ماهان شبکه ایرانیان

ابعاد اخلاقی پژوهش علمی(۱)

تاریخ دریافت:12/9/80 
تاریخ تأیید: 26/10/80
چکیده:
علم و اخلاق همیشه در نزد بشر منزلت ویژه ای داشته است. غالبا چنین انگاشته می شود که نقش آفرینان حوزه علم، یعنی دانشمندان، همواره در محدوده کار خود فقط به آنچه هست نظر دارند و نسبت به آنچه باید باشد دغدغه ای ندارند. این دیدگاه قهرا به تز بی طرفی علم نسبت به ارزشها می انجامد.
نویسنده مقاله حاضر تز دیگری را پیش می کشد که بر اساس آن مسائل ارزشی، بویژه مسائل اخلاقی با پژوهش علمی گره خورده است. کسانی که برای آراستن علم، سخن را به پیرایش آن از ارزشها می کسانند، درباره ماهیت پژوهش علمی به خطا رفته اند. نمی توان پژوهش علمی را بدون مواجهه با مسائل ارزشی و اخلاقی به انجام رساند. از این رو باید در فکر چاره ای برای این مسائل بود، نه این که آنها را نادیده گرفت یا به پنهان کردن آنها اقدام کرد. نمونه هایی از این مواجهه در مقاله حاضر گردآورده شده است.
واژگان کلیدی: پژوهش علمی، جنبه های اخلاقی علم
«به نظر من برای انسانها بهتر است که خانه بسازند، کشتزارها را شخم بزنند یا دست کم تخم درختان را بکارند، به جای این که صرفا به جمع چند گل یا میوه بپردازند. باید از چنین سرگرمیهایی [مشغولیهایی] تمجید کرد نه منع، اما نباید از امور مهمتر غفلت کنیم. ما بخاطر استعدادهای خود در مقابل خداوند و جامعه مسؤولیم.» لایب نیتس، قواعدی برای پیشرفت علوم و فنون.
غالبا گفته می شود، عینی گرایی و بی طرفی یک دانشمند خلاق، او را از دیگران متمایز می کند. از این رو می گویند: دانشمند به شیوه ای سخت غیر احساسی و غیر شخصی به کار خود مشغول است و هیچ انگیزه ای جز عشق به دانش و شوق به کشف اسرار طبیعت او را تحت تأثیر قرار نمی دهد.
این تصور عموما مقبول که پژوهش علمی را امری بی روح، خشک و غیر انسانی معرفی می کند، به هیچ وجه به افراد بی اطلاع و بیگانه از علم محدود نشده، بلکه بسیاری از فصیح ترین سخنگویان خود را در خود جامعه علمی یافته است؛ بویژه عالمان علم الاجتماع، مایلند حامیان بی پرده و صریح این دیدگاه باشند که دانشمند خود را درگیر صدور احکام ارزشی نمی کند و علم، یعنی علم واقعی، فقط به آنچه هست می پردازد و اصلاً به آنچه باید باشد دلمشغولی ندارد. هر گزارشی از نمونه های عینی که در آن طرز تلقی ها، ارزشها و ویژگیهای شخصی دانشمندان کار ایشان را تحت تأثیر قرار داده یا بر یافته های ایشان اثر گذاشته است با این تقسیم دو گانه (dichotomy) تحقیر کننده کنار گذاشته می شود که چنین مسائلی شاید بر روانشناسی یا جامعه شناسی پژوهش علمی تأثیری داشته باشد، اما هیچ ربطی به منطق علم ندارد.
این دیدگاه که علم «از ارزش آزاد» است، بقدری مقبولیت گسترده یافته که این عنوان شاخص و متمایز کننده، هر چند تا حدی مخوف، را برای خود کسب کرده است: تز بی طرفی علم نسبت به ارزشها.
تز اصلی پیشنهادی من این است که شکاف و جدایی فرض شده میان رشته های ارزشی از یک سو و علوم غیر ارزشی از سوی دیگر بر دیدگاههای اشتباهی درباره ماهیت پژوهش علمی مبتنی است. در مقام توجه بسیار زیاد به منطق انتزاعی پژوهش علمی، افراد فراوانی که درباره روش علمی تحقیق می کنند بصیرت خود را نسبت به این واقعیت از دست داده اند که علم یک امر بشری است که انسان ساخته شده از گوشت و خون آن را انجام می دهد و بنابراین پژوهش علمی باید به نحو غیر قابل اجتنابی یک چهره هنجاری را نمایش دهد. هدف من بررسی کردن این قضیه است که مسائل ارزشی، بویژه مسائل اخلاقی، در مواضع متعددی در چارچوب پژوهش علمی غفلتا ظاهر می شوند. من برای مستدل کردن این امر تلاش خواهم کرد که دانشمند، وقتی لباس خود را در آزمایشگاه می پوشد، انسانیت مشترک و تواناییهای ارزشی خویش را کنار نمی گذارد و نمی تواند کنار بگذارد. مباحث اخلاقی و جمعی شدن پژوهش علمی
پیش از پرداختن به مسأله ابعاد اخلاقی پژوهش علمی ذکر چند نکته مقدماتی بی مناسبت نیست.
در مقام بررسی مباحث اخلاقیی که در علوم پیش می آید، قصد من این نیست که به همه مشکلات اخلاقی مختلفی توجه کنم که در ارتباط با کاری پیش می آید که هنگام بدست آوردن کشفیات علمی با آنها انجام می شود. من می خواهم خود را به کار علمی فی حد نفسه مشغول کنم و تا آن جا که ممکن است، کاربردهای تکنولوژیک و اقتصادی علم را نادیده بگیریم. ما با مباحث بسیار واضح اخلاقی که باید در رابطه با بکارگیری یافته های علمی در جهت تولید ابزارهای خیر یا شر انجام شود، دل مشغول نخواهیم شد.
پرسشهای گوناگونی که درباره اخلاقی بودن بکارگیری کشفیات علمی از طرف اشخاصی غیر از خود دانشمندان مطرح می شود - پرسشهایی از آن قبیل که سازمانهایی همچون انجمن مسؤولیت اجتماعی در علم بسیار بدانها می پردازند - غالبا اهمیتی ندارند. ما همه می دانیم که می توان یافته های علم را در جهت تولید داروهای شگفت آور بکار گرفت که سلامتی انسان را ببار می آورند یا در جهتِ تولید اسلحه های میکروبی بکار بست که نابودی او را رقم می زنند. پرسشهایی از قبیل: با ثمرات درخت علم، که هم تلخ است و هم شیرین، چه باید کرد؟ مشکلاتی نیستند که در داخل علم مطرح باشند و همچنین انتخابهای اخلاقیی نیستند که در پیش روی خود دانشمند قرار بگیرد. همین واقعیت پرسشهای یاد شده را بیرون از منطقه محدود توجه من قرار می دهد. این پرسشها به بهره برداری از پژوهش علمی مربوط می شوند، نه به فعالیت علمی و بنابراین در داخل علم بگونه ای که در این جا به ما مربوط شود، به وجود نمی آیند.
پیش از پرداختن به توصیف پاره ای از مباحث اخلاقی که بر رفتار پژوهش در علوم تأثیر می گذارد، مایلم درباره دلیل وجود این مباحث سخنی بگویم. پرسشهای اخلاقی - یعنی مباحث ناظر به رفتار درست یا نادرست - از معاشرت مردم با یکدیگر به وجود می آیند و ضرورتا به وظایف، حقوق و الزاماتی مربوطند که در هر نوع از روابط میان اشخاص وجود دارد. برای رابینسون کروزو [که تنها و به دور از جامعه بسر می برد]، اگر اصلاً مشکل اخلاقی پیش آید، بسیار اندک است. یکی از چشمگیرترین جنبه های علم زمان ما میل دو جهتی آن به جمعی شدن تلاش و تمرکز زدایی کار اجتماعی است.
دانشمند منزوی که در تحقیق و آزمایشگاه خود به تنهایی تلاش و کوشش می کند، تقدم را به آزمایشگاه نهادی شده می دهد، همانطور که مقاله علمی تقریبا به نحو اجتناب ناپذیری کار چند مؤلف شده و محاسبه علمی از پشت یک پاکت به کامپیوتر الکترونیکی منتقل شده است. دیدگاه فرانسیس بیکن که پژوهش علمی را یک تلاش جمعی می داند به رسمیت شناخته شده است. امروز دانشمند معمولاً به عنوان بخشی از یک گروه و به عنوان «عضوی از یک تیم» عمل می کند نه به عنوان یک جزء منفرد و جدا.
پدیده جمعی شدن پژوهش علمی به نحو فزاینده ای به تاکید برجسته تری بر ملاحظات اخلاقی در داخل خود علم می انجامد. اگر بخواهم تشبیهی را بکار بگیرم، هر چه این اتاق شلوغ تر می شود، دقت بیشتری در آداب و رسوم لازم می شود؛ هر چه افراد در بخش خاصی از پژوهش بیشتر می شوند، موقعیت احتمالا بیشتری برای مباحث اخلاقی پیش می آید. به نظر می رسد پدیده های جمعی شدن و افزایش نفوذ اجتماعی علم جدید نیروهای عمده ای هستند که فضای خوبی را برای ملاحظات اخلاقی در چارچوب عملیاتی علم جدید به بار می آورد. مسائل اخلاقی ناظر به اهداف پژوهش
شاید اساسی ترین و فراگیرترین وجهی که در آن مشکلات اخلاقی مربوط به پیگیری پژوهش علمی به وجود می آید، در رابطه با انتخاب مسائل پژوهشی، تعیین کردن اهداف پژوهشی و توزیع منابع (انسانی و مادی) برای دنبال کردن کارهای پژوهشی است. مشکل اخلاقی در رابطه با انتخابهای ناظر به اهداف پژوهش در هر سطحی از اجتماع - سطح ملی، سطح نهادی و سطح فردی - به وجود می آید. اکنون می خواهم به ترتیب هر یک از این سطوح را به اختصار بیان کنم.
سطح ملی: در رابطه با سطح ملی، مسأله ای عادی است که دولت ایالات متحده بشدت درگیر حمایت از پژوهش شده است. سطح کنونی هزینه دولتی در رابطه با پژوهش و توسعه 4/8 بیلیون دلار است، که در حدود 10 درصد بودجه مرکزی و 6/1 درصد تولید ناخالص ملی است. اگر این رقم، رقم کمی به نظر می رسد، باید چشم انداز تاریخی را بررسی کرد.
نرخ افزایش این قلم بودجه ای در ده سال گذشته 10 درصد در هر سال بوده است که نشان می دهد، که هر هفت سال دو برابر می شود.
از آنجا که زمان دو برابر شدن تولید ناخالص ملی ما حدود 20 سال است، دولت ما با نرخهای کنونی باید همه پول ما را حدود شصت و پنج سال صرف علم و تکنولوژی کند. اما حتی امروز، خیلی پیش از این که به این وضع نامناسب برسیم، دولت ما، یعنی خود جمعی ما، بشدت درگیر سرمایه گذاری در کار علمی شده است. و چون کسی که پول می دهد تا نی زده شود، می تواند بگوید که چه آهنگی نواخته شود. [یعنی کسی که پول تحقیقات را فراهم می کند، می تواند جهت آن را هم تعیین کند] جامعه ما با انتخابهای مشکلی در رابطه با یک سرشت منصفانه اخلاقی، درباره جهت تلاشهای پژوهش مواجه است. اجازه بدهید نمونه اندکی را ذکر کنم.
در اتحاد جماهیر شوروی، 35 در صد از کل پژوهش و پرسنلی تعلیم دیده دانشگاهی در رشته های مهندسی مشغولند؛ در حالی که 10 در صد در علم طب و داروسازی می باشند. آیا این نسبت 5/3 به 1 تکنولوژی به طب، الگویی را تعیین می کند که ایالات متحده، باید آن را برگزیند؟ دقیقا ما چگونه باید در مقام توزیع بودجه های حمایتی دولتی میان حوزه های مختلف کار علمی «تقسیم پول کنیم»؟
در کشور ما مسؤولیت چنین انتخابهایی البته محلی شده است. کمیته مشورتی ریاست جمهوری درباره علوم و شورای مرکزی علم و تکنولوژی مکانیسمی را برای تعیین یک بودجه فراگیر علمی و بدین وسیله برای اخذ تصمیمهای مشکل جهت توزیع منابع ارائه می دهد. این تصمیمها، که سنجش میان انجام تحقیقات فضایی و انجام آزمونهای زیست شناختی یا سنجش میان کاری در رابطه با انرژی اتمی و اقیانوس شناسی را اقتضا می کند، از جمله دشوارترین انتخابهایی است که باید جامعه علمی انجام دهد، یا به نیابت از ایشان انجام شود. ورود ملاحظات سیاسی می تواند مباحث اخلاقیی را که در چنین انتخابهایی وجود دارند، پیچیده کند؛ اما نمی تواند آنها را کنار بگذارد.
آنچه امروز بطور غیر قابل مناقشه بزرگترین مشکل اخلاقی درباره خط مشی عمومی علمی می باشد، دقیقا مساله ای از این نوع است. من به انتخابهای دشواری اشاره کردم که هزینه های شگفت آور ابزارهای تحقیق فضایی پیش می کشند. این هزینه ها را که یک برنامه نظام مند درباره سفرهای فضایی انسان ایجاب می کند، بگونه ای هستند که به قربانی کردن منابعی ضرورت می بخشد که جامعه ما می تواند هم آنها را به پیشرفت دانشی فی حد نفسه در حوزه های دیگری جز فضا، مثل طب و کشاورزی، اختصاص دهد و هم می تواند به حوزه های دیگر تکنولوژی اختصاص دهد که مستقیما بر رفاه انسان تأثیر دارد.
اکنون به عنوان مسأله ای ناظر به دانش مشترک، با توجه به این واقعیت که علم نوین ابزارهایی را در پیشرفت تقریبا نامحدود شرایط مادی زندگی برای دست کم، نیمی از جمعیت سیاره ما، فراهم می آورد. آیا ما با از دست دادن این فرصت، بخاطر این که لازم می دانیم که برای جنگ سرد چیزهای بزرگی را تولید کنیم، اخلاقا موجه ایم؟ هیچ پرسش دیگری نمی تواند بیشتر از این ویژگی اخلاقی مربوط به مشکل اهداف پژوهشی در سطح ملی را واضح بیان کند.
سطح نهادی: اکنون اجازه بدهید به سطح نهادی بپردازیم - یعنی سطح ناظر به نهاد آزمایشگاهی یا اداری یا پژوهشی. در این جا بار دیگر مباحث اخلاقی مربوط به اهداف پژوهش بگونه های متفاوتی مطرح می شوند که باسرمایه گذاری در کار و تلاش یا به بیان دیگر، با انتخاب برنامه های پژوهشی ارتباط دارد.
یک مشکل بسیار فراگیر در سطح نهادی، بحث کلاسیک پژوهش محض یا پایه ای در مقابل پژوهش کاربردی یا عملی است. این مشکل همیشه با ماست و همیشه دشوار و سرکش است، زیرا هر چه سهم پژوهش «کاربردی» بیشتر باشد، بیشتر می تواند، منافع مستقیمی را برای بشر ببار آورد؛ و هر چه سهم پژوهش «بنیادی» بیشتر باشد، اهمیت علمی آن زیادتر است و بیشتر می تواند در توسعه خود علم سهیم باشد. شکی نیست که متأسفانه غالبا وضع از این قرار است که به این بحث در مرتبه ای نسبتا با اهمیت پرداخته نمی شود، بلکه به نفع پایان این طیف در طرف کاربردی، بحث را از راه این واقعیت روزمره، اما غیر قابل گریز، حل می کنند که تأمین مالی آن آسانتر است.
تقریبا لازم نیست اضافه کنم که می توان، این بحث اخلاقی را در سطح نهادی هم به شکلهای به مراتب دقیق تر مطرح کرد. مثلاً مدیریت یک آزمایشگاه ویروس شناسی چه بسا لازم باشد، انتخاب کند که آیا منابع محدودش را به تولید واکسنی بر ضد نوعی ویروس اختصاص دهد که معمولاً بی ضرر است و فقط برای عده کمی کشنده است یا در مقابل به تولید واکسنی بر ضد نوع دیگری از ویروس اختصاص دهد که هر چند کسی را نمی کشد برای عده زیادی بسیار آزارنده است.
سطح فردی: مشکلاتی که دردناکتر و عمیق تر احساس می شوند، غالبا در واقع بزرگترین مشکلات نیستند، بلکه مشکلاتی هستند که بیشتر با ما در ارتباطند. در سطح فردی هم ممکن است، مسأله اخلاقی اهداف پژوهش و توزیع تلاشها یعنی مسأله اخلاقی ناظر به خود فرد پیش بیاید و دردناکترین مشکلات را حاضر کند. برای مثال، دانشمند جوانی ممکن است عمیقا در فکر این پرسش باشد که آیا خودش را وقف کارهای محض کند یا کاربردی. هر انتخابی مشکلات خودش را در مقابل او حاضر می کند و این مشکلات هر چند لازم نیست، ضرورتا ماهیت اخلاقی داشته باشد، می تواند دارای چنین ماهیتی باشد.
اکنون که فقط درباره علم کاربردی سخنی می گوییم، کاملاً روشن است که مشکلات خصلتا اخلاقی ممکن است، برای دانشمند کاربردی در رابطه با ماهیت کاربرد محل بحث مطرح شود. روشنترین مورد این مشکل وقتی پیش می آید که بخواهیم میان امری نظامی و غیر نظامی انتخابی انجام دهیم - مثلاً بمبهای اتمی بسازیم یا اشعه های ×؛ گازهای سمی بسازیم یا مسکّن های درد. درباره مسأله فشار ملاحظات اخلاقی بر وجدان فرد، من نمی توانم از نقل سخن مختصر، اما بلیغ س. پ. اسنو،(C.P.Snow) که در زندگینامه خویش آورده است، چشم پوشی کنم:
«من بیست سال افسر بودم. در آغاز جنگ به زندگی افسری وارد شدم، به همان دلیلی که دوستان علمی مرا، وادار کرده بود تا اقدام به ساختن اسلحه کنند. تا یک سال پیش من در این شغل ماندم، به همان دلیلی که دوستان علمی مرا، سربازان غیر نظامی کرده بود. زندگی افسری در انگلستان، کاملاً مانند زندگی یک سرباز مقرراتی نیست؛ اما به آن بسیار نزدیک است. من فکر می کنم مزایای بسیار بزرگ مردانی را که این زندگی مقرراتی را دارند می دانم. همچنین می دانم که در تله اخلاقی افتاده بودم. من سوار پله برقی شده بودم [یعنی ارتقاء شغلی پیدا می کردم و می فهمیدم که اوضاع و احوال از چه قرار است]. من می توانم نتیجه را در یک جمله بیان کنم: من می رفتم که در پشت نهادی پنهان شوم؛ من قدرت نه گفتن را از دست می دادم.»
چه تعدادی از دانشمندان روزگار ما مسافرانی هستند که بر پله برقی اسنو سوارند و حساسیتهای اخلاقی خود را نسبت به پرسش اهداف شخصی، کُند می کنند؟ خود من با بیش از یک دانشمند آشنا شده ام که به جای این که کاری کنند که نفع عمومی دارد، کاری کردند که توانستند به پست دولتی برسند. مشکلات اخلاقی در رابطه با استخدام در فعالیتهای پژوهشی
استخدام و تخصیص پرسنل پژوهشی برای طرحها و فعالیتهای خاص، طیف کاملی از مشکلات را پیش می کشد که ماهیت اخلاقی دارند. من فقط دو نمونه روشنگر را بیان می کنم.
شکی در صدق این مطلب نیست که دانشمندان دانشمند می شوند، بخاطر علاقه ای که به علم دارند. خود را وقف یک حرفه علمی کردن به معنای درگیر شدن با کار علمی است: انجام دادن علم، نه نگاه کردن به علم حاصل شد. جمعی شدن علم یک نوع جدید، یعنی مدیر، را می آفریند - مدیر علم که وجودش هم مشکلات عملی و هم اخلاقی را پیش می آورد. آلوین وینبرگ،(Alvin Weinberg) مدیر لابراتور ملی اُک رِج،(Oak Ridge National laboratory) مطلب را به شیوه ذیل بیان می کند:
«جایی که مبالغ هنگفتی از پول عمومی صرف می شود، باید مدیران زیادی باشند تا بنگرند آن پول بشکل معقولی مصرف شود. همانطور که مصرف پول آسانتر از مصرف فکر است، این که به دانشمندان دیگر گفته شود که چه کنند و چطور عمل کنند راحت تر از این است که خود انسان وارد عمل شود. جامعه بزرگ علمی به گرفتن هر چه بیشتر رؤسا [یعنی مدیران] تمایل دارد. مشکل است کارگرانی را تشخیص دهیم که شکمهایشان کنار میز کار است، چون بر سر راه آنقدر رئیس قرار گرفته که شکمهایشان پشت میز گرانبهای ریاست است. متاسفانه علمِ زیر نفوذ مدیران، علمی است که فقط مدیران آن را می فهمند و چنین علمی اگر بی معنا و پوچ نشود، به سرعت نحیف و کم مایه می گردد.»
واقعیتهایی که وینبرگ بیان کرد، چند وجه اخلاقی دارد:
اوّلاً، دلمشغولی وینبرگ به این مطلب است که مدیران چه کاری را می توانند نسبت به علم انجام دهند. و این مطمئنا مشکلی است، مربوط به لوازم اخلاقی برخاسته از این واقعیت که دانشمندان وظیفه خاصی را در جهت ترفیع خود علم به عنوان یک امر بشری در حال پیشرفت دارند. از سوی دیگر، مشکل اخلاقی در رابطه با خود دانشمند وجود دارد، زیرا دانشمندی که مدیر شده، غالبا دانشمندی است که عشق و علاقه اول خود را از دست داده است.
نمونه دوم من استفاده از دانشجویان بالاتر از دوره لیسانس در پژوهش دانشگاهی است. به نظر من یک مشکل بسیار واقعی در بکار گرفتن دانشجویان در مجموعه عمل کننده به طرحهای پژوهشی وجود دارد. ما شعارهای خوب بسیار زیادی را درباره ارزش چنین کاری جهت تربیت دانشجویان می شنویم. واقعیت واضحی است که نوع کاری که برای انجام طرحها لازم است، همیشه فقط آن نوع کاری نیست که برای تربیت اساسی یک دانشمند پژوهشی در یک حوزه مفروض بهترین ارزش را دارد. گاهی در عوض لطف به دانشجو از راه اعطای یک بورس پژوهشی هنگفت، شاید به او ضرر می رسانیم تا نفع. در پاره ای از موارد که من می شناسم، کار تحقیقاتی که به فرض زمینه تربیتی یک دانشجوی بالاتر از لیسانس بوده، در واقع رشد یک دانشمند پژوهشی را از مسیر خارج یا آن را متوقف کرده است. مشکلات اخلاقی مربوط به روشهای پژوهش
اکنون بگذارید سومین مجموعه از مشکلات اخلاقی را که در پژوهش علمی بوجود می آید آغاز کنم - مشکلاتی مربوط به روشهای پژوهش. شاید این نوع مشکلات در آزمونهای زیست شناختی، طبی و روانشناختی که بکارگیری حیوانات آزمایشگاهی را در بر دارد، بسیار بیشتر بوجود می آید. این مشکلات مربوط به اقداماتی برای جلوگیری از وارد کردن درد و ناراحتی غیر لازم به حیوانات آزمایشگاهی است. در این باره اجازه دهید سخنی را از مارگارت مید (Margaret Mead) نقل کنم:
«رشد اهمیت مطالعه درباره رفتار انسانی، تعداد زیادی از مشکلات جدید اخلاقی را بوجود می آورد که در راس آن، من نیاز به موافقت مشاهده گر و موضوع با پژوهش را قرار می دهم. پژوهشهای ناظر به رفتار حیواناتی غیر از انسان، مجموعه مضاعفی از مشکلات را پیش می آورد: چگونه میل انسان مشاهده گر را به انسان وار دیدن کنترل کنیم و بنابراین مشاهدات او را غیر عادی جلوه دهیم و چگونه هم حیوان و هم آزمایشگر را از تأثیرات خشونت حفظ کنیم. در گفتگوهای راجع به بحث خشونت، معمولا به رسمیت شناخته می شود که بیرحمی در برابر یک موجود زنده ممکن است در موضوع آزمون رنج ایجاد کند، اما کمتر به رسمیت شناخته شده که این کار ممکن است، در آزمایشگر زیان و وخامت اخلاقی ببار آورد.»
نیازی به گفتن نیست که این نوع از مشکلات با شکلهای بسیار زیادی که دارد در آزمونهایی بوجود می آید که زندگی، اعضا، سلامتی یا آسایش انسانی را به خطر می اندازد.
مشکلاتی با یک ویژگی تا حدی مشابه در آزمونهای علم الاجتماع یا روانشناسی پیش می آید که در آن یک مصالحه و توافق درباره حرمت و کرامت یا صداقت انسانی امکان دارد، بطوری که اقدامات درستی لازم است تا رفتار مبتنی بر عدالت و انصاف را تضمین کند. مشکلات اخلاقی مربوط به استانداردهای اثبات
اکنون به مجموعه دیگری از مشکلات اخلاقی در رابطه با پژوهش علمی می پردازم - مشکلاتی که با آنچه، می توان استاندارهای اثبات نامید، گره خورده است. این امور مربوط به مقدار شواهدی است که یک دانشمند، پیش از این که آنها را برای اعلام یافته ها و پیش کشیدن این ادعا که فلان امر را می توان یک واقعیت ثابت شده در نظر گرفت، جمع کرده است. در چه موقعیتی باید شواهد علمی به نحو معقولی آنقدر کافی در نظر گرفته شود، تا دلیل موجهی برای یک نتیجه گیری باشد و چگونه باید بی ثباتی و تردیدهای مربوط به این نتیجه گیری را نشان داد؟
مشکل استانداردهای اثبات ماهیتا اخلاقی است و نه صرفا نظری یا روش شناختی، زیرا شکاف میان فهم و عمل علمی، یعنی میان فکر و کار انجام دادن، را پر می کند. دانشمند نمی تواند به راحتی کل تأثیر اخلاقی چنین پرسشهایی را با این گفته به افراد عادی کنار گذارد که «من به شما واقعیات علمی را خواهم گفت و آنگاه شما در مورد شیوه مناسب عمل تصمیم بگیرید». این مباحث معمولاً چنان از درون با هم ارتباط نزدیک دارند که تنها متخصص علمی است که می تواند درباره تأثیر ملاحظات عام علمی بر یک مورد خاص به شایستگی حکم صادر کند.
هر دانشمند آموزش دیده البته می داند که «معرفت علمی» مجموعه ای از گزاره ها با درجات مختلفی از یقین است. این مجموعه شامل مقدار زیادی گزاره است که کاملاً نامتیقن است و گزاره های بسیاری دارد که به نحو معقولی یقینی است. اما یک پژوهشگر و محقق در مقام ارائه نتایج علمی خاص، و بویژه در ارائه دستاوردهای خویش شاید شدیدا وسوسه شود که به انصاف و عدل درباره درجه یقین و عدم اطمینان پیش آمده رفتار نکند.
از یک سو ممکن است، جایی برای نقشی که به میل طبیعی انسان به اغراق و مبالغه کردن در اطمینان به یافته هایش داده شده، وجود داشته باشد. افزون براین، وقتی که پول و تلاش بسیار زیادی صرف شده است، ممکن است، تضعیف اهمیت دستاوردها با انگشت گذاشتن روی نا امنی های مبانی آن - بویژه در هنگام سخن گفتن با حامیان غیر علمی که پول پرداخته اند - ناراحت کننده باشد. پژوهشهای مجدّد و متعددی که در ده سال گذشته، برای تخمین زدن آثار ژنتیکی و آسیب شناختی غبار رادیواکتیو به عمل آمده فرصتی می دهد، تا حد معرفت و جهل خود را در این حوزه دقیقا معین کنیم.
از سوی دیگر، ممکن است، در مواردی یک محقق بخواهد، یقین درباره یافته هایش را با انتخاب استانداردی از اثبات که بنحو نامعقولی سطح بالا است کم اهمیت تر جلوه دهد. بویژه در پژوهش طبی این کار ممکن است، یعنی در جایی که اعمال خطر آفرین برای زندگی می تواند مبتنی بر یک نتیجه پژوهشی باشد. در این منطقه، پژوهشگر چه بسا بخواهد با مشروط کردن یافته اش، بسیار بیش از آنچه واقعیات ایجاب می کنند، دست به احتیاط بزند. بویژه وقتی با مردم کوچه و بازار ارتباط برقرار می کنیم، بیان کردن درجه دقیق اطمینانی که به یک رأی علمی داریم، آن هم به شکل قانع کننده، شاید کار بسیار پیچیده و سختی باشد. بگذارید این مطلب را با نقل قولی از و.اُ بیکر(W.O.Baker)، معاون پژوهش آزمایشگاههای بِل(Bell Laboratories)، توضیح دهم:
«من عضو گروهی بودم که با حمایت وزارت امور خارجه در آغاز 1946، در ارتش رسما گرد آمده بودند تا یک حدس و تخمین علمی را... در این باره ارائه دهند که دوره احتمالی منحصر بودن آمریکا در داشتن بمب اتمی چقدر است. البته ما این حقیقت مهندسی را دریافتیم که یک کشور دیگر، مخصوصا اتحاد جماهیر شوروی می تواند چند سال بعد همین سلاحها را داشته باشد و ما هم این فاصله زمانی را بدقت تخمین زدیم. تخمین ما که ضبط شد درست نبود و در آن بیش از یک سال اشتباه کردیم و دلیلش این بود که زیاد محافظه کاری کردیم. اما از مردم کسی به ما اعتماد نکرد و ما هم در باورمند کردن آنها مهارتی نداشتیم.» مشکلات اخلاقی مربوط به انتشار یافته های علمی
نوعی دور از انتظار از مشکلات اخلاقی، برگرد عنوان کلی انتشار یافته های پژوهشی، دور می زند. صدق این مطلب به اندازه تقریبا یک اصل موضوع واضح است که به استثنای یک مشت موارد نامعمول ممکن در حوزه طبقه بندی امنیت ملی، یک دانشمند نه فقط حق دارد بلکه وظیفه دارد، جامعه دانشمندان همگن را از یافته های خویش آگاه کند، تا شاید دستاوردهای او در بازار آزاد آراء اثبات یا ابطال شود. علم جدید از این جهت با علم دوران رنسانس بسیار تفاوت دارد؛ یعنی دورانی که یک دانشمند فقط کشفیات خود را با دوستان و مریدان مطمئن در میان می گذاشت و یافته های خود را اگر اصلاً بطور عمومی اعلام می کرد فقط به شکلی رمزی بود.
بار دیگر در روزگار ما مشکل اخلاقی ترجیح دادن [کسی یا گروهی] برای در میان گذاردن اطلاعات علمی برجسته شده است. هر چند دانشمندان عموما یافته های خود را چاپ می کنند، فرایند چاپ کردن، زمان می برد، بطوری که ممکن است، بین یک کشف علمی و چاپ آن در نشریات فنی، چیزی میان شش ماه تا سه سال فاصله شود. آگهی دادن پیش از طبع و نشر یافته ها یا حتی پیش تر از این مرحله، کار شایع و مرسومی شده است. مشکل اخلاقی را حد و جهت این قبیل مبادلات پیش می کشد، زیرا شکی نیست که در بسیاری از موارد ترجیح دادن به صحنه می آید و شکی نیست که بعضی کار کنان و آزمایشگاهها، یافته ها را به شکلی ترجیح داده شده، مبادله می کنند و نقشه آنها، این است که خود را در آن فن جلوتر از قسمت عمده جهان نگاه دارند. البته چیز قابل سرزنش در میل طبیعی به غلبه بر کندیهای چاپ یا در میل معمول به مبادله آراء با کارکنان همگن وجود ندارد. اما وقتی چنین کارهایی به سمت نظام مند شدن در شکلی زیان آور جهت می گیرد یک مشکل اخلاقی روشن به میان می آید.
با این حال بیایید مشکل اخلاقی دیگری را در رابطه با انتشار یافته های پژوهش بررسی کنیم. پیشتر به اختصار وابستگی شدید علم به آراء مردمان مطلع در رابطه با حمایتی که هم از طرف دولت و هم از طرف سازمانها بدست می آورد، ذکر شد. این فاکتور معمولاً گزارش از یافته های علمی و بحث از مسائل ناظر به پژوهش علمی را، به نوعی روزنامه نگاری تبدیل می کند. محرک و مشوّق نیرومندی در کار است تا نگرش عمومی مساعدی را برای بعضی از طرحها یا مفاهیم ترجیح داده شده ایجاد کند. بنابراین پرسشهای مربوط به مزایا و ثمرات علمی یا فنی، معمولاً، نه فقط در صحنه مناسب نشریات علمی، مورد توجه است، بلکه در مطبوعات عمومی و اطاقهای مجلس یا سازمانها نیز بدانها پرداخته می شود.
این کار نه فقط خطر گروههای فشار علمی را بوجود می آورد که وقف آراء از پیش تصور شده گشته اند و قدرت کند کردن رشته های دیگر تفکر را دارند، بلکه نتیجه آن هم یک تاکید ناسالم بر چیزهای بیشتر تازه و قابل توجه تر است، که این خود از دیدگاه رشد علم، ناسالم است. زیرا چنین عواملی یک نوع کنترل را نسبت به جهت پژوهش علمی به بار می آورد که بنحو زیان آوری با مسأله مزایا و ثمرات دقیقا علمی بی ربط است.
واقعیت این است که خود علم، از جهت حساسیت فزاینده اش به امور عمومی، قابل انتقاد شده است. بگذارید یک نمونه روشنگر را بیان کنم - مسأله ریختن فلوراید در آب شهری. (اگر بخواهم تمثیلی سیاسی را بکار بگیریم) ظاهرا بعضی از دانشمندان این مسأله را سنگری قرار دادند، تا برای رسیدن به آنچه می توان «عظمت» (grandeur) علم نامید. «مبارزه کنند.»
در گذشته ای نه چندان دور، رفراندوم محلی در ایالت ماساچوست شکستهای سختی را بر طرفداران ریختن فلوراید وارد کرد. نه فقط پیشنهادهای مربوط به شروع این عمل در ولزلی (Wellesley) و بروکلاین (Brookline) شکست خوردند، بلکه اندوور(Andover)، جایی که ریختن فلوراید برای پنج سال وجود داشت، به قطع این کار رای دادند.
این شکستها در شهرهایی که از نظر تربیتی و اجتماعی - اقتصادی در سطح بالایی هستند، باعث ناراحتی قابل توجهی در جامعه علمی شد، و ناله نگرانی و درد، حتی به مجله علم، مجله رسمی انجمن آمریکایی برای رشد علوم، راه یافت. این ناراحتی، که بر سر چیزی است که بوضوح یک عقب گرد و شکست علمی نیست، بلکه صرفا شکستی در روابط عمومی یا تاثیر سیاسی است، دقیقا حساسیتی را نشان می دهد که دانشمندان در این حوزه بسط داده اند. مشکلات اخلاقی مربوط به کنترل «اطلاعات نادرست» علمی
مشکل بسیار مرتبط با مشکلات اخلاقی ناظر به انتشار اطلاعات علمی، مشکلی است که می توان آن را روی دیگر سکه، تصور کرد. - کنترل، سانسور و توقیف اطلاعات نادرست علمی. واضح است که دانشمندان وظیفه دارند که هم از همقطاران خود در رشته های تخصصی دیگر محافظت کنند و هم از عوام مردم در مقابل خطرات یافته های بر فرض پژوهشی که بنحو چشمگیری مغلوطند، بویژه در رابطه با حوزه هایی مانند: طب و تغذیه که به سلامتی و رفاه عمومی مربوط می شود. البته بطور کاملاً کلی، یک دانشمند وظیفه دارد تا از نوشتجات فنی حوزه خویش، در سطحی بالا از محتوا و کیفیت دفاع کند.
سر دبیران و ناظران مجلات که وسائل نشر علمی در دست آنهاست به وضوح وظیفه دارند که خوانندگان خود را از خطاهای مربوط به واقع و چیزهای بی اهمیت حفظ کنند. اما این کارهای بازدارنده، باید همیشه با احترام به نقش آزاد آراء و با حساسیتی واقعی به ارزش ممکن امور ناآشنا تعدیل و موازنه شود.
برای روشن شدن اهمیت چنین ملاحظاتی، من نمونه ای از یک شیمیدان انگلیسی قرن نوزدهم، یعنی جی. جی. واترسون (J.J. Waterson) نقل می کنم. مقالات تکان دهنده و متکبرانه وی درباره شیمیِ فیزیکی، در حالی که توسعه ترمودینامیک را بیش از یک نسل پیش بینی می کرد، از طرف داوران انجمن سلطنتی (Royal Society) برای نشر در مجله پروسید ینگز (Proceedings) رد شد، با این توضیح (در میان توضیحات دیگر) که «این مقاله چیزی جز مهملات نیست.» در نتیجه کار واترسون در آرشیو انجمن سلطنتی به فراموشی سپرده شد، تا این که حدود چهل و پنج سال بعد، ریل (Rayleigh) آن را از فراموشی در آورد. بگذارید سخن جی. اس. هالدین (J.S. Haldane) را نقل کنم که ویرایش او از آثار واترسون در 1928، از این پژوهشگر با اهمیت قاطعانه اعاده اعتبار کرد:
«احتمال دارد که در تاریخ طولانی و آبرومند انجمن سلطنتی، هیچ اشتباهی در نتایج واقعی اش بر پیشرفت علم و اعتبار علم بریتانیا، مصیبت آمیزتر از، رد مقالات واتر سون نبوده باشد. این مقالات سنگ بنای رشته جدیدی از معرفت علمی بودند، یعنی فیزیک مولکولی آن طور که واترسون آن را نام نهاد یا شیمی فیزیکی وترمودینامیک آنطور که امروزه نامیده می شود. برای این باور توجیه داریم که اگر این مقالات چاپ می شد، شیمی فیزیکی و ترمودینامیک عمدتا در این کشور (یعنی انگلستان) رشد می کرد و در مسیرهایی بسیار ساده تر، صحیح تر و معمول تر از مسیرهایی که در واقع توسعه یافت، توسعه پیدا می کرد.»
می توان نمونه های دیگر زیادی را نقل کرد، تا نشان دهد، اهمیت حیاتی دارد که نگهبانان نشریات علمی ما به ارزش ممکن، اما نامعلوم تصورات نا آشنا و به ظاهر عجیب حساس باشند.
شایسته است تاکید کنیم که مسأله کنترل انتشار آراء علمی مشکلات خاصی از پیش می کشد که ناشی از یک پدیده مهم، اما بسیار کم بها داده شده است: مقاومت خود جامعه علمی در مقابل ابتکار و نوآوری. هیچ جنبه ای از سیر تاریخی توسعه علوم برای تصور ایده آلی که نظریه پردازان علم، از آن به عنوان امری کاملاً عینی بافته اند، پر خسارت تر نیست. کار عقول تقریبا نامتجسد که فقط ملاحظات کاملا عقلانی به آنها حکم می راند و تنها عشق کامل به حقیقت آنها را برانگیخته است. اصرار بر این ادعا که دانشمندان می توانند، در برابر پذیرش کشفیات علمی مقاومت کنند، و در واقع غالبا مقاومت کرده اند، به تندی با این تصور کلیشه ای از دانشمند، به عنوان انسانی کاملاً عینی، کاملاً معقول و کاملاً دارای فکر باز، ناسازگار است. هر چند محققان مختلفی مسأله مخالفت با یافته های علمی از طرف گروه های اجتماعی غیر از گروه دانشمندان را بررسی کرده اند، مقاومت خود دانشمندان در مقابل کشفیات علمی نخستین قسمتی است که توجه جامعه شناسان را جلب می کند.
در واقع نمونه هایی از این پدیده در تاریخ علم ریخته شده است. آقای لیستر (Lister) در مراسم فارغ التحصیلی دانشجویان پزشکی، خطاب به آنها، به صراحت بر ضد کور بودن نسبت به آراء جدید هشدار می دهد. همانطور که وی در مساعدت با نظریه خویش درباب نگاه دارنده ها [در برابر فاسد کننده ها] با این وضع مواجه بوده است. کشف پاستور درباره خصوصیت زیست شناختی تخمیر، مدتها مورد مخالفت شیمیدانان از جمله لیبیگ (Leibig) بزرگ بود و نظریه میکروبی وی، با مقاومت شدید جمعیت پزشکی روزگار وی، مواجه شد. پدیده خواب مصنوعی یا مزمریزم [خواب مغناطیسی [تا حدی به این جهت که خود مزمر (Mesmer) شخصیتی بسیار عجیب داشت، از طرف راست اندیشان علمی زمان وی، به عنوان شعبده و حقه بازی انکار شد. در اوج عصر خرد، آکادمی فرانسوی، گزارشهای متعدد و تصدیق شده درباره سقوط سنگهای آسمانی (یعنی شهاب سنگها) را، به عنوان داستانهای صرفا عوامانه معرفی کرد. می توان بر این فهرست آنقدر افزود تا خسته شد.
لرد ریلی، معرفی کننده مجدّد جی. جی. واتسون، کسی که خودش هم در مخالفت علمی با پژوهشهایش سوخت، درباره مشکلاتی که مفاهیم جدید پیش از اثبات شدن، در علم با آنها رو به رو می شوند بقدری بدبین شد که نوشت:
«شاید کسی... بگوید که یک نویسنده جوانی که به توانایی خود درباره کارهای بزرگ باور دارد، معمولاً به نفع اوست که پیش از مبادرت به کارهای بزرگتر، از راه کارکردن در حوزه ای که محدود است و به ارزش آن به سهولت حکم می شود، تصدیق مساعدی را از جهان علمی تامین کند.»
البته ارزش توصیه ریلی با در نظر گرفتن این واقعیت بسیار قابل مناقشه است که به احتمال زیاد، هر دانشمند جوان خوش آتیه که سالیان بسیار خلاق و با طراوات و حرارت، جوانی را به انجام کارهای غیر جالب صرف می کند، تقریبا به نحو غیر قابل اجتنابی لبه تیز تواناییهای خلاق خود را کند می کند، تا جایی که «امور بزرگ» دیگر در فهم او نمی گنجد.
دانشمندانی که خود قربانی مقاومت همگنان خود در برابر آراء جدید شده اند همواره با زیرکی این مطلب را احساس کرده اند و به وجود این پدیده گواهی بلیغی داده اند. گزارش شده که اولیور هیویساید (Oliver Heaviside) که سهم ارشمندش در فیزیک ریاضی بالغ بر بیست و پنج سال ناچیز گرفته شد، به تلخی فریاد زده است: «حتی مردانی که ریاضی دانان کمبریجی نیستند سزاوار و شایسته عدالت اند.» و ماکس پلانک (Max Planck) پس از مواجهه با مشکلات مشابهی، نوشت:
«تجربه به من نیز فرصت داد تا واقعیت جدیدی را بیاموزم - واقعیتی که به نظر من چشمگیر است: یک حقیقت علمی جدید از راه متقاعد کردن مخالفان و بصیرت بخشیدن به آنها پیروز نمی شود، بلکه از آن جهت پیروز می شود که مخالفان آن سرانجام می میرند و نسل جدیدی رو می آید که با آن آشنایی دارند.»
خلاصه این که، میل روانشناختی انسان برای مقاومت در مقابل آراء جدید، حتی در کار علمی، باید چشم انداز و دید هر دانشمند را، در وقتی که آنچه را وظیفه خود می داند به اجرا در می آورد، متعادل و ملایم کند، تا دیگران را در مقابل خطاها و اطلاعات نادرست حفظ کند.
اما در هیچ جا مشکل اخلاقی کنترل اطلاعات در علم، سخت تر و آزار دهنده تر از موارد بینابینی میان علم حقیقی، از یک سو و شبه علم، از طرف دیگر سر در نمی آورد. واقعیت روشنی است که حقیقت در جاهای عجیبی یافت می شود و اموری که از نظر علمی ارزشمند هستند در نقاط غیر منتظره رخ می دهند.
البته هیچ کس برای لحظه ای این تز انتزاعی را انکار نمی کند که چیزی همچون شبه علم وجود دارد و باید مورد اعتراض قرار گیرد و کنترل شود. دردسر با این پرسش شروع می شود که دقیقا چه چیزی شبه علم است و چه چیزی نیست. ما همگی به آسانی می توانیم درباره پاره ای از موارد گزاف و نامعقول آن گونه که بشکل جذابی در کتاب جالب مارتین گاردنر (Martin Gardner) مدها و مغالطه ها به نام علم (New York; Dover publicatians. Inc, 1957) توصیف شده، اتفاق نظر داشته باشیم. اما این مسأله که دقیقا علم در کجا پایان می پذیرد و شبه علم شروع می شود، هم اهمیت دارد و هم از سادگی بدور است. در واقع مشکل کمی با مثال اول کتاب گاردنر، یعنی ویلبر گِلن وُلیوا (Wilber Glenn Voliva)، وجود دارد که در سه دهه اول این قرن با صدای بلند از زمین الینویز (Illinois) فریاد می زد:
«زمین مانند یک کیک صاف و مسطح است». اما مثلاً فراروانشناسی پژوهشی دلگیر و به مراتب پیچیده تر است. تنی چند از ژنتیک دانان آمریکایی که عمدتا با مخمرها کار می کنند، احساس می کنند که برای رسیدن به نتایج لامارکی دلیل تجربی دارند و این مسأله برای اکثریت بزرگ همکاران حرفه ای آنان ناراحت کننده است. این مورد بسیار خوب نشان می دهد که داشتن تعریف دقیقی برای تفکیک علم از شبه علم چقدر دشوار است. اما مشکل این جاست که آنچه برای شخصی ممکن و جالب است، شاید برای دیگری شبه علم باشد.
از یک سو دانشمندان معتبر و نیک نام غالبا با یافته های حقیقتا علمی به عنوان اموری شبه علمی مقابله و مخالفت کرده اند. لرد بیکن(Lord Bacon)، کشیش بزرگ آغاز علم نوین، رساله گیلبرت درباره مغناطیس را به عنوان «نوشتاری بی نتیجه» محکوم کرد و بنحو اهانت آمیزی درباره «انرژی الکتریکی که درباره آن گیلبرت بسیار افسانه بافته است» سخن گفت. یک نمونه اخیرتر، هر چند با روشنی کمتر، مخالفت شدیدی است که روانکاوی، بویژه در سالیان اولیه اش، با آن رو به رو شد.
اما از سوی دیگر، ما با این واقعیت به همان اندازه مشوش کننده مواجهیم که دانشمندان معتبر و نیک نام، یافته هایی را که اکیدا فریب آمیزند پیش برده اند و دانشمندان تابع ایشان هم آنها را پذیرفته اند. یک مورد آموزنده مورد فیزیکدانی فرانسوی رنه بلاندلو (Rene Blondlot) است که در کتاب درک پرایس بنام علم از زمان بابل، به نحو جالبی توصیف شده است )New York, Yale University press, 1961(. ادعا شده که بلاندلو «اشعه N» را کشف کرد که چیزی مثل اشعه × فرض می شد. یافته های محوری او توجه زیادی را جلب کرد و برای خود بلاندلو جایزه ای را از طرف دولت فرانسه حاصل کرد. اما فیزیکدانی آمریکایی روبرت دبلیو وود (robert-W.Wood) قادر بود تا با کار تجربی دقیق نشان دهد که بلاندلو و همه کسانی که با یافته های او موافقند اغفال شده اند. بنابراین باید به رسمیت شناخته شود که نه فقط شبه علم وجود دارد که حتی گاهی بطرف حوزه محترم علم بسیار راست اندیشی حرکت می کند. البته این مطلب کمکی نمی کند تا وظیفه تشخیص علم واقعی از شبه علم آسانتر شود.
اما بگذارید به مباحث اخلاقی مربوط به این بخش باز گردیم. این مباحث کاری با این تز مقبول و بی چون و چرا ندارد که شبه علم باید کنترل شود، بلکه با مسأله مربوط به روش سروکار دارد که برای دست یافتن به این هدف ارزشمند، چه ابزاری باید بکار گرفته شود. در رابطه با مشکل ابزار کنترل شبه علم است که مشکلات واقعی اخلاقی را برای جامعه علمی پیش می آورد.
در دسترس ترین ابزارها برای رسیدن به این هدف و ساده ترین آنها برای بکار گرفتن، اموری هستند که هر وقت کنترل افکار لازم باشد حاضرند: سانسور و توقیف. اما مطمئنا اینها چارچوبهای بسیار بد و خطرناکی هستند. شکی نیست که برای یک دانشمند بسیار ناخوشایند است که شاهد دیدگاههایی باشد که انتشار آنها و حتی اقبال عمومی قابل توجه بطرف آنها را «نامعقول» و عجیب می داند. اما مطمئنا هرگز نباید حساسیت به ارزش اخلاقی روشهای رسیدن به اهداف را از دست بدهیم یا فراموش کنیم که اهداف خوب ابزارهای قابل مناقشه را توجیه نمی کنند.
واقعیتی غیر قابل انکار است که دانشمندان وظیفه دارند تا از انتشار امور غلط و نادرست جلوگیری کنند.اما باید به این وظیفه با احتیاطی از سر تفکر عمل کرد. نمی توان آن را به صورتی تفسیر کرد که با مناسبتهای مقطعی مطابقت کند و مطمئنا نمی توان این وظیفه را بسط داد تا مجوز برای توقیف آرایی صادر کند که شاید برای «تصور» عمومی از علم زیان دارند و یا حمایت از یک مکتب فکری بر ضدّ ناقدانش را توجیه کند.
آن دانشمندانی که ناشر کتاب تخیلی ایمانوئل ویلیکوفسکی (Immanuel Velikovsky) بنام برخورد جهان ها را از راه تهدید به تحریم کتب درسی آن شرکت، تحت فشار قرار دادند، تا این که این اثر از فهرست آن حذف شود، در این کار به اقداماتی توسل جستند که اصلاً قابل دفاع نیست، بلکه بی شک این مورد یک مورد افراطی است. هر چند کنترلی که از طرف سردبیران و اولیاء ناظر به هزینه بنیادها اعمال می شود، لطیف تر است، اما به همان اندازه موثر است و اشکال دارد.
نکته اصلی در این باره نکته ای است که برای حمایت از آن دفاع یا استدلال کمی لازم است. مطمئنا دانشمندان باید از همه مردم به پیروزی حقیقت بر خطا در بازار اندیشه هایی که بطور آزاد تبادل می شوند اعتماد کافی داشته باشند و نباید حاضر شوند که بجای روشهای قانع کننده، عقلانی از ابزارهای نفرت آور، فشار، سانسور و توقیف استفاده شود. مشکلات اخلاقی اختصاص اعتبار به دستاوردهای پژوهش علمی
آخرین مجموعه از مشکلات اخلاقی که می خواهم در رابطه با پژوهش علمی تذکر دهم، به اختصاص اعتبار به دستاوردهای کار پژوهش مربوط است. هم فیلسوفان اخلاق و هم دانشجویان حقوق، مدتهاست که از مشکلاتی که در نسبت دادن مسؤولیت کارهای جمعی به افراد وجود دارد و بنابراین در اختصاص دادن سرزنش گروههای بدکردار به اشخاصی که کار نادرست می کنند آگاه اند. این مشکل اکنون به شکل معکوسش در مقابل جامعه علمی است- چگونه اعتبار بدست آمده از دستاوردهای پژوهشی را که حاصل تلاش جمعی یا گروهی است، میان افراد تقسیم کنیم. مخصوصا دراین روزگار که پژوهش گروهی و جمعی شده است، این مشکل غالبا و به شکلهای جدی می تواند مطرح شود.
هیچ کس نباید از این مساله صرف نظر کند، از آن جهت که گفته می شود دانشمندان از این نوع مسائل دورند و علاقه ای به نفع خود ندارند. برای دانشمندان مسأله اعتبار یافته های علمی شان بیشترین اهمیت را داشته است. شکهایی که در این باره وجود دارد با برجسته کردن نزاعهای گذشته در تاریخ علم از میان می رود. اهمیت آنها با حوادث ضمنی انگشت نمایی همچون نزاع طولانی و تلخ میان نیوتن و لایب نیتس و پیروان ایشان در رابطه با تقدم در اختراع حساب جامعه و فاضله روشن می شود؛ نزاعی که به دوری میان ریاضیات انگلیسی و اروپایی انجامید که در خلال قسمت عمده قرن هجدهم تداوم داشت و بطور قابل ملاحظه ای به زیان کیفیت ریاضیات بریتانیایی در طول این دوره بود.
اما باز گردیم به مشکل اختصاص اعتبار که امروزه بقدری به شکلهای بسیار پیچیده و بغرنج پیش می آید که برای کسی که در حقوق کار نکرده تصور کردنی نیست. مثلاً Y، زیر نظر W در آزمایشگاه Z با دنبال کردن لوازم اندیشه ای که حدس عاطل × پیش آورده، به یک نتیجه مهم می رسد. چگونه باید کل این اعتبار را تقسیم کرد؟ خیلی مشکل نیست که مثالهایی را تخیل کنیم تا نشان دهد، امروزه که تحقیقات جمعی و گروهی است، چقدر دشوار است که بگوییم به چه کسی باید برای چه کاری اعتبار داد. این کار مخاطره آمیز بدرد استادی چون سی. پی. اسنو می خورد تا ماهرانه از آن در ادبیات بهره برداری کند. تاملی بر جنبه های اخلاقی ذکر شده
اکنون بگذراید لحظه ای درنگ کرده، مسیری را که تاکنون در آن حرکت کرده ایم بدقت بررسی کنیم. تا این قسمت بحث حرکت هدایت شده ای به انجام رسید که بخش عمده جنبه های اخلاقی پژوهش علمی است. مخصوصا دیدیم که پرسشهای ناظر به طبیعت کاملاً اخلاقی پژوهش علمی در موقعیتهای محوری ذیل مطرح می شوند:
1- انتخاب اهداف پژوهشی
2- استخدام افراد در فعالیتهای پژوهشی
3- گزینش روشهای پژوهشی
4- تعیین کردن استانداردهای اثبات
5- انتشار یافته های پژوهشی
6- کنترل اطلاعات نادرست علمی
7- تخصیص اعتبار به دستاوردهای پژوهشی
خلاصه این که، ظاهرا جایز است ادعا کنیم که در هر موقعیت از کار پژوهش علمی، از آغاز کار تا گزارش نهایی از یافته های کاملش، مباحثی با یک خصلت مشخص اخلاقی خودشان را برای حل شدن و چاره جویی حاضر می کنند.
واقعیتی تاسف بار است که بسیاری از افراد، هم دانشمندان و هم دانشجویان روش علمی، توجه خود را بقدری بر «منطق» انتزاعی یک «روش علمی» ایده آل عمیقا معطوف کرده اند که جنبه اخلاقی علم، کاملاً از ایشان پنهان مانده است. به نظر من این اوضاع و احوال بویژه از آن جهت تاسف بار است که معمولاً به افسانه مضر و زیان آوری دامن می زند که هم از تیمهای مربوط به علوم طبیعی و هم انسانی حمایت قوی می گیرد، یعنی این دیدگاه، که علم از هر گونه ارتباط با ارزشهای انسانی پیرایش شده است. اگر این گونه به مسأله نظر کنیم، علم بقدری عینی و ناظر به واقع است که می تواند کاملاً نسبت به ارزشهای عاطفی، هنری و اخلاقیِ زندگی انسانی فاقد احساس باشد و در واقع باید چنین باشد.
امیدوارم تحلیل من از نقش ملاحظات اخلاقی موجود در چارچوب علم آنقدر متقاعد کننده بوده باشد که نشان دهد این تقسیم دو گانه، جدایی پیش آمده میان علوم طبیعی و علوم انسانی، بر تصوری کاملاً غیر قابل دفاع از تقسیم واقعی کار، میان این دو حوزه از تلاش عقلانی، مبتنی است. اعتقاد راسخ من این است که هر دو بخش این جدایی ناخواسته، باید ساختگی بودن دلایل علی الادعا وجودیش را به رسمیت بشناسد، اگر قرار باشد به منافع وحدت سالم فهم انسانی به شایستگی خدمت شود.
انسان گرا به سهم خودش نباید اجازه دهد فراموش شود که در کل سیر تاریخ عقلانی غرب از ارسطو و اخلاقش تا دکارت، نیوتن، کانت، جیمز واینشتاین علم بخشی از سنت فرهنگی، به معنای وسیع تر آن می باشد. در سراسر سیر توسعه تمدن ما، علم همیشه لایق و سزاوار لقب تاریخی «فلسفه طبیعی» بوده است. صرف نظر از این که شیوه ما در توصیف واقعیات چقدر ممکن تغییر کند، تقریبا شکی وجود ندارد که این وضعیت اساسی برای نقش موثر علم در ساختن جهان بینیی (Weltanschauung) که برای کل حوزه اندیشه ما اساسی است، بدون تغییر باقی خواهد ماند.
از یک طرف دانشمند به سهم خودش باید به رسمیت بشناسد که علم آنقدر فی حد نفسه شان و منزلت دارد که هواداران آن لازم نیست، ادعا کنند، علی رغم این که علم کار انسانهای ناقص است، ولی بصورتی رمز آلود قدرتهای فوق انسانی دارد، مثل این ادعا که گفته می شود، ما به دستاوردهای واقعی رسیده ایم و حال آن که در حقیقت ایده آلهایی هستند بسیار دور و در بعضی موارد ایده آلهایی که اصلاً علمی و شدنی نیستند؛ آنچنان که کسی کاملاً فکر باز داشته باشد، کاملاً عینی نظر کند و کاملاً عاقلانه بنگرد.
از نقطه نظر درک واقع گرایانه از ماهیت علم به عنوان یک خلاقیت و فعالیت بشری به نظر می رسد یک آگاهی تعالی یافته از جنبه انسانی علم - که تلاش کردم تا آن را از نظر اخلاقی شرح دهم - می تواند به منافع این دو حوزه مهم تعقل بشری خدمت کند. این حوزه ها بجای این که تقریبا قابل تفکیک باشند، متداخل و وابسته به یکدیگرند. علوم طبیعی و علوم انسانی بجای این که جفتی بیگانه باشند، یارانی باستانی و متقابلاً برای یک امر برجسته انسانی سودمندند: رسیدن انسان به درکی بهتر از خود و از جهانی که در آن زندگی می کند.
 

1 - Nicholas Resher, "The Ethical DImension of Scientific Research" in Robert G.Colody, Beyond the Edge of Certainty, Lanham, University Press, Americann, 1983, 261-276.
2 دانشجوی دکتری فلسفه تطبیقی دانشگاه قم
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان