ماهان شبکه ایرانیان

سخنان حجة الاسلام سعید مهدوی کنی پیرامون فرهنگ و ارتباطات

در واحد خواهران دانشگاه امام صادق «علیه السلام »
خوشحال هستم که امروز فرصتی پدید آمد تا چند دقیقه ای خدمتتان باشم و مطالبی را بطور خلاصه درباره فرهنگ و ارتباطات برایتان بیان کنم که ان شاءالله برداشتی مفید از آن بکنید .
یکی از رشته های دانشگاه امام صادق « علیه السلام » رشته فرهنگ و ارتباطات است و شاید برای شما که دانشجوی این دانشگاه هستید آشنا شدن با این رشته مانند بقیه رشته های دانشگاه از جهتی پاسخگوی برخی از سؤالاتتان باشد و از جهت دیگری بتواند در بعضی از موضوعات رشته مورد مطالعه اتان به شما کمک کند و زمینه مطالعه، فکر و اندیشه جدیدی را در شما ایجاد کند; چرا که بحثهای قابل طرحی را در زمینه فقه و حقوق اسلامی، فلسفه و زبان شناسی در بر دارد .
من در ابتدای صحبت از این دو کلمه دو تعریف ارائه می دهم که یک تصور اجمالی از بحث پدید بیاید و مطابق آنچه در بحث های طلبگی هم مرسوم است - که اول از تعاریف شروع می کنند و کمی از مقدمه هر علم که اختصاص دارد به تاریخچه فواید و موضوعات آن به موضوع می پردازم .
ما فرهنگ را در زبان عامیانه و اصطلاح روزمان، معمولا در کنار بحث اقتصاد و سیاست قرار می دهیم، می گوییم این مسائل اقتصادی است، سیاسی است و در کنارش مساله فرهنگ را مطرح می کنیم . اما در اصطلاح علمی، فرهنگ معنایی اعم دارد . من یک تعریف از میان حدود پانصد تعریفی که فرهنگ شناسان برای فرهنگ آورده اند، در اینجا می آورم که از دیگر تعاریف ساده تر و جامع تر است . "تیلور" از مردم شناسان قرن نوزدهم در کتاب فرهنگ ابتدایی خود فرهنگ را چنین تعریف می کنند: "فرهنگ مجموعه پیچیده ای است شامل معارف، معتقدات، هنرها، صنایع، فنون، اخلاق، قوانین، سنن و بالاخره تمام آداب، رفتار و ضوابطی که فرد بعنوان عضو جامعه، از جامعه خود فرا می گیرد و در برابر آن به جامعه تعهداتی می سپارد . این معنای فرهنگ است که در واقع شامل همه دستاوردهای بشری است; حال چه این دستاوردها مادی باشد از قبیل همین میز و صندلی که نوعی مصنوع بشر است و چه معنوی مثل این کلماتی که من بکار می برم و یا مفاهیم عمیق عرفانی . البته ما معتقدیم که اینها از جانب خداوند به بشر اعطا شده است . این خلق و ایجادی که بنده بکار می برم در واقع با این فرض است که ما بحثمان را در عالم انسانی دنبال کنیم . همه آنچه انسان پدیده آورده و از طبیعت گرفته و روی آن کار کرده و به شی ء جدیدی تبدیلش کرده با یئیت خارجی یا جنبه ذهنی، فرهنگ بشری به حساب می آید .
اما در تعریف ارتباط شاید کاملترین تعریف که در کتاب ارتباطشناسی آمده، از جناب آقای دکتر محسنیان باشد: "فرآیند انتقال پیام از یک فرستنده به گیرنده ای که آن گیرنده معنای مشابه آنچه که فرستنده مورد نظرش بوده از آن فرایند دریافت کند . " وقتی این کلمات را می شنویم، باید بدانیم که نوعی نقل در اصطلاحات آن علم انجام شده و این نقل معنای جدید، یک معنای اعم و اخص از معنایی که بطور معمول در زبان عامیانه استفاده می شود، دارد و این معنای فرهنگ ارتباطات است . البته جمع بستن ارتباط، با توجه به ابزار ارتباطی و طرق مختلف ارتباطی است که امروز بیش از هر زمان دیگر در تاریخ بشر پدید آمده است و انواع و اقسام روشهای ربط بین دو شی ء و دو انسان را بررسی می کند . جزئی از ارتباطات، بحث علم کنترل ابزار و اشیاست که به نوعی امروزه نهایتش به روباتها و وسایل کامپیوتری رسیده که کنترل سیستم های پیچیده را به عهده دارد . از این تعریف که بگذریم، به قسمت اصلی بحث یعنی رشته فرهنگ و ارتباطات می رسیم .
بحث بنده یک سیر اجمالی است از رشد علوم اجتماعی و تاریخچه آن; چون فرهنگ و ارتباطات شاید آخرین پدیده دانش علوم اجتماعی باشد و نتیجه و فرزند پدر و مادری است که اگر آن پدر و مادر شناخته نشود، بحث از فرهنگ و ارتباطات، گنگ و مهمل خواهد بود . لذا من به سیر پیدایش علوم اجتماعی یک اشاره گذرا خواهم داشت و خواهم گفت که وقتی می گوییم فرهنگ و ارتباطات اشاره به چه داریم; نکته شایان ذکر دیگر این است که در مورد علومی که بتازگی تدوین شده اند و ما هم بطور معمول آن را با ترجمه کتب غربی گرفته ایم، تاریخچه هر علم و توضیح و توصیف آن با تاریخ غرب و با اصطلاحاتی که از غرب آمده، پیوند خورده است . بعضی می خواهند با این پیوند متعصبانه برخورد کنند، می گویند که این نوعی دشمنی و عناد است و اصلا خواسته اند همه چیز را غربی جلوه بدهند و بقیه بشریت را یکسره نادیده بگیرند . آنها عملا سعی می کنند این واقعیت را که بسیاری از دانشها از آن طرف آمده نفی کنند و بگویند که این نظر یک توطئه است، اما نگاه میانه تر این است که این علوم، از شیمی و فیزیک و علوم اجتماعی و بصورت کلی، در مباحث ساده تر در کتب قدمای ما چه در عالم اسلامی و چه در تمدن هندو چین یافت می شد و این بحث ها بحث هایی نیست که غربی ها اصلش را ابداع کرده باشند . ما کسی را مثل ابن خلدون داریم که آغازگر علوم اجتماعی به معنای جدید و بحث جامعه شناسی و مردم شناسی بوده است; درصورتی که ما او را بعنوان یک متفکر اسلامی از غربی ها گرفته ایم; یعنی آنها از بس اصرار کردند که در کتاب او اندیشه های اجتماعی وجود دارد ما متوجه شدیم که چنین متفکری در میان مسلمانان وجود داشته است . اما بعد از دوره شکوفایی عالم اسلامی، دوره رکودی پدید آمد و تدریجا همه علوم رو به انحطاط نهاد; یعنی ما دستاوردهای قرن اول تا چهارم را در قرون بعد از دست دادیم و جامعه اسلامی نوعی پس رفت را شروع کرد و دانش به جای دیگری رفت . من مسایل تاریخی را که شما می دانید، نمی خواهم تکرار کنم; بلکه می خواهم متوجه باشید که اگر در بحثم روی تاریخ غرب تکیه می کنم، عالم اسلام را نیز مدنظر دارم; اما واقع این است که آنچه امروزه بعنوان جامعه شناسی، مردم شناسی و مباحث فرهنگی و ارتباطات شناخته می شود، دستاورد فرهنگ غرب است . متاسفانه عالم اسلامی همه آنها را بطور ناقص وارد می کند; بدون یک دید کامل، با خودباختگی و تقلید کورکورانه . این علوم که کاملا به زمان و مکان وابسته هستند بصورت قالبی ترجمه می شوند و مورد استفاده ما مسلمانها قرار می گیرند .
با این تذکر من وارد بحث می شوم . خدمتتان عرض کنم که در علوم دو نوع رویکرد وجود داشته; یک رویکردی که تقریبا می شود گفت از دوره ای که کتابت آغاز شده و ما علوم را ثبت شده در اختیار داریم وجود داشته که در آن، علوم را از هم تفکیک و تجزیه کردند . هرچه علم پیشرفت کرده تخصصی تر شده نتیجتا یک انسان توان فراگرفتن همه دانشها را نداشته است . بنا به تاریخ بت شده ای که از علوم وجود دارد، می بینیم قدیمی ترین کسانی که ما بعنوان دانشمند یا علاقه مند به علم - که ترجمه کلمه فیلسوف است - می شناسیم، پایه و اساس همه علوم را یکجا داشتند . کسی مثل افلاطون از همه علوم سیاست، روانشناسی، جامعه شناسی، فیزیک و شیمی سخن می گوید . همه چیز در یک مجموعه جمع بود و این مجموعه را بعنوان فلسفه یعنی علاقه به دانش جمع آوری می کردند و تدریجا این علوم از هم جدا شد . می توان گفت فیزیک اولین علم جدا شده از فلسفه است چون زمینه مادی تر داشته و خیلی ساده تر توانسته خودش را از فلسفه که شامل مباحث کاملا نظری است، جدا کند . بتدریج علوم دیگر هم چهره خودشان را نشان می دهند . ما در عالم اسلامی متخصصانی را در هر یک از علوم داریم و هرچه جلو آمدیم این تخصص ها دقیق تر و جدا از هم شد و نتیجه اش آن چیزی است که امروز مشاهده می کنیم . خصوصا تا آغاز قرن بیستم ما هر روز شاهد رشته رشته شدن علوم هستیم . از آخرین رشته های اصلی که از فلسفه جدا شده، علوم اجتماعی است که به دلیل جوان بودنش از همه علوم دیگر بی قاعده تر و کمتر دارای اصول موضوعه و قانون مسلم است . بیشتر مباحث علوم اجتماعی محدود به زمان و مکانی ویژه می شود که پس از مدتی نظریه جدیدی می آید و آن را نقض می کند .
بحث، روش و رویکرد دیگری که از قدیم بوده و در این اواخر رنگ شدیدتری یافته رویکرد میان رشته ای است . تخصصی شدن رشته ها و اینکه هرکسی با ظرافت و دقایق ویژه ای در هر علم وارد می شد بتدریج باعث شد که دید کلان نگر بطور کلی ازبین برود . افراد از تجزیه و تحلیل حقایق بیرونی باز ماندند حتی در علم پزشکی که به جایی رسیده است که امروز اگر کسی بخواهد ادعای طبابت کند باید بعد از گذراندن درسهای عمومی و گرفتن تخصص و فوق تخصص، دوره های ویژه ای ببیند که مثلا عمل جراحی روی دست راست انجام بدهد یا دست چپ; به علت دقت زیاد در یک امر ارتباط بین تمامی این علوم کم شد بطوری که پزشکی که متخصص اعصاب است کم کم حرف متخصص دستگاه هاضمه را نمی فهمد، دستاوردهای یک قسمت بزحمت به قسمت دیگر منتقل می شود . حالا همین را بین رشته های مختلفی چون شیمی و فیزیک نیز مجسم کنید . خصوصا در علوم اجتماعی این تقسیم متعدد رشته ها و جزئی نگری ها باعث شد که مباحث، قابل انطباق با حقایق بیرونی نباشد، هرکس فقط جزء کوچکی را ببیند و توان توضیح کلی مسائل عالم را نداشته باشد . ما کم کم امکان بیان ارتباط این جزئی را با حقیقت عالم از دست دادیم و علم به نقطه سر در گمی اش رسید . لازمه این دایره وسیع علم - که برحسب آمار هر دو سال یکبار دو برابر می شود - این است که کسانی بیایند و دانشهای پراکنده اش را به نوعی کنار هم قرار بدهند، از دستاوردهای یک دانش برای دانش دیگر استفاده کنند و به نوعی اینها را از جهت مبانی و اصول به هم نزدیک کنند که این دانش ها روی هم بتوانند جامعه بشری را اداره کنند; چون تکلیف علم، تامین زندگی مردم است . آنهایی که جنبه مادی دارد زندگی مادی و آنهایی هم که جنبه معنوی دارد زندگی معنوی مردم را تامین می کند . اگر اینقدر مباحث تخصصی شد که کسی نتوانست کلیت زندگی بشری را درک کند آن وقت دیگر برنامه ریزی وجود نخواهد داشت و کسی پیدا نمی شود که بتواند قانونی بیان کند که به درد همه جای زندگی مردم بخورد، برای نقطه الف درست باشد و بعد برای نقطه ب و ج مشکل آفرین نشود . مباحث دینی و نوع نگرش قرآنی و روایی ما از گذشته موجب شد که در این اواخر میان رشته های تخصصی پلهایی زده شود . این اتفاق در زمینه علوم اجتماعی هم پدید آمد و به این ترتیب رشته های میان رشته ای ایجاد شد . از اولین رشته های میان رشته ای در کشور ما فرهنگ و ارتباطات است . خود فرهنگ مبحثی جمع بندی شده از نظریات جامعه شناسی و روان شناسی اجتماعی و امثال اینها است . مبحث فرهنگ و فرهنگ شناسی حدود دهه سی میلادی در اروپا و آمریکا پدید آمد و این رشته فرهنگ و ارتباطات پیوند میان رشته ای دیگری است بین حوزه ارتباطات و فرهنگ .
آخرین شاخه جدا شده از فلسفه در اوایل قرن هجدهم که بصورت منظم و منسجم به آن پرداخته شد علوم اجتماعی است . اگر بخواهیم تاریخچه رشته های متعددی را که تدریجا از این دانش پدید آمد، بترتیب ذکر کنیم از ابتدا باید نام رشته مردم شناسی و قوم شناسی را ببریم و اصطلاحی که امروزه به این رشته اطلاق می شود اصطلاح عام تری به نام انسان شناسی است . رشته بعدی که در اواسط قرن هجدهم پدید آمد، رشته جامعه شناسی است . این رشته تا سالهای اخیر به رشته های متعدد دیگر تقسیم شده که من در تقسیم بندی اش به آن اشاره خواهم داشت . آخرین قسمتی را که شاید بتوان گفت از دیگر دانشهای علوم اجتماعی زاده شده و خیلی هم نوپاست رشته ارتباطات است که مربوط به حدود دهه سی و چهل قرن بیستم است; یعنی از عمر ارتباطات بعنوان یک دانش منسجم بیش از چهل سال نمی گذرد .
بحثهایی است که خیلی تازه و جدید طرح شده و بیشتر هم متکی به پیشرفت ابزار ارتباطی است مثل وسایل ارتباط جمعی کامپیوتر، ماهواره ها و امثالهم . این تقسیم بندی دانش علوم اجتماعی بود اما مقداری هم در جزئیاتش وارد شویم . گفتیم که مردم شناسی اولین رشته جدا شده از دانش علوم اجتماعی است و انگیزه پیدایش این دانش هم سفرهای متعدد جهانگردان بوده است . در عالم اسلامی هم می توانیم زمینه این مباحث را ببینیم; اگر شما به کتابهای سیاحان و جهانگردان عالم اسلامی مراجعه کنید، ریشه بحث های مردم شناسی را می توانید در آن ببینید; مثلا در سفرنامه ابن فضلان مطالبی درباره اقوام تاتار و ترک در کناره دریای خزر - طی سفر تبلیغی از طرف خلیفه عباسی داشته آمده است، که شما با مطالعه اینها بخوبی درمی یابید که یکی از انگیزه های راه اندازی و پدید آمدن رشته علوم اجتماعی سفرهای متعدد است فرهنگ چون هوایی است که ما در آن زندگی می کنیم . برای ما عادات و سنن جامعه خودمان یک امر طبیعی است اما در سفر، انسان با آداب و سننی مواجه می شود که تا آن زمان آنها را نشناخته است و متوجه می شود که در دنیا چیزهای دیگری هم هست . مردم به روشهای مختلفی می خوابند، حرف می زنند، غذا می خورند، ازدواج می کنند و مبادلات اقتصادی را انجام می دهند . این مسائل باعث شد که برای سیاحان و دیگرانی که آثار و نامه های آنها را می خواندند، در پی یافتن علل تفاوتها برآیند . پس نوع خاصی از مطالعه شروع شد، عده ای سفر کردند و با زندگی در میان اقوام دیگر و سعی کردند تفاوت ها را جمع آوری کنند . تدریجا که این اختلافات دسته بندی شد و مورد نظریه پردازی قرار گرفت، دانش مردم شناسی و قوم شناسی پدید آمد . اما این را بدانید دانش در دنیای غرب از سیاست جدا نیست آنچنان که در عالم اسلامی هم چنین بوده است . علت رشد دانش مردم شناسی در دنیای غرب، حمایت شدید سیاسی و اقتصادی دولتهای استعمارگر از این رشته بود; زیرا وقتی که جهانگردان از سفر بازگشتند، خبر آوردند که مثلا طول الیاف بعضی از محصولات پنبه در مصر دوازده متر است در حالی که در اروپا چنین الیافی وجود نداشت یا اینکه مارکوپولو از شرق خبر ابریشم بافی و استفاده از باروت را با خودش آورد . دول اروپایی در بدست آوردن این تجربه ها خیلی اصرار داشتند چون به منافع بیشتری دست می یافتند . به این ترتیب عده ای را اجیر کردند که به نقاط مختلف عالم بروند، ببینند و بشناسند که در هر جا چه تولید می شود و چه منابعی وجود دارد که آنها نیز به بهره برداری یا تولید آن مشغول شوند . پس از مدتی متوجه شدند که خودشان از پس مصرف این همه تولید بر نمی آیند . حالا باید دنیای دیگری را بشناسند که مصرف کننده جدید باشد . این مصرف کننده های جدید هر یک طبق فرهنگ یا موقعیت جغرافیایی یک نوع مصرف داشت; مثلا مسلمانان در اوج گرما باز هم خودشان را می پوشاندند، اما آفریقایی بت پرست ممکن بود یک تکه پارچه هم برایش کافی باشد و یا مثلا مردم فلان منطقه به شیشه های رنگی علاقه دارند در حالی که اگر شما کلی لباس هم بفرستید در آن منطقه خریداری ندارد . توجه به نوع مصرف در دنیا باعث شد که اروپایی ها دانشمندانشان را برای شناخت کشورها و اقوام مختلف به اطراف بفرستند . اگر چه انگیزه پرداختن به این مسائل یک انگیزه استعماری بود، اما تبدیل به یک رشته دانشگاهی شد . باوجودی که بسیاری از جوامع شناخته شدند و مورد بررسی قرار گرفتند اما مباحث جدید و مساله نوع مصرف جدید باز هم سرمایه داری را وادار کرده که این رشته را حمایت کند اگر چه شیوه های کارش دیگر چون گذشته نیست .
امروزه هم دانشمندان علوم اجتماعی، علوم انسانی، انسان شناس و مردم شناس در جوامع مختلف کار می کنند . دانشمندان خارجی نیز هنوز به کشور ما می آیند و در روستاهای دور افتاده ما مشغول فعالیتند . بطوری که بعضی از دوستان تعریف می کنند که وقتی به بعضی از مناطق سر می زنیم و از اهالی سؤالهایی می پرسیم، روستاییان می گویند قبل از شما یک دانشمند آلمانی و قبل از آن هم یک دانشمند انگلیسی اینجا بوده که همین سؤالات را کرده است; در نتیجه آنها می دانستند که ما دنبال چه هستیم چرا که قبل از ما، حدود شش سال پیش یک دانشمند آلمانی تمام منطقه آذربایجان و منطقه رشت را پیاده طی کرده بود و همچنین در مورد آداب، سنن و زندگی و اختلافات محلی و زمینه های درگیری احتمالی آینده تحقیق و کتابی نیز در این باره چاپ کرده است . با مطالعه این کتابها در می یابیم که غربیها همچنان به این دانش اهمیت می دهند . حوزه مباحث این رشته بیشتر روی جوامع ابتدایی متمرکز بود و امروزه بر جوامع کوچک متمرکز است . حال این جامعه کوچک یا روستاست یا بخشی از یک شهر .
رشته بعدی جامعه شناسی است که انگیزه تشکیل آن انقلاب صنعتی اروپاست . انقلاب صنعتی و جامعه صنعتی، مشکلات آن و زندگی شهری را پدید آورد . زندگی شهری به حدی مشکل آفرین بود که دولتهای اروپایی مجبور شدند عده ای را برای حل این مشکلات بسیج کنند . علت بروز مشکلات این بود که در گذشته مردم در روستا و شهر خودشان زندگی می کردند . بطور معمول همانجا به دنیا می آمدند، همانجا هم می مردند، تحرکات بسیار کم بود نتیجتا هر کسی با آداب و رسوم قوم خودش زندگی می کرد، مشکلی هم نداشت . از پدر و مادرش یاد می گرفت و به همان عادتی که همسایه اش عمل می کرد او هم عمل می کرد . اما وقتی جامعه صنعتی شد، کارگران از روستاها به شهر آمدند . این همه روستایی با فرهنگ متفاوت همسایه شدند، این همسایه از صدای بلند خوشش می آمد همسایه دوم از صدای بلند خوشش نمی آمد . همسایه اول عادت داشت که صبح اول وقت بیدار شود . دیگری عادت نداشت که آن موقع بیدار شود . این عادت داشت که از فلان ابزار برای پخت و پز استفاده کند که کلی دود ایجاد می کرد اما دیگری از ایجاد دود ناراحت بود; به این ترتیب تنش در زندگی روزمره اجتماعی ایجاد شد . آدمهای متفاوت در یک محیط جمع شدند و به این ترتیب باید کسانی پیدا می شدند که اولا دلیل این تنشهای اجتماعی را بشناسند ثانیا به مداوایش بپردازند . این افراد شروع به مطالعه جوامع شهری کردند . اینها از جمله آگوست کنت تدریجا رشته خود را جامعه شناسی نامیدند . هنوز هم جامعه شناسی در حال توسعه است . رشته های متعددی دارد از جمله جامعه شناسی فرهنگی، سیاسی، دینی، اقتصادی، توسعه جامعه شناسی وسائل ارتباط جمعی، فلسفه جامعه شناسی، روانشناسی اجتماعی، جمعیت شناسی . در انتهای هر موضوع اجتماعی، یک جامعه شناسی نیز هست ممکن است این موضوع یک رشته یا گرایش و یا موضوع تحقیقی باشد . مثلا جامعه شناسی خانواده، جامعه شناسی عقب ماندگی، جامعه شناسی توسعه یافتگی .
اما رشته سوم که ارتباطات است، گفتم که ارتباطات حدود اواخر دهه سی ایجاد شد . اقدامات نظامی تبلیغی و نظامی هیتلر در ایجاد این رشته بسیار مؤثر واقع شد . این رشته زاده مطالعاتی است که برای جنگ روانی میان کشورها پدید آمد . البته این جنگ روانی از قدیم وجود داشت . اما ابزار جدید چون رادیو، روزنامه و بعدها تلویزیون و بقیه ابزار یک حوزه وسیع کاری را ایجاد کرد . از دیگر عوامل پیدایش این رشته نظامی و سیاسی دول غرب بودند . آنها از این رشته حمایت کردند اگر چه زمینه هایش با ایجاد نظریه های خاص در جامعه شناسی پدید آمده بود .
در جامعه شناسی مکتبی است به نام کنش متقابل نمادین، بحث هایی که روی شناخت نمادها و سمبل ها در جامعه شناسی انجام شده بود زمینه را برای ایجاد ارتباط، مناسب و آماده کرد; چون ارتباطات درواقع روی نمادها، شیوه ها و کدگذاری یعنی رمزگذاری و رمزگشایی پیامهای ارتباطی مطالعه می کند جامعه شناسی اتفاقا به همین نقاط رسیده بود . در عالم غرب و در سیاستهای نظامی غرب خصوصا آلمان هیتلری زمینه برای پیدایش رشته ای به نام ارتباطات ایجاد شده بود و مطالعات گوبلر، مسؤول تبلیغات نازی، در تحکیم این رشته خیلی مؤثر بود و بعدها در آمریکا بسیاری از جامعه شناسان با تمرکز روی همان مباحثی که در آلمان نازی مطرح شده بود، رشته ارتباطات را پدید آوردند . موضوع مورد مطالعه این رشته در واقع وسایل ارتباط جمعی، روش کار آنها، تاثیر آنها بر اجتماع و مساله فرآیند ارتباط و تبادل اطلاعات در جامعه است; به این ترتیب که پس از ایجاد ابزار جدید ارتباطی، پیامدهای آن را در جامعه مطالعه می کند; مثلا مساله ای که امروز دانشمندان ارتباطی را درگیر خود کرده بحث ماهواره ها و شبکه های کامپیوتری مثل اینترنت است . عملا تولید ابزار ارتباطی به عهده مهندسان ارتباطی است که در حوزه الکترونیک و فیزیک فعالیت دارند . دانشمندان ارتباطات علاوه بر بررسی پیامدهای ابزار ارتباطی روشهایی را برای بهتر استفاده کردن از آنها در جهت منافع گروههای مختلف، سرمایه گذاری دولتهای غرب و کسانی که نیاز به این ابزار دارند، می یابند .
در اوایل قرن بیستم دانش جامعه شناسی، مردم شناسی یا به بیانی انسان شناسی، به گونه ای در نقاط و موضوعات جزئی دقیق شد که دیگر توان شناخت یک جامعه را - بصورتی که بتواند دولتها و سیاستگذاران دنیا را برای یک برنامه ریزی بدرستی یاری کند نداشت . حمایت دولتها از این رشته ها به این دلیل بود که آنها را طبیبی می دانستند که راه درمان یک جامعه پریشان و بحران زده را در اختیار آنان قرار دهد; اما در عمل تلاش آنها به یک نتیجه جزئی منتهی می شد مثلا دورکیم با تمام تلاشهایش تنها توانسته بود توضیح بدهد که چرا خودکشی در جامعه اروپایی رو به افزایش است . تمام همت او در توضیح تقسیم کار و اثرات آن در جامعه صنعتی جمع شده بود . او دیگر نمی توانست برای دولت یک سیاست گذار اجتماعی مناسب باشد آنچنان که اگوست کنت ادعا کرده بود که من طبیب اجتماعی ام، می توانم مهندسی اجتماعی کنم، آنچنان که یک مهندس شهرسازی می کند و جاده کشی می کند و به شما می گوید که کجا خانه بسازید، کجا آپارتمان بسازید، من هم می توانم بگویم کجا امکانات را زیاد کنید، کجا فشار بگذارید، کجا فشارها را بردارید، چه ارزشهایی را درجامعه تقویت کنید و چه را تقویت نکنید؟ تا جامعه بتواند کاملا در دست شما باشد و با ارزشهای جدید، با مدرنیته و با صنعتی شدن کنار بیاید . بیان اینگونه ادعاها بتدریج مشکل شد چون دانش وسیع شده بود . مطالعاتی به نام مطالعات فرهنگ شناسی در آمریکا شکل گرفت . کسانی در مورد کلیت این رشته و علوم بحث کردند و سعی کردند از این سلولهای پراکنده یک بدن بسازند . شکل کلی آن را که در واقع نوعی نگرش کثرت در عین وحدت و وحدت در عین کثرت بود، به دست آوردند; بطوری که توجه هم به جزء و هم به کل باشد . این نوع مطالعات کلی نگر فرهنگ شناسی نامیده شد و از دانش انسان شناسی، مردم شناسی، جامعه شناسی و زبان شناسی که در کنار اینها پدید آمده بود، استفاده کرد و دیدی کلان را ارائه داد . بعد از مدتی وسایل ارتباط جمعی خصوصا ابزاری مثل تلفن، تلگراف و بعدها روزنامه، رادیو، تلویزیون، ماهواره و شبکه های کامپیوتری ارتباط بین جوامع را بشدت افزایش داد . بطوری که یکی از دانشمندان ارتباطی ادعا کرد که دنیا دارد یک دهکده می شود و امروز شما نمی توانید در آن هیچ حادثه ای را پنهان نگه دارید; مثل یک روستا که اگر گاو مش حسن صبح می مرد ته روستا ده دقیقه بعد می فهمیدند . اگر هواپیمایی در اوکلاهاما سقوط می کند یک ساعت بعد شما خبر آن را از تلویزیون مشاهده می کنید علاوه بر اینکه دنیای امروز از وسایل ارتباط جمعی بگونه ای جهت دار نیز استفاده می کند . در اخبار جهت دار سیاسی بسرعت خبر جزیی یک کشور به کشور دیگر منتقل می شود . این فرآیند پیچیده و عجیب و غریب ارتباطات باعث شد که دانشمندان علوم اجتماعی متوجه این نکته نیز بشوند که آنچه در جوامع اتفاق می افتد، فقط ناشی از حوادث داخلی نیست بلکه ناشی از فرآیندها و پدیده هایی است که در اطراف جهان اتفاق می افتد . از جهت دیگر در درون این مجموعه جامعه هم روابط اجزا، روابط ساده قدیم نیست . در یک روستا اگر کسی تصمیم به دیدن دیگر اهالی بگیرد همه را در طول یک روز خواهد دید . امروز روابط پیچیده شده و وسعت جامعه باعث پیچیدگی این روابط و تعهدات شده است . شما یک موقع دانشجویی، یک موقع همسری و نتیجتا تعهداتی به خانواده همسر داری، در همان حال ممکن است مسافر اتوبوس هم باشی، از اتوبوس که پیاده شدی، مشتری یک مغازه ای، همچنین ممکن است همزمان در یک گروه سیاسی عضو باشی، در یک گروه هنری هم فعالیت کنی، و در یک جمع محلی هم شرکت کنی، در یک مسجد هم نماز بخوانی، اگر زندگی خودتان را تحلیل کنید، متوجه گروههای متعدد اجتماعی می شوید که در آنها عضوید و به تنهایی با آنها در حال داد و ستد هستید که وظیفه شناخت آن، روش ارتباط و دادن و گرفتن پیام بین آنها بر عهده ارتباطات بوده است . اگر چه ارتباطات از جامعه شناسی و مردم شناسی جدا شده بود ولی جامعه شناسان متوجه شدند نمی توانند از دستاوردهای این دانش بی نصیب باشند . لذا زمینه مباحث جدیدی ایجاد شد که حوزه فرهنگ و ارتباطات را بررسی می کرد . پس از یک نمایش تلویزیونی جامعه شناس به بررسی این می پردازد که آیا هدف از نمایش فیلم فقط سرگرم کردن مردم بوده یا هدف دیگری داشته است . شما براحتی می توانید سیر تحول اتفاقات و تغییر ارزشهای جامعه را با دیدن اثر برنامه این وسایل ارتباط جمعی اعم از دولتی یا خصوصی مثل نوارهای ویدئو در جامعه ایران مشاهده کنید . ببینید با این ابزار جدید یا به قول خودمان با این تهاجم فرهنگی تحمیلی چه اتفاقی برای ما و جامعه امان افتاد، در کجای موقعیت اجتماعی قرار داشتیم، در ابتدای انقلاب چه چیز ارزش بود و تدریجا چه چیزهایی امروزه ارزش شده است؟ مثلا امروزه یک بچه دوساله هم با تماشای مسابقه فوتبال و گل به هیجان می آید، بروز این علاقه شدید در دو سه سال اخیر به وسایل ارتباط جمعی بر می گردد . همین مسائل بسیاری از دانشمندان جامعه شناس و فرهنگ شناس را متوجه اهمیت وسایل ارتباط جمعی کرد . آنان دریافتند که باید فرهنگ را از دیدگاه وسایل ارتباط جمعی و تاثیرات آن ملاحظه کنند، چون امروزه حجم بالایی از ارتباطات با وسایل ارتباط جمعی پدید می آید . اصلا فرهنگ بدون ارتباطات وجود ندارد . ما هر وقت فرض فرهنگی می کنیم باید ارتباطات آن را هم در نظر بگیریم، آن وقت متوجه می شویم که امروزه ارتباطات پیچیده ابزارهای جدیدی پدید آورده است و باید در این حوزه مطالعه بیشتری انجام بشود .
باید دانست که بسیاری از آنچه بعنوان ارزشهای فرهنگی در جامعه ما پدید می آید توسط ابزارهای ارتباطی شکل می گیرد اگر چه فرهنگ ما روی ابزارهای ارتباطی تاثیر دارد اما آن طرفش هم برای کسانی که سیاست گذار فرهنگی اند بسیار اهمیت دارد . برای ما که می خواهیم مردم را به سمت دین هدایت کنیم و ارزشهای دینی را مسلط کنیم و برای آن کسانی که می خواهند سرمایه گذاری و افکار خودشان را مسلط کنند کاملا روشن و واضح است که کلید چنین کاری و انتقال چنین فرهنگی وسایل ارتباط جمعی است . در این راستا باید اولا فرهنگ مردم و عناصر و نقاط ضعف آن را شناخت و بعد با ابزار ارتباطی و روشهای تاثیر گذاری آن وارد میدان شد و مقاصد خود را تامین کرد . ما که قصدمان تبلیغ دین است باید سراغ این نوع مطالعه برویم، بشناسیم و بدانیم که ابزار نوین تبلیغی امروز همین وسایل ارتباط جمعی است; اگر چه سخنرانی منبر و محراب همچنان تاثیر عمیقی دارد و خواهد داشت اما از آثار وسایل جدید هم نباید غافل باشیم .
نکته آخر اینکه دانشگاه امام صادق «علیه السلام » با وظیفه ای که برای خودش در تبلیغ دین در نظر گرفته بود و ساختن انسانهایی که بتوانند نظام و فکر و فرهنگ اسلامی را در جامعه ترویج بکنند، بعد از مدتی مطالعه کاملا به اهمیت این دو حوزه پی برد .
شما اگر بخواهید ارزشهای فرهنگی را جابجا کنید و ارزشهای دینی را جای آن قرار بدهید باید بدانید که در فرهنگ شما چه عناصری وجود دارد، چه ترکیبی وجود دارد، سنتهای مردم چیست و چه میزانی از آنها قابلیت این را دارند که در درون فرهنگ اسلامی هضم و جهت دار بشوند و بمانند و از آنها استفاده کنند؟ همچنانکه ما از گذشته، سنتهای آبا و اجدادی خود مانند ایام نوروز را رنگ و لعاب اسلامی زدیم، تا بتوانیم روشها و سنتهای امروزین مردم خود را درون دین هضم کنیم و به آنها شکل و جهت اسلامی بدهیم . ما باید بدانیم که از ابزار نوین و دستگاهها و وسایل ارتباط جمعی چون رادیو، تلویزیون، روزنامه ها و کامپیوتر چگونه استفاده کنیم تا بتوانیم این فرهنگ و جهت گیری اسلامی خود را به ملت خود و جهان خارج عرضه کنیم .
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان