ماهان شبکه ایرانیان

ابعاد عمده در تربیت سیاسی امام علیه السلام ۲

علی علیه السلام در یک عصر بی ثباتی سیاسی و آشفتگی اجتماعی به حکومت رسید

علی علیه السلام در یک عصر بی ثباتی سیاسی و آشفتگی اجتماعی به حکومت رسید. در چنین وضعی که جامعه اسلامی لغزش خود را در دور شدن از اصول اساسی اسلام را آغاز کرده بود، و از طرفی، سطح شعور و اندیشه اجتماعی بسیاری از افراد، نازل بود، می توانست هر حاکم دیگری را به اِعمال شدیدترین دیکتاتوری ها رهنمون گردد، چنانکه حکومت معاویه و اخلافش چنین مسیری را طی کرد، اما علی علیه السلام در همان شرایط، آوای مردم سالاری را سر داد و نمونه روشنی از حکومت دینی همراه با مردم سالاری، ارائه کرد.

می دانیم که در قلمرو سیاست و اَشکال حکومت، شکل های متنوع و مختلفی از حکومت وجود دارد؛ از قبیل حکومت نظامی (الیگارشی)، حکومت هرج و مرج (آنارشیستی)، حکومت نخبگان (آریستوکراسی)، حکومت دیکتاتوری (استبداد) و حکومت دموکراسی و مردم سالاری(1). اما در میان حکومت ها، نوع حکومت دموکراسی و مردم سالاری، مقبول ترین و مطلوب ترین نوع حکومتی است که عقلای بشر و عقل عملی، آن را پذیرفته و در راه تحقق آن تلاش های طاقت فرسایی را متحمّل شده اند.

از طرف دیگر اگر دینداران و انبیای الهی نیز خواسته اند که ارزش های متعالی را در جامعه بشری پیاده کنند خواسته اند که این ارزش ها از طریق تربیت مردم و به وسیله آنها اجرا شود و کار اجتماع و سرنوشت جامعه به دست خود مردم باشد. در قرآن آیه ای که غایت بعثت انبیاء شمرده می شود، قیام مردم به قسط و اجرای عدالت و دیگر ارزش های متعالی به وسیله خود مردم معرفی شده است.

«إنّا أرْسَلْنا رُسُلَنا بِالبیّناتِ و أنزلنا مَعَهُمُ الکِتابَ و المیزانَ لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسْط(2)».

:«ما رسولان خود را دلایل روشن فرستادیم، و با آنها کتاب(آسمانی) و میزان(شناسایی حق از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند...».

در اندیشه دین اگر منشأ و منبع حکومت و نظام سیاسی و اجتماعی و ارزش های متعالی و ارزش های دینی برگرفته از کتاب مقدس و دستور خداوند است. (اِنِ الحُکمُ إلاّ لِلّه)؛ اما روش و تاکتیک پیاده کردن آنها به وسیله مردم و روش دموکراسی است؛ یعنی دموکراسی و مردم سالاری به عنوان یک روش و متد حکومتی در متون دینی و سیره سیاسی امامان، بیان شده است.

به نظر علاّمه، آیت اللّه نائینی قدس سره در کتاب ارزشمند «تنبیه الامّة و تنزیه الملّة» که می توان گفت جامع ترین رساله ای است در باب حکومت در اسلام و در دفاع از مشروعیّت مشروطه، نوشته شده است (و جای دارد که شرح شود و مورد مطالعه و حتی تدریس قرار گیرد)(3) می نویسد:

«اساس اعتراض حضرت سیدالشهداء علیه السلام به دژخیمان بنی امیه، به جهت حاکمیّت استبداد و نبود نظام شورائی (دموکراسی) اسلام بوده است(4)».

اکنون سؤال این است که روش حکومتی علی علیه السلام چگونه بوده است و حضرتش در زمامداری کشور اسلامی چه روشی را در پیش گرفته است؟

بی شک! حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام بزرگترین حاکم دموکرات جهان در طول تاریخ بشر بوده است. این، نه ادعایی گزاف است و نه تمجیدی متعصبانه و نه حتی به آن معنا که حکومت علی علیه السلام از بیشترین فاکتورهای دموکراتیک برخوردار بوده است. مسأله این است که علی علیه السلام در هنگامی آوای مردم سالاری را سرداد که زمینه های اجتماعی و فرهنگی جامعه وی چنین رویکردی را برنمی تافت و تنها تعداد اندکی از اصحاب وی به کنه آموزه های او پی بردند و صادقانه از ایشان حمایت کردند.

اگرچه در دوره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز عملکرد ایشان در زمینه های مختلف اجتماعی، مبتنی بر مردم سالاری و رعایت اصول شورا بود؛ اما تفاوت دوره علی علیه السلام با دوره پیامبر صلی الله علیه و آله از زمین تا آسمان بود!

تفاوت دو دوره

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در هنگام حکومت خود با یک دشمن صریح و آشکار که همانا کفّار بودند مواجه بود؛ اما دشمنان علی علیه السلام را نه تنها سپاه معاویه تشکیل می دادند، بلکه بسیاری از اصحاب وی آگاهانه یا ناآگاهانه با او عناد می ورزیدند و چنان که حضرت در چندین مورد در خطبه های 116، 118، 120، 123، 135 و 179 به مذمّت و نکوهش اصحاب خویش پرداخته است. امام علیه السلام در بخشی از خطبه 116 در سرزنش اصحاب خود می گوید:

«و لَوَددتُ أنّ اللّه فَرَّقَ بینی و بینکُم و الْحقنی بِمَن هو احقُّ بی مِنکم».

«به خدا! دوست داشتم خدا میان من و شما جدایی اندازد و مرا به آن که از شما به من سزاوارتر است، ملحق سازد».

سپس آنان را نفرین می کند و می گوید: «أما واللّه لَیُسَلِّط نَّ علیکُمْ غُلامٌ ثَقیفُ الذیال المیال یأکل خضرتکم و یذیب شحمتکم ایةٍ أبا و ذحةٍ».

«به خدا، به زودی مردی از ثقیف (حجاج) بر شما چیره شود، مردی سبکسر، گردنکش و ستمگر که مالتان را ببرد و پوستتان را بدرد(5)».

علاوه بر این، امت پیامبر صلی الله علیه و آله در تشخیص سپاه حق و باطل، مشکلی نداشتند و در کمال آرامش و خلوص به سوی جبهه حق می شتافتند؛ اما مسلمین عصر علی علیه السلام با دو سپاه و دو جناح مواجه بودند که هر دو داعیه اسلامیّت داشتند و اگر خوارج را هم به عنوان کانون سوم قدرت اسلامی در جامعه آن روز به حساب آوریم، آن وقت می توان درک نسبتا مناسبی از وضعیت بغرنج مسلمانان عهد علی علیه السلام در تعیین و تشخیص حق داشته باشیم.

به هر حال حضرت علی علیه السلام در چنین وضع و زمانه ای، حکومت مسلمین را بر عهده داشت. این وضعیت بی ثبات سیاسی، آن هم در عصری که جامعه اسلامی خیزش خود را در دور شدن از اصول اساسی دین آغاز کرده بود و از طرفی سطح شعور و اندیشه اجتماعی مردم بسیار پایین بود، می توانست هر حاکم دیگری را به اعمال شدیدترین دیکتاتوری ها، وادار سازد. چنانکه به شهادت مورد اجماع شیعه و سنّی، حکومت معاویه و اخلافش چنین سیری را طی کرد.

درست در همین دوره بحرانی بود که علی علیه السلام حکومتی را برپا نمود که به لحاظ مردم سالاری و رعایت حقوق مردم، در طول تاریخ اسلام و بشریّت، بی سابقه بوده است. اینک به بررسی وجوه مختلف حکومت دموکراسی علی علیه السلام می پردازیم.

اگر مفاهیم مدارا و عدل (مقابل ظلم)، علم طلبی و مشورت و شورا، حقوق مردم بر حکومت و اخلاق سازمانی را به عنوان اصول اساسی و زیربنای دموکراسی به معنای مدرنش، مورد نظر قرار دهیم، آنگاه با مطالعه نهج البلاغه، کتاب پرارزشی که سید رضی قدس سره از مجموعه خطبه ها و نامه ها و حِکَم علی علیه السلام گرد آورده است؛ می توان به تأکید حضرت بر رعایت بسیاری از این وجوه، توجه کرد. اینک توضیح برخی از مفاهیم اساسی:

حکومت

حضرت علی علیه السلام مهمترین وظیفه ای را که برای حاکم، قائل است، خردورزی و تعلیم و آموزش مردم به دانائی و گسترش عدالت است. ایشان در هفدهمین خطبه نهج البلاغه، نادانی را مهمترین ویژگی حکّام نالایق معرفی می کند:

«الی اللّه أشکو مِنْ مَعْشرٍ یعیشون جُهّالاً و یموتون ضلاّلاً لیس فیهم سلعةٌ أبْوَرُ مِن الکتاب إذا تُلِیَ حقّ تلاوتِهِ و لا سلْعةٌ أنْفق بیعا و لا أغْلی ثَمَنا مِنَ الکتاب إذا حُرِّفَ عن مواضِعِهِ و لا عندهم أنْکرُ مِنَ المعروف و لا أعرفُ مِنَ المنکر(6)».

«شکوه خود را به خدا می کنم از مردمی که عمر خود را به نادانی به سر می برند و با گمراهی رخت از این جهان به در می برند. کالائی خوارتر نزد آنان از کتاب خدا نیست، اگر آن را چنانکه بایست خوانند و پرسودتر و گرانبهاتر از آن نباشد، اگر آن را از معنای خویش برگردانند و نه نزد آنان چیزی از معروف است ناشناخته تر و شناخته تر از منکر».

حقوق مردم و دولت

حضرت در برخی از خطبه ها به حقوق متقابل مردم و دولت اشاره می کند و روابط خالصانه و مشفقانه هر یک نسبت به دیگری را یادآوری می کند و بیشتر بر حقوق مردم تأکید دارد. او می گوید:

«ایّها النّاس إنَّ لی علیکم حقّا و لکم علیّ حقٌّ. فأمّا حقّکم علیّ فالنصیحة لکم و توفیر فیئکم علیکم و تعلیمکم کیلا تجهلوا و تأدیبکم کیما تعلموا و أمّا حقّی علیکم فالوفاء بالبیعة و النصیحة فی المشهد و المغیب و الإجابة حین أدعوکم و الطاعة حین آمرکم(7)».

«مردم، مرا بر شما حقی است و شما را بر من حقّی، بر من است که خیرخواهی از شما را دریغ ندارم و حقّی را که از بیت المال دارید، بگذارم و شما را تعلیم دهم تا نادان نمانید و آداب آموزم تا بدانید. امّا حق من بر شما این است که به بیعت وفا کنید و در نهان و آشکارا حقّ خیرخواهی را ادا کنید. چون شما را بخوانم بیایید و چون فرمان دهم بپذیرید و از عهده برآیید».

مطالعه دقیق این فقره از وظایف و حقوق متقابل مردم و حکومت، آدمی را به تأمّل وا می دارد و واژه ها و مفاهیم و محتوای آنها و درک عمیق معانی آنها، احساس عمیق و مسؤولیت سنگینی که امام علیه السلام در برابر ملّت و وظیفه مردم در برابر دولت داشت، آدمی را به شگفتی وا می دارد. حق، افزایش درآمد، تعلیم، تأدیب، وفای به بیعت، خیرخواهی در حضور و غیبت، اجابت از دعوت و پشتیبانی دولت از او، مفاهیم و واژه هایی نیستند که آدمی به سادگی از کنار آنها بگذرد و در درک معانی عمیق آنها تأمّل نکند و درنگ ننماید!

انسان حق دار

سالها پیش برخی از اندیشمندان مسلمان، چنین اظهارنظر می کردند که زبان دین، زبان تکلیف است که آدمی را از موضعی بالا و احیانا غیرقابل پرسش به اطاعت و اجرای اموری دستور می دهد و او را «مکلّف» می سازد که اطاعت تعبّدگرانه داشته باشد. بر خلاف نظام حقوق طبیعی و مدنی و انسان گرایی که آدمی را «حق دار» می بیند و برای او حقّ پرسش قائل می شود و اطاعت و اجرای دستورات را از موضع عقلانیّت مطرح می کند و نه تعبّد و تکلیف. به این ترتیب نتیجه می گرفت که باید حوزه دیانت را از قلمرو عقلانیّت، جدا ساخت و سکولاریسم را متد زندگی قرار داد.

آیا این اندیشمندان که خود نیز در مطالعات اسلامی دستی داشتند، از این فرمایش والای امام علی علیه السلام اطلاع داشتند که تعابیری مانند «حقّکم» و «حقّی» بیان می دارد؟!

باور نمی کنم که آنها از لحن و بیان این خطبه ها، بی خبر بودند. امّا آنچه از این گفتار کوتاه امام برمی آید، انگار که چندان فاصله ای میان «حق» و «تکلیف» وجود ندارد. آنجا که انسان حق دارد، تکلیف نیز دارد و اساسا خود تکلیف، حق می آفریند! اگر تنفس از هوای آزاد، حقی همگانی است، باید در پاکیزگی آن نیز تلاش کرد. امام علی علیه السلام که انسانی دیندار است آنهم در اوج اعلای تقوا و معنویت و قطعا باید از زبان «تکلیف» سخن بگوید؛ ولی با شگفتی تمام از حق متقابل دولت و مردم سخن می گوید و آنها را درباره احقاق حق خود و وظایف محوّله، مخاطب می سازد و از جامعه دارای حقوق آزاد و مردمی، سخن به میان می آورد.

از طرف دیگر می گویند در جامعه مدنی و علمی که از عقلانیّت سرچشمه می گیرد، نقد وجود دارد و باید مردم ونمایندگان آنها در نظام های پارلمانی، ناقد و ناظر اعمال حاکمان باشند و حاکمان نیز از وظایف خود در برابر مردم، مسؤول باشند و پاسخگو؛ ولی ادعا می کنند که این پارادیم از امتیازات نظام حقوق سیاسی غرب است و نه در قلمرو نظام های دینی که از دستور و تکلیف سخن می گویند. اما آیا واژه «نصیحت» (خیرخواهی) که در دو طرف دولت و مردم وجود دارد، همان نظارت و صلاح اندیشی و عیب و هنر را با هم در نظر گرفتن نیست؟!

قطعا همیشه خیرخواهی و نصیحت دولت، به معنای مدح و ثناگویی و تملّق خوانی نیست، بلکه جمله «انا ناصحٌ امین» ناظر بر ارزیابی و صلاح دید و ارائه راه حل های مسایل از طریق نظرخواهی و مشورت اندیشی است.

راغب اصفهانی در کتاب ارزشمند «مفردات الفاظ القرآن» که فقه اللغة واژه های قرآنی است در ذیل مادّه «نَصَحَ» می گوید: «النصح: تحرّی فعلٍ أو قولٍ فیه صلاحُ صاحبِهِ»(راغب اصفهانی، معجم مفردات الفاظ القرآن، ص 515، تحقیق ندیم مرعشلی).: «نصح یعنی تبیین عملکرد یا گفتاری است که در آن صلاح صاحب آن رعایت شود». دقیقا این مفهوم همان معنای نقد به معنای ارزیابی است که در قلمرو علم و حقوق انسانی و سیاسی مطرح است. او سپس آیه ای را شاهد می آورد که در آنجا «نصیحت»، هرگز به معنی مدح و ثنا و تملّق نیست. آیه این است:

«....لَقَد أبْلَغْتُکُم رِسالَةَ ربّی و نَصَحْتُ لکم و لکنْ لا تُحِبّونَ النّاصحینَ»(اعراف، 79).

«من رسالت خدایم را رساندم و به شما نصیحت کردم اما شما نصیحت نصیحت گران را دوست ندارید».

قطعا اگر نصیحت به معنای ثنا و تملّق گویی باشد، هرگز معنی ندارد که ثنای نصیحت گران را دوست نداشته باشند؛ زیرا طبیعت انسانی چنین است که همواره از ثناگویی، خوشحال می شود. به همین خاطر است که در تعالیم اسلامی، نصیحت و خیرخواهی و نقد زمامداران اسلامی، یکی از وظایف مردم و آداب سیاسی اسلامی است. (و النصیحة لائمّة المسلمین)

جالب اینکه به بیان امام علی علیه السلام این نقد و نصیحت، هم در حضور آنها و هم در غیاب آنها صورت پذیر است (النصیحة فی المشهد و المغیب). آیا با این اوصاف، این چنین می شود گفت که نظام اسلامی، فاقد دموکراسی و نظارت بر اعمال زمامداران است؟ هرگز!

تأمّل در مفاهیم این خطبه، مطالعه و بررسی عمیق تری را می طلبد که در شماره های آینده درباره آنها بحث خواهد شد.



1. برای مطالعه بیشتر درباره این حکومت ها به کتاب های تفصیلی مانند: مکتب های سیاسی (دکتر پازارگاد) و علوم سیاسی (دکتر رضا علومی) مراجعه شود.

2. حدید، 25.

3. این کتاب ارزشمند به وسیله دو شخصیت علمی-دینی مورد شرح و حاشیه نویسی قرار گرفته است که حائز اهمیت است. اولی به وسیله مرد آزاده آیت اللّه طالقانی در سال 43 که اخیرا چاپ شده است و دومی به وسیله استاد ارجمند دکتر احمد بهشتی نگارش یافته که قابل استفاده و مطالعه است. اما جا دارد که به صورت تطبیقی با نظام های سیاسی دنیا یکبار دیگر مورد بررسی قرار بگیرد.

4. نائینی، تنبیه الامة و تنزیه الملّة، ص 47.

5. دکتر سید جعفر شهیدی، ترجمه نهج البلاغه، ص 116، انتشارات علمی، تهران، چاپ هفدهم، 1379.

6. ترجمه نهج البلاغه، دکتر سید جعفر شهیدی، ص 19.

7. همان، ص 36.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان