ذهنیات حاکم بر کتاب تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق(۲)

اشاره قسمت اول از نقد حاضر، در کتاب اول «آموزه » آورده شد، در این شماره قسمت پایانی نقد مذکور را می آوریم

اشاره

قسمت اول از نقد حاضر، در کتاب اول «آموزه » آورده شد، در این شماره قسمت پایانی نقد مذکور را می آوریم . نویسنده در این بخش به نقد رویکرد مؤلف درباره روحانیان، روش تحقیق، منبع شناسی و استنادات کتاب می پردازد .

4 . نگاه حائری به روحانیت

الف . لحن دوگانه نسبت به انگیزه علما:

نویسنده کتاب «تشیع و مشروطیت » در موارد بسیاری به ویژه در مورد شخصیت علما و انگیزه رفتاری آنان با لحن دوگانه ای سخن می گوید; یعنی گاه انگیزه علما را در حفظ موقعیت مذهبی خود، برآمده از وظیفه شرعی (ص 122 - 125، 127، 248) و گاه انگیزه های شخصی و حفظ موقعیت ویژه را برانگیزاننده ایشان می داند; چنان که در موردی، بی دلیل احتمال حسادت ورزی (ص 88) یا دیگر انگیزه های منفی را در مورد علما عامل احتمالی رفتار ایشان معرفی می کند و در مجموع، برخورد ایشان این داوری را به خواننده می دهد که طرح همین احتمال های تخریب گر، در جهت تخریب شخصیت ایشان بوده است .

از سویی معتقد است، همه علما ضد استبداد بوده و حکومت را غاصب حق خود می دیدند و به گونه ای، ارتکازی بودن ولایت فقیه را اعلام می کند (ص 135 - 136) و بر خلاف سخن خانم نیکی کدی - می گوید: مذهب دکان علماست - موضع گرفته، انگیزه های علما را متفاوت می داند و برخی به خصوص مراجع نجف را دارای انگیزه های پاک می شمارد (ص 123 - 125، 129) ; اما از سوی دیگر، اکثریت آن ها را به نوعی در نوشتار خود تنقیص می کند; چنان که به نقل از کسروی، پیشنمازان را درباره مشروطه، ناآگاه، اما شادمان از روی آوری مردم به خود معرفی می کند، هر چند ایشان را ناراضی از دولت و به دنبال رفاه مردم می شمارد . به ترسیدن و تسلیم شدن مرحوم بهبهانی را در برابر تهدید سلطان محمود میرزا به قتل و پذیرش اصل 8 متمم قانون اساسی، اشاره و از این راه، شخصیت ایشان را مخدوش می کند (ص 318) .

خلاصه، نگارنده «تشیع و مشروطیت » به رغم آن که گاه انگیزه های دینی را در مورد علما مطرح می کند، اما در موارد بسیاری، انگیزه هایی مانند قدرت طلبی، حفظ موقعیت و . . . را نیز برمی شمرد .

در برخی موارد، اموری نامتناسب با روحیه های حاکم بر علما را یادآور می شود . از جمله اشاره می کند، تقی زاده که متهم به قتل مرحوم آیت الله بهبهانی بود به سفارش مرحوم آخوند خراسانی و مازندرانی از کشور خارج شد (ص 158) .

این تخریب ها ابعاد گسترده ای دارد که در خلال دیگر بخش ها به تناسب عناوین مطروحه بیان خواهیم کرد .

ب . ثروت اندوزی علما:

حائری ضمن آن که بسیاری از علمای بزرگ را در خدمت سلطنت می بیند و در دوره صفویه، جز برخی از علمای شیعه، اکثر آن ها را ثروت مندان بزرگ می داند و متذکر می شود که ایشان بر ضد مستمندان با توجیه های شرعی، احکامی صادر می کردند (ص 80 - 81) .

علمای اصفهان (آقا نجفی و آقا نورالله) را فئودال هایی می خواند که فرصت طلبانه بعد از پیروزی انقلاب مشروطه به آن پیوستند (ص 119) . آقانجفی را محتکر، پول دوست و مستبد می نامد (ص 154) .

در مورد دیگر، مرحوم بهبهانی را جدی تر از مرحوم طباطبایی، اما با انگیزه مادی فراوان و ثروت جویانه - قدرت طلبانه معرفی می کند (ص 134) .

ج . وصف علمای مشروعه خواه به استبدادگری:

علمای مخالف مشروطه را مطلقا استبدادگر می شمارد و تقریبا هیچ استثنایی را یادآور نمی شود . به طور مثال، شیخ فضل الله نوری و سید محمد کاظم یزدی را از علمای استبدادگر و پشتیبان محمد علی شاه می خواند (ص 160، 291، 215 و . .). ; همان گونه که علمای استبدادگر مورد نظر مرحوم نائینی را بر شیخ فضل الله و مرحوم سید کاظم یزدی منطبق می داند (ص 237 - 238، 248) و به تمسک برخی علمای تبریز به انگلیس در یاری محمد علی شاه اشاره می کند (ص 162) .

نقد:

1 . تناقضی آشکار در سخنان عبدالهادی حائری نسبت به شخصیت مبارز علمایی که از مشروطه روی برگرداندند به چشم می خورد; چرا که همواره تلقین می کند که ایشان استبدادگر بودند و از سوی دیگر در رابطه با رویکرد سیاسی آن ها می گوید که «علمای مخالف مشروطه بر خلاف نائینی، بر اساس این که برخی از ایرانی های نامسلمان به پارلمان راه یافته اند، به مبارزه و مخالفت با مشروطه گران برخاستند» (ص 284) .

2 . تکرار استبدادگر بودن شیخ فضل الله نوری در این نوشتار موج می زند، در حالی که استدلال چندانی هم ارایه نمی کند، اما نباید فراموش کرد که هم جهت شدن سخنان شیخ با برخی رویکردهای دستگاه استبداد نمی تواند دلیل استبدادگر خواندن ایشان باشد; چنان که خود حائری نیز، گاهی به آن اشاره می نماید که ممکن است خواه نا خواه، گرایش مخالفان مشروطه در جهت اهداف دستگاه استبداد باشد .

3 . از عللی که می تواند زمینه ساز استبدادگر خواندن ایشان باشد، نفهمیدن برخی سخنان و اصطلاح های ایشان یا بی توجهی یا قرائت دیگر از آن ها است; چنان که «واژه سلطنت، یکی دیگر از آن مفاهیمی است که بسیاری از محققان را که دست به تشریح اندیشه های سیاسی مرحوم شیخ فضل الله نوری زدند به انحراف کشانده است . زیرا به گمان این محققان، مقصود مرحوم شیخ از واژه سلطنت، همان حکومت پادشاهی و رژیم سلطنتی است در حالی که مراد مرحوم شیخ از این واژه، چیزی جز حکومت نیست . قرآن کریم نیز بسیاری از جاها، استعمال این واژه را در مفهوم حکومت اعمال می کند . مرحوم میرزای نائینی نیز در کتاب تنبیه الامة، همین مفهوم حکومت را از واژه سلطنت اعاده می کند و می فرماید: در لسان ائمه و علمای اسلام، سلطان را به ولی و والی و راعی و ملت را به رعیت تعبیر فرموده اند .» (1)

4 . محققان به تحلیل وی در مورد مرحوم سیدکاظم یزدی شدید اشکال کرده اند . منطق ایشان، منطقی تحریف گرایانه به شمار می آید . در نگاه برخی محققان، حائری و بسیاری از مورخان دیگر «هر کجا به اسم سید محمدکاظم یزدی برخورد نمودند، تلاش کردند که از او چهره ای منزوی، ضد سیاست و طرفدار استبداد ترسیم نمایند . اما نامه های تاریخی او در دفاع از جنبش تحریم، حمایت شدید از جنبش مشروعه، صدور فتوای جهاد در قبال اشغال ایران توسط روس و انگلیس و اشغال لیبی توسط ایتالیا و از همه مهم تر صدور نزدیک به پنجاه اعلامیه سیاسی در سازماندهی، رهبری و تحریک مردم به هنگام اشغال عراق توسط انگلیس ها، بیانگر نقش تاریخ وی در تاریخ سیاسی سده اخیر ایران و دنیای شیعه می باشد .» (2)

5 . برای درک بهتر اوضاع و شرایط آن زمان بهتر است به برخی نوشته های همان عصر نیز نگاهی بیندازیم . میرزا عباس یزدی (فرزند میرزا علی اکبر مشهور به صراف) نویسنده «آفتاب و زمین » که در عصر مشروطه بوده و کتاب خود را در ماه ربیع الثانی 1332 ه ق به چاپ رسانیده است، دسته بندی های آن دوران را چنین گزارش می کند: «بعضی که خیلی کم و در اقلیت بوده، ملاحظه کرده، دیدند که اصل مشروطیت و اساس مشورت، امری است معقول و مشروع و جامع همه منافع و خیرات و مطابقت تامه دارد با دین مبین اسلام . . . و فقط چیزی که هست، این است که باید موضوعاتی که تحت مشاوره گذارده می شود، قابل مشورت باشد و این آزادی هم که گفته می شود باید مشروع و محدود بوده و با ملاحظه همین شرایط و قیود که ناشی از روح خود مشروطیت است، پذیرای مشروطیت شده از بذل مال و جان خودشان هم مضایقه نکردند و اغلب علمای اعلام هم در این باب احکام نوشته و به طوری که شایسته مقام رفیع ایشان بود در ترویج این امر مساعی جمیله به کار بردند . . . ولی بعضی هم در مقابل، سکوت فرموده هیچ نگفتند . و این سکوت خیلی تاثیر کرد، چرا که در خارج، مستبدین و کسانی که از اوضاع سابق فایده می بردند حمل بر اعراض نموده، باعث تخدیش بعضی اذهان ساده گردیدند و حال آن که اگر از همان آقایان می پرسیدند که این سلطنت مطلقه مطابقت دارد با دین و مذهب ما، می گفتند خیر . و اگر پرسیده می شد که تکلیف مسلمانان این مملکت در چنین زمانی چیست و چه سیاستی را باید اتخاذ کرد که موافق فرموده و دستور خدا و رسول (ص) و ائمه علیهم السلام باشد، بلاشبهه همین کلی مشروطیت را در جواب می فرمودند . . . ولی می گفتند که ما خایف از آنیم که آنچه می گویند، نکنند و نشود و این اول غفلت و اشتباهی بود که می شد، زیرا که گویا هم چو تصور فرموده بودند که یک دسته بخصوصی، مخصوص مشروطه هستند و این نسبت فقط به آنها تعلق دارد و مسئول نیک و بد آن آنهایند و لاغیر; . . . و خوش خوش این کناره جویی کارها کرد که بیان تفصیلش لازم نیست و در این ضمن بر قسمت عمده ای از عامه تکلیف مشکوک شد، . . . و بیشتر متفرق و متشتت گردیدند .

اما چیزی که بیش از هر چیز باعث خرابی شد، این بود که همان مستبدین و مباشرین امور کیف یشایی سابق، لباس ها را عوض کرده، داخل کار شدند و شروع کردند به تخریب و تضییع این اساس . . . و از طرف دیگر دشمنان خارجی و داخلی از این موقع استفاده کرده، بنا کردند به گربه رقصانیدن و ما را دچار مشکلات کردن . . .» (3)

د . نقش مراجع در رهبری مشروطه:

حائری نقش علما و مراجع نجف را نیز یادآور می شود . «علمای بزرگ ایرانی مقیم نجف از همان آغاز انقلاب مشروطه از مشروطه گران به ویژه رهبران روحانی آنان، طباطبائی و بهبهانی هواخواهی می کردند و هنگامی که شیخ فضل الله نوری بر ضد مشروطه برخاست، آن علما پشتیبانی خویش را از مشروطه گران هم چنان ادامه دادند .» (ص 108) وی از بی توجهی نویسندگان به نقش این علما ابراز تاسف می کند (ص 108) و یادآور می شود: «پس از یک رشته رویدادهای گوناگون، سه مجتهد نامی تهران یعنی نوری، بهبهانی و طباطبائی، آشکارا بر ضد دولت برخاستند و خواستار نوسازی در امور دادگستری شدند . . . و درگیری علما در انقلاب از همان آغاز، سبب جلب پشتیبانی قشرهای گسترده ای از مردم ایران از مشروطه گری گردید . . . و مهم ترین نیروی پشتیبان انقلاب مشروطیت همانا علما بودند .» (ص 2)

ه . نفوذ پان اسلامیسم در مراجع نجف:

نویسنده، علما و مراجع نجف - مانند آخوند خراسانی و مرحوم مازندرانی - را باورمند به پان اسلامیسم عثمانی و متاثر از آن و تا اندازه ای در شیعی گری مصلحت سنج معرفی می کند (ص 99) . همان گونه که درخواست کمک کسی چون آخوند خراسانی از انگلیس و عثمانی را علیه حکومت ایران یادآور می شود (ص 105 - 109) و نکته هایی از تنبیه الامة را به عنوان مدح خلفا معرفی می کند (ص 244) .

نقد:

امکان ندارد از فعالیت ها و مصلحت سنجی هایی که برای تقریب بین مذاهب و جستن راهی برای اتحاد در برابر استعمار خارجی و هماهنگی درباره استبداد داخلی صورت گرفت، برداشت پان اسلامی نمود که خواستار مرکزیت خلافت عثمانی بود .

از آن گذشته نمی توان فراموش نمود کشوری که مراجع شیعه در آن زندگی می کردند، امپراتوری عثمانی بود و نباید انتظار داشت، آن ها از مشارکت های سیاسی دست برداشته و اقدامی نکنند; همان گونه که مشارکت های سیاسی ایشان را نمی توان به منزله پان اسلام، برابری مذاهب و کوتاه آمدن از باورهای شیعه دانست . ضمن آن که نسبت پان اسلام به مراجع با تمسک به اسناد محدود، که ممکن است نسبت به سندیت یا دلالت آن ها نیز شبهه هایی وجود داشته باشد، قابل اثبات نیست .

و . علما و حکومت:

حائری به گونه های مختلف، بسیاری از علما را از جهت سیاسی زیر سؤال می برد و آن ها را در همکاری با دولت های ستم پیشه معرفی می کند . در این جا برخی موارد مهم تر را (جدا از بحث استبدادگر خواندن ایشان که گذشت) متذکر می شویم .

1 . تخریب علمای عصر صفویه: وی به طور کلی در مورد علمای دوران صفویه، لحن بدی اتخاذ می کند و آن ها را - فقط به استنثنای برخی که نام نمی برد - ستم پیشه و در جهت حمایت از حکومت ها می داند (ص 81) .

2 . تخریب مرحوم کرکی: وی مرحوم کرکی را این چنین مورد طعنه قرار می دهد که «شاه طهماسب، کرکی را به عنوان شیخ الاسلام کشور، انتخاب و اعلام کرد که خود شاه طهماسب، معاون کرکی می باشد . کرکی نیز در راه تایید نظام موجود کتابی نوشت . . . و در آن برخلاف بسیاری از علمای دیگر اعلام کرد که مصرف پولی که وسیله یک حاکم ستمکار از طریق مالیات به دست آمده باشد، حلال است » (ص 81) .

3 . القای قدرت طلبی علما: وی به رغم آن که نکته مهم ولایت فقیه را به شکلی مطرح می کند که گویا در میان مردم، علما و خود وی نیز امری ارتکازی است، اما با توجه به نحوه ذکر و بهره برداری از آن به نظر می رسد این نکته را بیشتر از آن جهت طرح نموده است که زمینه ساز قدرت طلب دانستن علما باشد و بیان این مطلب که نیروهایی در صدد مقابله با این موقعیت علما هستند در این جهت است; بنابراین از این جهت نیز تحلیلی الگوبرداری شده از رنسانس و تجددخواهی اروپا در ذهن داشته است و علما را در تلاش برای حفظ موقعیت خود می بیند، از این رو علما گاه راهکار مناسب را در مبارزه مستقیم و گاه نیز در همکاری (مانند مرحوم نائینی) با دستگاه حاکم دیده اند .

این نویسنده روشنفکر با نامشروع خواندن سلطنت، ولایت را به صورت ارتکاز تاریخی، از دیدگاه علما از آن فقها مطرح می کند و برعکس روشنفکران جدید، آن را در هاله ای از تردید تاریخی نمی بیند و از دید علما، سلطنت را غصب حق آنان معرفی می کند (ص 76 - 81 و ص 107، ص 135 - 136) و از بیان مرحوم نائینی این مورد را تاکید می نماید که ایشان با تصریح، حکومت را از باب حسبه از آن فقها می داند (ص 265 - 266) ; هم چنان که بیان هایی از شیخ شهید را نیز یادآور می شود (ص 284 - 287) . وی به جای آن که مستقیما علما را به جدایی دین از سیاست تشویق نماید، واقع بینانه به عدم انفکاک این دو در تحلیل خود توجه می کند، اما سیر طبیعی و تاریخی را مشمول قاعده رنسانس دیده، با معرفی کردن علما به عنوان اشخاصی که - هرچند در مواردی نیز با انگیزه مذهبی و مخلصانه - به دنبال حفظ موقعیت خود هستند، شخصیت آن ها را تخریب می کند .

4 . تخریب مرحوم نائینی: دور از ذهن نیست که حائری در ادامه همین بحث با اشاره به این که «در سده های بعد، علمایی مانند نائینی که گونه ای از همکاری علماء با دولت وقت را لازم می دانستند به این شیوه استدلالی شیخ کرکی نیز توجه کرده اند» ، مرحوم نائینی را نیز زیر سؤال می برد و در تلاش است تا دیدگاه و عملکرد ایشان را مشابه با کرکی ای بنمایاند که او را هم تخریب نمود (ص 81) .

حائری، مرحوم نائینی را بر خلاف سیره پیشین در اواخر عمرش، مؤید رضاخان می خواند و می گوید که هدایایی برای رضاخان فرستاد، با دوستان مشروطه تغییر رفتار داد (ص 188 - 197) و با دولت عراق نیز ارتباط دوستانه ای داشت . در مقام توجیه می افزاید که «نامبرده شاید به این نتیجه رسیده بود که همکاری با صاحبان قدرت به ویژه آنان که در هیئت حاکمه ایران شرکت داشتند، سودمندتر از جنگ با آنان بوده است » (ص 195) گوشه ای از نقد چنین تحلیلی را بعدا ارایه خواهیم نمود .

5 . سیاست گریزی آیت الله حائری: وی مرحوم آیت الله حائری را سیاست گریز می خواند و بر آن است که حتی ایشان به نماندن علمای نجف در مسافرتشان به ایران و قم متمایل بود، هم چنان که انگیزه نماندن برخی از آنها را در قم، بازگشت به مقام و منزلتشان و بازپس گیری آن از دست امثال سید محمد فیروزآبادی برمی شمارد (ص 179 - 184) . «حائری روحا فردی غیر سیاسی به شمار می رفت » و «دوری حائری از سیاست، خواه و ناخواه برای دولت سودمند بود .» (ص 179) وی پس از ذکر اقوال مختلف، در جمع بندی خود درباره میزان ناراحتی ایشان از سفر علمای تبعیدی به قم می آورد: «نمی توانیم آگاهی داشته باشیم که در ژرفای دل حائری درباره توقف علماء در قم چه می گذشته است . بنابر خواسته های طبیعی بشری، نامبرده قاعدتا! مزاحمان یاست خویش را چندان دوست نمی داشته است، ولی با در دست نبودن دلایلی بسنده و رسا، عقیده مربوط به مبارزه و مخالفت پنهانی حائری بر ضد علمای تبعیدی، سخت مورد شک است .» (ص 180 - 181)

نقد (لزوم حفظ حوزه):

گوشه هایی از نقد را بعدا مطرح خواهیم کرد و در این جا تنها به نقلی تاریخی بسنده می کنیم . (4)

آیت الله حاج سیدرضا زنجانی که مدتی در قم، تصدی کارهای آیت الله عبدالکریم حائری را به عهده داشتند - درباره جریان کشف حجاب که آیت الله حاج آقا حسین قمی برای اعتراض از مشهد به عبدالعظیم تشریف آورده بودند - نقل می کنند که مرحوم حاج شیخ عبدالکریم، برای تصمیم گیری و مشورت به منزل آیت الله زنجانی می آیند و در مورد دین ستیزی های رضاشاه می گویند: «. . . همه اینها واقعیت دارد و باید در حدود توان کاری کرد . . . ولی اینجا (حوزه علمیه قم) هنوز ثابت و استوار نشده است . ما کوشش کردیم که پایگاه را از نجف به اینجا بیاوریم .» ایشان در ادامه به صبر امیرمؤمنان علی علیه السلام و مصلحت سنجی شان در خطاب به حضرت زهرا علیها السلام برای بقای اسلام اشاره می کنند و «حاج شیخ اینها را می گفت و همین طور گریه می کرد و از محاسنش اشک می ریخت . . . فرمودند: من اعتقادم بر این است که اگر بخواهیم این حوزه باقی باشد تا در آن افرادی را تربیت کنیم و متلاشی نشود، باید صبر و تحمل نماییم » . سرانجام حاج آقا رضا برای صحبت با حاج آقاحسین قمی به تهران عزیمت می کند و برای چاره جویی نزد آیت الله شیخ حسین لنکرانی می رود . چنان که می گویند: «سخن حاج شیخ را با او در میان گذاشتم، خیلی هم خوشحال شد و گفت: همان که آقا گفته اند درست است . این آدم - رضاخان - احتمال دارد مرجعیت را که هیچ، حتی حوزه و همه را هم به هم بزند و نابود کند، زیرا که او این پایگاه را قبول ندارد و هرگز مایل نیست که چنین پایگاهی در ایران وجود داشته باشد .» هنگامی که حاج آقا رضا و شیخ حسین لنکرانی، نزد حاج آقا حسین قمی می روند، حاج آقا رضا سخنان حاج شیخ عبدالکریم را برای ایشان چنین نقل می کنند که «اگر ما بخواهیم حوزه علمیه قم حفظ شود و حتی بتوانیم در مشهد هم پایگاه دیگری داشته باشیم، این امر مستلزم آن است که یک مقدار آهسته برویم و آهسته بیاییم; نه این که عقب نشینی بکنیم . خیر، ولی آهسته تر گام برداریم که این پایگاه حفظ شود . حوزه قم خیلی جوان و تازه سال است و یک نهال جوان که ریشه محکم نداشته باشد، زود آن را از بین می برند» . روز بعد «زمانی که خدمت مرحوم قمی رسیدم، نگاهی به من افکنده و بعد فرمودند: بله، نظر ایشان (یعنی حاج شیخ) درست است . حالا ببینیم چه جور ما از این بن بست بیرون بیاییم . ببینیم چه می شود، ولی من هم حرف ایشان را قبول دارم . . .» . وقتی حاج آقا رضا خدمت حاج شیخ عبدالکریم می رسند و جریان را نقل می کنند، ایشان می فرمایند: «الحمدلله، الحمدلله، آقا! من دو شب است نخوابیدم و از امام زمان علیه السلام استمداد کردم که کمک کند حوزه قم باقی و محفوظ بماند . اگر این حوزه بماند، کارها درست می شود و اگر نماند، نه . . . .»

اکنون این سؤال منطقی مطرح می شود که آیا عبدالهادی حائری، چنین امری را درنیافته بود و از آن بی اطلاع بود؟ چطور هنگامی که وی با فرزند و برادر مرحوم نائینی ارتباط برقرار می کند یا با آیت الله مرعشی و آیت الله میرزاهاشم آملی به سخن می نشیند، از ایشان، پدر یا دائی های خود هیچ سخنی درباره سیاست گریزی آیت الله حائری نقل نمی کند؟ آیا نخواسته است تا تنها اموری که دوست دارد، نقل و تحلیلی خاص ارایه کند؟

5 . سر اتخاذ روش پدیدارشناسانه در گزارش ها و تحلیل ها:

حائری به اسلام و تشیع تنها به عنوان اعتقاداتی نگاه می کند که عده ای به آن ها ایمان دارند و این باورها در مسایل اجتماعی - سیاسی تاثیرگذار بوده است . به نظر او باید با نگاهی پدیدارشناسانه به آن باورها نگریست و بدون گرایش یا قضاوت درباره آن ها می توان به فرایند و کیفیت تاثیرگذاری پرداخت . بنابراین، باید دید چرا ایشان چنین رویکردی را برگزیده است؟ در خلال نقد زیر به پاسخ احتمالی آن می پردازیم .

نقد:

1 . ایشان سعی کرده است تنها به این شکل درباره اندیشه های دینی داوری نماید تا از دیدگاه خود، سازگاری اندیشه های علما یا روشنفکران را با تعالیم دینی بسنجد . هرچند وی به گمان خود خواسته است پدیدارشناسانه به قضیه نگاه کند، اما در یک مورد نیز سخنی گفته است که با باور تمام مسلمانان ناسازگار است . حائری آشکارانسبت به علم غیب پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله تردیدافکنی می نماید .

این مورد، آشکارترین دلیل بر علت انتخاب این روش از سوی او است; یعنی این نحوه بیان وی از محکماتی است که متشابهات روش و سخن وی را تفسیر می کند، چرا که می تواند بیانگر این نکته باشد که چرا حائری به حالتی پدیدارشناسانه - هرچند به خودی خود امری ناپسند نیست - به مسائل نگاه می کند .

حائری در خلال شرح تمسک مرحوم نائینی به یک دلیل روایی که متضمن غیب گویی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نسبت به حکومت بنی امیه و کیفیت کنار رفتن آن هاست، این چنین سخن ایشان را تحلیل می کند: «البته تفسیر نائینی از این حدیث از دیدگاه تاریخ آگاهانه نیست . به نظر می رسد که وی بدان باور بوده است که پیامبر اسلام از غیب آگاه بوده و می توانسته است از آینده خبر دهد و مسلما نائینی به نظر آن گروه ها و دسته هایی که در طول تاریخ اسلام (!) این نیرو را در مورد پیامبر انکار کرده اند، اهمیتی نمی داده است . این شیوه استدلال نه تنها از نوگرایی به دور است; بلکه سخت دیرینه و سنتی است . ارزش های ادعایی و فرضی مشروطه گونه غربی با این گونه بحث ها و استدلال ها که از سوءتفاهمی ژرف نسبت به مفهوم مشروطیت خبر می دهد، نمی تواند مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد .» (ص 242) .

2 . این شبهه افکنی او در یکی از مسلمات اندیشه مسلمانان می تواند در خواننده این باور را ایجاد کند که وی به تعالیم دینی اعتقاد قوی نداشته و به اصول دیانت، بی اعتقاد و دلیل بر سکولارمآبی وی باشد . از این روی، گویا حائری از ترس آن که پایان نامه او آلوده به تعصب های دینی جلوه کند به انکار صریح یکی از اصلی ترین پایه های مسلمانی پرداخته است; همان گونه که معمولا به هنگام ذکر نام پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله یا ائمه اطهار ایشان را بدون القاب و نوشتن درود و سلام می آورد، مگر آن که از منبعی نقل مستقیم داشته باشد . آیا بی تعصب بودن، مستلزم چنین نگارشی است؟ آیا سخن راندن از علم غیب با دموکراتیک بودن اندیشه ها منافات دارد؟

این قرائن، شاید چنین احتمالی را تقویت کند که شیوه پدیدارشناسانه وی در گزارش از اندیشه های شیعه و تعبیر تحقیرآمیز «کیش شیعه » که وی - به تقلید از کسانی مانند کسروی یا آدمیت - غالبا از آن بهره می برد، به سبب علمی جلوه دادن پایان نامه باشد . ضمن آن که اشاره به دلیل روایی امام خمینی (ره) در بحث های مربوط به ولایت فقیه می تواند، لزوم هماهنگی با شرایط نویی را برساند که پایان نامه اش را در آن ظرف زمانی باید ترجمه و چاپ کند; البته ناگفته نماند که نمی خواهیم این احتمال را در مورد وی یقینی بدانیم; بلکه فقط می خواهیم به روش حدس و گمان های وی در مورد علما با خود او - هرچند پس از فوتش - برخورد علمی؟ ! داشته باشیم . آیا مشابه تحلیل هایی که در مورد علما داشته است، در مورد خود می پسندد؟

6 . سبک منبع شناسی حائری و نقد آن

الف . نویسنده در دیباچه، 9 مورد; در فصل اول، 196; در فصل دوم، 231; در فصل سوم، 189; در فصل چهارم، 46; در فصل پنجم، 102; در فصل ششم، 107 و در نتیجه، 5 مورد ارجاع دارد که مجموع آنها 885 مورد می شود .

مجموع منابع فارسی و عربی ایشان در نوشتن پایان نامه حاضر، 309 و منابع لاتین و ترکی جدید، 251 مورد است که مجموعابه 560 منبع ارجاع می دهد .

حسن کار ایشان در این است که برای بسیاری از مباحث، منبع شناسی نموده، آنها را در خلال ارجاع ها آورده و با این کار، پژوهش گران را در منبع شناسی یاری کرده است; هرچند در مواردی نخواسته، مطلبی را که خود آورده است به آن منابع مستند نماید . باید توجه داشت که حسن معرفی منابع، دلیل بر عالی بودن کار ایشان از جهت تحلیلی نیست; چرا که انبوه ارجاع ها نمی تواند خط فکری و ایده های اصلی ایشان را چنان پوشش دهد که تحلیلی بی نقص یا لااقل کم نقص ارایه دهد; بلکه از جهت علمی برای ایده های اصلی خود، گاه منابع بسیار اندکی نیز معرفی می کند; گرچه آن منابع نیز از جهت علمی قابل استناد نیستند، می توان نسبت به بسیاری از موارد، برداشت های دیگری کرد که حائری به آن امور تمسک می جوید .

ب . بسیاری از منابع وی اصیل و دست اول نیستند و به جای استناد به منابع دوره مشروطه به مواردی ارجاع می دهد که - صرف نظر از مورد وثوق نبودن - عمدتا تحلیلی اند . منابع دیگری هم که به موضوع مربوط بوده، اما تحلیل دیگری را تایید می کرده اند، نادیده گرفته شده اند . همان گونه که درباره پدربزرگ خود از فرزندان ایشان که دایی او و در دسترس بوده اند، هیچ گونه نقلی ندارد و در عوض به تحلیل های دست چندم مراجعه می کند .

همین بی دقتی ایشان، پایه ضعف برخی مستندهای وی را تشکیل می دهد . هم چنان که در برخی موارد، منابع غربی را در اموری مهم، تنها آورده و عمدتا جایگزین منابع درجه یک کرده است .

ج) نویسنده این مشکل را دارند که مآخذ وی چندان بر اساس سیره عقلا که اشخاص عادل و ثقه اعتماد می کنند و به غیر عدول و اهل مذاهب فاسد بی اعتمادند، استوار نیست و گویا این روش از این روی، برای نویسنده مورد پسند است که تحقیق خود را به دور از تعصب مذهبی بنمایاند، در حالی که اعتماد به افراد ثقه و عادل، ذاتا به معنای تعصب نیست . از این روی، سیره علمای شیعه در بسیاری از مواقع، اعتماد بر باورمندان دیگر مذاهب در صورت وثوق آنهاست و بی اعتمادی به سخنان مذاهب فاسد یا افراد فاسق به معنای تعصب نیست; بلکه به معنای عدم وثوق به حکایت تاریخی یا تحلیل آنهاست . برای نمونه، دین ستیزی کسروی (5) که به حکم اعدام وی از جانب علمایی هم چون علامه امینی (6) و شیخ حسین لنکرانی (7) - که ساعت ها به مناظره با او نشسته بود - انجامید که از طرف علامه امینی، آیت الله مدنی، آیت الله سیدابوالقاسم خویی (8) ، پدر شهید آیت الله شاه آبادی و شیخ محمدحسن طالقانی (9) حمایت مالی می شد، بر کسی پوشیده نیست . حال آیا می توان در اموری که کسروی برای مبارزه با آن ها جان خود را از دست داده است به او استناد جست؟

لزوم رعایت اصول و قواعد عقلی و عقلایی برای حصول وثوق به نقل ها، در علوم نقلی مسئله ای است که به عنوان رکن اصیل و خدشه ناپذیر این علوم می باشد و پایه علم رجال را تشکیل می دهد; چنان که برای حصول اطمینان در نقل ها، نمی توان به هر نقلی اعتماد و بسنده کرد و از این روی، خدای متعال شدیدا بر آن تاکید نموده و مسلمانان را از پذیرش و اعتماد بر سخنان افراد فاسق منع کرده است . در سوره حجرات می فرماید: «یا ایها الذین آمنوا ان جاءکم فاسق بنبا فتبینوا ان تصیبوا قوما بجهالة فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین (10) ; ای کسانی که ایمان آورده اید، اگر فاسقی برای شما خبری آورد، (به آن اعتماد نکرده و با تحقیق) آن را روشن کنید تا مبادا به قومی بد گمان شوید و سپس برای آن چه انجام دهید، پشیمان شوید .»

متاسفانه، عبدالهادی حائری نسبت به این امر به ویژه در مورد علمای بزرگ بی توجهی کرده و تحلیل های سست بنیان و اتهام های ناروایی ارایه داده است . این مسئله که می تواند حاصل اقتباس تحلیل ها و اندیشه های اساسی او از روشن فکرنمایانی مانند آدمیت، کسروی و یحیی دولت آبادی باشد، در قالبی نو ریخته شده است . تمسک به چنین کسانی، یادآور تلاش آخوندزاده در نامه نگاری های او با سران زرتشتیان هند و ایران است که می خواست با جمع میراث آنان، جنایت و ستم پیشه بودن مسلمانان فاتح ایران را ثابت کند .

علاوه بر این امور کلی، لازم است تا استنادهای حائری به منابع را جداگانه ارزیابی کنیم تا علت کم مایه بودن تحلیل های وی را دریابیم .

7 . نقد استنادهای حائری به منابع غیر معتبر یا مشکوک

الف . استناد به منابع خارجی

استناد به نوشته های حامد الگار: وی سنی مذهب بود . می گویند در این اواخر، مذهب تشیع را برگزیده است . حائری به نوشته های کسی استناد می کند که در تحلیل های خود - حداقل در تحلیل ها و نوشتارهای سابقش - علیه علمای شیعه دوران مشروطه و پیش از آن می آشوبد و بسیاری از آن ها را به غرض ورزی ها، منفعت جویی های شخصی، غارت گری ها، ستم گری ها، همدستی با چپاول گران استبدادپیشه متهم می دارد و در تلاش است تا چهره زشتی از آن ها نشان دهد . حامد الگار، عناد عجیبی نسبت به علمای عصر مشروطه و پیش از آن روا می دارد که این مسئله بر حائری نیز پنهان نیست، ولی باز به تحلیل وی استناد می کند . این امر، معنایی جز غیر علمی بودن تحلیل های وی ندارد و این پرسش مطرح می شود که چرا حائری به اصل منابع الگار ارجاع نداده و به نوشته های او بسنده کرده است؟ در این جا تنها به برخی از موارد استناد او اشاره می کنیم:

- تاسیس سربازگیری و خدمت اجباری به وسیله عباس میرزا و این که علما آن را بی دینی تلقی می کردند; (یادداشت 11، ص 14)

- احتمال حسادت علما در تکفیر شیخ احمد احسائی به علت سرسپردگی دائم فتحعلی شاه به او; (یادداشت 52، ص 88)

- محافظه کار خواندن علمای غیرمشروطه خواه در بحثی درباره علل مخالفت ایشان با شاهان قاجار; (یادداشت 115، ص 103)

- دیدار اسدآبادی با مرحوم میرزای شیرازی . (یادداشت 11، ص 155)

نقد:

باید از حائری پرسید که چرا منبع اصلی الگار را ذکر نمی کند . آیا این امر در جهت غیر اصیل نشان دادن حرکت علما و شخصیت های طراز اول روحانیت نیست؟ جالب است که حائری در ادامه درباره دیدار اسدآبادی با علامه نائینی بر آن است که در این مورد نمی توان به طور قاطع نظر داد، اما در دسترس بودن عروة الوثقای اسدآبادی در عراق و نزدیکی علامه نائینی با میرزا را دلیل بر آشنایی مرحوم میرزا با اندیشه های سیدجمال الدین اسدآبادی می داند . آیا میرزای شیرازی، نائینی و دیگر علما برای مبارزه با ظلم و تحریم امتیازدهی به بیگانگان به جهت گیری از سیدجمال نیاز داشتند؟

- شورش آقاخان محلاتی، شکست و فرار به هندوستان و در حمایت انگلیس قرار گرفتن . (یادداشت 55، ص 9)

استناد به آثار خانم نیکی کدی: وی کسی است که حائری او را اصلا قبول ندارد و به عنوان محقق نمی شناسد و در برخی نوشته های خود، شدیدا به او حمله می کند . از جمله تحقیق های او را درباره سیدجمال الدین اسدآبادی بی مایه و سست می داند (ص 99 - 101) و حتی بعضی نوشته های او را حاصل نوشته های شاگردانش می داند (11) ، ولی روشن نیست که چگونه با دستیابی راحت تر و بیشتر به منابع مشروطیت به سخنان او ارجاع می دهد . آیا نمی توانست به اصل منابع نیکی کدی ارجاع دهد؟ اگر انگیزه دیگری در کار نباشد، آیا نویسنده نخواسته است به جای علمی تر کردن کار، تحقیق خود را با استنادهای بیشتری ارایه کند؟ یا آن که نیکی کدی در عصر مشروطه می زیسته و به عنوان سند زنده به شمار می رود؟ بنابراین، باید در کیفیت این مستندها دقت نمود:

- ارتباط شیخ هادی نجم آبادی با جامع آدمیت . (یادداشت 62، ص 91) .

نقد:

حائری در تحلیل خود، شیخ هادی را متفاوت از دیگر علما می داند و به دنبال آن است که بسیاری دیگر را مانند آیت الله سیدمحمد طباطبایی، میرزارضا کرمانی و . . . نیز با او مرتبط نشان دهد . وی از این راه می خواهد اصالت حرکت علمای مشروطه خواه را خدشه دار نماید; هم چنان که شخصیت علمای مبارز دیگری مانند آقانجفی و حاج آقا نورالله را نیز مشوش جلوه می دهد . این استناد نیز، مؤید تحلیل اوست، اما به راحتی نمی توان چنین اموری را بدون استناد کافی ثابت نمود .

- محافظه کار دانستن علمای غیر مشروطه خواهی که با شاهان قاجار مخالفت می کردند; (یادداشت 115، ص 103)

- سگ خوانده شدن مظفرالدین شاه توسط مجتهد فاضل شربیانی به علت جو ستیزه جویانه علما با او; (یادداشت 116، ص 103)

- اشاره به تلگراف های چهار تن از علمای معروف نجف به مظفرالدین شاه و عین الدوله که بیانگر ناخشنودی آنها از دستگاه حاکمه است; (یادداشت 117، ص 103)

- تلگراف علمای نجف (اوایل 1320/1902) مبنی بر درخواست تاسیس مجلس . (یادداشت 118، ص 103)

نقد:

اوج اندیشه های غرب گرایانه ای که در ایران آن روز از مشروطه خواهی دم می زدند، معمولا در دوران بسیار نزدیک به پیروزی مشروطه مطرح است، از این روی می توان در پاسخ به غیراصیل نمایاندن حرکت علما در مشروطه خواهی به وسیله عبدالهادی حائری، این نقل وی را گوشزد نمود که درخواست علما در سال 1320 ه ق از کجا ناشی شد؟ شاید حداکثر بگوید که خود آن ها مستقیما یا از راه دیگر نواندیشان به مبانی فکری غرب دست یافته اند، اما چنین پاسخی دربردارنده این نکته است که علمای مشروطه خواه نجف فراتر از برداشت عبدالهادی حائری بوده اند و کوشش وی برای اصالت زدایی از اندیشه آن ها بی فایده است . ناگفته پیداست که این بیان ما حالت جدلی دارد و باب کاوش در درستی این سند باز می باشد و تحلیل خاصی را می طلبد .

- جریان پان اسلامیسم . (یادداشت 98، ص 99)

استناد به کتاب های ادوارد براون: وی نویسنده مشهوری است که در وابستگی او به جریان های شرق شناسانه استعماری هیچ گونه تردیدی وجود ندارد و به گفته های او بدون توجه به افق فکریش، نمی توان توجه کرد و نباید فقط به سبب تقویت تحلیل های خود به آنها استناد جست، در حالی که حائری - هر چند نقل های اندکی از او دارد - به آن بی توجه بوده است:

- دیدارهای ناصرالدین شاه از شیخ هادی نجم آبادی به سبب احترام به او; (یادداشت 66، ص 92)

- تکفیر شیخ هادی نجم آبادی از سوی سیدصادق طباطبائی; (یادداشت 76، ص 95)

- اشاره به مهاجرت سالیانه 200هزار کارگر ایرانی تا سال 1910به روسیه . حائری در این باره در جهت تقویت تاثیر انقلاب روسیه در انقلاب مشروطه ایران به او استناد می کند; (یادداشت 40، ص 20)

- ارسال 500 نسخه آبونه حبل المتین کلکته توسط تقی اف باکویی به نجف و کربلا و تقسیم رایگان آنها میان علما و طلاب . (یادداشت 30، ص 222)

استناد به اسناد محرمانه در آرشیو وزارت خارجه انگلیس: اسناد وزارت خارجه انگلیس، هرچند می تواند گوشه ای از ناگفته های رفتار پیر استعمار را بر ملا کند، اما راهزنی هایی نیز می تواند داشته باشد و گزارش های آن به خودی خود، نمی تواند به دور از اغراض پنهان باشد . همان گونه که باید به تمام اسناد دسترسی داشت و آنها را مطالعه کرد تا جمع بندی درستی از آنها به دست آورد; چرا که اسناد متعارض نیز ممکن است وجود داشته باشد که در تحلیل نهایی ما تاثیر می گذارند . بنابراین، برداشت حائری شاید درست نباشد . در این جا به برخی ارجاع های مهم تر وی به این اسناد اشاره می کنیم:

- موافقت سید محمد طباطبائی و شیخ محمد واعظ با مسئله برابری در قانون نویسی (اصل 8متمم)، به رغم مخالفت شیخ فضل الله و سید عبدالله بهبهانی و طمع ورزی برخی اقلیت ها مانند زرتشتیان (اسپرینگ وزیر مختار انگلیس در تهران) . (یادداشت 104، ص 318)

نقد:

حائری درصدد است که در این قسمت از بحث، ابهام سخن کسروی را مبنی بر مخالفت «علمای شریعت خواه » زدوده و بگوید که برخی از علمای مشروطه خواه نیز مخالفت کردند، اما روشن است که کسی هم چون سید محمد طباطبائی، هیچ گاه به برابری برخلاف تفاوت های مورد اتفاق مسلمانان حکم نمی کند .

- توصیه ایرانیان مقیم استانبول برای حرکت آیت الله آخوند خراسانی به ایران، جهت مبارزه با استبداد و نفوذ روس . (یادداشت 147، ص 112)

نقد:

حائری باید توجه کند که اگر چنین مطلبی هم درست باشد، نمی تواند باور وی را مبنی بر غیر اصیل بودن حرکت علما تایید کند .

- هدیه شاه احمد (عصای مرصع) به آیت الله حائری در سفر به قم، قبل از خروج از کشور و دادن یک انگشتر الماس به شیخ مهدی خالصی; (یادداشت 142، ص 184)

نقد:

بی آن که بخواهیم بی دلیل از کسی طرفداری کنیم، این پرسش ها از جانب حائری پاسخی مناسب نیافته اند: آیا می توان خط اصیل مرجعیت را با این گونه تشبث ها به دشمنان، زیر سؤال برد؟ آیا نویسنده تشیع و مشروطیت درباره جد خود چنین اعتقادی دارد؟ اگر چنین است، باید این امر را پیش از آن که به اسناد وزارت خارجه انگلیس مستند کند از قول خود نقل نماید . طبیعی است که نباید نوه مرحوم آیت الله حائری که در زمان ایشان زیسته است، از این ماجرا بی خبر باشد . از سوی دیگر، گزارش وزارت خارجه انگلیس در مورد آیت الله حائری و مبارزی مانند شیخ مهدی خالصی نمی تواند به دور از انتظار باشد . وضعیت دیگر گزارش های زیر نیز طبیعی است که از تحلیل های خطا یا احتمالی برای پیش برد کارهای وزارت برکنار نیست .

- تلاش احمد شاه برای بهره جویی از علما علیه سردار سپه، احضار خالصی زاده به وسیله ولی عهد برای اطلاع دادن وعده یاری به علما - در صورت بازگشت آنها - از جانب شاه، به نامه ولی عهد به مرحوم نائینی و مرحوم اصفهانی و سرانجام شکل گیری تظاهرات خالصی زاده به نفع احمدشاه پس از این امور (یادداشت 157، ص 187) و پیام رسانی احمدشاه برای علما از طریق دولت انگلیس; (یادداشت 158، ص 187)

- استناد به لورن وزیر مختار انگلیس در تهران برای طرح مطلب حساسی مانند احساس مزاحمت مجتهدان ایران از اقامت علمای مهاجر در قم و نگرانی آنها درباره «مراتع » خود در عراق; (یادداشت 136، ص 182)

تعهد مرحوم نائینی به سردارسپه برای آرام کردن مدرس . چنان که مدرس در 7 فروردین 1303 به قم رفت و فردایش دیر وقت به تهران; برگشت (یادداشت 165، ص 191)

- تقدیم تمثال امیرمؤمنان علیه السلام به سردار سپه - که شایعه کردند از سوی علامه نائینی برای او ارسال شده است - در 6 ژوئن 1924 در باغ شاه و تحریم شرکت در مراسم توسط علمای تهران . چنان که خالصی زاده و برخی دیگر از علما گفتند که از جانب انگلیس است . (یادداشت های 171 - 172، ص 192)

نقد:

این نقل بیش از آن که مدعای حائری مبنی بر همکاری علامه نائینی با سردار سپه را ثابت کند، حاکی از هوشیاری علمای تهران نسبت به این جریان است و همان طور که خواهد آمد، شان علامه نائینی بالاتر از نسبت دادن چنین اموری است .

- تاسیس کتاب خانه عمومی در کربلا به وسیله علما که در بیدار کردن مردم نقش مؤثری داشت; (یادداشت 31، ص 222)

- تهدید ارامنه بر ضد تصویب نابرابری در مجلس . (یادداشت 106، ص 319)

استناد به دیگر منابع خارجی: - استناد به پیگولوسکایا در امر مهمی مانند فتوای رهبران مذهبی صفویه به لزوم مقابله با مردم ستم دیده به دلیل داشتن سود مشترک آنان با حکام; (یادداشت 24، ص 81)

- استناد به لمبتون درباره گسترش نفوذ سیاسی علما در عصر صفویه; (یادداشت 18، ص 80)

- تاثیر پان اسلامیسم در آیت الله آخوندخراسانی و آیت الله مازندرانی و ذکر پخش اطلاعیه به وسیله آنها بعد از ملاقات با ضیاء بیک، نماینده پان اسلامی عثمانی; (یادداشت 99، ص 99)

- استناد به رابینو در شورش بر ضد مالکان در شمال و کتک کاری آنان، عدم پرداخت مال الاجاره، غارت و آتش زدن خانه های ارفع السلطنه در گرگان رود; (یادداشت 3، ص 212)

- استناد به رابینو در غارت املاک سپهدار تنکابنی به وسیله دهقانان به دنبال وضع قوانین از سوی مجلس اول به نفع آنان; (یادداشت 187، ص 120)

- استناد به هرمن اسه در عدم دادگری انوشیروان; (یادداشت 82، ص 263)

- استناد به هنری کربن در مسئله انکار نیابت عام فقها به وسیله شیخیه و اعتقاد به یک شیعه کامل در هر عصر . (یادداشت 53، ص 89)

ب) نقد نقل های نویسنده از خودش

عبدالهادی حائری، جهت مستند ساختن مطالب خود، بارها به نوشته ها و به ویژه مقاله های انگلیسی خود ارجاع می دهد که معمولا به عنوان معرفی منبع می شوند و مواردی نیز جز خود او، واسطه ای برای نقلشان - از برادر و فرزند مرحوم نائینی یا . . . - ، نمی شناسیم . در این میان، تخریب سه شخصیت آیت الله آقانجفی، آیت الله حاج آقا نورالله، و مرحوم علامه نائینی در دوره سوم زندگیش (بنا بر تقسیم بندی نویسنده) چشم گیرترند . بنابراین، تنها به این موارد بسنده کرده و از ذکر ارجاع های دیگر او به نوشته های خودش می گذریم:

تخریب شخصیت آقانجفی و حاج آقا نورالله: حائری با استناد به مقاله انگلیسی خود، برخی از علمای اصفهان مانند آقانجفی و حاج آقا نورالله اصفهانی را فئودال می خواند و می گوید که آن ها فرصت طلبانه به انقلاب پیوستند و از سردار اسعد حمایت کردند . (یادداشت 178، ص 119)

نقد:

تصویر درست از شخصیت آقانجفی و حاج آقا نورالله را می توان با توجه به مدارک و اسناد موجود در دو کتاب «حکم نافذ آقانجفی » و «اندیشه سیاسی و تاریخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهانی » به دست آورد . برای روشن شدن بحث در دو قسمت سخن خواهیم گفت:

اول) اعتبار آقانجفی:

مبارزه خستگی ناپذیر ایشان، چه پیش از مشروطه، چه در کوران حوادث مشروطه و چه پس از آن، خط بطلانی بر تحلیل های نویسنده می باشد (12) .

از سوی دیگر، اولا اگر فرض کنیم هیچ دلیلی بر تایید این دو بزرگ وار و به ویژه نسبت به نقش آقانجفی که بیشتر مورد تعرض نویسنده است، نداشته باشیم، آیا این پرسش پیش نمی آید که چرا مرحوم نائینی - که بنا به گزارش از زندگی ایشان توسط حائری آشنایی نزدیکی از خانواده ایشان داشته است - هیچ گونه نقد یا اظهار ناخرسندی - نه در کتاب تنبیه الامة و نه در دیگر اسناد مربوط به ایشان - نسبت به آنها، در دست نیست؟ و چرا شاهدی بر این مطلب که با آنها سر ستیز داشته باشد، وجود ندارد؟ این امری است که حائری با سکوت خود از کنار آن گذشته است .

ثانیا در واقعه تنباکو، مگر آقانجفی نبود که پیش از میرزای شیرازی حکم تحریم صادر نمود (13) ؟

ثالثا آیا می توان استعمارستیزی آقانجفی را در عرصه اقتصادی و پشتیبانی از تاسیس شرکت هایی چون «شرکت بزرگ اسلامیه » در اصفهان را فراموش نمود و اهتمام ایشان را در بنیان گذاری «سیاست تحریم اقتصادی غرب » نادیده انگاشت؟ آیا این سیاست، انحصارگرایی و به طمع مال اندوزی بود؟ اگر چنین است آیا همکاری با بیگانه، نمی توانست سود بیشتری را برای او به ارمغان بیاورد؟ حال آن که، ایشان خواستار استفاده نکردن از کالای خارجی در جهت رونق اقتصادی ایران بود (14) .

رابعا آیا حائری که نه منابع چندانی بر ضد آقانجفی دارد و نه آن که منابع مورد اتکای وی بی غرض و مورد اعتمادند، نباید حداقل احتمال می داد که کسانی، جو را علیه ایشان غبارآلود کرده اند؟ آیا مبارزه پدر و خود ایشان با بابی گری نمی توانست چنین جوی بر ضد ایشان درست نماید (15) یا اگر ایشان از روی اغراض شخصی، کسانی را به اتهام بابی گری قلع و قمع نمود، آیا کسانی مانند مرحوم نائینی که ایشان را از نزدیک می شناختند، نباید متعرض جفاکاری فرضی وی باشند؟ یا آن که اساسا هر نوع بدعت زدایی مردود است و حکم ارتداد در دین نداریم؟

خامسا چه شاهد معتبری موجود است که ایشان به همراه آقانورالله، فرصت طلبانه وارد گود مشروطه خواهی شد؟ در جریان عدالت خواهی و مهاجرت اعتراضی علمای تهران به قم، چه منفعتی علمای مهاجر به دست آمده بودند که اگر ایشان از اصفهان به قم نمی آمد، نمی توانست از آن بهره مند شود؟ از سوی دیگر در دوران استبداد صغیر، چرا حکم به وجوب برپایی مجلس شورا داد (16) ؟ آیا این امر نیز در شرایطی که فرجام آن مشخص نبود، فرصت طلبی بود؟

دوم) شخصیت برجسته حاج آقا نورالله اصفهانی:

روشن است که درباره ایشان مسئله به همین سادگی نیست . نخست آن که، نویسنده درباره فرصت طلبی و فئودال بودن ایشان، دلیل معتبری ندارد و سخن کسانی که تقوا و صداقتی ندارند، بی ارزش بوده و تمسک به آنها نه تنها تحلیلی مخدوش و سست به همراه دارد، از منظر دین و انسانیت، جرمی نابخشودنی در درگاه خداست .

ثانیا کسی که از طرف مراجع نجف - که حائری خود آنها را بی غرض می خواند - پس از فتح تهران به عنوان مجتهد طراز اول به مجلس معرفی شده است (17) ، می توان به راحتی مستحق چنین عناوینی دانست؟

آیا قیام بزرگ ایشان در دوران رضاخانی، و سرانجام شهادتش با فرصت طلب بودن، فئودال و دنیاطلبی سازگار است؟

رابعا چه فرصتی می توانست برای ایشان در نوشتن رساله «مکالمات مقیم و مسافر» در دفاع از مشروطه در دوران استبداد صغیر وجود داشته باشد (18) ؟ آیا استبدادستیزی و ستم سوزی وی در دوران ظل السلطان و در افتادن با چنین دژخیمی، برای ایشان با مبارزه در کوران استبداد صغیر دوران رضاخانی تفاوت ماهوی داشت؟ آیا مشارکت فعال و نقش اساسی ایشان در تاسیس شرکت اسلامیه و پایه ریزی سیاست نوین برای مبارزه با استعمار خارجی (19) ، می تواند در جهت سودجویی شخصی او باشد؟ اگر چنین است، آیا یاری امتیازخواهان بیگانه نمی توانست برای او سود بیشتری به ارمغان بیاورد؟ آیا چنین شخصیتی می تواند با سهام خواهان جدید سرسازگاری نشان دهد؟ اگر چنین بود چه فرصتی بهتر از شرکت وی در مجلس به عنوان مجتهد طراز اول برای فرصت طلبی وجود داشت؟ آیا نمی توانست با دیگر فرصت جویان هم پیاله شود تا ناگزیر نباشد به سبب نابه سامانی شرایط و حفظ جان خود برای چند سال به عتبات سفر کند و از فرصت نمایندگی مراجع در مجلس بهره مند نگردد (20) .

خامسا چگونه می توان باور نمود، شخصیت هایی که در تحلیل و گزارش حائری; فئودال، فرصت طلب، اهل احتکار و . . . معرفی شده اند، آن قدر در میان مردم ارج و منزلت داشته باشند که حتی به هنگام وفاتشان نیز، سیل جوشان مردم در غم آن ها به سوگ نشیند، به گونه ای که حبل المتین نیز نتوانسته است از آن درگذرد و عزاداری این دو شخصیت را وصف ناشدنی گزارش می کند (21) .

انزوای آیت الله نائینی و دوستی ایشان با دولت های ایران و عراق:

الف) کناره جویی آیت الله نائینی از جریان های رایج، مدتی پس از فتح تهران به وسیله مشروطه خواهان در اثر حملات پشتیبانان رژیم محمدعلی شاه به ویژه جناح سید محمد کاظم را به نقل خود از برادر نائینی می آورد (یادداشت 69، ص 167) .

نویسنده قائل است که علامه «نائینی پس از آن که از سیاست کناره جست، زندگی علمی خود را به صورت مستقلی دنبال کرد» (ص 167)، هم چنان که معتقد است در دوره رضاخان و ملک فیصل، «رفتار و برخورد وی با دولت های ایران و عراق، بدون چندان توجهی به گام های ضد روحانی و یا ضد آزادی و ملی سیاستگران وقت، کاملا دوستانه بود . در حال حاضر، ما هیچ گونه سندی در دست نداریم که گزارشگر از فعالیت نائینی بر ضد یکی از پادشاهان ایران یا عراق باشد . . . ; بلکه ما آگاه هستیم که نام برده به رغم بی علاقگی دستگاه رضاشاه به علما و روحانی گری، پیوند دوستی خود را هم چنان با رضاشاه ادامه داد» . (ص 195)

نقد:

نویسنده بدون آوردن مدرک، در سراسر کتاب خود بی مهری خاصی نسبت به آیت الله سیدمحمدکاظم یزدی روا می دارد و جد خود، آیت الله حائری را نیز گویا به علت شاگردی مرحوم یزدی و هم مشرب بودن با ایشان از این بی مهری بی نصیب نمی گذارد و به اسناد استبدادستیزی مرحوم یزدی توجه نمی کند . در نقد این گزارش حائری، چند نکته را متذکر می شویم:

اول: جناب شیخ مهدی غروی نائینی، فرزند علامه نائینی برخلاف تحلیل نویسنده که معتقد است، علامه نائینی از سیاست کناره گرفت و برخلاف علتی که ذکر می کند در این رابطه می گوید:

«کناره گیری از مشروطیت با کناره گیری از سیاست فرق می کند . بله، مرحوم نائینی پس از انحراف مشروطیت و به شهادت رسیدن شیخ فضل الله نوری از هواداری و پشتیبانی مشروطیت دست برداشت، ولی این که از سیاست دست بردارد، خیر، این چنین نبوده; گواه بر این، موضع گیری های ایشان در برابر کارهای ناشایست و خلاف اسلام رضاخان است . از جمله در قضیه کشف حجاب، برداشتن عمامه از سر روحانیان و کوتاه کردن لباس آنان، جلوگیری از برپایی مجلس روضه و وعظ و اجتماع در مساجد و بستن در مساجد، رواج منکرات، سرکوبی خونین مردمان مسلمان که در مسجد گوهرشاد علیه کشف حجاب گرد آمده بودند، تبعید حاج آقاحسین قمی، دستگیری آیت الله زاده خراسانی و آوردن ایشان بدون لباس و عمامه به تهران و . . . علامه نائینی و آقا سید ابوالحسن اصفهانی، تلگراف های فراوانی به رضاخان مخابره کردند و علیه این نابسامانی ها و کارهای خلاف به وی هشدار دادند، اما رضاخان به هیچ یک از این تلگراف ها پاسخ نداد و راه خود را می رفت و گوش به فرمان ارباب خودش بود .»

شیخ مهدی نائینی سپس به جریان جلسه علامه نائینی، مرحوم اصفهانی و آیت الله حاج آقا حسین بروجردی در عتبات و پیام شفاهی ایشان به وسیله آیت الله بروجردی به رضاشاه اشاره می کند که وی هیچ وقعی به آنها ننهاد (22) .

دوم: آقاشیخ عبدالرسول خالصی در سوگ علامه نائینی، اندوه عمیق خود را از جداسازی دین و سیاست نشان می دهد: «در عصری هستیم که متفکران و دانشمندان، باب اجتهاد را باید باز نگهدارند . عصری که به مجتهدان و مقلدان خردمند و دانشمند، سخت نیاز است که با افکار و آرای صحیح خود، . . . دست کسانی را که به کژراهه می روند و بر دین و اهل دین یورش می برند، کوتاه و قطع کنند، زیرا آنان می خواهند مردان دین را از سیاست کنار بگذارند و خانه نشین کنند و آنان را به مسجد و محراب و تدریس در حوزه های دینی، منحصر سازند . . . .» (23)

سوم: آیا تبعید علمای عراق، از جمله مرحوم نائینی موافقت با حکومت عراق بود؟ آیا سیاست مداخله ایشان در سیاست - متناسب با هر دوره ای - پس از مهاجرت تغییر کرده است؟ !

چهارم: آیا شکست رضاخان در مسئله جمهوری، حاصل حمایت آیت الله حائری، علمای تبعیدی و از جمله کسی مانند مرحوم نائینی نبود؟ آیا عدول رضاخان در اثر فشار ایشان و همراهی با دیگر مخالفت ها نبود (24) ؟ آیا تشکیل جلسه های سری در منزل حاج شیخ عبدالکریم و تصمیم بر منصرف کردن رضاخان بر این امر دلالت ندارد؟ (یادداشت 159، ص 188) اگر رضاخان می توانست ایشان را درباره مسئله جمهوری راضی کند، آیا از آن دست برمی داشت؟ آیا تبلیغ مخالفان رضاخان، نسبت به شکست رضاخان در جریان جمهوری نمی تواند، مؤیدی بر این تحلیل باشد؟ آیا می توان اشعار طعنه آمیز ملک الشعراء بهار و سروده های میرزاده عشقی در روزنامه فکاهی قرن بیستم را درباره شکست جمهوری خواهی رضاخان نادیده گرفت (25) ؟

پنجم: آیا می توان تردیدهای فراوان آن دوره را نسبت به داستان "تمثال" نادیده گرفت؟ مگر اشعار "نسیم سبا" فراموش شده است که سرود:

هست این تمثال از بهر فریب

مکر آنها کشف گردد عنقریب

ثالثا باشد نجف دست عدو

هست این تمثال هم، تمهید او

هر چه آید هدیه از آن سرزمین

مردمان هستند از آن بابت ظنین (26)

ششم: آیا تحریم روحانیان تهران به شرکت مردم در جشن تمثال فراموش می شود (27) ؟ آیا مرحوم نائینی با آن همه سوابق مبارزاتی و زیرکی سیاسی، اساسا ممکن است در سمت و سوی دیگری از علمای تهران و در جهت حمایت از رضاخان سیر کند؟

هفتم: آیا شکست رضاخان در مسئله جمهوری، او را به تظاهرهای دینی و تبلیغاتی مانند داستان تمثال سوق نداد؟ آیا چنین امری که مورد اشکال جدی و دارای ابهام های فراوان است، می تواند شاهدی بر پشتیبانی مرحوم نائینی از رضاخان باشد؟ آیا تکذیب های فرزند ایشان ارزش تاریخی ندارد؟ - البته ایشان جریان تمثال را مستقیما تکذیب نکرده، اما روحیه دژخیم ستیزی که از ایشان نقل می کند، تحلیل نهایی حائری را مورد سؤال قرار می دهد - و آیا گزارش مخالفت های مکرر مرحوم نائینی از زبان فرزند ایشان گویا نیست؟

هشتم: نامه ای که در داستان تمثال مطرح شد، به احتمال زیاد از روزنامه های «ستاره ایران » و «شفق سرخ » که طرف دار رضاخان بودند، نقل شده است . (28) اگر چنین باشد، آیا می توان به آن ها تمسک جست؟ یا آن که منکر قدرت تبلیغی رضاخان هستیم و طرف داری چنین روزنامه های وابسته ای را کسی منکر است؟ آیا معقول نیست که رضاخان نیز با خطگیری از اربابان انگلیسی خود و با پشتیبانی آنان، علما را پشتیبان خود جلوه دهد؟ اگر چنین است، چه کسی بهتر از مرحوم نائینی برای این مورد مناسب تر است؟

نهم: در نقد گزارش تمثال و نامه مربوط باید گفت: اولا حائری به رغم آن که از زبان دولت آبادی اشاره می کند که سردار رفعت برای بهره برداری تبلیغاتی به سود سردارسپه، علما را تا عراق همراهی نمود، این سخن را از او نقل نمی کند که قضایای مراسم استقبال از تمثال مقدس از پیش طراحی شده بود و نیز درباره این مسئله سکوت اختیار می کند که دولت آبادی هیچ اشاره ای به نامه مرحوم نائینی نمی کند . (29)

ثانیا به رغم اشاره به فرستاده شدن تمثال مقدس از زبان عبدالله مستوفی، این نکته را از او یادآور نمی شود که وی فرستنده تمثال را کلیددار آستانه نجف می داند به گونه ای که وی خواسته، بود نامش در نامه ارسالی قید شود تا انعام شیرین تری از سردارسپه نصیب او شود (30) . ثالثا چرا این نامه بدون تاریخ و امضاست (31) ؟ آیا مرحوم نائینی، چنین نامه مهمی را بی تاریخ و امضا می آورد؟

رابعا چرا سخنی از تایید نامه از سوی مرحوم اصفهانی و دیگر علمای مهاجری که با مرحوم نائینی به عراق بازگشتند، نیست؟

نتیجه:

با این توضیح ها می توان دریافت که اگر گاهی از سوی برخی افراد مورد اعتماد نقل می شود که ایشان در اواخر از سیاست کناره گرفت; به معنای آن است که نوعی سیاست و مصلحت سیاسی در سکوت مقطعی بوده است، ولی نه آن که در برابر دژخیم پهلوی یا دیگر ستم پیشه گان، آیین دوستی پیش گرفته و مماشات نماید; چنان که شیخ مهدی نائینی، موارد متعددی از مبارزه ایشان را بر ضد دین ستیزی نقل نموده اند .

ب) به نقل از برادر مرحوم حائری، پرهیز آیت الله نائینی از دیدن آقا شیخ حسین یزدی به علت ترس از پیش آمدن دوباره بحث مشروطه بود . (یادداشت 185، ص 196)

نقد:

مرحوم شیخ محمدحسین کاشف الغطاء - شاگرد علامه نائینی - دوران جنگ جهانی اول را که در آن تا سال 1340 ه ق، راه ها قطع و سایر خرابی ها پدیدار بود، دورانی معرفی می کند که «در طول این مدت، مرحوم آیت الله نائینی (رضوان الله علیه) از مردم به دور بود و تنها به تدریس و عبادت اشتغال داشت » ; آن گاه نسبت به دوران زعامت و رسیدن ایشان به مقام مرجعیت می فرمایند: «فضلا و مدرسان حوزه، دور ایشان گرد آمدند و از فضل و دانش وی استفاده می کردند . در این روزگار بود که دوستی بین ما بازگشت و از ایشان همان علاقه و صمیمیت گذشته ظاهر شد . (32) » بنابراین، جایی برای مبالغه های حائری نمی ماند و تفاوت دوره های گوناگون نیز ظاهر می شود .

ج) نقل منفرد نویسنده از پسر مرحوم نائینی، مبنی بر این که ایشان به سبب حفظ آبرو و موقعیت خود، به جمع آوری تنبیه الامة دستور داد و به وسیله برادر زنش، میرزا محمود یزدی - که چاپ کننده کتاب بود - جمع آوری و به دجله ریخته شد . (یادداشت 70، ص 167 و یادداشت 22، ص 219 - 220)

نقد:

منابع متعددی اقدام به جمع آوری تنبیه الامة را مطرح کرده اند . (33) بی آن که بخواهیم مساله جمع آوری تنبیه الامة را مورد سؤال قرار دهیم، به نقد بیان حائری می پردازیم . علاوه بر نقل ایشان که به خودی خود، به سبب عنادهایی که در برابر علما از خود نشان داده است در درستی نقل و تحلیل ها اشکال وارد است، اعتبار چندانی نمی تواند داشته باشد و از جهت علمی نمی تواند مستندی معتبر شمرده شود . سخنان شیخ مهدی نائینی فرزند مرحوم نائینی، پاسخی خاص به چنین شبهه هایی است که در تحقیق تاریخی نمی تواند نادیده گرفته شود . ایشان در مورد عدم جمع آوری تنبیه الامة و خرج نکردن مبالغ کلان در راه آن می گوید:

«این هم از داستان های شگفت تاریخ معاصر است . دستانی در کار بوده که چهره ایشان را مخدوش کنند و گرنه این همه دروغ و شایعه چرا؟ البته این داستان را پس از رحلت ایشان در ایران شنیدم که میرزای نائینی برای هر کتاب تنبیه الامة، یک لیره می داده و آنها را جمع آوری می کرده است! اصلا چنین چیزی درست نیست، زیرا دست کم، باید من که هزینه های ایشان را ثبت می کردم از این موضوع با خبر می شدم .

وانگهی، مرحوم نائینی چنین بودجه ای نداشت . ایشان، گاه به خاطر همان شهریه ای که می داد، ماهی 600 یا800 دینار مدیون می شد . از همه مهم تر، مگر در تنبیه الامة، غیر از آیات قرآن، سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله، حضرت علی و ائمه علیه السلام چیزی آمده است که ایشان از آن منصرف شود و به جمع آوری آن بپردازد . . . . اگر نائینی این کتاب را جمع آوری کرده بود و دوست نمی داشت که از آن نامی برده شود، باید این شخصیت ها که به ایشان نزدیک و تا آخرین روزهای حیات همراه ایشان بودند، از قضیه جمع آوری کتاب آگاه می بودند و نامی از آن نمی بردند یا به علت جمع آوری اشاره می کردند و به تحلیل آن می پرداختند . (34) »

ثالثا در تایید سخنان ایشان می توان به بیان های مرحوم شیخ محمدحسین کاشف الغطاء تمسک جست . ایشان که شاگرد علامه نائینی بوده است می گویند که در جریان انقلاب مشروطه ایران، علمای نجف دو دسته شدند: برخی مانند خود ایشان، مصلحت را در عدم مداخله و عده ای مانند علامه نائینی، مصلحت را در مداخله می دیدند . ایشان در مورد انتشار تنبیه الامة، بی آن که از مسئله مهم جمع آوری سخنی میان آورد، چنین گزارش می دهد: «انتشار این کتاب، بین روحانیت سر و صدایی به راه انداخت و بین من و ایشان در این موضوع، اختلاف نظر پدید آمد . (35) »

د) نویسنده، به رغم آن که می پذیرد مدرکی برای نزدیکی سردار سپه با مرحوم نائینی در دست نیست، می گوید: «هنگامی که نائینی در ایران در تبعید به سر می برد، مورد احترام سردارسپه قرار گرفت، گرچه مدرکی گویا و مستقیم در دست نیست . . .» (ص 195) با این حال فقط از برادر آیت الله نائینی نکته ای مبنی بر تلگراف شادباش ایشان به رضا شاه به مناسبت رسیدن به پادشاهی، نقل می کند (یادداشت 194، ص 180) .

ه) نویسنده هم چنین فقط سخن پسر مرحوم نائینی را (در نامه ای خصوصی به نویسنده) مطرح می کند که حاج میرزا علی نائینی (فرزند بزرگ مرحوم نائینی) «از رضاشاه دیدن کرده، نامه و هدایای نائینی را که عبارت بود از یک حلقه انگشتری و مقداری تربت کربلا به وی تقدیم کرد . به مناسبت اعیاد مذهبی نیز نائینی معمولا تلگراف تبریک برای رضاشاه می فرستاد» . (یادداشت 182، ص 195 - 196)

نقد:

در نقد آشکارتر این گزارش ها اولا می توان به سخنان میرزامهدی، دیگر فرزند آیت الله نائینی تمسک جست که در مجله حوزه آمده است . وی این مطالب را چنین تکذیب می کند: «اینها، صددرصد دروغ است . اصلا چنین چیزی نبوده است . متاسفانه در این اواخر، آقای عبدالهادی حائری این مطالب واهی و دروغ را به مرحوم نائینی نسبت داده، آن هم از زبان فرزند ایشان، مرحوم آقامیرزاعلی نائینی که از اساس دروغ است; از این روی، برخی منسوبین به وزرات ارشاد شکایت کردند و وزارت ارشاد هم از چاپ و نشر دوباره کتاب وی جلو گرفت » .

میرزامهدی نائینی در ادامه، دیدار برادر بزرگ تر خود با رضاخان را به اصرار مرحوم سید محمد بهبهانی، بی اطلاع از پدر و با تصمیم خود می داند که بعدا برایشان نقل می کند (36) . ثانیا، میرزامهدی نائینی به تلگراف های فراوانی اشاره می کند که از جانب مرحوم نائینی و مرحوم سیدابوالحسن اصفهانی برای رضاخان در مخالفت با اقدام های دین ستیزانه او فرستاده شده است، اما وی به آن ها بی اعتنایی می کند (37) .

ثالثا، مرحوم نائینی که سال ها با ستم و دین گریزی مبارزه کرده است و حتی بنا به تحلیل عبدالهادی حائری با سخنان دینی به جدال با کسی چون شیخ فضل الله می رود، آیا رواست با کسی که اساس دیانت را هدف هجمه خویش قرار داده به مدارا نشیند; هر چند این احتمال هست که در دوران نخست سردار سپه، دین خواهی ظاهری او حمایت هایی را جلب نموده باشد .

و) نویسنده داشتن رابطه خوب را در حد «رابطه دوستی » میان مرحوم آیت الله نائینی با ملک فیصل و ملک غازی فقط از زبان فرزند ایشان نقل گزارش می کند، به گونه ای که حتی در دوران بیماری خود «به عنوان میهمان ویژه ملک غازی به بغداد رفته، در یکی از کاخ های سلطنتی بزیست » و فقط در مورد پیوند ایشان با دولت عراق می گوید: در طبقات مرحوم آقابزرگ تهران اشاراتی رفته است، بی آن که سخنی از سطح روابط در آن منبع بگوید . (یادداشت 183، ص 196)

نقد:

اولا با توجه به سخنان پیشین میرزا مهدی، اشکال های کلی این گفته ها روشن شد . ثانیا تصور رها کردن راهکارهای مناسب در هر دوره ای معقول نیست و ارتباطهای حساب شده با دولت حاکم، نمی تواند از کسی که در منصب مرجعیت است، دور از انتظار باشد و مصلحت سنجی در هر دوره ای، اقتضای خاص خودش را دارد; اما شکلی که ایشان از روابط ترسیم می کند، چنان با عزت نفس مرحوم نائینی در تضاد است که تصور اقامت دلبخواهانه وی در قصر، تصوری دور از انتظار است .

ثالثا در تایید سخن بالا باید افزود که شیخ مهدی نائینی، علی رغم آن که می گوید «پزشکان بغداد (خصوصی و دولتی) از سوی ملک فیصل برای معالجه ایشان فرستاده می شدند (38) » ، هیچ اشاره ای به عیادت ملک فیصل از ایشان نمی کند . در ضمن، روشن است که فرستادن پزشک از سوی دربار برای مقام مرجعیت، چیزی طبیعی است و نمی تواند به معنای «پیوند دوستی » تفسیر شود . رابعا جناب شیخ مهدی نائینی، درباره بیماری دوم ایشان و بستری شدن در بغداد - بر خلاف بیان حائری که می گوید: «این بار نائینی به عنوان میهمان ویژه ملک غازی به بغداد رفته در یکی از کاخ های سلطنتی بزیست » - نیز می گویند: «آقا سیدباقر بلاط از اهالی کاظمیه و رئیس دفتر دربار ملک غازی که از مریدان مرحوم والد (دقت شود) بود، منزلی در العوازیه بغداد برای ساکن شدن ایشان تعیین کرد .» ایشان در ادامه از استقبال شایانی از علامه نائینی خبر می دهد که حدود «دویست اتومبیل » ، حامل شخصیت های گوناگون و از جمله نمایندگان دو مجلس، رؤسای دو مجلس، تعدادی از وزرا به استقبال ایشان آمده بودند . حکایت ایشان به جای آن که بیان گر «پیوند دوستی » باشد، نشان موقعیت سیاسی ایشان است و خود دلیلی بر دخالت تاثیرگذارشان در افق سیاست است; چنان که رجال سیاسی، خود را به چنین استقبالی مجبور کرده اند .

ج . ارجاع به برخی منابع عربی و فارسی

1 . استناد به نوشته های کسروی:

روشن است شخصیتی ضد دین، ضد روحانیت و نهایتا مرتد مانند کسروی (39) ، کسی نیست که درباره روحانیان و نهضتی که حاصل جان فشانی های آنان است، بتواند مورد اعتماد محقق بی غرض قرار گیرد . استناد به نوشتارهای کسروی، بخشی از استنادهای سست حائری است . هرچند برخی استنادهای او به نوشته های کسروی، همانند دیگر استنادهایش در حوزه مسایل تاریخ عمومی و عادی است، نشان دهنده گوشه ای از اتکای فراوان او به کتب دست دومی می باشد که جهت دار و خط دهنده به تحلیل گران تاریخ است; تحلیل هایی که بسیاری از آن ها، حاصل فرایند سکولاریزه کردن ایران پس از مشروطه است . چنان که وی علما را دارای آگاهی بسنده ای از مشروطه نمی داند و با این تصویر در صدد روشنفکر نمایاندن آیت الله سیدمحمد طباطبایی و برتر نهادن نقش روشنفکری ایشان در میان علما است و از سوی دیگر تلاش می کند امثال شیخ فضل الله نوری را مخالف با نوخواهانی مانند طالب اف قرار دهد و به دنبال القای همکاری علما با دستگاه استبداد می باشد:

- وصف حاج آقا محسن عراقی با عناوینی مانند استبدادخواه و فئودال نامدار; (یادداشت 124، ص 179)

- آگاهی نابسنده علما از مشروطه; (یادداشت 202، ص 125)

- نویسنده از قول کسروی، جاه طلبی پیشنمازان تبریز در جریان مشروطه را، نقل و پایه برخی تحلیل های خود قرار می دهد; (یادداشت 231، ص 135)

- دوران استبداد صغیر را دوران محبوبیت سید کاظم یزدی و شیخ فضل الله را علیه آیت الله طباطبائی و آیت الله بهبهانی می خواند و می گوید که آخوند و مشروطه خواهان پیرو او از جمله مرحوم نائینی مورد تمسخر و حمله پیروان استبدادخواه مرحوم یزدی قرار گرفته بودند; (یادداشت 14، ص 237)

- ذکر تحلیل کسروی مبنی بر این که دو سید از اول به همراه آیت الله طباطبایی به دنبال مشروطه، قانون و مجلس بودند، ولی می خواستند به تدریج پیش بروند; (یادداشت 123، ص 104) هرچند اشاره می کند که کسروی، ضد این تحلیل را هم دارد; (یادداشت 124، ص 104)

- نامه درخواست مجلس، عدالت خانه و انجمن به وسیله آیت الله طباطبایی در نامه ای به مظفرالدین شاه; (یادداشت 119، ص 103)

- نامه آیت الله طباطبائی به عین الدوله مبنی بر درخواست تاسیس مجلس; (یادداشت 120، ص 104)

- درخواست آیت الله طباطبائی از شاه و صدراعظم برای تاسیس مجلس; (یادداشت 114، ص 102)

- شروع مبارزات جدی مرحوم طباطبائی پس از شروع همکاری ایشان با مرحوم بهبهانی; (یادداشت 113، ص 102)

- زیان بار خواندن دخالت شیخ فضل الله در دید علما; (یادداشت 25، ص 157)

- مخالفت علمای شریعت خواه با اصل برابری (اصل 8 متمم) ; (یادداشت 103، ص 317)

- تکفیر طالب اف و تحریم کتاب هایش از سوی شیخ فضل الله نوری; (یادداشت 160، ص 51)

- ابراز مخالفت نمایندگان تبریز با قانون گذاری شریعت مدار; (یادداشت 28، ص 157)

- پیوستن برخی علمای عراق به دولت ایران برای مبارزه با علمای مبارز با روسیه (امضای نامه های دولت توسط میرزا محسن حسینی) ; (یادداشت 44، ص 161)

- توسل برخی روحانیان (با تحریک صمدخان) به انگلیس و روس مبنی بر درخواست بازگشت محمدعلی شاه . (یادداشت 49، ص 162)

2 . استناد به نوشته های تقی زاده:

تقی زاده، دین گریز و سکولاری است که با فرصت طلبی از دست رنج روحانیان در پیروزی انقلاب مشروطه به خوبی بهره برد و پس از آن هم در خدمت دودمان پهلوی قرار گرفت و برای چند دوره رئیس مجلس سنا گردید . داوری با خواننده است که چنین فردی، چه تحلیل بی غرضانه ای می تواند در مورد انقلاب روحانی مشروطه داشته باشد؟ حائری در نوشتار خود در بیش تر مطالب به نوشته های او استناد می کند و آن ها نیز گویای این است که تحقیق او تا چه اندازه می تواند مورد اعتماد تحلیل گران و محققان باشد:

- از تقی زاده نقل می کند که مردم در آغاز نهضت در رهبران مذهبی مشروطه تاثیر گذاشتند و از این روی، علما ناگزیر شدند تا برخی خواسته های مردم را در میان مقاصد خود بگنجانند; (یادداشت 213، ص 128)

- نویسنده از قول تقی زاده - که حداقل به علت اختلاف مشرب و تضاد سیاسی اعتقادی او با مرحوم آیت الله بهبهانی شهرت داشت، اتهامش به قتل ایشان عادی جلوه نمود - نقل می کند که ایشان قدرت طلب و ثروت جو بوده است; (یادداشت 230، ص 134)

- حائری از نوشتار وی ذکر می کند که مرحوم نائینی، خلفای چهارگانه را به یک چشم داوری کرده و حکومت همه آنها را ولایتیه خوانده است . آن گاه برای توجیه بیان مرحوم نائینی، نیاز به همکاری با حکومت عثمانی و مشروطه جوان آن را مطرح می کند; (یادداشت 25، ص 243)

- پیشنهاد میرزا صادق آقا (عالم تبریزی) برای استعمال اصل واژه کنستیتوسیون به جای تعبیر «مشروطه » ، تا به دست علما تحریف نشود . (یادداشت 56، ص 253)

3 . استناد به نوشته های دولت آبادی:

نوشته های یحیی دولت آبادی دیگر منبع عبدالهادی حائری است; مستندی که رایحه آخوندستیزی آن، مشام بی ذوق ها را نیز آکنده می کند .

سیاست و آیت الله حائری: عبدالهادی حائری از دیدگاه خود، موضع میانه ای نسبت به برخورد جدش آیت الله حائری برگزیده است . از دیدگاه او، آیت الله حائری به رغم هم دردی با همکاران خود، خیزش همه گیری را به نفع آنان رهبری نکرد . وی از قول یحیی دولت آبادی ذکر می کند که ایشان تنها یک دیدار رسمی با علمای مهاجر داشته است . به هر حال می توان دریافت که گفته دولت آبادی و خالصی زاده، سخن فرد مورد اعتمادی چون مرحوم علامه تهرانی را - که می گوید علما در قم میهمان آیت الله حائری بودند - در حاشیه قرار می دهد; (یادداشت 134، ص 181)

نقد:

حاج سیدعلی نقی نقوی، شاگرد مرحوم نائینی درباره استقبال آیت الله حائری و طبقه های گوناگون مردم از علمای مهاجر می گوید: «آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی (مؤسس حوزه علمیه قم)، روحانیت، تجار، کسبه و اعیان از ایشان استقبال کردند و مورد تکریم و تعظیم قرار دادند . فقید سعید (مرحوم نائینی) . . . در حوزه قم، مشغول تدریس فقه و اصول گردید و در صحن مطهر در مکان آقای آیت الله حائری یزدی به نماز جماعت پرداخت . مرحوم حاج شیخ، نسبت به مرحوم میرزا احترام و محبت فوق العاده قائل بود، زیرا دوستی ایشان از سامرا سر منشا می گرفت و در مجلس درس مرحوم میرزای شیرازی با ایشان شرکت داشتند و صمیمیت از آن جا آغاز شده بود . مرحوم حاج شیخ، دروس خود را تعطیل کرده بود و تا زمانی که میرزای نائینی در قم تشریف داشت، درس و بحث منحصر به ایشان بود ومی گفت: همه فضلا و طلاب باید از وجود ایشان استفاده کنند . (40) »

انتظار سطح بالای علمای مهاجر از مرحوم حائری که گمان می کردند با سردار سپه بی ارتباط نیست; (یادداشت 131، ص 180)

اشاره به انتظار علمای مهاجر از احمد شاه درباره اعلام اعتصاب عمومی در برابر ایجاد ناراحتی به وسیله دولت بریتانیا برای علما; (یادداشت 130، ص 180)

دولت آبادی برخلاف مکی و مستوفی بر آن است که شمشیر منسوب به حضرت عباس (ع) از عتبات برای سردار سپه ارسال شد; (یادداشت 170، ص 192)

نفوذ پان اسلامیسم در علما: از قول یحیی دولت آبادی، میرزا ابوالحسن (شیخ الرئیس قاجار) را از جمله کسانی می داند که به پان اسلامیسم اسدآبادی پیوست (یادداشت 97، ص 99) و در مورد وی نقل می کند: او صریحا اعلام کرد که وظیفه همه مسلمانان این است که «خلیفه عثمانی » را مرکز دنیای اسلام بدانند .

نقد:

حائری با این بیان ها به همراه ابهام هایی که در سخنان خود نهاده است، نمی تواند تحلیلی شفاف از نفوذ پان اسلامیسم در میان رجال ایرانی ارائه دهد; همان گونه که چند سطر بعد نفوذ پان اسلامیسم در علما و مراجع تقلید بزرگ شیعه، مانند آیت الله خراسانی و آیت الله مازندرانی را ادعا می کند و حاصل دیدار ایشان با ضیاء بیک را اعلام لزوم اتحاد ایران و عثمانی می داند . آیا سخن از اتحاد می تواند بیانی شفاف از کیفیت نفوذ پان اسلامیسم در رجال ایرانی باشد؟

نفوذ اسدآبادی: آغاز مکاتبه اسدآبادی با مرحوم میرزای شیرازی پس از جریان تنباکو; (یادداشت 86، ص 96) .

نقد:

تلاش حائری بر این است که نفوذ اسدآبادی را در علما بزرگ جلوه دهد . از جمله به مکاتبه های او با علما در واقعه رژی اشاره می کند و به جهت زمینه سازی برای پذیرش تاثیرش در علما چنین گزارش می کند که «استدلال های خود را بر پایه مذهب بنا نهاده » بود، (ص 96) اما همین نقل او از دولت آبادی می تواند، پایه بسیاری از تحلیل های او را در هم ریزد; چرا که دیگر نمی تواند ثابت کننده تاثیر او بر میرزای شیرازی در جریان تحریم تنباکو باشد و از سوی دیگر، خطاب او به علما در مقاله ها و نامه هایش به خودی خود بیان گر تاثیر او در میان علما نیست . علاوه بر این، همان گونه که نقل می کند، «در ایران متهم به بابی گری و به اتهام باورهای ناهنجار در ترکیه، افغانستان و هندوستان دچار مشکلاتی گردید .» (ص 96) بنابراین، نمی توان از سخنان او بیش از شعار و تلقین تاثیر سید جمال - از راه تکرار تاثیرگذاری - چیز دیگر درآورد .

4 . استناد به نوشته های ملک زاده:

سناتور ملک زاده، وابسته دربار پهلوی، دیگر شخصیتی است که مورد اتکا و ارجاع فراوان حائری است . باید از او پرسید که سر ارجاع فراوان به این گونه کتاب ها چیست؟ باید پاسخ دهد گذشته از مطالبی عادی که به او ارجاع می دهد، علت اتکایش به نقل های ملک زاده درباره شخصیت هایی مانند آیت الله آقانجفی، آیت الله سیدکاظم یزدی و شیخ فضل الله و کیفیت مخالفت های شیخ با انحراف های مشروطه چیست؟ موارد زیر برخی از ارجاع های حائری به ملک زاده است:

- نویسنده از قول ملک زاده نقل می کند که باور عمومی بر این بود که آقانجفی به احتکار غله دست زده و حاجی محمد جعفر شهردار اصفهان به او انتقاد کرده است و آقانجفی در اقدامی تلافی جویانه او را به اتهام بابی گری، تنبیه نموده است . (یادداشت 6، ص 154) پاسخ این گونه شبهه افکنی ها روشن شد;

- حمله شدید جناح مرحوم سید کاظم یزدی در جایگاه پشتیبانان محمد علی شاه به مشروطه خواهان نجف . حائری به تلگراف های متعددی از علمای مؤید رژیم استبدادی در هواخواهی از آن رژیم اشاره می کند که ملک زاده در کتاب خود آورده است; (یادداشت 68، ص 167)

- اشاره به پیوند مرحوم طباطبائی با فراماسونری; (یادداشت 109، ص 102)

- شیخ اسدالله مامقانی از طرف آخوند خراسانی برای تماس با آزادی خواهان ایرانی ساکن در استانبول به آن جا رفت; (یادداشت 149، ص 112)

- برخی، فلک کردن میرزا محمدرضا کرمانی به وسیله ظفرالسلطنه را از جمله عوامل مشروطه دانسته اند; (یادداشت 160، ص 51)

- اتهام شیخ هادی نجم آبادی به بابی گری; (یادداشت 78، ص 95)

- تحریم قانون گذاری به وسیله مرحوم شیخ فضل الله نوری; (یادداشت 3، ص 278 و یادداشت های 28و30 - 31، ص 291)

- مخالفت شیخ با دخالت عامه در حسبیه; (یادداشت 23، ص 286)

- مخالفت های شیخ با آزادی; (یادداشت 51، ص 299 - 300)

- مخالفت شیخ با مسئله برابری و وجود اختلاف احکام در اسلام; (یادداشت 66، ص 304 و یادداشت 69، ص 305)

- عدم وفای به عهد محمدعلی شاه به اقامه نظام مشروطه (در نامه به سپهدار اعظم) ; (یادداشت 171، ص 118) .

5 . استناد به نوشته های ناظم الاسلام:

«تاریخ بیداری ایرانیان » کتابی است که روحیه روحانیت ستیزی و تخریب روحانیان در آن موج می زند . از همین روی کسی مانند «سعیدی سیرجانی » که سال ها به دربار پهلوی خدمت کرده بود، به چاپ این کتاب اهتمام نمود (41) . نویسنده کتاب «تشیع و مشروطیت » موارد فراوانی از مطالب مربوط به مرحوم آیت الله سیدمحمد طباطبایی را به نوشته ناظم الاسلام ارجاع می دهد; مطالبی که - گذشته از تاریخ نویسی های عادی - عمدتا می تواند از برتری اندیشه مرحوم طباطبایی در مقایسه با دیگر علما حکایت کند به گونه ای که ایشان را تنها روحانی بزرگی می داند که با اندیشه های نو، آشنا و فلسفه سیاسی او عمیق است . از سوی دیگر، مواردی نیز از او نقل می کند که مرحوم طباطبائی را با سیدجمال اسدآبادی، شیخ هادی نجم آبادی (کسی که حائری او را نیز از روشنفکران برجسته و متفاوت از علمای سنتی می داند) و نیز با انجمن مخفی ایران شدیدا مرتبط می داند، ولی این ها نیز نمی تواند، عدم اصالت اندیشه های آیت الله طباطبائی و اسلامی نبودن و اقتباسی بودن اندیشه او را اثبات کند:

- خروج تقی زاده به سفارش آیت الله خراسانی و آیت الله مازندرانی، هنگام متهم شدنش به قتل آیت الله سید عبدالله بهبهانی; (یادداشت 31، ص 159)

- اسدآبادی مخفی کاری را به مرحوم طباطبایی سفارش کرده بود . (یادداشت 125، ص 105) حائری بیش از آن که برای این مطلب سند آورد، به یادآوری و تلقین آن و بزرگ نمایی نقش اسدآبادی و تاثیر فوق العاده بر مرحوم آیت الله طباطبایی را یادآور می شود .

- پیوند مرحوم طباطبایی با انجمن مخفی ایران و آشنایی با اصول نوگرایی; (یادداشت 111، ص 102)

- مرحوم سید محمد طباطبائی در اخلاق شاگرد شیخ هادی نجم آبادی بود; (یادداشت 108، ص 102)

- درخواست تاسیس مجلس عدالت خانه به وسیله مرحوم طباطبایی; (یادداشت 114، ص 102 و یادداشت 119، ص 104)

- مرحوم طباطبائی تصریح می کند که مشروطه «در میان مردمی می تواند برقرار باشد که معنی ملیت را بفهمند و با سواد و معلومات باشند و نه مناسب اوضاع ایران در آن زمان; (یادداشت 122، ص 105)

- مرحوم طباطبائی به هدف خود اشاره می کند که به دنبال تاسیس مجلسی ضد ظلم است، نه در پی مشروطه یا جمهوری; (یادداشت 121، ص 105)

- سفر مرحوم طباطبائی به روسیه، کشورهای عربی، ترکیه و دیدار با سیاست مردان; (یادداشت 110، ص 102) .

- تلگراف سید محمد طباطبائی به امپراطوری ژاپن درباره مسلمانان; (یادداشت 32، ص 19)

- تاسف مرحوم طباطبائی از نبودن سفیر ایران در ژاپن . (یادداشت 33، ص 19)

6 . استناد به «لمحات اجتماعیة فی تاریخ العراق الحدیث » ، اثر علی الوردی:

حائری، در بسیاری از موارد مربوط به جریان های استعمار انگلیس در عراق به این نویسنده عرب ارجاع می دهد، مواردی که مؤید برخی تحلیل های او می باشند; در صورتی که با توجه به مطالب پیشین و نکته های زیر، اتکا به آن ها چندان استوار نیست:

وصف ضعیف از آیت الله حائری: از قول خالصی زاده، نقش آیت الله حائری را کارشکنی پنهانی درباره اقدام های علمای مهاجر به قم ذکر می کند . (یادداشت 135، ص 181)

نقد:

شایان توجه است که نظر عبدالهادی حائری بر همدردی آیت الله حائری با علمای مهاجر می باشد، نه آن که باور داشته باشد، ایشان اقدام های مورد انتظارشان را انجام می داد . هم چنین به رغم اقتضای طبیعت بشری در مخالفت با مزاحمان ریاست، این سخن را نمی پسندد که ایشان مبارزه پنهانی با آنها داشته اند; اما اگر هم مشربی آیت الله حائری را با آیت الله سیدکاظم یزدی نادیده انگاریم، نمی توان تصور کرد که بیان های امثال خالصی زاده در دیدگاه نویسنده بی تاثیر بوده است، چرا که به هر حال سخن فرد ثقه ای مانند علامه تهرانی را در حسن برخورد با علمای مهاجر کنار گذاشته است; هم چنان که سخنان نزدیکان و شاگردان آیت الله حائری نیز این امر را تایید نمی کند .

جای پرسش است که چگونه حائری در مقام تحقیق، فرزند و برادر علامه نائینی را یافته و از ایشان نقل قول می کند، اما از برادر بزرگ خود یا دو فرزند آیت الله حائری یزدی (یعنی آیت الله شیخ مرتضی حائری و دکتر مهدی حائری یزدی) که دایی های او هستند و طبیعتا با آن ها بی ارتباط نبوده است، در مورد سیاست ورزی یا سیاست گریزی پدربزرگ خود سخنی نقل نمی کند . مگر دکتر مهدی حائری یزدی به هنگام نوشتن «تشیع و مشروطیت » که پایان نامه دکترای وی در کاناداست - بنا به گزارش خود او در کتاب خاطراتش - در آن جا نبود و با او آمد و شد نداشت؟ مگر نمی توانست با آن ها نامه نگاری کند؟ آیا جز این است که - بنا به نقل او در کتاب خاطراتش - ایشان، او را قبول نداشته اند و حتی ناخرسندی های دیرینه خود را در آن جا به تفصیل یادآور می شود؟ مگر نقل نمی کند که دکتر مهدی حائری در کانادا بر ضد ایشان سخنانی گفته بود؟

- اشاره به فرستادن میرزا مهدی خراسانی و شیخ جواد جواهری از سوی علمای مهاجر به نزد ملک فیصل برای آماده کردن وسایل بازگشت آنها، و ارسال نامه هایی از ملک فیصل برای علما و پیام شفاهی برای سردار سپه . (یادداشت 137، ص 182)

نقد:

روشن است که مبادله پیک - بر خلاف تحلیل نویسنده - نمی تواند کمکی برای وجود ارتباط گرم یا حمایت علمای مهاجر و از جمله مرحوم نائینی از دولت های دژخیم باشد .

- تعهد علما (مرحوم نائینی، مرحوم اصفهانی، سید عبدالحسین طباطبائی، سید حسن طباطبائی) به عدم مداخله در سیاست و حتی کمک به سلطنت هاشمی عراق . (یادداشت 139، ص 183)

نقد:

بطلان این گونه تعهدهای ذلیلانه برای کسانی که سال های با عزت در برابر ستم و استعمار ایستاده اند از روز روشن تر است و نقل ها و نقدهای پیشین ما گوشه ای از پرده های شبهه و تهمت را از برابر روشنایی ها برگرفت; بنابراین حتی اگر بپذیریم که ایشان بنا بر مصلحت به کوتاه آمدن مجبور شده باشند، هرگز رویکردی ذلیلانه - آن گونه که حائری نقل می کند - در پیش نمی گیرند . دست کم نمی توان به راحتی این تحلیل را پذیرفت و احتمالا از تحلیل ذهنی و برداشت شخصی علی الوردی ناشی شده است، همان گونه که حائری نیز مستند او را نقل نمی کند .

- تلاش شیخ جواد جواهری، مهدی خراسانی و سید باقر سرکشیک برای جدا کردن علما از خالصی و تاکید شیخ جواد جواهری در نامه خود به مرحوم نائینی بر لزوم بهره جویی از فرصت ها که در غیر این صورت، موقعیت خود را از دست می دهید . (یادداشت 140، ص 183)

نقد:

درباره کسی می توان از لزوم اغتنام فرصت برای حفظ موقعیتش سخن گفت که زمینه آن را داشته باشد و در ذات او بهره جویی از فرصت ها باشد، ولی کسی مانند مرحوم نائینی در پی جاه و مقام نبود، از این رو اتکا بر چنین نقلی چندان به جا نیست . افزون بر آن به راحتی نمی توان تلاش آن چند نفر را ثابت دانست و با صرف تحلیل های ذهنی نمی توان با شخصیت افراد بازی کرد .

- حائری گفته لورن - وزیر مختار انگلیس در تهران - را که وجود املاک علمای مهاجر در عراق، علت عدم تمایل آنها برای باقی نماندن در قم و ایران بود، از همین کتاب نقل می کند; (یادداشت 136، ص 182) .

نقد:

روشن است که نمی توان با استناد به گفته وزیر مختار انگلیس این مسئله را پذیرفت; آن هم در مورد آنانی که مردم و کسانی که با آنان حشر و نشر داشته اند، اسوه زهد و تقوا می دانسته اند و نویسنده نیز خود، این امر را قبول دارد، با این وجود به چنین نقل قولی استناد می کند .

7 . استناد به «هجوم روس » ، اثر ناظم الدین زاده:

نوشته ناظم زاده شاگرد آخوند خراسانی، دیگر مستند نویسنده است; اما آشکار است که با تعلق ایشان به جناح خاص و بی مهری به هواداران مرحوم سیدکاظم یزدی و کسی مانند آیت الله حائری به طور طبیعی و منطقی نمی توان مطالبی را که درباره آیت الله سیدکاظم یزدی و آیت الله حائری طرح نموده است، قبول کرد:

- اعلام حرکت آیت الله سیدکاظم یزدی به کاظمین، و منصرف کردن ایشان به وسیله ابوالقاسم شیروانی، دیپلمات روس در نجف . (یادداشت 42، ص 161)

نقد:

آیا کسی مانند مرحوم یزدی، ممکن است با گفته های دیپلمات روس دست از مبارزه بردارد; کسی که بیانیه ها و تلگراف هایش درباره زیاده خواهی های استعمار از یادها فراموش نمی شود؟ حتی اگر ایشان در پی دیدار با چنین کسی، از تصمیم خود باز گردد، با توجه به شخصیت والای ایشان، نمی توان لحن منفی حائری را بی اشکال دانست .

- حائری در تایید سیاست گریزی پدر بزرگ خود آیت الله حائری، عدم ذکر نام ایشان به وسیله ناظم الدین زاده را - در لیست 29 مجتهد از علمای مهاجر به ایران در سال 1330 هق - به صورت تایید ذکر می کند; (یادداشت 126، ص 179) .

نقد:

عدم ذکر نام ایشان در فهرست آن کتاب، دلیل بر عدم حضور و دست کم قرینه ای قوی بر سیاست گریزی ایشان نیست .

8 . منابع دیگر

تخریب شیخ محمد باقر اصفهانی: استناد واحد به خیابانی (ریحانه) در طرح قتل مردم به اتهام بابی گری به وسیله شیخ محمد باقر اصفهانی! ! (یادداشت 2، ص 153)

نقد:

آیا می توان پذیرفت مرحوم نائینی که حائری او را استبدادستیز می داند و به ایشان نزدیک بود، این امور را ببیند و از آن ها هیچ انتقادی نکند . از طرف دیگر علامه نائینی و دیگر علما چگونه حاضر می شوند با کسی که لباس روحانیت به تن دارد و در حوزه بزرگ اصفهان میدان دار است و بی جهت مردم را به قتل می رساند، برای ستیز با استبدادگر دیگری در یک سنگر به مبارزه بپردازند و خط خود را از او جدا نکنند . آیا امکان ندارد علمای بزرگی که سال ها زاهدانه زیسته و در صف مبارزه سینه چاک بوده اند از مبارزه با چنین استبدادگری غافل بمانند؟ آیا تعریف و تمجیدهای بزرگان دین درباره آقانجفی، پدر و برادر ایشان حاج آقا نورالله کم است (42) ؟ آیا چنین حجمه هایی به این بزرگواران حساب شده نیست؟

- متهم کردن مرحوم شیخ محمدباقر اصفهانی به توافق با ظل السلطان در شورش خودانگیخته او (1295/1878) علیه افزایش بهای ارزاق و ایجاد ناراحتی های بر ضد خود .

نقد:

مستند نویسنده، کتاب «رؤیای صادقه » است که بنا به گفته ملک زاده به پدرش ملک المتکلمین متعلق می باشد و روشن است که سخن ملک المتکلمین - که از سوی علمای اصفهان و در راس آنها مرحوم آقانجفی از آن جا بیرون رانده شده بود (43) و فرزند وی که ترویج کننده اوست، نمی تواند پایه تحلیل یک محقق قرار گیرد . بر فرض که این کتاب به سیدجمال واعظ متعلق باشد، در این صورت نیز نمی تواند مورد استناد نویسنده قرار گیرد، چرا که سیدجمال با ملک المتکلمین هم خط است و علاوه بر آن، هر دو به پیوند با فراماسونی متهم بوده اند . (یادداشت 3، ص 153)

بزرگنمایی روشنفکرمآبه از مرحوم طباطبایی: هدف بلندمدت مرحوم طباطبائی از مسافرت به تهران در 1312 ه ق، برقراری تدریجی نظام مشروطه و تاسیس مجلس شورای ملی بود (کاظمیه، یادادشت ها) . (یادداشت 126، ص 105 - 106) این نکته نزد حائری قرینه ای است بر این که «طباطبائی تنها مجتهد برجسته شیعه زمان خودش بود که سخنانش، مفاهیم ملیت به معنای نو را در برداشت »

نقد:

یادآوری می کنیم عبدالهادی حائری با این تعریف در نهایت به دنبال آن است که ایشان را - که شدیدا با انجمن های مخفی، سیدجمال اسدآبادی و سرانجام روشن فکری رشدیافته در دامن فکری غرب در ارتباط می داند - بر دیگر علما برتری داده و از این راه، اندیشه ها و مبارزه های آن ها را غیر اصیل بداند، حال آن که چنین امری به تنهایی نمی تواند، جداکننده مرحوم سیدمحمد طباطبائی از دیگر علما و تضعیف شخصیت اصیل آن ها باشد . افزون بر آن، نمی توان این حقیقت را کنار گذشت که اندیشه های نوگرایانه چندان هم از نظر علما پنهان نبوده است که آن ها را همانند نویسنده حاضر ناآگاه بدانیم مگر مخالفت های بسیار با اندیشه های غربی از آگاهی حوزه نجف و دیگر علمای بلاد سرچشمه نمی گرفت؟ اگر کلاهی بر سر مشروطه اسلام خواه رفت، به علت دسیسه های پنهان در میدان عمل و این که بسیاری از کارها در دست نوگرایان غرب زده یا وابسته بود و حمایت از جنبه های خاص مشروطه نمی تواند به خاطر ناآشنایی با بنیان های دموکراسی و مشروطه باشد; بلکه حاصل گذراندن نوخواهی ها از فیلتر شریعت و مصلحت سنجی ها بوده است . به هرحال، گذشته از استدلال های مجزایی که برای این امر باید در جای دیگر آورد، چنین استنادهای کم مایه ای احتمال مقابل را ثابت نمی کند که حائری به دنبال آن است .

امور دیگر:

تشویق غیر مستقیم تقی زاده برای حرکت آیت الله خراسانی به ایران، جهت مبارزه با استبداد و نفوذ روس . (یادداشت 148، ص 112)

نقد:

در جریان های سیاسی طبیعی است که هر گروه بخواهد دیگران را نیز در مسیر حرکت خویش ببیند یا آن که مستقیم و غیر مستقیم آن ها را به آن سوی بخواند، اما با این سخنان نمی توان اصالت حرکت مراجع و روحانیان پرتلاش و خستگی ناپذیر در عصر مشروطه و بعد از آن را زیر سؤال برد یا غیر اصیل معرفی کرد .

شیوع تکفیر تقی زاده توسط آیت الله خراسانی و آیت الله مازندرانی; ولی آیت الله مازندرانی در نامه ای می گوید که تکفیر نکرده بود (اعتماد به اسماعیل رائین، حقوق بگیران انگلیس در ایران; حبل المتین) . (یادداشت 31، ص 159)

نقد:

بی آن که احتمال شیوع چنین مسئله ای را نفی کنیم، از حائری می پرسیم که چگونه ممکن است از سویی تقی زاده به طور غیر مستقیم در آیت الله خراسانی تاثیر بگذارد و از سوی دیگر، آخوند خراسانی، وی را تکفیر کند . آیا این دو با یکدیگر سازگارند؟

حیرت صاحب نظران از کناره گیری آیت الله حائری از سیاست (محمود رازی، آثارالحجة) . (یادداشت 127، ص 180) ضعف این مسئله از سخنان دیگر ما ظاهر شد .

گزارش خالصی زاده حاکی از عدم تمایل علمای مهاجر برای ماندن در قم است (به سبب بدبینی به ایران به ویژه مرحوم اصفهانی) و امکان حفظ ریاست خود در عراق (به ویژه آن که داعیه ریاست به وسیله سید محمد فیروزآبادی در آن جا مسئله مهمی برای ایشان بود) و نیز حاکی از آن است که آیت الله حائری نیز با آنها در مبارزه پنهانی بود . (یادداشت 136، ص 182) ارزیابی چنین تحلیل هایی از سخنان پیشین روشن شد .

نامه تشکر آیت الله نائینی برای سردار سپه به همراه تمثال مقدس و انجام مراسم استقبال از تمثال مقدس در باغ شاه (استناد به مکی، تاریخ بیست ساله) (یادداشت 166 - 167، ص 192) و (مستوفی، زندگانی من)، (یادداشت 169، ص 192)، نقد این مسئله در قبل گذشت .

اعلامیه منسوب به آیت الله نائینی و آیت الله اصفهانی که یک سال بعد در تکفیر مخالفان سردار سپه منتشر شد (استناد به حبل المتین) . (یادداشت 174، ص 193)

نقد:

اولا، رفتار رضاخان در دوران پیش از سلطنت و اوایل آن برخلاف دین ستیزی های دوره های بعدی اوست بنابراین، حمایت احتمالی علما از او (نه به صورت مطلق) دور از ذهن نیست، به خصوص به معنای دوستی و حمایت دائم که حائری ترسیم می کند .

ثانیا، نویسنده خودش در نسبت این اعلامیه به آنها به طور جدی تردید دارد، ولی به هر حال، ایشان را از پشتیبانان سردار سپه می داند .

همان گونه که این اعلامیه از جهت مضمون و نقل نادرست آیه مشکل دارد، برخی محققان، آن را ساخته و پرداخته دستگاه تبلیغی رضاخان دانسته و گفته اند که در فاصله بازگشت علما به نجف، پدیده مهمی - که تعبیر «قیام کنندگان بر حوزه محمدی » بر آنها صادق باشد - رخ نداده است که عالمانی چون نائینی و اصفهانی را بر صدور اعلامیه برانگیزاند (44) . آیا برای تاسیس نظام پهلوی، دروغ پردازی امری غیر عادی است؟

ثالثا، اگر مرحوم نائینی با رضاخان پیوند دوستی یا همکاری داشت، آیا مناسب تر نبود در جریان تخریب بقیع به وسیله وهابی ها خود به رضاخان تلگراف کند؟ چه نیازی بود که به اتفاق مرحوم اصفهانی و دیگر علما، به امام جمعه تهران و مرحوم سید محمد طباطبایی برای بازداشتن حکومت ایران تلگرافی بفرستند (45) ؟

رابعا، اگر مرحوم نائینی پشتیبان رضاخان بود، نمی بایست (بنا به نقل آیت الله سلطانی طباطبائی)، آیت الله بروجردی را هنگام ورود به ایران به جرم توطئه مشترک ایشان، مرحوم نائینی و مرحوم اصفهانی دستگیر می کردند (46) .

جلب حمایت علما و نائینی (در دیدار خود به مناسبت غائله شیخ خزعل در رجب 1344 علیه احمدشاه از سوی سردار سپه، اطلاع دادن به آنها نسبت به رسیدنش به شاهنشاهی ایران و تعهد به برقراری شورای پنج نفره مجتهدان بنا بر اصل 2متمم قانون اساسی . (یادداشت 175، ص 193)

نقد:

بر فرض درست بودن این دیدار، صرف ملاقات یک مقام عالی رتبه با مراجع، نمی تواند دلیلی بر تایید یا دوستی ایشان با او باشد .

- سکونت سید عبدالله بهبهانی و رها کردن مخالفت فراوان در جریان رای گیری برای تساوی حقوق ادیان با تهدید به قتل سلطان محمود میرزا . (یادداشت 105، ص 318)

نقد:

آیا به همین راحتی می توان پذیرفت عالم شجاعی مانند مرحوم بهبهانی که عمر خود را مبارزه با استبداد و بی دینی نهاده است، با تهدید به مرگ از دفاع ارزشی خود دست بردارد؟ !

اصلاحات اولیه، باعث ندادن مالیات شد; (یادداشت 2، ص 212)

اکتفا بر بیان آدمیت در این که آخوندزاده تنها سخنگویی بود که از سکولاریسم به طور شفاف سخن می گفت، هم چنان که تعدد زوجه ها را از مصادیق نابرابری می داند; (یادداشت های 101 - 102، ص 316)

بسنده کردن به مآخذی مانند اسناد و مدارک، ص 65 - 93، رشیدرضا، تاریخ الاستاذ الامام السید محمدعبده در اشاره به نامه های اسدآبادی به میرزای شیرازی; (یادداشت 10، ص 155)

اقتباس بیشتر مطالب کواکبی از آلفیری: (یادداشت 37، ص 224) و (یادداشت 38، ص 224)

د . اکتفا بر ارجاع به منابع خارجی در امور تخصصی دینی

حائری در موارد متعددی، بدون آن که منبع تخصصی و اصیلی را مستند خود قرار دهد، تنها به منابع خارجی و غیر اصیل ارجاع می دهد; هرچند یادآوری آن منابع برای خوانندگان اصل پایان نامه ایشان تا اندازه ای می تواند مفید باشد، اکتفا به آن ها از اتقان کار او می کاهد .

بسنده کردن به نوشته های مونت گومری وات در این که ائمه دوازده گانه در دوران خود از طرف همه جامعه شیعه شناسایی نمی شدند; (یادداشت 7، ص 77 - 78) .

بسنده کردن به نوشته های نیازی برکس درباره محدود دانستن قلمرو امر به معروف و نهی از منکر در امور دینی; چنان که دین به گونه ای سکولار و عرفی مورد نظر ایشان است; (یادداشت 103، ص 37)

شمول قلمرو حسبه بر مسئله امر به معروف و نهی از منکر; (یادداشت 107، ص 39) .

نویسنده در مورد مفهوم حکم، فتوا و تفاوت بین آنها تنها به نوشته های فردی غیر مشهور (شهاب الدین القرافی) که گویا از اهل تسنن است، بسنده کرده و از منابع شیعی و دانشوران شهیر، منبعی معرفی نمی کند . علاوه بر آن توضیحی ناپخته از آنها ارائه می دهد; (یادداشت 67، ص 67)

بسنده کردن به نوشته های فون گرونبام در بررسی جایگاه امامت و جنبه حکومت دنیوی آن که مبتنی بر حکومت خداست; (یادداشت 1، ص 76)

بسنده کردن به نوشته های هنری کربن در مخالفت علمای رسمی با ملاصدرا و تکفیر وی به دلیل صوفی گری و نگرش فلسفی به دین; (یادداشت های 42، 43، 44 و 50، ص 88)

ادوارد براون، ویلسن، محمد اقبال و گیب، شیخیه را تحت تاثیر ملاصدرا دانسته اند، (یادداشت های 45، 46، 47 و 48، ص 88) البته نویسنده، مخالفت آشتیانی و کربن را با سخن فوق نقل می کند و متذکر می شود که از نظر منطقی و تاریخی سخن درستی به نظر می رسد (یادداشت های 88 و 50، ص 49) .

درباره آل بویه و شیعی گری در دوره های سلجوقیان و مغولان (یادداشت 17، ص 138)،

درباره جنگ بدر و حنین (یادداشت 173، ص 193)،

در مورد تهجد (یادداشت 184، ص 193)،

پیرامون سلفی گری و وهابیت (یادداشت 22، ص 271)،

درباره اهل حل و عقد (یادداشت 100، ص 269)، فقط منابع غربی و خارج از جهان اسلام را معرفی می کند . .

درباره خوارج و حکمیت به آثار والیری ارجاع می دهد (یادداشت 4، ص 279) .

در مورد مفهوم کافر ذمی (یادداشت 68، ص 305)،

و درباره نظام مالیاتی در کشورهای اسلامی و نظام جزیه گرفتن (یادداشت 96، ص 315)، فقط منابع غربی و خارج از جهان اسلام را معرفی می کند .

جمع بندی

نوشتار حائری، چنین اندیشه ای به ذهن خواننده می آورد که وی، مانند بسیاری از روشنفکرنمایان دوران پهلوی به مبارزه ای جدی با روحانیت دست یازیده است . بالاترین خدمتی که او به اندیشه سکولاریسم می توانست انجام دهد، قدسیت زدایی از چهره های مبارزی است که عمر خود را در مبارزه با ستم صرف نموده اند . جا دارد که ریشه چنین شخصیت آخوندگریز یا آخوندستیز در بحثی جداگانه تحلیل شود; امری که حاصل سختی ها و نابسامانی های دوران کودکی او می باشد و در خاطراتش (47) به روشنی نمایان است .

زندگی نامه عبدالهادی حائری همراه با این نوشتارش، احتمال نوعی فرافکنی شخصیتی در کارهایش را به ذهن می آورد; چرا که وی در نخستین دوران زندگی اش، خود را نوعی شخصیت مبارز نشان می دهد، ولی می بینیم که برای گرفتن بورسیه اعزام به خارج به اسدالله علم متوسل می شود تا با وساطت او نزد محمدرضا شاه، این نوه آیت الله حائری برای تکمیل تحصیلات عالیه روانه خارج گردد . وی در زندگی نامه خود از درخواست سازمان سیا برای ورود برخی از اعضای خود به یکی از سازمان های علمی که حائری نیز در آن حضور داشت، ابراز ناخشنودی می کند; حال اگر فرض کنیم - فقط فرض کنیم، نه آن که ایشان را متهم کنیم - برخلاف تصریح و ابراز ناخشنودی چنین راهبردهای استعماری، وی نیز از جمله چنین کسانی باشد; آیا می توان انتظار بیشتری برای تخریب علما داشت؟ آیا از کسی مانند او، خدمتی بالاتر از تخریب علمای بزرگ شیعه انتظار می رود؟ آیا اندیش مندی مانند او می تواند خدمتی بالاتر به سکولاریسم بنماید؟ آیا فردی که به کسانی مانند حاج آقا نورالله که از دشمنان سرسخت رضاخان و رژیم های استبدادگر بوده اند، حمله می کند، چه خدمتی بالاتر از این می تواند به رضاشاه و دستگاه استبداد بکند؟

در آخر متذکر می شویم که تجلی روحیات و شخصیت روشن فکری و آخوندزده ایشان در این کتاب - که خط دهنده ایشان در نگارش وی بوده است - ما را بر آن داشت تا عنوان مقاله خود را «ذهنیات حاکم بر کتاب تشیع و مشروطیت و نقش ایرانیان مقیم عراق » قرار دهیم; چنان که می توان احتمال داد وی دوگانگی شخصیتی خود را در شخصیت علامه نائینی جمع کرده و دوره سوم زندگی ایشان را دوره همکاری و دوستی با دولت های دژخیم ایران و عراق دانسته است . به هرحال، چه چنین ریشه روانی - شخصیتی را بپذیریم یا نپذیریم، نمی توانیم منکر خدمت او به دین ستیزی و سکولاریسم گردیم، هرچند در برخی سخنانش بتوان مطالب خلاف آن را نیز یافت .

کتاب نامه

1 . ابوالحسنی (منذر)، علی; آخرین آواز قو; تهران: چ 1، نشر عبرت، 1380 .

2 . حائری، عبدالهادی; آنچه گذشت . . . نقشی از نیم قرن تکاپو; تهران: معین، 1372 .

3 . حبل المتین، (نقل از حکم نافذ آقانجفی; اندیشه سیاسی و تاریخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهانی) .

4 . دولت آبادی، یحیی; تاریخ معاصر ما، حیات یحیی; جاویدان، ج 4، بی تا، بی جا .

5 . گلسرخی، رضا; خاطرات درباره فدائیان . . . ; نشریه یاد، سال دوم، ش 6، بهار1366 . (نقل از نیمه پنهان، ج 4) .

6 . خوش نیت، سید حسین; نواب صفوی، اندیشه، مبارزات و شهادت او; بی نا، بی تا (نقل از نیمه پنهان، ج 4) .

7 . مصاحبه با حسین شاه حسینی راجع به آیت الله حسین لنکرانی، فصلنامه تاریخ معاصر ایران; سال پنجم، ش 17، بهار 1380 .

8 . دفتر پژوهش های مؤسسه کیهان; نیمه پنهان، سیمای کارگزاران فرهنگ و سیاست; ج 4، سازمان انتشارات کیهان، چ 1، 1379 .

9 . کرمانی، ناظم الاسلام; تاریخ بیداری ایرانیان; ج 1، نشر پیکان، چ 5، 1376 .

10 . ویژه نامه علامه نائینی; مجله حوزه; ش 76 - 77 .

11 . حکیمی، محمدرضا; یادنامه علامه امینی، الفبا، دوره اول، جلد اول، تهران، 1352 .

12 . مستوفی، عبدالله; شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه; ج 3، تهران: زوار .

13 . مکی، حسین; تاریخ بیست ساله; تهران: امیرکبیر، ج 2 و3، بی تا .

14 . نامدار، مظفر; اسوه فقاهت و سیاست، مجموعه تاملات سیاسی در تاریخ تفکر اسلام; ج 5، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، به کوشش دکتر موسی نجفی .

15 . نامدار، مظفر; رهیافتی بر مبانی مکتب ها و جنبش های سیاسی شیعه در صد ساله اخیر; چ اول; تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1376 .

16 . نجفی، موسی; اندیشه تحریم در تاریخ سیاسی ایران; مشهد: بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، 1372 .

17 . نجفی، موسی; جعفریان، رسول; سده تحریم تنباکو; تهران: امیرکبیر، 1373 .

18 . نجفی، موسی; اندیشه سیاسی و تاریخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهانی; چ 2، تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1378 .

19 . نجفی، موسی; حکم نافذ آقانجفی; چ 1، قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1371 .

20 . نشریه عماد; ماجرای اعدام انقلابی احمد کسروی; سال یک، شماره دوم، زمستان 1367 . (نقل از نیمه پنهان، ج 4) .

پی نوشت:

1) مظفر نامدار، رهیافتی بر مبانی مکتب ها و جنبش های سیاسی شیعه در صد ساله اخیر، ص 128 - 129 و میرزای نائینی، تنبیه الامة و تنزیه الملة، ص 43 .

2) مظفر نامدار; همان، ص 251 و ر . ک: همان «اسوه فقاهت و سیاست » ، مجموعه تاملات سیاسی در تاریخ تفکر اسلام، ج 5 .

3) موسی نجفی; اندیشه تحریم در تاریخ سیاسی ایران، ص 293 - 294 .

4) علی ابوالحسنی (منذر)، مصاحبه با حسین شاه حسینی راجع به آیت الله حسین لنکرانی، فصلنامه تاریخ معاصر ایران، سال پنجم، ش 17، قسمت دوم، ص 266 - 269 .

5) دفتر پژوهش های مؤسسه کیهان، نیمه پنهان، سیمای کارگران فرهنگ و سیاست، ج 4، ص 39 - 74 .

6) رضا گلسرخی، خاطرات درباره فدائیان . . . ، نشریه یاد، سال دوم، ش 6، ص 44; محمدرضا حکیمی، یادنامه علامه امینی، الفبا، دوره اول، جلد اول، ص 155 . نقل از همان، ص 64 - 65 .

7) همان، ص 261 .

8) نشریه عماد، سال یک، شماره دوم، ماجرای اعدام انقلابی احمد کسروی، ص 100 . نقل از همان، ص 65 .

9) سید حسین خوش نیت; نواب صفوی، اندیشه، مبارزات و شهادات او، ص 44; نقل از همان، ص 66 .

10) سوره حجرات، آیه 6 .

11) عبدالهادی حائری، آنچه گذشت . . . ; نقشی از نیم قرن تکاپو .

12) موسی نجفی، حکم نافذ آقانجفی، ص 130 - 161 .

13) همان، ص 47 - 50 .

14) همان، ص 82 - 90 .

15) همان، ص 165 - 178 .

16) همان، ص 191 - 211 .

17) موسی نجفی، اندیشه سیاسی و تاریخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهانی، ص 202 - 204 .

18) همان، ص 353 - 391 .

19) همان، ص 31 - 35 .

20) همان، ص 202 - 204 .

21) حبل المتین، 2شوال 1332ق، ص 20، نقل از حکم نافذ آقانجفی، ص 233; حبل المتین، 1306ش، نقل از همان، ص 306 .

22) مصاحبه با شیخ مهدی نائینی، مجله حوزه، ویژه نامه علامه نائینی، ش 76و77، ص 18 - 19 .

23) همان، ص 66 .

24) اسماعیل اسماعیلی، «نائینی در برابر استبداد» ، مجله حوزه، ش 76 و 77، ص 253 - 256 .

25) حسین مکی، تاریخ بیست ساله، ج 3، ص 37 - 42 .

26) حسین مکی، تاریخ بیست ساله، ج 3، ص 27 .

27) تشیع و مشروطیت، همان، ص 192 .

28) اسماعیل اسماعیلی; همان، ص 258 .

29) یحیی دولت آبادی، حیات یحیی، ج 4، ص 292 .

30) عبدالله مستوفی، شرح زندگانی من، ج 3، ص 614 .

31) حسین مکی، تاریخ بیست ساله، ج 2، ص 397 - 410 .

32) مجله حوزه، ویژه نامه علامه نائینی، ش 76 - 77، ص 29 .

33) رک: علی ابوالحسنی منذر، آخرین آواز قو، ص 125 .

34) مجله حوزه، ویژه نامه علامه نائینی، ش 76 - 77، ص 20 - 21 .

35) همان، ص 28 - 29 .

36) همان، ص 19 - 20 .

37) همان .

38) همان، ش 76 - 77، ص 22 .

39) رک: نیمه پنهان، ج 4، ص 39 - 74 .

40) مجله حوزه، ویژه نامه علامه نائینی، ش 76 و 77، ص 76 .

41) برای مطالعه خلاصه ای از زندگی نامه و میزان خیانت های او به عالم روشنفکری ر . ک: نیمه پنهان: سیمای کارگزاران فرهنگ و سیاست، ج 4، ص 93 - 130 .

42) رک: موسی نجفی، حکم نافذ آقانجفی و اندیشه سیاسی و تاریخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهانی .

43) ناظم الاسلام که مورد اعتماد خود حائری است این مطلب را در کتاب خود ذکر می کند: ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، ج 1، ص 499 .

44) اسماعیل اسماعیلی، نائینی در برابر استبداد، مجله حوزه، ویژه نامه مرحوم نائینی، ش 76 و 77، ص 264 .

45) حسین مکی، تاریخ بیست ساله، ج 4، ص 88 .

46) مجله حوزه، ش 43 و 44، ص 33 و 115 .

47) عبدالهادی حائری، آنچه گذشت . . . : نقشی از نیم قرن تکاپو .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر