چکیده:
جنگ و صلح، دو مفهوم دیر آشنایی است که بشریت را از ابتدای خلقت همواره به سوی خود فرا خوانده است. میخائیل نعیمه ادیب و متفکر لبنانی به عنوان قطب اندیشه مهجری، زبان و قلم را در خدمت پاسداری از حریم انسانیت و سوق دادن جهان به سوی امنیت و صلحی همه جانبه و دور ساختن از تشنج و بحران قرار داده است.
ادبیات در همه شاخه های نظم و نثر برای او بلندگویی است تا برای رسیدن به بهشتی موعود، برادری، مساوات، گذشت و ایثار را تبلیغ کند.
کلید واژه ها:
ادبیات معاصر، لبنان، جنگ و صلح، میخائیل نعیمه
به تصریح قرآن مجید، بشر از ابتدای خلقت با واژه جنگ و صلح آشنایی داشته است.
آنگاه که هابیل «علیه السلام » دست برادری به سوی قابیل دراز کرد،با او از در صلح درمی آمد که لئن بسطت الی یدک لتقتلنی ما انا بباسط یدی الیک لاقتلک
(1) و ترس از خدا را علت اصلی دوری از نزاع شمرد: انی اخاف الله رب العالمین.
(2) اما قابیل دست رد به سینه او زد و اولین جنگ تاریخ بشری را که نتیجه ای جز خسران نداشت، آغاز کرد. فقتله فاصبح من الخاسرین.
(3) با نگاهی دقیقتر به قرآن و تاریخچه تخاصم، می توان آن را در زمانی دورتر و قبل از خلقت آدمیزاد، جست. آنجا که شیطان از در نزاع با دست پرورده جدید خداوند برآمده، خود را از او برتر دانسته و غضبناک از رحم الهی، چنین می گوید: رب بما اغوتینی لازینن لهم فی الارض و لاغوینهم اجمعین
(4) و بار دیگر سوگند خورد که: فبعزتک لاغوینهم اجمعین.
(5) آنگاه که نسل بشر محدود به دو تن می گشت، یکی از آن دو حقوق دیگری را محترم نشمرد و غضبناک و انتقامجویانه، قصد جان دیگری کرد; از آن پس با افزایش نفوس، اقوام، قبایل و نژادهای مختلف همواره به حق خود قانع نشده از محدوده خود پا فراتر نهادند و دریاچه زلال صفا و صمیمیت را با خودخواهیهای مکرر گل آلود کردند.
شاید ذکر این نکته خالی از ضرورت نباشد که بین جنگ، جهاد و دفاع تفاوت بسیار است و آنچه در این مقال به آن پرداخته ایم، تخاصمی است که بدون در نظر گرفتن اهداف عالی و از روی خودبزرگ بینی، و بی توجهی به مرز اندیشه ها و اختیارات خدادادی انسان و به قصد تجاوز به حقوق دیگران صورت می گیرد و توجیه آن فقط با روانکاوی در بعد سیری ناپذیر نفس زیاده خواه اماره امکان پذیر خواهد بود.
از سوی دیگر، تاریخ تمدن بشری همواره بیش از آنکه شاهد صلح و صفا بین قبایل و نژادهای مختلف باشد، روایتگر درگیریها، جدالها و کشتارها بوده است.
در تاریخ اقوام عرب نیز جنگهای متعدد و دراز مدت به وقوع پیوسته است. از جمله جنگ چهل ساله داحس و غبراء که نتیجه حماقتهای شخصی بوده و درگیریهای مدام دو قبیله عبس و ذبیان را به دنبال داشت .و نیز جنگ بسوس بین دو قبیله بکر و تغلب که تنها به خاطر کشته شدن شتر کلیب به راه افتاد .
چنین ستیزه گریها، انسانها را هرچه بیشتر از انسان بودن تهی کرده به دستجات مختلف حیوانات وحشی شبیه می نمود. از این رو از تمدن، آبادی و سکونت خبری نبود و نابودی نسلها و اصلها و تباهی فرهنگها کمترین حاصل آن به شمار می رفت.
تاریخ ادبیات عرب نیز چون دیگر زبانها متکفل ثبت و ضبط وقایع مختلف زندگی و از جمله چنین درگیریهایی بوده است. دیوان شعرایی چون مهلهل، زهیر بن ابی سلمی و حتی امرء القیس خبر از وقوع تنشهای متعدد می دهد که در مواردی، با پا درمیانی پیامبر قوم، که همان شاعر قبیله بوده، پایان می یافت.
با توسعه دانش بشری، جنگهای تن به تن و برخاسته از حسد و فزون خواهی، شکل دیگری به خود گرفت. در این زمان سودجویانی با عنوان سیاستمدار ملتها و نژادهای مختلف را به جان هم انداخته از این راه به اهداف چند سویه خود می رسند.
امروزه دیگر مساله درگیریها بر سر دیر یا زود رسیدن اسبهای مسابقه به خط پایان یا چریدن شتری در زمین دیگری نیست. اکنون مردان میدان سیاست به دستاویزهای مختلفی سربازان خود را قانع می کنند تا طلبکارانه قصد سرزمین و جان مردم دیگر را کنند ; جنگ تحمیلی عراق علیه ایران نمونه بارز چنین تجاوزاتی بوده است.
شاعر معاصر چون نیاکان خود، توان پا درمیانی و خاتمه دادن به ستیزه جوییها را ندارد، اما بخوبی از عهده انعکاس واقعیتها و ارائه پیشنهادها و راه حلها برای حل منازعات برمی آید.
ادبای مهجر که از سر اجبار دیار و کاشانه خود را ترک کرده، در کشورهای مختلف جهان آواره گشته اند، گویا هنوز در میان مردم خویش می زینند که خامه آنها با همه تلخکامیهای خاور زمین آشناست. اینان غیرتمندانه و متعهدانه تدوینگر ادبیاتی هستند که با نام ادب سیاسی و در بعدی وسیعتر به نام ادب اجتماعی بروز می کند.
میخائیل نعیمه
(6) به عنوان سخنگوی ادبیات مهجری سهم بسزایی را در ارائه این گونه ادبی داشته است.
ارزیابی مساله جنگ و نقطه مقابل آن یعنی صلح، برای ادیبی که خود در کارزار حضور مستقیم داشت، واقع بینی را به ارمغان آورده است. او که در سال 1918 میلادی از جانب ارتش امریکا به فرانسه اعزام شده بود، جنگیدن در صف مخالفان انسانیت را نپسندید و ارتش را ترک کرد. سپس در دانشگاه رین فرانسه مشغول فراگیری تاریخ ادبیات، هنر و زبان فرانسوی شد.
(7) شاید علت عقب نشینی او از جنگ را بتوان دراین جمله اش خلاصه کرد: «الموت امر لا مفر منه ولکن الویل ثم الویل للذی یجعل من نفسه اداة لموت غیره ».
(8) وی در جای دیگر می گوید: "انسان در زمان صلح، گرانقدر است ; اما در جنگ با پشه فرقی نمی کند.»
(9) او از خونریزی ابراز انزجار می کند
(10) و صفیر گلوله را زشت ترین صداها می دانست.
(11) نعیمه که در طول عمر، شاهد وقوع دو جنگ جهانی بود، آزموده های شخصی خود را چنین توصیف می کرد: « در آنجا دیدم که فرد چگونه از انسانیت خویش غافل می شود و بصورت ابزار جنگی در می آید. او به امر قدرتی خارجی، به مهره شطرنجی می ماند که با فقدان شخصیت انسانی، بیخود از خود و به هدف کاشت و برداشت مرگ به حرکت در می آید
(12) و پی در پی جرعه های بغض، کینه، قتل و غارت را سر می کشد.»
(13) با چنین دیدی به ارتش و سربازان، بدیهی است که او وجود آنها را عامل اصلی بروز انتقامجویی ها و زیاده طلبی ها بداند.
(14) او می گوید: «اگر صلح بتواند سلاح را از دست مدافع خود (سرباز) خلع کند، زمین خاستگاه صلح خواهد شد.
(15) به این ترتیب، ضرورت وجود وزارتی به نام وزارت جنگ نیز بکلی زیر سؤال می رود.»
(16) او در نامه ای به سرباز گمنامی که در جنگ جهانی اول جان باخته، تمام کین خود را نثار گردانندگان اصلی جنگ که از دور، دستی بر آتش دارند، می گرداندو شاه، شخص اول مملکت، را سرزنش می کند که با فرستادن جنگجویان به کارزار، حفظ تاج و تخت خود را ضمانت می کند. وزیر جنگ، به نظر او، تنها به فکر افزودن مساحت سرزمینش می باشد و برای او حق، عدالت و آزادی مفهومی ندارد. فرماندهان جنگی نیز آرزوی گرفتن مدالهای افتخار را در سر می پرورانند.
اودر ادامه نامه خود، سرباز را مورد خطاب قرار داده، از او می پرسد که مرگ اوهدفدار بوده، یا ناخواسته کشته شده است؟
او نظر خود را در مورد جنگ جهانی اول، این گونه بیان می کند: «هرگاه درباره جنگی که پایان پذیرفت (جنگ جهانی اول) با خود می اندیشم، سنگینی اینهمه خسارت وارد شده بر مردم را بر دوش خود احساس می کنم. واقعا حاصل چهار سال کارزار چه بود؟ دهها میلیون کشته، زخمی، آواره، مسکین، یتیم، بیوه به اضافه خرابیها... و سرمایه هایی که به گلوله، بمب، توپخانه و ناو تبدیل شد.
(17) به اعتقاد نعیمه، تنها طرف برنده جنگ، شیطان است. در قاموس او، شیطان مرادف با تمام گرایشهایی است که در مسیر شناخت انسان، آزادی و توکل او به وجود مطلق، مانع ایجاد می کند و هر نوع جنگی، از زمان هابیل و قابیل تاکنون، دلیل بر این است که انسان مغرور به قدرت و معرفت خویش، هنوز با قدرت حق و شناخت صحیح فاصله بسیار دارد.
(18) او جنگ جهانی دوم را بیش از هر جنگ دیگری مایه مسخ انسان به وسیله شیطان می خواند.
(19) و در جای دیگر نیز شیطان را عامل اصلی بروز جنگها می داند.
(20) فقدان ضمیر انسانی، فوران روحیه غارتگری، غرور سرکش،
(21) بربریت و وحشی گری،
(22) پیروزی جهل بر معرفت و ترس بر آسایش، کفر بر ایمان، درد بر لذت و مرگ بر زندگی
(23) عوامل اصلی بروز جنگ از دیدگاه نعیمه است. او می گوید تا زمانی که پول تنها قبله گاه جانیان باشد، اخلاق در معرض فساد قرار خواهد گرفت و جنون جنگ، انسان را از نظام هستی ساقط خواهد کرد.
(24) به عقیده نعیمه تا زمانی که انسان به بلوغ فکری نرسد، جنگ او را رها نخواهد کرد.
(25) نعیمه با الهام از آیین مقدس اسلام، تنها دشمن انسان را نفس او می شمرد و با این بینش صوفیانه، انگیزه جنگ را اینگونه توجیه می کند که جنگ در گوش انسان، دشمنی خارجی مطرح کرده، وی را علیه آن تحریک می کند.
(26) به نظر او زیانهای مادی ناشی از جنگ هرقدر بزرگ باشد، با آسیبهای جبران ناپذیری که به روح و روان انسان و ایمان او به خدا وارد می شود، قابل مقایسه نیست.
(27) او می گوید: بزرگترین شر جنگ، کشتن روح قبل از کشته شدن جسم است.
(28) اعلان جنگ، اعلان شکست انسانی است. در هر جنگی، عقل انسان به زنجیر کشیده، فکر او فاسد، قلب او شکسته و بارقه های خیالش خاموش می شود. مفاهیمی چون عدالت، توپخانه لاف زدن می شود. مهربانی، بمب افکن ویرانگر گشته و حقیقت، تانک آتش انداز می شود. محبت نیز به شمشیری در دست کین، و راستی به صمغی جویدنی در دهان ریا تبدیل می گردد. جوانمردی، نعل خست و طهارت، خلخال پای پلیدی خواهد شد. آزادی مزه جنجال می دهد و ایمان مرکب امیال پست می گردد.
(29) با مشاهده بلایای حاصل از جنگ و بی توجهی عاملان اصلی جنگ به سرنوشت انسان، نعیمه مشارکت لبنان و دیگر کشورهای عربی را در جنگ حماقت محض می شمرد.
(30) او می گوید: «ویرانی لبنان، جیبهای بسیاری را انباشته می کند.
(31) مسلم است که دلالها، واسطه ها، کسانی که کارزارهای گل آلود تنها موقعیت پیشرفت آنان است و کشورهایی که تمام جنگ افزارهای قدیم و جدید خود را در طی جنگ به فروش رسانیده اند، هیچگاه خواهان تمام شدن این بحران نیستند.
نعیمه با نگاه تیزبین به بررسی بی عدالتیهای جنگ پرداخته، سنگدلیهای آن را بر ملا می کند. به نظر وی جنگ باعث می شود، انسان به عدالت حکم نکند: «من سیئات الحرب انها تجلس البطولة الزائفة علی عرش البطولة الحقة فتدعو الذی یقهو اخاه بطلا و تبالغ فی تمجیده و تکریمه و الذی یقاهر نفسه لیحسن معاملة اخیه الانسان تدعوه جبانا و تنبذه نبذ النواة.»
(32) گرانی از دیگر عوارض ناشی از جنگ است ; اما نعیمه به این مساله اقتصادی چندان از بعد مادی نمی نگرد. او بالا بودن هزینه تحصیل را طرح می کند و این نشان دهنده وارستگی نعیمه از مسائل جزئی و توجه خاص او به امر تربیت انسانهاست.
(33) شعر نعیمه نیز خالی از جنگ و حوادث مابعد آن نیست. او در دیوانش صحنه غمبار پس از کارزار جهانی اول را توصیف کرده، عذر تقصیر را به گردن غربی و شرقی هر دو می افکند:
اخی ان ضج بعد الحرب غربی باعماله و قدس ذکر من ماتوا و عظم بطش ابطاله فلا تهزج لمن سادوا و لا تسمت بمن دانا بل ارکع صامتا مثلی بقلب خاشم دام لنبکی حظ موتانا اخی ان عاد بعد الحرب جندی لاوطانه و القی جسمه المنهوک فی احضان خلانه فلا تطلب اذا ماعدت الاوطان خلانا لان الجوع لم یترک لنا صحبا نناجیهم سوی اشباح موتانا اخی ان عاد یحرث ارضه الفلاح او یزرع و یبنی بعد طول الهجر کوخا هده المدفع فقد جفت سواقینا و هد الذل ماوانا و لم یترک لنا الاعداء غرسا فی اراضینا سوی اجیاف موتانا اخی، قد تم مالو لم نشاه نحن ماتما و قد عم البلاء و او اردناه نحن ما عما فلا تندب فاذن الغیر لا تصغی لشکوانا بل اتبعنی فاذن الغیر لا تصغی لشکوانا بل اتبعنی لنحفر خندقا بالرفش و المعول نواری فیه موتانا اخی! من نحن؟ لا وطن و لا اهل و لا جار اذا نمنا، اذا قمنا، و دانا الخزی و العار لقد خمت بنا الدنیا کما خمت بموتانا فهات الرقش و اتبعنی لنحفر خندقا آخر نواری فیه احیانا...
(34) ترکیب ویژه قصیده، اختیار وزن و بحر مناسب، تفصیل جنگ از زبان راوی خسته با نفسهای بریده، نوحه، زاری و تحسر او را از مصایب پی در پی بخوبی به تصویر می کشد.
بوی تعفن مرگی ناخواسته، از همه ابیات، مشام را می آزارد. گویی بر قصیده، خاک گورستان پاشیده اند که هیچ نور زندگانی از آن به چشم نمی خورد.
روش بیدارگری نعیمه در به زیر بار جنگ نرفتن متنوع است. او با استفاده از اسلوبهای مختلف انشایی و خبری، انسان را به تفکر وا می دارد تا به چنین عمل نابخردانه ای مبادرت نورزد. گاه می پرسد: «چرا جنگ؟»
(35) گاه با تعجب می گوید: «عجب از این انسان که ابعاد هستی را تا میلیاردها سال نوری می سنجد، اما به خاطر یک وجب خاک، جنگ به راه می اندازد»!
(36) زمانی آرزومندانه می گوید: «کاش روزی جنگ نتیجه ای غیر از نابودی داشت.»
(37) و گاه حیوان را بر انسان ترجیح می دهد: «هنیئا لک ایها الدیک و تبا لسیدک الانسان »
(38) و باری در اسلوب ترجی منتظر است که نسلهای آینده در دنیایی مملو از لطف و صمیمیت و راستی بسر برند.
(39) در شعارهای بشر دوستانه او، جسم بشری مقدس تر از آن است که هدف گلوله ها قرار گیرد و خون او پاکتر از آن است که در راه حفظ سلطنت ریخته شود.
(40) اگر انسان قدر خود را بازشناسد، مردم در دید او ارزشمند خواهند بود.
(41) نعیمه با جهان بینی ای به وسعت هستی، همه کائنات را شریک زندگی می بیند و می گوید که محبت امری ضروری است چنانکه آب و هوا برای انسان دو امر اجتناب ناپذیر است و بدون عشق، انسان در گردابهایی نظیر جنگ فرو می رود.
(42) او معتقد است که اگر جنگاوران از باده محبت سرمست شوند، آرام گرفته و مایه آرامش خواهند شد.
(43) نعیمه دشمن سرسخت جنگ است و در جای جای آثار خود بدین موضعگیری افتخار می کند، اما در عین حال برای جنگ فوایدی برمی شمرد ازجمله:
1- اتفاق نظر مردم بر امری واحد و ارتباط بیشتر آنها با یکدیگر; به عبارت دیگر مشارکت آنان در بازی بر صحنه ای واحد.
(44) 2- نقش مثبت جنگ جهانی اول در محو کابوس حکومت عثمانی ; نعیمه به نظام قیمومیت نیز به نظر تردید نگریسته می گوید: «فهل یکون الانتداب کابوسا افظع من الکابوس الترکی؟»
(45) 3- با پایان یافتن جنگ دوم جهانی، غرب وارد دوره تصفیه سازی خویش و شرق وارد مرحله بسیج گردید، پرتو غرب رو به خاموشی نهاد و امواج شرق به امتداد رسید.
(46) 4- لبنان و سوریه پس از جنگ جهانی دوم به عضویت سازمان ملل متحد پذیرفته شده، استقلال نسبی داخلی و خارجی کسب کردند.
(47) 5- امتیاز ویژه جنگ جهانی اول بر جنگ دوم، برقراری آرامش نسبی بعد از جنگ در جهان بود.
در این مدت، ادبیات نهضتی به خود دید که اکنون نیز آثار آن مشهود است.
(48) 6- مصالح وطن، گاه ایجاب می کند که رزمندگان تمام توان خود را در مبارزه به کار بندند.
از سوی دیگر، صلح گمشده ای است که از درگیری هابیل و قابیل تاکنون جویندگان بسیاری را در طلب خود کشانیده است; اما چون گوهری دست نایافتنی همواره خود را از دیدگان بشریت پنهان داشته است و طالبان آن به بیراهه رفته اند.
(49) به اعتقاد نعیمه، حتی در زمانی که مردم ادعای صلح داشتند، با ستیزه جویی زندگی می کردند.
(50) او خاستگاه اصلی صلح، عدالت و آزادی را قبل از جامعه، در فکر و قلب انسان می داند که بعد از تهذیب اندیشه و دل از آفاتی چون جنگ، ظلم و بندگی انعکاس آن را در جامعه بشری می توان مشاهده کرد.
(51) نعیمه تنها اقدام سودمند بشر برای رسیدن به صلح را در جوایزی می داند که گاه و بیگاه به این نام عرضه می شود والبته در قیاس با هزینه هایی که در راه جنگ به هدر می رود، بسیار ناچیز است.
(52) اما اینها ابدا پادزهر سم جنگ نیست. به نظر او محبت، نسخه نجاتبخش بشریت تنها درمان جنگ است ; «هرجا که محبت باشد، صلح نیز آنجاست.»
(53) به نظر او،اگر هزینه هایی که صرف تجهیزات نظامی می شود، در راه کاشتن تخم محبت در دل انسانها به کار رود، بشر در سایه تفاهم فکری و وحدت نظر، به هدف اصلی خلقت، که معرفت حق است، خواهد رسید.
(54) در قاموس او، هیچ یک از معانی مصطلح، شایسته صلح نیست که صلح مترادف
(55) محبت، و آزادی متضمن صلح است.
(56) در اصطلاح او صلح، سایه انسان رها از غرایز حیوانی و وارسته از تعصب نژادی، جنسی، مرزی، زبانی، وطنی و حتی دینی است.
(57) خروش او بر کشتارهای وحشیانه بشری ابدی است و از مردم می خواهد در خدمت زندگی باشند: کفانا خدمة الموت ایها الناس و قد حان الزمان الذی فیه یلیق بنا ان نخدم الحیاة.
(58) در بینش صوفیانه او عهد و پیمانهای بین المللی بی ارزشند و مقر صلح فقط در قلب انسان با معرفت است.
(59) او می گوید اگر پیروان حضرت مسیح «علیه السلام » اعم از سیاستمداران و رهبران مذهبی، حضرتش را رسما الگوی رفتار خویش قرار داده، روحیه "گذشت" را از او بیاموزند به صلح حقیقی دست خواهند یافت.
(60) به نظر او راه رسیدن به صلح، به دور افکندن تمام جنگ افزارها و بسیج عمومی برای سازندگی است. در آن صورت است که انسان به ورای مرز ناسوتی گام می گذارد و زمین و آسمان یکدیگر را در آغوش می گیرند.
(61) او برای سهولت در برقراری صلح جهانی از سران کشورها می خواهد مرزهای خود را با تسهیل تردد به روی یکدیگر بگشایند و قوانین بین المللی کنونی را که در جهت رفع اختلافات، وضع شده، تعدیل کنند تا با همه ملیتها به عدالت و مساوات رفتار شود.
(62) او با تقویت روحیه ایثار، صلح را برای جامعه پیش بینی می کند.
(63) جهانی که نعیمه می بیند جهانی متشنج و پر از ترس است ; بنابراین جنگ جهانی دوم پایان همیشگی جنگ نیست، بلکه آغاز جنگی است که در آن از آتش خبری نیست.
(64) وجود ترس، نگرانی و ناراحتیهای اعصاب در بین مردم حاصل جنگی سرد است که دو ابر قدرت پس از جنگ دوم در تدبیر آن بودند تا بار دیگر مرگ را به مردم هدیه دهند.
(65) او همچنین از زنان و مردانی که شخصیت انسانی و هدف زندگی را ارج می نهند، دعوت می کند تا با خوبی، مهربانی و محبت بر تردید، ترس و کینه که عوامل تشنج بین مردمند فایق آیند; زیرا زمین میراث مشترک انسانهاست و قابلیت تبدیل به بهشت برین را دارد.
(66) منابع:
احادیث مع الصحافة: میخائیل نعیمه، بیروت، مؤسسة نوفل، 1989 م، الطبعة الثانیة
البیادر: میخائیل نعیمه، بیروت، مؤسسة نوفل، 1989 م، الطبعة 11
الجامع فی تاریخ الادب العربی: حنا الفاخوری، بیروت، دارالجیل، 1995 م، الطبعة الثانیة
دراسات فی الشعر العربی المعاصر: شوقی ضیف، مصر، دارالمعارف ، الطبعة السادسة
دروب: میخائیل نعیمه، بیروت، مؤسسة نوفل، 1990 م، الطبعة التاسعة
زادالمعاد: میخائیل نعیمه، بیروت، مؤسسة نوفل، 1985 م، الطبعة التاسعة
سبعون: میخائیل نعیمه، بیروت، مؤسسة نوفل، 1983 م، الطبعة السادسة، ج 1-3
فی مهب الریح: میخائیل نعیمه، بیروت، مؤسسة نوفل، 1989 م، الطبعة الثامنة
کرم علی درب: میخائیل نعیمه، بیروت، مؤسسة نوفل، 1989 م، الطبعة التاسعة
المجموعة الکاملة: میخائیل نعیمه، بیروت، مؤسسة نوفل، 1972 م، ج 1، 4، 5، 6، 7
مرداد: میخائیل نعیمه، بیروت، مؤسسة نوفل، 1985 م، الطبعة الثامنة
مذکرات الارقش: میخائیل نعیمه، بیروت، مؤسسة نوفل، 1988 م، الطبعة الثامنة
نجوی الغروب : میخائیل نعیمه، بیروت، مؤسسة نوفل، 1985 م، الطبعة الثامنة
و مضات: میخائیل نعیمه، بیروت، مؤسسة نوفل، 1988 م، الطبعة الثالثة
هوامش: میخائیل نعیمه، بیروت، مؤسسة نوفل، 1988 م، الطبعة الخامسة
یابن آدم: میخائیل نعیمه، بیروت، مؤسسة نوفل، 1988 م، الطبعة الرابعة
الیوم الاخیر: میخائیل نعیمه، بیروت، مؤسسة نوفل، 1988 م، الطبعة السابعة
پی نوشتها:
1) مائده، 28
2) همان
3) مائده، 29
4) حجر، 39
5) ص، 38
6) میخائیل نعیمه شاعر و نویسنده لبنانی به سال 1889 م در بسکنتا متولد شد. دروس دوره ابتدایی را در روستای محل تولد خود گذراند و برای ادامه تحصیل به ناصره در فلسطین و سپس به روسیه و آمریکا سفر کرد.
او از ادبای مهجر و از بانیان انجمن قلم بود. نعیمه با انتشار تالیفاتی به دو زبان عربی و انگلیسی توانست به منزلت ادبی شایسته ای دست یازد. در سال 1932 م به وطن بازگشت تا زندگی همراه با تدبر و تامل را با خدمت به هم میهنانش همراه کند. او دارای قلمی روان، زبانی فصیح و اطلاعاتی جامع بود، در مسائل مختلف، دیدی عمیق داشت و از هرگونه تجمل دوری می گزید.
مهمترین نوشتارهای او پیرامون مسائل اجتماعی و فلسفی است. مانند الآباء و البنون ، زاد المعاد، الیوم الاخیر، یابن آدم. بنگرید به: سبعون، میخائیل نعیمه، ج، ص 3; المجموعة الکاملة، میخائیل نعیمه، ج 6، ص 203، 129 و 226 ; احادیث مع الصحافة، میخائیل نعیمه، ص 39; الجامع فی تاریخ الادب العربی، حنا الفاخوری، ج 2، ص 367-376
7) در اسارت فی الشعر العربی المعاصر، شوقی ضیف، ص 216
8) ومضات، میخائیل نعیمه، ص 82
9) همان منبع، ص 52
10) همان منبع، ص 84
11) همان منبع، ص 73
12) احادیث مع الصحافه، ص 197 ; الیوم الاخیر، ص 54
13) ومضات، ص 85
14) همان منبع، ص 52
15) کرم علی درب، میخائیل نعیمه، ص 99
16) نجوی الغروب، میخائیل نعیمه، ص 99
17) سبعون، ج 2، ص 142
18) البیادر، میخائیل نعیمه، ص 46
19) همان منبع، ص 82
20) یابن آدم، میخائیل نعیمه، ص 153
21) همانجا
22) مرداد، میخائیل نعیمه، ص 231; ومضات، ص 74; المجموعة الکاملة، ج 5، ص 342
23) المجموعة الکاملة، ج 4، ص 517
24) همان منبع، ج 6، ص 304
25) همان منبع، ج 5، ص 257، 261
26) مذکرات الارقش، میخائیل نعیمه ،ص 31-32
27) المجموعة الکاملة، ج 4، ص 517
28) مذکرات الارقش، میخائیل نعیمه، ص 31
29) المجموعة الکاملة، ج 4، ص 513
30) فی مهب الریح، میخائیل نعیمه، ص 19
31) ومضات، میخائیل نعیمه ، ص 106
32) مذکرات الارقش، ص 33: "از بدیهای جنگ این است که مدعیان پهلوانی را به جای قهرمانان حقیقی می نشاند، کسی را که با برادرش دشمنی می ورزد، شجاع و قهرمان خوانده، در تجلیل او راه مبالغه پیش می گیرد; اما آنکه از پس نفس خود برآمده با همنوع خود نیک رفتار می کند، بزدل خوانده شده و از جامعه رانده می شود."
33) المجموعة الکاملة، ج 1، ص 763
34) همس الجنون، میخائیل نعیمه، ص 14-15: «ای برادر اگر بعد از جنگ، انسان غربی از اعمالش ناله سرداد و یاد مردگان را گرامی داشت و حمله های قهرمانانه را بزرگ شمرد، غالبان را مستای و مغلوبان را شماتت مکن! بلکه چون من خاموش زانو بزن با قلبی خاشع و خونی تا بر بخت رفتگان بگرییم.»
برادرم اگر بعد از جنگ سربازی عزم وطن کرد و پیکر صد پاره خویش را در دامان عزیزان افکند، تو در میهن به دنبال دوستان مباش که گرسنگی برایمان دوستی جز شبحی از مردگانمان باقی نگذارده که با وی به نجوا نشینیم .
برادرجان! اگر کشاورز برای شخم یا کاشت زمینش برگشت و خواست بر خرابه های توپخانه ها آلونکی بسازد (چه سود که) چشمه ها خشکیده و خانه هامان مسکن ذلت گردیده است، که دشمنان در سرزمینهامان برداشتی باقی نگذاردند جز مردار کشتگانمان.
برادرم! شد آنچه شد، اما اگر نمی خواستیمش صورت نمی گرفت.
و بلا همه جا گسترد که اگر می خواستیم جلوی انتشارش را می گرفتیم. مویه مکن که از ماست که بر ماست.
بیا گودالی برکنیم با بیل و کلنگ که جان باختگانمان را در آن بپوشانیم.
ای برادر! ما کیستیم؟ بی وطنان بی کسان بی خانمان!
چه بخوابیم و چه برخیزیم بالاپوشمان خواری و ننگ است.
دنیا ما را و کشته هامان را ارجمند دارد.
پس نبشی دیگر باید و خندقی دیگر که زندگانمان را خاک پوشان کنیم.
35) البیادر، ص 40:" علام یقتتل الناس و مم یتذمرون؟"
36) ومضات، ص 51: «و اعجباء للانسان یقیس ابعاد الکون ببلاس السنوات الضوئیه ثم یریق دمه فی سبیل شبر من تراب الارض!»
37) المجموعة الکاملة، ج 5، ص 342: «یا لیت کسبها کان یوما من الایام غیر الدمار.»
38) ومضات، ص 83
39) المجموعة الکاملة، ج 5، ص 343: «... فلعل الاجیال الآتیة تعرف عالما یسوده اللطف و الصدق و التعاون.»
40) هوامش، میخائیل نعیمه، ص 209
41) المجموعة الکاملة، ج 5، ص 343
42) احادیث مع الصحافة، ص 267
43) ومضات، ص 85
44) دروب، میخائیل نعیمه، ص 148-149
45) سبعون، ج 2، ص 144
46) البیادر، ص 160
47) المجموعة الکاملة، ج 1، ص 793
48) احادیث مع الصحافة، ص 90
49) المجموعة الکاملة، ج 5، ص 612
50) همان منبع، ص 695
51) همان منبع، ص 695
52) فی مهب الربح، ص 16
53) زاد المعاد، میخائیل نعیمه، ص 115
54) نجوی الغروب، ص 99-101
55) زادالمعاد، ص 113
56) البیادر، ص 45
57) المجموعة الکاملة، ج 5، ص 660
58) البیادر، ص 238
59) مرداد، ص 232
60) المجموعة الکاملة، ج 7، ص 271
61) ومضات، ص 52
62) المجموعة الکاملة، ج 7، ص 151
63) البیادر، ص 39
64) همان منبع، ص 217-219
65) المجموعة الکاملة، ص 6، ص 233
66) همان منبع، ج 7، ص 152