با رحلت پیامبر بزرگوار اسلام - همچنان که پیش بینی می شد - موضوع خلافت و جانشینی آن حضرت، یکی از پرماجراترین رویدادهای تاریخ اسلام را رقم زد.
شاید کسانی از سرتوجیه یا ناآگاهی اظهار کنند که امت اسلامی در سال دهم هجرت به میزانی از رشد سیاسی، فرهنگی و دینی رسیده بود که نیازی به راهنماییهای پیامبر(ص) و دخالت آن حضرت در امر حکومت و خلافت نداشته باشد. ولی گذشته از شواهد نقلی و نصوصی که از رسول اکرم(ص) درباره رهبری پس از ایشان در اختیار ما قرار دارد، مطالعه جامعه عرب در دوران بیست و سه ساله رنج و تلاش پیامبر(ص) می نمایاند که تمام وقایع پس از آن حضرت به شکلی قابل پیش بینی بود، چرا که جامعه ای با مشخصه هایی که خواهد آمد نمی توانست ایمن از آفات بماند:
الف) فقر فرهنگی گسترده مردم حجاز و جزیرة العرب قبل از اسلام و نبودن فرصت کافی برای فراگیر شدن دانش و فرهنگ میان اکثر مردم، تا دهه ها سال.
ب) رسوخ دیرپای فرهنگ جاهلی و تعصبهای قبیله ای در میان مردم، و ناممکن بودن زوال آن در طول چند سال (زیرا بسیاری از عربها در فاصله کمتر از ده سال تا رحلت پیامبر ایمان آورده بودند).
ج) پراکندگی عرب در روستاها و بادیه ها و دوری بسیاری از آنان از محافل دینی و تربیتی مدینه و ناآشنایی اکثر آنان با فرهنگ و معارف ژرف وحی.
د) مقاومت اشراف و عناصر پرنفوذ تا آخرین مراحل در برابر اسلام و سپس تسلیم شدن ناگزیر در برابر پیامبر(ص) که به طور طبیعی نمی توانست، ریشه در عمق جان و روح آنان دوانیده باشد، بلکه از دیدگاه اهل نظر ایمانی مصلحتی و فرصت طلبانه به شمار می آمد.
ه) سپری شدن بخش زیادی از توان و فرصت پیامبر(ص) و مسلمانان در دفاع نظامی و دفع تهاجمها و دسیسه های کفار و مشرکان.
و) شکل گیری جریان نفاق حتی در زمان حضور پیامبر(ص) و تصریح قرآن به وجود عناصر منافق در میان مسلمانان و هشدار اهل ایمان به تاثیرپذیری از ایشان و...
همه این عوامل سبب شد تا موضوع خلافت به مساله ای بغرنج تبدیل شود و جز در مورد خلیفه اول که به مرگ طبیعی درگذشت، سایر خلفا به انگیزه ها و علل مختلف مورد هجوم قرار گیرند. شرایط و موقعیت سیاسی و سیره هر یک از خلفا باید جداگانه مورد بررسی قرار گیرد گرچه بررسی همه آنها فراتر از حوصله یک مقاله است. از این رو ما در این نوشتار فقط به دشواریهای حکومت در روزگارا خلافت علی(ع) خواهیم پرداخت.
انتخاب علی(ع)
در آغاز سال 36 ه. پس از آن که خلیفه سوم در یک شورش عمومی به قتل رسید، مردمی که در مدینه گرد آمده بودند، همراه مهاجران و انصار به سراغ علی(ع) رفتند و از آن حضرت خواستند تا خلافت را عهده دار شود.
امام ابتدا از پذیرفتن خودداری کرد. ولی اصرار مردم و تجمع آنان اوضاعی را پدید آورد که علی(ع) صلاح ندید باز هم پاسخ منفی بدهد و سرانجام حکومت را پذیرفت اما آنچنان که انتظار می رفت آتشهای نهفته زیر خاکستر قوم گرایی و قدرت طلبی و رفاه جویی عناصر با نفوذ یکی پس از دیگری رخ نمود. (1)
ما در این نوشتار با استفاده از مدارک و شواهد معتبر تاریخی و روایی خواهیم کوشید تا دشواریهای دوران پنجساله حکومت علی(ع) را بررسی و تا حد ممکن ریشه دشواریها را شناسایی کنیم.
1 - مشکلات موجود بر سر راه اجرای عدالت اجتماعی
شاید گمان رود که ملتها همیشه و در همه شرایط خواهان عدالت اجتماعی و تشنه آنند، ولی واقعیتهای تاریخی نشان می دهد که اگر مردم از شناخت و فرهنگ اجتماعی لازم برخوردار نباشند، چه بسا با عدالت به ستیز برخیزند!
از بررسی مدارک و شواهد تاریخی استفاده می شود که یکی از مشکلات عمده دوران حکومت علی(ع) بروز جنگ جمل بود که از پایبندی شدید آن حضرت(ع) به رعایت بر عدالت اجتماعی منشا گرفت. در حالی که در دوران حکومت خلفای پیشین مهاجران بر انصار برتری یافته بودند و بیت المال مسلمانان براساس اهمیت خانواده های عربی تقسیم می شد و صحابه ای که زودتر ایمان آورده بود سهم بیشتری دریافت می کرد. (2)
ولی علی(ع) هیچ گونه مجوز شرعی برای این کار نمی دید و هیچ یک از این امتیازهای ساختگی را باور نداشت، و مدنی و مکی بودن و شرافت قبیله ای و سبقت در ایمان را ملاک دریافت سهم بیشتری از بیت المال نمی شناخت.
از این رو گروهی از همانان که با وی بیعت کرده بودند، نزدش رفتند و گفتند: در تقسیم بیت المال اشراف و صاحبان امتیاز را ملاحظه کن، عرب را بر عجم و غلامان و بردگان برتری ده! اما آن حضرت نپذیرفت. (3)
بعدها عبدالله بن عباس در نامه خود به حسن بن علی(ع) نوشت:
مردم بدین دلیل پدرت را رها ساختند و به سوی معاویه رفتند که او در تقسیم بیت المال به صورت مساوی عمل می کرد. و مردم تحمل چنین روشی را از سوی حکومت را نداشتند. (4)
علی(ع) برای تقسیم عادلانه بیت المال و عملکرد همسان با اشراف و غلامان می فرمود:
ای گروه انصار و مهاجر، با اسلام آوردن خود آیا بر خداوند و پیامبرش منت می گذارید. سنت پیامبر(ص) چنین بود که هیچ کس را جز به تقوا بر دیگران برتری نمی داد. (5)
در برابر کسانی چون طلحه و زبیر - که شگفتا - از وی می خواستند همانند خلیفه دوم برخی را بر بعضی برتری دهد چنین پاسخ می داد:
«افسنة رسول الله اولی بالاتباع ام سنة عمر».
آیا سنت و روش پیامبر(ص) برتر است و باید ملاک قرار گیرد، یا روشی را که خلیفه دوم در پیش داشته است؟! (6)
این گونه بود که آن دو عنصر سرشناس و صحابی پیامبر(ص) از علی(ع) فاصله گرفتند و روانه مکه شدند تا علیه آن حضرت تدابیری بیندیشند. جز طلحه و زبیر، اشراف کوفه نیز به معاویه متمایل بودند، زیرا علی(ع) برای آنان نیز سبت به دیگران قایل نبود، در حالی که معاویه همیشه جانب آنان را نگه می داشت. (7)
این سیاست تغییرناپذیر علی(ع) بود که: «قسم بالسویة وعدل فی الرعیة ».
یعنی; بیت المال را به تساوی تقسیم می کرد و در مورد رعیت عدالت داشت. (8)
از ابی عبدالرحمن بن سلمی سؤال کردند; چرا از علی(ع) روی گردان شدی؟ تو را به خدا سوگند! آیا از هنگامی که علی(ع) در تقسیم اموال سهمی به تو نداد، از او جدا نشدی؟
او در پاسخ گفت: اکنون که مرا سوگند دادید، ناگزیرم بگویم; آری. (9)
نارضایتی از عدالت اقتصادی و اجتماعی علی(ع) تا بدانجا بالا گرفت که حتی کسانی از اصحاب خواستند تا این روش عدالت و تساوی در تقسیم بیت المال را کنار نهد تا مگر اندکی از مخالفت قریش کاسته گردد و در پی این گونه پیشنهادها بود که امام به مسجد آمد، خطاب به انصار و مهاجران فرمود:
«هر کسی که به سوی قبله نماز گزارد و ذبیحه ما را بخورد و شهادت به یگانگی خداوند و نبوت پیامبر(ص) بدهد، من با وی همانند دیگر مؤمنان رفتار خواهم کرد.» (10)
2 - مساله تبعیض نژادی و مبارزه امام با آن
در زمان خلیفه دوم کشورهای ایران و شام به دست مسلمانان فتح شد و بردگان ایرانی و رومی به محیط اسلامی راه یافتند. عمر بین آنان که حتی اسلام آورده بودند با دیگران فرق می گذاشت و بردگان ایرانی و رومی را حقیر می شمرد. این روش خلیفه که برخلاف سیره عملی رسول خدا(ص) بود به عنوان سنت اسلامی باقی ماند. هنگامی که علی(ع) به خلافت رسید اصلاح این بینش را یکی از اهداف حکومت خویش قرار داد.
یعقوبی می نویسد:
علی(ع) اموال عمومی را بین مردم به تساوی تقسیم می کرد و به بردگان و غلامان ایرانی که آزاد شده بودند به همان اندازه از بیت المال می داد که به عربها، و می فرمود: پروردگار در قرآن، فرزندان اسماعیل را بر فرزندان اسحاق برتری نداده است. (11)
در منابع تاریخی آمده است که دو نفر، نزد علی(ع) اظهار فقر و نیاز کردند، آن حضرت پس از بررسی حال آنان، به هر یک صد درهم داد. یکی از آن دو به امام اعتراض کرد و گفت: من عرب هستم و آن دیگری از اموالی است چگونه حق ما مساوی باشد؟ امام فرمود:
من قرآن را خوانده ام و در آن خوب نگریسته ام، اما برای فرزندان اسماعیل (عربها) برتری بر فرزندان اسحاق به اندازه بال پشه ای ندیده ام (12).
فضل بن جنید گفته است: آنچه باعث کوتاهی حمایت مردم از علی(ع) گردید، یکی مساله عدالت اقتصادی علی(ع) بود و دیگر این که آن حضرت اشراف را بر دیگران برتری نمی داد. همچنان که عرب را بر عجم برتر نمی شمرد. (13)
عدالت علی(ع) تنها شامل دیگران نبود، بلکه حتی در حق نزدیکترین خویشاوندانش به سان دیگران رفتار می کرد.
ام هانی خواهر علی(ع)، به همراه کنیزش برای دریافت حق خود از بیت المال نزد علی آمد ولی پس از دریافت متوجه می شود که به او، و کنیزش مال مساوی داده شده است. نزد امام بازمی گردد و می گوید: باید به من پول بیشتری بدهی؟
امام پاسخ می دهد: قرآن را خوانده ام، در آن اندیشیده ام، فرزندان اسماعیل بر فرزندان اسحاق برتری ندارند عرب و عجم در قرآن یکی هستند. (14)
اشعث بن قیس به عنوان اعتراض به علی(ع) می گوید: این سرخ رنگان (ایرانیان) را بر ما عربها ترجیح داده ای! امام در پاسخ فرمود: من اینان را طرد نخواهم کرد. زیرا، اگر آنان را برانم از جاهلان خواهم بود. (15)
3 - زدایش انحرافات دینی
الف) یکی دیگر از مشکلات حکومت علی(ع) دشواریهایی بود که در راه تلاش وی برای زدایش انحرافات آشکار دینی رخ می نمود. در حالی که خلیفه دوم برای این که مطابق اهداف خویش امور و کارها را سامان بخشد، لازم می دانست که هماهنگ با نیازهایی که خود تشخیص می داد قواعدی را جعل کند. شاهد بر این ادعا مطالبی است که برخی از نویسندگان نقل کرده اند.
دکتر سهیل زکار در همین باره می نویسد:
در مسائلی که نزد خلیفه دوم مستحدثه تلقی می شد، وی برای خویش حق تشریع و قانونگذاری قائل بود. (16)
و خالد محمد خالد مصری می نویسد:
خلیفه دوم هر کجا مصلحت می دید، دستورات دینی را ترک می کرد همان گونه که سهم «مولفة قلوبهم » (17) را قطع کرد و مساله سه طلاق دادن در یک مجلس را تجویز نمود، با این که قرآن سهمی از زکات را برای مولفة قلوبهم قرار داده است. (18)
ب) یکی دیگر از انحرافات دینی که امام در ستیز با آن بود. تفسیر قرآن و تشریع احکام و قضاوت بر اساس رای و نظر شخصی بود که این اظهارنظرها به اختلاف در دین و آراء متضاد قضایی منتهی می شد از این رو امام می فرمود:
آیا خداوند بدانها دستور داده است تا با یکدیگر اختلاف کنند، یا این که خداوند از اختلاف نهی کرده است و آنان با اختلافات خویش نافرمانی خدا می کنند و یا این که اصولا خداوند دین ناقصی فرستاده و از فکر و نظر آنها برای اتمام و تکمیل آن کمک گرفته است؟ (19)
د) تبدیل شدن سیره خلفا به سنت معتبر شرعی، از دیگر مسائلی بود که علی(ع) آن را انحراف می شناخت، چرا که خلفا به صرف خلافت امتیازی بر سایر مسلمانان نداشتند که روش آنان، اعتبار شرعی پیدا کند. (20) و اثر این فکر و اندیشه را در فقه مذاهب اهل سنت به خوبی می توان دریافت. (21)
جالب توجه این است که در شورای پیشنهادی خلیفه دوم برای انتخاب سومین خلیفه، یکی از شرطهایی که وی برای انتخاب خلیفه صالح در نظر گرفته بود، پایبندی به سیره دو خلیفه پیشین بود و علی(ع) صرفا به جهت نپذیرفتن این شرط کنار گذاشته شد! (22)
ج) از آنجا که احادیث در جامعه جایگاه ویژه ای داشت. دشمنان اسلام برای پیشبرد اهداف شوم خود از آن بهره های فراوانی بردند و به جعل روایاتی پرداختند که در مسیر این اهداف آنان بود. از این رو می توان رواج دادن احادیث جعلی را از دیگر دشواریهای حاکمیت حق برشمرد، چنان که رسول خدا(ص) نیز از وجود چنین مشکلی آگاه بود و می فرمود:
«من کذب علی متعمدا فلیتبوا مقعده فی النار».
یعنی هر کس به عمد بر من دروغ بندد، جایگاهش در آتش است. (23)
4- فساد داخلی
سرازیر شدن غنایم سرزمینهای ایران و شام به سوی مسلمانان، اندیشه دنیاگرایی و ثروت اندوزی را میان مردم قوت بخشید تا آنجا که اصلاح جامعه و مسائل داخلی مسلمانان به فراموشی سپرده شد. شاهد بر این مدعا سخنان فراوان علی(ع) است.
امام وضع داخلی عرب را این گونه تشریح می فرماید:
«الا وان بلیتکم قد عادت کهیئتها یوم بعث الله نبیه ».
یعنی; آگاه باشید که وضعیت امروز شما همانند روزی است که خداوند پیامبرش را مبعوث گردانید. (24)
و در جای دیگری می فرماید:
آگاه باشید که شما پس از آن که هجرت کردید و (از تفکر جاهلی به باور اسلامی روی آوردید) دوباره اعرابی شد و بعد از متحد شدن متفرق گشتید. رابطه شما با اسلام فقط زبانی است و شناخت شما نسبت به ایمان ظاهری است (از ایمان حقیقی اطلاعی ندارید) شما بند اسلام را گسستید، و حدود الهی را تعطیل کردید و احکام آن را از بین بردید. (25)
و در جای دیگر می فرماید:
خداوند شما را بیامرزد، بدانید که موقعیت زمانی شما به گونه ای است که گویندگان حق اندکند. زبانهای راستگو خاموشند، حق جویان ذلیل و خوارند و همگان به سوی گناه و معصیت پروردگار روی آورده اند. (26)
تمایلات دنیوی مردم و ایمان سطحی آنان، چنان بر فرمانروایی مسلمان آشکار بود که خلیفه دوم می گفت:
«اگر بخواهم می توانم مردم را کافر سازم! پرسیدند این کار را چگونه انجام می دهی؟ در پاسخ گفت: سهمیه آنان را از بیت المال قطع می کنم.» (27)
این اظهارات برداشت خلیفه را از مردم عصر خویش نشان می دهد.
علی(ع) ضمن تحلیل جنگهای داخلی خود با فسادانگیزان چنین می فرمود:
«ولکنا انما اصبحنا نقاتل اخواننا فی الاسلام علی ما دخل فیه من الزیغ والاعواج والشبهة والتاویل ».
یعنی وضع ما به جایی رسیده است که با برادران مسلمان خود در حال جنگ هستیم، چرا که گمراهی و کجی و شبهه و تاویلات نادرست در اسلام وارد شده و باعث ستیز میان مسلمانان گشته است. (28)
- برکناری استانداران ناصالح
یکی دیگر از مشکلاتی که در حکومت علی(ع) رخ نمود عزل فرمانداران و حاکمان ناصالح بود که از سوی عثمان منصوب شده بودند. چرا که عثمان خاندان خود را بر مردم مسلط کرده بود و آنان به دلخواه خویش با بیت المال و مسلمانان رفتار می کردند. (29)
علی(ع) زمانی حکومت را در دست گرفت که قبل از وی، کسانی همچون «حکم بن ابی العاص » و «عبدالله بن ابی سرح » که از تبعیدشدگان رسول خدا(ص) بودند، در راس مسؤولیتهای اجتماعی جای گرفته بودند. (30)
«ولیدبن عقبه » که به تصریح همه مفسران و تاریخ نگاران، خداوند او را فاسق خوانده است حاکم کوفه، یکی از بزرگترین مراکز اسلامی، شده بود. (31)
علی(ع) قبل از حکومت خویش هم، بارها این مساله را به عثمان یادآور شده، وی را از گزینش چنان کارگزارانی برحذر می داشت. «آیا سفیهان بنی امیه را از تعرض به آبرو و نوامیس مردم بازنمی داری، به خدا سوگند، اگر یکی از کارگزاران تو بر مردم ظلم و ستم کند تو در گناه او شریک هستی.» (32)
معاویه در شمار این گونه کارگزاران قرار داشت، او که در طول بیست سال حکمرانی خود تبلیغات وسیعی به نفع خویش و امویان و علیه بنی هاشم بویژه علی(ع) انجام داده بود افکار عمومی مردم شام را به خود متوجه ساخته و دشمنی علی(ع) را بین آنان رواج داده بود، آنان تازه مسلمان بودند و هر چه را معاویه انجام می داد،اسلام واقعی می پنداشتند و هر چه را او می گفت: حقیقت می شمردند!
علی(ع) بر آن بود تا در اولین فرصت، دست معاویه را از سلطه بر شام کوتاه کند، هر چند کسانی از سر خیرخواهی و مصلحت اندیشی پیشنهاد کردند که چندی با معاویه مدارا کند. اما شخصیت و عمل معاویه چندان ناشایست بود که نمی توانست لحظه ای او را تایید کند و می فرمود:
«این کار نوعی فریبکاری و پاک جلوه دادن کارهای معاویه است و ابقای وی حتی به مقدار لحظه ای به منزله تایید اعمال ظالمانه و امضای صلاحیت او خواهد بود.» (33)
6- جنگهای داخلی
یکی دیگر از مشکلات علی(ع) در دوران پنجساله حکومتش جنگهای داخلی با عناصر قدرت طلب بود.
الف) جنگ جمل
بدان جهت این جنگ را جمل نامیده اند که مردم دنبال شتر سرخ موئی راه افتادند که عایشه به عنوان خونخواهی عثمان بر آن سوار شده و به نبرد با علی(ع) آمده بود. مهمترین تکیه گاه عایشه برای نبرد با علی(ع) و گردآوردن مردم دور خود، عنوان همسری وی با رسول خدا(ص) بود. از این جهت پس از درگذشت رسول خدا7 خلفا او را احترام می کردند و حقوقش را از بیت المال چندین برابر دیگران پرداخت می کردند. (34) و او نیز در برابر از آنان قدردانی می کرد و بدانان سفارش می کرد که مجالس خود را با یاد پیامبر(ص) و عمر زنده نگهدارند. (35)
این رابطه تا زمان عثمان ادامه یافت، اما پس از مدتی چون توجه عثمان از عایشه کم شد و به بنی امیه معطوف گردید، او بدین فکر افتاد که طلحه را که از خاندان «بنی تیم » بود به خلافت برگزیند از این رو به مخالفت با عثمان پرداخت و نام «نعثل » را بر عثمان نهاد و او را متهم به کفر نمود. (36)
عایشه در مکه چنین گفت: مردم باید بدانند که او حق مادری بر آنان دارد. (37) و طلحه در سخنانش نیز بدین عنوان اشاره کرده است (38) و همین حربه باعث فریب گروه بی شماری از مردم ساده اندیش شد.
تاریخ نگاران نوشته اند عداوت و دشمنی عایشه با علی(ع) از هنگام ورود وی به خانه رسول خدا(ص) آغاز گردید و آنگاه که خبر شهادت علی(ع) را شنید بسیار خوشحال شد. مسروق که از تابعین است گوید: نزد عایشه رفتم. غلامی را به نام عبدالرحمن صدا کرد و گفت: برده من است. گفتم: چرا نامش را عبدالرحمن گذارده ای؟ گفت: به سبب علاقه ام به عبدالرحمن بن ملجم قاتل علی(ع). (39)
عایشه پس از شکست در نبرد جمل به عبدالله بن عباس گفت: هیچ شهری نزد من منفورتر از آن شهری که شما بنی هاشم در آن باشید نیست. (40)
(1) ریاست خواهی طلحه و زبیر: این دو که از سوی عمر به شورای خلافت راه یافته بودند، درصدد به دست آوردن لافت بودند و به منظور به دست آوردن حکومت کوفه و بصره با علی(ع) بیعت کردند و آنگاه که ناامید شدند، سر به مخالفت برداشتند. (41)
آنگاه که امام از زبیر درباره علت مخالفت پرسید، زبیر گفت: ما سزاواری تو را به خلافت بیش از خودمان نمی دانیم. (42) و معاویه در نامه خود بدانان یادآور می شود که هر کدام از شما خلافت را برعهده گیرد با او بیعت می کنم و در این راه نیز شما را یاری خواهم کرد. (43)
(2) ثروت اندوزی: یکی از علل به وجود آمدن جنگ جمل ثروت اندوزی افراد سرشناس آن دوره بود، از جمله آن که: طلحه و زبیر از علی(ع) می خواستند که او هم مانند خلیفه دوم برخی را بر بعضی، به دلایل اشرافی و اعتباری برتری دهد. امام پاسخ داد:
آیا سنت و روش پیامبر(ص) برتر است یا روشی که خلیفه دوم اجرا کرده است؟! (44)
آنان که در دوران خلافت عثمان ثروتهای انبوه گرد آورده بودند و املاک فراوانی را در عراق مالک بودند، آنگاه که از تاثیرگذاری بر امام ناامید شدند، به عنوان گزاردن حج عمره راهی مکه گردیدند، تا دیگر مخالفان آن حضرت را با خود همراه نمایند. (45)
روزی ربیعة بن عسل یربوعی نزد معاویه آمد. معاویه از او پذیرایی کرد. ربیعه از پسر ابوسفیان تقاضای کمک نمود. البته امکانات خود را به رخ معاویه کشید تا آنجا که گفت: آیا خانه تو در بصره بود، یا بصره در خانه تو! (46)
بدیهی بود که نه علی(ع) می توانست چنین عناصری را تحمل کند و نه آنان می توانستند عدالت آن حضرت را تاب آورند و این هم سبب شد تا جنگ جمل شکل گیرد.
جنگ جمل با پیروزی علی(ع) در شانزدهم رجب سال 36 ه. پایان یافت، گرچه بسیاری از طرفین کشته شدند و آن حضرت همراه هفتصد یا هشتصد نفر از یارانش به کوفه بازگشت. (47)
ب) جنگ صفین
پس از آن که عثمان به دست گروهی از مسلمانان کشته شد، معاویه بهانه خوبی برای پیاده کردن اهدافش به دست آورد. با این که بنابر نقل تاریخ، معاویه در یاری کردن عثمان کوتاهی کرده بود، به عنوان خونخواهی خلیفه سوم علم به دوش گرفت و عثمان را خلیفه مظلوم لقب داد و تبلیغاتی گسترده علیه علی(ع) آغاز کرد (48) در حالی که هدف اصلی وی حفظ حکومت خود بر شام بود. (49)
معاویه کشته شدن عثمان و جنگ جمل را بهانه قرار داد و نبرد خونین دیگری به نام صفین به راه انداخت. او چون از امویان بود، بهتر و آسانتر از عایشه و طلحه و زبیر توانست خونخواهی عثمان را بهانه کند تا آنجا که خلافت را به عنوان وارث خلیفه مقتول در خاندان خود بنی امیه به صورت سلطنت موروثی درآورد،به گونه ای که انتقال از خاندان اموی به دیگران ممکن و روا نباشد. (50)
ج) جنگ نهروان
نتیجه های ناگوار دو جنگ جمل و صفین دست به دست یکدیگر دادند و جنگ سومی را به نام «نهروان » به وجود آوردند در این جنگ نیز شماری از مسلمانان کشته شدند.
علاوه بر آثار جنگهای پیشین جهل و نادانی مردم آن زمان نیز در بروز حوادث نقش داشته است زیرا نوشته اند: در جنگ جمل سپاهیان عایشه اطراف شتر او را گرفته و سخت دفاع می کردند و در گرماگرم جنگ سرگین شتر او را برمی داشتند و می شکافتند و می بوییدند و می گفتند:
«فان بعر جمل امنا ریحه ریح مشک »«همانا بوی سرگین شتر مادرمان بوی مشک است.» (51)
و یا این که یکی از سپاهیان معاویه به هاشم مرقال گفت: جنگ ما با شما به این دلیل است که دوست شما علی(ع) نماز نمی خواند. خود شما هم نماز نمی خوانید!! (52)
آری، جنگ نهروان زاییده شورش خوارج بود و خوارج بازی خورده نیرنگهای معاویه در جنگ صفین، بوده و آنان بر این باور بودند که علی(ع)، معاویه، طلحه، زبیر و دیگران کافر شده اند. مگر آنانی که پس از ماجرای تحکیم توبه کرده باشند. از این رو خود را برای جنگیدن با آنان آماده کردند. و هم چنین شورش علیه حاکم ستمگر را بدون شرط واجب دانستند و بر این قائل شدند که امر به معروف و نهی از منکر شرط ندارد. (53) اینان از یک سو گرفتار دسیسه های معاویه شده و از سوی دیگر در بند کج فهمی و جمود خود قرار گرفته بودند و می پنداشتند که خلیفه باید آزادانه انتخاب شود و ملاک این بود که خلیفه باید ایمان، تقوا و صلاحیت رهبری جامعه را داشته باشد از هر فرقه یا گروهی باشد فرقی نمی کند و اگر برخلاف اسلام و مسلمانان گام برداشت باید با وی جنگید!! (54)
و دیگر این که آنان با نظر کوته بینانه خود، از قرآن تفسیرهایی باطل ارائه می دادند که نمونه بارز آن همان شعار معروف «لاحکم الا لله » است.
اما علی(ع) درباره آنان فرمود:
شما بدترین مردم هستید، و تیرهایی در دست شیطانید که از وجود پلیدتان برای رسیدن به اهداف خویش بهره می جوید، و به وسیله شما، مردم را در حیرت و گمراهی می افکند. (55)
شهادت، پایانی بر همه دشواریها
عبدالرحمن بن ملجم، مردی از خوارج بود که همراه دو تن از همراهانش در سحرگاه نوزدهم ماه مبارک رمضان سال 40 ه. در مسجد کوفه بر امام یورش بردند در حالی که آن حضرت مشغول عبادت بود، با ضربت شمشیر فرقش را شکافتند و بر اثر همان ضربت امام در شب بیست و یکم همان ماه به شهادت رسید و جهانی را از وجود پرفیض خویش محروم ساخت به گونه ای که دوستانش، و چه بسا برخی از دشمنانش بر او گریستند. (56)
آری; علی(ع) از کوتاهی در امور شکست نخورد، بلکه زمان شایسته شخصیت عدالت آن بزرگوار نبود. کوفیان و مردمان آن زمان، افتخار نیافتند تا علی(ع) را بشناسند و قدرش را بدانند. ولی نام و یاد آن حضرت در تاریخ ایمان و ایثار و عدالت و اندیشه پایدار ماند و مردان بزرگ تاریخ در برابر عظمت او سر تعظیم فرود آوردند.
پی نوشتها و مآخذ
1- ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج 2/272، دارالکتب العلمیه، ط اول،1406 ه ; ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه 7/372، چ بیروت، دارالکتب العلمیه; طبری، محمدبن جریر، تاریخ الامم و الملوک 3/451، القاهره، مطبعة الاستقامه،1357 ه ; دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، الاخبار الطوال، 141، چ القاهره، داراحیاء الکتب العربیه، 1968 م.
2- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، 1/180.
3- ثقفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، بیروت 1/75; شرح نهج البلاغه 1/182.
4- الفتوح، 4/194; شرح نهج البلاغه 21/32.
5- منقری، نصربن مزاحم، وقعة الصفین، ترجمه اتابکی 551; کلینی، محمدبن یعقوب، روضه کافی، ح 551; شعرانی، حسن بن شعبه، تحف العقول، ترجمه احمد جنتی، ص 125.
6- ابوحنیفه، نعمان بن محمد، دعائم الاسلام، مصر، دارالمعارف 1/384; مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث 41/116; اسکافی، ابوجعفر محمدبن عبدالله، المعیار و الموازنة، تحقیق محمدباقر محمودی، چ 1، 14012، بیروت، ص 113.
7- الغارات 1/44.
8- المعیار و الموازنة 221; الکاندهلوی، محمدبن یوسف، حیاة الصحابة، بیروت، داراحیاء، چ 2/31.
9- تستری، محمدتقی، نهج الصباغه فی شرح نهج البلاغه، طهران، صدر 2/197; شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید 4/100.
10- صبحی صالح، نهج البلاغه، انتشارات هجرت، ص 183; المعیار و الموازنة 110.
11- یعقوبی، احمدبن واضح، تاریخ یعقوبی 2/183.
12- الغارات، 1/70; یعقوبی 2/183; بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق محمدباقر محمودی، بیروت، 2/193.
13- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید7/182.
14- محمودی، محمدباقر، نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغه، نجف،1387 ه 1/212.
15- مبرد، ابی العباس محمدبن یزید، الکامل فی اللغة و الادب، بیروت، مکتبة المعارف 2/62; مفید، محمد بن محمدبن نعمان، الاختصاص 151، بحارالانوار 401/106.
16- زکار، سهیل، تاریخ العرب و الاسلام 88.
17- مؤلفة قلوبهم از جمله کسانی هستند که زکات بدانان می رسد، و کسانی اند که حاکم اسلامی بدانان کمک می کند تا اطمینان ایشان را به اسلام و خود جلب کند.
18- الدیمقراطیه 50.
19- سیوطی، عبدالرحمن، تاریخ الخلفا، بیروت، ص 241; امینی، عبدالحسین، الغدیر 8/100.
20- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه 1/128.
21- الغدیر،6/369 به نقل از مدارک اهل سنت.
22- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه 1/189.
23- کلینی، محمدبن یعقوب، اصول الکافی 1/62; شیخ طوسی، محمدبن حسن، التهذیب، بیروت 4/264.
24- نهج البلاغه، صبحی صالح، ص 57.
25- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه 13/197.
26- نهج البلاغه، صبحی صالح، ص 354.
27- المعیار و الموازنة 87.
28- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه 7/289.
29- خواند امیر، غیاث الدین بن همام، حبیب السیر، 1/497; الغدیر، 8/272. به نقل از مدارک اهل سنت.
30- الفتوح 2/100.
31- مسعودی علی بن الحسین، مروج الذهب، 2/335; ابن وردی، عمربن مظفر، تاریخ ابن الوردی، 2/252. خداوند درباره ولیدبن عقبه گوید: «ان جائکم فاسق بنبا فتبینوا» سوره حجرات، آیه 6. تمامی مفسران بر این باورند که این آیه درباره ولید فاسق نازل گردیده است. الغدیر 8/122 و 274.
32- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه 9/15.
33- محلاتی، سیدهاشم رسولی، زندگانی امیرالمؤمنین 2/407.
34- ابن حجر عسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابه 4/360.
35- الفتوح، 2/336; ابن عبدربه اندلسی، احمدبن محمد، العقد الفرید 4/329، بیروت، دارالکتب العلمیة.
36- الفتوح 2/249; ابن الاثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، دارصادر بیروت، 1385 ه ،3/206; ابن سعد، محمدبن سعد کاتب واقدی، الطبقات الکبری، لیدن 3/274، سال 1322 ه .
37- عقد الفرید 4/314.
38- شیخ مفید، الجمل 162.
39- الجمل 95; عسکری، مرتضی، احادیث عایشه 1/26.
40- الفتوح 2/337.
41- تاریخ طبری 3/451; عقدالفرید 4/330; انساب الاشراف 2/205; الجمل 105.
42- انساب الاشراف 2/255.
43- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه 10/235.
44- بحارالانوار 41/116; المعیار والموازنة 113.
45- الجمل 89.
46- طبری 3/266.
47- مروج الذهب 2/359; سید محسن امین، اعیان الشیعه، بیروت 1412 ه ، ج 3/20; ابن کثیر، ابوالفداء الدمشقی; البدایة و النهایة، بیروت،1966م، 8/255; ذهبی، محمدبن احمد، تاریخ الاسلام، بیروت، دارالکتب العربی 1414 ه ، ج 2/16.
48- شرح نهج البلاغه حدیدی 4/57; عقد الفرید3/365; مظفر، محمدحسن، دلائل الصدق،3/ق/1/212; قریشی باقر شریف، الحیاة السیاسیة للامام الحسن، بیروت 146.
49- شرح نهج البلاغه حدیدی 4/57; نهج السعاده 4/169.
50- الغدیر 11/33; شرح نهج البلاغه حدیدی 5/130; حضرمی، محمدبن عقیل، المعاویة فی التاریخ 177.
51- طبری 5/12.
52- طبری 6/24، وقعة الصفین 354; شرح نهج البلاغه حدیدی 8/36.
53- عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق 127.
54- احمد امین مصری، ضحی الاسلام 3/332.
55- فیض الاسلام، سیدعلی نقی، نهج البلاغه، خ 238.
56- البدایة والنهایة 8/15.