ماهان شبکه ایرانیان

تعریف منطقی شرک در عبادت (۱)

گروهی از طلاب رشته تخصصی کلام اسلامی

گروهی از طلاب رشته تخصصی کلام اسلامی

از آن جا که شرک در عبادت از بحثهای کلیدی در فهم بسیاری از مسائل مربوط به توحید و شرک است، در این مقاله کوشش شده است که واژه ی پرستش وحقیقت و مفهوم آن از دیدگاه قرآن به صورت منطقی تعریف و تحلیل گردد. (×)

عبادت در لغت

درکتابهای معروف لغت برای عبادت معانی مختلفی ذکر شده که نمی توانند تفسیری حقیقی از عبادت در اختیار ما قرار دهند.

1. لسان العرب: اصل العبودیة: الخضوع و التذلل.

2. مفردات راغب: العبودیة: اظهار التذلل وا لعبادة ابلغ منها لانها غایة التذلل.

3. قاموس المحیط: العبادة: الطاعة.

4. مقاییس اللغة: العبد له اصلان کانما متضادان و الاول من ذینک الاصلین یدل علی لین و ذل والاخر علی شدة و غلظ و من الباب الاول البعیر المعبد المهنوء بالقطران و هذا ایضا یدل علی ما قلناه لان ذلک یذله و یخفض منه....

5. مصباح المنیر: العبادة هی الانقیاد والخضوع.

6. صحاح اللغة: اصل العبودیة الخضوع و الذل.

تعریفی که صاحب قاموس المحیط از عبادت به دست داده العبادة الطاعة خالی از مناقشه نیست; زیرا طاعت به معنی موافقت امر است و بین عبادت و موافقت امر، نسبت تساوی برقرار نیست; زیرا گاهی چیزی موافق با امر بوده ولی عبادت شمرده نمی شود.

صاحب مجمع البیان آورده است:

«و قول من قال ان العبادة هی الطاعة للمعبود یفسد بان الطاعة موافقة الامر و قد یکون موافقا لامره ولا یکون عابدا له الا تری ان الابن یوافق امر الاب ولا یکون عابدا له و کذلک العبد یطیع مولاه ولا یکون عابدا له بطاعته ایاه و الکفار یعبدون الاصنام ولا یکونون مطیعین لهم اذ لا یتصور من جهتهم الامر». (1)

و اما آیا مطلق تکریم و خضوع و تذلل، عبادت می باشد چنان که در سایر کتب لغت آمده یا نه؟ ما در قسمت دوم همین نوشتار در ضمن بررسی آرای وهابیون عدم صحت این کلام را روشن خواهیم کرد.

مفهوم عبادت در قرآن

برای عبادت،تعاریف متعددی شده است. در این قسمت با ذکر مهمترین آنها، به بررسی آن از دیدگاه قرآن می پردازیم:

1. تعرف اول:

«عبادت، عبارت است از: خضوع لفظی یا عملی که ناشی از اعتقاد مخضوع له می باشد».

فخر رازی ذیل قول خداوند: «لقد ارسلنا نوحا الی قومه یا قوم اعبدوا الله ما لکم من اله غیره » (مؤمنون/23)می گوید:

نوح ابتدا گفته:«خدا را عبادت کنید» و سپس گفته «اله دیگر غیر از او موجود نیست »، و عبارت دوم به منزله ی علت برای عبارت اول است; زیرا وقتی الهه ی دیگری برای آنها نباشد هرچه از سود و نیکی و خوبی ولطف به آنها می رسد از ناحیه ی خدا خواهد بود و نعمتهای غیر متناهی مستلزم نهایت تعظیم می باشد وعبادت خدا به دلیل علم به این که غیر از او اله دیگری موجود نیست، واجب شده است. (2)

و در ذیل آیه شریفه:«انی انا الله لا اله الا انا فاعبدنی » (طه/14)می گوید:

«فاء در «فاعبدنی » دلالت می کند بر این که عبادت خدا به دلیل الوهیت او واجب شده است ». (3)

علاوه بر این دو آیه، آیات متعدد دیگری دلالت بر صحت تفسیر مذکور می کند. از این آیات، علاوه بر این که فهمیده می شود که ملاک معتبر در عبادت، اعتقاد به الوهیت مخضوع له می باشد، مطلب دیگری نیز قابل استفاده است و آن این که عرب جاهلی در زمان نزول قرآن معتقد به الوهیت بت ها بوده اند و بر این مطلب آیات دیگری نیز شهادت می دهند از جمله:

1.«الذین یجعلون مع الله الها آخر فسوف یعلمون » (حجر/99).

2. «واتخذوا من دون الله آلهة لیکونوا لهم عزا» (مریم/81).

3.«ائنکم لتشهدون ان مع الله آلهة اخری » (انعام/19).

علامه طباطبایی ذیل آیه شریفه:«یا قوم اعبدوا الله ما لکم من اله غیره » (اعراف/59)،می گوید:

مفاد این آیه ی شریفه دعوت به سوی پرستش خدا و ترک پرستش آلهه غیر خداوند است. چون وثنی ها غیر خدا از ملائکه و جن و مقدسین را می پرستیدند و برای آنها دعوت الوهیت می کردند یعنی آنها را معبود می دانستند نه خدا را، و جمله ی: «ما لکم من اله غیره »، در معنای این است که فرموده باشد:«برای شما معبودی غیر از خدا نیست چون غیر خدا ربی که مدبر عالم و امور شما باشد نیست تا او را به امید خیرش و ترس از غضبش بپرستید».

و در ذیل آیه شریفه:«لا اله الا انا فاعبدنی » (طه/14)می فرماید:

«عبادت خداوند را متفرع بر وحدانیت خالق و مربی دانسته و می فرماید: چون خدای متعال کسی است که هرچیزی از او آغاز و قایم به وجود او و منتهی به اوست پس دیگر جا ندارد که کسی جز برای او خضوع عبادتی بکند پس اوست الله معبود به حق و اله دیگری غیر از او نیست، و لذا امر به عبادت را متفرع بر این حقیقت نموده است و فرموده:«فاعبدنی ».

حاصل سخن آن که بعضی از آیات قرآنی، وکلمات مفسران بر وجود رابطه میان الوهیت و عبادتی دلالت دارند و این که تحقق عبادت بستگی به این دارد که مخضوع له را اله بدانیم.

و اما این که معنای اله و ملاک الوهیت چیست، در قسمت دوم مشروحا به آن پاسخ خواهیم داد.

2. تعریف دوم عبادت:

«عبادت، عبارت است از: خضوع در مقابل کسی که معتقدیم مالک شانی از شئون وجود وحیات می باشد».

مقصود از مالکیت که در تعریف اخذ شده است مطلق مالکیت نیست; زیرا اعتقاد به مالکیت قانونی و اعتباری هرگز موجب نمی شود تا خضوع در مقابل آن، عبادت محسوب شود; زیرا بشر دوران بردگی فردی را کنار گذاشته و در عصر بردگی اجتماعی زمان حال، امتثال اوامر حاکمان را عبادت نمی شمرد. پس مقصود از این مالکیت در اینجا حقیقی است که منشا آن، امور زیر می باشد: (4)

1. گاهی فرد به خاطر خالق بودن متصف به مالک بودن می شود و به دین جهت خداوند مالک حقیقی جهان است; چرا که خالق جهان و انسان است و لذا قرآن تمام موجودات با شعور را عبد خداوند می داند و خداوند را توصیف به مالک حقیقی می کند; زیرا همه ی آنها را خداوند خلق کرده است:

«ان کل من فی السماوات والارض الا آتی الرحمن عبدا» (مریم/93).

و به همین جهت بندگان را امر به عبادت می کند و خالق بودن خویش و پروردگاری ذاتش را علت لزوم عبادت بندگان می داند:

«یا ایها الناس اعبدوا ربکم الذی خلقکم و الذین من قبلکم » (بقره/21).

«ذلکم الله ربکم لا اله الا هو خالق کل شی ء فاعبده » (انعام/102).

2. گاهی ذاتی متصف به مالکیت می شود از جهت این که رازق و محیی و ممیت است. قرآن کریم نظر بشر را جلب می کند به مالکیت خدا نسبت به رزق انسانی و این که حیات و ممات او به دست خداست، تا این نکته را بفهماند که فقط خدا مستحق پرستش است: «الله الذی خلقکم ثم رزقکم ثم یمیتکم ثم یحییکم » (روم/40).

«هل لکم مما ملکت ایمانکم من شرکاء فیما رزقناکم » (روم/28).

3. گاهی ذاتی متصف به مالکیت می شود; زیرا مغفرت و شفاعت به دست اوست:«قل لله الشفاعة جمیعا» (زمر/44)،«من یغفر الذنوب الا الله »(آل عمران/135).

در قرآن آیات متعددی وجود دارد که دلالت بر صحت تفسیر مذکور می کند:

سید قطب ذیل آیه:«یا ایها الناس اعبدوا ربکم الذی خلقکم و الذین من قبلکم » (بقره/21)، آورده است:«این آیه پیامی است به همه ی مردم برای این که عبادت کنند کسی را که همه ی آنها و انسانهای قبل از آنها را خلق کرده است. آن خدایی که در القیت یکتاست واجب است که در پرستش هم یکتا باشد». (5)

صاحب تفسیر «کاشف » ذیل آیه شریفه:«ذلکم الله ربکم لا اله الا هو خالق کل شی ء فاعبدوه » (انعام/102)،می گوید:

«خطاب، متوجه مشرکان است و معنای آیه این است که خداوند مستجمع صفات وحدانیت می باشد و خلقت عالم و تدبیر همه ی امور به دست اوست; بنابر این شایسته است که جز او هیچ کس عبادت نشود». (6)

و صاحب تفسیر «کشاف » ذیل همین آیه می گوید:

«جمله ی «فاعبدوه » مسبب از جمله ی ماقبل است بدین بیان که: هر آن کس که این صفات را دارد فقط او سزاوار پرستش است پس او را عبادت کنید و غیر از او را نپرستید». (7)

صاحب تفسیر المنار ذیل همین آیه وحدت معبود را معلل به وحدت خالق کرده و می گوید:

«آن کسی که چنین صفاتی دارد خداوند است نه فرزندان یا همتایانی که برای او تراشیده اند، پس او را عبادت کنید و شریکی برای او قرار ندهید، اله غیر از او نیست، خالق همه چیز است، پس آن اله که مستحق عبادت است همان رب خالق است و غیر او همه مخلوق بوده، واجب است که خود آنها خدا را عبادت کنند پس چگونه می شود این مخلوقات را عبادت کرد؟» (8)

تذکر: بعضی، عبادت را به خضوع در مقابل کسی که اعتقاد به ربوبیت او داشته باشند تفسیر کرده اند به طوری که خضوع علمی یا قولی در مقابل کسی که اعتقاد به ربوبیت مخضوع له باشد آن را عبادت محسوب می کنند. صاحب کتاب «البیان » در تفسیر عبادت می گوید:

«انما تتحقق العبادة بالخضوع لشی ء علی انه رب یعبد». (9)

به نظر می رسدکه این تفسیر از عبادت به تعریف دوم رجوع می کند; زیرا مقصود از رب در تفسیر مذکور عبارت است از: ذاتی که مالک شانی از شؤون(تربیت و تدبیر) چیزی باشد.

معنای رب

از تعریف دوم و همچنین تفسیر مذکور از صاحب «البیان » که رجوع به تعریف دوم می کرد معلوم می شود که ملاک تحقق عبادت، اعتقاد به ربوبیت مخضوع له می باشد (10) به همین جهت لازم است معنای رب را توضیح دهیم.

در لغت عرب به کسی «رب » گفته می شود که تدبیر و کارگردانی چیزی به او واگذار شده و سرنوشت آن در اختیار او باشد. و اگر در لغت عرب به مالک خانه و دایه کودک و کشاورز مزرعه «رب » می گویند از این جهت است که اختیار اداره ی آنها به او واگذار شده و سرنوشت آنها در دست او قرار دارد.

و اگر خدا را «رب » می دانیم برای این است که سرنوشت کلیه شئون ما از وجود و هستی، حیات و ممات، رزق و روزی، تقنین و تشریع، مغفرت و شفاعت در دست او قرار دارد.

حال اگر کسی تصور کند که یکی از شئون و امور مربوط به سرنوشت ما در دست دیگری قرار دارد، مثلا خدا امر حیات و ممات را به دیگری واگذار کرده است به گونه ای که آن فرد به طور مستقل عهده دار همه و یا یکی از این مقامات می باشد در این صورت او را رب خود پنداشته ایم و اگر با این عقیده در برابر او خضوع کنیم او را عبادت کرده ایم. صاحب تفسیر المنار در تفسیر معنای رب می گوید:

«والرب هو السید المالک و المربی المتصرف ». (11)

ودر جای دیگر می گوید:

«الرب هو السید و المالک المدبر المربی ». (12)

ما در قسمت دوم همین نوشتار در ضمن بررسی آرای وهابیها توضیح بیشتر در همین باره ارایه خواهیم کرد و نشان خواهیم داد که رب را نمی توان به معنای خالق دانست هر چند ربوبیت از شئون خالقیت است.

پاسخ به یک اشکال

از آنچه تاکنون گذشت ظاهر می شود که آیات قرآن و سخنان مفسران شیعه و سنی دلالت دارد بر این که عبادت، آن خضوع و تذللی است که ناشی از اعتقاد به الوهیت و یا ربوبیت مخضوع له باشد. در این جا ممکن است کسی بگوید: تنها چیزی که از آیات و کلمات مفسران ثابت شده این است که عبادت مشرکان ناشی از اعتقاد به الوهیت و یا ربوبیت بتها بوده است ولی این مطلب دلالت نمی کند بر این که الوهیت و ربوبیت در مفهوم عبادت ماخوذ است و عبادت برای خضوع ناشی از الوهیت یا ربوبیت وضع شده است.

پاسخ: این اشکال در صورتی وارد است که بخواهیم اعتقاد به الوهیت یا ربوبیت را جزو معنای لغوی عبادت و داخل در موضوع له بدانیم ولی مراد ما این است که معنای اصطلاحی عبادت، مطلق خضوع و تذلل نیست بلکه اخص و اضیق از آن می باشد. و هر کس به وجدان و فطرت خویش رجوع کند این مطلب را می یابد. وچون خضوع و تذلل و تعظیم امر مشترک بین عبادت و غیر آن بوده و به منزله ی جنس می باشد در صدد بر آمدیم که عبادت را با یک خصوصیتی که به منزله فصل باشد از غیر آن تمییز دهیم و چون لفظ بسیطی که مبین این خصوصیت باشد پیدا نکردیم قید «اعتقاد به الوهیت یا ربوبیت » را به آن افزودیم.

3. تعریف سوم عبادت

«خضوع کردن شخصی که خود را وجودا و فعلا وابسته می داند در مقابل شخصی که مستقل است » عبادت نام دارد.

خداوند در موارد متعددی خود را به صفت «قیوم » متصف کرده است:«الله لا اله الا هو الحی القیوم » (بقره/255، آل عمران/2)،«و عنت الوجوه للحی القیوم » (طه/11).

معنای «قیوم »، القائم بنفسه المقیم لغیره می باشد، یعنی هیچ نیازی به غیر ندارد بلکه غیر به او نیازمند است.

مطابق تعریف سوم از عبادت، اگر شخصی در مقابل موجودی خضوع کند به این گمان و پندار که او ذاتا در افعال خود مستقل است، این خضوع، عبادت محسوب می شود و لازمه ی این معنا آن است که اگر فعل خداوند را از غیر خداوند (که از خود اراده و استقلالی ندارد) طلب کند او را عبادت کرده است; زیرا طلب در این گونه موارد منفک از خضوع نیست.

آنچه در اینجا بسیار مهم است تشخیص فعل خدا از فعل سایر مخلوقات است تا در هنگام طلب چیزی از انبیا و اولیا و صالحان در گرداب شرک غوطه ور نگردیم.

فعل خدا چیست؟

آیا مطلق خلق و تدبیر و رزق، فعل خدا است و هیچ موجودی به صورت غیر مستقل و به اذن خدا دخالت در این امور ندارد؟!

این معنا را هرگز نمی توان ملتزم شد; زیرا خود قرآن بعضی از این امور را به غیر خدا نسبت داده است:

«انی اخلق لکم من الطین کهیئة الطیر فانفخ فیه فیکون طیرا باذن الله وابری الاکمه و الابرص و احی الموتی باذن الله و انبئکم بما تاکلون وما تدخرون فی بیوتکم »(آل عمران/49).

بلکه مراد از فعل خدا، قیام به فعل به طور استقلال است بدون این که از غیر کمک بگیرد. لذا اگر شخصی در مقابل دیگری به این عنوان که او مستقل در فعل است خضوع کند خواه فعل عادی مثل راه رفتن و سخن گفتن، یا غیر عادی مثل معجزات حضرت مسیح این خضوع، عبادت مخضوع له محسوب می شود.

بر اساس سه تعریفی که بیان شد نتیجه می گیریم که قول و فعل و خضوعی که ناشی از اعتقاد به الوهیت یا ربوبیت یا بی نیاز بودن در فعل باشد عبادت محسوب می شود و اگر برای غیر خدا انجام گیرد، شرک در عبادت به شمار می آید. اما اگر در مقابل شخصی نهایت خضوع و تکریم را بدون این اعتقاد انجام دهد نه مشرک است و نه عبادت شخص مخضوع له محسوب می شود.

البته امکان حرمت بعضی از مصادیق خضوع وجود دارد، مثلا سجده ی عاشق برای معشوق و یا زن برای شوهر هرچند که در شریعت اسلام حرام می باشد لکن عبادت نیست;زیرا فرق است بین این که یک چیزحرام باشد و یا این که عبادت غیر خدا باشد. و رمت سجود در مقابل بشر بدون آن که اعتقاد به الوهیت و ربوبیت او داشته باشد به خاطر دلیل خاص دیگری است. و لذا مشاهده می گردد که حرمت سجود از خصایص اسلام است و قبل از آن حرام نبوده چنان که قرآن سجده ی یعقوب و فرزندان او برای یوسف را نقل می کند:«و رفع ابویه علی العرش و خروا له سجدا» (یوسف/100).

«جصاص » در کتاب «احکام القرآن » می گوید:

قد کان السجود جائزا فی شریعة آدم علیه السلام للمخلوقین و یشبه ان یکون قد کان باقیا الی زمان یوسف علیه السلام فکان فی ما بینهم لمن یستحق ضربا من التعظیم و یراد اکرامه و تجلیله بمنزلة المصافحة والمعانقة فی ما بیننا و بمنزلة تقبیل الید. قد روی عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم فی اباحة تقبیل الید اخبار و قد روی الکراهة الاان السجود لغیر الله علی وجه التکرمة و التحیة منسوخ بما روت عائشة و جابر و انس ان النبی قال: ما ینبغی ان یسجد لبشر و لو صلح لبشر ان یسجد لبشر لامرت المراة ان تسجد لزوجها من عظم حقه علیها». (13)

نتیجه گیری ابحاث گذشته

اگر ما یکی از اولیا و صالحان را در حیات یا ممات او احترام کنیم از این جهت که بنده ی صالح و ولی مقرب خدا بوده و اعتقاد به الوهیت و ربوبیت یا استقلال در تاثیر نسبت به او نداشته باشیم، این فعل عبادت نبوده و موجب شرک نمی شود. بنابر این بوسیدن دست نبی یا امام یا معلم یا پدر و مادر یا قرآن یا کتب دینی یا ضریح قبور اولیای الهی، فقط تعظیم و تکریم بوده و به هیچ وجه عبادت محسوب نمی شود. چنان که توسل به اولیا و شفاعت از آنها نیز چون فاقد اعتقاد به استقلال در تاثر است عبادت محسوب نمی شود.

صاحب تفسیر «المنار» می گوید:

«ان المؤمن الموحد لا یکون مستعبدا خاضعا الالخالقه وحده دون جمیع خلقه فالخروج عن ذلک شرک. و الشرک نوعان:

احدهما: ان تری لبعض المخلوقات سلطة غیبیة وراء الاسباب العادیة فترجوا نفعه و تخاف ضره وتدعوه و تذل له سواء شعرت فی توجیه قلبک الیه بانه ینفعک بذاته او بتاثیر فی ارادة الله تعالی بحیث یفعل لاجله ما لم یکن یفعله لولا محض فضله و رحمته و هذا هو الشرک فی الالوهیة.

و ثانیهما: ان تری لبعض المخلوقین حق التشریع و التحلیل والتحریم لذاته و هذا هو الشرک فی الربوبیة ». (14)

لازم به تذکر است که نامگذاری قسم دوم به شرک ربوبی صحیح نیست بلکه شرک در تقنین و تشریع است و شرک در ربوبیت چنان که گذشت آن است که مدبر یا مدبرات مستقل دیگری غیر از خداوند را قبول داشته باشد.

صاحب تفسیر المنار در تعریف عبادت می گوید:

«ان الذین یعتقدون ان الملک قوة غیبیة سماویة افیضت علی الملوک من الملا الاعلی و اختارتهم للاستعلاء علی سائر اهل الدنیا لانهم اطیب الناس عنصرا و اکرمهم جوهرا هؤلاء هم الذین انتهی بهم هذا الاعتقاد الی الکفر و الالحاد واتخذوا الملوک آلهة و اربابا و عبدوهم حقیقة... و امرنا الله بان لا نعبد غیره لان السلطة الغیبیة التی وراء الاسباب الا له دون غیره » (15) (محتمل است که: «لله دون غیره » صحیح باشد).

با دقت در کلام وی معلوم می شود که این تعریف به تعریف سوم رجوع می کند.

4. تعریف چهارم

صاحب تفسیر المنار تعریف دیگری نیز برای عبادت ارایه داده است:

«تدل الاسالیب الصحیحة و الاستعمال العربی الصراح علی ان العبادة ضرب من الخضوع بالغ حد النهایة ناش عن استشعار القلب عظمة للمعبود لا یعرف منشؤها واعتقاده بسلطة له لا یدرک کنهها و ماهیتها. و قصاری ما یعرفه منها محیطة به و لکنها فوق ادراکه فمن ینتهی الی اقصی الذل والخضوع لا یقال انه عبده و ان قبل موطی اقدامه مادام بسبب الذل و الخضوع معروفا». (16)

چنان که ملاحظه می شود این تعریف، خالی از اشکال نیست; زیرا بعضی از مصادیق عبادت، نه تنها خضوع، به حد نهایی نیست بلکه خضوع شدید هم نیست مانند بعضی از نمازهایی که فاقد خشوع است. وگذشته از آن در بعضی موارد خضوع عاشق در مقابل معشوق و سرباز در مقابل فرمانده شدیدتر از خضوعی است که بسیاری از مؤمنان در مقام دعا و عبادت و نماز در مقابل خدا به جای می آورند. و در عین حال خضوع ایشان، عبادت محسوب نمی شود با این که خضوع مؤمنان در مقابل پروردگار هرچند از خضوع آنها کمتر است عبادت شمرده می شود.

البته صاحب المنار در لابلای کلامش در موارد مختلف اشاره به تعریف صحیح عبادت کرده است که ذیل تعریف سوم عبادت، کلامی از ایشان نقل کردیم و در اینجا هم کلامی دیگر از ایشان می آوریم:

«للعبادة صور کثیرة فی کل دین من الادیان شرعت لتذکیر الانسان بذلک الشعور بالسلطان الالهی الاعلی الذی هو روح العبادة و سرها». (17)

جمله ی «شعور به سلطان الهی » حاکی از آن است که فرد عبادت کننده چون معتقد به الوهیت معبود است عمل او عبادت محسوب می شود و مادامی که این اعتقاد مقرون به عمل او نباشد عملش متصف به عبادت نمی شود.

ضمنا کلام ایشان به تعریف اول عبادت رجوع می کند; زیرا در تعریف اول گفتیم که عبادت، عبارت است از خضوع لفظی و یا عملی که ناشی از اعتقاد به الوهیت مخضوع له باشد. و صاحب المنار با ذکر کلمه «الشعور بالسلطان الالهی » اشاره به آن تعریف دارد.

5. تعریف پنجم عبادت

شیخ محمود شلتوت استاد اسبق الازهر تعریفی از عبادت کرده است که با تعریف چهارم از نظر معنی متحد است هرچند از نظر لفظ مختلف است:

«العبادة خضوع لا یحد لعظمة لاتحد». (18)

ایراداتی که بر اشکال چهارم وارد بود بر این تعریف هم وارد است و لذا آن را اعاده نمی کنیم. بدیهی است که در پایان مقال، با جمعبندی همه ی مطالب، معنای صحیح عبادت هم آورده خواهد شد.

ادامه دارد

پی نوشت ها:

×. مقاله ی حاضر، برگرفته از مقاله ای مفصل در باب «توحید و شرک » است که به قلم آقایان: سید حسن بطحایی، عبدالرحیم سلیمانی، عبدالحسین خسروپناه، جابر توحیدی اقدم، رحیم محمدی و محمد رضا بهروز دیبا از دانشجویان گروه اول و دوم دوره ی تخصصی علم کلام در مؤسسه ی امام صادق علیه السلام نوشته شده است.

1. مجمع البیان:1/101، دار المعرفة.

2. تفسیر الکبیر:14/149.

3. همان مدرک:22/19.

4. مفاهیم القرآن:1/411.

5. فی ظلال القرآن:1/51.

6. کاشف:3/238.

7. کشاف:2/54.

8. المنار:1/151.

9. البیان، ص 503.

10. بعضی از آیات که علت انحصار عبادت در خدا را رب بودن او می داند عبارتند از: یونس/3; حجر/99; مریم/36; زخرف/64; مائده/72; انبیاء/92 و آل عمران/51.

11. المنار:/7/569.

12. همان مدرک:8/444.

13. احکام القرآن:1/32.

14. المنار: 5/277.

15. المنار:1/56.

16. همان مدرک.

17. همان مدرک:1/57.

18. مفاهیم القرآن:1/430، به نقل از: تفسیر القرآن الکریم، ص 37.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان