آشنایی با کهن ترین شرح فارسی «اسماء الحسنی » - «روح الارواح فی شرح اسماء الملک الفتاح »

نزد حکیمان و عارفان، پس از مبحث «وجود» مقوله ای شگرف تر و گسترده تر از مبحث «اسماء الله » صورت نبسته است; چه، با شناخت اسمای الهی، آشنایی با صفات و افعال حق تعالی برای ما ممکن می گردد، و نیز به گفته اهل معرفت، شهود حضرتش میسور می شود.
سرچشمه صافی و گوارای این بحث - که اندیشوران از پگاه تمدن اسلامی پیرامون آن نیکو قلم زده اند - قرآن عزیز است، که فروفرستنده اش، در آن خویش را با نامهای گونه گون خوانده است و همو فرموده: «برای خدای نامهای نیک است، پس وی را بدان نامها بخوانید». (اعراف/180)
گذشته از کلام خدای حمید در قرآن مجید، پیشوایان دین در نیایش ها و گفته های خویش از اسماء الله فراوان یاد کرده اند; بویژه در احادیث نبوی، شکوه و جلال نامهای حضرت حق، سخت مورد
تاکید است. در کلامی مشهور که محدثان خاصه و عامه از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نقل کرده اندازصد نام باری تعالی سخن رفته که حفظ وذکر آنها تواند مایه رستگاری و استواری ایمان پارسایان باشد. (1)
باری مبحث اسماء حسنای الهی محل درنگ، مو شکافی و ژرف نگری بسیاری از اندیشوران، اعم از حکیمان، متکلمان، عارفان و جز آنان شده، و به تالیف رساله ها و کتابهای کوتاه و بلند در این زمینه منجر گردیده است.
ابی بکر محمد، معروف به ابن عربی، به گردآوری و شمارش اسمایی که در جای جای قرآن آمده اند، دست یازیده و مشخص نموده که در هر سوره چند اسم حضرت باری ذکر شده است. امام فخر رازی شرحی به مذاق متکلمان بر اسماء حسنی نگاشته که به «لوامع البینات » شهره است. از حکیم الهی، حاج ملا هادی سبزواری نیز کتابی گرانسنگ در این زمینه به یادگار مانده، که در حقیقت شرح دعای جوشن کبیر است. (2)
در میان فراوان نوشته هایی که نامهای الهی را کاویده اند آثار اهل معرفت را صفایی دیگر است; نگاشته های آنان از نکته های معرفت آموز، آکنده و از لطایف دل انگیز انباشته است. اینان نه تنها رموز علمی اسماء حسنای الهی را بررسی کرده، و در شرح اسماء ذاتی و ثبوتی، توقیفی و قیاسی سخنهای در خور تامل گفته اند، بلکه از نامهای خدای سبحان در آداب عملی و سیر و سلوک روزمره ربیت شوندگان نیز بهره برده اند.
حکیم محمد لاهیجی در «مفاتیح الاعجاز»، در حالات ابوسعید ابی الخیر گوید:
«چون مرید را تلقین کردی، نزد خود می نشاند و اسماء الله بر او می خواند و نگاه به مرید می کرد تا به کدام اسمی در او تغییر پیدا می شود. از هر اسم که در او تغییر پیدا می شد، می فرمود که به آن اسم ذکر بگو; تا زمانی که کار مرید به آن اسم تمام می شد، باز او را می نشاند و اسماء الله بر او می خواند و باز از هر اسمی که تغییر در وی می دید به آن ذکر می فرمود; ... به این نوع تربیت مرید می نمود تا کار او در فقر به اتمام می رسید». (3)
پانصد و اندی از هجرت پیغامبر خاتم صلی الله علیه وآله وسلم می گذشت که مردی در جمع دانشیان درخشید; اهل قلم بود و اهل درد; خدای شناسی پارسی دان. کتابی درباره نامهای الهی نوشت که گذشته از فواید گوناگون عرفانی، یکی از شاهکارهای نثر فارسی و نیز کهن ترین گزارش اسماء حسنی به این زبان قندوش است; کتابی با عنوان «روح الارواح فی شرح اسماء الملک الفتاح ».
شهاب الدین ابوالقاسم احمد، فرزند ابو مظفر سمعانی، یکی از دانشیان و سخنوران خاندان سمعانی است; خاندانی که بیشترینه مردان آن به فضل و کمال، امام و رهنمای روزگار خود بودند و بر همگان پیشی داشتند.
احمد سمعانی ظاهرا در مرو، به سال 487 قمری زاده شد. تا اوان بلوغ در همان جای بود و از پدر فقه و حدیث آموخت. آنگاه همراه برادرزاده اش، عبدالکریم، به سرخس مسافرت کرد، اما دیری نپائید که به مرو بازگشت. دیگر بار آن دو جوان مروی به قصد دانش اندوزی راهی سفر شدند، این بار به سوی نیشابور، و به آهنگ استماع کتاب صحیح مسلم از محدثان نامدار آن دیار. به مقصود که رسیدند، احمد روانه مرو شد. سالیانی بعد احمد سمعانی مراحل علوم ظاهری و باطنی را گذرانیده بود; فقیه و مفتی بود، وعظ می گفت، شعر می سرود و در مجلس بوسعید با عرفان آشنا گشته بود. وی سرانجام به سال 534 قمری فرمان یافت و به ابدیت پیوست.
تاریخ این آگاهی را که سمعانی چگونه به وادی عرفان راه یافته و با کدامیک از پیران خراسان پیوند داشته، از ما پنهان می دارد. در متن «روح الارواح » هم آرائی اویسی گونه ای می یابیم که طبق آن، سلوک جاده طریقت بدون پیوستگی با پیر و دلبستگی با شیخ هم میسور است; و هم با عباراتی روبرو می شویم که می گوید بدون آویزش به دامان رهنما در انجمن عاشقان نمی توان نشست.
گرچه در خصوص چگونگی و چرایی گرایش سمعانی به عرفان دستمان تهی است و چیزی نمی دانیم، اما این را نیک آگاهیم که تصوف و پسندهای عرفانی در روزگار وی سخت پرجاذبه بوده است; کششهایی که درونهای بی قرار - همچون ابو حامد غزالی - را قرار می بخشید; جاذبه هایی که از سنایی مدیحه گوی، شوریده ای سخته جوی می ساخت.
یکی از ویژگیهای تصوف روزگار سمعانی آن بود که مشایخ، بیش از ادوار دیگر درس و بحث، و وعظ و مجلس داشتند. برخی از ایشان به جامع شهر می رفتند و برای همگان تفسیر قرآن می گفتند; جماعتی از آنان در خانقاه ها، میدان ها و حتی کلیساهای شهر، مجالس پرشور وعظ برپا می کردند و این همه، به بسط عرفان در میان مردمان می انجامید.
امر دیگری که می توانست سمعانی فقیه و محدث را به انجمن عاشقان کشاند و او را به نگارش کتابی با نثر شاعرانه وا دارد، نگاشته های مشایخ سده های سوم تا پنجم است; آثار بزرگانی چون ابی نصر سراج طوسی، ابوطالب محمد مکی، ابوالقاسم قشیری، شهید بلخی، جنید بغدادی و حسین منصور حلاج، که جملگی به عربی هستند، و میراثهای جاویدان پارسی مانند «کشف المحجوب » هجویری، آثار خواجه عبدالله انصاری هروی، احمد غزالی و سنایی غزنوی.
افزون بر این همه، باید تاثیر اقوال ابوسعید ابی الخیر بر احمد سمعانی را از یاد نبرد; زیرا همچنان که گفته آمد وی در سال 529 سفری به نیشابور داشته، و در این روزگار آوازه ابوسعید در نیشابور و دیگر شهرها پیچیده بود و سمعانی که در آن زمان در سفر دانش اندوزی بوده، به حتم، فراگیری مبانی آن مکتب عرفانی را فراموش نمی کرده است. گفته های فراوانی که از ابوسعید در «روح الارواح » نقل شده و دیدگاههای مشترکی که در این کتاب و «اسرار التوحید» آمده، همه نشان تاثیرپذیری سمعانی از ابوسعید است.
این همه که گذشت تلاشی بود در یافتن انگیزه های عرفانی سمعانی - و علم نزد خدای دانا ست - زین پس درباره کتاب «روح الارواح » خواهید خواند.
«روح الارواح » کتابی است در شرح و تفسیر اسمای حسنای الهی، بر طریقه واعظان و مذکران، مشحون به حکایات و قصص پیمبران و رجال اسلام، و مشتمل بر احادیث نبوی و گفته های بزرگان دین، و اشعار عربی و فارسی، از خود نویسنده، سنایی و دیگران.
این کتاب بر عادت مذکران، که متاثر از روش قصه گویان بوده اند مبتنی است. در غالب موارد بر عبرت گرفتن از سرگذشت پیشینیان و برحذر داشتن از کیفر خدای سبحان، به گونه ای بلیغ تاکید می ورزد. نثری دارد متقن و کهن، شیوا و دلنشین. پس از ترجمه هر یک از اسماء خدای، از مطالب آموزنده و سخنان مشایخ یاد می شود.
با اینکه سمعانی، در فقه پیرو مذهب شافعی است، «روح الارواح » از بدایت تا نهایت از اهانت به مذاهب اسلامی و حتی مکتبهای غیر اسلامی، پاکدامن است. وجهه همت نویسنده اثبات و توضیح یافته های خویش است، نه طرد دیگران; تنها در یک دو جای در برابر آراء جبریه، قدریه، معتزله و دهریه بر آشفته است، آن هم بسیار گذرا و آرام.
از اهل بیت رسول صلی الله علیه وآله وسلم به بزرگی یاد می کند. در جایی گوید:
«بضعه نبوت که با معدن فتوت جمع گشتند، دو بدره پدید آمد. هر یکی میراث یک پدر برداشتند. مصطفی علیه السلام پدر بزرگتر بود، به زهر کشته شد، حسن که فرزند بزرگتر بود [هم] به زهر کشته شد، علی که پدر خردتر بود به تیغ کشته شد، حسین که فرزند خردتر بود [نیز] به تیغ کشته شد». (4)
می دانیم که «بضعه نبوت » مستفاد است از حدیث «فاطمة بضعة منی »، و «معدن فتوت » ماخوذ است از سخن معروف «لا فتی الا علی ». چنین تعبیراتی نشانه آشنایی سمعانی با عظمت خاندان نبوت است.
همان گونه که بیش از یک بار خواندید، موضوع اصلی کتاب، نامهای خدای تعالی است; «روح الارواح » نخستین نوشته مستقل زبان فارسی در این موضوع است. گذشته از موضوع عرشی و قدمت تاریخی، کتاب از جهات دیگری نیز ارزشمند است.
یکی از اسباب اهمیت کتاب، بازیافتن ابیات کهن فارسی در آن است. می دانیم چنانچه در متنی کهنسال، بویژه متون پیش از سده هفتم، به شعری فارسی استشهاد شده باشد، آن اثر از جهت تاریخ ادبیات منظوم فارسی اهمیتی ویژه پیدا می کند. «روح الارواح » از این جهت کتابی است بسیار مهم. مؤلف آن، افزون بر آنکه خود شاعری توانا بوده، و ابیاتی از خویش را در جای جای کتاب آورده، به شمار قابل توجهی از اشعار کهن و عصری خود نیز استشهاد نموده است. وجود این ابیات، دست کم دو فایده تاریخی دارد: نخست آنکه شاعری اندیشور از قرن پنجم و ششم هجری (یعنی خود مؤلف) را باز می شناساند; و دیگر آنکه امکان تحقیق پیرامون تاریخ شعر عرفانی فارسی را فراهم می آورد.
در «روح الارواح »، بیش از هر کس، ابیات سنایی که معاصر سمعانی بوده، راه یافته، و نیز ابیاتی از رودکی که با وی قریب العهد بوده است. مقایسه ضبط سمعانی و نسخه های موجود از آثار سنایی و رودکی، میدان فراخی برای پژوهش است. ذکر دو نمونه از این اختلاف ضبطها خالی از لطف نمی نماید:
در دیوان حکیم سنایی، می خوانیم:
«هر خسی از رنگ گفتاری بدین ره کی رسد
درد باید عمر سوز و مرد باید گامزن » (5) اما در «روح الارواح » این بیت چنین است:
«هر خسی از رنگ و گفتاری بدین ره کی رسد
درد باید پرده سوز و مرد باید گامزن » (6)
ابیات خاطره انگیز و سحر آمیز رودکی، به روایت استاد سعید نفیسی بدین قرار است:
«بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی
آب جیحون از نشاط روی دوست
خنگ ما را تا میان آید همی » (7)
اما سمعانی این ابیات بیاد ماندنی را چنین گزارش می کند:
«آب جوی مولیان آید همی
بوی یار مهربان آید همی
اسب ما را از نشاط وصل دوست
آب جیحون تا میان آید همی » (8)
البته این نکته را نباید نادیده گرفت که چون سمعانی دارای قریحه ای سرشار و خیالی بلند پرواز بوده، ممکن است در ضبط پاره ای از کلمات ابیات، تصرفاتی ذوقی و شاعرانه کرده باشد، و این گمان که نباید ضعیفش شمرد، کار تحقیق را دشوارتر و نتیجه را دیریاب تر می کند.
کتاب گرانمایه سمعانی از لحاظ آینه داری آراء عرفانی نیز گنجینه ای کم نظیر است; متنی مستحکم در تاریخ تصوف و عرفان خراسان; منبعی غنی در شناخت تعریفات و مصطلحات اهل معرفت و پسندها و آداب صوفیانه، و دریافت های عرفانی از آیات قرآنی و احادیث قدسی و نبوی.
«روح الارواح » برای شناختن آراء، اقوال و اخبار، و نیز سیرت و کردار پیران خراسان و مشایخ بغداد یک منبع قابل اتکاء است. به اعتبار آراء کلامی و فواید عصری نیز، یادگار سمعانی، سخت عزیز است. مباحث کلامی و فقهی، و برخورد علمی دانشیان و مبلغان، چه در مرو، چه در نیشابور که سالیان عمر مؤلف در آن دو شهر دیر سال گذشته، بدان پایه گرم و پرشور بوده که گاه مشکل آفرین و وحدت برافکن می شدند. بهر روی در «روح الارواح » اشاراتی به آن مباحث یافت می شود; برخوردهای کلامی اهل سنت با معتزله; رد آراء جبریان و قدریان، دهریان و فیلسوفان; جدال های اهل معاملت با اهل حقیقت. البته این گونه اشارات در کتاب سمعانی با ملایمت و بردباری قرین است.
از نظر هنر نویسندگی نیز «روح الارواح » جایگاهی بس بلند دارد; گرچه موضوع کتاب شرح نامهای حق تعالی است، که مبحثی الهیاتی و معرفتی است، اما بیشترینه اندیشه های نویسنده، با زبانی عنوان شده که کتاب را از حد یک نگاشته عرفانی محض فرا می برد و صبغه ادبی را نیز نصیبش می کند. جملات آهنگین، تشبیهات، استعارات، تمثیلات و جناسهای دل انگیز از توانائیهای ادبی کتاب است. اگر سمعانی قافیه و وزن عروضی را به این همه زیبایی می افزود، بی تردید کتابش در شمار منظومه های ممتاز ادبی عرفانی می آمد. بنابراین «روح الارواح » را نمی توان با «کشف المحجوب » و «شرح تعرف » و «ترجمه رساله قشیریه » همسنگ دانست و با یک معیار سنجیدشان; زیرا یادگار سمعانی از یک سو همانند این نگاشته ها ارزش موضوعی دارد و از آثار دیرینه پارسی دری است، و از سوی دیگر دارای ارزش ادبی می باشد.
«روح الارواح » سمعانی، «تذکرة الاولیاء» عطار نیشابوری و «کلیله و دمنه » نصرالله منشی حد میانه نثر و نظم هستند و باید با همان معیارها که آثار منظوم را می سنجیم، به سختن آنها رویم و سیمای درخشان این سبک نویسندگی را در عرصه دیگر سبکهای فارسی نویسان آشکار سازیم; سبکی که باید «نثر شاعرانه » خواندش. (9) از این متون رایحه دل انگیز شعر بیشتر به مشام می رسد، تا بوی نثر دلنشین فارسی.
کاربرد تمثیل، یکی از اسباب نزدیکی کلام به شعر است. نگاشته سمعانی آکنده است از تمثیل های زیبا و خیال انگیز که غالبا برای محسوس کردن مفاهیم ذهنی به کار گرفته شده اند. به این تمثیل که «خوف و رجا» را عینی و ملموس می کند، توجه نمائید:
«چراغی که در وی روغن نباشد، روشنایی ندهد; و چون روغن باشد، تا آتش نبود، ضیا ندهد; و چون روغن و آتش باشد، تا فتیله نبود که هستی خویش فدای سوز آتش کند، هیچ کار رونق نگیرد. پس خوف بر مثال آتش سوزان است، و رجا بر مثال روغن مدد کننده است و ایمان بر کردار آن فتیله است، و دل بر شکل آن چراغدان. اگر همه خوف باشد، چون چراغدانی باشد که در وی همه آتش است و روغن نیست; اگر همه رجا باشد چون چراغی بود که در وی روغن هست و آتش نیست و چون خوف و رجا مجتمع گشت، اینک چراغی پیدا آمد که در وی هم روغن است که مدد بقاست، و هم آتش است که مادت ضیاست ». (10)
سوای تمثیلات فراوان، گاه مناظراتی مثالی در کتاب آمده که از نظر تاریخ مناظره در ادبیات فارسی قابل توجه است; همانند مناظره کوزه با کدو:
«کوزه ای با کدویی به سخن آمد. کدو، کوزه را گفت: تو کیستی؟ گفت: من کار دیده، و گرم و سرد بسی به سر من رسیده و تو سایه پرورده. کدو جواب داد: آری چنین است که تو می گویی، لیکن تو از در جهد درآمدی و من از در لطف; و هرگز اهل جهد با اهل لطف برابر نیاید، و اگر خواهی بدانی، بیا تا به هم به آب شویم تا ببینی که تو به آب فرو شوی و من بر سر آیم ». (11)
گذشته از آنچه آمد «روح الارواح » به لحاظ اشتمال بر فواید و ویژگیهای زبانی نیز یکی از متون معتبر و مهم زبان فارسی است; هم از جهت آواهای زبانی، و هم به اعتبار واژگان متنوع و گسترده. سمعانی سرشت زبان فارسی، یعنی بعد ترکیبی آن را بخوبی شناخته و دامنه واژگان «وند دار» را در زبان فارسی وسعت بخشیده است. شماری از واژه های پسوندی کتاب چنین است: امروزین، گلین، نرگسین، پارسایانه، مردانه وار، دیدارگاه، تقاضاگر، تعلیم گر، صیادوار، مصیبت زده وار، مردوش، عاشق وش.
ترکیبات و تعبیرات کارآمد و کارساز در کتاب، سخت فراوان است که رواج مجدد آنها به غنای زبان امروزین ما می انجامد. مشتی از آن خروار و کمی از آن بسیار را بنگرید: آرزو پرستیدن، امید خوابانیدن، باربرنه - در برابر بارکش، پگاه خیزان، تنهارو، خاک آلودگان - به معنای متواضعان، دردآمیز، عدم آباد، من گویان، سیر خوردگان - در برابر گرسنگان، سوخته دلی، شوریده روزگار.
از کتاب «روح الارواح » پنج نسخه بایسته اعتماد بر جای مانده است. درست ترین و کهن ترین آنها در کتابخانه مرحوم آیت الله العظمی مرعشی نجفی در قم نگاهداری می شود. این نسخه اواخر سده ششم، یا سالهای آغازین قرن هفتم کتابت شده است. نسخه های دیگر کتاب در کتابخانه مرکزی آستان قدس رضوی، کتابخانه مجلس شورا، موزه کابل و کتابخانه توبینگن یافت می شوند. (12) نمونه هایی از متن کتاب
در شرح «العزیز» گوید:
«معنی عزیز بر چند وجه است. بعضی گفته اند: معنی این اسم، غالبی است که کس او را غلبه نکند، و قاهری است که کس او را قهر نکند ... و بعضی گفته اند: معنی عزیز، قادر است. و بعضی گفته اند: عزیز به معنی معز است. و بعضی گفته اند که عزیز، بی مثل باشد ... و بعضی گفته اند: عزیز به معنی منیع است و به معنی حصین. عرب چنین گوید که حصن عزیز اذا تعذر الوصول الیه. پس چیزی که رسیدن به آن متعذر است آن را عزیز می گویند، چیزی که رسیدن بدان مستحیل است از آن وجه که او را حد نیست اولی تر که عزیز گویی. این اشارتی است به معنی این کلمه، موجز، از روی لغت; اما از روی حقیقت: العزیز الذی لا یدرکه طالبوه و لا یعجزه هاربوه. عزیز آن بود که طالب او را روی ادراک نیست وهارب او را روی اعجاز نیست.» (13)
در شرح «السمیع البصیر» گوید:
«آورده اند که شبی مهمانی آمد به خانه امیرالمؤمنین علی رضی الله عنه او را بنواخت و طعامی بداد و جامه خواب فرو کرد، و آن مرد غافل وار تا روز بر آن جامه ببود، و آن مهتر به قدم خدمت ایستاده و به طاعت خداوند مشغول گشته. چون روز بود، آن مرد گفت: ... مرا هرگز شبی چون شب تو نبوده است در طاعت و عبادت. علی گفت: و مرا هرگز شبی چون شب تو نبوده است در غفلت.
شب رفت و نگشته ایم بیدار هنوز
از غفلت و سهو بر سر کار هنوز
خرشید (14) بقا بر سر دیوار رسید
ما بر در بامداد پندار هنوز» (15)
در شرح «العلی الکبیر» آورد:
«طاووس یمانی گوید - قدس الله روحه: در طواف گاه می گشتم ناله زار شنیدم فراز شدم تا کیست که می نالد، علی بن الحسین زین العابدین را دیدم رضی الله عنه، روی بر خاک نهاده. با خود گفتم: این عزیز اهل بیت است، بنگر با خود چه می گوید. گوش داشتم، می گفت: عبیدک ببابک مسکینک ببابک سائلک ببابک. می گفت: بند گک تو بر در است، درویشک تو بر در است، سائلک تو بر در است. طاووس گفت: هرگز هیچ کار سخت به روی من نیامد الا که آبدست کردم و سر بر سجود نهادم و این کلمات بگفتم که نه سهل گشت ». (16)
در شرح «الحسیب » گوید:
«آورده اند که بعضی از ملوک بنی عباس، جعفر صادق را گفت: ... مرا خبر ده از شرف و زیادتی که شما را بر ماست تا به فضل شما معترف گردیم که با شما برابریم در همه فضلهای ظاهر. صادق گفت: ما را این شرف بسنده است [که] هیچ کس از ما تمنا نکند که کاشکی از غیر ما بودی بر سبیل سبک داشتن ما، الا آنکه کافر شود.
و در این سخن که صادق گفت، سری است در تفضیل فقر; و آن، آن است که چون درویش را وقت تنگ گردد و نفس به آخر رسد آرزویش نکند که کاشکی که من توانگر بودمی، اما توانگر چون مرگ درآید، آرزو کند، گوید: کاشکی که درویش بودمی. درست شد که فقر ورای غناست. و این همچنان است که هر امتی تمنا کردند که کاشکی این امت بودندی، و این امت تمنا نکردند که کاشکی از امتی دیگر بودندی، علی ما قال الله تعالی: کنتم خیر امة. بدین درست گشت که این امت فاضلترند. و همچنین علما تمنای جهل نکنند اما جهال تمنای علم کنند.» (17)
پی نوشت ها:
1) ابن ماجه، سنن، ج 2، ص 1269; بخاری. صحیح، ج 4، ص 276. مسلم، صحیح، ج 4،ص 2063. سیوطی. الجامع الصغیر، ج 1، ص 362. فخر رازی. لوامع البینات، 19.
2) برای دیدن فهرست 128 کتاب چاپ و خطی و مقاله در باره اسماء الحسنی ر.ک: معینی، محسن. آینه پژوهش، سال 6، ش 5 (مسلسل 35) آذر - دی 1374. صص 99-109.
3) لاهیجی، محمد. مفاتیح الاعجاز، ص 703.
4) متن کتاب، ص 432.
5) سنایی - دیوان، چاپ استاد مدرس رضوی، ص 163.
6) متن کتاب، ص 270. دو بیت پس از آن;سالها باید که تا یک سنگ اصلی ز آفتاب
لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن
با دو قبله در ره توحید نتوان رفت راست
یا رضای دوست باید یا هوای خویشتن
7) نفیسی، سعید. رودکی - محیط زندگی و احوال و اشعار، ص 512.
8) متن کتاب، ص 106.
9) گویا این نام را آقای شفیعی کدکنی عنوان کرده و مترصد بررسی و نقد آن می باشند. مقدمه مصحح، ص 61.
10) مقدمه مصحح، ص 61.
11) متن کتاب، ص 505.
12) این بخش تماما از مقدمه مبسوط و عالمانه مصحح کتاب، جناب استاد نجیب مایل هروی استفاده شده است.
13) متن کتاب، ص 46.
14) این واژه به همین صورت ضبط گردیده.
15) متن کتاب، ص 197.
16) متن کتاب، ص 334.
17) متن کتاب، ص 356.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر