(عمّار و مقداد)

دولت جاوید یافت هر که نکو نام زیست کز عقبش ذکر خیر زنده کند نام را

آموزه های زندگانی حضرت زهرا (س) (18)

شخصیت شناسی فاطمه(ع)

(عمّار و مقداد)

احمد لقمانی

سپیده سخن

دولت جاوید یافت هر که نکو نام زیست
کز عقبش ذکر خیر زنده کند نام را

وصف تو را گر کنند، گر نکنند اهل فضل
حاجت مشّاطه نیست روی دل آرام را(1)

جلوه های جاودان که در آینه شخصیت اسوه های برجسته، نگاه ما را به سوی خود فرا می خواند، پاسخی گویا برای دستیابی به «راز و رمز جاودانگی» است. پاسخی که در آن از آغاز تا فرجام آفرینش با نگرشی روشن و بینشی روشنگر نظاره می شود. همای همّت آدمی از روزمرّگی خلاصی می یابد و با یاد سپاری صحیح و به کارگیری خردمندانه رازها و رمزها، نام هر یک از ما به آسانی در دفتر ابدیت ثبت می شود.

آشنایی با شخصیت «عمّار یاسر» و «مقداد بن اسود» فرصتی اینچنین فراهم می سازد تا نگاهی دوباره به گذشته خویش کنیم و نگرشی هدفمند و پویاتر برای آینده خود بیابیم. با هم این صحیفه را می گشاییم:

8 عمّار یاسر

«یاسر» و «سمیّه» همسرانی پاک نهاد و روشن ضمیر بودند که سیرت خود را از هر گونه سیاهی دوران جاهلیت دور نگه داشته، خانواده ای نمونه برای تمامی عصرها و نسلها گردیدند. شناخت و معرفت والای آنان زمینه ساز ایمانی از عمق جان و باوری فراتر از احساسات ناپایدار بود، از این رو چونان دو یاری همدل و همراه، شکیبا و بردبار تا آخرین لحظه زندگی مقاومتی سرنوشت ساز نمودند و سرانجام خونین بال به آغوش عرش الهی پرواز کردند. پروازی که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آن را ستود و برای خدا و در راه خدا دانست(2) تا همیشه جاودان و تابناک بوده، درس آفرین همسران گردد.

«عمّار» در خانواده ای اینچنین پرورش یافت و با آموختن درس استقامت، قلبی مطمئن و لبریز از ایمان و عشق نصیب خود ساخت، به گونه ای که جبریل امین با آیه ای پر پیام، ویژگی عمّار را ستایش کرد و شیوه او را تایید نمود.(3) گرچه برده «ابوجهل» بود ولی از «جهالت» او کمترین غباری نگرفت و به مقامی بس والا رسید که پیامبر اکرم(ص)، گذشته، حال و آینده وی را سراسر روشنی و نور توصیف کرد و همراه با سعادت دانست.

با تعابیری بس شگفت امّا معرفت آفرین شخصیّت عمّار را برجسته و شایسته معرفی کرده، فرمود:

«ِان عمّارا مُلی ء ایمانا الی مُشاشه»؛(4) همانا ایمان عمّار از سرشت پاک و عمق جان او سرچشمه می گیرد.

و در سخنی دیگر باورهای تابناک وی را از «سر تا قدم»(5) عمّار ترسیم کرده و گاه با عبارتی دقیق گستره امید و ایمان و عشق عمّار را بیان می کرد.(6)

عرصه بصیرت و ژرف نگری او موجب آن گردید که «نخستین شخصیت بیعت کننده»(7) در «یومُ الشّجره» دانسته شود، به خاطر دلباختگی، ایثار و فداکاری والا، آیاتی از قرآن در ستایش وی و همراهان سختکوش او در یاری رسول خدا (ص) نازل شود(8) حجّت الهی و پیشوای معصوم، خون، گوشت و استخوان عمّار را بر آتشِ [عذاب]، حرام بداند!!.(9) از سوی رسول گرامی اسلام (ص) صفاتی چشمگیر و کم نظیر در باره او بیان شود:

«عمّار با حق است و حق با عمّار، هر کجا حقیقت وجود دارد، عمّار نیز همانجا خواهد بود،(10) او میزان و معیار حق است به ترازوی صواب و هدایت، ستاره روشن در شب تاریک، راست قامت در فتنه ها و سختیها و تابع پیشوای هدایت(11) خواهد بود.»

و در گفتاری گران سنگ، آینده سرخ نام امّا سبز سیرت و جاودان وی را اینگونه توصیف فرمود:

«کسی که با عمّار دشمنی ورزد، با خدا دشمنی کرده و آنان که به او بدی کنند با خدا چنین نموده اند.(12)

... ای عمّار! تو را گروه ستمگران و طاغیان می کشند(13)... همانا بهشت مشتاق

دیدار عمّار است و شوق بیشتری به سوی وی خواهد داشت!»(14)

عمّار؛ ویژگیهای برجسته، پاسخی برای امروز ما

ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی
تا راهرو نباشی کی راهبر شوی

در مکتب حقایق پیش ادیب عشق
هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی

گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد
باللّه کز آفتاب فلک خوب تر شوی

از پای تا سرت همه نور خدا شود
در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی(15)

دانستیم که عمّار عظمتی والا و بالا یافت به گونه ای که رسول خدا(ص) «از پای تا سر او را نور خدا و روشنای ایمان» دانست و از آن سو، نه تنها وی را چونان ترسویان، عبادت گری برای فرار از جهنم و یا مانند بازرگانان، تاجری در بازار بندگی برای سود بهشت ندانست، بلکه «عاشق و شیفته ای» شمرد که آیات خدا به خاطر او شوق نزول می یابند و روضه رضوان و فردوس برین، شوقی برتر به دیدار عمّار خواهد داشت!

پرسشی که در آینه اندیشه بسیاری به چشم می خورد آن است که به راستی پرورش در آغوش پدر و مادری چون یاسر و سمیّه، پذیرش ایمان در آغاز رسالت رسول خدا(ص)، حضور در محضر پیامبر(ص) و یا آشنایی با آموزه های زندگی ساز آن حضرت به عنوان سه عامل تعلیم و تربیت یعنی؛ وراثت، مرّبی شایسته و محیط پاک و تابناک یگانه عوامل شخصیت ساز برای عمّار بوده اند؟ و او را از خاک به افلاک رسانده اند؟ با این نگرش نخست باید به تمامی نتایج تحلیل پای بند شویم و افرادی که از خانواده ای ارجمند و مربیان و محیط تعلیم و تربیتی ارزشمند بی بهره بوده اند، در خطاها و گمراهی ها به دور از هر گونه قصور یا تقصیری بدانیم! و از آن سو، کسانی که پدر و مادری صالح داشته، از ایمان آورندگان صدر اسلام بوده و هر روز در محضر رسول خدا(ص) به سخنان هدایت گر آن حضرت گوش فرا می دادند، چونان ابوذر و عمّار و یا سلمان و مقداد دانیم!

در حالی که پاسخ هر دو منفی خواهد بود، زیرا اشراف زادگانی ناز پرورده همچون «مُصْعَب بن عُمیر» بوده اند که پدر و مادری مشرک داشته اما با نسیم سخنان رسول اسلام(ص) بهاری معطر از رشد و شکوفایی در سراسر وجودشان پدید آمد و یا افرادی چون «اویس قَرَن» در زمان پیامبر(ص) می زیسته اند که حسرت یک لحظه دیدار با آن حضرت را در ژرفای جان خود حس

می کردند، اما گویی صبحگاهان تا شامگاهان پا به پای رسول خدا(ص) بوده، شیرینی معارف محمّدی(ص) و کامیابی آموزه های احمدی(ص) را یکجا نصیب خود می سازند و هیچ سهمی به دیگران نمی دهند!

حال آنکه در همان ایام، برخی بودند که هماره پشت سر حضرت در محراب و روبه روی پیامبر(ص) بر منبر حاضر بودند اما لحظه ای دل به امواج دانش و بینش پیامبر الهی نسپردند، گرچه آموزه های وحیانی آن عزیز را از زبان او و با گوش خود می شنیدند.

بار دیگر به پرسش خود باز می گردیم که براستی راز و رمز آن همه سعادت و عظمت برای عمّار و دوستان او چه بوده است؟ نگاهی از سر دقت و توجه بیانگر این واقعیت است که «آگاهی اندیشمندانه و شناخت صحیح اسلام ناب محمّدی(ص)» و «بصیرت و بینش روشن» نسبت به فضای موجود در جامعه، دستها و دسیسه های دشمنان، حضور بهنگام در عرصه های

مختلف و هوشیاری سرشار نسبت به شیوه های حمایت از نبوّت و ولایت راه رشد و رویش عمّار و عمّارصفتان بوده و خواهد بود. امتیازاتی که رسول خدا(ص) را بر آن داشت با روشنگری خاصی «تمام وجود عمّار را لبریز از ایمان و عشق الهی»(16) توصیف کند، او را «همراه و همپای حقیقت»(17) بداند و از سر مهر و محبت سه مرتبه رحمت الهی برای او آرزو کرده، بفرماید: «رحم اللّه ُ عَمّارا، رحم اللّه عمارا، رحم اللّه عمّارا؛ قاتَلَ مَعَ امیر المؤمنین»؛(18)

خداوند رحمت کند عمار را! خداوند رحمت کند عمّار را! خداوند رحمت کند عمّار را! [در آینده] با امیر مؤمنان، علی همراه بوده، در رکاب او [با دشمنان] جنگ خواهد کرد.

با این سخن آینده سراسر بصیرت و بینایی عمار در دفاع از «ولایت» و همراهی با «امامت» به خوبی بیان می شود. زمانی که سوز و سیاهی اوضاع سیاسی، بسیاری از خوش سخنان روز غدیر را وادار به خزیدن در خانه کرد و تنها سه، چهار، پنج و یا هفت نفر از رادمردان دانا و هوشیار را تا آخرین لحظه سر و قامت برپا داشت. از این رو عمّار چون مقداد، ابوذر و سلمان از «مؤمنان»(19) یعنی تکامل یافتگان ایمانِ به «نبوت» با «ولایت» محسوب گردید.

عمار؛ امام علی(ع) و فاطمه زهرا(س)

طلیعه این فراز از سخن را با گفتاری گرانسنگ در باره نگرش امام علی(ع) در باره عمّار و برخی دیگر از انسانهای اسوه و صالح آغاز می کنیم:

«زمین به خاطر هفت نفر خلق شده است، مردم به برکت وجود آنان روزی می خورند و به جهت ایشان بر آنها باران می بارد و به خاطر آنها یاری می شوند. آنان عبارتند از:

ابوذر، سلمان، مقداد، عمّار، حذیفه و عبداللّه بن مسعود و من که امام آنهایم.»(20)

در این میان عمّار چون سلمان از محرمان اسرار خانواده امیر مؤمنان(ع) و فاطمه زهرا(س) بوده است و در صحنه های مختلف چونان برادری دلسوز، کوشا و مهربان مددکار شایسته ای به حساب می آمد.

روزی که رسول خدا(ص) برخی از زنان و مردان را طلبید و به هر یک چندین درهم داد تا وسایلی برای جهیزیه زهرای مرضیه(س)، خریداری کنند، عمار از جمله آنان بود.(21) او از سوی پیامبر(ص) مأموریت یافت برای دخت عزیزش، عطرهای خوشبو تهیه کند.

عمار می گوید: عطر خوبی تهیه کردم و به منزل فاطمه(ع) بردم. آن حضرت رو به من کرده، فرمود: «یا ابا الیقظان! ما هذا الطیِّب؟»؛ ای عمار! این عطر چیست؟

گفتم: پدر شما، رسول خدا(ص) مرا امر کرد تا تهیه کنم.(22)

روزی دیگر که پیر مردی اعرابی با لباسی مندرس و توانی کم رو به پیامبر(ص) کرده، از آن حضرت درخواست کمک کرد، رسول خدا(ص) فرمود:

«من خود چیزی ندارم اما ... نزد کسی راهنمایی ات می کنم که خدا و رسولش را دوست می دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست می دارند و او خدا را بر خود ترجیح می دهد! برو به خانه فاطمه!»

این ماجرا زمانی اتفاق افتاد که سه روز بود که حضرت رسول(ص)، علی(ع) و فاطمه(ع) گرسنه بودند و پیامبر(ص) نیز از این مطلب کاملاً باخبر بود.

فاطمه(ع) در حالی که آن پیرمرد پوستی که زیرانداز حسن و حسین(ع) بود، نپذیرفت و تقاضای چیز دیگر کرد گردنبندی که دختر عموی آن بانو دختر حضرت حمزه به او هدیه کرده بود به وی بخشید تا به فروش رسانده، احتیاجات خود را با آن برطرف سازد.

اعرابی گردن بند را گرفته، نزد رسول خدا(ص) رفت و ماجرا را بیان نمود و تقاضای فروش آن را کرد.

... عمار یاسر از جا حرکت کرده، گفت: ای رسول خدا! آیا اجازه می فرمایید من این گردن بند را خریداری کنم؟ ... پیامبر(ص) اجازه داد و عمّار چندین برابر آنچه که آن پیر مستمند درخواست کرد به او بخشید. سپس گردن بند را با مُشک خوشبو کرد، در بُردی یمانی پیچید و به غلام خود داد تا نزد فاطمه(ع) برده، خود نیز در خدمت او باشد.

زهرای مرضیه(س) گردن بند را گرفت، اما غلام را در راه خدا آزاد کرد. ناگاه خنده غلام به گوش زهرا(س) رسید، حضرت از علت خنده او جویا شد. غلام گفت:

از برکت این گردن بند خنده ام گرفته است؛ گرسنه ای را سیر، برهنه ای را دارای لباس، تهیدستی را بی نیاز، بنده ای را آزاد کرد، و سرانجام نیز نزد صاحب خود بازگشت.(23)

افزون بر این وقایع، گاه حضوری بس ارزشمند همراه با پیامهای پر عظمتی برای شخصیت عمّار بود که نشان از اعتماد و اطمینان امام(ع) و همسر عزیزش به این صحابی صالح بوده است. مانند پرسشی که عمار از سلمان کرد:

سلمان! آیا خبر شگفت آوری به تو بگویم؟

و او که اشتیاق خود را اظهار کرد، عمار گفت:

«علی بن ابی طالب(ع) را دیدم که بر حضرت زهرا(س) وارد شد. همین که چشم فاطمه به علی(ع) افتاد صدا زد، نزدیک بشو تا تو را از آنچه بوده و آنچه که هست و آنچه که تاکنون نبوده، تا روز قیامت خبر دهم! علی(ع) از شگفتی عقب عقب قدم برداشته، نزد رسول خدا(ص) رفت، من نیز با او همراه بودم تا آنکه پیامبر(ص) از عظمت فاطمه(ع) و خلقت دختر خود، نکته هایی را بیان کرد، علی(ع) سجده شکر به جای آورد و به سوی زهرا(س) حرکت کرد، من نیز با او وارد شدم ...»(24)

حمایت از ولایت؛ همراهی با فاطمه(ع)

حادثه سیاه سقیفه، توفانی تند و لرزشی عظیم بود که ایمان سست باوران را

دچار ریزش ساخت و در زمانی کوتاه، چرخشی هولناک در مسیر کاروان مسلمانان پدید آورد. در این صحنه حساس و سرنوشت ساز، تنها بلندباوران اندیشمند که آگاه به زمان و هوشیار حرکت دشمنان بودند، توان ایستادگی و استقامت یافتند.

عمار یاسر از شخصیتهای برجسته در این میدان بود که امام علی(ع) او را به گونه ای کم نظیر می ستود و می فرمود:

«خداوند عمار را رحمت کند ... کجا همانند او یافت می شود؟! به خدای کعبه او دارای صداقت [در رفتار و گفتار] است.»(25)

با رحلت رسول خدا(ص) و انحراف حرکت جامعه مسلمانان از صراط مستقیم ولایت، عمار با شناخت روشن و روشنگر خود، لحظه ای در راهی که پیش رو داشت تردید نکرد و بدون کمترین درنگی به خاطر وسوسه های موقعیت اجتماعی، منافع اقتصادی و یا ... از بیعت با خلیفه اول امتناع کرد. با صراحت تمام و در مقاطع

مختلف از حقانیت امام علی بن ابی طالب(ع) سخن گفت(26) و ضمن حمایت از آن حضرت، از شیوه های فاطمه زهرا(ع) در دفاع از ولایت پشتیبانی می نمود. از این رو سوز سختیها و دشمنیهای سران ستم را به خاطر خشنودی دخت رسول خدا(ص) پذیرا شد و تا آن زمان که زهرای عزیز(س)، زنده بود، تن به بیعت نداد و تنها به خاطر حفظ وحدت مسلمانان آن هم پس از شهادت فاطمه(ع) راضی به بیعت شد.(27)

با مرگ خلیفه دوم، شجاعت و شهامت عمار بار دیگر به نمایش در آمد و او با غیرت دینی چشمگیری با اهل شورای منصوب از

سوی خلیفه، سخن گفت و ضمن نصیحت و خیرخواهی برای آنان و جامعه مسلمانان، برای برچیدن دامن اختلاف و گمراهی آنها را سوگند داد که با امیر مؤمنان علی(ع) بیعت کنند و از سوی خود و دوستان خویش گفت: اِنْ بایَعتم علیا سَمِعْنا و اَطَعنا(28)؛ اگر با علی(ع) بیعت کردید ما گوش فرا می دهیم و اطاعت می کنیم.

فاطمه زهرا(س) که پیشینه پرارزش عمار را می دانست و از دلیری، بی باکی و عمق ایمان و ارادت او نسبت به اهل بیت(ع) آگاهی داشت، وی را چونان رازداری قابل اطمینان و ولایت مداری شیفته می نگریست و نام عمار را در بین معدود اصحاب شایسته بیان کرد که امام علی(ع) تنها آنان را از مراسم تشییع پیکر پاک و دفن آن عزیز آگاه کند تا همه انسانهای آگاه و هوشیار پی به صفات برجسته عمار و عمارصفتان برده خود را چونان آنها کنند.

از این رو به همسر خود چنین وصیت کرد:

«اذا توفیتُ لا تعلم احدا الاّ ... و من الرجال ... عمارا ...»؛(29)

آن هنگام که وفات کردم، هیچ فردی را آگاه مکن مگر ام سلمه و ام ایمن و فضه را از زنان، و از مردان دو فرزندم حسن و حسین و عباس و سلمان و عمار و مقداد و اباذر و حذیفه را خبر کن.

امام(ع) نیز آنگاه که مدینه از غوغای ساکنان بیدار خود آسوده شد و پاسی از شب سپری گردید، با فرا خواندن عمار و دیگران به وصیت همسر عزیز خود عمل کرد.(30)

9 مقداد بن اسود

غلام نرگس مست تو تاج دارانند
خراب باده لعل تو هوشیارانند

تو را صبا و مرا آب دیده شد غمّاز
و گرنه عاشق و معشوق رازدارانند

نه من بر آن گل عارض غزل سرایم و بس
که عندلیب تو از هر طرف هزارانند(31)

مقداد از دیگر صحابی صالح و برجسته رسول خداست که از آغاز پذیرش اسلام تا پایان حیات، درخششی چشمگیر در عشق و ایمان به اسلام و اهل بیت علیهم السلام از خود نمایان ساخت. به گونه ای که «حارس رسول اللّه »؛(32) نگاهبان پیامبر(ص) لقب او گردید و در عرصه های مختلف دفاع از آیین الهی اسلام، مردانه و بی باک شجاعت خود را به رخ دشمن می کشید. نخستین سوارکار در صدر اسلام دانسته شد و دشمنان وی را چونان «هزار مرد(33)» در دلیری می دانستند. و صاحب نظران شخصیّتی فاضل، نجیب، بزرگ و از بهترین اصحاب رسول خدا(ص) تعریف کرده(34) که مصداق بارز آیه «انفروا خفافا و ثقالاً(35)»؛ سبکبار و گرانبار بسیج شوید، گردیده است و در پذیرش دعوت جهاد هماره پیشقدم بوده است و در عرصه های پیکار و نبرد، قلب او همچون پاره های آهن، محکم و غیر قابل نفوذ بوده و در ثبات و استقامت، دانش و شرافت و هجرت و حمایت، سرآمد دیگران شمرده می شده است. از این رو تا واپسین لحظات زندگی، راه رشد و پویایی که در صراط مستقیم نبوت رسول خدا(ص) و امامت علی مرتضی(ع) برگزیده بود، با مشوقی چشمگیر و عشقی روزافزون طی می نمود.(36)

پیامبر اکرم(ص) با بینشی اینچنین، هماره مقداد را می ستود و می فرمود:

«خداوند مرا امر کرده که ... مقداد را دوست داشته باشم».(37)

گاه با عبارتی لبریز از مهر و محبت چون «مرحبا بک یا مقداد»(38)؛ آفرین بر تو باد ای مقداد! صفات شایسته او را ستایش می کرد و در زمانهای مختلف وی را به ادامه راه خود با پیروی از امام علی(ع) سفارش می نمود.(39) و به خاطر آگاهی و هوشیاری کم نظیر مقداد خرسند گشته، آیاتی که در باره مقام والای وی نازل می شد، بیان می فرمود.(40)

مقداد؛ امیر مؤمنان(ع) و فاطمه زهرا(س)

رحلت رسول خدا(ص) پدیدآورنده فصلی دیگر از زندگانی مقداد بود. فصلی که در آن بیعت مقداد با امام و حجت الهی دچار ضعف و دگرگونی نگردید و ارتباط سراسر ارادت و اطاعت وی با ....


1 کلیات سعدی، ص34.

2 «و امّا ابو عمار و امّ عمار فقتلا الی اللّه ...»؛ تفسیر منسوب به امام عسکری(ع)، ص626؛ «صبرا آل یاسر فَانَّ موعدکم الجنّة»؛ سیر اعلام النبلاء، ج1، ص409.

3 «و من کَفَر باللّه من بعد ایمانه الاّ من اُکره و قَلْبُهُ مطمئنٌّ بالایمان ...»؛ نحل، 106. ر.ک: تفسیر المیزان، ج12، ص353؛ مجمع البیان، ج6، ص357؛ صافی، ج3، ص157.

4 المستدرک، حاکم نیشابوری، ج3، ص292؛ وقعة صفین، ص323؛ الدرجات الرفیعه، ص257.

5 «عمّار مُلی ء ایمانا من قَرْنیه الی قدمه»؛ ایمان در وجود عمّار از سر تا قدمش وجود دارد؛ الدرجات الرفیعه، ص258.

6 «عمّار مُلی ء ایمانا الی اَخمص قدَمَیه»؛ ایمان در وجود عمّار تا گودی کف پای او نهفته است. ر.ک: الدرجات الرفیعه، ص257.

7 شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار، ص411.

8 تفسیر القمی، ج2، ص301؛ تفسیر الحبری، ص239؛ بحارالانوار، ج36، ص87؛ نور الثقلین، ج5، ص27.

9 الدرجات الرفیعه، ص257.

10 علل الشرایع، ص223؛ عوالم العلوم، ج16، ص153؛ عیون اخبار الرضا(ع)، ج2، ص66؛ کامل بهایی، ج1، ص262.

11 الصفوة من الصحابة و التابعین، حسین الشاکری، ص131.

12 همان، ص132.

13 دعائم الاسلام، ج1، ص392؛ شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار، ص407 و 412.

14 الدرجات الرفیعه، ص257؛ الجمل، ص102. ر.ک: کامل بهایی، ج1، ص77 و 156؛ خصال صدوق، ص303؛ شرح الاخبار ...، ص410؛ وقعة صفین، ص323.

15 دیوان حافظ، گزیده غزل 478.

16 وقعة صفین، ص323؛ الدرجات الرفیعه، ص257 و 258؛ سیر اعلام النبلاء، ج1، ص413.

17 عیون اخبار الرضا(ع)، ج2، ص66؛ علل الشرایع، ص233؛ عوالم العلوم، ج16، ص153.

18 روضة الواعظین، ص285.

19 «المؤمنون هم سلمان و المقداد و عمّار و ابوذر»؛ ر.ک: تفسیر فرات کوفی، ص577.

20 خصال صدوق، ص360 و 361؛ بهجة قلب المصطفی(ص) (ترجمه)، ص768.

21 مناقب ابن شهر آشوب، ص352 و 353.

22 دلائل الامامه، ص26؛ کتاب عوالم، ج11، ص585.

23 بحارالانوار، ج43، ص56 58. نک: اعیان الشیعه، ج8، ص383؛ الاصابه، ج2، ص512؛ شذرات الذهب، ج1، ص45؛ سیر اعلام النبلاء، ج1، ص406.

24 عوالم المعارف، ج11، ص6 و 7.

25 شرح الاخبار من فضائل الائمة الاطهار(ع)، ص357؛ خصال صدوق، ص379 و 650؛ نک: نهج البلاغه، خ182، ف30.

26 الصّفوه من الصحابه و التابعین، ص136؛ ر.ک: تاریخ ابوالفداء، ج1، ص164.

27 الصفوة من الصحابة و التابعین، ص136.

28 همان، ص137.

29 بحارالانوار، ج78، ص310؛ دلائل الامامه طبری، ص44.

30 المجالس السنیة فی مناقب و مصائب العترة النبویه، سیدمحسن امین، ج2، ص133 136.

31 دیوان حافظ، برگزیده از غزل 190.

32 الصفوه من الصحابه و التابعین، ص144.

33 عمروعاص، ر.ک: تاریخ الیعقوبی، ج2، ص148.

34 الاستیعاب، ج3، ص473.

35 توبه، آیه 41.

36 معجم الرجال الحدیث، ج18، ص315 و 317؛ رجال بحر العلوم، ج3، ص345.

37 بحارالانوار، ج22، ص352؛ عیون اخبار الرضا(ع)، ج2، ص32.

38 تفسیر امام عسکری(ع)، ص121؛ ر.ک: تفسیر فرات کوفی، ص213؛ شرح الاخبار، ص497؛ الاختصاص، ص12.

39 هدایة الکبری، ص103؛ تفسیر العیاشی، ج2، ص268؛ نورالثقلین، ص197؛ کنزالدقائق، ج12، ص584.

40 تفسیر القمی، ج2، ص301؛ بحارالانوار، ج22، ص349.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر