تقریر برهان صدیقین از دیدگاه قیصری
قیصری در مقدمه بر فصوص الحکم پنج تقریر برای برهان صدیقین ذکر کرده است:
1. تقریر نخست
«الوجود واجب لذاته، اذ لو کان ممکنا لکان له علة موجودة، فیلزم تقدم الشی ء علی نفسه...». (1)
حاصل برهان این است که: طبیعت وجود اگر واجب باشد فهو المطلوب و اگر ممکن باشد محتاج به علتی است که موجود باشد، زیرا که علت وجود باید موجود باشد و چون طبیعت در ضمن هر فردی متحقق است، پس لازم می آید تحقق شیی ء بر نفس و این محال است.
2. تقریر دوم
«الوجود لیس بجوهر ولا عرض لما مر و کل ما هو ممکن فهو اما جوهر او عرض، ینتج: ان الوجود لیس بممکن فتعین ان یکون واجبا». (2)
وجود نه جوهر است و نه عرض پس ممکن نیست زیرا ممکنات یا جوهرند و یا عرض پس واجب است.
3. تقریر سوم
«الوجود لا حقیقة له زائدة علی نفسه والا یکون کباقی الموجودات فی تحققه بالوجود ویتسلسل وکل ما هو کذلک فهو واجب بذاته لاستحالة انفکاک ذات الشی ء عن نفسه ». (3)
حقیقت وجود چیزی زاید بر خودش نیست، زیرا اگر حقیقت وجودچیزی غیر از خودش باشد در تحقق و موجود شدن، حقیقت مذکور نیاز به وجود و علت موجده خواهد داشت و به این ترتیب تسلسل لازم می آید که باطل است پس حقیقت وجود غیر از خود وجود نیست پس این حقیقت واجب به ذات خواهد بود زیرا ذات شی ء از خودش قابل انفکاک نیست.
4. تقریر چهارم
«کل ما هو غیر الوجود یحتاج الیه من حیث وجوده و تحققه و الوجود من حیث هو وجود لا یحتاج الی شی ء فهو غنی فی وجوده عن غیره و کل ما هو غنی فی وجوده عن غیره فهو واجب فالوجود واجب بذاته ». (4)
هر چیزی غیر از وجود از حیث وجود و تحقق خود نیازمند به وجود است و وجود هستی بخش اوست و وجود از این حیث که وجود و هستی محض است نیاز به چیزی برای هست شدن ندارد، و هر چیزی که در هست شدن و هستی خود نیاز به غیر خود ندارد واجب است به ذات خود و واجب الوجود بذاته است.
5. تقریر پنجم
«کل ممکن قابل للعدم و لا شی ء من الوجود المطلق بقابل له فالوجود واجب بذاته ». (5)
هر موجودممکن قابلیت این را دارد که در زمانی معدوم شود در حالی که هستی مطلق و محض در برابر عدم است و به هیچ وجه بما انه وجود قابلیت نیستی را ندارد، بنابراین وجود ذاتا واجب است.
قیصری در جای دیگر تقریر ششمی را مطرح کرده است:
«اعلم ان کل احدمن اهل العام لا یشک فی کونه موجودا و وجوده لذاته والا لدار او تسلسل و کل وجود لذاته واجب ». (6)
هر شخصی خود را به قطع و یقین دارای هستی می داند و این هستی اش را لذاته می داند یعنی هستی را نشات گرفته از چیزی خارج از دایره ی هستی نمی داند و الا دور یا تسلسل لازم می آید و چنین وجودی واجب است.
تفاوت تقریرهای قیصری از برهان صدیقین
قیصری در تمام تقریرهای گذشته سعی کرده است که با تکیه به حقیقت هستی و توجه به ویژگی های مختلف وجود محض، واجب بودن آن را اثبات کند. در تقریر نخست ضمن توجه به وجود محض و حقیقت وجود محض و ویژگی علیت آن که غیر هستی نمی تواند لت برای هستی باشد وجوب هستی را ثابت می کند چه خود شی ء نمی تواند علت خود باشد. در تقریر دوم خواص ممکن را در حقیقت وجود محض جستجو می کند و انتفای این خواص را دلیل بر وجوب وجود محض می داند در تقریر سوم عینیت وجود محض با تحقق و تحصل آن، دلیل بر وجوب است دانسته شده و در تقریرچهارم وابستگی غیر وجود به وجود و عدم نیاز وجود به غیر خود در تحقق، دلیل بر وجوب وجود گرفته شده است.
در تقریر پنجم عدم قابلیت عدم از سوی وجود محض مورد نظر در برهان قرار گرفته و در تقریر ششم حقیقت هستی با توجه به هستی خود فرد درک شده; استقلال این حقیقت با توجه به برهان بطلان دور و تسلسل ثابت شده و از اینجا به وجوب وجود رسیده است. بنابراین; عدم امکان وجود علت برای هستی، عدم انطباق خواص ممکن بر وجود محض، عینیت هستی با تحقق، وابستگی غیر هستی به هستی، عدم قابلیت عدم به هر نحوی از سوی وجود و بطلان دور و تسلسل راه های سیر منطقی و عرفانی قیصری از حقیقت هستی محض به سوی واجب الوجود و یا وجوب وجود می باشند.
تقریر معروف در السنه ی عرفا
تقریر معروف در السنه ی عرفا بر سه مرحله استوار است:
1. اثبات وجود صرف هستی.
2. امتناع عدم برای حقیقت هستی محض.
3. ضرورت چیزی که عدم پذیر نیست.
مرحوم آشتیانی در بیان تقریر معروف عرفا مقدمه ی نخست را چنین اثبات می کند که وقتی ثابت شد که وجود اصالت دارد نه ماهیت، در این صورت وجودی که منشا آثار است یا وجود صرف است یا وجود مشوب به غیر وجود و مقید و یا هر دو در صورتی که وجود صرف یا هر دو باشند پس تحقق وجود صرف ثابت می شود ولی اگر گفته شود منشا آثار و فعلیت وجود مشوب و مقید است در این صورت نیز وجود صرف بایستی مسلم گرفته شود; زیرا اگر وجود صرف و مطلق در کار نباشد و وجود مشوب و مقید از کجا بیاید؟ اگر مطلقی نباشد مقیدی هم نخواهد بود، هستی مقید فرع بر هستی مطلق است. مطلق در باب وجود و هستی غیر از مطلق در باب مفاهیم است، مطلق مفهومی ذاتا هیچ تحصل و تعینی ندارد و تحصل خود را از افراد و مراتب خود می گیرد در حالی که مطلق وجودی عین تعین و تحصل است پس چگونه ممکن است مقید وجودی که تابع اوست موجود باشد ولی مطلق وجود ثابت نباشد.
مرحوم آشتیانی برای اثبات مقدمه دوم می فرمایند:
صرف وجود و هستی محض،محال است که متصف به نیستی شود یعنی ذاتا در ذات خود او قابلیت و پذیرش نیستی ندارد، و در طرح عدم از خود نیازی به واسطه ای در انصاف به موجودیت و وجوب وجود ندارد، همچنان که نیازی به علت خارجی ندارد، اما این که نیازی به واسطه در انصاف یا حیثیت تقییدیه ای ندارد که واضح است چون عدم قابلیت عدم برای وجود نمی تواند برگرفته از ماهیت و یا امری در ذات وجود غیر آن باشد و اما این که نیازی به علت خارجی برای طرد عدم ندارد، زیرا که آن علت خارجی یا مثلش است و یا خودش ویا وجود مشوب، اما مثل که باطل است چون «صرف الشی ء لا یتثنی ولا یتکرر» امر صرف و محض بسیط قابل دو تا شدن و تکرار نیست و اما خودش که بطلان آن واضح تر است و اما وجود مشوب و مقید که ثابت شد فرع بر وجود مطلق است پس نمی تواند علت برای کمال وجود مطلق باشد.
سرانجام مرحوم آشتیانی چنین نتیجه می گیرند که وجود مطلق و هستی صرف که قابلیت عدم را ندارد واجب الوجود بالذات است. (7)
تقریر برهان صدیقین از دیدگاه حکمت متعالیه
تقریر ملاصدرا از برهان صدیقین
از کلمات ملا صدرا، دو تقریر برای برهان صدیقین به دست می آید. تقریر نخست آن بیانی کوتاه و موجز است:«الوجود لا یمکن تالیف حقیقة من حیث هی... واذ قد علمت استحالة قبلیة غیر الوجود علی الوجود بالوجود لاح لک ان الوجود من حیث هو متقرر بنفسه موجود بذاته...». (8)
مرحوم آخوند می فرمایند:
طبیعت وجود اصیل ممتنع الترکیب بوده و قابل تحلیل به جهات و اجزا نیست، زیرا صرف الحقیقة لا یتکرر و لایتثنی و نیز هیچ چیز و حیثیتی غیر وجود امکان تقدم بر وجود ندارد، پس چنین طبیعتی نه قابل تعلیل است و نه قابل تقیید و ضرورتا غنی بالذات ومستقل التقرر والموجودیه است. بنابر این موجودات امکانی و هویات فقری و تعلقی فقط در فرض مسبوقیت به وجود واجب قابل فرض هستند و بدین جهت بدون نیاز به ابطال دور و تسلسل و بدون میانجیگری فروض عقلی و فقط بر اساس ملاحظه طبیعت وجود محض، به طور لمی، مصداق بالذات واجب الوجود ثابت می شود ولی با وجود این اصالة الوجود ملاحظه شده است.
تقریر دوم صدرالمتالهین با تکیه به مقدماتی بیان شده است که این مقدمات و مشروح تقریر آن از قرار زیر است:
مقدمه ی اول: اصالت وجود، یعنی حقیقت خارجی را «هستی » تشکیل می دهد.
مقدمه ی دوم: حقیقت هستی وحدت تشکیکی دارد، یعنی این هستی نه واحد محض از نوع وحدت شخصیه است و نه کثرت محض است. در حکمت مشاء دیده می شود بلکه وحدت این حقیقت عین مراتب کثیره است، به گونه ای که هر مرتبه را نمی توان به دو بخش جامع و خصوصیات منحل کرد.
مقدمه ی سوم: معلول ذاتا محتاج به علت بوده و ذاتا عین ربط به علت است و وجود معلول وجود رابط است.
مقدمه ی چهارم: حقیقت وجود با قطع نظر از هر حیث و جهتی که به آن ضمیمه شود مساوی با کمال و فعلیت محض است و راه یافتن عدم در آن،تنها ناشی از معلولیت و تاخر از مرتبه ی علت است.
با توجه به این اصول، مرحوم آخوند تقریر مفصل خود را از برهان صدیقین بیان کرده اند که ماحصل آن از قرار زیر است: (9)
«حقیقت هستی که دارای مراتب تشکیکی است یا غنی بالذات است و یا متعلق به غنی بالذات است. به بیان دیگر: موجود بما هو موجود یا مستقل است و یا رابط، اگر مستقل و غنی محض باشد واجب بالذات است و ا گر رابط باشد مرتبط به مستقل است، چون وجود رابط وجودی است که ربط عین ذات اوست و ذاتی جز ربط ندارد».
یا در بیانی شفاف تر می توان تقریر دوم ملاصدرا را از برهان صدیقین این گونه مطرح کرد:
«حقیقت هستی عین موجودیت است و در موجودیت و واقعیت داشتن خود مشروط به هیچ شرط و مقید به هیچ قیدی نیست بلکه هستی، چون هستی است موجود است و از سوی دیگر کمال و عظمت و استغنا و فعلیت از خود وجود برخاسته و جز وجود حقیقتی ندارد، پس هستی در ذات خود مساوی با نامشروط بودن و وجوب ذاتی و ازلی است و به این ترتیب عقل انسان او را از اصالت وجود به ذات لا یزال حق رهنمون می گردد».
و یا به بیانی دیگر می توان گفت:
«حقیقت وجود به لحاظ خودش حد و قیدی ندارد، بنابراین هیچ مرتبه ای از عدم در حقیقت وجود فرض نمی شود، قهرا حقیقت وجود حیثیت تقییدی ندارد چنانکه حیثیت تعلیلی هم ندارد، زیرا اگر علتی برای آن فرض شود، حقیقت وجود محدود می شود، چون لازمه ی معلولیت، محدودیت است پس حقیقت وجود بی نیاز از علت است و واجب الوجود می باشد».
صدرالمتالهین نتایج برهان صدیقین را علاوه بر اثبات ذات واجب الوجود، عبارت دانسته اند از: (10)
1. توحید ذات واجب الوجود (لان الوجود حقیقة واحدة).
2. علم خدا به ذات خویش و ماسوای خود و حیات ذات حق(اذ العلم لیس الا الوجود).
3. قدرت و اراده ی ذات حق(لکونهما تابعین للحیاة والعلم).
4. قیومیت ذات واجب نسبت به سایر موجودات (لان الوجود الشدید فیاض لما دونه).
5. ابطال دور و تسلسل.
تقریر ملا صدرا از برهان صدیقین با تقریر شیخ الرئیس و شیخ اشراق، با توجه به توضیحات گذشته، از چند جهت متفاوت است:
1. در برهان صدرالمتالهین حقیقت وجود مورد توجه است، در حالی که در برهان شیخ الرئیس مفهوم وجود و در برهان شیخ اشراق ماهیت مبنا و اساس برهان قرار گرفته است.
2. در برهان ملا صدرا امکان فقری مطرح است (11) ، در حالی که در تقریر شیخ الرئیس و شیخ اشراق امکان ماهوی مورد نظر است.
3. برهان صدیقین به تقریر صدرالمتالهین نیازمند به ابطال دور و تسلسل نیست و بلکه خود بر ابطال آن است، در حالی که برهان شیخ الرئیس و شیخ اشراق وابسته به ابطال دور و تسلسل است.
4. تقریر ملاصدرا وشیخ اشراق علاوه بر اثبات ذات واجب به کمالات آن نیز می پردازد، در حالی که تقریر شیخ الرئیس بیش از اثبات ذات واجب نمی تواند کاربردی داشته باشد.
5. مبانی برهان مرحوم ملاصدرا کاملا مستحکم و مبرهن است در حالی که برخی مبانی شیخ اشراق مانند اصالت ماهیت رد شده است.
6. برهان ملاصدرا نسبت به تمام مراتب وجود و موجودات فراگیر است، در حالی که تقریر شیخ اشراق دربرگیرنده موجودات جسمانی و جرمانی نیست.
ممکن است گفته شود که در کنار این امتیازات برهان صدرالمتالهین یک نقص هم دارد و آن این که این برهان برای اثبات این جهت که عالم، خدا نیست نیاز به برهانی جداگانه دارد در حالی که چنین نیازی در تقریرهای شیخ الرئیس و شیخ اشراق به چشم نمی خورد، ولی باید گفت که در برهان ملاصدرا نیز نیازی به مطلب فوق نیست، چون عالم به دلیل محدودیت و ترکیب در رتبه ی معلولیت قرار دارد و در تقریر ملاصدرا وجود خدا به عنوان طبیعت محض وجود که منزه از نقص و تنزل می باشد ملحوظ گردیده است و محدودیت و ترکیب از بزرگترین نقص هایی است که می توان در یک موجود در نظر گرفت.
تقریر برهان صدیقین از دیدگاه حکیم سبزواری
مرحوم سبزواری برهان صدیقین را برهان اسد و اخصر نامیده است ایشان در برهان خود به جای طریقه استقامت که وابسته به اثبات بطلان دور و تسلسل است از روش خلف استفاده کرده است و آن را اوثق شناخته است.
جملات مرحوم سبزواری در کتب ایشان مختلف است (12) که در این میان به تقریر ایشان در تعلیقه اسفار پرداخته می شود:
«فالاسد الاخصر ان یقال بعد ثبوت اصالة الوجود، ان حقیقة الوجود التی هی عین الاعیان حاق الواقع حقیقة مرسلة یمتنع علیها العدم اذ کل مقابل غیر قابل لمقابله والحقیقة المرسلة التی یمتنع علیها العدم واجبة الوجود بالذات فحقیقة الوجود الکذائیة واجبة بالذات...». (13)
«راه محکم تر و کوتاه تر این است که اگر هستی اصالت دارد، ماهیت تابع و نمود هستی است و اصل هستی، مرسل و صرف و طلق است نه محدود و مشوب و مقید و نیستی نقیض و مقابل هستی است و هیچ مقابلی نقیض و مقابل خود را قبول نمی کند، پس هیچ گاه اصل هستی عدم پذیر نیست، وبالذات عدم را طرد می کند و قابل نیستی نیست که نتیجه اش ضرورت ازلی و وجوب ذاتی حقیقت هستی است ».
در توضیح این تقریر از برهان صدیقین باید گفت که شکل قیاسی برهان به قرار زیر است:
صغری - حقیقت وجود یک حقیقت مرسله است که بالذات ناقض عدم است.
کبری - هر حقیقت مرسله ای که بالذات ناقض عدم باشد واجب الوجود بالذات است.
نتیجه - پس حقیقت وجود، واجب الوجود بالذات است.
بیان صغری : یک حقیقت مطلقه یعنی بدون قید و شرط، در واقع این اطلاق خودش قید نیست بلکه مرآت است و بیان عدم التقید است، یعنی حقیقة الوجود حتی مطلق از قید اطلاق، وجود مطلق چون نقیض عدم است قابل عدم نیست بلکه طارد عدم است. لان الشی ء لا یقبل مقابله. (14)
اما درمورد کبری استدلال ممکن است ایراد گرفته شود که وجود ممکن هم ناقض عدم است اما واجب الوجود نیست، از این اشکال دو پاسخ داده می شود:
1. وجود ممکن محدود به حدود ماهیت خویش است فلذا از ورای این حدود، عدم آن انتزاع می شود.
2. گرچه وجود ممکن نقیض عدم خاص است ولی نقیض مطلق العدم نیست، وجود ممکن بالارسال و به طور مطلق ناقض عدم نیست، ناقضیت آن ممکن نسبت به عدم، مادام الذات است.
البته با وجود این توضیحات ایراداتی بر برهان حکیم سبزواری وارد شده است:
1.فرض ارسال و صرافت در حقیقت وجود، با کثرت وجود که به اثبات رسیده است منافات دارد و جز با مبانی و نظرات صوفیه قابل توجیه نیست. که البته در پاسخ می توان به مبنای وحدت وجود که نهایت سیر حکمت متعالیه است اشاره کرده و صرافت و ارسال را در پرتو آن قابل توجیه دانست.
2. این تقریر از برهان، مصادره به مطلوب است، زیرا مطلوب در برهان، اثبات وجود صرف، مرسل (رها) وغیر قابل عدم است، در حالی که همین مطلوب به عنوان صغری امری مسلم فرض شده است. (15)
3. در این برهان، صغری نیاز به اثبات دارد و با این توجیهات اثبات پذیر نیست، این که چرا هر حقیقت مرسله وجود به طور مطلق منافی با عدم و ممتنع العدم است، مطلبی است که نیاز به اثبات دارد. ولی البته با توجه به توضیحات پراکنده حکیم سبزواری، که خلاصه آن گذشت، اشکال مذکور مسموع نیست. (16)
تقریر علامه طباطبایی از برهان صدیقین
مرحوم علامه، تقریر نوینی از این برهان ارایه داده اند که پس از نقل برخی عبارات ایشان به شرح آن پرداخته می شود:
«وهذه هی الواقعیة التی ندفع بها (السفسطة ونجد کل ذی شعور مضطرا الی اثباتها وهی لا تقبل البطلان والرفع لذاتها حتی ان فرض بطلانها...) واذا کانت اصل الواقعیة لا تقبل العدم والبطلان لذاتها فهی واجبة بالذات، فهناک واقعیة واجبة بالذات ». (17)
واقعیت هستی که در ثبوت وی هیچ شک نداریم هرگز نفی نمی پذیرد، به عبارت دیگر: واقعیت هستی بی هیچ قید و شرط، واقعیت هستی است و با هیچ قید و شرطی لا واقعیت نمی شود و چون هر جزء از اجزای جهان، نفی را می پذیرد پس عین همان واقعیت نفی ناپذیر نیست بلکه با آن واقعیت،واقعیت دار می شود و بی آن از هستی زایل می گردد و البته نه به این معنا که واقعیت با اشیا یکی شود و یا در آنها نفوذ و یا حلول کند و یا پاره ای از واقعیت جدا شده و به اشیا بپیوندد بلکه مانند نور است ; او خودش عین واقعیت است و جهان و اجزای آن با او واقعیت دار و بی او هیچ و پوچ می باشند.
نتیجه: جهان و اجزای آن در استقلال وجودی و واقعیت دار بودن خود، تکیه به یک واقعیتی دارند که عین واقعیت و به خودی خود واقعیت است ». (18)
خلاصه تقریر علامه رحمه الله چنین می شود:
«واقعیت مطلقه هرگز زوال پذیر نیست و چیزی که هرگز زوال پذیر نباشد و زوال آن ممتنع بالذات باشد، وجود آن واجب ازلی است، پس اصل واقعیت واجب ازلی خواهد بود، آنگاه واقعیت های زوال پذیر و موجودات محدود به آن واقعیت زوال ناپذیر تکیه می کند». (19)
برای توضیح تقریر علامه رحمه الله از برهان صدیقین باید گفت (20): ایشان می خواهند بفرمایند که یک فیلسوف پیش از آن که بحث از اصالت ماهیت یا وجود بکند اصل واقعیت را که نقطه مقابل سفسطه است می پذیرد، چرا که هر ذی شعوری را مضطر به پذیرش آن دانسته و آن را بدیهی بالذات می شناسد و از سوی دیگر اصل واقعیت را قابل اثبات نمی داند، زیرا که هر گونه استدلالی بر واقعیت متوقف بر پیش فرض گرفتن واقعیت هایی چون گوینده، شنونده و... است. علامه می فرمایند: همین واقعیت پیش از آن که به تحلیل او به ماهیت و وجود پرداخته شود، زوال پذیر نیست، و ذاتا از او قبول رفع و بطلان امتناع دارد، زیرا در غیر این صورت، یا این واقعیت تحت شرایط و قیودی قابل زوال است و یا به طور مطلق و خارج از هر قید و شرطی; در صورت نخست به این نکته اعتراف شده است که یک زمان یا یک مقطع و یا حالت و شرطی هست که این واقعیت در آن مقطع زایل شده است، پس در کنار سلب واقعیت، چندین واقعیت را به ناچار اثبات کرده ایم و در صورت دوم نیز به ناچار حکم به وجود واقعیت کرده ایم، زیرا اگر این واقعیت واقعا و حقیقتا زایل شده است پس باز یک واقعیت و حقیقتی هست، چه آن که اگر آن واقعیت حقیقتا زایل نشود و ما صرفا توهم زوال کنیم پس اصل واقعیت محفوظ است. پس اگر واقعا زایل شده باشد زوال آن، خود واقعیتی خواهد بود و به این ترتیب از فرض زوال واقعیت ثبوت آن لازم می آید و در نتیجه زوالش مستحیل بالذات بوده و تحقق آن ضروری بالذات خواهد بود و این ضرورت ذاتی، همان ضرورت ازلی در منطق است.
به این ترتیب در تقریر علامه رحمه الله احتیاجی به هیچ مقدمه و مبدا تصدیقی از مسایل فلسفی نیست که این خود امتیازی مهم است، زیرا فقط با در نظر گرفتن واقعیت در مقابل سفسطه گفته می شود که هر ذی شعوری نسبت به این واقعیت یا منکر است و یا شاک و یا مؤمن; فرض ایمان که واضح است اما در فرض شک و انکار از فرد شاک یا منکر پرسیده می شود که آیا این شک و انکار واقعی است یا غیر واقعی، اگر واقعی است که واقعیت به همان ثابت است و اگر غیر واقعی پس باید به واقعیت ایمان آورد. پس ابطال کلی و واقعی واقعیت عین تقریر واقعیت است زیرا خود ابطال واقعیت است; و همین واقعیت غیر قابل انکار، کاشف از این است که در هر مرحله ای واجب وجود دارد حتی در ظرف «عدم عدم است »; زیرا اگر واجبی نباشد، قضیه ی عدم عدم است نیز فرض ندارد.
با دقت در این تقریر می توان پی به امتیازات زیادی در آن برد:
1. تقریر علامه از برهان صدیقین اسد تقریرات است، زیرا از غیر واجب به واجب راهیابی نشده است و در آن از بیگانه به آشنا استدلال نشده است، بلکه در آن از خود واقعیت محض حتی پیش از تحلیل آن به وجود و ماهیت به ضرورت ازلی همان واقعیت پی برده شده است.
2. این تقریر اخصر البراهین است. زیرا بر هیچ مبدا تصدیق متوقف نیست، بر خلاف تقریر صدرالمتالهین که مبادی تصدیقی آن را بین سه تا پنج اصل ذکر کرده اند و البته اصالت وجود، تشکیک وجود و بساطت وجود سه اصل مهمی هستند که این تقریر بر آن متوقف است و یا در تقریر مرحوم سبزواری اصالت وجود و نیز اصل تقابل وجود و عدم به عنوان مبادی تصدیقی آن در نظر گرفته شده اند. و همین وضعیت در تقریرهای دیگر کم و بیش به چشم می خورد. البته اصول کلی معرفتی که تکیه گاه علمی و عقلی تمام استدلال ها هستند، مانند امتناع اجتماع متناقضین در تمام تقریرها مطرح است.
3. این تقریر هم اصل ذات حق و هم توحید او را اثبات می کند، زیرا ضرورت ازلی واقعیت با اطلاق ذاتی و عدم تناهی او همراه است و اطلاق ذاتی و عدم تناهی مجالی برای فرض شریک و ضد و مانند آن نمی گذارد.
4.این تقریر بر بطلان دور و تسلسل مبتنی نیست.
5. برهان صدیقین بر اساس تقریر علامه می تواند اولین مساله فلسفی قرار گرفته و خود یکی از مبادی فلسفی به شمار آید، مانند مساله اصالت وجود.
بنابراین با توجه به این امتیازات و با توجه به این که بر تقریر علامه با توضیحی که داده شد، ایرادی وارد نیست این تقریر را بر سایر تقریرها ترجیح داده و آن را به عنوان یک بیان خوب از برهان صدیقین برمی گزینیم. خصوصا با توجه به این که بر اساس تقریر علامه رحمه الله اصل وجود واجب بدیهی است نه نظری و این امر با ظواهر کتاب و سنت سازگارتر است، «افی الله شک » الله قابل شک نیست، اصل حقیقت محض که زوال پذیریش مستقل بالذات است تردید پذیر نیست.
خاتمه
پس از آن که تقریرهای مختلف برهان صدیقین بیان شد و در نهایت تقریر علامه رحمه الله بهترین تقریر شناخته شده با توجه به این که حکمای الهی این برهان را برگرفته از آیات شریفه قرآن و روایات و ماثورات ائمه علیهم السلام می دانند به عنوان حسن ختام به برخی از این کلمات گوهربار اشاره می شود:
از جمله آیات شریفه ای که برهان صدیقین با الهام از آنها طرح شده است عبارتند از:
1.«سنریهم آیاتنا فی الافاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق او لم یکف بربک انه علی کل شی ء شهید» . (21)
«ما آیات و نشانه های خود را در آفاق جهان و نفوس بندگان کاملا هویدا و روشن می گردانیم تا برای ظاهر و آشکار شود که او بر حق است، آیا پروردگارت دلیل و گواه کامل و کافی بر هر چیزی نیست ».
2. «شهد الله انه لا اله الاهو» . (22)
«خداوند(که حقیقة الوجود است)به یکتایی خود گواهی می دهد».
3. «هو الاول والاخر والظاهر والباطن » . (23)
«اول و آخر هستی و پیدا و نهان وجود خدا است ».
و نیز از جمله روایات و ماثورات الهام بخش برهان صدیقین عبارتند از:
1. «کیف یستدل علیک بما هو فی وجوده مفتقر الیک ایکون لغیرک من الظهور ما لیس لک حتی یکون هو المظهر لک، متی غبت حتی تحتاج الی دلیل یدل علیک ». (24)
«چگونه بر وجود تو به چیزی استدلال شود که در وجودش نیاز به تو دارد، آیا برای غیر تو ظهوری است که برای تو نیست تا او هویدا کننده تو باشد، تو چه زمان غایب بودی تا محتاج به دلیلی باشی که به سوی تو رهنمون باشد».
2. «بک عرفتک و انت دللتنی علیک و دعوتنی الیک و لولا انت لم ادر ما انت ». (25)
«با تو خودت را شناختم و تو مرا به سوی خود رهنمون گشتی و فرا خواندی و اگر تو نبودی نمی دانستم که تو کیستی ».
3. در حدیثی از امام علی علیه السلام روایت شده است که فرمودند:
«ما عرفت الله بمحمد صلی الله علیه و آله و سلم ولکن عرفت محمدا بالله حین خلقه فاحدث فیه الحدود من طول و عرض فعرفت انه مدبر مصنوع باستدلال و الهام منه وارادة کما الهم الملائکة طاعته وعرفهم نفسه بلا شبه ولا کیف ». (26)
«من خدا را به وسیله محمد صلی الله علیه و آله و سلم نشناختم بلکه محمد صلی الله علیه و آله و سلم را از طریق خدا شناختم آن هنگام که او را آفرید و در وی طول و عرض پدید آورد پس با راهنمایی و الهام الهی به تدبیر و صنع (حکیمانه) به کار رفته در این آفریده پی بردم، آن گونه که خداوند طاعت خویش را به ملائکه الهام نموده و خویشتن را به ایشان بی هیچ تشبیهی شناساند».
پی نوشت ها:
1. شرح مقدمه ی قیصری، ص 162.
2. همان، ص 170.
3. همان، ص 171.
4. همان، ص 173.
5. همان، ص 183.
6. داود بن محمود قیصری، التوحید والنبوة والولایة، ص 10.
7. آشتیانی، تعلیقه بر شرح منظومه حکمت سبزواری رحمه الله ، ص 490و 491خلاصه متن تعلیقه به قرار ذیل است:
«التقریر المعروف فی السنة العرفاء و هو مبنی علی مقدمات:
منها:انه لا شک فی وجود حقیقة الوجود، بمعنی صرف الوجود...
و منها : ان حقیقة الوجود بهذا المعنی لا تقبل العدم بذاتها و لذاتها...
و منها: ان کل ما لا یقبل العدم بذاته و لذاته فهو واجب الوجود بالذات فثبت اذن وجود الواجب بالذات ».
«تقریر معروف در السنه ی عرفا: این تقریر بر مقدماتی استوار است:
1. هیچ شکی در وجود حقیقت وجود یعنی صرف هستی نیست.
2. حقیقت وجود به معنایی که گذشت ذاتا قابلیت عدم را نمی پذیرد.
3. هر چیزی که ذاتا متصف به عدم نشود و ذاتا عدم را از خود طرد کند واجب الوجود بالذات است با این مقدمات وجود واجب بالذات ثابت می شود.
8. اسفار:1/53.
9. تقریر دوم با توجه به منابع زیر ارایه شده است:
صدرالمتالهین، اسرار الایات، ص 26; اسفار:6/14 و 15و16; شرح اسفار، ص 121 تا 132 و ص 164 تا 167.
10. اسفار:6/25 و26.
11. البته برخی همین را هم منکر شده اند ر.ک: جوادی آملی، شرح اسفار، ص 198.
12. حکیم سبزواری تقریر برهان صدیقین را در این منابع آورده است:
شرح دعای صباح، ص 12و 13; شرح منظومه حکمت، ص 126; اسفار:6/16و17،تعلیقه سبزواری.
13. اسفار:6/16و17 تعلیقه سبزواری; النهایة:2/277 ،علامه طباطبایی.
14. نهایة الحکمة(محشی):2/279، هیچ چیزی مقابل خود را نمی پذیرد یعنی هیچ چیزی نمی تواند دربردارنده و شامل ضد یا نقیض و کلا مقابل خود باشد.
15. همان کتاب.
16. حاجی سبزواری، شرح منظومه حکمت، ص 146; شرح دعای صباح، ص 13.
17. علامه طباطبایی، تعلیقه بر اسفار:6/14و15.
18. علامه طباطبایی، اصول فسفه، :5/76 86.
19. آیة الله جوادی آملی، شرح اسفار:6/279.
20. با بهره گیری از افادات استاد آیة الله جوادی آملی.
21. فصلت(41)، 53.
22. آل عمران(3)، 18.
23. حدید(57)، 3.
24. بخشی از دعای عرفه امام حسین علیه السلام.
25. بخشی از دعای ابوحمزه ثمالی از امام سجاد علیه السلام .
26. در اصول کافی مرحوم کلینی بابی تحت عنوان «باب انه لا یعرف الا به » آورده اند که دارای احادیثی شبیه این مضمون هستند، ر.ک: کلینی، اصول کافی:1/154.