرآنی که حضرت علی علیه السلام گرد آورده بود، علاوه بر رعایت ترتیب
نزول، در مواردی توضیحاتی داشت و یا شرح برخی از مبهمات و تفسیر برخی
معضلات و اشاره به مواقع نزول و مناسبات و دیگر شؤون تفسیری را دارا بود که
مصحف موجود، که به دست دیگر صحابه جمع آوری شد، از آن خالی بود.آن
مصحف سپس در دست ائمه و اکنون نزد حضرت حجت است و تا کنون کسی بدان
دست نیافته است، از این رو حضرت صادق علیه السلام می فرماید: «هر کس ادعا کند، قرآن
را آن گونه که نازل شده جمع و ضبط کرده است جز علی و خاندان او، دروغ
گفته است» .پس این مطلب با مسأله تحریف ارتباطی ندارد.
حدیث دوم: «ما یستطیع أحد أن یدعی أن عنده جمیع القرآن کله ظاهره و باطنه
غیر الأوصیاء، هیچ کس را یارای این سخن نیست که مدعی شود تمامی قرآن را
داراست، ظاهر و باطن آن را، جز اوصیاء» .
در این حدیث به خوبی روشن است که مقصود از تمامی قرآن، همان تمامی علم
قرآن، علم به ظاهر و علم به باطن است، پس علوم قرآنی به طور کلی، چه علوم
ظاهری و چه علوم باطنی (تفسیر و تأویل قرآن) جملگی نزد اوصیای به حق است و
این مطلب، هرگز با مسأله تحریف اصطلاحی ارتباطی ندارد.
حدیث سوم: «اوتینا تفسیر القرآن و أحکامه، علم تفسیر و علم به احکام قرآن،
کاملا به ما داده شده است» .
حدیث چهارم: «إنی لأعلم کتاب الله من أوله إلی آخره، کأنه فی کفی، به تمامی
قرآن آگاهی دارم، از اول تا آخر، گویی در کف دستم قرار دارد» .
حدیث پنجم: «و عندنا و الله علم الکتاب کله، به خدا قسم که علم به تمامی کتاب
نزد ماست» ، یعنی به تمام علوم و معارف قرآنی آگاهی داریم. حدیث ششم: در تفسیر آیه و من عنده علم الکتاب (27) فرمودند: «إیانا عنی» ، یعنی
آن کس که علم کتاب را داراست ما هستیم و ما مقصودیم.
به طوری که ملاحظه می شود همه احادیثی که ذکر شد، حکایت از علم و آگاهی
به تمامی معارف قرآن دارد و ارتباطی با مسأله تحریف قرآن ندارد.
حاجی نوری به پیروی از سید جزایری دست به نقل روایاتی زده که عموما از
کتاب های فاقد اعتبار نقل شده است.آن کتاب ها عبارتند از:
1.رساله ای در محکم و متشابه قرآن، که تا کنون روشن نشده نویسنده آن کیست.
2.کتاب السقیفة منسوب به سلیم بن قیس، که مورد دست برد قرار گرفته و از
اعتبار ساقط گشته است.
3.کتاب قرائات احمد بن محمد سیاری که خود ضعیف الحال و غیر قابل
اعتماد شناخته شده است.
4.تفسیر ابی الجارود که از غلات و مورد لعن امام صادق علیه السلام قرار گرفته است.
5.تفسیر منسوب به علی بن ابراهیم قمی که تألیف او نیست بلکه از دیگران
است و مورد دست برد قرار گرفته است.
6.کتاب استغاثة علی بن احمد کوفی که فاسد المذهب معرفی شده است.
7.کتاب احتجاج طبرسی که فاقد سند و مؤلف آن مجهول است، چنان که
اشارت رفت.
8.تفسیر منسوب به امام حسن عسکری علیه السلام که نسبت جعلی است و فاقد سند
اعتبار است.
9.برخی از تفاسیر فاقد سند معتبر که در نتیجه از حجیت و امکان استناد ساقط
شده اند، مانند تفسیر عیاشی و تفسیر فرات بن ابراهیم و تفسیر ابو العباس ماهیار.
10.کتاب «دبستان المذاهب» که در قرن یازدهم هجری در فاصله
(1040 1065) نوشته شده است.نویسنده آن یکی از سران فرقه های زرتشتیان
مهاجر به هندوستان است به نام «موبد کیخسرو اسفندیار» از فرزندان «آذر کیوان»
مؤسس فرقه «کیوانی» که ممزوجی از تعالیم وارده در کتب آسمانی است و بر دست
همین آذر کیوان جمع آوری شده است و در دوران سلطنت اکبر شاه تیموری
(963 1014) می زیسته است.مؤلف مذکور در شهر «پتنه» تولد یافته و یکی از
داعیان مذهب پدرش می باشد و هدفش جمع میان مذاهب بوده، از این رو دست به
نوشتن این کتاب زده و از عقاید و آداب و رسوم مذاهب رایج جستجو کرده و
یاد داشت نموده است.ولی از بی خردی، برای جمع آوری آرا و عقاید و مذاهب
گوناگون، در ره گذرها و قهوه خانه ها و با تماس با افراد معمولی و ناشناس این
معلومات را به دست آورده است و هیچ کتاب یا منبع اصیل یک مذهب را مستند
قرار نداده، این کاستی و عیب بزرگ با مراجعه به کتاب روشن می باشد.این کتاب
بی مایه برای اولین بار در سال (1789 م) بر دست یک انگلیسی به نام «فرنسیس
گلادوین» ترجمه و در سال (1809) در «کلکتا» که زیر نفوذ انگلستان بود و با دستور
حاکم انگلیسی به نام «ویلیام بیلی» به چاپ رسید.این کتاب پر از «لاطائلات» است
و عمده استناد حاجی نوری درباره سوره جعلی به نام «ولایت» می باشد، که از لحاظ
محتوا و ادب و نظم اصلا به لغت عرب شباهت یا تناسبی ندارد چه رسد به قرآن.
در کتاب «صیانة القرآن من التحریف» رویه ناهنجار آن را نشان داده ایم (28).
این ها منابعی است که حاجی نوری به آن ها استناد کرده و خود می دانسته است
که قابل استناد نیستند، ولی از باب «الغریق یتشبث بکل حشیش» این کتب فاقد
اعتبار را مورد استناد قرار داده است.
روایاتی که در کتاب «فصل الخطاب» گرد آوری کرده، 1122 روایت است که
815 روایت آن از این کتاب های بی ارزش نقل شده است.از 307 روایت باقی مانده
که از کتب معتبر نقل شده 107 روایت آن مربوط به باب قرائات است که برخی از
ائمه اطهار، در قرائت به گونه دیگر قرائت کرده اند.روشن است که اختلاف قرائت،
با مسأله تحریف ارتباطی ندارد، زیرا اختلاف قرائات سبعه یا اربعة عشر هم واره در
میان مسلمانان رایج بوده و هیچ کس آن را دلیل بر تحریف ندانسته است.نمی دانیم
چرا حاجی نوری این اشتباه بزرگ را مرتکب شده است.مثلا از مجمع البیان نقل
می کند که علی علیه السلام در سوره عادیات، فوسطن را با تشدید «سین» خوانده است و
در سوره زلزال خیرا یره را با ضم «یاء» خوانده است و در سوره ضحی از پیامبر صلی الله علیه و آله
نقل شده که ما ودعک را با تخفیف دال خوانده است و در سوره شمس، اهل
مدینه و نیز امام صادق علیه السلام و لا یخاف عقبها را با «یا» قرائت کرده اند و در سوره فجر،
یعقوب و کسائی و سهل و لا یوثق را با فتح «ثا» قرائت کرده اند.از این قبل
قرائت ها که بر فرض ثبوت، امری متعارف بوده و هرگز به عنوان تحریف قرآن تلقی
نمی شود و صرفا مبین اجتهاد قراء در چگونگی قرائت قرآن است.
200 روایت باقی مانده که مورد استناد اهل تحریف قرار گرفته است، غالبا بر
مسأله تحریف دلالت ندارند و درباره مسایل دیگری است.مثلا، روایت
جابر بن عبد الله انصاری:
قال رسول الله صلی الله علیه و آله لعلی بن ابی طالب: «یا علی، الناس خلقوا من شجر شتی و
خلقت أنا و أنت من شجرة واحدة، یقول الله تعالی: و فی الأرض قطع متجاورات...
حتی بلغ یسقی بماء واحد... (29).حاجی نوری گمان کرده است که جمله «حتی بلغ»
جزء آیه بوده و حضرت آن را تلاوت فرموده اند (30).در صورتی که جمله مذکور، کلام
راوی است، یعنی تا آن که رسید به این جا...و نیز از امام صادق علیه السلام روایت شده است
که فرمود: پدرم در نماز پس از پایان سوره توحید، این جمله را می گفت: «کذلک الله
ربی» و در بعض روایات سه مرتبه مستحب است.حاجی نوری گمان کرده است که
جمله مذکور، جزء سوره توحید بوده که امام در پایان آن را می گفته است (31).اما
روایاتی که بر حسب ظاهر بر تحریف دلالت دارند گرچه پس از تعمق و دقت نظر،
چنین دلالتی برای آن ها نیست به چند دسته تقسیم می شوند:
1.روایات تفسیری، که امام علیه السلام در خلال تلاوت آیه، برای توضیح، مختصر
تفسیری فرموده، که امثال حاجی نوری این گونه تفسیرهای ضمن تلاوت را جزء
قرآن فرض کرده و از آن تحریف فهمیده اند (32).برای نمونه دو روایت زیرا را می آوریم:
در کافی از امام امیر المؤمنین علیه السلام روایتی نقل شده است که امام این آیه را تلاوت
فرمود: و إذا تولی سعی فی الأرض لیفسد فیها و یهلک الحرث و النسل... (33) ، سپس افزود:
«بظلمه و سوء سریرته» ، یعنی سعی در فساد در زمین، بر اثر ظلم و سوء نیت
اوست.این جمله در ذیل آیه به عنوان تفسیر است نه جزء قرآن.
از امام موسی بن جعفر علیهما السلام روایت شده است که آیه أولئک الذین یعلم الله ما فی
قلوبهم فأعرض عنهم... (34) را تلاوت فرمود، سپس افزود: «فقد سبقت علیهم کلمة
الشقاء...» که این جمله از حضرت به عنوان شرح و تفسیر است که چرا پیامبر از آنان
اعراض کرد.
2.روایاتی که در آن ها لفظ تحریف به کار رفته که مقصود تحریف معنوی و تفسیر
نارواست، ولی حاجی نوری گمان کرده است که همان تحریف اصطلاحی لفظی
است (35).
از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روایت شده است که فرمود: «یجی ء یوم القیامة ثلاثة یشکون:
المصحف و المسجد و العترة.یقول المصحف: یا رب حرفونی و مزقونی و یقول
المسجد: یا رب عطلونی و ضیعونی و تقول العترة: یا رب قتلونا و طردونا، روز
رستاخیز سه [چیز] شکایت می کنند: قرآن، مسجد و عترت.قرآن می گوید:
پروردگارا! مرا تحریف کردند و پاره پاره نمودند و مسجد می گوید: پروردگارا! مرا
تعطیل کردند [به مسجد نیامدند] و [حقم را] ضایع نمودند و عترت می گوید:
پروردگارا! ما را کشتند و [از جای گاه خود] راندند» .
گرچه در برخی نسخه ها به جای «حرفونی»«حرقونی» آمده ولی به هر حال اگر
فرض کنیم حرفونی صحیح است، تحریف در لغت به معنای تفسیر منحرف است و
هرگز در لغت، تحریف به معنای اصطلاحی نیامده است.به علاوه، به قرینه تعطیل
مساجد که در آن معنای حقیقی مقصود نیست، زیرا مساجد به ظاهر آباد است، پس
مقصود از تعطیل خالی بودن مسجد از نمازگزاران راستین است، تحریف در قرآن
هم تغییر مسیر است و تبدیل احکام و هرگز دلیل بر تحریف لفظی نمی تواند باشد.
3.روایاتی که گمان برده اند دلالت بر افتادگی برخی آیات دارد:
در کافی از امام صادق علیه السلام روایت شده است: «إن القرآن الذی جاء به جبرائیل إلی
محمد صلی الله علیه و آله سبعة عشر ألف آیة» ولی در کتاب وافی که جامع کتب اربعه است
بدون تردید روایت به گونه دیگر از کافی آورده شده است: «سبعة آلاف آیة» (36) که تا
حدودی هم آهنگ با واقع است و مرحوم فیض اهل دقت در نقل است و در
نسخه های کافی که فعلا در دست است احتمال غلط می رود.به علاوه که در سند
روایت تردید است و از این جهت قابل استناد نیست (37).
4.روایات مربوط به ظهور حضرت حجت و آوردن قرآن جدید بر خلاف قرآن
موجود.این روایات صرفا اختلاف را در ترتیب و برخی اضافات تفسیری دانسته
است، نه در اصل نص.
در روایت شیخ مفید آمده است: عن الباقر علیه السلام قال: «اذا قام قائم آل محمد صلی الله علیه و آله
ضرب فساطیط لمن یعلم الناس القرآن علی ما أنزل الله، فأصعب ما یکون علی من
حفظه الیوم، لأنه یخالف فیه التألیف (38) ، در موقع ظهور حضرت ولی عصر (عج) قرآن
تعلیم داده می شود، کار تعلیم مشکل می شود، زیرا قرآنی که حضرت آورده بر
خلاف تألیف و ترتیب مصحف موجود است» .
5.روایاتی در رابطه با شأن اهل بیت وارد شده است با این مضمون که اگر در
قرآن در سنت دقت شود، فضایل اهل بیت روشن می شود.
از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمود: «من لم یعرف أمرنا من القرآن لم
یتنکب الفتن (39) ، هر کس امر ولایت را از قرآن به دست نیاورد، نمی تواند از فتنه ها در
امان باشد» .
اهل تحریف گمان کرده اند مقصود آن است که شؤون ولایت به صراحت در قرآن
بوده و اسقاط شده است، در حالی که مقصود امام علیه السلام چنین نیست، بلکه تدبر و
تعمق در همین قرآن موجود، موجب روشن شدن شؤون ولایت می شود.مثلا دقت
در آیات اولی الأمر و ذوی القربی و غیره، با دید انصاف، مقام شامخ ولایت را روشن
می سازد، گرچه مخالفین توجهی ندارند یا نمی خواهند داشته باشند.
در این جا چند نمونه از مواردی را که خواسته اند فضیلتی از فضایل اهل بیت را
که در قرآن آمده است نادیده بگیرند، می آوریم تا روشن شود که منظور از این دسته
روایات نه تحریف قرآن بلکه دگرگونی در تفسیر و تحریف معنوی آیاتی است که
دال بر فضیلت اهل بیت است:
قل لا اسألکم علیه اجرا الا المودة فی القربی (40) ، بگو به ازای آن [رسالتم ] پاداشی از
شما خواستار نیستیم مگر دوست داشتن نزدیکانم [اهل بیتم ] ...» .
محمد بن جریر طبری در تفسیر این آیه که از بارزترین آیات در شرف
اهل بیت علیهم السلام است، زیرا مودت آنان اجر رسالت قرار گرفته است، سعی کرده است
تا پوششی روی این فضیلت بیفکند.او می گوید: «این آیه خطاب به قریش است تا
خویشاوندی خود را با پیامبر به یاد آوردند، از ایشان حمایت کنند و از شر دشمنان
محفوظش بدارند، یعنی پیامبر از قریش به دلیل خویشاوندی درخواست مودت و
دوستی کرد گرچه به او ایمان نیاورده اند» .طبری در ادامه می گوید: «پیامبر را در
تمامی قریش قرابتی بود و چون او را تکذیب کرده، با وی بیعت ننمودند، به آنان
گفت: ای قوم، اگر از بیعت با من امتناع ورزیدید، لا اقل خویشاوندی خود را با من
مراعات کنید، مبادا اعراب دیگر از من حمایت کنند و شما نکرده باشید» .آن گاه سه
وجه دیگر بیان داشته است:
1.درخواست دوستی و مودت با اهل بیتش،
2.درخواست تقرب و نزدیک شدن به خداوند،
3.درخواست صله ارحام یعنی نسبت به رحم یک دیگر مودت داشته باشید.
سپس برای ترجیح وجه اختیاری خود بر این سه وجه می گوید: «دلیل بر صحت
اختیار رأی سابق، موضع «فی» در آیه است «المودة فی القربی» ، زیرا اگر وجه اول از
وجوه سه گانه مراد بود، باید بدون «فی» آورده شود «مودة القربی» و اگر وجه دوم
بود باید «المودة بالقربی» گفته شود و اگر وجه سوم بود باید «مودة ذی القربی» گفته
شود» (41).
این تفسیر و موضع گیری دور از واقعیت است، زیرا چگونه ممکن است پیامبر از
قوم مشرک و معاند خود طلب یاری کند و آن را اجر رسالت خود که نپذیرفته اند
بیان کند؟ سخنی بسیار عجیب است! آنان رسالت او را قبول ندارند و او را تکذیب
نموده اند، آن گاه پیامبر به آنان می گوید: «اجر رسالت مرا در خویشاوندی خود نگاه
دارید و از من حمایت کنید» .پیامبر صلی الله علیه و آله می داند که سر سخت ترین دشمنان وی از
میان همان قریش بوده و هرگز عقل و حکمت او اجازه نمی دهد که در برابر دشمن،
سر خم کند و از آنان حمایت بخواهد.
زمخشری استاد ادب عربی می گوید: «منظور از (فی القربی) این است که اقربین
و اهل بیت پیامبر را در جای گاه مودت و محبت خود قرار دهید و آنان را دوست
بدارید، زیرا آنان در جای گاه محبت و مودت من هستند» (42).
ابن مخلوف ثعالبی در آیه ولایت: إنما ولیکم الله و رسوله و الذین امنوا الذین
یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون (43) ، سرپرست و ولی شما، تنها خداست و
پیامبر او و آنان که ایمان آورده اند، همان کسانی که نماز را بر پا می دارند و در حال
رکوع زکات می دهند» که درباره خاتم بخشی مولا امیر المؤمنین علیه السلام نازل شده است و
فضیلتی والا به شمار می آید، خواسته است آن را بپوشاند.او می گوید: «این آیه
عمومیت دارد، هر نمازگزار و زکات دهنده ای را شامل می شود.آری موقع نزول،
مصادف با نماز علی و خاتم بخشی او بود، نه آن که درباره او نازل شده باشد» (44).
عبد الله بن الزبیر هم واره سوره دهر را که بزرگ ترین فضیلت اهل بیت است
مکی قلم داد می کرد تا رابطه آن را با قصه اطعام قطع کند.
خلاصه، در قرآن آیات بسیاری وجود دارد که با تعمق نظر و دقت کامل روشن
می شود که درباره فضایل اهل بیت رسالت است، ولی متأسفانه عصبیت چشم حق
بین گروهی را فرو بسته و حقایق برای آنان آشکار نشده است.
امام صادق علیه السلام می فرماید: «اگر قرآن آن گونه که خدا خواسته و نازل کرده تلاوت
شود و مورد تدبر قرار گیرد، هر آینه ما را با نشانه های ارائه شده اش خواهید یافت» (45).
این ها نمونه هایی بودند از روایات شیعه که در کتب معتبر وارد شده و مورد
دست آویز قایلین قول به تحریف قرار گرفته است، در حالی که روشن شد هیچ گونه
ربطی به مسأله تحریف ندارد.
پی نوشت ها:
1.تفسیر آلاء الرحمان، ج 1، ص .25
2.سلفیون به کسانی گفته می شود که صرفا خود را پیرو سلف (گذشتگان) می دانند و هر چه از آن ها برسد، چه
راست و چه دروغ، آن را سرلوحه زندگی خود قرار می دهند و هرگز قدرت تشخیص صحیح از سقیم را ندارند
و اجازه تشخیص را نیز به کسی نمی دهند.اینان امروزه قسمتی از «وهابیون» را تشکیل می دهند .
3.زناکار اگر دست رسی به حلال داشته و راه حرام پیموده، سنگ سار می شود و گرنه تازیانه می خورد.
4.ر.ک: صحیح بخاری، ج 8، ص 211 208.صحیح مسلم، ج 4، ص 167 و ج 5، ص 116.مسند احمد، ج 1،
ص 23 و ج 5، ص 132 و 183.ابو داود (حدود 23) .ترمذی (حدود 7) .ابن ماجه (حدود 9) .
دارمی (حدود 16) .موطأ (حدود 10) .تمامی کتب صحاح اهل سنت حدیث آیه رجم را آورده اند .
5.صحیح بخاری، ج 8، ص 211 208.صحیح مسلم، ج 4، ص 167 و ج 5، ص .116
6.الدر المنثور، ج 1، ص .106
7.ر.ک: الدر المنثور، ج 1، ص 106.فتح الباری، ج 12، ص 127.تفسیر ابن کثیر، ج 3، ص 261 .البرهان، ج 2،
ص 37 .36
8.الاتقان، ج 1، ص .198
9.میزان الاعتدال، ج 3، ص .639
10.الاتقان، ج 3، ص .72
11.منتخب کنز العمال، در حاشیه مسند احمد، ج 2، ص .50
12.الاتقان، ج 3، ص .73
13.صحیح مسلم، ج 4، ص 167.دارمی، ج 2، ص 157.ابو داود، ج 1، ص .224
14.صحیح مسلم، ج 3، ص .120
15.ر.ک: مسند احمد، ج 5، ص .219
16.مسند احمد، ج 5، ص 132.الاتقان، ج 2، ص 72.صیانة القرآن من التحریف، ص 171 .170
17.الاتقان، ج 1، ص 184.المستدرک، ج 2، ص 331 330.الدر المنثور، ج 3، ص .209
18.به نقل از شیخ عبد الوهاب شعرانی در کتاب «الکبریت الأحمر» که در بیان آرا و عقاید شیخ اکبر نوشته و در
حاشیه کتاب «الیواقیت و الجواهر» ج 1، ص 139، چاپ شده است. (چاپ مصطفی البابی مصر 1959 م) .
19.شعراء 26: .167
20.شعراء 26: .116
21.الفرقان، ص 52 .50
22.استفاضه در موردی گفته می شود که روایات فراوان وارد شده باشد ولی به سر حد تواتر قطعی نرسیده باشد.
ولی تواتر در موردی است که کثرت روایات به حدی است که موجب قطع و یقین می گردد (ر .ک الأنوار
النعمانیة، تألیف سید جزایری، ج 2، ص 357) .
23.نساء 4: .3
24.رساله «منبع الحیاة» سید جزایری چاپ بغداد، ص 70 68 و چاپ بیروت، ص 69 .66
25.زیرا مجموع آیات قرآن اکنون 6236 آیه است.
26.ر.ک: فصل الخطاب، مقدمه سوم، ص .25
27.رعد 13: .43
28.ر.ک: صیانة القرآن ص 192 .187
29.رعد 13: .4
30.فصل الخطاب، ص 296، به نقل از روایت اربعین ابو سعید نیشابوری، شماره .31
31.همان، ص 349، به نقل از: تفسیر برهان، ج 4، ص 521 و .523
32.همان، ص .275
33.بقره 2: .205
34.نساء 4: .63
35.فصل الخطاب، ص 24 .23
36.محسن فیض کاشانی، الوافی، چاپ سنگی، ج 2، (الجزء الخامس) ص 274 و 232 (پاورقی) و چاپ مکتبة
أمیر المؤمنین، ج 5، ص .1781
37.ر.ک: صیانة القرآن من التحریف، ص 267 .263
38.الارشاد، ص .365
39.تفسیر عیاشی، ج 1، ص .13
40.شوری 42: .23
41.ر.ک: تفسیر طبری، ج 25، ص 17 .15
42.الکشاف، ج 4، ص 220 219 و ر.ک: صیانة القرآن من التحریف، ص 375 .372
43.مائده 5: .55
44.تفسیر ثعالبی، ج 1، ص .471
45.تفسیر عیاشی، ج 1، ص .13