گروه فرهنگ و ادب اسلامی
القاب و عناوین و بطور کلی صور خطاب در ایران بعد از اسلام عبارت است از:
1- القاب 2- عناوین 3- عناوین شهرها و مؤسسات و غیره.
1- القاب
لقب (جمع: القاب) کلمه ای است عربی که در اصل به معنی کنیه پسندیده و تحسین آمیز ویا ناپسند و زشت به کار می رفته است. استفاده از القاب در ایران تاریخی طولانی دارد،چنان که پادشاهان، سرسلسله های محلی، پادشاهان ولایتی و ایالتی، سران قبایل، وخانواده ها با القاب و عناوین مشخص و ممتاز می گردیدند از جمله آن که برای پادشاهان وقهرمانان اسطوره ای و افسانه ای: گرشاه، پیشداد، شید، هوشنگ، جم، ضحاک، کیخسرو،ماردوش، بیوراسب، همایون، رستم، اسفندیار، هما، تهمتن، رویین تن، کیومرث و چهرآزاد وبرای چهره های تاریخی القاب و عناوینی نظیر: درازدست، ذوالاکتاف، بزهکار، گور،زندیک، انوشیروان، ابرویز، شیرویه، یزدگرد اول، بهرام چهارم، قباد اول، خسرو اول،خسرو دوم، قباد دوم و ... معمول بوده است. (2)
بر طبق صورت سلسله ها و دورانهای موجود این قبیل عناوین توصیفی به شصت وپنج نفر از پادشاهان باستانی ایران می رسد.
به لحاظ تاریخی، موضوع القاب و عناوین در ایران بعد از اسلام را می توان به دو دوره تقسیم نمود:
دوره اول از قرن اول تا قرن چهارم هجری.
دوره دوم از قرن چهارم تا اوایل قرن چهاردهم هجری.
دوره اول: در این دوره القاب تنها به پادشاهان و پیامبران و گروهی از مردان برجسته داده می شد نظیر خلیل (لقب حضرت ابراهیم(ع))، کلیم (لقب حضرت موسی(ع))، امین ومصطفی (لقب حضرت محمد(ص)).
امامان شیعه نیز هر یک القابی دارند از آن میان حیدر و مرتضی لقب حضرت علی(ع) ومهدی قائم لقب امام دوازدهم است.
همچنین اسامی و القابی شخصی به چهار خلیفه اول، به بعضی خلفای بنی امیه، به همه خلفای بنی عباس و پاره ای امرا و وزرای آنان، به برخی اصحاب پیامبر و شخصیتهای برجسته اسلام داده شده است، لقب ابومسلم «سیف آل محمد» بود.
القاب و اسامی بعضی از وزرا و امرا غالبا با لفظ «ذو» آغاز می شود و اسمی به دنبال آن می آید مانند: ذوالقلمین، ذوالیمینین.
کنیه: کنیه نیز ترکیبی است از «ابو» و «ام » که غالبا از دوره قبل از اسلام در میان عرب رایج بوده است، اما بتدریج در میان ایرانیان نیز متداول گردید و بخصوص پادشاهان ایران(لااقل شاهان صفوی) از نام و کنیه، هردو، استفاده می کردند.
اصطلاح لقب به معانی دیگری نیز آمده از جمله:
1- عنوان اداری و رسمی، که مشخص ترین آن با ترکیب دو اسم پدید می آمد: اولی وصفی و توصیفی مانند: رکن، کنف، شوکت، جلال و فخر، و اسم دوم نشان دهنده مقام یا کاراجتماعی یا مؤسسه ای است که دارنده عنوان، بدان وابسته است، مانند: جنگ، نویسندگی،تجارت، دین، اجتماع و دولت.
این القاب از قرن چهارم هجری (دهم میلادی) آغاز و تا نیمه اول قرن حاضر دوام داشت و نخست عنوانی دیوانی بود که به فرمان خلیفه یا حاکم به افراد خاص، به نام کامل دریافت کننده می پیوست و به او امتیاز و برتری می بخشید.
گاه نیز عناوین یکسان و همانند ازین نوع، همزمان به بیش از یک فرد اعطا و اهدامی شد، نظیر شریف العلما (دوره قاجار) .
2- عنوان شغلی و حرفه ای: این نوع نیز همانند القاب رسمی به گستردگی رایج بود واغلب یک عنوان و لقب به چندین نفر اطلاق می شد و گاه در یک عهد و دوره در انحصاریک فرد بود مانند «ملک الشعرا». گاه نیز نظیر جزء نام کامل صاحب عنوان می گردید، همانند«شیخ الاسلام » و «امام جمعه ».
3- القاب و تعاریف نسبی و صور خطابی که افراد در نامه نگاری به یکدیگر می دادند.(رک: عنوان).
4- «نام مستعار» و «تخلص » (رک: عنوان).
بسیاری از مردان مشهور از قبیل شاهان، فرماندهان، رجال سیاسی، علما، شیوخ، صوفیه و عرفا، شعرا و نویسندگان به سبب نامها و القابی که به خود می گرفتند و یا توسط محققان،مریدان، تذکره نویسان و مردم عصر خود، چه در زمان حیات و چه بعد از فوت، به آنان داده می شد، از شهرت خاص برخوردار شده اند.
در میان القابی که به شیوخ و مرشدان صوفیه داده می شد ترکیب پسوند «الدین » عمومی و رایج بود و القابی که به صوفیه شیعی مذهب در این ادوار داده شده اغلب به دنبال نام اصلی کلمه «علیشاه » الحاق می گردید نظیر «صفی علیشاه ».
القاب و عناوین رسمی از دوران آل بویه تا عصر صفوی
تاریخ عناوین و القاب رسمی نیز همچون یک نهاد اجتماعی به سه دوره متمایز تقسیم می شود:
دوره اول - پیدایش و رشد: از دوران آل بویه تا دوره سلجوقی.
دوره دوم - رکود نسبی: از دوره ایلخانان تا عهد صفویه.
دوره سوم - تجدید حیات، گسترش فوق العاده، و افول دوره قاجاریان.
ممکن است ایراد گرفته شود که ظهور و گسترش القاب و عناوین از سال 354 هجری(945 میلادی) واقع شده است، یعنی هنگامی که برادران بویه، خلیفه را مجبور کردند که به آنان لقب معزالدوله، رکن الدوله و عمادالدوله بدهد. اما باید دانست پیش از آن، در همان قرن، عناوینی از همین نوع به دو وزیر و امیر داده شده بود چنان که پسر رکن الدوله عنوان(لقب) عضدالدوله و تاج المله و پسر دیگری لقب بهاءالدوله و نظام الدین را کسب کرد که برای اولین بار کلمه «دین » در اجزاء عناوین مشاهده می شد.
القاب و عناوین یاد شده از اولین نمونه های القاب ترکیبی و چند کلمه ای است. نوآوری در القاب و عناوین و حفظ و اصرار بر آن از اوایل قرن پنجم هجری (یازدهم میلادی) یعنی از دوره غزنویان پدید آمد و چه، حکام و سلاطین، خلفا را تشویق و ترغیب می کردند که به آنان القاب و عناوینی همچون عین الدوله، امین المله و کهف الاسلام داده شود چنان که به محمود سبکتکین (3) داده شد. (4)
به طور کلی همه حکام و فرمانروایان اواخر آل بویه و دوران غزنوی هر یک عناوینی کسب نمودند و فاصله میان قرن چهارم و قرن ششم هجری دوران گسترش هر چه بیشترالقاب و عناوین است. البته خلفا، آل بویه، غزنویان و حتی سامانیان از دادن انحصاری عناوین و القاب خود پرهیز می کردند اما به وزرا و فرماندهان خود القاب و عناوینی باپسوند «الدوله » و «الملک » و «الدین » می بخشیدند.
در عهد سلجوقیان در میان حکمرانان و فرماندهان تنها سه نفر اول عناوینی با پسوند«الدوله » از خلفا دریافت کردند، و دیگران با لقب «الدین » خوانده می شدند. اینان و نیزخوارزمشاهیان در اهدای عناوین و القاب مشابه امرا و وزرای خود زیاده روی می کردند وهمین زیاده روی و رواج بیجای عناوین در قرن ششم بود که خواجه نظام الملک را بر آن داشت از آنان عیبجویی کند. (5)
در عصر ایلخانان و تیموریان اعطای القاب و عناوین تا حدودی محدود شد و به وزرا وعلمای ایرانی الاصل اختصاص یافت.
حکام، امرا و فرماندهان مغول و ترک اساسا علاقه ای به عناوین «الدوله » و «المله » وغیره نشان نمی دادند بلکه از لقب و نام «خان » استفاده می کردند و حتی برخی از آنان باعناوین و القاب مغولی خود مشهور و شناخته می شدند. البته گاه عناوینی نظیر «قتلغ سلطان » یا «قتلغ خان » به بزرگان ترک و ایرانی داده می شد.
عنوان «الدوله » که در ادوار قبل به مردان شمشیر اعطا می گردید در عهد ایلخانان به اهل قلم داده شد و حتی وزرای یهودی و مسیحی و علما و صوفیه را نیز در برگرفت که ازنمونه های برجسته و مشهور آن می توان وزیر یهودی ارغون خان یعنی سعدالدوله وخویشان و بستگان وی را ذکر کرد و نیز وزیر یهودی غازان خان یعنی رشیدالدوله که پس ازمسلمان شدن به رشیدالدین بدل گشت.
گفتنی است که القاب همراه با پسوند «الدین » بیشتر مختص مسلمانان بود و حکمرانان،وزرا، و فرماندهان به کار بردن آن را که از قرن پنجم هجری (یازدهم میلادی) بسیار باب کرده بودند، تا نزدیک دو الی سه قرن بعد ادامه یافت اما بر اثر استفاده زیاد و بی موردبتدریج در ردیف عناوین دیوانی و معمولی قرار گرفت و سرانجام جزء نامهای شخصی اشخاص درآمد.
شاهان صفوی برخلاف سلسله های پیشین چندان عناوین افتخارآمیز شخصی به خودنمی گرفتند اما به رسم عادات خود بر اطلاق نام «کلب آستان علی » به اولاد و فرزندان شیخ صفی اصرار می ورزیدند.
کلمه «خان » نیز همچنان لقب خاص والیان و حکام مشهور و صاحب نام که اهل شمشیر واغلب از ترکان بودند، باقی ماند.
«بگ » و «سلطان » نیز عناوینی بودند که به افسران درجات پایینتر داده می شد. ازعناوین دیوانی نیز جز چندتایی که برای مقام و مسؤولیت و یا توصیف شغلی به کار می رفت وجود نداشت. از آن جمله است: «اعتمادالدوله » برای صدراعظم و نخست وزیر و«مستوفی الممالک » برای وزیر دارایی.
در سراسر عصر ایلخانان، تیموریان و صفویان رسم بر این بود که در مراسلات ومکاتبات و ارتباطات پادشاهان و صاحب منصبان عالیرتبه، عناوین و القاب و صور خطابی مناسب به کار گرفته شود. (رک: عناوین).
عناوین و القاب رسمی در دوران قاجاریه
القاب و عناوین رسمی در عهد قاجاریه سه مرحله دارد:
- تجدید قدرت در سلطنت فتحعلیشاه (50-1212 هجری /1834- 1797 میلادی).
- دوران نضج و ترقی در عهد سلطنت ناصرالدین شاه (1313-1264 هجری/96-1848 میلادی).
- دوران انحطاط و اضمحلال در زمان سلطنت مظفرالدین شاه (42-1313 هجری/1907-1896میلادی) و احمد شاه (42-1327 هجری/ 24/1909 میلادی).
در دوره تجدید قدرت یعنی اولین دوره فتحعلیشاه لقب دیوانی «اعتمادالدوله » را که قبل از دوره صفوی به نخست وزیر و صدراعظم داده می شد، همرا با «السلطنه » تقریبا به پنجاه تن - به شاهزادگان سلطنتی (حدود 17 نفر) و به بانوان حرم خود و مردان برجسته اعطانمود. در عهد ناصرالدین شاه اعطای عناوین رسمی بیش از پیش بالا گرفت. عناوینی که این شاه در چهل سال اول سلطنتش اعطا نمود (6) بدین شرح است:
از تمام 618 عنوان قریب 218 عنوان آن به لحاظ برخی حرفه ها عنوانهای شغلی وحرفه ای بود و قریب 4 عنوان بقیه عنوان دیوانی تجلیلی داشت. (7)
تخمین زده شده که قریب 250 نام از نامهای موجود اولی با 40 نام از نامهای موجوددومی مجموعه ای نزدیک به ده هزار عنوان و لقب بالقوه به دست می داده است. (8)
در این نامها اولین کلمه، کلمه ای توصیفی و متناسب با شغل و مقام دریافت کننده آن بوده است که از آنها قریب هفده نام وصف شغل بود، نظیر مستوفی; چهارده نام به معنای پیشوایی و رهبری به کار می رفت. مانند صدر و سلطان; یازده نام معنای پشتیبانی، حمایت و اتکا داشت نظیر، رکن و ظهیر; دوازده نام به مفهوم خوشبختی و موفقیت بود مانند سعد، نصر; نه اسم مبتنی بر امانت، درستی و صداقت بود نظیر امین و اعتماد; نه اسم در معنی نورو روشنی به کار می رفت. همچون شعاع و مصباح; نه اسم اشاره به شکوه، عظمت و بزرگی داشت مانند، حشمت و مجد; پنج نام اشاره به اسلحه می نمود نظیر صارم و قریب; و چهارده نام دیگر در معانی دیگر استعمال می شد.
علاوه بر آن زنان حرمسرا حدود سی نام از نامهای اولی را داشتند که بعضی از آنهاهمان اسامی معمولی و رایج بود و نیز تعدادی نامهای تعارف آمیز و بالاخره تعدادی از آنهامشترک میان مردان و زنان بود ولی به دنبال آنها برخی از اسامی نوع دوم می آمد که بایکدیگر فرق داشتند مانند نصرت الدوله برای مردان و نصرت الملوک برای زنان. نیز با تغییرمحل برخی از اسامی معنی جدیدی به دست می آمده مانند امیر نظام (نظام در ا;ین جا به معنای ارتش امروز) و نظام العلما.
نام دوم همواره مهمترین قسمت عنوان یا لقب به شمار می رفت و انتخاب آن پیوسته بادرجه و شغل اجتماعی و دولتی دریافت کننده مناسبت داشت. در یکی از تحلیلها با مراجعه به درجه یا شغل و پیشه صاحب عنوان و تکرار نام دوم گستردگی ذیل را نشان می دهد:شاهزادگان درباری و مردان برجسته و عالیرتبه عنوان، که شامل «الدوله »، السلطنه، الملک، الممالک و دیگر نظیر السلطان، دیوان، تولیه، اختیار.
بانوان حرمسرا، هشتاد و یک عنوان شامل بیست وسه تا الدوله، سی ویک السلطنه،هجده تا الملوک و نه تا نامهای دیگر، اعضا و کارمندان حرمسرا پانزده عنوان مختوم به حرم، حضور، یا خلوت. صاحبان مناصب برجسته، بیست ویک عنوان مختوم به الوزاره،العداله و غیره ، افسران ارتش پانزده عنوان مختوم به نظام یا لشکر. علما و سادات،بیست وچهار عنوان مختوم به العلماء، السادات، الاشراف، الذاکرین، الواعظین، الاسلام،الشریعه. پزشکان، شعرا و نویسندگان، سی وهشت عنوان با نام دومی همچون الاطباء،الحکماء، العلوم. تجار، هفت عنوان همگی مختوم به التجار. نیز عناوینی سپاهی که دارای اهمیتی بوده است نظیر، سپهدار، سپهسالار. و اسامیی همچون، امیر و سردار همراه با اسامی یا صفاتی به دنبال آنها مانند، جنگ، اقتدار، مجاهد و مکرم.
کلمات اول و دوم هر دو، همچنین تمام ترکیبات به صورت سلسله مراتب، بر طبق معانی و ارزش صوری آنها و همچنین کثرت و قلت کاربردشان درجه بندی می شد (هندوشاه نخجوانی، تجارب السلف، صفحه 350).
هر یک از عناوین، گذشته از مقام و منصب دریافت کننده آن، خود از شان و اعتباری خاص برخوردار بوده است، چنان که عناوینی که با الدوله همراه بود دارای بزرگترین منزلت و اعتبار بود. این عنوان در دورانهای گذشته در اختیار پادشاهان قرار داشت و در دورانهای اخیر به دست وزرا افتاد. همچنین آن دسته از عناوینی که با السلطنه همراه بود اساسا به بزرگان، نورچشمی های سلطنتی و بانوان حرمسرا اختصاص داشت و آنها که با ممالک همراه بود به دارندگان مناصب و مقامهای ویژه داده می شد نظیر مستوفی الممالک; و آنهاهم که در مقامات پایینتر یعنی مثلا تا درجه افسران متوسط نبودند از الملک برخوردارمی شدند. با قدر و منزلت ترین نامهای ترکیبی در قسمت اول نامهای: آصف، مجد، ظهیر،رکن، اعتماد و مشیر (مشاور - مستشار) بودند. که با توجه به تمام خصوصیات و کیفیات ساختمانی آن به افراد اعطا می گردید برای مثال، میرزا نصرالله خان نائینی از مصباح الملک به مشیرالملک و سپس به مشیرالدوله ترفیع یافت. (9)
چنان که اشاره شد مقام و رتبه دریافت کننده عنوان نیز عامل مؤثری در کسب عنوان ولقب بود، چنان که شش نفر دریافت کننده عنوان مشیرالدوله در دوران قاجار همگی نخست وزیر، وزیر و یا وزیر خارجه بودند. همین پیوستگی عنوان و لقب با مقام و موقعیت اجتماعی و تا اندازه ای رعایت سلسله مراتب منصب و مقام بود که مردان برجسته وعالیرتبه، اغلب ترفیع عنوان را در موقع ترفیع سمت یا بعد از آن احراز می کردند. براساس زندگینامه های موجود قریب یک چهارم از القاب عهد قاجار، دو لقب، و قریب یک دهم ازآنها، سه لقب، موروثی بوده است.
گرچه عناوین همچون مناصب و مشاغل تا آن جا ترفیع می یافت که حتی صورت موروثی می یافت، اما عوامل گوناگون نظیر درجه عنوان، شهرت و موقعیت جانشین و وارث آینده، نفوذ مدعیان و سایر آرزومندان عنوان و لقب در آن مؤثر می افتاد. یکی از بررسیهانشان می دهد که قریب یک سوم عناوین مورد مطالعه ارثی بوده و قریب نیمی از آن به صورت جایزه حاصل شده است و از بقیه اطلاع و مدرکی در دست نیست.
در ده سال آخر سلطنت ناصرالدین شاه، علی اصغرخان امین السلطان، نخست وزیر برای گسترش نفوذ خود موافقت شاه را برای اعطای تعداد زیادی عنوان به دست آورد. طبق گفته عبدالله مستوفی (شرح زندگانی من، ج 1، صفحه 591)، در قبال هر لقبی که اعطا می گردید،دریافت کننده آن از پنجاه تا صد پنج هزاری طلا به اهدا کننده لقب پرداخت می کرد.
ناصرالدین شاه سعی می کرد تا از زیاده روی در اعطای القاب ممانعت به عمل آورد و دراین راه با پافشاری از درباریان خود استمداد جست اما توفیقی حاصل نکرد. اعتمادالسلطنه یک مورد را که در سال 1303/1886 واقع گردید یادآور شده است. (10)
در همین سال وی فرمان گردآوری فهرستی از تمام عناوین و القاب رایج را صادر کردولی تنها ملک الشعرا صبا مطلبی با عنوان «ترتیب القاب » شامل مقدمه و چند لقب تدوین کرد. ناصرالدین شاه نیز یک نظامنامه امتیازات دولتی و همچنین قانون تعدیل درجات وامتیازات ارتشی را به امضا رسانید که در آن تعداد جنرالها (سردار) را به پنج و فرماندهان قسمتها (امیرتومان) را به هفت محدود می کرد. فصل پانزدهم این نظامنامه پنج اصل قانونی را برای اعطای یک عنوان برای افراد تعیین می کرد: شایستگی و لیاقت، خدمت استثنایی،داشتن ثروت کافی برای احراز شان و مقام این عنوان، تناسب شایسته مابین عنوان و مقام اجتماعی دریافت کننده، قانونی و مرسوم بودن القاب و بیرون بودن از مجموعه عناوین ممنوعه، ابداعی و بدعت آمیز! همچنین این نظامنامه برای افرادی که تظاهر به داشتن عنوان می کردند و القابی را بدون اجازه مقامات رسمی به خود می بستند مجازات زندان وجریمه هایی تعیین کرده بود. (11)
در دوره های مظفرالدین شاه و احمدشاه عناوین و القاب زیادی به افراد داده شد که این خود یکی از عوامل سقوط و اضمحلال همه دستگاههای دولتی شد. در ایام سلطنت مظفرالدین شاه فرمان سلطنتی برای اعطای القاب و عناوین از میان رفت و از آن پس عنوان یا لقب فقط با دستخط داده می شد. کارمندان دفتری و منشیان دربار سلطنتی گاه در یک روز ده تا بیست دستخط از این نوع صادر می کردند و بعضا حق الزحمه (احیانا رشوه) هم می گرفتند (شرح زندگانی من، ج 1، صفحه 591) و حال آن که بسیاری از این دستخطهاضرور به نظر نمی رسید. برخی نیز از پیش خود عنوان و مهر مخصوص انتخاب و آن را به کار می بردند.
روش دیگر آن بود که هر کس عنوانی به دلخواه برمی گزید و آن را طی نامه ای به حضورشاه یا نخست وزیر می فرستاد و در صورت تایید آن عنوان یا لقب به کار برده می شد. علاوه بر آن بسیاری از حکام محلی و رؤسا و قبایل به زیردستان و تابعین خود عناوینی اعطامی کردند. در نتیجه در اواخر دوره قاجار بسیار کم بودند افرادی صاحب نام که فاقد عنوان یا لقبی باشند.
با آغاز کشمکشهای سیاسی برای تبدیل حکومت به مشروطه پای انتقاد و عیبجویی ازالقاب و عناوین نیز به میان آمد و مطالب طنزآمیز و هجویه ها در این باره به نظم کشیده شدکه از نمونه های آن قطعه ای است منظوم از ادیب الممالک (دیوان، تهران، 1312 شمسی/1933 میلادی صفحات 24-323) و دیگری نامه ای است در روزنامه حبل المتین (تهران، 1325/1908، شماره 213). با این همه حتی دموکراتها که خود خواهان اصلاحات اساسی وترقی خواه به نظر می آمدند عناوین خود را حفظ کردند.
سرانجام به هنگام تغییر سلطنت به مشروطه کلیه القاب و عناوین و مناصب و درجات ارتشی به موجب قانون سال 1304 شمسی /1925 میلادی رسما ملغی شد، اما در عین حال برخی افراد متشخص و برجسته سالیانی دراز به صورت غیررسمی القاب گذشته خود راحفظ می کردند.
قانون دیگری در سال 1304 شمسی /1925 میلادی افراد را ملزم کرد تا برای خود نام خانوادگی انتخاب کنند. بدین ترتیب افرادی که صاحب لقب بودند اغلب بخشی و نشانه ای ازهمان لقب قدیم خود را به عنوان نام خانوادگی انتخاب کردند فی المثل: دکتر محمد مصدق،مصدق السلطنه و احمد قوام، قوام السلطنه را برای خود برگزیدند.
روش دیگر این بود که برای تعیین نام خانوادگی جدید، بر روی کارتهای ویزیت لقب قدیم را زیر نام کوچک (نام اول) قرار می دادند.
در عصر سلطنت مشروطه استفاده از القاب درباری دوباره احیا شد.
پی نوشتها و مآخذ
1) این مقاله برگرفته از کتاب Encyclopaedia IRANICA,
Edited By Ehsah Yarshater, Volume I(AB-ANAHID) Routledge and Kegan Paul, London and NewYork -1985.
نوشته ا. اشرف به زبان انگلیسی (ص 898-902) که بوسیله آقای عباس هوتکانی به فارسی ترجمه و توسط نگارنده بازنویسی و ویرایش گردیده است.
2) بیرونی، آثار الباقیه (ص 94-101 و 112-109 و 122-121 و 113 و 117 و 123).
3) در لغتنامه دهخدا که ذیل محمود غزنوی با القاب سیف الدوله، عین الدوله و امین المله آمده است.
4) آثار الباقیه ص 134-129.
5) سیر الملوک، چاپ دزچا.ب، تهران 1340، ص 212-190.
6) اعتمادالسلطنه، المآثر و الآثار، تهران 1306/1889، صفحات 42-230.
7) عبدالله مستوفی، شرح زندگانی من، ج 1 - تهران 1324 شمسی /1945، ص 591.
8) یادداشتهای زندگینامه، ج - چرچیل (جپ پ -1).
9) بامداد، رجال جلد جپ صفحات 351 به بعد.
10) روزنامه خاطرات، چاپ اول، افشار، چاپ دوم، تهران 1350 شمسی /1971، صفحه 439.
11) روزنامه ایران، سال 1311/1894 شماره های 822 ، 830.