معنا و مبنای تجدد در علم کلام(۱)

یکی از مفاهیم و اصطلاحات نوین در دنیای معاصر اصطلاح «کلام جدید» است. طرح این اصطلاح در جامعه ی ما به مرحوم استاد مطهری (۱۲۹۸-۱۳۵۸ش) باز می گردد

اشاره

یکی از مفاهیم و اصطلاحات نوین در دنیای معاصر اصطلاح «کلام جدید» است. طرح این اصطلاح در جامعه ی ما به مرحوم استاد مطهری (1298-1358ش) باز می گردد. وی آنجا که در باره ی وظایف فعلی حوزه های علمیه سخن گفته، پرداختن به موضوعات کلامی جدید را از مهمترین وظایف حوزه های علمیه و طلاب جوان دانسته است. (1) در جهان غرب نیز اصطلاح الهیات جدید (2) مطرح شده است، و معمولا شلایر ماخر (3) را پدر الهیات جدید مسیحی می شناسند. (4) الهیات جدید مسیحی گونه ای از آن را الهیات اعتدالی (5) ( الهیات لیبرال، لیبرالیسم کلامی) نامیده اند که حد وسط میان سنت گرایی و تجدد طلبی در حوزه الهیات است و از شلایر ماخر به عنوان مؤسس الهیات اعتدالی نیز نام برده اند. بر این اساس، وی هم از پیشتازان کلام جدید مسیحی است و هم بنیانگذار نوعی خاص از الهیات جدید به نام لیبرالیسم کلامی یا الهیات اعتدالی. (6)

برای درک و عرضه ی تصویری درست از معنا و مبنای تجدد در علم کلام لازم است به جای رویکرد تحلیل ذهنی و پیشین، رهیافت تحقیق عینی و پسینی را برگزینیم. یعنی رخدادهای واقعی و تاریخی در حوزه ی الهیات و علم کلام اسلامی و مسیحی را بررسی کنیم تا روشن شود که مقصود از تجدد در علم کلام چیست، و مبانی و علل آن کدامند؟ پیش از پرداختن به این بحث لازم است با اقوال و آرای صاحب نظران در این باره آشنا شویم.

استاد مطهری و کلام جدید

نخست دیدگاه استاد مطهری را یادآور می شویم که از پیشگامان طرح اندیشه ی کلام جدید در جامعه ی ما بوده است. ایشان در این باره چنین گفته است:«با توجه به این که کلام، علمی است که دو وظیفه دارد: یکی دفاع و رد شبهات و ایرادات بر اصول و فروع اسلام، دیگری بیان یک سلسله تاییدات برای اصول و فروع اسلام، و با توجه به این که در عصر ما شبهاتی پیدا شده که در قدیم نبوده و تاییداتی پیدا شده که از مختصات پیشرفتهای علمی جدید است، و بسیاری از شبهات قدیم در زمان ما بلا موضوع است، همچنان که بسیاری از تاییدات گذشته ارزش خود را از دست داده است، از این رو لازم است کلام جدیدی تاسیس شود». (7) وی آنگاه نمونه هایی از مسایل جدید کلامی را یادآور شده است که در جای دیگر بیان خواهیم کرد.

حوزه ی تجدد در علم کلام

در کلام استاد مطهری تجدد در علم کلام دو حوزه یل فقهی آن چیست؟ این امر از وظایف علم فقه و بر عهده ی فقیهان است، دیگری از این زاویه که فلسفه ی آن چیست؟ بیان استواری و حکیمانه بودن حکم الهی که از مدارک فقهی استنباط شده است. این کار از وظایف علم کلام و بر عهده ی متکلمان است که اولا با ذکر شواهد و مؤیدات عقلی و علمی و غیره آن را تایید، و با پاسخگویی به اشکالات و شبهات از آن دفاع کنند.

علوم جدید و تایید عقاید دینی

نکته ی دیگری که در سخن استاد مطهری یادآوری شده این است که علوم جدید از عوامل مؤثر در تحول و تجدد علم کلام بوده است. البته آنچه از کلام ایشان به دست می آید بیش از این نیست که پیشرفتهای علمی جدید تاییدهای جدیدی را برای اصول و فروع اسلام به ارمغان آورده است. نظیر آنچه دانشمندان در زمینه ی نظم و اتقان جهان طبیعت بازگو کرده اند که می توان از آن در بحث برهان اتقان صنع بهره گرفت. و نیز مطالب ارزنده ای که در زمینه ی حیات و هدفداری بیان کرده اند. و در برهان هدایت و راه یابی که مورد اهتمام ویژه ی مرحوم مطهری بود، و نقش تعیین کننده ای دارد. معظم له در آثار ارزشمند کلامی خود نقش تاییدی این گونه دستاوردهای علمی را در خداشناسی بسیار ستوده است. استاد درباره ی نقش تاییدی علم در برهان نظم گفته است:

«علم تجربی هر چه بیشتر روی طبیعت مطالعه کند به نظامهای داخلی آنها بیشتر پی می برد. مثلا تشریح قدیم تا حدودی به تشکیلاتی که در چشم بود، پی برده بود; اما کجا به این همه نظامهای دقیقی که امروز برای چشم ذکر می کنند، پی برده بود؟! علم با پیشرفت خود نظامهای بیشتری را کشف می کند، نظامهایی که از وجود انتخاب، اختیار، تدبیر و اراده، بیشتر حکایت می کند». (8)

درباره ی برهان هدایت و نقش تاییدی علم در آن گفته است:

«اصل هدایت در قرآن مجید به عنوان یک دلیل مستقل از اصل «انتقال صنع » به خداشناسی مطرح شده است. بعد از قرآن آن اندازه که شایسته بوده، مورد توجه قرار نگرفته است ولی تدریجا در اثر پیشرفتهای فکری و علمی معلوم می شود که این خود یک اصل مستقلی است. این مطلب را خیلی شایسته ی تحقیق و بحث می دانیم...

اصل هدایت مربوط به ساختمان اشیا نیست، مربوط به کار اشیا است. این کاری که اشیا می کنند لازمه ی قهری و جبری ساختمان آنهاست، دلیل جداگانه ای (غیر از برهان نظم) نیست، اما اگر مطالعات علمی درباره ی موجودات زنده نشان داد که ساختمان بسیار دقیق و منظم این موجودات، اگر چه در کار آنها دخالت دارد، ولی در عین حال یک نیروی مجهولی در رهبری آنها دخالت دارد، و ساختمان ماشینی اشیا برای طرز کاری که انجام می دهند کافی نیست، اگر این ثابت شد، اصل هدایت به عنوان یک دلیل مستقل بر خداشناسی ثابت می شود...».

استاد، آنگاه شواهد علمی این مطلب را نقل کرده اند، از جمله گفتار ذیل را از کتاب «راز آفرینش انسان » نوشته ی کرسی موریسون یادآور شده اند:

«ماده جز بر طبق قوانین و انتظامات خود عملی انجام نمی دهد، یک سلسله قوانین و نظامات بالفعل حاضر دارد و اجبارا همان قوانین و نظامات را انجام می دهد. ذرات اتمها تابع قوانین مربوط به قوه ی جاذبه ی زمین، فعل و انفعالات شیمیایی و تاثیرات مواد الکتریسته هستند. ماده از خود قوه ی ابتکار ندارد و فقط حیات است که هر لحظه نقش های تازه و موجودات بدیع به عرصه ی ظهور می آورد. بدون وجود حیات، عرصه ی پهناور زمین عبارت از بیابانی قفر و لم یزرع و دریای مرده ی بی فایده ای می شود». (9)

استاد، پس از شرح و تبیین سخن یاد شده، به نقل نمونه هایی از هدایت های مرموز حیوانات، که دانشمندان بیان کرده اند پرداخته است. کتابهای علمی که مرحوم مطهری مطالعه آنها را در زمینه ی خداشناسی سودمند دانسته و توصیه کرده است، علاوه بر کتاب راز آفرینش که بیش از این یادآور شدیم، عبارتند از: انسان موجود ناشناخته، شگفتی های عالم حیوانات، حیات و هدفداری، و همه ی کتابهای علوم طبیعی که در مدارس و دانشگاه ها آموزش داده می شود.

از دیگر تاییدهای علمی دین می توان شواهد علمی بر اعجاز علمی قرآن را نام برد. در این جا نیز علوم جدید یکی از آموزه های اسلامی یعنی معجزه بودن قرآن را تایید می کند.

استاد مطهری در این باره گفته است:

«قرآن در باب طبیعت مسایلی را مطرح کرده است، درباره ی باد، باران، زمین، آسمان و حیوانات بحث کرده است، در این قسمت مفسران قدیم کم و بیش بحث کرده اند، ولی علمای جدید، از وقتی که علوم طبیعی پیشرفت نمایانی کرده است، بیشتر در این مسایل قرآنی دقت کرده اند. تفسیر طنطاوی بیشتر کوششش این است که طبیعیات قرآن را با توجه به طبیعیات جدید روشن کند، و ثابت کند که آنچه قرآن در این زمینه ها گفته است با آنچه علم تدریجا کشف می کند منطبق است یا لااقل منطبق تر است. این که می گویم منطبق تر، برای این است که بعضی مسایل در حد فرضیه است، یعنی گرچه نمی توان همه مطالب مطرح شده در آیات (و روایات) درباره ی پدیده های طبیعی را بر فرضیه های جدید علمی صد در صد منطبق ساخت، اما قدر مسلم این است که منطقی که قرآن مطرح کرده است با منطقی که در آن عصر وجود داشته متفاوت است. هر چند آنچه امروز می گویند نیز فرضیه هایی بیش نیست، و ممکن است در آینده فرضیه هایی مطرح شود که با مطالب قرآنی (و یا روایات) انطباق بیشتری داشته باشد... ممکن است خیلی از حرفهایی که طنطاوی گفته صد در صد قابل قبول نباشد، ولی چنان که گفته شده است او در حدود هفتصد و پنجاه مورد در این زمینه نقل کرده است، کتاب باد و باران آقای مهندس بازرگان، خود، کشف یکی از اعجازهای قرآن در مسایل طبیعی است، قهرا باید همین طور باشد که اعجازهای علمی قرآن نو به نو کشف شود. چنان که در روایات وارد شده است که قرآن مخصوص یک زمان نیست، در همه ی زمانها تازه است و استعداد کشف جدید دارد». (10)

موارد یاد شده نمونه هایی از مؤیدات علمی برای برخی از عقاید دینی بود. در آثار کلامی مرحوم مطهری نمونه های دیگری نیز از این قبیل یافت می شود که ذکر آنها موجب گستردگی بحث خواهد شد، و آنچه نقل شد نشانگر دیدگاه ایشان در این باره است. استاد، اگر چه در گفتاری که در آغاز از ایشان نقل شد، از نقش مستقیم یا غیر مستقیم علوم جدید در طرح مسایل و شبهات کلامی، یاد نکرده است، ولی با تامل در نمونه هایی از مسایل جدید کلامی که مطرح کرده است، می توان این مطلب را باز شناخت. برخی از این مسایل عبارتند از:

علل پیدایش دین از نظر روانشناسان و جامعه شناسان.

مساله ی فطرت دینی وبحث عمیق در باره ی فطرت و فطریات.

وحی و الهام از نظر علوم روانی جدید.

بحث امامت و رهبری از جنبه اجتماعی وبا توجه به مسایل مهمی که امروزه در مسایل مربوط به مدیریت و رهبری گفته شده است.

نقش علوم جدید حداقل نسبت به برخی از نظریه های علمی در مسایل یاد شده به صورت تاییدی نیست، بلکه تخریبی و ستیزه جویانه است. بدین جهت استاد در کتاب فطرت پس از ارایه ی بحث های عمیقی درباره ی فطرت، دیدگاههای تنی چند از فلاسفه و دانشمندان جدید درباره ی منشا دین را به نقد کشیده است.

مبنای شبهات کلامی جدید

از دیدگاه مرحوم مطهری، آنچه به نام ناسازگاری علم و دین مطرح گردیده است، در حقیقت ناسازگاری علم با دین یا ایمان نیست، بلکه ناسازگاری برداشت های فلسفی خاص از علم با دین است. بر این اساس، از نظر استاد مطهری نظریه های علمی مختلف درباره ی پیدایش حیات، اگر جدا از تعبیرها و تفسیرهای فلسفی عرضه شوند، هیچ گونه تعارضی با نظریه ی وحی درباره ی خلقت (مخلوق بودن حیات) نخواهد داشت. نقل قسمتی از مقاله ی توحید و تکامل در این باره مطلب یاد شده را روشن تر خواهد کرد. استاد در آن مقاله نخست سخن روسو نویسنده ی کتاب «تاریخ علوم » را یادآور شده که از مساله پیدایش حیات به عنوان یکی از مشکلات فکری پس از طرح نظریه ی داروین درباره ی مبدا پیدایش انسان و حیوان، یاد کرده است. مشکل این بود که از دیدگاه کتاب مقدس، خداوند ماده ی زنده را از عدم پدید آورده است، ولی بنابر نظریه ی مادیون ماده ی زنده خود به خود به وجود آمده است. وی، آنگاه افزوده است «علم مثبت نه آفرینش را می پذیرد و نه تولید خود به خود را». مرحوم مطهری پس از نقل مطالب یاد شده گفته است:

این گفته های این دانشمند بزرگ، پی یر روسو را که مدعی است بر دانش جهان از قدیم الایام تا عصر حاضر احاطه دارد، یک بار دیگر بخوانید و از فحوای سخن وی طرز تصور او را در مفهوم آفرینش و خداوند به دست آورید. به عقیده ی او علم مثبت نه آفرینش را می پذیرد و نه تولید خود به خود را، وحق هم با او است، زیرا تصوری که او از معنای آفرینش دارد مورد تایید علم قرار نگرفته است...

ممکن است گفته شود: پی یر روسو و دیگران زبان علم هستند و آنچه علم به آن رسیده بیان کرده اند، پس این ایراد بر پیشروی علم است.

باید تاکید کنم که آنچه این فرضیه ها را به این شکل درآورده مشاهدات مثبت و تجربیات عینی نیست، جریان تجربیات علمی را به شکل دیگر هم می توان بیان کرد، تصور مخصوص دانشمندان در معنا و مفهوم آفرینش و طرز تفکر فلسفی خاصی که بر اذهان آنها حکومت می کرد، موجب شده که در طول تاریخ علم، این گونه مسایل بدان گونه طرح و بیان شود، به عبارت دیگر، آنچه مثلا پی یر روسو ذکر کرده تنها تاریخ علم و مشاهدات عینی نیست، آینده ای است از تاریخ علم و تاریخ تفکر فلسفی اروپایی. و جنبه های مضحک و تاسف آور آن مربوط به تاریخ تفکر فلسفی اروپا است و نه تاریخ علوم جدید...». (11)

ویژگی های تفکر فلسفی اروپا چنان که استاد در این مقاله و مقالات دیگر بیان کرده اند این است که اولا: معمولا در خداشناسی و توحید از مجهولات بشر بهره گرفته شده است، و عجز و ناتوانی بشر از تفسیر هستی را دلیل بر دخالت اراده ی غیبی در جهان دانسته اند. و ثانیا: رابطه ی خداوند با جهان و تاثیرگذاری خداوند بر جهان را در لحظه ی پیدایش خلقت یافته اند، نه در پرتو نظام حاکم بر هستی و نظام اسباب و مسببات. گویا از نظر آنان این دو مطلب قابل جمع نبوده است، چنان که گفته است:

در دنیا یک فکر غلط یهودی (12) در معنای خلقت و آفرینش پیدا شده که همیشه خلقت را با «آن » ( لحظه) مربوط می کند، یعنی هر وقت که می خواهد موضوع مخلوق بودن جهان یا مخلوق بودن حیات را تصور کند این طور فکر می کند که در کدام «آن » ( لحظه) از کتم عدم به وجود آمده و چه وقت شروع شده؟

نکته ی دیگر این که طرز فکر گروه بی شماری، از مساله توحید و خداشناسی این است که می خواهند از طریق منفی خدا را بشناسند نه از طریق مثبت، می خواهند خدا را در میان مجهولات خود جستجو کنند نه در میان معلومات خود; هر جا که در توجیه علت یک حادثه درماندند و بر آنها مجهول ماند پای خدا را به میان می کشند و به همین جهت است که در مساله ی مخلوق بودن حیات و جهان بیشتر به «آن » ( لحظه) اول پیدایش حیات یا جهان اهمیت می دهند، زیرا آغاز حیات و جهان بیش از هر چیز دیگر در نظر آنها مجهول و ناشناخته بوده است.

یک نمونه از اعجاز قرآن کریم این است که در آن، اثری از این دو تفکر ادرست یافت نمی شود، با این که این دو انحراف در تاریخ تفکر بشر شایع بوده، وجز کسانی که از مشرب قرآن سیراب شده اند، کسی از آن رهایی نیافته است.

قرآن کریم یگانه معلم توحیدی است که خدا را در نظام موجود و مشهود و در جریان علت ها و معلولها و سنن جاری آفرینش نه در آغاز کار، و از طریق مثبت و معلوم نه از طریق منفی و علل ناشناخته به بشر معرفی می کند». (13)

استاد شهید تاثیر عمیق خود را از حاکمیت چنین اندیشه های انحرافی بر فضای فکری و فلسفی غرب چنین ابراز کرده است: «این جانب حقیقتا وقتی جریان تاریخ علم را در قرون جدید کم و بیش مطالعه می کند و متوجه رنگ مخصوصی که فقط طرز تفکر فلسفی خاصی دانشمندان به جریان پاک وپاکیزه علم داده است می شود، سخت متاثر و افسرده می گردد، و آرزو می کند ای کاش دانشمندان به آن طرز تفکر فلسفی عالی که در طول چهارده قرن در دامن قرآن کریم رشد یافته، آشنا بودند آشنایی صحیح و کامل و آب زلال علم را با آن طرز تفکر یهودی مکدر نمی کردند. مخصوصا آن وقت به تاثرش افزوده می شود که می بیند جوانهایی که تازه با علوم آشنا شده اند و قدرت تجزیه و تحلیل ندارند و جریان علم را آمیخته با آن طرز تفکر آلوده کننند در کتب فلسفی جدید ویا در تواریخ علوم و حتی در کتب فلسفی جدید و یا در تواریخ علوم وحتی در کتب کلاسیک می خوانند، یکباره چنین معتقد می شوند که فرضیه خلقت و آفرینش و وجود خداوند، فرضیه ای است که سالهاست در اثر مشاهدات علمی باطل شناخته شده، این طور پیش خود فکر می کنند که فرض خلقت و خالق تنها در ظلمت تقالید پدران موجود است ، اما در روشنایی علم از آن اثر و خبری نیست ». (14)

پرسش و پاسخ

در این جا ممکن است این پرسش مطرح شود که آنچه درباره ی عدم ناسازگاری علم با دین بیان شد مربوط به آموزه های قطعی دین مانند توحید و اعتقاد به آفریدگار هستی است. در این مساله علم تجربی به خودی خود هیچ گونه ناسازگاری با دین ندارد، ناسازگاریها ناشی از تفکرات خاص فلسفی یا کلامی است چنان که توضیح داده شد ولی نسبت علم و دین در این گونه مسایل خلاصه نمی شود; گاهی نسبت مزبور میان فرضیه های علمی و نصوص دینی است. مثلا درباره ی فرضیه تکامل یکی از مشکلات مهمی که مطرح شد، ناسازگاری آن با نصوص کتاب مقدس(سفر پیدایش) بود که بر آفرینش مستقل و دفعی الوجود بودن انواع حیوانات دلالت می کند، حال آن که طبق فرضیه تکامل، انواع حیوانی بر اساس فرایند طولانی تکامل زیستی پدید آمده اند، یعنی پیدایش آنها در توالی زمانهای طولانی و به صورت تدریجی بوده است، نه به صورت دفعی و مستقل ازیکدیگر، در این جا فرضیه علمی، بدون دخالت هیچ گونه داوری فلسفی یا پیش فهم کلامی، با یکی از آموزه های دینی ناسازگاری دارد. و در نتیجه علم جدید به خودی خود نسبت به دین شبهه ساز شده است. استاد مطهری خود به این اشکال توجه داشته وچنین گفته است:

«ممکن است گفته شود ترانسفورمیسم به طور کلی (خصوصا داروینیسم با توجه به فرضیه ی وی در این باره که اصل انسان از میمون است، اگر چه بعد مردود گشت) از آن جهت ضد خداشناخته شد که بر خلاف مندرجات کتب مقدس مذهبی بود; زیرا کتب مذهبی عموما خلقت انسان را از یک انسان اولی به نام «آدم » می دانند که ظاهر این است که او مستقیما از خاک آفریده شده است ». (15)

استاد مطهری در پاسخ به این اشکال نکات چهارگانه ای را بیان کرده که ما در این جا دو مورد را بیان می کنیم:

1. آنچه در علم درباره ی تکامل مطرح شده، دو چیز است: یکی اصل تکامل و دیگری چگونگی آن. اصل تکامل یک قانون مسلم علمی است، ولی درباره ی چگونگی آن فرضیه های بسیاری مطرح شده، و هیچ یک از آنها به عنوان یک قانون قطعی علمی به اثبات نرسیده است. پیدایش تدریجی انواع و این که نوع انسان از تبار میمون است. از فرضیه ای است که داروین در تبیین تکامل جانداران مطرح کرده، و پس از وی مورد نقد واقع شد، و فرضیه های دیگری از قبیل «موتاسیون » جایگزین آن شد. مخالفت چنین فرضیه ای را با متون دینی، نباید به عنوان ناسازگاری علم با دین به شمار آورد.

2. اگر بناست فرضیه های علمی را معیار داوری در باب نسبت میان علم و دین قرار دهیم، مناسب تر آن است که فرضیه های جدید علمی از قبیل فرضیه ی موتاسیون (جهش) را ملاک قرار دهیم. این فرضیه با نصوص دینی درباره ی خلقت انسان تعارضی ندارد. زیرا، اگر چه در کتب مذهبی خلقت آدم نخست به صورت مستقل از خاک مطرح شده است، ولی به گونه ای بیان شده است که با نوعی فعل و انفعال در طبیعت همراه بوده است، مثلا در روایات آمده است که طینت آدم طی چهل روز سرشته شد. ما از جزئیات آن آگاهی نداریم، می توان فرض کرد که تمام مراحلی که اولین سلول حیاتی باید در طول میلیاردها سال طی کند تا به حیوانی از نوع انسان منتهی شود، سرشت و طینت «آدم اول » به اقتضای شرایط فوق العاده ای که دست قدرت الهی فراهم کرده بود، در مدت چهل روز طی شده است. همان گونه که نطفه ی انسان در رحم در مدت نه ماه، تمام مراحلی را که می گویند اجداد حیوانی انسان در طول میلیاردها سال طی کرده اند، طی می کند. (16)

برداشت ها و تفسیرهای نادرست

تا این جا سخن درباره ی نقش علوم جدید در تحول و تجدد در علم کلام بود. علاوه بر آن، از نقش اندیشه های فلسفی در این باره نیزسخن گفته شد. با مراجعه به آثار استاد مطهری که در حوزه ی دین پژوهی و مباحث کلام به ویژه مباحث جدید نگارش یافته است، می توان اسباب و مبانی دیگری را برای طرح مسایل جدید کلامی شناسایی کرد. تفسیرهای نادرستی که از روی عمد یا سهو از عقاید و احکام اسلامی ارایه شده است، یکی از مؤثرترین این اسباب بوده است. نقش این عامل بیشتر به طرح شبهات و اعتراضات بر آموزه های اسلامی مربوط می شود. این گونه تعبیرها و تفسیرهای نادرست، گاهی توسط برخی از مسلمانان و گاهی نیز توسط برخی از مستشرقان عرضه شده، و زمینه ساز طرح اشکالات واعتراضات علیه اسلام را فراهم کرده است. رسالت متکلم در این باره این است که به تبیین درست عقاید و احکامی که بر خطا تفسیر شده بپردازد. به این جهت است که تبیین عقاید و احکام اسلامی یکی ازوظایف علم کلام به شمار آمده است. (17)

استاد مطهری در مقدمه ی کتاب «عدل الهی » که یکی از آثار بسیار گرانبها در الهیات جدید است گفته است: «دین مقدس اسلام یک دین ناشناخته است، حقایق این دین تدریجا در نظر مردم واژگونه شده است و علت اساسی گریز گروهی از مردم، تعلیمات غلطی است که به این نام داده می شود. این دین مقدس در حال حاضر بیش از هر چیز دیگر از ناحیه ی برخی از کسانی که مدعی حمایت از آن هستند ضربه و صدمه می بیند. هجوم استعمار غربی با عوامل مرئی و نامرئی اش از یک طرف، و قصور یا تقصیر بسیاری از مدعیان حمایت از اسلام در این عصر از طرف دیگر، سبب شده که مرتبا اندیشه های اسلامی در زمینه های مختلف از اصول گرفته تا فروع، مورد هجوم و حمله قرار گیرد. بدین سبب این بنده وظیفه ی خود دیده است که در حدود توانایی در این میدان انجام وظیفه نماید».

وی، آنگاه به مساله ی حقوق زن در اسلام به عنوان یکی از مسایل جدید و مهم کلامی اشاره کرده و دلیل اهتمام خود به آن را چنین بازگو کرده است:« در سه چهار سال اخیر قسمت زیادی از وقت خود را صرف مسایل اسلامی مربوط به زن وحقوق زن کردم، از این رو وقت خود را صرف این کار کردم که احساس کردم تنها این نیست که عملا انحرافاتی در این زمینه پدید آمده است، جریان این است که گروهی در سخنرانی ها، در سر کلاس مدارس، و در کتابها و مقالات خود نظر اسلام را درباره ی حقوق و حدود و وظایف زن به صورت غلطی مطرح می کنند و به مصداق «خود می کشی و خود تعزیه می خوانی » همانها را وسیله ی تبلیغ علیه اسلام قرار می دهند و متاسفانه توده ی اجتماع مسلمان ما با منطق اسلام در این موضوعات مانند بسیاری از موضوعات دیگر به هیچ وجه آشنا نیست. لهذا، با کمال تاسف، افراد زیادی را اعم از زن و مرد سبت به اسلام بدبین ساخته اند. این بود که لازم دانستم منطق اسلام را در این زمینه روشن کنم تا بدانند نه تنها نتوان ایرادی بر منطق اسلام گرفت، بلکه منطق روشن و مستدل و پولادین اسلام درباره ی زن وحقوق، حدود و وظایف زن، بهترین دلیل بر اصالت وحقانیت و جنبه ی فوق بشری آن است ».

بیداری و رشد فکری نسل جدید

یکی از مبانی یا اسباب تحول و تجدد در حوزه ی دین پژوهی و علم کلام، رشد فکری نسل جدید است. این رشد فکری محصول توسعه و پیشرفت علمی و فنی و تحولات فرهنگی در قرون اخیر است. این تحولات و پیشرفتهای علمی و فرهنگی، در کنار حل پاره ای از مجهولات علمی و فکری بشر مجهولات دیگری را در برابر او نهاده و ذهن او را به پرسشگری برانگیخته است، به گفته مولوی:

هم جواب از علم خیزد هم سؤال

هم هدی از علم خیزد هم ضلال

استاد مطهری درباره ی رهبری نسل جوان، از شناخت نسل جوان به عنوان یکی از ضرورتهای رهبری و هدایت آنان یاد کرده و یادآور شده است که این نسل یک نوع ادراکات و احساساتی دارد که در گذشته نبود و از این جهت باید به او حق داد، در عین حال یک انحرافات فکری و اخلاقی دارد وباید آنها را چاره کرد. چاره کردن این انحرافات بدون در نظر گرفتن مزایا یعنی ادراکات و احساسات و آرمانهای عالی که دارد و بدون احترام گذاشتن به این ادراکات و احساسات میسر نیست.

در نسل گذشته فکرها این اندازه باز نبود، این احساسات با این آرمانهای عالی نبود... فکر اساسی این است که اول ما درد این نسل را بشناسیم، درد عقلی و فکری، دردی که نشانه ی بیداری است، یعنی آن چیزی را که احساس می کند و نسل گذشته احساس نمی کرد، مولوی می گوید:

حسرت و زاری که در بیماری است

وقت بیماری هم از بیداری است

هر که او بیدارتر پر دردتر

هر که او هشیارتر رخ زردتر

در گذشته درها به روی مردم بسته بود، کسی از بیرون خبر نداشت، در شهر خود که بود از شهر دیگر خبر نداشت، در مملکت خود که بود از مملکت دیگر خبر نداشت، امروز این درها باز شده، دنیا را می بیند که رو به پیشرفت است....

در قدیم سطح فکر مردم پایین تر بود، کمتر در مردم شک و تردید و سؤال پیدا می شد، حالا بیشتر پیدا می شود، طبیعی است وقتی که فکر، کمی بالا آمد سؤالاتی برایش طرح می شود که قبلا مطرح نبود، باید شک و تردیدش را رفع کرد و به سؤالات و احتیاجات فکریش پاسخ گفت، نمی شود به او گفت برگرد به حالت عوام، بلکه این خود زمینه ی مناسبی است برای آشنا شدن مردم با حقایق و معارف اسلامی ». (18)

گونه ی دیگری از تجدد در کلام

از مطالب یاد شده گونه ی دیگری از تجدد در علم کلام را نیز می توان از سخنان استاد مطهری باز شناخت، و آن عبارت است از تجدد در روش بحث و گفتگو با مخاطبان. مبنای این تجدد این قاعده ی عقلایی و معرفت شناختی است که مفاهمه کلامی در گرو آن است که ویژگی های فکری، روحی و زبانی مخاطب در نظر گرفته شود. بر این اساس هرگاه در این ویژگی ها تحول و تجدد راه یافت، بر متکلم نیز لازم است روش بحث و زبان مفاهمه خویش را با آن هماهنگ سازد.

«رهبری یک فرد یا یک نسل در همه ی احوال و همه ی شرایط یکسان نیست، شکلها و کیفیت های گوناگون دارد، وسایلی که به کار برده می شود متفاوت است، یک نسخه ی معین ندارد که درباره ی همه ی افراد و همه ی نسلها در همه ی زمانها یک جور داده شود. از این رو در هر زمانی و تحت هر شرایطی باید دقیقا اندیشید که به چه نحو باید صورت بگیرد و چه نسخه ای باید داده شود». (19)

استاد مطهری پس از بیان مطلب فوق شواهدی از قرآن و روایات اسلامی در تایید آن آورده است، یکی از آن شواهد آیه 125 سوره ی نحل (20) است که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می خواهد تا مردم را با استفاده از روشهای حکمی(برهانی)، خطابی و جدال احسن به حق دعوت نماید.

نمونه دیگر تنوع معجزات پیامبران الهی است که امام هادی علیه السلام فلسفه ی آن را اختلاف شرایط و تفاوت مخاطبانشان از نظر مهارت های زمان دانسته است. (21)

گواه دیگر حدیث معروف از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است که فرموده است: ما پیامبران ماموریت یافته ایم که با مردم متناسب با عقل آنان سخن بگوییم. (22) مولوی به مضمون همین حدیث اشاره کرده می گوید:

پست می گویم به اندازه ی عقول

عیب نبود این، بود کار رسول

مقتضیات زمان

یکی از محورهای مهم تجدد، مقتضیات زمان است، این تجدد همه ی علوم اسلامی را تحت تاثیر قرار می دهد و به علم کلام یا مسئولیت های تبلیغی اختصاص ندارد. نقش تحول بخش زمان و مکان در حوزه ی فقاهت و اجتهاد که امام خمینی رحمه الله بر آن تاکید داشت از توابع این اصل کلی است. اهمیت این اصل از نظر استاد مطهری در حدی است که بحث های گسترده ای را به تبیین آن اختصاص داده و دوجلد از آثار ایشان به آن اختصاص یافته است. استاد مقدمه کتاب «نظام حقوق زن در اسلام » را با این عبارت آغاز کرده است:

«مقتضیات عصر ما ایجاب می کند که بسیاری از مسایل مجددا مورد ارزیابی قرار گیرد و به ارزیابی های گذشته بسنده نشود». (23)

مقدمه کتاب «اسلام و مقتضیات زمان » نیز با این عبارت شروع شده است:

«برای روشنفکران مسلمان در عصر ما که از نظر کیفیت زبده ترین طبقات اجتماعی می باشند و از نظر کمیت خوشبختانه قشر قابل توجهی به شمار می روند، مهمترین مساله ی اجتماعی «اسلام و مقتضیات زمان » است ». (24)

مساله ی مقتضیات زمان در عین اهمیت بسیاری که دارد، بسیار پیچیده و دقیق است. و چه بسا لغزشگاه فکری کسانی گردیده است . از نظر ا ستاد مطهری در این جا دو مطلب را باید به خوبی باز شناخت:اول، شناخت صحیح اسلام به عنوان یک فلسفه ی اجتماعی، و یک ایدئولوژی الهی، و یک دستگاه سازنده ی فکری و اعتقادی همه جانبه و سعادت بخش. دوم، شناخت شرایط و مقتضیات زمان و تفکیک واقعیات ناشی از تکامل علم و صنعت ازپدیده های انحرافی و عوامل فساد و سقوط. عدم شناخت درست این دو مطلب موجب شده است که مساله اسلام و مقتضیات زمان برای برخی به صورت یک معما جلوه کند. و گمان رود که نسبت آن دو از قبیل نسبت دو امر متضاد و ناسازگار است. و از آن دو باید یکی را برگزید، یا باید به اسلام و تعلیمات اسلامی گردن نهاد و از هر گونه نوجویی و نوگرایی پرهیز کرد و زمان را از حرکت باز داشت و یا باید تسلیم مقتضیات متغیر زمان شد و اسلام را به عنوان پدیده ای متعلق به گذشته به بایگانی تاریخ سپرد.

این افراد جاودانگی اسلام و نسخ ناپذیری آن را با قابلیت انعطاف که امری است مربوط به سیستم قانونگزاری اسلام و خود اسلام با مکانیسم مخصوصی که از ویژگیهای سیستم قانونگزاری اسلام است، به وجود می آورد، یکی دانسته اند، حال آن که، این دو از یکدیگر جدا هستند، یعنی درباره ی اسلام باید دو مطلب را ازیکدیگر بازشناخت، یکی ثبات وجاودانگی اسلام که به معنی نسخ ناپذیری آن است، و دیگری انعطاف پذیری قوانین اسلامی که می تواند جوابگوی مسایل مختلف در شرایط گوناگون زندگی باشد.

مغالطه ی دیگری که این افراد مرتکب شده اند مربوط به تفسیر«مقتضیات زمان » است، گویا چنین فرض شده است که خاصیت زمان این است که همه چیز، حتی حقایق جهان را نیز فرسوده و کهنه نماید. حال آن که آنچه در زمان کهنه و نو می شود ماده و ترکیبات مادی است، اما حقایق جهان ثابت و لا یتغیر است، آیا جدول فیثاغورس به حکم این که بیش از دو هزار سال از عمرش می گذرد کهنه شده است؟، آیا گفته ی سعدی: «بنی آدم اعضای یک پیکرند» چون هفتصد سال از عمرش می گذرد منسوخ و غیر قابل عمل است؟ آیا به دلیل این که عدالت و مروت و وفا و نیکی چندین هزار سال است که دهان به دهان می گردد مندرس شده است؟

شکی نیست که در عصر برق و هواپیما مسایل جدیدی رخ می نماید که باید پاسخ خودش را باز یابد، ولی هیچ ضرورتی ایجاب نمی کند که الزاما چون برق به جای چراغ نفتی و هواپیما به جای الاغ آمده است، باید مسایل حقوقی مربوط به اینها از قبیل خرید و فروش و غصب و ضمان و وکالت و رهن هم یک سره تغییر کند، ویا چون والدین اعصار گذشته الاغ سوار بوده اند و پدران و مادران و فرزندان و شوهران و زنان عصر ما هواپیما سوارند، پس الزاما باید حقوق والدین بر اولاد وحقوق اولاد بر والدین وحقوق همسران در عصر ما به کلی دگرگون شود». (25)

خطر جمود و جهالت(قشری گری و غرب زدگی)

در این مساله پیوسته دو خطر رهزنی کرده است، یکی خطر جمود و دیگری خطر جهالت. جمود وجهالت دو گونه انحراف از مسیر اعتدال، و دو نوع بیماری فکری آدمی بوده است. نتیجه ی بیماری اول توقف و سکون و بازماندن از پیشروی و توسعه است، و نتیجه ی بیماری دوم سقوط و انحراف است.

انسان جمودگرا هر تازه ای را فساد و انحراف می خواند، و انسان نوگرای جاهل هر پدیده ی نوظهوری را به نام مقتضیات زمان، و تجدد و ترقی موجه می شمارد، و همه را یک جا به حساب تمدن و توسعه ی علم و دانش می گذارد.

این دو گروه در این مطلب توافق دارند که هر وضعی که در قدیم بوده است، جزء مسایل و شعایر دینی است، با این تفاوت که جمودگرا نتیجه می گیرد این شعایر را باید نگهداری کرد، و تجددگرای جاهل نتیجه می گیرد اساس دین ملازم است با کهنه پرستی و علاقه به سکون و ثبات. این دو نگرش و برداشت بی اساس یکی از اسباب پیدایش فکر موهوم ناسازگاری علم و دین بوده است.

اسلام با تفکر هر دو گروه یاد شده مخالف است، وخطری که متوجه اسلام گردیده هم از ناحیه ی هر دو گروه بوده است. جمودها و جزم گرایی نسبت به هر شعار قدیمی، هر چند ربطی به دین مقدس اسلام ندارد بهانه به دست تجددگرایان جاهل داده است که اسلام را مخالف تجدد به معنی واقعی بشمارند، و از طرف دیگر، تقلیدها و مدپرستی ها و غرب زدگی ها و اعتقاد به این که سعادت مردم مشرق زمین در این است که در همه ی زوایای زندگی خویش از غرب الگو بگیرند، بهانه ای به دست جمودگرایان داده که به هر پدیده و وضع جدیدی با چشم بدبینی بنگرند و آن را خطری برای دین و استقلال و شخصیت اجتماعی ملت خویش بشمار آورند. در این میان آن که باید غرامت اشتباه هر دو دسته را بپردازد اسلام است. (26)

تفاوت در جهان بینی ها

از دیگر مبانی و علل تحول در علم کلام و دیگر علوم اسلامی، تحول در جهان بینی عالمان دینی است. درست است که همه ی عالمان دینی پیرو جهان بینی الهی اند، ولی می توان فرض کرد که شناخت و تلقی آنان نسبت به پدیده های طبیعی یا موضوعات اجتماعی متفاوت باشد. و این تفاوت در دین شناسی آنان تاثیر بگذارد. استاد مطهری این مطلب را درباره ی فقاهت و اجتهاد چنین توضیح داده است:

«فقیه و مجتهد کارش استنباط و استخراج احکام است، اما اطلاع و احاطه ی او به موضوعات، و به اصطلاح طرز جهان بینی اش، در فتواهایش تاثیر دارد. فقیه باید احاطه ی کامل به موضوعاتی که برای آنها فتوا صادر می کند داشته باشد. اگر فقیهی را فرض کنیم که همیشه در گوشه ی خانه و یا مدرسه بوده و او را با فقیهی مقایسه کنیم که وارد جریانات زندگی است، این هر دو نفر به ادله ی شرعیه ومدارک احکام مراجعه می کنند، اما هر کدام یک جور و یک نحو بخصوصی استنباط می کنند....

دین اسلام، دین خاتم است، اختصاص به زمان معین و یا منطقه ی معین ندارد، مربوط به همه منطقه ها و همه ی زمانهاست، دینی است که برای نظام زندگی و پیشرفت زندگی بشر آمده، پس چگونه ممکن است فقیهی از نظامات وجریانات طبیعی بی خبر باشد، به تکامل و پیشرفت زندگی ایمان نداشته باشد، آنگاه بتواند دستورهای عالی و مترقی این دین حنیف را که برای همین نظامات آمده و ضامن هدایت این جریانها و تحولات و پیشرفت ها است کاملا و به طور صحیح استنباط کند؟

بدیهی است،مطلب یاد شده، به حوزه ی فقاهت و اجتهاد در فروع دین اختصاص نداشته، دیگر حوزه های دین پژوهی را نیز شامل می شود، بر این اساس نوع جهان بینی مفسر و متکلم و نحوه ی آشنایی آنان با واقعیت های تاریخی، تجربی و اجتماعی، در پژوهش های تفسیری یا کلامی آنان تاثیر خواهد گذاشت، مثلا آن کسی که انسان را موجودی مجبور می داند، در مباحث مربوط به عدل الهی به گونه ای متفاوت با آن کسی که انسان را موجودی مختار می داند داوری خواهد کرد. با اعتقاد به جبر در افعال حسن و قبح عقلی بی معنا خواهد بود، ولی بر مبنای اختیار حسن و قبح عقلی بنیادی ترین اصل کلامی شناخته می شود.

معرفت شناسی عالمان

معرفت شناسی از علومی است که بر دیگر معرفت های بشری، حتی فلسفه، تقدم دارد. بنابراین بر علم کلام نیز متقدم است. به این اساس تحول در معرفت شناسی یکی دیگر از مبانی و اسباب تجدد در علم کلام به شمار می رود. ما این مطلب را در بحث های آینده با تفصیل بیشتری باز خواهیم گفت.

در این جا به نقل گفتاری از استاد مطهری درباره ی نقش بنیادین معرفت شناسی در معارف بشری بسنده می کنیم. از دیدگاه استاد، تفاوت مکتب ها و ایدئولوژی ها ناشی از تفاوت جهان بینی ها است، و تفاوت جهان بینی ها از تفاوت در معرفت شناسی سرچشمه می گیرد.

«می دانیم هر مکتب و ایدئولوژی و هر دستگاه اندیشه که طرحی برای نجات و رهایی و کمال و سعادت بشر ارائه می دهد، یک سلسله ارزشها عرضه می دارد و بایدها و نبایدها و شایدها و نشایدها در سطح فرد یا جامعه می آورد... ولی این بایدها و نبایدها متکی بر فلسفه ی خاصی است که آنها را توجیه می نماید. یعنی اگر یک مکتب یک سلسله دستورها و فرمانها عرضه می دارد، ناچار متکی بر نوعی فلسفه و جهان بینی درباره ی هستی و جهان و جامعه و انسان است که چون هستی چنین است و جامعه یا انسان چنان است پس باید این چنین و آن چنان بود... این که چرا باید این چنین یا آن چنان بود یا زیست یا رفت یا ساخت یا شد، برای این است که جهان یا جامعه یا انسان چنین یا چنان است. چرای هر ایدئولوژی در جهان بینی ای که آن ایدئولوژی بر آن استوار است نهفته است.

اما پاسخ به این سؤال که چرا جهان بینی ها مختلف است، چندان ساده نیست، در مکتب ماتریالیسم پاسخ این پرسش از طریق اختلافات طبقاتی داده شده است. رابطه ی انسان با جامعه اش با چگونگی تولید و توزیع، و برخورداری یا محرومیت وی، عکس العمل ویژه در روان و اعصاب او پدید می آورد و به وضع درونی او شکل خاص می دهد، این شکل خاص، اندیشه و ارزیابی و قضاوت او را درباره ی اشیا تحت تاثیر قرار می دهد. طبق این دیدگاه، بینش انسان، امری نسبی و محصول رابطه ی خاص هر فرد با محیط طبیعی و اجتماعی او است، و برای هر کس همان صحیح است که می بیند.

ولی مطلب به این سادگی نیست، در این که اندیشه ی انسان تا حدود زیادی تحت تاثیر محیط قرار می گیرد، بحثی نیست، ولی این که انسان یک پایگاه آزاد اندیشه دارد که می تواند از هر تاثیری خود را مستقل نگه دارد که از آن در زبان اسلام به «فطرت » تعبیر شده است، قابل نفی و انکار نیست.

آنچه برای فیلسوفان و دانشمندانی که در این مسائل مطالعه دارند، مسلم است، این است که ریشه ی چندگونگی جهان بینی ها وجهان شناسی ها را در شناخت شناسی ها، یعنی آنچه امروز نظریه معرفت و یا شناخت نامیده می شود، باید جستجو کرد، در این جا، یکی می گوید جهان را از طریق عقل باید شناخت و دیگری می گوید از راه حواس، وسومی می گوید از راه تزکیه ی نفس و اشراق و الهام. از نظر یکی مراحل شناخت به گونه ای است و از نظر دیگری به گونه ای دیگر. کاربرد عقل از نظر برخی محدود است و از نظر برخی نامحدود. و بحثهایی که درباره ی منابع شناخت، معیار شناخت و امثال آن انجام شده است.

پس ایدئولوژی هر مکتب مبتنی است بر جهان بینی آن، و جهان بینی آن مبتنی است بر نظریه اش درباره ی معرفت و شناخت.

در حقیقت، حکمت عملی هر مکتب وابسته است به حکمت نظری آن، وحکمت نظریش وابسته ست به منطق آن مکتب. پس هر مکتب در درجه ی اول باید منطق خود را مشخص نماید. (27)

نتایج بحث

با توجه به مطالب یاد شده می توان دیدگاه استاد مطهری را درباره ی معنا و مبنای تجدد در دین پژوهی خصوصا علم کلام در نکات ذیل خلاصه کرد:

1. تجدد در علم کلام مقتضای وظیفه و رسالت این علم است. رسالت عمده علم کلام دوچیز است: یکی اثبات و تایید عقاید و احکام اسلامی، و دیگری دفاع از آنها از طریق پاسخگویی به شبهات.

2. در عصر جدید، هم ادله ی جدیدی برای اثبات و تایید عقاید و آموزه های دینی در اختیار است، چنان که برخی از دلایل گذشته اعتبار خود را از دست داده است، و هم شبهات جدیدی مطرح شده است که در گذشته وجود نداشته است، چنان که برخی از شبهات قدیمی نیز منسوخ گشته است.

3. علوم جدید در کلام جدید نقشهای متفاوتی را ایفا می کنند: یکی این که شواهد و ادله ی جدیدی را در اختیار متکلمان قرار می دهند. نظیر آنچه در باب برهان نظم و برهان هدایت در مساله ی خداشناسی بیان گردید. دیگری این که منشا تاملات، کاوش ها و برداشت های نوینی در حوزه ی دین شناسی می گردد، از قبیل آنچه در باب تفسیر قرآن بیان گردید، سومین نقش علوم جدید در الهیات طرح مسایل جدید است. نظیر آنچه در مساله ی خلقت آدم بیان گردید. در این جا، اگر چه تعارض و ناسازگاری (شبهه سازی) در بین نیست، ولی مساله آفرینی و طرح پرسش های نوین مطرح است.

4. علوم جدید، به خودی خود، با دین ناسازگار نبوده، و نقش شبهه انگیزی نداشته اند، تعارضها و شبهه انگیزی ها ناشی از پیش فهم های فلسفی یا کلامی بوده است که در جریان کاوش های علمی و تحلیل و تبیین داده های تجربی و علمی، بر ذهن برخی از کاوشگران و تحلیل گران علوم حاکم بوده است. در نتیجه آنان کاوش وتحلیل خود را بر اساس آن نگرش های فلسفی یا کلامی استوار کرده و به نتایجی ناسازگار با دین و آموزه های دینی رسیده اند.

5. یکی از اسباب وعلل طرح مسایل یا شبهات جدید کلامی، برداشت ها و تفسیرهای نادرستی است که عمدا یا سهوا ، از سوی خودی یا غیر خودی از عقاید و احکام اسلامی شده است، مسایل و شبهات مطرح شده در باره ی حقوق زن از دیدگاه اسلام یکی از نمونه های روشن این مطلب است.

6. بیداری و رشد فکری نسل جدید نیز از دیگر عوامل و مبانی مسایل جدید کلامی است. این رشد فکری عوامل گوناگونی دارد که توسعه و رشد علمی و توسعه ارتباطات از روشن ترین آنهاست.

7. از دیگر حوزه های تحول و تجدد در علم کلام، روش بحث وگفتگوی کلامی است که متناسب با تحولات فکری و زبانی مخاطبان تحول و تجدد می پذیرد. گذشته از واقعیات تاریخی، ادله ی عقلی و نقلی نیز ضرورت چنین تحولی را اثبات می کنند.

8. مقتضیات زمان از دیگر عوامل و مبانی تجدد در دین پژوهی و علم کلام است. از آنجا که اسلام دین ابدی و جاودانه است، نمی تواند تحولات ناشی از مقتضیات هر عصر را نادیده بگیرد. از این رو بر دین شناسان مسلمان و از جمله متکلمان لازم است با تحولات جدید فکری، فرهنگی و اجتماعی بشر آشنا بوده و با توجه به آنها به کاوشهای دین شناسانه خود بپردازند، تا بتوانند پاسخگوی نیازهای جدید بشر در زمینه ی اصول و فروع دین باشند.

9. در بحث مربوط به مقتضیات زمان، دو خطر تفریط (جمودگرایی) و افراط (جهالت غربزدگی) برحذر بود، و مسیر اعتدال را برگزیده یعنی نه هر چه مربوط به گذشته است را جزء اسلام و شعایر اسلامی دانست، و نه هر پدیده ی نوینی را حق و استوار تلقی کرد، بلکه باید با رجوع به معیارهای روشن عقل و وحی، حق را ازباطل، و تکامل را از انحطاط باز شناخت تا نه در دام خطر جمودگرایی وقشریگری افتاد، و نه در ورطه ی غربزدگی فرو غلطید.

10. تفاوت در نوع جهان بینی ها و معرفت شناسی ها از دیگر عوامل ومبانی تجدد در دین شناسی افراد و اندیشه های کلامی آنان است. این مطلب نیز گذشته از این که از مطالعه ی تاریخ معرفت بشری به دست می آید، تامل و تحقیق فلسفی نیز آن را تایید می کند.

نکات یاد شده که از مراجعه به آرای استاد مطهری به دست آمد، تصویر نسبتا جامع و گویایی از معنا و مبنای تجدد در علم کلام را ارایه می کند. معنای تجدد در علم کلام با توجه به حوزه های تحول و تجدد در این علم روشن می شود که عبارتند از: مسایل، شبهات، دلایل و روش های بحث و گفتگو. و مبانی و علل آن را امور مختلف، ایجابی و سلبی، در زمینه ی علوم، فلسفه، معرفت شناسی، جهان بینی، تفسیر و رداشت خاصی از آموزه های دینی، و مقتضیات زمان تشکیل می دهد. این دیدگاه در مجموع مورد قبول نگارنده است. تفصیل بیشتر در این باره را پس از نقد و بررسی دیگر نظریه ها درباره ی موضوع مورد بحث، بیان خواهیم کرد.

پی نوشت ها:

1. وظایف اصلی و وظایف فعلی حوزه های علمیه، ص 48.

2. Modern Theology.

3. فردریک شلایر ماخر (1768-1834) Friedrich Schleiermacher فیلسوف و متکلم مسیحی پروتستان.

4.استون سایکس، فریدریش شلایر ماخر، ترجمه ی منوچهر صانعی دره بیدی، ص 104.

5. Liberal Theology.

6.ر.ک: ایان باربور، علم و دین، متن انگلیسی، ص 106، ترجمه ی فارسی، ص 131.

7. وظایف اصلی ووظایف فعلی حوزه های علمیه، ص 49.

8. متفکر شهید استاد مرتضی مطهری، توحید، ص 66.

9. همان، ص 126.

10. متفکر شهید استاد مرتضی مطهری،نبوت، ص 225 223.

11. مقالات فلسفی، ج 1، ص 79 77.

12. اشاره است به آیه ی کریمه ی قرآن که درباره ی اندیشه ی یهودی می فرماید: «وقالت الیهود ید الله مغلولة غلت ایدیهم و لعنوا بما قالوا» .

13.همان، ص 64-63.

14.همان، ص 81-80.

15. علل گرایش به مادیگری، ص 102.

16.همان، ص 103-102.

17. برای آگاهی بیشتر در باره ی رسالت های علم کلام به کتاب درآمدی بر علم کلام اثر نگارنده رجوع شود.

18.عدل الهی، چاپ هشتم، ص 11-10.

19. ده گفتار، ص 215-212.

20. همان، ص 193.

21. «ادع الی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتی هی احسن...» .

22. اصول کافی، ج 1، کتاب العقل والجهل، حدیث 20، ص 18.

23. انا معاشر الانبیاء امرنا ان نکلم الناس علی قدر عقولهم. همان، حدیث 15.

24. نظام حقوق زن در اسلام، ص 13.

25. اسلام و مقتضیات زمان، ج 1، ص 6.

26.اسلام و مقتضیات زمان، ج 1، ص 69.

27. ر.ک: نظام حقوق زن در اسلام، بخش چهارم، ص 124-103.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر